انهار
انهار
مطالب خواندنی

اول: رسیدن به وطن

بزرگ نمایی کوچک نمایی
اول: «رسیدن به وطن[1]»
مسأله 1327-مسافري كه در سفر از وطن خود عبور مي كند1، وقتي به جايي برسد كه ديوار وطن خود را ببيند2، و صداي اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند.
اين مسأله در رساله آيات عظام: مكارم و مظاهری نيست.
1- سيستاني: اگر در آن توقف كند بايد نماز را تمام بخواند و گرنه احتياط لازم آن است كه بين قصر و تمام جمع نمايد.
وحید، زنجانی: وقتی به حدّ ترخّص رسید باید نماز را تمام بخواند.
2- خوئي، تبریزی: وقتي كه اهل وطن خود را ببينند...
اراكي: وقتي به جايي برسد كه اهل وطن او را ببينند...
مسأله 1328-مسافري كه در بين مسافرت به وطنش رسيده1، تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود2، يا چهار فرسخ برود و برگردد3، وقتي به جايي برسد كه ديوار وطن رانبيند 4 و صداي اذان آن را نشنود، بايد نمازرا شكسته بخواند.
این مسأله در رساله آیت الله مظاهری نیست.
1- سيستاني: و در آنجا توقف مي كند...
2- زنجاني: يا مجموع رفت و برگشتش هشت فرسخ باشد وقتي به حدّ ترخّص رسيد، بايد نماز را شكسته بخواند.
وحید: یا چهار فرسخ برود وچهار فرسخ برگردد، وقتی به حدّ ترخّص برسد باید نماز را شکسته بخواند
3- خوئي، تبريزي، سيستاني: هشت فرسخ برود يا  [مثلا] چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتي كه به حدّ ترخّص برسد بايد نماز را شكسته بخواند.
سبحانی: اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا مقداری برود و برگردد که رفتن و برگشتن هشت فرسخ می رود...
4- اراكي: كه اهل وطن او را نبينند...
*****
مكارم: مسأله- هرگاه كسي در اثناء مسافرت به وطنش برسد، نمازش در آنجا تمام است، ولي اگر مي خواهد سفر خود را از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر ادامه دهد وقتي به حدترخّص رسيد بايد نماز را شكسته بخواند.
چيزهايي كه سفر را قطع مي كند[2]
مسأله 1329-محلّي را كه انسان براي اقامت1 و زندگي خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر ومادرش باشد، يا خودش آنجا را براي زندگي اختيار كرده باشد2.
1-  سیستانی: اقامت دائمي...
2- بهجت: پس وطن انسان بنابرأقوي جايي است كه عرفاً آنجا را وطن شخص بدانند و لازم نيست در آنجا ملكي داشته باشد و يا اين كه شش ماه آنجا زندگي كرده باشد بلكه همين قدر كه عرفاً آنجا، وطن او به حساب بيايد كافي است.
*****
فاضل: مسأله- وطن بر دو قسم است:
 1- وطن اصلي، يعني جايي كه وطن پدر ومادر يا يكي از آنها باشد و انسان همراه آنها در آنجا مدتي زندگي كرده باشد؛ چه در آنجا متولد شده باشد يا در جاي ديگر.
2- وطن غير اصلي، يعني جايي كه انسان با اختيار خود به عنوان وطن انتخاب كند كه در دو صورت محقق مي شود. الف: جايي را براي زندگي خود انتخاب كند و قصد داشته باشد تا آخر عمر در آنجا بماند. ب: جايي را براي زندگي خود انتخاب كند و قصد رفتن از آنجا را نداشته باشد و آن قدر آنجا بماند كه عرفاً او را اهل آنجا بدانند. بنابراين كسي كه قصد داشته باشد مدتي هر چند طولاني در محلّي بماند و بعد به جاي ديگر برود آنجا وطن او نمي شود.
زنجانی: مسأله- محلّی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده به نحوی که در وطن متعارف مردم محلّ زندگی او محسوب می شود وطن اوست چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد، و همچنین جایی را که انسان محلّ زندگی خود قرار داده، و مثل کسی که آنجا وطن دائمی اوست، در آنجا زندگی می کند که اگر مسافرتی برای او پیش آید دوباره به همانجا بر می گردد اگرچه قصد نداشته باشد که همیشه در آنجا بماند وطن او محسوب می شود .
