انهار
انهار
مطالب خواندنی

فروش نفت آری، پایگاه امریکایی نه!

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سخنان امام خمینی در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج تاریخ 17 دیماه 1357 در پاریس، نوفل ‏لوشاتو
اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
شاه باید برود
مسائلی که ملت ایران در این مدت طرح کرده ‏اند یک مسائلی است که هیچ ابهامی در آن نیست. ما هم از اول همان مسائلی که در نهاد ملت است طرح کردیم؛ هیچ ابهامی در مطالب ما نیست. مطلب ما این نیست که شاه برود بیرون مملکت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت.و اینکه می‏گوییم شاه برود یعنی سلطنت نداشته باشد؛ نه برود تفریح![1]و مطلب دوم این است که رژیم شاهنشاهی یک رژیمی است که مقبول ملت نیست و از اول هم یک مطلب غلطی بوده. و مطلب ثالث این است که ما می‏خواهیم یک حکومت عدل بر قوانین اسلام در ایران حکمفرما باشد. اینها هیچ کدامش در آن هیچ ابهامی نیست که کسی بخواهد تأویلش کند، کسی بخواهد بگوید مطلب ملت باز معلوم نیست چه می‏گوید. ملت معلوم نیست... اینها! کسی مگر خودش را به کری بزند! والاّ ملت حالا چندین وقت است، از یک سال بیشتر است که در خیابانها دارد فریاد می‏زند که ما رژیم شاهنشاهی را نمی‏خواهیم، رژیم پهلوی را نمی‏خواهیم، و ما حکومت اسلامی می‏خواهیم. این هیچ ابهامی ندارد.
خیال نشود که حالا که شاه رفته یا بنا دارد برود، یک مطلبی حاصل شده است. تا حالا
هیچ مطلبی از آن مطالبی که ما و ملت ایران می‏خواهیم حاصل نشده است. بله ایشان ـ آنطوری که از ایشان نقل شده است ـ گفته‏اند که اگر من بروم، من یک سه ماهی می‏خواهم بروم برای اینکه یک مثلاً ناراحتیهایی دارم، سه ماه می‏خواهم بروم دیگر! و اگر من بروم، به غرب نفت نخواهد رسید. این برای این است که غرب را بر ضد نهضت تجهیز کند. و اگر من بروم، بیرق سرخ به بالای پشت‏بامهای ـ مثلاً ـ ایران، به بالای ایران، به بالای بلندیهای ایران بیرق سرخ زده می‏شود! یعنی همه دیگر، از اول تا آخر ایران دیگر کمونیست می‏شوند و به شوروی گرایش پیدا می‏کنند! بعد هم گفتند که اینهایی که مخالف من هستند یک عدۀ معدودی هستند! چیزی نیستند اینها! و اینها هم من را درک نکردند! اگر چنانچه من را درک کرده بودند، اینها هم مخالف نبودند! حالا ما این سه تا مطلبی که ایشان گفتند، خوب باید ببینیم چی هست؛ صحیحْ ایشان می‏فرمایند یا خیر، باز هم دست برنداشتند از این تبلیغات شیطنت آمیز.
فروش نفت آری، پایگاه امریکایی نه!
اما اینکه می‏گویند که اگر چنانچه من بروم دیگر برای غرب نفت نیست، اگر مقصود این است که آنطوری که شما نفت را می‏دادید به خارج ما نمی‏دهیم، صحیح است این. برای اینکه شما نفت ما را دادید به خارج و آنی که از امریکا به خیال خودتان گرفتید و برای تعمیه[2]گرفتید، یک اسلحه‏های بسیار پیشرفته[است]که در ایران هیچ کارشناسی ندارد و هیچ کس نمی‏تواند استعمالش بکند و برای پایگاه درست کردن برای امریکا در ایران. یعنی هم نفت را بردید هم پایگاه درست کردید! اگر می‏خواست یک مملکتی در مملکت دیگری پایگاه درست کند، محتاج به این بود که میلیاردها ـ مثلاً ـ دلار بدهد تا پایگاه اجازه بدهند درست کند. ایران اجازه داده که پایگاه درست کن در ازای نفتی که ما به تو می‏دهیم! نفت را داده‏اند، اگر در ازایش اسلحه برای ایران هم خریده بودند، خوب یک غلطی بود اما غلط کمی! اما اسلحه برای ایران نخریدند. اینها همان چیزی که
امریکایی‏ها می‏خواستند و آمالشان بود که در مقابل شوروی یک پایگاهی داشته باشند در ایران، با این صورت درست کردند که پایگاه را درست کردند به اسم اینکه ما پول نفت می‏خواهیم بدهیم! خوب دیگر پول نفت دادن که جرمی نیست، ما نفت خریدیم و پولش را می‏خواهیم بدهیم؛ منتها حالا مبلغ خیلی زیاد است از باب اینکه ایران می‏خواهد یک مملکت پیش‏افتاده‏ای باشد! اینکه هجده میلیارد دلار یا 22 میلیارد دلار پول این اسلحه‏ای است که شاه خریده است، نه این است که ما می‏خواهیم پایگاه درست کنیم. نخیر، این مال خود ایران است! خوب، اینقدر زیاد برای چه؟ ایران که اینقدر لازم ندارد. این برای این است که ایران هم یکی از ابرقدرتها می‏خواهد باشد و می‏خواهد در مقابل شوروی بایستد؟! در مقابل امریکا بایستد و در دروازۀ تمدن می‏خواهد وارد بشود؟! از این جهت است که اینقدر زیاد اسلحه خریده؟ لکن ما که مطلب را می‏دانیم اینطور می‏گوییم که خیر، برای ایران نیست، برای امریکاست! امریکا، هم عوض را گرفته هم معوَّض را. هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته: پول نفت را به صورت اسلحه برای پایگاه درست کردن برای خودش.
