انهار
انهار
مطالب خواندنی

آغاز خلافت ابوبکربن ابى قحافه قمرى

بزرگ نمایی کوچک نمایی

بیست و هشت صفر سال 11 هجرى قمرى

·       آغاز خلافت ابوبکربن ابى قحافه 

همان طورى که در بخش رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفته شد، مورخان و سیره نگاران مسلمان درباره تاریخ رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، اتفاق نظر ندارند. شیعیان به پیروى از اهل بیت علیهم السّلام ، تاریخ رحلت را، 28 صفر دانسته ولى اهل سنت ، آن را در ماه ربیع الاول ذکر کرده اند.

همین دیدگاه هاى تاریخى درباره آغاز خلافت ابوبکربن ابى قحافه ، به عنوان نخستین خلیفه از خلفاى راشدین ، نیز سارى و جارى است . ولى تمامى تاریخ ‌نگاران ، اتفاق دارند بر این که در همان روزى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رحلت نمود، ابوبکر به خلافت رسید.

خلافت ابوبکر، نخستین سنگ بناى عملى و تفرقه مسلمانان در صدر اسلام است . زیرا خلافت وى ، نه به وصایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود و نه به صورت انتخابات آزاد و دموکراتیک برگزار شد. بلکه نتیجه منازعه و مناظره گفتارى برخى از افراد دو گروه مهاجر و انصار بود که در سقیفه بنى ساعده ، در تجمع چند ده نفرى مسلمانان ، بدون حضور بزرگان بنى هاشم که نزدیکترین افراد به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودند و بدون اطلاع بسیارى از سران صحابه کبار، با طرفندهاى چند تن از مهاجران ، به این مقام برگزیده شد و سپس با فضاسازى ویژه ، از سایرین نیز به رضایت و یا با اجبار بیعت گرفتند.

مخالفان خلافت ابوبکر، دو دسته از صاحب نفوذان مدینه و اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودند.
دسته اول : آنانى که شخصیت ابوبکر را به دلایلى براى این مقام مناسب نمى دانستند. معروف ترین شخصیت هاى این دسته ، افرادى چون سعدبن عباده ، قیس بن سعد، ابوسفیان و بسیارى از طایفه هاى انصار و گروهى از مهاجران بودند.

دسته دوم : آنانى که نه شخص ابوبکر، بلکه مخالف انتخاب خلیفه بدون در نظر گرفتن وصایت بودند. این ها، معتقدان به امامت بودند که اعتقاد داشتند بر این که خلیفه ، باید از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وصایت تعیین شده باشد و به شواهد غیرقابل انکار، استناد مى کردند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در واپسین ماه هاى زندگى خود، در بازگشت از مراسم حجة الوداع ، در سرزمین غدیرخم ، حضرت على بن ابى طالب علیه السّلام را به این مقام منصوب کرد و از حاجیان حاضر، براى آن حضرت ، بیعت گرفت .

بدین لحاظ، معتقد بودند که خلافت ، همانند امامت ، از آن امام على بن ابى طالب علیه السّلام است و هر فردى و یا شخصیتى که به خواهد این مقام را غصب کند، آن را مشروع ندانسته و با او مبارزه خواهند کرد.

این دسته از مسلمانان ، پس از آگهى از بیعت گروهى از مسلمانان با ابوبکر، اعتراض کرده و با تجمع در خانه فاطمه زهراس  که پایگاه اهل بیت عصمت و طهارت بود، خواهان بیعت با امام على علیه السّلام شدند.

بزرگانى از صحابه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، چون سلمان ، ابوذر، مقداد، عمّار، حذیفه ، عباس ، زبیر و بسیارى از مهاجران و انصار و طایفه بنى هاشم از همین دسته بودند.

ولى اعتراض آنان ، خلیفه و گروه حمایت گر او را از کرده خویش باز نداشت . قدرت به دست گرفتگان ، به جاى دلجویى از دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤ منان على بن ابى طالب علیه السّلام در رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و غصب خلافت ، با این گونه اعتراضات مخالفان به شدت برخورد کرده و حتى بدون اجازه ، وارد خانه دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شدند و معترضان را مورد ضرب و شتم قرار داده و على علیه السّلام را به اجبار و اکراه به مسجد بردند. در این ارتباط، فاطمه زهراس  نیز مورد ضرب و شتم ستم کارانه قرار گرفت و جنین او به نام محسن که نزدیک وضع حملش بود، سِقط شد و بر اثر همان صدمات ، آن حضرت پس از هفتادوپنج ، یا نودوپنج روز از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهادت رسید.

در این جا مناسب است واقعه سقیفه بنى ساعده و انتخاب ابوبکر به خلافت را از زبان یکى از مورخان اهل سنت ، یعنى یعقوبى ، بیان کنیم .

وى در این باره نوشت : در همان روزى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رحلت نمود، اءنصار در سقیفه بنى ساعده گرد آمده تا درباره جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رایزنى کنند.

سعدبن عباده خزرجى که از بزرگان انصار بود، در آن گردهمایى ، حضور فعال داشت . این خبر به ابوبکر، عمر و مهاجران رسید. آنان ، شتاب زده به سوى سقیفه بنى ساعده حرکت کردند و در آن جا با انصار به مشاجره و مناظره پرداخته و به آنان گفتند: اى گروه انصار، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از ما مهاجران بود، پس ما به جانشینى او سزاوارتریم .

انصار گفتند: از ما امیرى و از شما نیز امیرى جداگانه باشد.

ابوبکر گفت : امیر، از ما باشد و وزیران از شما.

در این هنگام ، ثابت بن قیس که از سخن سرایان اءنصار بود، در وصف اءنصار سخنانى بیان کرد.

ابوبکر گفت : آن چه در وصف اءنصار گفتید، ما منکر آن نیستیم و آن چه از فضایل آنان بگویید، آنان سزاوارش هستند ولیکن ما قریش از شما به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزدیکتریم .

وى ، عمربن خطاب و ابوعبیده جراح را کاندیداى خلافت کرد و از آنان درخواست نمود که قیام کنند تا مردم با یکى از آن دو بیعت کنند.

آن دو امتناع کرده و خود ابوبکر را براى این مقام پیشنهاد کردند و با او بیعت نمودند. ابوعبیده جراح ، تمامى اءنصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند و عبدالرحمن بن عوف نیز آنان را به این عمل تشویق کرد و گفت : اى گروه انصار، شما گرچه داراى فضل و برترى هایى هستید، اما در میان شما افرادى چون ابوبکر، عمر و على نیستند.
در این هنگام منذربن اءرقم برخاست و گفت : آن چه درباره فضایل مهاجران بیان کنید، ما منکر آن ها نیستیم ولیکن در میان خود مهاجران ، مردى است که اگر این مقام را خواهان باشد، هیچ فردى نمى تواند با او مخالفت ورزد، و آن شخص ، على بن ابى طالب علیه السّلام است .

به هر تقدیر، گروهى از مهاجر و گروهى از انصار با ابوبکر در سقیفه بنى ساعده بیعت کردند. ولى بنى هاشم با این تصمیم مخالفت ورزیدند.

على علیه السّلام از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید و به پیروى او گروهى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، اعم از مهاجر و انصار مانند: عباس بن عبدالمطلب ، فضل بن عباس ، زبیر بن عوام ، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى ، ابوذر غفارى ، عمّار بن یاسر، براء بن عازب و اُبىّبن کعب نیز از بیعت امتناع کردند و گفتند، این مقام ، از آن على علیه السّلام است .

هنگامى که ابوبکر با مخالفت آنان مواجه گردید به سراغ عمربن خطاب ، ابوعبیده جراح و مغیره بن شعبه فرستاد و با حضور آنان ، جلسه اى برقرار کرد و درباره پایان مخالفت هاى این دسته از صحابه ، به مشورت پرداخت .
آنان به ابوبکر پیشنهاد کردند که براى عباس بن عبدالمطلب که مسن ترین فرد بنى هاشم و مورد احترام آنان است  سهمى در امر خلافت و حکومت قرار دهد تا از طریق او، برادرزاده اش على علیه السّلام از مخالفت با ابوبکر بازایستد. هنگامى که على علیه السّلام از مخالفت دست بردارد، سایرین نیز کوتاه خواهند آمد و در نتیجه ، این جنبش به پایان مى رسد.

در پى این تصمیم ، چهارنفرى در شبى به خانه عباس بن عبدالمطلب رفته و با او در این باره به درازا سخن گفتند و هر کدام از آنان براى به سازش کشاندن عباس تلاش نمودند.

