وحيد بهبهاني(ره)و فقرا
زهد آيةاللهالعظمي وحيد بهبهاني(ره)به اندازهاي بود كه لباسهايش كرباس و تابدار بود و غالباً آنها را همسرش مهيا ميكرد و ميبافت و به البسه دنيا هيچ نظر نداشت. در مدت عمر به جمع زخارف دنيوي همت مصروف نفرمود. كنارهگيري از زر اندوزان شيوه او بود.
از معاشرت آنها خودداري ميكرد و با مستمندان نشست و برخاست ميكرد. وقتيكه يكي از پسرانش براي همسرش لباس فاخري تهيه كرده بود. ايشان او را مورد عتاب قرار داده و ميفرمايند: اگرچه استفاده از نعمتهاي خدا حرام نيست، ولي حداقل كاري كه من و خانواده من ميتوانيم انجام دهيم اين است كه با مردم فقير همدردي كرده و همانند آنها زندگي كنيم گرچه قدرت برخريد هرچيزي را داريم.»
سيماي فرزانگان/455
مأمورين قلعه خواف
مأمورينى كه محافظ شهيد مدرس بودند، ابتدا از نزديكشدن به ايشان، پرهيز ميکردند. ولى پس از چندى از مريدان و حاميان اين عالم مجاهد مىشدند. آنها در ظاهر حالتى خشن به خود مىگرفتند تا شك مأموران شهربانى را برنيانگيزند و در حقيقت يار و پرستار با وفاى او بودند. نيروهاى مخصوص و جاسوسان، وقتى كه از اين روابط مطلع مىشدند، مأمورين را بهجاى ديگر انتقال مىدادند و عدهاى ديگر را به جاى آنها مىآوردند. ولى طولى نمىكشيد كه تازهواردين هم به ايشان علاقهمند مىشدند و تحتتأثير روح بزرگ و كمالات معنوى آيةالله مدرس قرار مىگرفتند. بهطوريکه وقتى ايشان وضو مىگرفت و به نماز مىايستاد، مأمورين زندان سعى مىكردند خود را سريعاً به ايشان برسانند و در نماز شركت كنند. از اينرو مسئولان مربوطه هر سهماه يكبار مأمورين را تغيير مىدادند. يكى از زندانبانان گفته بود: روزى كه به قلعه خواف آمدم، چندان آشنايى با آقا نداشتم. بعد از چندى فهميدم كه چه سيد بزرگوارى است، يك روز سؤال كردم: آقا! براى شما اين نان و ماست و خوراك بادمجان كافى است؟ اجازه بدهيد تا غذاى بهترى برايتان تهيه كنيم؟ آقا پاسخ داد:
به نان خشك قناعت كنيم و جامه دلق
كه بار منّت خود به كه با منّت خلق
منبع: مدرس، مجاهدى شكستناپذير/214
نصايحي از حضرت آيةالله الهي طباطبايي(ره)
-ياد بگيريد جز خدا همهچيز را فراموش کنيد و غفلتها را از بين ببريد.
- از قرآن بخواهيد تا شما را به جواب مجهولات راهنمايي کند. حرفها و مشکلات را به قرآن عرضه کنيد و چاره بخواهيد.
- توبه حقيقي آن است که از خوبي و بدي توبه کني.
- حق را بشناس تا مردان حق را بشناسي.
- سلامت خود را حفظ نما و به تنت برس؛ چون اگر تن ضعيف باشد مثل مرکب خواب، ما را به مقصد نميرساند.
-از حسنات اعمالتان که خيال ميکنيد حسنه است توبه کنيد، تا چه رسد به معاصي!
منبع: الهيه، شرح حال سيدمحمدحسن الهي طباطبايي (ره)
توجه علامه بحرالعلوم(ره) به همسايه فقير
مرحوم سيدجواد عاملي صاحب مفتاحالكرامه از شاگردان علامه سيدمهدي بحرالعلوم(ره) بود.
شبي موقع صرف شام، علامه بحرالعلوم (ره)، سيد را به منزل خويش احضار كرد و وقتي شاگرد به منزل استاد رسيد، ديد استاد كنار سفره نشسته و دست به غذا نميزند. علامه بحرالعلوم با خشم شاگرد را مورد عتاب قرار داده و فرمود: سيدجواد! از خدا نميترسي، از خدا شرم نداري؟ شاگرد كه متحير مانده بود، تقصير خود را از استاد جويا شد؟ ظاهراً سيدجواد عاملي، همسايهاي داشت كه هفت شبانهروز چيزي براي خوردن نداشتهاند و خرما از بقال قرض كرده بودند و روز هفتم ديگر بقال به او قرض نداده و او شرمنده شده بود. شاگرد اظهار بياطلاعي کرد! علامه او را مورد توبيخ قرار داد كه: «همه داد و فريادهاي من براي اين است كه چرا اطلاع نداشتي؟ وگرنه، اگر باخبر بودي و كمك نميكردي، مسلمان نبودي و يهودي بودي». سپس سيني غذاي بزرگي را كه آماده كرده بود، با مقداري پول به شاگرد داد، تا به همسايهاش برساند.»
سيماي فرزانگان /252
جامعيت علمي و معنوي آيةالله العظمي غروي اصـفهاني(ره)
آيةاللهالعظمي بهجت(ره)که از شاگردان آيةاللهالعظمي شيـخ محمدحسين غروي اصـفهاني(ره)بودند، درباره استادشان چنين گفتهاند: مرحوم آقا شيخ محمدحسين، طورى بود كه اگر كسى به فعاليتهاى علمىاش تـوجه مىكرد، تصور مىكرد در شبانهروز هيچ كارى غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسى از برنامههاى عبادى ايشان اطلاع پيدا مىكرد، فكر مىكرد غير از عبادت به كارى نمىپردازد.
در كنار اين فعاليتهاى علمى، آنقدر مقيّد به برنامههاى عبادتى بودند كه هركس اينها را مىديد، فكر مىكرد كه اصلاً به هيچچيز غير از عبادت نمىرسد.
هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جـعفر طيار از برنامههاى عادى ايشان بود.
روزهاى پنجشنبه، طبق سنتى كه علماى نجف دارند و معمولاً روز پنجشنبه يا جمعه يك روضه هفتگى دارند، ضمن توسل به اهلبيت(علیهم السلام) كه زمينهاى بود براى ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر، مرحوم آقا شيخ محمدحسين در اين روضهشان مقيد بود كه خود پاى سماور بنشيند، و خود او همه كفشها را جفت كند، و در عين حال، زبانش مرتب در حال حركت بود؛ خيلى تندتند يك چيزى را مىخواندند.
ما متـوجه نمىشديم كه اين چه ذكـرى است كه ايشان اينقدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقيـد است.
منبع : برگي از دفتر آفتاب
مظهر توحيد و توکل
عالم مجاهد حضرت آيةالله حاج شيخ محمدتقي بافقي(ره)پس از آزادي از زندان رضاشاه به شهر ري تبعيد شد.
روزي در منزل نشسته بود كه رئيس شهرباني شهر ري وارد شد و پس از سلام و اجازه جلوس، نزديك در اتاق نشست و عرض كرد: آقا! من از طرف مقامات مافوق خود مأموريت دارم، آنچه مورد احتياج شماست، فراهم كنم.
حضرت آيةالله بافقي مظهر توحيد و توكل بودند، ناراحت شده و گفتند: تو چهكارهاي كه ادعاي برآوردن جميع حوايج مرا ميكني؟
جواب داد: من رئيس شهرباني هستم.
ايشان گفتند: من الان احتياج دارم كه در اين هواي صاف و آفتابي ابري در صفحه آسمان ظاهر شود و براي طراوت زمين باران ببارد، تو ميتواني چنين خواستهاي را انجام دهي؟
جواب داد: نه نميتوانم!
ايشان گفتند: مافوق تو چهطور؟ مافوق مافوق تو و شاه مملكت چهطور؟
جواب منفي بود.
ايشان فرمودند: پس تو كه به عجز خود و همه سران مملكتي اقرار داري و به گدايي آنها اعتراف ميكني، چگونه ميخواهي نيازهاي مرا برآوري؟ برخيز و ديگر از اينگونه حرفهاي شركآميز نزن.
رئيس شهرباني خجلزده برخاست و دانست كه با اين مجسمه توكل و توحيد نميتواند طرف شود.
منبع: سيماي فرزانگان/277
اخلاص و تواضع آيةاللهالعظمي شاهآبادي(ره)
امام خميني(ره)روزي به فرزند آيةاللهالعظمي شاهآبادي(ره) فرمودند: زمانيکه ما نزد پدر شما فصوص ميخوانديم، شخصي از ايشان درخواست تدريس کتاب صمديه (يا سيوطي) ـ از پايينترين کتابهاي درسي حوزه ـ را کرده بود. آيةالله شاهآبادي هم به او درس ميگفت. چنين درسي در شأن ايشان نبود. ما از آقاي شاهآبادي خواستيم که آن درس را ادامه ندهد؛ اما راضي نشد و گفت: شخصي از من درخواستي کرده و من هم وقت دارم. از آن طلبه خواستيم که ديگر در درس شرکت نکند تا تعطيل شود. طلبه هم قبول نکرد!
منگرحقيرگدايان عشقراکهاين قوم
شاهان بيکمر خسروان بي کلهند
منبع : به نقل از آيةالله نصرالله شاهآبادي فرزند عارف کامل آيةاللهالعظمي ميرزا محمدعلي شاهآبادي
احترام فقيه عارف به امام راحل
روش و منش آيةاللهالعظمي بهاءالديني (ره)، احترام به علما و تعظيم بزرگان و به خصوص اساتيدشان بود. اين فقيه عارف با وجود اينكه خودشان از لحاظ فقاهت در سطح بالايي بودند، بهطوريكه در سن 25 سالگي اجازه اجتهاد گرفتند و از ابتداي طلبگي همدرس و همحجره امام خميني(ره)بودند، ولي هميشه از ايشان با احترام و عظمت نام ميبردند و ديگران را در امر تقليد به ايشان ارجاع ميدادند. از جمله اينكه در مورد ايشان ميفرمودند: «اعتقاد ما اين است كه مثل امام خميني در زمان فعلي نداريم. ايشان فهم معصوم را پيدا كرده، درك او فوق دركها و شجاعت او فوق شجاعتهاست. پاي خود را جاي پاي معصوم گذارده است... مثل ايشان در تاريخ شيعه در حد ناياب است.»
آیت بصيرت/140
انتخاب مسير
آيةالله ابراهيم اميني از استادشان علامه طباطبايي(ره)، نقل ميکنند: هنگامي كه از تبريز به قصد ادامه تحصيل علوم اسلامي به سوي نجف اشرف حركت كردم، در بين راه همواره به فكر بودم كه چه درسي بخوانم، پيش چه استادي تلمذ نمايم و چه روشي را انتخاب كنم كه مرضيّ خدا باشد. وقتي به نجف رسيدم، لدَيَالوُرود رو كردم به قبّه و بارگاه اميرالمؤمنين(علیه السلام) و عرض كردم: «ياعلي! من براي ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شدهام، ولي نميدانم چه روشي را پيش گيرم و چه برنامهاي را انتخاب كنم. از شما ميخواهم كه در آنچه صلاح است مرا راهنمايي كنيد.» منزلي اجاره كرده و در آن ساكن شدم. در همان روزهاي اول، قبل از اينكه در جلسه درسي شركت كنم، ناگاه درب خانه را زدند، درب را باز كردم. ديدم يكي از علماي بزرگ، آيةالله قاضي است، سلام كردند و داخل منزل شدند. بعد از گفتوگويي كوتاه فرمودند: «كسيكه به قصد تحصيل به نجف ميآيد، خوب است علاوه بر تحصيل، به فكر تهذيب و تكميل نفس خويش نيز باشد و از نفس خود غافل نماند.»