الآن در ایران جاهای زیادی پایگاه امریکایی است. اگر مقصود این است که اینکه می‏گوید دیگر غرب نفت ندارد، مقصود این است که این ترتیبی نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد که نفت بدهیم به او و عوض آن هم پایگاه در ایران درست بکند یا یک چیزی که به درد ما نمی‏خورد در ایران درست کند، یا مضر برای ایران است در ایران درست کند، ما نفت را اگر به بیابانها ریختیم، اگر آتش زدیم، به آنها نمی‏دهیم. و اگر مقصود این است که نفت را نمی‏دهند، غرب به نفت نمی‏رسد یعنی اگر بخواهند یک معاملۀ صحیحی، عقلایی، روی انصافی، روی تبادل نظری بین متعاملیْن،[3]بگوید نفت نمی‏دهند، دروغ می‏گوید. نخیر، ما و ایران هر حکومتی باشد احتیاج دارد به پول برای اینکه ادارۀ مملکت باید بکند، و عمده‏اش پول نفت است. نفت را هر مشتری‏ای که پیدا
بشود که خوب بخرد، به او می‏دهد پول می‏گیرد. به امریکا می‏دهد به جای اینکه ایشان پایگاه درست کرده است، نه ما پایگاه نمی‏خواهیم درست کنیم برای امریکا. ما پول می‏گیریم برای اینکه این ملت ضعیف را، این ملت بی‏چیز را نجات بدهیم از این وضعی که دارد: این زراعتی که از دست داده، این کشاورزی که از دستش رفته است، این صنعت مونتاژی که برای خاطر مصلحت دیگران درست کرده است.
فروش نفت برای زدودن فقر
اگر یک حکومت صحیح پیش بیاید، نفت را می‏فروشد و پول می‏گیرد خرج می‏کند از برای منافع خود ملت؛ این فقرا را نجات می‏دهد، این اشخاصی که ضعفا هستند؛ اینهایی که الآن به واسطۀ شکست کشاورزی هجوم آوردند در این سرماهای زمستان به شهرها و مسکن ندارند، زیر چادرها ـ نه مثل این چادر که حالا اینجا درست کردید شما، خیر آن چادرهای بیچارگی که آنها درست کرده‏اند ـ در این سرمای زمستان زیر چادرها زندگی می‏کنند. در یک اتاقهای گلی که آنهایی که رفتند می‏دانند چه خبر است، در آنجا دارند زندگی می‏کنند. هیچ ندارند. آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند. در یک گودالهایی هستند که از این گودالها زنهای بیچاره باید کوزه را بردارند ـ از قراری که نوشته‏اند ـ پله‏های زیادی ـ حالا یادم نیست که صدتا پله نوشته بودند یا یک خرده کمتر اما زیاد بود ـ از اینها باید بیایند بالا و بروند به آن شیری که وصل کرده‏اند که آب هست توی خیابان، از آنجا کوزه‏شان را آب بکنند باز از این پله‏ها برگردند بروند به آن محلی که دارند؛ در این سرمای زمستان و این پله‏های لغزنده. شما ببینید چه مصیبتی برای این ملت هست. این مصیبتها را می‏خواهند رفع بکنند؛ می‏خواهند مملکت یک مملکتی باشد که هر جوری هست فقرا به حالشان رسیدگی بشود. پس اینکه می‏گوید که دیگر نفت در غرب نمی‏رود، روی یک فرضْ درست است، روی یک فرضْ دروغ است.