عباس در پاسخ آنان ، سخنانى بیان کرد؛ از جمله این که : اگر مؤ منان ، ابوبکر را براى این کار برگزیدند، این حقى است براى مؤ منان . ابوبکر نمى تواند کسى را در آن شریک کند و یا به فرد دیگرى بسپارد و اگر این منصب ، حق ما نزدیکان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله  است ، ابوبکر حق تصرف آن را نداشت و ما به آن رضایت نمى دهیم . در این صورت ، درست نیست که ما برخى از حق خویش را از دست بدهیم و به برخى دیگر دست یابیم . زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از درختى است که ما از شاخه هاى آن هستیم و شما همسایگان آن .

این چهار تن با شنیدن سخنان عباس ، پاسخ خود را گرفته و بدون این که به مقصود خود رسیده باشند، از نزد او بیرون رفتند.

هم چنین ابوسفیان بن حرب نیز از بیعت با ابوبکر امتناع کرد و از على علیه السّلام درخواست کرد که این مقام را برعهده گیرد. در آن صورت او نخستین کسى باشد که با على علیه السّلام بیعت کند. ولى على علیه السّلام به گفتار او اعتنایى نکرد.

به هر تقدیر، گروهى از صحابه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، اعم از مهاجر و انصار در خانه فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اجتماع کرده و خواهان بیعت با على علیه السّلام شدند و نسبت به خلافت ابوبکر اعتراض نمودند. عمربن خطاب ، گروهى از افراد خود را به خانه فاطمه س  فرستاد تا اجتماع معترضان را پراکنده و سران آنان را دستگیر نمایند.

هنگامى که ماءموران به در خانه فاطمه س  رسیدند، آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، یا از خانه من بیرون مى روید، یا این که موهاى خویش را پریشان کرده و با صداى بلند به پیشگاه خداى سبحان ، إ نابه کرده و شما را رسوا خواهم ساخت .

ماءموران خلافت به ناچار از خانه فاطمه سلام الله علیها  بیرون آمدند.

معترضان نیز یکى پس از دیگرى در روزهاى بعد، با ابوبکر بیعت کردند و تنها على علیه السّلام باقى ماند و او نیز پس از شش ماه و به گفته برخى ، پس از چهل روز با ابوبکر بیعت کرد.

آغاز بیعت با ابوبکر، همان روزى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وفات یافته بود. بنا به گفته بسیارى از علما اهل سنت  آن روز، مصادف بود با دوشنبه دوّم ماه ربیع الاوّل سال 11 قمرى  اءبوجعفرمحمدبن جریرطبرى که از دانشمندان و تاریخ ‌نگاران اهل سنت است ، درباره بیعت مردم با ابوبکر و مخالفت گروهى از صحابه با آن ، گفت :فقالت الا نصار، او بعض الا نصار: لا نبایع إ لّا علیّا؛ طایفه انصار، یا برخى از انصار در بیعت با ابوبکر مخالفت ورزیده و گفتند: ما جز با على ، با کس دیگرى بیعت نمى کنیم

هم چنین وى ، از زیادبن کلیب روایت کرده است : عمربن خطاب به خانه على علیه السّلام رفت . در آن خانه ، طلحه ، زبیر و گروهى از مهاجران اجتماع کرده بودند. عمر به آنان گفت : به خدا سوگند، یا این خانه را بر سر شما به آتش خواهم کشانید و یا این که از آن بیرون رفته و با ابوبکر بیعت کنید

وى در جاى دیگر درباره مخالفت زبیربن عوام ، روایت کرده است : على و زبیر از بیعت با ابوبکر مخالفت ورزیدند. زبیر، شمشیرش را برهنه کرد و گفت : شمشیرم را در غلاف نخواهم کرد، تا این که با على علیه السّلام بیعت شود.
این خبر به ابوبکر و عمر رسید. عمر فرمان داد تا شمشیرش را بگیرند و بر سنگ به کوبند و از آن دو، به اجبار یا به اختیار بیعت گیرند.

همان طورى که از گفتار این دو مورخ اهل سنت و بسیارى دیگر از مورخان واقع نگار به دست مى آید، خلافت ابوبکر با اجبار و اکراه ، پایه گرفت و براى ایجاد فضاى مطلوب ، از سلاح رعب و وحشت استفاده کرده و با رفتار خشونت آمیز، حتى با نزدیکترین افراد به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یا نزدیکترین صحابه به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، وصایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نادیده گرفتند و در نخستین روز رحلت آن حضرت ، بر خلاف سفارش او اقدام کردند. از آن جا مسیر اسلام ناب را منحرف و موجب دودستگى مسلمانان شدند.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -