على بن ابیطالب درعقل و اندیشه، یگانه و بى همتاست و بهمین جهت او محور فکرى اسلام و جامع و سرچشمهعلوم عربى است.
على بن ابیطالب، به سرپرستى پسر عمویش، پیامبر، پرورش یافت وسپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد واین میراث در قلب و عقل او، بطور یکسان نفوذ یافت. در بررسى قرآن با بینش و نظرحکیمانهاى - که مغز اشیاء را جستجو مى کند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمودو در زمان طولانى خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، فرصتیافت که به این بررسى عمیق وکامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درک کند و زبان و قلب او، بوسیلهآن استوار گردد و با آن به هم آمیزد.
علم او نسبتبه حدیث چیزى نیست که برآن غبار شک بنشیند. و هیچ جاى تعجب هم نیست، زیرا که امام، بیشتر از هر صحابى ومجاهد دیگرى با پیامبر در تماس بود و از او علاوه بر چیزهائى که همه شنیدند، مطالبىشنید که دیگران نشنیدند و مىگویند على هیچ حدیثى را روایت و نقل نکرد، مگر آنکهخود از پیامبر شنیده بود و او اطمینان داشت که از احادیث پیامبر، کلمهاى هم از قلبو گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: «چطور شده که از همه اصحاب پیامبر بیشتر،حدیث دارى؟» در جواب گفت: «براى اینکه اگر من از پیامبر سؤال مىنمودم به من پاسخمىداد و اگر سکوت مىکردم، پیامبر خود شروع مىکرد و به من حدیث مىگفت»
طبیعى است که على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانکهاز همه بهتر به آن عمل مىکرد، و آنهائى که در عصر او بودند، کسى را کاملتر وصالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.
دانش على در فقه اسلامى، منحصر بهنصوص و احکام فقهى نبود، بلکه در علوم مقدماتى فقه نیز، از قبیل حساب، بر دیگرانتفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنیفه را در قرون پس از على «امام اعظم» فقهمىدانند، باید توجه داشت که او شاگرد على بود، زیرا او در پیش جعفر بن محمد درسخوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده کرده بود... و سلسله به على بن ابیطالبمنتهى مىگردد.
مالک بن انس نیز با چند واسطه شاگرد على بود، زیرا او ازربیعه و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از علىاستفاده کرده بود. به ابن عباس که استناد همه اینها بود گفته شد: «نسبت علم تو باپسر عمویت - على - چگونه است؟» در جواب گفت: «مانند قطره بارانى در برابراقیانوس»
همه یاران پیامبر معترفند که پیامبر یکبار فرمود: على در قضاوتاز همه شما برتر است «قاضىترین شما على است». على براى این از همه مردم دوران خوددر قضاوت برتر بود که از همه آنها بر فقه و شریعت که منبع و منشاء قضاوت در اسلاماست، آشناتر و داناتر بود، و علاوه، در نیروى تعقل و تفکر نیز آنچنان بود که بتوانددر موارد بروز اختلاف، وجهى را کشف و بیان دارد که به واقعیت نزدیکتر باشد و بامنطق صحیح، بیشتر انطباق یابد.
و از طرف دیگر، على آن قدر از صفاء وجدان وپاکى درون بهرهمند بود که به او اجازه مىداد تا علم و آگاهى خود را در قضاوت، بهبهترین روشى، اجرا کند و در حکم و داورى، عدالت را بر پایهاى از عقل و وجدان - هردو - استوار سازد.
و از عمر بن خطاب نقل شده که به على گفت: «اى ابو الحسن،خداوند مبارک نگرداند هر مشکلى را که تو در آن حکم و داورى نکنى» و: «اگر علىنبود، عمر هلاک مىشد» و: «هنگامى که على در مسجد حاضر باشد، هیچ کس فتوى ندهد»
از آنجائى که على بن ابیطالب از آن کسانى بود که در امور به ظواهر اکتفانمىکنند و همیشه مىخواهند که در هر مسئلهاى به مغز و باطن آن پى ببرند، در«قرآن» و موضوع آن که «دین» بود، بدقت پرداخت، آنچنانکه متفکران جهان در کارها بهدقت و تامل مىپردازند. و از همین جا بود که على مسئله دین و مذهب را یک موضع قابلدقت و تفکر و تعمق مىدانست و هرگز هم شخصیتى بزرگ مانند على، از دین و مذهب فقطبظاهر آن و باجراء احکام و اقامه حدود و برپا داشتن مراسم عبادت، اکتفا نمىکند. ودر صورتى که اکثریت مردم، به ظاهر دین و نتایج مادى آن در معامله و قضاوت مىنگرند،على در کنار دانش ظاهر احکام دین، آن را به مثابه یک موضوع فکرى محض و قابل تحقیق وررسى و دقت عمیق، مورد مطالعه و تفقه قرار مىدهد و از تفکر و بررسى خود دستبرنمىدارد مگر آن هنگامى که اطمینان مىیابد که این دین، بر پایه اساسى محکم وبنیادى متحد در اصول و حقایق، استوار است...