ایستادگی ملت ایران در برابر امریکا و شوروی
مطلب دیگری که ایشان گفته‏اند این است که اگر من بروم بیرق سرخ زده می‏شود! این
مطلب هم صحیح نیست. این را هم مکرر ما گفته‏ایم و گفته‏اند که یک مطلب صحیحی نیست این مطلب. اگر بنا بود که یک ملتی بود که اگر ایشان می‏رفت ـ حالا ایشان جلویشان را گرفته است که بیرق سرخ بالای سرشان زده نشود ـ اگر ایشان برود بیرق سرخ بالای سرشان می‏زدند، اگر ملت ما یک همچو ملتی بود، چطور در تمام سرتاسر ایران با مشت گره کرده مقابل امریکا و شوروی ایستاده و امریکا را شکست داد؟ امریکا از آن اول گفت که ما شاه را نگه می‏داریم، نخیر شاه باید باشد. حالا هم می‏گوید اما حالا یک قدری یواشتر می‏گوید![خندۀ حضار]پیشتر با طمطراق می‏گفت که ما خیر، این را نگه می‏داریم؛ نخیر باید باشد ایشان؛ ثبات منطقه به واسطۀ اوست، اگر این نباشد ثبات ندارد منطقه! بعد فهمیدند که اصلاً ایشان که هست ثبات ندارد! برای اینکه الآن شما ملاحظه می‏کنید که در ایران این همه اختلافات و این همه هیاهو برای این است که این هست. اگر این برود، یعنی برود به طوری که سقوط بکند سلطنتش[ان شاءاللّه‏ حضار]آن وقت است که خواهند دید که مملکت ثبات دارد. چرا مملکت ثبات ندارد؟ اگر می‏گویند که شوروی مثلاً مستقیماً دخالت می‏کند در ایران و لشکر سرخ می‏ریزد ایران را می‏گیرد، این دروغ است. برای اینکه همچو کاری نمی‏تواند بکند از باب اینکه آن طرفش هم یک قلدری مثل خودش ایستاده است؛ اگر او این کار را بخواهد بکند جنگ می‏شود.
و الآن همۀ ابرقدرتها می‏دانند که اگر یک جنگ عمومی بشود، تمام بشر از بین می‏رود برای اینکه با این اسلحه‏هایی که الآن هست دیگر اینطور نیست که جنگْ جنگ منطقه‏ای باشد، در یک قطری جنگ بکنند در یک قطر دیگری نباشد؛ همۀ منطقه‏های دنیا، همۀ بلاد دنیا از بین خواهد رفت. و هیچ عاقلی اقدام به همچو جنگی نخواهد کرد. ما اگر فرض هم بکنیم که یک لشکر اجنبی وارد بشود به مملکتمان، این هم باز همه تجربه کردند در تاریخ که اجنبی اگر بیاید ممکن است وارد بشود و زورش غلبه کند بر یک ملتی لکن نمی‏تواند بماند در آنجا. وقتی که آمد و وارد شد، هر فردی از آن را این ملت از بین می‏برد، تمامش می‏کند؛ نمی‏تواند. و اجنبی هم نمی‏تواند مقابل هر فردی دوتا فرد بیاورد آنجا برای نگهداری. او می‏خواهد نفع ببرد، برای نگهداری‏اش نمی‏شود اینطوری کند.
بنابراین از این هیچ خوفی نیست که شوروی بی‏عقلی کند و حمله کند؛ اینها حرف مفت است که می‏زنند. این برای این است که امریکا را تحریک کند و حال آنکه امریکا می‏داند این حرفها را. او اگر می‏توانست کاری بکند بدون تحریک می‏کرد، برای اینکه تو به نفع او بودی. بنابراین، این حرف ایشان هم که اگر من بروم چه می‏شود... معلوم می‏شود که شوروی از ترس ایشان است که وارد ایران نمی‏شود! اگر ایشان نباشد دیگر چه خواهد شد![خندۀ حضار]این حرفها را همۀ ما می‏دانیم که صحیح نیست.
ادعای شاه در نداشتن مخالف
و اما مطلب سومش را که می‏گوید که اینها یک چند نفری هستند، عدۀ معدودی هستند که با من مخالف هستند. این، دوتا کلام در اینجا گفته است: یکی اینکه مخالفین ایشان عدۀ معدودی است لکن ملت من را می‏خواهد، ملت همه، من را می‏خواهند لکن یک چند نفر، یک عدۀ کمی هستند! این یک مطلب ایشان است. مطلب دیگر این است که اینها هم که با من مخالفند من را درک نکرده‏اند و الاّ مخالف نمی‏شوند! حالا ما هر دو مطلب را ببینیم که صحیح هست یا نه. اگر ملت عدۀ معدودی بودند چطور آمدی توبه کردی! خوب ملت که با شما هستند، همه با شما هستند؛ یک عدۀ معدودی، چند نفری، خوب این چند نفر را از بین می‏بردی، دیگر این توبه نداشت! چطور گفتی من در مقابل ملت ایستاده‏ام و تعهد می‏کنم! ملتی که با تو موافق است، معنایش این است که شما کارهایت به قدری خوب بوده است که همۀ ملت با شما موافق است، این دیگر تعهد نمی‏خواهد؛ شما تعهدات را عمل کردی، کار خوب کردی برای مردم! اینکه می‏گوید که من تعهد می‏کنم، من اشتباهاتی کرده بودم و این اشتباهات را دیگر نمی‏کنم؛ من این اشتباهات را دیگر تکرار نمی‏کنم! اگر ملت همراه تو هست و یک عدۀ معدودی[مخالف]هستند، خوب بیا بگو که ای ملت بیایید این عدۀ معدود را که آمده‏اند با من مخالفت دارند می‏کنند خودتان از بین ببرید. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همین کافی بود که شما پشت رادیو بگویید که ای ملت ایران که با من موافقید، ای ملت ایران که
من به شما خدمت کردم و من به شما ـ عرض می‏کنم که ـ نفع رساندم، شما را می‏خواهم برسانم به مرتبۀ تمدن و به «دروازۀ تمدن»! این عدۀ معدودی که آمدند اینها از اشرار هستند، شما بیایید اینها را از بین ببرید. اگر شما یک همچو چیزی بودید، خوب ملت قیام می‏کرد و این عدۀ معدودی که شما می‏گویید از بین می‏بردند.
سراسر ایران در اعتصاب
خوب حالا ما سؤال می‏کنیم که این بازارهایی که در ایران بسته شده، برای چی بسته شده؟ از ایشان سؤال می‏کنیم؛ برای اینکه مبادا شما از بین بروید بسته شده؟! برای این است که مخالفت کنند با مخالفین شما، از این جهت بسته شده؟! این تظاهراتی که مردم می‏کنند و می‏گویند «مرگ بر شاه» مرادشان این است که مرگ بر ـ مثلاً ـ یک کس دیگری، و مرادشان از «شاه» شما نیستید؟! این هیاهویی که در ایران راه افتاده، الآن اعتصابْ سرتاسر ایران است، این سرتاسر ایران که اعتصاب است، بسیارش هم از دستگاههای خود دولت است و اعتصاب کرده‏اند، اینها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب کرده‏اند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب کرده‏اند؟! صحیح است این حرف شما که عدۀ معدودی هستند؟! خوب سابقاً هم می‏گفت که یک عده‏ای هستند که از آن طرف مرز آمده‏اند! با شناسنامه‏های جعلی از آن طرف مرز آمده‏اند در ایران و اینطور شلوغیها را می‏کنند! این معنایش این است که تمام این بازار ایران ـ بازارهای ایران اشخاصی هستند که از آن طرف مرز آمده‏اند و عدۀ معدودی هم هستند! تمام ایران الآن قیام کرده است بر ضد تو، باز هم می‏گویی که عدۀ معدودی! حالا هم که پایت را برداشته‏ای که یک قدری بروی جلوتر، می‏گویی که عدۀ معدودی هستند اینها؟! همان حرفهای اول را می‏زنی؟! این حرف ایشان هم که تمام ... .
چهرۀ واقعی شاه
اما اینکه می‏گوید که این عده من را درک نکرده‏اند! این از یک جهت صحیح است، و یک جهاتی هم نه. اما از آن جهت که صحیح است این است که بشر تا در این دنیاست
نمی‏تواند انسانْ مَلَـکاتش را درک کند برای اینکه ملکات ظاهر نیست الاّ بعضی از آن. ماها تا در این دنیا هستیم همۀ صورتها صورت انسانی و کارها هم یک کارهایی است که متعارف؛ لکن وقتی که این ورق برگشت و آن صفحۀ باطن انسان ظاهر شد،یَوْمَ تُبْلَی السَرائِر[4]آن سرائر[5]آدم، آن ملکاتی که انسان دارد، در یک محیطی که جای ظهور آن ملکات و سرائر است، و آن محیطْ محیط ملکوت است، محیطِ عالم غیب است، وقتی وارد شد به آنجا، آن وقت معلوم می‏شود چی هست. ما الآن نمی‏توانیم ایشان را بشناسیم، آن ملکاتی که در باطن این هست. نه او را، هیچ کس را نمی‏توانیم بشناسیم؛ چه آنهایی که در طرف خوبی ملکاتِ فاضله دارند و چه آنهایی که در طرف بدی ملکاتِ غیرفاضله و خبیثه دارند؛ اینها را در این عالم نمی‏شود. همه دارند توی این محیط راه می‏روند و همه دارندیَأکلُونَ و یَمْشُون.[6]همه در این محیط دارند زندگی می‏کنند؛ همه مثل هم دوتا گوش دارند و یک سر دارند و باقی چیزها. در اینجا هیچ کس نمی‏تواند تمام حقیقت یک آدم را بشناسد. و از این جهت که ایشان می‏گوید من را درک نکرده‏اند، صحیح می‏گوید. و ما نمی‏توانیم شما را و پدر شما را بشناسیم و درک کنیم، برای اینکه حالا سرائرْ ظاهر نشده است.