اين را فرمودند و حركت كردند. سخنان كوتاه و با نفوذ آن عالم رباني، چنان در دل من اثر كرد كه برنامه آيندهام را شناختم و تا مدتي كه در نجف بودم، محضر ايشان را رها نكردم و در درس اخلاقشان شركت ميكردم.
منبع: حوزه نت
علامه طباطبايي(ره) اسوه اخلاق اسلامي
حضرت آيةالله حسيني تهراني(ره)، از شاگردان مفسر کبير قرآن کريم، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي(ره)در مورد ايشان گفته است: «اين مرد جهاني از عظمت بود؛ عيناً مانند يك بچه طلبه در كنار صحن مدرسه روي زمين مينشست و نزديك به غروب در مدرسه فيضيه ميآمد و چون نماز برپا ميشد، مانند ساير طلاب نماز را به جماعت مرحوم آيةالله آقاي حاج سيدمحمدتقي خوانساري ميخواند. آنقدر متواضع و مؤدب بود و در حفظ آداب سعي بليغ داشت كه من كراراً خدمتشان عرض كردم: آخر اين درجه از ادب و ملاحظات شما، ما را بيادب ميكند!
از قريب چهلسال پيش تا به حال ديده نشده كه ايشان در مجلس به متكا و بالش تكيه زنند، بلكه پيوسته در مقابل واردين مؤدب، قدري جلوتر از ديوار و زيردست مهمان وارد مينشستند. من شاگردشان بودم و بسيار به منزل ايشان ميرفتم و به مراعات ادب ميخواستم پايينتر از ايشان بنشينم، ابداً ممكن نبود... .»
مهر تابان/50 ـ 51
تواضع علامه محمدجواد بلاغي(ره)
درباره فروتني علامه محمدجواد بلاغي(ره)بسيار گفتهاند. نقل ميكنند كه خود به بازار ميرفت و آنچه نياز داشت ميخريد و به منزل ميآورد و هرگز نميپذيرفت. كسي در كارهايش به او كمك كند. آنقدر در برابر سخن حق متواضع بود كه در برخي نوشتههاي خود تذكر ميداد: هركس پرسش يا انتقادي و ايرادي دارد براي من بنويسد و پاسخ دريافت دارد و از اين راه به علم و حقيقت كمك كند...».
سيماي فرزانگان/ص217
فروتني مقدس اردبيلي(ره)
در احوالات عالم رباني ملااحمد مقدس اردبيلي(ره)آمده است: «موقعي در سفر يكي از زوار كه او را نميشناخت به او گفت: جامههاي مرا ببر نزديك آب و بشوي و چرك آنها را بگير ـ ملااحمد قبول كرد و جامههاي آن مرد بُرد و شست و آورد تا به او بدهد ـ در اين هنگام آن مرد او را شناخت و خجالت كشيد ـ ديگران هم او را توبيخ كردند.
مقدس اردبيلي فرمود: چرا او را ملامت مي كنيد؟ مطلبي نشده است. حقوق برادران مؤمن بر يكديگر بيش از اينهاست.
منبع: سيماي فرزانگان/216
برگ چنار و يادداشتهاي علمي
مرحوم ملاصالح مازندراني(ره) در دوران تحصيلات دچار فقر و تنگدستي شديدي بود، اما با وجود فقر شديد، علاقه وافري به تحصيل علوم ديني داشت.
در يكي از مدرسههاي علميه شهر اصفهان ساكن شده بود و شبها براي مطالعه به بيتالخلا ميرفت و از روشنايي چراغ آنجا براي مطالعه استفاده ميكرد.
نوشتهاند زماني آنقدر تنگدست بود كه از فرط كهنگي لباس، خجالت ميكشيد وارد مجلس درس علامه مجلسي(ره)شود، لذا بيرون پشت در مينشست و مسايل درس را بر روي برگ چنار مينوشت، اما با همه اين سختيها در راه تحصيل استقامت كرد تا جايي كه يكي از شاگردان برجسته علامه شد و مرتبت خاصي نزد ايشان يافت و از بزرگترين علماي عصر خود گرديد.
منبع: مردان علم در ميدان عمل/1/83
**************