و از همین جا، علم کلام یافلسفه دین، پیدا شد و روى همین اصل، على نخستین دانشمند کلامى و بلکه پدر علم کلاماست، براى آنکه دانشمندان نخستین این علم، از سرچشمه على بن ابیطالب سیراب شدهاندو اصول و مبادى این علم از راه على به آنان رسیده است، و دانشمندان بعدى هم همچنانبه نور او راه مىیابند و على را پیشواى خود و راهبر پیشینیان مىدانند.
گویا خداوند چنین خواسته است که على بن ابیطالب در علوم عربى نیز رکن واساس باشد، به آن نحو که در علوم اسلامى رکن بود. براى آنکه در میان مردم دورانامام، کسى وجود نداشت که در علوم عربى با امام برابر باشد. و همین تبحر او در علومعربى و منطق صحیح و قواى ذهنى خارق العاده اوست که براى ضبط اصول و قواعد عربى بهاو یارى کرد تا زبان عربى مستند به دلیل و برهان باشد که نشان دهنده قدرت عقلى اودر استدلال و قیاس منطقى است.
در واقع على به حق واضع و پایهگذار علوم عربى بود که راه را براى آیندگان هموار ساخت. تاریخ ثابت مىکند که على بنیان گذارعلم نحو است. شاگرد و رفیق او ابوالاسود دئلى روزى به نزد على آمد و او را غرق درتفکر دید، پرسید: «در چه چیزى فکر مىکنى یا امیر المؤمنین؟!» فرمود: من در شهر شما - کوفه - سخنى شنیدم که از نظر ادبى غلط بود، از این رو مىخواهم کتابى در اصولعربى آماده سازم. سپس کاغذى به او داد که در آن چنین بود: کلام عبارت است از اسم وفعل و حرف تا آخر ...
این مطلب را به شکل دیگرى نیز نقل کرده و گفتهاند: ابو الاسود دئلى به پیشگاه امام شکایت کرد که پس از فتوحات اسلامى، بعلت آمیزش واختلاط اعراب با دیگران، غلط گوئى در بین مردم شیوع و رواج یافته، چون مردم غیر عربسخن را به درستى ادا نمىکنند. امام لختى سر بزیر انداخت و سپس به ابوالاسود فرمود: آنچه را که مىگویم بنویس، ابوالاسود قلم و کاغذى بدست گرفت، على فرمود: کلام عرباز اسم و فعل و حرف، ترکیب مىیابد. اسم آن است که از مسمى خبر دهد و فعل آن است کهاز حرکت آن آگاه سازد و حرف معنائى مىدهد که نه اسم است و نه فعل! اشیاء بر سه قسماست: ظاهر و مضمر، و چیزى که هیچ یک از این دو نیست - بنا به قول بعضى از علماىنحو، مراد اسم اشاره است - آنگاه به ابوالاسود فرمود: بدین نحو مطلب را تکمیل کن واز همان روز این علم - قواعد ادبیات عرب - بعنوان «علم نحو» شناخته شد.
ازمزایاى على تیزى هوش و سرعت درک او است. موارد و نمونههاى بسیارى که بطور ارتجال وبدون سابقه مطلبى را مىگفت، نشان مىدهد که على نیروئى در این زمینه داشت که دردیگران نبود و بسیار مىشد که در میان دوستان یا دشمنان، بدون مقدمه و بطور ارتجال،حکمتى نغز و سخنى شیوا مىگفت که مورد توجه همگان قرار مىگرفت.
على در سرعت درک و حل مشکلات حساب در زمان خود بى نظیر بود و مردمآن دوران، این مشکلات را معماهائى به شمار مىآوردند که براى حل آن راهى نبود و رازآن را کسى نمىدانست!. براى نمونه مىگویند: زنى به نزد على آمد و شکایت کرد که برادرش از دنیا رفته و ششصد دینار از خود باقى گذاشته ولى در موقع تقسیم، بهاو فقط یک دینار دادهاند؟ على فرمود: شاید برادرت یک زن، دو دختر، یک مادر، دوازدهبرادر و تو را داشته است؟... و همینطور هم بود که على گفت.
امام على درباره مسائل زندگى و جهان، جامعه بشرى، اسرار توحید، الهیات و شناخت ماوراء الطبیعه،نظریات فراوانى ابراز داشته.
على استادى است که همه آنهائى که پس از وى آمدند و صاحب نظر شدند، به کمال و اصالت او اعتراف کردند و در واقع خود، پیروانآراء و شرح دهندگان نظریات او بودند.
کتاب بزرگ امام «نهج البلاغه» بهمقدارى از گوهر حکمت غنى است که امام را در صف اول و مقدم همه فلاسفه و حکماء جهان قرار مىدهد.
و هنگامى که پیامبر فرمود: «دانشمندان امت من همچون پیامبران بنى اسرائیل هستند» آیا مقصودى جز على داشت؟!.
اقتباس از کتاب امام على علیه السلام صداى عدالت انسانى (على و حقوق بشر)؛ تالیف: جرج جرداق