عالم ملکوت و «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائر»
آنهایی که اهل باطن هستند و مطالبِ زاید بر آن ادراکات صوریۀ ما را می‏گویند و از محیط وحی هم مطالبی ادراک کرده‏اند، آنها اینطور می‏گویند که ملکاتی که انسان دارد و در اینجا ظاهر نیست، در آن صفحۀ بعدی، که صفحۀ ظهور سرائر است، به شکلهای مناسب در می‏آید؛ یعنی یک آدمی که حالا به صورت انسان هست، ممکن است که باطن این آدم، ملکات این آدم یک ملکاتی باشد که مثلاً ملکات بسیار بدی داشته باشد که این یک حیوان درنده است نه یک انسان ـ به حَسَب باطن ذات ـ به حَسَب
باطن ذات یک حیوان درنده است؛ وقتی که از این عالم رفت آن صورت پیدا می‏شود. حالا این صورت هست، وقتی که جا را عوض کرد و ظاهر رفت عقب و باطن پیدا شد، این یک جانور درنده است یعنی صورتش هم جانور درنده می‏شود. حالا تا ببینیم با این جانورهای درنده کدام شبیه‏تر است. آیا پلنگ است این، به صورت پلنگ درمی‏آید؛ آیا گرگ است این، به صورت گرگ درمی‏آید؛ آیا بدتر از اینهاست، به صورت آن بدتر درمی‏آید. و ممکن است که چون انسان با سایر حیوانات فرق دارد... حیوانات یک حدودی دارد درندگی‏شان، تا یک حدودی. گرگ هم اینطور است. گرگ حمله می‏کند یک حیوانی را می‏گیرد می‏خورد بعد استراحت می‏کند؛ دیگر همچو نیست که ـ الاّ بعضی گرگها ـ همچو نیست که یک همچو مَلَـکه‏ای داشته باشد که هر جانوری را بدرد؛ محدود است. سایر حیوانات هم در جانب درندگی و سَبُعیت محدود هستند. انسان محدود نیست؛ یعنی انسان در طرف سعادت و در طرف فضیلت غیر محدود است. می‏رسد تا آنجایی که تمام صفاتش الهی می‏شود؛ یعنی نظر می‏کند نظرِ الهی؛ دستش را دراز می‏کند دست الهیوَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکنَ‏اللّه‏ رَمی[7]دست، دست خداست. تو انداختی (رَمَیْتَ) لکن ما رمیت ـ ان‏اللّه‏ رمی. آنهایی که با تو بیعت کردند،اِنَّما یُبایِعوُنَ‏اللّه‏[8]انسان در طرف کمال به آنجا می‏رسد که «یَدُاللّه‏» می‏شود، «عَیْنُ‏اللّه‏» می‏شود، «اُذُنُ‏اللّه‏» می‏شود. در طرف کمال اینطوری است، غیر محدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیر محدود است:اللّه‏ُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النورِ؛ وَالذینَ کفرُوا اَوْلِیاءهُمُ الطاغُوتُ یُخرِجُونَهمْ مِنَ النّورِ اِلی الظُّلَماتِ[9]«الی الظلمات» ـ همۀ مراتب ظلمت نه «الی ظلمة»؛ همۀ مراتب ظلمات. در طرف آنجا که «نور» می‏گوید، برای اینکه نور وحدت دارد و کاملترین نورْ نور واحد است؛ در این طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اینها از طرف
نور طرف ظلمت می‏روند؛ آنها تمام ظلمتها را پشت سر می‏گذارند و طرف نور می‏روند. تا اینجایش معلوم نیست. تا اینجا نه نورانیت آنها و مقام نورانیت آنها معلوم است، نه ظلمت اینها و مقام ظلمات اینها معلوم است. وقتی این ورق برگشت و آن طرف صفحه پیدا شد، آن وقت معلوم می‏شود. یک نفر آدم می‏بینید که ده‏تا مَلَکه داشته باشد به ده صورت پیدا می‏شود، یکی است اما هم جهت. حیوانیتِ شهوی او اینقدر غلبه دارد که یک صورت حیوان شهوی مثل خنزیر؛[10]هم صورت سبعیت او خیلی غلبه دارد ـ آنطوری که در حیوانات هست مثل پلنگ مثلاً ـ و هم صورت شیطنتش زیاد است، خدعه و فریبش زیاد است؛ این در آنجا وقتی که صفحه برگشت شیطانِ شیطان است. و در عین حال که صورت شیطانی دارد، صورت سبعیت هم دارد، آخرْ مرتبۀ سبعیت؛ صورت حیوان شهوی هم دارد، آخر مرتبۀ شهوانیت؛ این به این صورتهای مختلف درمی‏آید. از این جهت ماها نه، او را درک نکردیم؛ ما خودمان هیچ کدام خودمان را هم درک نکردیم؛ دیگران[را]هم درک نکردیم. به این معنا[ست]که درک نکردیم شما را. آن وقتی که سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آن وقت، هم خودت، خودت را درک می‏کنی و هم مردم تو را. و ما هم همان طور هستیم که ما هم خودمان را باز درک نکردیم که چه هستیم؛ تا ببینیم ملکاتمان چه باشد. و به خدا پناه می‏بریم از ملکات فاسده‏ای که در ماها هست.