وحید: مسأله- محلّی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست ، ولی اگر در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر ومادرش باشد اختیار کردن برای زندگی معتبر نیست، بلکه تا اعراض نکرده وطن اوست.
مكارم: مسأله- چند چيز است كه سفر را قطع مي كند و بايد نماز را تمام خواند:
اول: رسيدن به «وطن» منظور از وطن محلّي است كه انسان آن را براي اقامت و زندگي خود انتخاب كرده، خواه در آنجا متولد شده باشد يا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد يا خودش آنجا را انتخاب كرده است.
مسأله اختصاصی
مظاهری: مسأله 1022- زن در تمام یا شکسته خواندن نماز تابع شوهر است ، اگر وظیفه او تمام است وظیفه زن نیز تمام، و اگر وظیفه او شکسته است وظیفه زن نیز شکسته است و همچنین است حکم هر کسی که تابع دیگری باشد مثل فرزندی که سرپرستی او با پدر اوست و پدر و مادری که سرپرستی آنها با فرزند آنهاست، ولی اگر مرد کثیرالسفر است و تابع او کثیرالسفر نیست آن تابع باید به وظیفه خود عمل کند
مسأله 1330-اگر قصد دارد درمحلّي كه وطن اصليش نيست مدتي بماند1 و بعد بجاي ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمي شود. 2
اين مسأله در رساله آيات عظام: بهجت  و مظاهری نيست
1- سيستاني: مدت زماني كوتاه بماند...
2- سبحانی: این محل حکم وطن را دارد بنابراین کارمندان دولت که برای مدت معین یا غیر معین برای محلّی اعزام می شوند چون در انجا مسافر نیستند حکم وطن را دارد.
فاضل: رجوع كنيد به ذيل مسأله 1329.
*****
مكارم: مسأله- هرگاه انسان جايي را براي محلّ اقامت خود انتخاب كند به طوري كه وقتي در آنجاست او را مسافر نمي گويند خواه قصد اقامت دائم داشته باشد يا موقت، مثلاً مي خواهد یک یا دو سال يا بيشتربطورمستقیم، در آنجا بماند، اين محلّ در حكم وطن مي باشد و همين گونه است حال مأموران ادارات كه ممكن است هر دو سال در محلّي باشند و آنجا حكم وطنشان را دارد.
مسأله 1331- تا انسان قصد ماندن هميشگي در جايي كه غير وطن اصلي خودش است نداشته باشد وطن او حساب نمي شود مگر آن كه بدون قصد ماندن، آنقدر بماند كه مردم بگويند اينجا وطن اوست1.
اين مسأله در رساله آيت الله  سبحانی نيست
1- اراكي: و در صورتي كه مدتي زياد بدون قصد توطن بماند احتياط واجب است كه نمازش را شكسته و تمام بخواند.
فاضل، بهجت: رجوع كنيد به ذيل مسأله 1329.
مكارم: رجوع كنيد به ذيل مسأله 1330.
*****
گلپايگاني، صافي: مسأله- جايي را كه انسان محلّ زندگي خود قرار داده و ماندن خود را در آنجا محدود به مقدار معيّن نكرده. و مثل كسي كه آنجا وطن اوست، در آنجا زندگي مي كند كه اگر مسافرتي براي او پيش آيد، دوباره به همانجا بر مي گردد، اگر چه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند (صافي: در حكم) وطن او حساب مي شود.
. نوري: آنجا وطن او حساب مي شود و در صدق وطن بودن قصد هميشه ماندن معتبر نيست بلي لازم است كه ماندن خود را محدود به مقدار معين نكند وگرنه وطن صدق نمي كند.
خوئي، تبريزي، وحید: مسأله- جايي را كه انسان محلّ زندگي خود قرار داده، و مثل كسي كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگي مي كند،(خویی، تبریزی:  مانند اكثر طلابّي كه در حوزه هاي علميه ساكن مي باشند) كه اگر مسافرتي براي آنها پيش آيد دوباره به همانجا بر مي گردند اگر چه قصد نداشته باشند كه هميشه درآنجا بمانند در حكم وطن او حساب مي شود.
. وحید: وطن او نیست ولی احکام وطن بر آن جاری می شود.
سيستاني: مسأله – جايي را كه انسان محلّ  زندگی خود قرار داده، هرچند قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند اگر طوري باشد كه عرف او را در آنجا مسافر نمي گويند بطوري كه اگر موقتاً ده روز يا بيشتر جاي ديگري را محلّ زندگي خود قرار دهد باز هم محلّ زندگيش را جاي اول مي گويند آنجا براي او حكم وطن را دارد.
زنجاني: مسأله- كساني كه مانند اكثر طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان مدتي به کاری مانند تحصيل در جايي كه وطن آنها نيست اشتغال دارند و در آنجا عرفاً مسافرخوانده نمي شوند، در زمان آن کار، آن جا در حكم وطن آنها مي باشد.
مظاهری: مسأله -   جایی را که انسان محلّ زندگی خود قرار داده و مثل کسی که آنجا وطن اوست در آنجا زندگی می کند گرچه قصد نداشته باشد که همیشه در آنجا بماند وطن او حساب می شود. مثل طلاب و دانشجویانی که بیش از چند سال قصد ندارند در آنجا بمانند.
مسأله 1332-كسي كه در دو محلّ زندگي مي كند، مثلاً شش ماه در شهري و شش ماه در شهر ديگر مي ماند، هر دو وطن اوست1، و اگر بيشتر از دو محلّ را براي زندگي خود اختيار كرده باشد2، اشكال دارد3 و بايد احتياط مراعات شود.
1- خوئي، گلپايگاني، تبريزي، سيستاني، بهجت، صافي، نوري: و نيز اگر بيشتر از دو محلّ را براي زندگي خود اختيار كرده باشد ، (نوري: تا سه و چهار تا) همه آنها وطن او حساب مي شود. (بهجت: و زن، در صورتي كه زندگيش در اينگونه وطن به همراه شوهرش است، در مسأله وطن، تابع شوهر خواهد بود، و در صورتي كه فاصله بين دو وطن، به اندازه مسافت شرعي باشد، نمازش در آن فاصله شكسته است و در غير اين صورت، نمازش تمام است).
وحید: و همچنین اگر بیشتر از دو محلّ برای زندگی خود اختیار کرده باشد به طوری که عرفا گفته شود آنجا محلّ و مسکن دائمی اوست.
2- فاضل: بنابراحتياط واجب بايد نماز را هم شكسته بخواند و هم تمام.
3- اراكي: اشكال ندارد.
سبحانی: همه آنها در حکم وطن او حساب می شود.
*****
مكارم: مسأله – ممكن است كسي در دو محلّ زندگي كند مثلاً شش ماه در شهري و شش ماه ديگر در شهر ديگر ، هر دو وطن او محسوب مي شود و حتي ممكن است انسان داراي سه وطن باشد.
زنجاني: مسأله – كسي كه در دو محلّ زندگي مي كند چنانچه در هر يك تقريباً شش ماه از سال را زندگي مي كند، هر دو وطن او محسوب مي شود، ولي اگر در يكي از آن دو كمتر ازشش ماه بماند آنجا وطن وي به حساب نمي آيد، بنابراين انسان تنها مي تواند دو وطن داشته باشد، و بيشتر از دو وطن امكان ندارد.
مظاهری: مسأله- کسی که در دو محلّ یا بیشتر زندگی می کند مثلا در هر شهری سه ماه می ماند همه انها وطن او حساب می شود.
مسأله 1333-در غير وطن اصلي و وطن غير اصلي كه ذكر شد در جاهاي ديگر اگر قصد اقامه نكند نمازش شكسته است، چه ملكي در آنجا داشته باشد يا نداشته باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد يا نه.
*****
گلپايگاني، صافي: مسأله- كسي كه در محلّي ملك دارد، اگر موقعي كه آن ملك را دارد شش ماه در آنجا بماند، وقتي مي تواند نماز را آنجا تمام بخواند كه آنجا را براي خود وطن قرار داده باشد و به نظر عرف وطن او محسوب شود و تا به نظر عرف وطن حساب نشود بايد شكسته بخواند. (صافي: ولي احتياط مستحب آن است كه كسي كه منزل مسكوني در محلّي دارد و شش ماه در آنجا مانده است، مادام كه آن منزل را دارد هر وقت در مسافرت به آنجا رسيد، نمازش را هم شكسته و هم تمام بخواند).
خوئي: مسأله- كسي كه در محلّي مالك منزل مسكوني است اگر شش ماه متصل با قصد در آنجا بماند. تا وقتي كه آن منزل مال اوست هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، بايد نماز را تمام بخواند.
. تبريزي: و بعد اعراض كند وطن حساب نمي شود.
سيستاني: مسأله- بعضي از فقهاء گفته اند: كسي كه در محلّي مالك منزل مسكوني است اگر شش ماه متصل با قصد اقامت در آنجا بماند، تا وقتي كه آن منزل مال اوست، آن محلّ حكم وطن او را دارد پس هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، بايد نماز را تمام بخواند، ولي اين حكم ثابت نيست.
بهجت: مسأله- غير از وطن اصلي و وطن غير اصلي كه ذكر شد، در جاهاي ديگر اگر قصد اقامت ده روز نكند نمازش شكسته است ولي اگر جايي وطن او بوده و در آنجا شش ماه به قصد وطن بوده مانده است و ملك هم داشته و حالا اعراض كرده است، احتياط كردن در جمع بين نماز قصر و تمام و همچنين گرفتن روزه و قضاي آن خوب است و همين احتياط، جاري است اگر در جايي شش ماه بدون قصد وطن بودن بماند و ملكي داشته باشد.
وحید: مسأله- کسی که در محلّی مالک منزلی باشد که شش ماه متصل را قصد ماندن در آنجا داشته و این مدت را مانده باشد ولی فعلا صرف نظر کرده ، احکام وطن بر آن جاری نیست، هر چند احتیاط مؤکّد آن است که هر وقت به آنجا برسد هم شکسته و هم تمام بخواند.
زنجاني: مسأله-  در شکسته خواندن در غیر وطن، فرقي نمي كند كه در محلّي ملك داشته باشد و در آن محلّ شش ماه مانده باشد يا نه، هر چند احتياط مستحب اين است كه اگر در محلّي ملك داشته و شش ماه در آنجا مانده، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد نماز را تمام هم بخواند.
مكارم: مسأله- هر گاه انسان در محلّي زندگي مي كرده و وطن او بوده چنانچه از آنجا اعراض كند، يعني ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگي كند، هرچند گاهي به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شكسته است، خواه در آنجا ملكي داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگي كنند يا نكنند، مگر اينكه قصد كند در آنجا ده روز بماند ، همچنين اگر انسان غير از وطن اصلي خود جاي ديگري را براي زندگي انتخاب كند و شش ماه يا كمتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نمايد نمازش در آنجا شكسته است، خواه ملكي در آنجا داشته باشد يا نه.
مظاهری: مسأله - کسی که در محلّی ملکی دارد ولی در آنجا زندگی نمی کند ، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد باید نماز را شکسته بخواند.
مسأله 1334-اگر به جايي برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده1 نبايد نماز را تمام بخواند2، اگر چه وطن ديگري هم براي خود اختيار نكرده باشد.
1- زنجاني: و قصد ماندن ده روز را در آن جا ندارد، باید  نماز را شكسته بخواند.
فاضل: اگر به جايي برسد كه وطن اصلي او بوده و عملاً از آنجا صرف نظر كرده يا به جايي برسد كه وطن غير اصلي او بوده و ديگر قصد ماندن در آنجا را ندارد...
وحید: حکم وطن بر آن جاری نیست...
نوري: عملاً از آنجا صرف نظر كرده...
2- بهجت: مگر اين كه قبلاً شش ماه با داشتن ملك در آنجا مانده باشد كه خوب است احتياط مسأله قبلي رعايت شود ، اگر چه وطن ديگري هم براي خود اختيار نكرده باشد.
مكارم: رجوع كنيد به ذيل مسأله 1333.
*****
مظاهری:مسأله- هر گاه انسان در محلّی زندگی می کرده که وطن او بوده ، چنانچه از آنجا اعراض کند یعنی دیگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگی کند هر چند گاهی به عنوان مسافرت و دیدار بستگان و دوستان به آنجا برود نمازش در آنجا شکسته است خواه در آنجا ملکی داشته باشد یا نداشته باشد.
 
___________________________
[1]- این دو عنوان در اینجا در رساله آیات عظام: زنجانی و سبحانی آمده است.
[2] - اين عنوان در اینجا ؛ در رساله آيت الله مكارم آمده است.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -