غیبت را می توان در اینجا به دو معنی تفسیر کرد:
1) نخست بدین مفهوم که ان حضرت در درون جوامع بشری زندگی نمی کند و در دسترس مردم نیست که بسان دیگر انسانهای عادی هر کس خواست او را ببیند و آشنا و بیگانه و دوست و دشمن او را ملاقات کنند.
2) دومین معنای غیبت این است که: حضرت مهدی علیه السلام در میان همین جامعه ها و همین انسانهاست، اما به قدرت خدا هر گاه اراده کند از برابر دیدگان غایب می گردد و دیدگان مردم با اینکه ان حضرت موجود و حاضر است او را نمی بیند همانگونه که موجودات دیگری چون فرشتگان، ارواح و جنیان را با اینکه به نصّ قرآن شریف همه در میان جامعه ها هستند و در این جهان موجودند اما نمی بینند.
البته ارواح همانگونه که نزد احضار کنندگان ارواح مشهور است تحت شرایط خاصی برای برخی قابل رویت هستند و فرشتگان نیز علاوه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر انسانهای وارسته و شایسته ای ظاهر گشته اند همانگونه که به مادر گرامی حضرت عیسی علیه السلام و ساره همسر حضرت ابراهیم پدیدار شدند و با آنان سخن گفتند.
در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نیز فرشته وحی به صورت یکی از یاران پیامبر «دحیه کلبی» پدیدار می شد و با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به گفت و شنود می پرداخت مردم او را می دیدند و می پنداشتند دحیه کلبی است.
با این بیان ممکن است پدیده هایی در جهان باشند که جز در شرایط خاصی دیده نشوند.
یک سؤال:
ممکن است این اشکال از طرف برخی طرح گردد که فرشتگان اجسام لطیف و ظریفی هستند که جز در شرایط ویژه ای دیده نمی شودند و این طبیعت خلقت و آفرینش آنهاست. اما انسان اینگونه نیست که بطور طبیعی به چشم نیاید بلکه به عکس، انسان دیده می شود.
پاسخ:
منظور ما در این مورد تنها تشبیه انسان به پدیده ها و موجوداتی است که در جهان آفرینش حضور دارند و در همانحال از این قدرت برخوردارند که هم می توانند در برابر چشم انسان آشگار گردند و هم با وجود حیات و حضور، می توانند نهان و پوشیده باشند و به چشم نیایند و نمی خواهیم آفرینش و واقعیت انسان و فرشته را یکسان فرض کنیم.
اما در وجود گرانمایه حضرت مهدی علیه السلام و نهان بودن او از دیدگان سخن بالاتر از مقیاسها و معیارهای مادی است چرا که این معیارهای طبیعی توان اثبات وجود گرانمایه و حیات و غیبت او را ندارد. این مطلب از حقایق ماورای ماده است.
حیات و غیبت آن خورشید رخ برکشیده در پس ابرها یک نظریه و اندیشه عملی هم نیست بلکه واقعیت قطعی و ثابت مسلمی است که ما در برابر آن قرار داریم. در برابر یک حقیقت انجام یافته و عمل واقع شده چرا که بیشتر کسانی که افتخار دیدار او را یافته اند آخرین لحظات دیدارشان با نهان آن گرامی از برابر دیدگان آنان پایان یافته است و به همین نکته خود دلیل روشنی بر این حقیقت است که آن وجود گرانمایه ای که انبوه شیفتگان و دلدادگان به مهر و عشقش دیده اند و در آخرین لحظات بنا گاه از برابر دیدگان جستجوگر آنان ناپدید شده او همان امام عصر علیهخ السلام است و گرنه یک انسان عادی چگونه می تواند خود را در یک لحظه از برابر دیدگان غایب و نهان سازد؟
معجزه استتار
ممکن است این قدرت استتار و اختفا از برابر دیدگان را معجزه ای از معجزات حجت خدا و ولی او و امام مهدی علیه السلام بدانیم، زیرا معجزه آن است که دیگران از آوردن آن ناتوان باشند.
معجزه، نوعی مبارزه طلبی با طبیعت نیز هست و همانگونه که تفسیر وتحلیل اعجاز در پرتو قوانین مادی و طبیعی ممکن نیست استتار و اختفای وجود گرامی امام مهدی علیه السلام نیز با این مفهوم و بیان، از مسایل معنوی و حقایق فراتر از جهان ماده و طبیعت است و آن حضرت در پرتو این قدرت خدادادی می تواند هرگاه اراده فرمود در برابر دیدگان ظاهر و آشکار و هر گاه خواست نهان و ناپدید گردد.
احتمال دیگر این است که: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در دیدگان نظاره گر به گونه ای تاثیر و تصرف نماید که انان نتوانند جمال دل آرای او را بنگرند و این کار از اولیای خدا که دارای قدرت تصرف در جهان آفرینش هستند بعید نیست.
از قرآن کریم نیز می توان امکان استتار و اختفای انسان در برابر دیدگان را، چه به صورت کوتاه مدت یا دراز مدت دریافت کرد. برای نمونه:
1) «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون» (یس، 9)
«ما در برابر انان دیواری کشیدیم و در پشت سرشان نیز دیواری و بر دیدگانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند بنگرند و ببینند.
الف- مفسرین از عبدالله بن مسعود روایت کرده اند: که حق ستیزان قریش بر درب خانه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گرد آمدند تا با او درگیر شوند آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گردیدی و مشتی خاک بر سر و روی آنان پاشید و آنان با اینکه حاضر بودند ان حضرت را ندیدند.
ب- طبری در تفسیر ایه مبارکه روایتی آورده است که ابوجهل گفت: اگر محمد ار ببینم چنین و چنان می کنم که این آیه نازل شد:
«انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الذفان فهم مقمحون و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا...»
«یعنی ما در گردنهای آنان غل هایی قرار دادیم از این رو سرهایشان بسوی بالاست و نمی توانند پایین بیاورند و ما در برابر انان دیواری کشیدیم و در پشت سرشان (نیز) دیواری و بر گردنشان نیز پرده ای افکنیم تا نتوانند بنگرنئ و ببینند.»
عکرمه این روایت را آورده است و می گوید: پس از فرود آمدن این آیهه شریفه قریش به ابوجهل می گفتند: این محمد است، اما او آن وجود گرانمایه را نمی دید و مرتب می گفت: کو... کجا؟.. محمد کجاست؟..(مجمع البیان،ج6)
2) «و اذا قرأت القران جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا» (اسراء، 45)
«(ای پیامبر) به هنگامی که تو قرآن تلاوت نمایی ما میان تو و آنانی که به قیامت ایمان ندارند پرده ای ستبر قرار می دهیم.»
در تفسیر این ایه مبارکه امده است که منظور از «الذین لا یومنون بالاخره» عبارتند از: ابوسفیان، نضر بن حرث، ابوجهل، ام جمیل همسر ابوجهل، که نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شرارت بیشتری می کردند و خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را به هنگام تلاوت قرآن از برابر دیدگان آنان پوشیده می داشت انان به سراغ حضرت می امدند و از کنارش می گذشتند اما او را نمی دیدند.
نکته ای که در اینجا جلب نظر می کند و انسان را به شگفتی وا می دارد این است که قرآن می فرماید «حجابا مستورا» پرده ای نهان و ناپیدا.
چرا ممکن است انسان در پس پرده ای باشد و دیگران با وجود دیدن آن، پرده ناپیدا را نبینند. اما اینجا قرآن بر این نکته رهنمون است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در پس پرده ای مصون و محفوظ نگاه می داشت که دشمنان شرارت پیشه نه پیامبر صلی الله علیه وآله را می دیدند و نه ان پرده را. گویی هر دو بکلی از نظر آنان پوشیده بود.
نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که واژه «وجعلنا» در هر دو ایه نشانگر قدرت بی کران خداست و بیانگر این واقعیت که ما در برارشان دیواری قرار دادیم...
و یا اینکه: ما میان تو ای پیامبر و کسانی که ایمان به قیامت ندارند حجابی ناپیدا افکندیم .
که هر دو آیه به قدرت الهی تأکید دارد.