چهرۀ دنیایی شاه و پدرش
و اما آنکه می‏گویی که درک نکردید، یعنی به آن معنایی که خودت می‏فهمی ـ اینکه من گفتم، خوب اهل فهمش نیستی ـ ما یک مقدار از کارهای شما را درک کردیم، یک مقدار هم از کارهای پدر شما را درک کردیم. امروز روز 17 دی است. من یادم است، شاید این آقا[11]هم یادشان باشد؛ هرکس سنش به سن ماهاست یادشان است که 17 دی
چه شرارتی کرد این آدم؛[12]چقدر به این ملت فشار آورد، چه اختناقی ایجاد کرد، چه محترماتی را هَتْک کرد، چقدر سقط جنین شد در 17 دی و این اطراف 17 دی، چقدر مأموران این و دژخیمان این به مردم تعدی کردند و به زنها تعدی کردند و زنها را از توی خانه‏ها بیرون کشیدند. این مال پدر شما که من نمی‏توانم شرحش را بدهم. آن کارهایی که او کرده است نمی‏شود شرحش را داد. این در آن عالم معلوم می‏شود،[در]این عالم نمی‏توانیم ما بفهمیم؛ نمی‏توانیم بفهمیم چه جانوری بود. و اما شما کارهایی که کرده‏اید، بیایید حساب بکنید ببینید که ما شما را درک نکردیم؟ شما چه کارهایی کرده‏اید که ملت نفهمیده آن کارها را؟!
جنایات پهلویها قابل شرح و بیان نیست
البته خیلی کارهای زیرپرده دارند اینها! اینقدر از پولهایی که خارج شده است که صورتهایش را الآن ـ الآن که من آنجا بودم، قبلاً هم داده بودند، الآن هم باز فرستاده بودند ـ صورت شرکتهایی که با زورْ شرکت درست کردند، صورت پولهایی که در خارج فرستادند، اینها ـ اینهایی که شما می‏بینید یک مقداری است که واضح است؛ آن پولهایی که اینها در سِر بردند و ما اطلاع نداریم، آن خیانتهایی که به ما کردند و ما مطلع نیستیم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاریخ، در تاریخ ثبت و ضبط می‏شود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خیانتی که ایشان به ملت ما کرده است و جنایاتی که کرده است. آن مقداری که کرده است. ما نمی‏دانیم. شما نمی‏دانید در باطن این حبسها چه گذشته است بر مؤمنین. به جوانهای ما در این حبسها و کمیته‏ها چه گذشته. نمی‏شود؛ اینها قابل شرح نیست، قابل بیان نیست. یکی دوتایش را می‏توانند بگویند. پای فلان را اره کردند یا توی روغن گذاشتند داغ کردند؛ یا یکی را گذاشتند روی یک بخاری برقی و سرخش کردند. اینها بعض از آنهاست که به ماها رسیده است و به شماها رسیده، آنهایی که به ماها نرسیده اینها را باید از نصیریها استفسار کرد؛ باید از خود ایشان استفسار کرد که نه، ایشان می‏فرمایند
که نه، دیگر در حبسها چیزی نیست! ایشان اینطور می‏فرمایند:اصلاً آن حرفهایی که گفته می‏شود که در حبسها زجر هست، اینها نیست دیگر! بله آن چیزهایی که پیشتر بود که دستش را یک قدری اینطور می‏کردند، نیست دیگر ـ ایشان این جور می‏گوید ـ حالا بله یک‏قدری چیزهای روانی‏هست،والاّ خیر،دیگر زجر واینها نیست!اینها راازخودش باید پرسید. یعنی یک کسی سریرۀ این را بتواند حالا بخواند، بخواند ببیند چی ثبت است در مغز این. آنهایی که مطلع شده است ـ اطلاع به او می‏دهند، آنهایی که مطلع شده ـ ثبت است الآن در مغز او؛ در روح او ثبت است؛ ملائکة‏اللّه‏ نوشته‏اند اینها را. اگر کسی سواد آن عالِم راداشته باشد، آن‏وقت می‏خواندکه چه کارهایی این‏کرده، چه دستورهایی داده. و آنهایی که عمل کردند، بعدش اطلاع دادند که ما چه کردیم. می‏داند اینها را؛ بروز نمی‏دهد!
آثار خیانت و جنایت شاه
شما خیانتهایی که به این ملت کردید، شما یک ملتی را که در لفظ می‏گویید که من می‏خواهم به دروازۀ تمدن برسانم ـ دروازۀ بزرگ تمدن ـ یک ملتی را نیروی جوانی‏اش را هدر دادید، شما بیایید از این جوانهای ما که در خارج هستند و فرستادید در خارج برای ـ نمی‏دانم ـ نیروی اتمی و بساط، بیایید بپرسید از اینکه اینها چه می‏کنند اینجا. خودشان هستند. حالا می‏آیند پیش من، که اینها در اینجا چه می‏کنند. شما جوانهای ما را نمی‏گذارید که یک درجه بالا بروند. دانشگاه ما را نگه داشته‏اید در سطح پایین، نمی‏گذارید دانشگاه استقلال پیدا کند؛ نمی‏گذارید اساتید دانشگاه به کار خودشان ادامه بدهند. فرهنگ ما را شما عقب‏افتاده قرار دادید؛ فرهنگ استعماری، یعنی فرهنگ دستوری. شما این فرهنگ ما، که الآن ما فاقد هستیم، الآن اگر چنانچه ایشان هم بروند و این حکومت هم از بین برود، یک مملکت آشفتۀ به هم ریختۀ فاسد... اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بین رفته، نظامش فاسد است. یک همچو مملکتی را به ارث می‏گذارند اینها. ما وارث یک مملکت آشفته هستیم. سالهای طولانی لازم است تا به برکت جوانهای ما، تحصیلکرده‏های ما، قشرهای بیدار مملکت ما و ملت ما، که در انزوا
هستند یا در حبسها هستند، یک چندین سال ما لازم داریم تا این ایران را برسانیم به آن حدی که قبل از سی و چند سال پیش از اینکه ایشان سلطنت کرده. چقدر وقت لازم است تا این کشاورزی را به حال اول برگردانند، چه[قدر]وقت لازم است که این فرهنگ ما یک فرهنگ بشود، اقتصاد ما یک اقتصاد بشود. شما را درک نکردیم! بله خوب ما اینطوری از شما درک کردیم؛ اگر شما جور دیگر هستید بفرمایید. پس چرا می‏گویی اشتباه کردم! اگر جور دیگر عمل کردید چرا می‏گویید اشتباه کردم! بگویید من کارم صحیح بوده است شما اشتباه کردید؛ این چند نفر اشتباه کردند! ملت هم که با من هست، کارهای من هم که درست بوده، همه‏اش صحیح بوده، این چند نفری که از آن طرف مرز آمدند اینجا اینها اشتباه کردند! خوب بود این را بگویید و بروید. چرا اینها را نمی‏گویید؟ چرا می‏گویید که اگر من بروم چه خواهد شد و چه خواهد شد و چه خواهد شد، و اینها مرا ادراک نکردند، چند نفری هستند که اگر اینها ادراک کرده بودند با من موافق بودند! اگر اینها شما را ادراک کرده بودند، آن وقت می‏دیدی چطور می‏شد! حالایی که ادراک نکرده‏اند و نکردیم، اینطور با شما مخالفیم. اگر ما باطن ذات شما را ادراک بکنیم، هر انسانی اگر ادراک بکند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد کرد.
حالا هم که راه افتاده است بیرون، از قراری که گفته می‏شود چند تا ـ به اصطلاح آن آقا که می‏گفت ـ «قصاب» را گذاشته برای اینکه مردم را بکشد. خودش می‏خواهد فرار کند برود کنار و یک عده‏ای را گذاشته، گمارده به اینکه باز قتل‏عام کنند مردم را! باز این گرفتاری را ما داریم. ما کراراً گفتیم این حکومت تا سلطنت هست حکومتِ باطل است، برای اینکه مردم رأی دادند به اینکه سلطنتْ سلطنت غیر قانونی است. مردم گفتند نمی‏خواهیم سلطنت را. همۀ مردم گفتند. اگر می‏خواهند، اگر می‏گویند همه نگفتند، یکی را پیدا کنند ـ غیر آنهایی که در دستگاه خودت هستند و پول می‏گیرند ـ بروند بازار، دور بازار برگردند بگویند آقا شما کدام یکی‏تان این رژیم را می‏خواهد، اگر یکی را پیدا کردی؟! همۀ بازارهای ایران به اختیار شما، همۀ دهقانها به اختیار شما. هر چه رفتید به دهقانها گفتید که خیر این آخوندها اگر بیایند روی کار شما دیگر کارتان زار است، از شما
گوش نکردند برای اینکه آخوندها کار اینها را زار نمی‏خواهند بکنند؛ آخوندها می‏خواهند اینها را از این نکبت بیرون بیاورند، از اینکه گول خوردند بیچاره‏ها، از این نکبت بیرون بیاورند. و من کراراً گفته‏ام این معنا را که اگر چنانچه اختیار دست ما بیاید اینطور نیست که ما اینهایی که ده‏تا دِه، صدتا دِه داشته‏اند، دِه‏هایشان را برگردانیم. اینها حساب دارند، اینها سالهای طولانی حساب باید پس بدهند. اینها می‏آیند به این کشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان می‏روند تبلیغات می‏کنند که اگر چنانچه چه بشود، چه بشود. آنها شما را شناخته‏اند! تا حالا چه کردید برای آنها؟ تا حالا اینها را به بدبختی انداختید. چرا آمدند اطراف تهران توی این زاغه‏ها زندگی می‏کنند؟ ما می‏خواهیم اینها را دستشان را از این زاغه‏ها بگیریم بیرون بیاوریم؛ ما می‏خواهیم این انگلی که ایران دارد، که انگلِ غیر است، بسته به غیر است، از این بستگی بیرونش بیاوریم. ما حرفمان ابهامی ندارد.
