عشق حالتى است در انسان که تمایلش را نسبت به آنچه که دوستش دارد را شدید و هر لحظه شدیدتر میکند تا جائی که عاشق در راه وصال به مطلوب و آنچه دوست دارد از هرچه دارد میگذرد حتی از جان، مال و آبرویش!!
جاذبه عشق در انسان، نسبت به آنچه دوستش دارد همانند جاذبه آهن ربا نسبت به آهن هست! با این تفاوت که آهن ربا فقط آهن را میطلبد و بغیر از آهن، سایر فلزات را دفع میکند، و براحتی و با اندکی زحمت میتوان آهن ربا را از آهن جدا کرد ولی انسان عاشق را هرگز نمیتوان از معشوقش جدا کرد.
انسان زمانی عاشق میشود که معشوق را بشناسد و زمانی که موفق به شناخت معشوق علی الإطلاق شد، آگاهانه و از سر شناخت بسویش در حرکت و جذب میشود و در او فنا میشود. و هرگاه عشق از سر شناخت و آگاهی بوجود آید معلوم میشود که عشق منحصر به خالق هستی یعنی خدا هست و نمیتوان علاقه شدید را صرف غیر خدا کرد.
قرآن میفرماید: «...وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ» ... و کسانی که ایمان آورده اند، شدیدترین علاقه آنها بسوی خدا هست (یعنی بیشتر از هر چیز بخدا عشق می رزند).
یادآوری یک نکته:
برخی به اشتباه عشق را به غیر خدا نسبت میدهند و مثلاً میگویند: «عاشق فلان کتابم» «عاشق فلان شخص یا شخصیت هستم» «عاشق فلان گل هستم» و...
در حالی که عشق منحصر به خدا هست و در غیر خدا؛ میل، هوی، هوس و یا علاقه غیرشدید هست! و اطلاق کلمه عشق بر غیر خدا اشتباهی رایج و بزرگ هست!!!
زیرا کسی حاضر نیست جان و آبرویش را فدای فلان کتاب، فلان شخصیت و یا فلان گل کند و ما در تاریخ شخصیتهای ارزشمند و وارستگان و عناصر وزین و بی بدیلی را داریم که جان و مال و آبروی خود را فدای معشوق یعنی خدا نمودند.
عشق منحصر در خدا هست و فقط اوست که سزاوار دوستی بسیار شدید هست. البته هرگاه کسی عاشق خدا شود خدا هم عاشق او میشود و عشق؛ عشقی دوطرفه میشود.
در حدیث قدسی آمده: «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه فأنَا دِیَتُه
هرکس من را طلب می کند می یابد و کسیکه مرا بیابد می شناسد و کسیکه مرا بشناسد عاشقم می شود و کسیکه عاشقم شود عاشقش می شوم و کسیکه عاشقش شوم، او را می کشم و کسیکه او را بکشم، خونبهایش بر من است، پس من خود خون بهای او هستم.