نیاز به ارتش در حکومت اسلامی
تبلیغاتْ حالا هم می‏کنند به اینکه اگر یک حکومت اسلامی پیش بیاید چه خواهد شد، اگر پیش بیاید چه خواهد شد. یا خیر پیش نظامیها می‏روند تبلیغ می‏کنند که همۀ نظام را به هم می‏زنند! ما نظامْ لازم داریم، چطور همۀ نظام را به هم بزنند؟! چطور ارتش را به هم می‏زنند؟! ما چند تا دزدش را کنار می‏گذاریم، باقی‏اش را قبول داریم. صاحب‏منصبها این را بدانند، ما صاحب‏منصب پاک را قبول داریم، نجسها بروند؛ آنهایی که مال ملت را خورده‏اند، آنهایی که در بانکهای خارجی مال ملت را انباشته‏اند، اینها بروند سراغ کارشان. بروند، نه اینکه یعنی گم شوند، نه اینکه بروند یعنی پا شوند بردارند و بروند؛ باید ازشان گرفت اینها را. من اگر دستم می‏رسید نمی‏گذاشتم این مردکه برود. باید بایستد حساب پس بدهد. داری کجا می‏روی؟ پولها را برداشتید رفتید.
ما ارتش لازم داریم، احترام به ارتش می‏گذاریم. ما طبقۀ جوان ارتش را، صاحب‏منصبان جوان ارتش را برایشان احترام قائل هستیم. در طبقۀ بالاتر هم اگر چنانچه یک صاحب‏منصب یا چند صاحب‏منصب صحیح پیدا شد، آنها هم محترم هستند. ما
آنهایی که دزدی کردند با آنها مخالفیم. در قشرهای دولتی، ما به همۀ قشرهای دولتی احترام قائل هستیم؛ اگر در بین آنها یکی دو تا پیدا شد که فاسدند، فاسدها باید بروند، تصفیه باید بشود؛ و الاّ مملکت نظام لازم دارد، مملکت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همۀ اینها را لازم دارد، اما نه اینطوری که حالا دارند درست می‏کنند.
غیرقانونی بودن مبانی رژیم شاه
الآن ما با این دولت[13]مخالفیم برای اینکه این دولتْ غیرقانونی است چون شاه معرفی کرده است و غیر قانونی است؛ و مجلسین معرفی کرده‏اند یا می‏کنند، و هر دوتایشان غیرقانونی هستند. مجلسْ مجلسِ ملت نیست؛ مجلسْ مجلس شاه است یا مجلس امریکاست. ما این دولت را دولت خائن می‏دانیم، برای اینکه خیانت، بالاترْ خیانت این است که مجلس را فاسد بداند و مع‏ذلک از او رأی اعتماد بگیرد! این خیانت به ملت است. رأی اعتمادْ ایشان می‏گیرد از کسی که ملت هیچ اطلاع ندارد از وکالت اینها ـ این را دیگر هیچ کس نمی‏تواند انکار کند ـ و امر به تشکیل کابینه را از کسی می‏گیرد که ملت یک سال است داد می‏زند که مرگ بر این آدم و دارد با قلدری با مردم رفتار می‏کند. یک همچو دولتی دولت باطل است. و هرکس و هر مقامْ ادنی موافقتی با این دولت بکند، خائن است بر ملت ما و به حَسَب حکم الهی هم فاسق؛ و کارِ حرام کرده، هر کس می‏خواهد باشد. و شما آقایانی که در خارج هستید این مطلب را باید برسانید به همه جا که ما ملت ایران همه این را دارند می‏گویند، من نمی‏گویم این را؛ شما هم جزء ملت هستید، شما هم همۀ این معنا را قبول دارید که ما یک همچو حکومت تحمیلی که شاه آورده، و این هم می‏خواهد شاه را نگه دارد و تصریح می‏کند که شاه باید برگردد به ایران، یک همچو حکومت خائن به ملت ماست و باید برود[حضار: صحیح است].
ان شاءاللّه‏ همه موفق باشید ... .
1 ـ اطلاعیۀ رسمی اعلام می‏کرد که شاه برای معالجه و استراحت به خارج از کشور می‏رود.
2 ـ پنهان کردن، پوشانیدن حقیقت امری.
3 ـ طرفین معامله.
4 ـ سورۀ طارق، آیۀ 9: «روزی که رازهای درون آشکار شود».
5 ـ جمع سریره؛ راز درون، نهانی.
6 ـ سورۀ فرقان، آیه 20: «می‏خورند و راه می‏روند».
7 ـ سورۀ انفال، آیۀ: 17.
8 ـ سورۀ فتح، آیۀ 10: «در حقیقت با خدا بیعت کردند».
9 ـ سورۀ بقره، آیۀ 257: «خداوند ولیّ کسانی است که ایمان آوردند، آنان را از تاریکیها خارج و به سوی نور هدایت می‏کند؛ و کسانی که کفر ورزیدند اولیای آنها طاغوتها هستند که آنان را از نور خارج و به سوی تاریکیها می‏برند».
10 ـ خوک.
11 ـ اشاره به یکی از حضار.
12 ـ رضاخان.
13 ـ دولت بختیار.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -