انهار
انهار
مطالب خواندنی

آيات 166 تا 200 آل عمران

بزرگ نمایی کوچک نمایی
آيات 166 و 167

و ما اءصبكم يوم التقى الجمعان فبإ ذن الله و ليعلم المؤ منين (166) و ليعلم الذين نافقوا و قيل لهم تعالوا قتلوا فى سبيل الله اءو ادفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعنكم هم للكفر يومئذ اءقرب منهم للايمن يقولون باءفوههم ما ليس فى قلوبهم و الله اءعلم بما يكتمون (167)

ترجمه :

166 - و آنچه (در روز احد) در روزى كه دو دسته ( مؤ منان و كافران ) با هم نبرد كردندبه شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت ) بود و براى اين بود كه مؤ منانشناخته شوند.
167 - و نيز براى اين بود كه كسانى كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد:
( بيائيد و در راه خدا نبرد كنيد يا (لا اقل ) از حريم خود دفاع نمائيد گفتند اگر ما ميدانستيم جنگى واقع خواهد داد، از شما پيروى مى كرديم (اما مى دانيم جنگى نمى شود) آنها در آن هنگام ، به كفر نزديكتر بودند تابه ايمان ؛به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل هايشان نيست ! و خداوند از آنچه كتمان مى كنند،آگاهتر است .
تفسير :
بايد صفوف مشخص شود
آيه مورد بحث ، اين نكته را تذكر مى دهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد) كه پيش مى آيد علاوه بر اينكه بدون علت نيست وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان ، لذا در قسمت اول آيه مى فرمايد: آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان به
هم درآويختند بر شما وارد شد بفرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت ،
)(و ما اصابكم يوم التقى الجمعان فباذن الله )
زيرا هر حادثه اى طبق قانون عمومى آفرينش علت و سبب مخصوصى دارد و اساسا عالم روى يك سلسله علل و اسباب پيريزى شده است و اين يك اصل ثابت و هميشگى است ، و روى اين اصل ، هر لشگرى كه در ميدان جنگ سستى كند و بمال و ثروت و غنيمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نمايد محكوم به شكست خواهد بود، بنابراين منظور از
(اذن الله ) (فرمان خدا) همان اراده و مشيت او است كه بصورت قانون عليت در عالم هستى منعكس شده است .
و در پايان آيه مى فرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ ، اين بود كه :
(صفوف مؤ منان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان ، از سست ايمان شناخته گردند. و ليعلم المؤ منين ).
در آيه بعد به اثر ديگر اشاره كرده ، مى فرمايد:
(و تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند) و ليعلم المؤ منين و ليعلم الذين نافقوا)
بطور كلى در حادثه احد، سه گروه مشخص در ميان مسلمانان ، پيدا شدند:
گروه اول افراد معدودى بودند كه تا آخرين لحظات ، پايدارى نمودند و در برابر انبوه دشمنان ، تا آخرين نفس ايستادگى بخرج دادند، بعضى شربت شهادت نوشيدند و بعضى جراحات سنگين برداشتند.
گروه ديگر تزلزل و اضطراب در دلهاى آنها پديد آمد و نتوانستند تا آخرين لحظه ، استقامت كنند و راه فرار را پيش گرفتند.
گروه سوم ، منافقان بودند كه در اثناء راه ، به بهانه هائى كه اشاره خواهد شد از
شركت در جنگ ، خوددارى كرده و به مدينه بازگشتند، كه آنها
(عبد الله بن ابى سلول ) و سيصد نفر از يارانش بودند. اگر حادثه سخت احد نبود هيچگاه صفوف به اين روشنى مشخص نمى شد و افراد هر كدام با صفات ويژه خود در صف معينى قرار نمى گرفتند و هر كس ممكن بود، هنگام ادعا، خود را بهترين فرد با ايمان بداند.
در حقيقت در آيه ، اشاره به دو چيز شده : نخست علت فاعلى شكست احد و ديگر علت غائى و نتيجه نهائى آن .
تذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه فوق مى فرمايد: ليعلم الذين نافقوا (تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند) و نمى فرمايد ليعلم المنافقين (تا منافقان شناخته شوند) و بعبارت ديگر، نفاق بصورت فعل ذكر شده نه بصورت وصف اين تعبير گويا بدان جهت است كه نفاق ، هنوز در همه آنان بصورت صفت ثابتى در نيامده بود و لذا در تاريخ اسلام مى خوانيم كه بعضى از آنان ، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤ منان پيوستند.
سپس قرآن گفتگوئى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين ، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مى كند: بعضى از مسلمانان كه طبق نقل ابن عباس
(عبد الله بن عمر بن جزام ) بوده است هنگامى كه ديد (عبدالله بن ابى سلول ) با يارانش خود را از لشگر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند (به آنها گفت : بياييد يا بخاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى كند دفاع نمائيد).و قيل لهم تعالوا قاتلوا فى سبيل الله او ادفعوا.
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و گفتند: ما اگر مى دانستيم جنگ مى شود بيگمان از شما پيروى مى كرديم ،(قالوا لو نعلم قتالا لاتبعناكم ).
و بنا به تفسير ديگر منافقان گفتند: اگر ما اين را، جنگ مى دانستيم با شما همكارى مى كرديم ، ولى بنظر ما اين جنگ نيست بلكه يكنوع انتحار و خودكشى
است زيرا با عدم توازنى كه ميان لشگر اسلام و كفار ديده مى شود، جنگ كردن با آنها عاقلانه نيست . بخصوص اينكه لشكرگاه اسلام در نقطه نامناسبى قرار گرفته است .
به هر ترتيب اينها بهانه اى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكارى هاى خودشان بود، خداوند مى گويد: آنها دروغ مى گفتند:
(آن ها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند)
هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان
در ضمن از اين جمله استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه بعقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
آنها به زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم :
آنها بخاطر لجاجت روى پيشنهاد خود، دائر بجنگ كردن در خود مدينه ، و يا ترس از ضربات دشمن و يا بى علاقگى به اسلام از شركت در ميدان ، خوددارى كردند
ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى كنند كاملا آگاه تر است ، و الله اعلم بما يكتمون :
هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.

آيه 168

الذين قالوا لاخونهم و قعدوا لو اءطاعونا ما قتلوا قل فادرؤ ا عن اءنفسكم الموت اءن كنتم صادقين (168)

ترجمه :

168 - (منافقان ) آنها هستند كه به برادران خود گفتند - در حاليكه از حمايت آنها دست كشيده بودند - اگر آنها از ما پيروى مى كردند كشته نمى شدند، بگو (مگر شما مى توانيد مرگ افراد را پيش بينى كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد.

تفسير :
گفته هاى بى اساس منافقان
منافقان علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند و سعى در تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند، بهنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پيروى كرده بودند كشته نمى دادند.
قرآن در آيه فوق ، به گفتار بى اساس آنها پاسـخ مى دهد و مى گويد: آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و به برادران خود گفتند: اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمى شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد. الذين قالوا لاخوانهم و قعدوا لو اطاعونا ما قتلوا قل فادروا عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين )
يعنى ؛ در حقيقت شما با اين ادعا، خود را عالم به غيب و با خبر از حوادث آينده مى دانيد كسى كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بينى كرده و خنثى سازد آيا شما چنين قدرتى داريد؟!
وانگهى اگر شما در ميدان جهاد و در راه سربلندى و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت ؟ آيا مى توانيد مرگ را براى هميشه از خود دور سازيد؟ بنابراين شما كه نمى توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در
ميان بستر با ذلت بميريد چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد؟.
در آيه فوق ، نكته ديگرى وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد:
و آن اينكه از مؤ منان تعبير به برادر شده در حالى كه هرگز مؤ منان برادر منافقان نيستند، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤ منان را برادر خود مى دانستيد چرا در اين لحظات حساس ، دست از حمايت آنها برداشتيد و لذا بلافاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعنى از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعاى برادرى مى كند و بلافاصله از حمايت برادر خود باز مى نشيند؟!

آيات 169 تا 171

و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله اءموتا بل اءحياء عند ربهم يرزقون (169) فرحين بما اءتئهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم اءلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (170) يستبشرون بنعمة من الله و فضل و اءن الله لا يضيع اءجر المؤ منين (171)

ترجمه :

169 - (اى پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
170 - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه (مجاهدانى كه ) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوش وقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و ميدانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت .
171 - و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند؛ و (مى بينند كه ) خداوند پاداش مؤ منان را ضايع نمى كند (نه پاداش ‍ شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند).

تفسير :
زندگان جاويد
بعضى از مفسران معتقدند كه آيات فوق درباره شهداى احد نازل شده و بعضى ديگر درباره شهداى بدر مى دانند، ولى حق اين است كه پيوند اين آيات با آيات گذشته نشان مى دهد، بعد از حادثه احد نازل شده است . اما مضمون و
محتواى آيات تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود و لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: آيات درباره شهداى احد و بدر هر دو نازل شده است .
ابن مسعود از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه خداوند به ارواح شهيدان احد خطاب كرد و از آنها پرسيد: چه آرزوئى داريد؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از اين چه آرزوئى مى توانيم داشته باشيم ، كه غرق نعمتهاى جاويدان توايم و در سايه عرش تو مسكن داريم ، تنها تقاضاى ما اين است كه بار ديگر بجهان برگرديم و مجددا در راه تو شهيد شويم ، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذير من اين است كه كسى دوباره به دنيا بازنگردد، عرض كردند: حالا كه چنين است تقاضاى ما اين است كه سلام ما را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله برسانى و به بازماندگانمان ، حال ما را بگوئى و از وضع ما به آنها بشارت دهى كه هيچگونه نگران نباشند در اين هنگام آيات فوق نازل شد.
بهر حال چنين بنظر ميرسد كه جمعى از افراد سست ايمان بعد از حادثه احد مى نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه در احد شهيد شده بودند، تاسف ميخوردند كه چرا آنها مردند و نابود شدند، مخصوصا هنگامى كه به نعمتى مى رسيدند و جاى آنها را خالى مى ديدند بيشتر ناراحت مى شدند، با خود مى گفتند ما اين چنين در ناز و نعمتيم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابيده اند و دستشان از همه جا كوتاه است .
اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمى كرد، در تضعيف روحيه بازماندگان بى اثر نبود.
آيات فوق ، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام ، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مى گويد: اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند
مرده اند (لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا)، در اينجا روى سخن فقط به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است تا ديگران حساب خود را بكنند
بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.بل احياء عند ربهم يرزقون :
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى ، گرچه زندگى برزخى ، اختصاصى به شهيدان ندارد، بسيارى ديگر از مردم نيز داراى حيات برزخى هستند ولى از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالى و آميخته با انواع نعمتهاى معنوى است - و بعلاوه موضوع سخن ، در آيه آنها هستند - تنها نام از آنها برده شده است . آنها بقدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست .
در آيه بعد به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى فرمايد: آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند.فرحين بما اتيهم الله من فضله :
خوشحالى ديگر آنها بخاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداشهاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بينند و از اين رو مستبشر و شاد مى شوند، همانطور كه قرآن مى گويد: و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم .
و به دنبال آن مى افزايد: شهيدان احساس مى كنند كه برادران مجاهد آنها،
پس از مرگ ، هيچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسى از روز رستاخيز، و حوادث وحشتناك آن الا خوف عليهم و لا هم يحزنون ،
اين جمله ، تفسير ديگرى هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدى كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند، خودشان هم هيچگونه ترسى از آينده و غمى از گذشته ندارند.
آيه بعد در حقيقت تاكيد و توضيح بيشترى درباره بشارتهائى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت ميدارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مى شود.(يستبشرون بنعمة من الله و فضل )
ديگر اين كه آنها مى بينند كه خدا پاداش مؤ منان را ضايع نميكند، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند (و ان الله لا يضيع اجر المؤ منين )
در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مى بينند.
شاهدى بر بقاى روح
از جمله آيات قرآن كه با صراحت ، دلالت بر بقاى روح دارد آيات فوق است كه درباره حيات شهيدان بعد از مرگ مى باشد، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مراد از حيات ، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان
آنها است ، بسيار از معنى آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاى آيات فوق ، اعم از روزى گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف ، سازگار نمى باشد بعلاوه آيات فوق ، دليل روشنى بر مساءله برزخ و نعمتهاى برزخى است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (سوره مؤ منون آيه 23) بخواست خدا خواهد آمد.
پاداش شهيدان
درباره اهميت مقام شهيدان ، سخن بسيار گفته شده و هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق ، آن احترامى كه اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظير است ، روايت زير نمونه روشنى از احترامى است كه اسلام براى شهداء قائل شده و در پرتو همين تعليمات بود كه يك جمعيت محدود عقب افتاده آنچنان قدرت و نيرو گرفتند كه بزرگترين امپراطوريهاى جهان را بزانو در آوردند.
امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) از امير مؤ منان على (عليه السلام ) چنين نقل مى كند كه هنگامى كه حضرت ، مشغول خطبه بود و مردم را تشويق به جهاد مى كرد، جوانى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤ منان ! فضيلت جنگجويان در راه خدا را براى من تشريح كن امام در پاسـخ فرمود: من بر مركب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و پشت سر آنحضرت سوار بودم و از غزوه ذات السلاسل برمى گشتيم همين سوالى را كه تو از من نمودى من از پيامبر صلى اللّه عليه و آله كردم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه جنگجويان ، تصميم بر شركت در ميدان جهاد مى گيرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آنها مقرر ميدارد.
و هنگامى كه سلاح بر ميدارند و آماده ميدان مى شوند فرشتگان بوجود آنها افتخار مى كنند.
و هنگامى كه همسر و فرزند و بستگان آنها با آنها خداحافظى مى كنند، از
گناهان خود خارج مى شوند... از اين موقع آنها هيچ كارى نميكنند مگر اينكه پاداش آن ، مضاعف مى گردد و در برابر هر روز پاداش ‍ عبادت هزار عابد براى آنها نوشته مى شود...
و هنگامى كه با دشمنان روبرو مى شوند، مردم جهان ، نميتوانند ميزان ثواب آنها را درك كنند.
و هنگامى كه گام به ميدان براى نبرد بگذارند و نيزه ها و تيرها رد و بدل شود، و جنگ تن بتن شروع گردد، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آنها را مى گيرند و از خدا تقاضا مى كنند كه در ميدان ، ثابت قدم باشند، در اين هنگام منادى صدا ميزند الجنة تحت ظلال السيوف : بهشت در سايه شمشيرها است ، در اين هنگام ضربات دشمن بر پيكر شهيد، ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است .
و هنگامى كه شهيد از مركب فرو مى غلطد، هنوز به زمين نرسيده ، حوريان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمتهاى بزرگ معنوى و مادى كه خدا براى او فراهم ساخته است ، براى او شرح مى دهند.
و هنگامى كه شهيد بروى زمين قرار مى گيرد، زمين مى گويد: آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه پرواز مى كند، بشارت باد بر تو، ان لك ما لا عين راءت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر: نعمتهائى در انتظار تو است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است و خداوند مى فرمايد: من سرپرست بازماندگان اويم ، هر كس آنها را خشنود كند مرا خشنود كرده است و هر كس آنها را بخشم آورد مرا بخشم آورده است ...

آيات 172 تا 174

الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اءصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم(172) الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل (173) فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظيم(174)

ترجمه :

172 - آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را پس از آن همه جراحاتى كه به آنها رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان
(حمراء الاسد) حركت نمودند؛) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوى پيش گرفتند، پاداش بزرگى است .
173 - اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم ، به آنها گفتند:
(مردم ( لشكر دشمن )براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد!) اما اين سخن بر ايمانشانافزود؛ و گفتند: (خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما است .)
174 - به همين جهت ، آنها (از اين ميدان ،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از رضاى خدا پيروى كردند، و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است .

تفسير :
غزوه حمراء الاسد
گفتيم در پايان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفيان ، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين
(روحاء) رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان
گرفتند. اين خبر به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند، يكى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى گويد: من از جمله مجروحان بودم ولى زخمهاى برادرم از من سخت تر و شديدتر بود، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله برسانيم ، چون حال من از برادرم كمى بهتر بود هر كجا برادرم باز مى ماند او را به دوش مى كشيدم ، و با زحمت ، خود را به لشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ارتش اسلام در محلى بنام
(حمراء الاسد) كه از آنجا به مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند).
اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر مى كردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها پيوسته است .
در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را در هم كوبيد، و آن اين كه يكى از مشركان بنام
(معبد الخزاعى ) از مدينه به سوى مكه مى رفت و مشاهده وضع پيامبر صلى اللّه عليه و آله و يارانش او را به سختى تكان داد، عواطف انسانى او تحريك شد و به پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفت : مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است ، اگر استراحت مى كرديد براى ما بهتر بود، اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين (روحاء) به لشكر ابوسفيان رسيد، ابوسفيان از او درباره پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله سوال كرد، او در جواب گفت : محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند آن را نديده بودم ، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى آيند!
ابوسفيان با نگرانى و اضطراب گفت : چه مى گوئى ؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم ، معبد الخزاعى گفت : من نمى دانم شما چه كرديد؟ همين مى دانم كه لشكرى عظيم و انبوه ، هم اكنون در تعقيب شما است !.
ابوسفيان و ياران او تصميم قطعى گرفتند كه به سرعت ، عقب نشينى كرده و
به مكه بازگردند و براى اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافى براى عقب نشينى داشته باشند از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به مدينه براى خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سرعت به سوى مدينه مى آيند تا بقيه ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله را از پاى در آورند.
هنگامى كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند:
(حسبنا الله و نعم الوكيل ؛ خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است ) اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف به مدينه بازگشتند آيات فوق ، اشاره به اين ماجرا مى كند.
در نخستين آيه مى گويد:
(آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود.) (الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ).
از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعى داده است ، معلوم مى شود كه در ميان آنها نيز افرادى يافت مى شدند كه خلوص كامل نداشتند، و نيز ممكن است تعبير
(منهم ) (بعضى از ايشان ) اشاره به اين باشد كه بعضى از جنگجويان احد، به بهانه اى از شركت در اين ميدان ، خوددارى كرده بودند.
سپس قرآن يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند:
(اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبدالقيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن ، اجتماع كرده و آماده حمله اند، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند، بلكه به عكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است )(الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم
ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل ).
و به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردى آشكار، قرآن ، نتيجه عمل آنها را بيان كرده ، مى گويد:
(آنها از اين ميدان ، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند)(فانقلبوا بنعمة من الله و فضل ).
چه نعمت و فضلى از اين بالاتر كه بدون وارد شدن در يك برخورد خطرناك با دشمن ، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون دردسر به مدينه مراجعت نمودند، (فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد، كه نعمت پاداشى است به اندازه استحقاق ، و فضل اضافه بر استحقاق است ).
سپس به عنوان تاءكيد مى فرمايد:
(آنها در اين جريان ، كوچكترين ناراحتى نديدند)(لم يمسسهم سوء).
با اينكه
(خشنودى خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند)(و اتبعوا رضوان الله )
(و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤ منان واقعى و مجاهدان راستين است )(و الله ذو فضل عظيم ).
تاءثير سريع تربيت الهى  مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ
(بدر) با روحيه آنها در حادثه (حمراء الاسد) كه شرح آن گذشت ، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آن همه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايد به يك شبانه روز كامل نمى رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اى بسيار خوب ، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن درباره آنها مى گويد: هنگامى كه خبر اجتماع دشمن براى حمله ، به آنها رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و به دنبال آن استقامتشان افزوده شد. و اين خاصيت ايمان به هدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصائب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و در حقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسيج مى گردد. اين دگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه ، انسان را به سرعت و عمق تاءثير تربيتى آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤ ثر پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله آشنا مى سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است .

آيه175

اءنما ذلكم الشيطن يخوف اءولياءه فلا تخافوهم و خافون اءن كنتم مؤ منين (175)

ترجمه :

175 - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ،) مى ترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.!

تفسير :
اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه (حمراء الاسد) نازل گرديد.
مى فرمايد:
(اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد )(انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منين ).
(ذلكم ) اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند.
بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته ، يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر مى گذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تاءثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند، بنابراين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد.
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان ، يا بخاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت ، زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى ، عمل شيطانى ناميده شده ، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد.
و يا منظور از شيطان ، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه
شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده ، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم :
(و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ؛ اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم ).
در پايان آيه مى فرمايد:
(اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد)(و خافون ان كنتم مؤ منين ). يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست .
همانطور در جاى ديگر مى خوانيم :
(فمن يؤ من بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا؛ كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه 14).
بنابراين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است ، زيرا مى دانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤ ثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.
اصولا مؤ منان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، مى دانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ خواهد كرد.

آيات 176 و 177

و لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا الله شيئا يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم (176) ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اليم (177)

ترجمه :

176 - كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند! به يقين ، آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند. (بعلاوه ) خدا مى خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه ،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنها مجازات بزرگى است .
177 - (آرى ،) كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانى نمى رسانند، و براى آنها، مجازات دردناكى است !

تفسير :
تسليت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله
در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه :
(اى پيامبر! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچ گاه غمگين مباش )(و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر).
(زيرا: آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند)(انهم لن يضروا الله شيئا).
بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست ، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر
جهت بى نياز است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد، آنها هستند كه در پناه ايمان ، تكامل مى يابند و به خاطر كفر و تنزل و سقوط مى كنند.
به علاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد.
(خدا مى خواهد (آنها را در اين راه ، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد)(يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ).
در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنابراين ، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است .
سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر عنوان كرده ، مى فرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر پيش مى روند چنين هستند
(بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن ، كفر خريدارى نموده اند، هرگز به خدا زيان نمى رسانند) و زيان آن ، دامنگير خودشان مى شود (ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا).
و در پايان آيه مى فرمايد:
(آنها عذاب دردناك دارند)(و لهم عذاب اليم ).
اين تفاوت در تعبير كه در اينجا
(عذاب اليم ) و در آيه قبل (عذاب عظيم ) ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند.

آيه 178

لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لا نفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين(178)

ترجمه :

178 - آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم ، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده ) است !

تفسير :
سنگين بارها
اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا يك جا روى سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله بود و يك جا به مؤ منان و در اين جا روى سخن به مشركان است و به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نسبت به تلاش و كوشش بى حساب دشمنان حق ، در آيات گذشته ، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده و درباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد و مى فرمايد:
(گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است ) (و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ).
سپس مى فرممايد:
(بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند) (انما نملى لهم ليزدادوا اثما).
و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده ، مى فرمايد:
(و براى آنها عزاب خوار كننده است ) (ولهم عذاب مهين ).
آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
توضيح اينكه : از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العملهاى اعمالشان ، و يا گاهى به وسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است ، بيدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنانكه در قرآن مى خوانيم :
(ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ؛ در خشكى ها و درياها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم ، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند).
ولى آنها كه در گناه و عصيان ، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را به مرحله نهايى برسانند، خداوند آنها را به حال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند.
اينها كسانى هستند كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند.
در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليهاالسلام ) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق
روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مى خوانيم ، آنجا كه مى فرمايد:

(تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مى برى ، نشانه قدرت تو است ، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست ! اشتباه مى كنى ، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه ، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است ...
به خدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى ، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى ، من تو را كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم ... هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محو نخواهى كرد، تو نابود مى شوى ، و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.
)
پاسـخ به يك سوال
آيه فوق ، ضمنا به اين سوال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسـخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.؟
قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداكثر مجازات شوند.
بعلاوه از بعضى از آيات قرآن ، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان مى گيرد، تا حداكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا
شدن از چنين زندگى مرفهى ، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم :
(فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون ؛ هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هر خيرى به روى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم ، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند).
در حقيقت اينگونه اشخاص ، همانند كسى هستند كه از درختى ، ظالمانه بالا مى روند، هر قدر بالاتر مى رود خوشحالتر مى شود تا آن هنگام كه به قله درخت مى رسد، ناگهان طوفانى مى وزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند.
يك نكته ادبى
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه
(لام ) در (ليزدادوا اثما)؛ (لام عاقبت ) است نه (لام غايت ) توضيح اينكه : گاهى لام در لغت عرب در موردى به كار مى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: (لتخرج الناس من الظلمات الى النور؛ قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به روشنائى دعوت كنى ).
بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است .
ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست ، اما نتيجه عمل او است مانند:
(ليكون لهم عدوا و حزنا؛ فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام ، دشمن آنها گردد).
مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع ، نتيجه كارشان بود.
اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب ، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مى شود و از اينجا پاسـخ سوال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده :
(ليزدادوا اثما؛ ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد) زيرا اين اشكال در صورتى است كه (لام ) لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه ، بنابراين معنى آيه چنين مى شود: (ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آن اين است كه پشتشان از بار گناه ، سنگين مى گردد، پس آيه فوق ، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است .)

آيه 179

ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء فامنوا بالله و رسله و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم (179)

ترجمه :

179 - چنين نبود كه خداوند، مؤ منان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد. و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب ، آگاه كند (تا مؤ منان و منافقان را از اين اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است ؛) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است ، در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان ، بوته آزمايش پاك و ناپاك است ،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست

تفسير :
مسلمانان تصفيه مى شوند
قبل از حادثه احد موضوع
(منافقان ) در ميان مسلمانان ، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، (كفار) را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان ، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود.
آيه فوق ، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد:
(چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤ منان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه
نكند و
(طيب ) (و پاك ) را از (خبيث ) (و ناپاك ) متمايز نسازد) (ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ).
اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند به حال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.
در اينجا ممكن بود سوالى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سوالى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ، مؤ من از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه به اين سوال پاسـخ مى گويد كه :
(هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد) (و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عكس آنچه بسيارى خيال مى كنند - مشكلى را براى مردم ، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى گردد.
و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مساءله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزى جز اين نيست ، بنابراين راه شناسايى افراد، تنها اعمال آنها است .
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مى فرمايد:
(خداوند هر
زمان بخواهد از ميان پيامبرانش ، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از
(علم غيب ) بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد) (و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء).
ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ، اعمال آنها است .
از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنابراين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است .
ناگفته پيدا است كه منظور از مشيت ، و خواست خدا در اين آيه ، همانند آيات ديگر، همان
(اراده آميخته با حكمت ) است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد.
در پايان آيه ، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤ من از منافق است ، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش ، خوب به در آييد
(به خدا و پيامبران او ايمان آوريد) (فامنوا بالله و رسله ).
اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .
)(و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ).
اين نكته ، در آيه قابل توجه است كه از مؤ من ، تعبير به
(طيب ) (پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه ، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند، و اشياء خارجى و بيگانه ، آن را (خبيث و ناپاك ) نسازد، آب پاكيزه ، جامه پاكيزه و مانند آن ، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن ، فطرت و آفرينش نخستين انسان است .

آيه 180

و لا يحسبن الذين يبخلون بما اءتئهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة و لله ميرث السموت و الا رض و الله بما تعملون خبير(180)

ترجمه :

180 - آنها كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است ؛ بلكه براى آنها شر است ؛ بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند. و ميراث آسمانها و زمين ، از آن خداست ؛ و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .

تفسير :
طوق سنگين اسارت
آيه فوق ، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى دهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى كنند.
گرچه در آيه ، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روايات اهلبيت عليهم السلام و همچنين در گفتار مفسران ، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است و تشديدهايى كه در آيه به چشم مى خورد، نيز دليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست .
آيه مى گويد:
(افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نكنند بسود آنها است ) (و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم ).
(بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود) (بل هو شر لهم ).
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند:
(به زودى اموالى را كه در مورد آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى افكنند) (سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ).
از اين جمله استفاده مى شود اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخته نشده ، و اجتماع ، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بى دليل روى هم انباشته گرديده و هيچ كس از آن استفاده نكرده ، همانند ساير اعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون
(تجسم اعمال ) تجسم مى يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد.
تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است كه انسان تمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد، اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگاهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجير و زندان ، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى از مال و ثروت ، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجه اى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرار گيرد.
اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه در اين دنيا نيز چنين است ، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا به صورت مخفى تر مى باشد، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوان تحصيل ثروت را به اضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه و نگهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد، در حالى كه هيچ گونه از آن منتفع نگردد آيا طوق اسارت چيزى جز اين است ؟!
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه
(هر كس زكات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهايى از آتش مبدل مى كند، سپس به او گفته مى شود كه
همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت ، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و به گردن خود بيفكن !
)
قابل توجه اينكه : در آيه ، از مال ، تعبير به
(ما آتاهم الله من فضله ) شده كه مفهوم آن اين است مالك حقيقى ، اموال و منابع در آمد، خدا است ، و آنچه به هر كس داده شده از فضل و كرم او است ، بنابراين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى ، بخل بورزد!
بعضى از مفسران ، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانش را شامل مى شود، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند.
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد: اين اموال ، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد
(و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود) (و لله ميراث السموات و الارض ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن .
و در پايان آيه مى فرمايد:
(خدا از اعمال شما آگاه است ) (و الله بما تعلمون خبير).
بنابراين اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.

آيات 181 و 182

لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهم الا نبياء بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق (181) ذلك بما قدمت اءيديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد (182)

ترجمه :

181 - خداوند، سخن آنها را كه گفتند:
(خدا فقير است ، و ما بى نيازيم )، شنيد! به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت ؛ و (همچنين ) كشتن پيامبران را به ناحق (مى نويسيم ؛) و به آنها مى گوييم : (بچشيد عذاب سوزان را (در برابر كارهايتان !).
182 - اين دو به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده (و نتيجه كار شماست ) و خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى كند.

شاءن نزول :
در شاءن نزول اين آيه درباره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است ، ابن عباس مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و آله نامه اى به يهود (بنى قينقاع ) نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات ، و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه است كه براى تحريك حداكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است ) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر صلى اللّه عليه و آله به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را بدست فنحاص دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه ، با لحن استهزاآميزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت : خدا فقير است و ما غنى و بى نياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض
نمى خواست ! (اشاره به آيه
(من يقرض الله قرضا حسنا)).
به علاوه محمد صلى اللّه عليه و آله معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده ، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى دهد! (اشاره به آيه
(يربوا الصدقات )).
ولى بعدا
(فنحاص ) انكار كرد كه چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع آيات فوق نازل گشت .
تفسير :
آيه نخست مى گويد: (خدا سخن كفر آميز آنان (يهود) را كه مى گفتند: خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد) (لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء).
اگر در برابر مردم آن را انكار كنند، در پيشگاه خدا كه همه سخنان را مى شنود قابل انكار نيست ، او حتى امواج صوتى فوق العاده ضعيف يا بسيار نيرومندى كه گوشهاى آدمى از درك آن عاجز است را مى شنود.
بنابراين انكار آنها بيهوده است ، سپس مى گويد: نه تنها سخنان آنها را مى شنويم
(بلكه همه آنها را مى نويسيم ) (سنكتب ما قالوا).
بديهى است منظور از نوشتن همانند نوشتن ما در صفحه كاغذ نيست ، بلكه منظور نگاهدارى آثار عمل است كه طبق قانون بقاى
(انرژى - ماده ) همواره در جهان باقى خواهد ماند، و حتى كتابت و نوشتن فرشتگان خداوند نيز نوعى نگاهدارى عمل است كه از هر كتابتى بالاتر مى باشد.
سپس مى گويد: نه تنها اين سخن كفر آميز آنها را مى نويسيم
(پيامبرانى را هم
كه به نا حق كشتند ثبت مى كنيم
) (و قتلهم الانبياء بغير حق )
يعنى مبارزه جمعيت يهود و صف بندى آنها در برابر پيامبران ، تازه نيست اين نخستين بار نيست كه يهود، پيامبرى را استهزا مى كنند، آنها در طول تاريخ خود از اين نوع جنايات فراوان دارند، جمعيتى كه جرئت و جسارت را به جائى برساند كه جمعى از پيامبران خدا را به قتل برسانند چه جاى تعجب كه چنين سخنان كفرآميزى به زبان جارى كنند!
ممكن است گفته شود كشتن پيامبران ، مربوط به يهوديان عصر پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله نبود، ولى همانطور كه سابقا هم گفته ايم ، اين نسبت به خاطر آن است كه آنها به اعمال نياكان خود راضى بودند، و به همين جهت در مسئوليت آن ، سهيم و شريك بوده اند.
اما ثبت و حفظ اعمال آنها بى جهت نيست ، براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار دهيم و
(بگوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد) (و نقول ذوقوا عذاب الحريق ).
سپس در آيه بعد مى افزايد:
(اين عذاب دردناك كه هم اكنون ، تلخى آن را مى چشيد) نتيجه اعمال خود شما است ، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد) (ذلك بما كسبت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد).
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران ، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند
(ظلام ) (بسيار ظلم كننده ) خواهد بود.
در نهج البلاغه از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:
(و ايم الله ما كان قوم قط فى
غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد؛ به خدا سوگند، هيچ جمعيتى غرق نعمت نشدند سپس آن نعمت از آنها سلب نگرديد مگر به خاطر گناهانى كه مرتكب شده بودند
).
سپس امام (عليه السلام ) به همين جمله استناد كرده مى فرمايد:
(لان الله ليس بظلام للعبيد؛ زيرا خداوند به بندگان خود ستم نمى كند و از افراد شايسته سلب نعمت نمى نمايد)!
اين آيه از جمله آياتى است كه ، از يك سو مذهب جبريون را نفى مى كند و از سوى ديگر، اصل عدالت را، در مورد افعال خداوند تعميم مى دهد. توضيح اينكه : آيه فوق تصريح مى كند، كه هر گونه كيفر و پاداش از طرف خداوند به خاطر اعمالى است كه مردم با اراده خودشان آن را انجام داده اند.
(ذلك بما قدمت ايديكم ؛ اين بخاطر كارهايى است كه دستهاى شما آن را از پيش فرستاده است ).
از سوى ديگر، آيه فوق با صراحت مى گويد:
(خداوند هيچ گاه ظلم نمى كند و قانون پاداش او بر محور عدالت مطلق دور مى زند) اين همان چيزى است كه عدليه (قائلين به عدل يعنى شيعه و جمعى از اهل تسنن كه (معتزله ) نام دارند) به آن معتقد هستند.
اما در برابر آنها جمعى از اهل تسنن كه
(اشاعره ) ناميده مى شوند، عقيده شگفت انگيزى دارند. آنها مى گويند: (اصولا ظلم درباره خدا تصور نمى شود، و هر كار كه او انجام دهد عين عدالت است ، حتى اگر تمام صالحان را به دوزخ و تمام ستمگران را به بهشت ببرد ظلمى نكرده است و هيچ كس نمى تواند، چون و چرا
كند
).!
آيه فوق ، اين گونه عقائد را به كلى طرد مى كند و مى گويد: اگر خداوند، افراد را بدون انجام كار خلاف ، مجازات كند،
(ظالم ) بلكه (ظلام ) خواهد بود.
واژه ظلام ، صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، انتخاب اين كلمه در اينجا با آنكه خداوند كمترين ظلمى روا نمى دارد، شايد به خاطر اين باشد كه اگر او مردم را مجبور به كفر و گناه كند و انگيزه هاى كارهاى زشت را در آنان بيافريند و سپس آنها را به جرم اعمالى كه جبرا انجام داده اند كيفر دهد ظلم كوچكى انجام نداده بلكه
(ظلام ) خواهد بود!

آيات 183 و 184

لذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار قل قد جاءكم رسل من قبلى بالبينت و بالذى قلتم فلم قتلتموهم اءن كنتم صادقين (183) فإ ن كذبوك فقد كذب رسل من قبلك جاؤ بالبينت و الزبر و الكتب المنير (184)

ترجمه :

183 - (اينها) همان كسانى (هستند كه گفتند:
(خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچپيامبرى ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد:) قربانى بياورد، كه آتش ( صاعقهآسمانى ) آن را بخورد!) بگو: (پيامبرانى پيش از من ،براى شما آمدند؛ ودلايل روشن ، و آنچه را گفتيد آوردند؛ پس چرا آنها را بهقتل رسانديد اگر راست مى گوييد؟!)
184 - پس اگر (اين بهانه جويان ) تو را تكذيب كنند، (چيز تازه اى نيست ؛) رسولان پيش از تو را (نيز) تكذيب شدند؛ پيامبرانى كه دلايل آشكار، و نوشته هاى متين و محكم ، و كتاب روشنى بخش آورده بودند.

شان نزول :
جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو ادعا مى كنى كه خداوند ترا به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است ، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه اى ) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد.
آيات فوق نازل شد و به آنها پاسـخ گفت .

تفسير :
بهانه جوئى يهود
يهود، براى اين كه از قبول اسلام ، سرباز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردند از جمله همان است كه در آيه فوق ، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند:
(خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم ، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش ، آن را بخورد) (الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار).
مفسران گفته اند: يهود ادعا مى كردند كه پيامبران الهى براى اثبات حقانيت خود بايد حتما داراى اين معجزه مخصوص باشند و حيوانى را قربانى كنند و به وسيله صاعقه آسمانى در برابر مردم سوخته شود.
اگر به راستى يهود، اين كار را به عنوان يك معجزه مى خواستند، نه لجاجت و بهانه جويى ، مطلبى بود، ولى تاريخ گذشته آنها و همچنين برخوردهاى مختلفى كه با پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله داشتند، اين حقيقت را به خوبى ثابت مى كرد كه منظور آنها هرگز، تحقيق حق نبود بلكه آنها هر روز براى فرار از پذيرش اسلام ، در برابر فشار محيط و استدلالات روشن قرآن ، پيشنهاد جديدى مى كردند و اگر هم انجام مى شد باز ايمان نمى آوردند، به دليل اينكه آنها در كتابهاى خود تمام نشانه هاى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله را خوانده بودند و با اين حال از قبول حق ، سرباز مى زدند.
قرآن به پيامبران مى گويد: در پاسـخ اين بهانه جويى ها به آنها
(بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست ميگوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد) (قل قد جائكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين ).
اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به
دست خود آنان به قتل رسيدند.
بعضى از مفسران اخير (مانند نويسنده تفسير المنار) احتمال ديگرى درباره مساءله قربانى داده است كه خلاصه آن اين است : منظور آنها اين نبوده كه حيوانى ذبح شود و آتشى به طرز اعجازآميز از آسمان فرود آيد و آن را بسوزاند بلكه منظور اين بوده كه در دستورات مذهبى آنها يك نوع قربانى بنام قربانى سوختنى بوده ، حيوانى را سر مى بريدند، و با مراسم مخصوصى آن را آتش مى زدند كه شرح اين مراسم در فصل اول سفر لاويان از تورات آمده است .
آنها مدعى بودند كه خدا با ما عهد كرده كه اين دستور
(قربانى سوختنى ) در هر آئين آسمانى خواهد بود، و چون در آئين اسلام نيست ما به تو ايمان نمى آوريم !
ولى اين احتمال در تفسير آيه بسيار بعيد است ، زيرا اولا اين جمله در آيه فوق عطف بر
(بينات ) شده كه گواهى مى دهد منظور از آن يك كار اعجازآميز است كه با اين تفسير تطبيق نمى كند ثانيا كشتن يك حيوان و سپس سوزاندن آن يك عمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبياء باشد.
در آيه بعد خداوند پيامبر خود را دلدارى مى دهد كه اگر اين جمعيت سخنان تو را نپذيرند نگران نباش ، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد، پيامبرانى پيش از تو آمدند و آنها را تكذيب كردند (فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك ).

(در حالى كه آن پيامبران هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند) (و جائوا بالبينات ).
(و هم كتب محكم و عالى ) (الزبر).
(و هم كتابهاى روشنى بخش ) (الكتاب المنير).
بايد توجه داشت كه
(زبر) جمع (زبور) به معنى كتابى است كه با استحكام
نوشته شده است زيرا اين ماده در اصل به معناى نوشتن است ، اما نه هر گونه نوشتن بلكه نوشتنى كه با استحكام تواءم باشد.
و اما تفاوت
(الزبر) و (الكتاب المنير) با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد ممكن است از اين جهت باشد كه اولى اشاره به كتب پيامبران قبل از موسى (عليه السلام ) است و دومى به تورات و انجيل ، زيرا قرآن در سوره مائده آيه 44 و 46 از آنها به عنوان (نور) ياد كرده است : (انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور؛ ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن ، هدايت و نور بود). (و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور؛ و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود).
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه زبور، تنها به آن قسمت از كتب آسمانى گفته مى شود كه محتوى پند و اندرز و نصيحت است (همانطور كه زبور منسوب به داود كه اكنون در دست است سراسر پند و اندرز مى باشد) ولى كتاب آسمانى يا كتاب منير به آن قسمت گفته مى شود كه داراى احكام و قوانين و دستورات فردى و اجتماعى مى باشد.

آيه 185

كل نفس ذائقة الموت و اءنما توفون اءجوركم يوم القيمة فمن زحزح عن النار و اءدخل الجنة فقد فاز و ما الحيوة الدنيا اءلا متع الغرور (185)

ترجمه :

185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت ، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش ‍ (دوزخ ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نائل شده اند، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !.

تفسير :
قانون عمومى مرگ
به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان ، اين آيه ، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند، تا هم دلدارى براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و مؤ منان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار!.
اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد:
(تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد) (كل نفس ذائقة الموت ).
گرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتى است ، كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حيات و زندگى اين جهان ، بالاخره پايانى دارد، و روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كس خواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد.
منظور از
(نفس ) در آيه مجموعه جسم و جان است ، اگر چه گاهى نفس
در قرآن ، تنها به روح نيز اطلاق مى شود، و تعبير به
(چشيدن ) اشاره به احساس كامل است ، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند، ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست ، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد، و گويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يك نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است .
سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل . (و انما توفون اجوركم يوم القيامة ).
جمله
(توفون ) كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان بطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد، بنابراين مانعى ندارد كه در عالم برزخ (جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتايج اعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند، زيرا اين پاداش و كيفر برزخى كامل نيست .
سپس اضافه مى كند:
(كسانى كه از تحت تاءثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند). (فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز).
كلمه
(زحزح ) در اصل به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تاءثير جاذبه و كشش چيزى تدريجا خارج و دور سازد و (فاز) در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است .
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع ، مقامها و ثروتهاى غير مباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟!
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه اين عوامل فريبنده ، دور ندارند، تدريجا به سوى آن جذب خواهند شد.
اما آنها كه با تربيت و تمرين و آموزش و پرورش خود را تدريجا كنترل مى نمايند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده ) مى رسند نجات يافتگان واقعى محسوب مى شوند، و احساس امنيت و آرامش مى كنند.
در جمله بعد ، بحث گذشته را تكميل مى كند و مى گويد:
(زندگى دنيا تنها يك تمتع و بهره بردارى غرورآميز است ) (و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور).
اين زندگى و عوامل سرگرم كننده آن از دور فريبندگى خاصى دارد، اما بهنگامى كه انسان به آن نائل مى گردد، و از نزديك آن را لمس ‍ مى كند، معمولا چيزى تو خالى بنظر ميرسد، و معنى
(متاع غرور) نيز چيزى جز اين نيست .
به علاوه لذات مادى از دور، خالص بنظر مى رسند، اما به هنگامى كه انسان به آن نزديك مى شود مى بيند آلوده با انواع ناراحتى هاست و اين يكى ديگر از فريبندگى هاى جهان ماده است .
همچنين انسان غالبا به فناپذيرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود كه چقدر آنها سريع الزوال و فناپذيرند.
البته اين تعبيرات در قرآن و اخبار، مكرر آمده است و هدف همه آنها يك چيز است و آن اين است كه انسان ، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد كه نتيجه اش غرق شدن در انواع جنايات و دور شدن از حقيقت و تكامل انسانى است ، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن بعنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى ، نه تنها نكوهيده نيست بلكه لازم و ضرورى مى باشد.

آيه 186

لتبلون فى اءمولكم و اءنفسكم و لتسمعن من الذين اءوتوا الكتب من قبلكم و من الذين اءشركوا اءذى كثيرا و اءن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الا مور (186)

ترجمه :

186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسمانى ) داده شدند (يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايسته تر است ) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است .

شان نزول :
هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كس دست مى يافتند، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند. و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود، كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد. خلاصه كار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ناچار دستور قتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد.
آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانان را به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد.

تفسير :
از مقاومت خسته نشويد
با توجه به آنچه در شاءن نزول آمد، مسلمانان به هنگام مراجعت به مدينه سخت از سوى دشمنان تحت فشار بودند، و مورد انواع آزارها قرار مى گرفتند، آيه فوق آنها را دعوت به استقامت مى كند و از آينده درخشانى اجمالا خبر مى دهد.
نخست مى فرمايد:
(شما در جان و مال ، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت ) (لتبلون فى اموالكم و انفسكم ).
اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث و رويدادهاى سخت و ناگوار كنيد، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف ، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب ، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد.
به همين جهت در جمله بعد مى گويد:
(بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد) (و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا).
مساءله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهايى است كه در آغاز آيه آمده ، ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده ، و اين بخاطر اهميت فوقالعاده اى است كه اين موضوع ، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه اينكه طبق جمله مشهور
(زخمهاى شمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد)!
سپس قرآن به وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارند بيان مى كند و مى گويد:
(اگر استقامت بخرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، (اين از كارهايى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد.) (و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور).
(عزم ) در لغت ، به معنى (تصميم محكم ) است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفته مى شود، بنابراين (من عزم الامور) به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايد روى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم و قابل اطمينانى است .
تقارن
(صبر) و (تقوى ) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبائى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤ منان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آميزند، و از اين امور دورند.

آيه 187

و اءذ اءخذ الله ميثق الذين اءوتوا الكتب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون (187)

ترجمه :

187 - و (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آنرا براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، اما آنها آنرا پشت سر افكندند، و به بهاى كمى مبادله كردند، چه بد متاعى خرند؟

تفسير :
به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب ، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند، و مى گويد: (فراموش نكنيد زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازند، و هرگز آن را كتمان نكنند) (و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه ).
جالب توجه اين كه جمله
(لتبيننه ) با اينكه با لام قسم و نون تاءكيد ثقيله همراه است و نهايت تاءكيد را مى رساند، باز با جمله (و لا تكتمونه ) بدرقه شده است كه آن هم دستور بعدم كتمان مى دهد. از مجموع اين تعبيرات برمى آيد كه خداوند بوسيله پيامبران پيشين ، مؤ كدترين پيمان را از آنها براى بيان حقايق گرفته بوده ، اما با اين همه ، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى گويد: (آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند) (فنبذوه وراء ظهورهم ).
اين جمله كنايه جالبى است از عمل نكردن و بدست فراموشى سپردن ، زيرا انسان هر برنامه اى را مى خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود مى گذارد و پى در پى به آن نگاه مى كند، ولى هر گاه نخواهد به آن عمل كند، و بكلى بدست فراموشى بسپارد آن را از پيش رو برداشته پشت سر مى افكند.
اين جمله اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند و مى گويد:
(آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى بدست آوردند و چه بد متاعى خريدند) (و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون ).
اگر آنها در برابر اين جنايت بزرگ (كتمان حقايق ) ثروت عظيمى گرفته بودند جاى اين بود كه گفته شود، عظمت آن مال و ثروت ، چشم و گوش آنها را كور و كر ساخته ، ولى تعجب در اين است كه همه اينها را به متاع قليلى فروختند (البته منظور از اين جمله كار دانشمندان دون همت آنها است ).
وظيفه بزرگ دانشمندان
آيه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى ) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤ كدى در اين زمينه گرفته است . توجه به ماده تبيين كه در آيه فوق به كار رفته نشان مى دهد كه منظور تنها تلاوت آيات خدا و يا نشر كتب آسمانى نيست ، بلكه منظور اين است ، حقايق آنها را عريان و آشكار در اختيار مردم بگذارند تا به روشنى همه توده ها از آن آگاه گردند، و به روح و جان آنها برسند، و آنها كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختن مسلمانان كوتاهى كنند، مشمول همان سرنوشتى هستند كه خداوند در اين آيه و مانند آن براى علماى يهود بيان كرده است

از پيغمبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة بلجام من نار)؛ هر كس كه علم و دانشى را از آنها كه اهل آن هستند (و نياز به آن دارند) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز، دهنه اى از آتش به دهان او مى زند.
حسن بن عمار مى گويد: روزى نزد
(زهرى ) رفتم ، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود، و به او گفتم : احاديثى كه شنيده اى براى من بازگو، به من گفت : مگر تو نمى دانى كه من ديگر براى كسى حديث نقل نمى كنم ! گفتم بهر حال يا تو براى من حديث بگو يا من براى تو حديث نقل مى كنم ، گفت : تو حديث بگو! گفتم : از على (عليه السلام ) نقل شده كه مى فرمود: (ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا)؛ خداوند پيش از آنكه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند از علماء و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنها علم بياموزند)!
هنگامى كه اين حديث تكان دهنده را براى او خواندم ، سكوت خود را شكست و گفت : اكنون بشنو تا براى تو بگويم و در همان مجلس ، چهل حديث براى من روايت كرد!
براى اطلاع بيشتر از خيانت دانشمندان اهل كتاب ، به آيات 79 و 174 سوره بقره و آيات 71 تا 77 سوره آل عمران مراجعه شود.

آيات 188 و 189

لا تحسبن الذين يفرحون بما اءتوا و يحبون اءن يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب اءليم (188) و لله ملك السموت و الا رض و الله على كل شى ء قدير (189)

ترجمه :

188 - گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خود خوشحال مى شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكى ) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بركنارند، (بلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است . 189 - و حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و خدا بر همه چيز توانا است .

شان نزول :
محدثان و مفسران شاءن نزولهاى متعددى براى آيه فوق نقل كرده اند، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى كردند و به گمان خود، از اين رهگذر نتيجه مى گرفتند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه فوق نازل شد، و به پندار غلط آنها پاسـخ گفت .
بعضى ديگر گفته اند: آيه درباره منافقان است ، هنگامى كه يكى از جنگهاى اسلامى پيش مى آمد، آنها با انواع بهانه ها، از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى كردند، و به هنگامى كه جنگجويان ، از جهاد بر مى گشتند، قسم ياد مى كردند، كه اگر عذر نمى داشتند، هرگز جهاد را ترك نمى گفتند، و با اينحال انتظار داشتند كه در برابر
(كار ناكرده ) مانند مجاهدان فداكار، مورد تحسين قرار گيرند!! آيه نازل شد و به اين توقع نابجا پاسـخ گفت .
تفسير :
از خود راضى ها
افراد زشتكار دو دسته اند: دسته اى براستى از عمل خود شرمنده اند، و روى طغيان غرائز، مرتكب زشتى ها و گناهان مى شوند. نجات اين دسته ، بسيار آسان است ، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده ، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مى گيرند.
ولى دسته ديگرى هستند، نه تنها احساس شرمندگى نمى كنند، بلكه به قدرى مغرور و از خود راضى هستند، كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتى بان مباهات مى كنند، و از آن بالاتر، مايل هستند، كه مردم ، آنها را نسبت باعمال نيكى كه هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجيد، كنند. آيه فوق مى گويد:
(گمان مبريد، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند، و دوست مى دارند، در برابر آنچه انجام نداده اند، از آنها تقدير شود از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت ) (لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ).
بلكه نجات براى كسانى است ، كه حداقل ، از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكى نكرده اند، پشيمانند.
در پايان آيه مى گويد:
(نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه (عذاب دردناكى در انتظار آنها است ) (و لهم عذاب اليم ).
از اين آيه ممكن است ، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكى كه انسان توفيق انجام آنرا يافته (اگر به صورت معتدل باشد، و مايه غرور و خودپسندى نگردد) نكوهيده نيست . و همچنين علاقه به تشويق و تقدير، در برابر كارهاى نيكى كه انجام شده ، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زيرا اينها غريزى انسان است . اما با اينحال ، دوستان خدا و افرادى كه در سطوح عالى ايمان قرار دارند، حتى از چنان سرور و چنين تقديرى خود را بدور مى دارند.
آنها همواره ، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مى بينند، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مى كنند.
ضمنا تصور نشود، كه آيه فوق مخصوص به منافقانى است كه در صدر اسلام بوده اند، و يا مانند آنها، بلكه ، همه افرادى كه ، در عصر و زمان ما، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند، و يا مردم را تحريك مى كنند كه آنها را، با قلم ، يا سخن ، در برابر اعمالى كه انجام نداده اند، تقدير كنند، همگى مشمول اين آيه اند.
اين چنين افراد، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر، در انتظارشان است ، بلكه ، در زندگى اين جهان نيز، گرفتار خشم مردم ، و جدائى از خلق خدا، و انواع نابسامانيها، خواهند شد.
در آيه بشارتى است ، براى مؤ منان و تهديدى است ، براى كافران ، مى فرمايد:
(خداوند، مالك آسمانها و زمين است ، و او بر همه چيز قادر است ) (و لله ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء قدير).
يعنى دليلى ندارد كه مؤ منان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، و بكارى كه انجام نداده اند تشويق گردند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين ، با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند، و نيز افراد بدكار و منافق كه مى خواهند با استفاده از اين طرق انحرافى بجائى برسند، تصور نكنند، كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند، نجات خواهند يافت .

آيات 190 تا 194

اءن فى خلق السموت و الا رض و اختلف اليل و النهار لايت لا ولى الا لبب (190) الذين يذكرون الله قيما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموت و الا رض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار (191) ربنا اءنك من تدخل النار فقد اءخزيته و ما للظلمين من اءنصار (192) ربنا اءننا سمعنا مناديا ينادى للايمن اءن اءمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سياتنا و توفنا مع الا برار (193) ربنا و اءتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة اءنك لا تخلف الميعاد (194)

ترجمه :

190 - مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى ) براى صاحبان خرد و عقل است .
191 - همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.
192 - پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش ) به آتش افكنى ، او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياورى نيست .
193 - پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم ، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم ، (اكنون كه چنين است ) پروردگارا، گناهان ما را ببخش ، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران !
194 - پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى ، به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان ، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى .

تفسير :
روشن ترين راه خداشناسى
آيات قرآن تنها براى خواندن نيست ، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است ، براى انديشيدن ، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد:
(در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
و به اين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب
مى كند، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بيكران . سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش ‍ سيراب گردد. و براستى ، جهان آفرينش ، و نقشه اى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن ، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است .
(الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ).
نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه ، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده ، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد:
(خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند) (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.
در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست ، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته ، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نمى رسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبداء هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.
همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.
تفكر و انديشه ، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است ، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى ، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان ، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها و ناخنها هر يك ، نقشى معين بر عهده دارند. آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن ، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!
لذا خردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند كه :
(خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده ، نيافريدى ) (ربنا ما خلقت هذا باطلا).
بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى .
صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله ، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا!
(تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار) (سبحانك فقنا عذاب النار).
بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند
) (سبحانك فقنا عذاب النار).(ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته ).
از اين جمله استفاده مى شود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت ، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند. بنابراين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است .
نكته اى كه در جمله
(ما للظالمين من انصار) نهفته است اين است كه : خردمندان ، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت مى رسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست ، و بنابراين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند. زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند.
البته اين آيه منافاتى با مساءله شفاعت (به معنى صحيح ) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم ، شفاعت ، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى ، در پرتو پارهاى از اعمال نيك پيدا مى شود.
صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش ، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانند بپيمايند. به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند،
پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسـخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند. و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند:
(بار الها! ما صداى ، منادى توحيد
را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم
) (ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا).
بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفان هاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم ، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم ،
(خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران . (ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار).
آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى ، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است .
در اينجا سوالى پيش مى ايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان ، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟
با توجه به ساير آيات قرآن پاسـخ اين سوال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نساء
(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ؛ اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته مى شود بنابراين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.
آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش ‍ از خداى خود تقاضا مى كنند و مى گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم
(بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است ) (ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد).
الميعاد).
تكيه كردن روى عنوان
(رسوا نشدن ) بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش ‍ قائلند، رسوائى را از دردناكترين مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد
(ربنا) خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند عرض كردند چگونه پنج بار (ربنا) بگويد فرمود اين آيات را كه مشتمل بر پنج (ربنا) است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد: (فاستجاب لهم ربهم ...)
ناگفته پيداست كه تاءثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان ، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.
اهميت آيات
تمام آيات قرآن داراى اهميت است ، زيرا همگى كلام خداست ، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است ، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است ، كه مجموعهاى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش ، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است .
عطاء بن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم ، شگفت انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام ، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود. ولى از همه عجيب تر اينكه : شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت ، هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد. و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص ‍ الهى اشك ريخت ، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش ‍ تر شد. و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود، هنگاميكه
(بلال ) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد چرا چنين گريانيد؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: (افلا اكون لله عبدا شكورا؛ آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم ؟ خداوند در شبى كه گذشت ، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است . و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد. و در پايان فرمود: (ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها؛ واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد).
جمله اخير كه افراد را با تاءكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است .
در روايتى از على (عليه السلام ) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه ، براى نماز شب بر مى خاست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند.
نوف بكالى ، كه از ياران خاص على (عليه السلام ) بود، مى گويد: شبى در خدمتش بودم ، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود، ديدم امام برخاست ، و شروع به - خواندن اين آيات كرده ، سپس مرا صدا زد و گفت : اى نوف ! خوابى ، يا بيدار؟ عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود: خوشا آنان كه آلودگى هاى زمين را نپذيرفتند و به اين راه آسمان ، پيش رفتند (از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند).

آيه 195

فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عمل منكم من ذكر اءو اءنثى بعضكم من بعض فالذين هاجروا و اءخرجوا من ديرهم و اءوذوا فى سبيلى و قتلوا و قتلوا لا كفرن عنهم سياتهم و لا دخلنهم جنت تجرى من تحتها الا نهر ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب (195)

ترجمه :

195 - خداوند درخواست آنها (صاحبان خرد كه درخواستهاى آنها در آيات سابق گذشت ) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد، شما همگى همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند سوگند ياد مى كنم ، كه گناهان آنها را مى بخشم ، و آنها را در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرها جارى است ، وارد مى كنم ، اين پاداشى است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است .

شان نزول :
آيات پيشين درباره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مى باشد و شروع آيه با فاء تفريع روشنترين دليل اين پيوند است ، با اين حال شاءن نزولهايى براى آيه در روايات و كلمات مفسران آمده است كه البته منافاتى با پيوستگى آيه با آيات قبل ندارد.
از جمله نقل شده است كه ام سلمه (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان ، فراوان بحث شده ،
شده ، آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟
آيه فوق نازل شد و به اين سوال پاسـخ گفت .
و نيز نقل شده كه على (عليه السلام ) هنگامى كه با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر زبير) از مكه بمدينه هجرت كرد، و ام ايمن يكى ديگر از زنان با ايمان در بين راه نيز به آنها پيوست ، آيه فوق نازل گرديد.
همانطور كه اشاره كرديم وجود اين شاءن نزولها براى آيه فوق منافاتى با پيوستگى آن با آيات قبل ندارد همانطور كه بين اين دو شاءن نزول نيز منافاتى نيست .

تفسير :
نتيجه برنامه خردمندان
در پنج آيه گذشته ، فشردهاى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد، در اين آيه مى فرمايد:
(پروردگارشان ، بلا فاصله درخواست هاى آنها را اجابت مى كند) (فاستجاب لهم ربهم ).
تعبير به
(ربهم ) (پروردگارشان ) حكايت از نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد.
سپس براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مى فرمايد:
(من هرگز عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نمى كنم ) (انى لا اضيع عمل عامل منكم ).
كه در اين جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و كننده كار، تا معلوم شود كه محور اصلى پذيرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ايمان است و درخواست هايى فورا به اجابت مى رسد كه بدرقه آن عمل صالح بوده باشد.
سپس براى اينكه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مى فرمايد:
(اين عمل كننده خواه مرد باشد يا زن تفاوتى نمى كند (من ذكر او انثى ).
زيرا همه شما در آفرينش به يكدگر بستگى داريد
(بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته ايد) زنان از مردان و مردان از زنان . (بعضكم من بعض ).
جمله
(بعضكم من بعض ) ممكن است اشاره به اين باشد كه شما همه پيروان يك آئين و طرفدار يك حقيقت هستيد و با يكدگر همكارى داريد بنابراين دليلى ندارد كه خداوند، در ميان شما تبعيض قائل شود.
سپس نتيجه گيرى مى شود كه بنابراين تمام كسانى كه در راه خدا هجرت كرده اند و از خانه و وطن خود بيرون رانده شده اند و در راه خدا آزار ديده اند و جهاد كردند و كشته دادند نخستين احسانى كه از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد اين است كه خداوند، قسم ياد كرده كه گناهان آنها را خواهد بخشيد و تحمل اين شدائد و رنجها را كفاره گناهانشان قرار مى دهد تا بكلى از گناه پاك شوند
) (فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم ).
سپس مى فرمايد: علاوه بر اينكه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم
(آنها را در بهشتى جاى مى دهم كه از زير درختان آن ، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتها است ) (و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
(اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است ) (ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ).
اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است .
از آيه فوق بخوبى استفاده مى شود كه نخست بايد در پرتو اعمال صالح از گناهان پاك شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گرديد، زيرا در آغاز مى فرمايد:
(لاكفرن عنهم سيئاتهم ) و سپس (و لادخلنهم جنات ...) به عبارت ديگر بهشت جاى پاكان است و تا كسى پاك نشود در آن راه نخواهد يافت .
ارزش معنوى مرد و زن
آيه فوق همانند آيات بسيار ديگر از قرآن مجيد، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نمى شمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملا در يك سطح قرار مى دهد و لذا آنها را با هم ذكر كرده است اين موضوع درست به آن ميماند كه از نظر انضباط ادارى يك نفر را بعنوان رئيس ، انتخاب مى كنند و ديگرى را بعنوان معاون و يا عضو، رئيس بايد توانائى بيشتر و يا تجربه و اطلاعات وسيعترى در كار خود داشته باشد، ولى اين تفاوت و سلسله مراتب هرگز دليل بر اين نيست كه شخصيت انسانى و ارزش وجودى رئيس از معاون يا كارمندانش بيشتر است .
قرآن مجيد با صراحت مى گويد:
(و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ؛ هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب ، روزى داده مى شود (و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار مى گردد.
و در آيه ديگر مى خوانيم
(من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ؛ هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤ من باشد
به او حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهيم داد
)
اين آيات و آيات فراوان ديگر در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده ، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ مى دانستند!
بسيارى از ملل پيشين حتى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست . بسيارى از يونانيها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان مى دانستند، روميها و بعضى از يونانيها معتقد بودند كه اصولا زن داراى روح انسانى نيست و بنابراين روح انسانى منحصرا در اختيار مردان است .
جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث مى كردند كه آيا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه ؟ و پس از مباحثاتى به اينجا رسيدند كه چون روح زن برزخى است ميان روح انسان و حيوان ، جاويدان نيست بجز روح مريم !
از اينجا روشن مى شود اينكه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متهم مى كنند كه اسلام دين مردها است نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است ، به طور كلى اگر در پارهاى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است ، چنانكه در آيه مورد بحث خوانديم
(بعضكم من بعض ) همه از يك جنس و يك جامعه هستيد.

آيات 196 و 197

لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلد (196) متع قليل ثم مأ وئهم جهنم و بئس المهاد (197)

ترجمه :

196 - رفت و آمد (پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد!
197 - اين متاع ناچيزى است ، و سپس جايگاهشان دوزخ ، و چه بد جايگاهى است ؟!

شان نزول :
بسيارى از مشركان مكه تجار پيشه بودند، و از اين راه ثروت قابل ملاحظه اى به دست مى آوردند، و در ناز و نعمت به سر مى بردند، و نيز يهوديان مدينه در تجارت مهارت داشتند، و از سفرهاى تجارى خود غالبا با دست پر باز مى گشتند، در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرائط خاص زندگى و از جمله مساءله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند، و به عسرت زندگى مى كردند، مقايسه اين دو حالت اين سوال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى ايمان اين چنين
در ناز و نعمتند، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب ، و فقر و پريشانى زندگى مى كنند؟ آيات فوق نازل شد و به اين سوال پاسـخ گفت .

تفسير :
يك سوال ناراحت كننده
سوالى كه در شان نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سوال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است ،
آنها غالبا زندگى مرفه و پر ناز و نعمت گردنكشان و طغيانگران و فراعنه و افراد بيبند و بار را، با زندگى پر مشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه مى كنند و مى گويند چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگى زندگى مرفهاى دارند، و اما اينها با داشتن ايمان و تقوى در سختى به سر مى برند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مى كند.
اين سوال اگر به دقت بررسى شود و عوامل مطلب در دو طرف تجزيه و تحليل گردد، پاسـخهاى روشنى دارد، كه آيه فوق به بعضى از آنها اشاره كرده است و با دقت و مطالعه ، به بعضى ديگر مى توانيم دست يابيم .
آيه مى گويد:
(رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد) (لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد).
گرچه مخاطب در آيه شخص پيامبر است ولى روشن است كه منظور عموم مسلمانان مى باشند.
در آيه بعد مى فرمايد
(اين پيروزيها و درآمدهاى مادى بى قيد و شرط، پيروزيهاى زودگذر و اندك اند) (متاع قليل ).
به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و مسئوليتهاى آن ، دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى . (ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد).
آيه فوق در حقيقت اشاره به دو نكته مى كند:
نخست ، اينكه بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است ، نمونه زنده اين موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها مى توانيم مشاهده كنيم ، حكومت اسلام چون در آن زمان به شكل نهالى نوخاسته بود، و از طرف دشمنان نيرومندى كه همچون طوفان بر او مى تاختند تهديد مى شد
بسيار پر و بال بسته بود به خصوص اينكه مهاجرت مسلمانان مكه آنها را كه در اقليت بودند، به كلى از هستى ساقط كرده بود، و اين وضع ، مخصوص آنها نبود، بلكه تمام طرفداران يك انقلاب بنيادى و روحانى در يك جامعه فاسد، يك دوران محروميت شديد در پيش خواهند داشت .
ولى مى دانيم كه اين وضع زياد طولانى نشد، حكومت اسلام ريشه هاى محكمى پيدا كرد و شاخه هاى آن نيرومند و قوى شد، سيل ثروت به كشور اسلام سرازير شد و دشمنان سرسخت كه در ناز و نعمت بودند به خاك سياه نشستند، اين همان چيزى است كه با جمله
(متاع قليل ) در آيه به آن اشاره شده است .
ديگر اينكه موفقيتهاى مادى جمعى از افراد بى ايمان بر اثر اين است كه در جمع آورى ثروت هيچ گونه قيد و شرطى براى خود قائل نيستند، و از هر طريقى خواه مشروع يا نا مشروع و حتى با مكيدن خون بينوايان براى خود ثروت اندوزى مى كنند، در حاليكه مؤ منان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهائى دارند و بايد هم داشته باشند، بنابراين نمى توان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، اينها احساس مسئوليت مى كنند در حاليكه آنها هيچگونه مسئوليتى براى خود احساس نمى كنند، و از آنجا كه عالم ، عالم اختيار و آزادى اراده است ، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام ، هر يك به نتيجه اعمال خود برسند. و اين همان است كه در آيه فوق به آن اشاره شده :
(ثم ماءيهم جهنم و بئس المهاد).
نقاط ضعف و قوت
يكى ديگر از علل پيشرفت بعضى از افراد بى ايمان و عقب ماندگى جمعى از مؤ منان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان گاهى نقاط قوتى دارند كه در پرتو آن پيروزيهاى چشمگيرى بدست مى آورند، و دسته دوم در عين داشتن ايمان نقاط ضعفى دارند كه همان موجب عقب افتادگى آنان مى شود.
مثلا: افرادى را مى شناسيم كه در عين بيگانگى از خدا در كارهاى زندگى
جدى ، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند.
اين افراد، در زندگى مادى مسلما پيروزيهايى به دست مى آورند، و در حقيقت يك سلسله از برنامه هاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مى كنند. در مقابل افرادى هستند كه پايبند به عقايد مذهبى هستند، ولى بسيارى از دستورات عملى آنرا فراموش كرده اند آنها افرادى بى حال ، كم شهامت ، فاقد استقامت و پشتكار و كاملا پراكنده و از هم جدا مى باشند، مسلما آنها در زندگى مواجه با شكستهاى پى در پى مى شوند. ولى اين شكستها نه به خاطر ايمان آنهاست ، بلكه به خاطر نقاط ضعفى است كه دارند، آنها گاهى چنين تصور مى كنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه بايد در همه كارها پيروز شوند در حاليكه دين يك سلسله برنامه هاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها با شكست و ناكامى همراه است .
خلاصه هر يك از اين دو دسته داراى نقاط ضعف و نقاط قوتى هستند، كه هر كدام از اينها آثارى دارد منتهى هنگام محاسبه گاهى اين آثار به يكديگر اشتباه مى شوند.
مثلا: فرد بى ايمانى داراى جديت و پشتكار است ، چون بى ايمان است آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاك مردمى ندارد، اما چون جدى و با استقامت است در زندگى مادى پيش مى رود.
در اينجا بعضى سوال مى كنند كه چرا اين فرد بى ايمان در زندگى پيروز شده ؟ مثل اينكه خيال مى كنند عامل پيروزى چيز ديگرى بوده است . اين موضوع ، هم درباره يك فرد صادق است ، و هم مى توان آنرا در سطح يك كشور نيز پياده كرد.
ضمنا عوامل سه گانه اى كه براى پيروزى افراد بى ايمان و شكست بعضى از افراد با ايمان گفته شد، همه در يك جا صدق نمى كند بلكه هر كدام مخصوص به موردى است .

آيه 198

لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنت تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها نزلا من عند الله و ما عند الله خير للا برار (198)

ترجمه :

198 - ولى آنها كه (ايمان دارند، و) از پروردگارشان مى پرهيزند، براى آنها باغهايى از بهشت است ، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد، و هميشه در آن خواهند بود، اين ، نخستين ، پذيرايى است كه از خداوند به آنها مى رسد، و آنچه در نزد خدا است ، براى نيكان بهتر است .

تفسير :
در آيه قبل سرانجام افراد بى ايمان تشريح شده بود، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان مى گردد، مى فرمايد: (ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه كردند (و براى رسيدن به سرمايه هاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر اين مشكلات ، خداوند باغهايى از بهشت در اختيار آنان مى گذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى مانند) (لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).
سپس مى افزايد:
(باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مى باشد)(نزلا من عند الله ).
(نزل ) در لغت به معناى چيزى است كه براى پذيرايى ميهمان آماده مى شود و بعضى گفته اند نخستين چيزى است كه به وسيله آن از مهمان پذيرايى مى شود - همانند شربت يا ميوه اى است كه در آغاز ورود براى ميهمان مى آورند.
و اما پذيرايى مهمتر و عاليتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره شده ، مى فرمايد:
(آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است ) (و ما عند الله خير للابرار).

آيه 199

و اءن من اءهل الكتب لمن يؤ من بالله و ما اءنزل اءليكم و ما اءنزل اءليهم خشعين لله لا يشترون بايت الله ثمنا قليلا اءولئك لهم اءجرهم عند ربهم اءن الله سريع الحساب (199)

ترجمه :

199 - و از اهل كتاب ، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده ، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده ، ايمان دارند؛ در برابر (فرمان ) خدا خاضعند؛ و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است . خداوند، سريع الحساب است . (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى كند، و پاداش مى دهد.)

شان نزول :
اين آيه به گفته بيشتر مفسران درباره مؤ منان اهل كتاب است ، آنهايى كه دست از تعصبهاى ناروا برداشتند و به صفوف مسلمانان پيوستند، كه تعداد قابل ملاحظه اى از مسيحيان و يهود را تشكيل مى دادند. ولى به عقيده جمعى از مفسران ، آيه در مورد نجاشى زمامدار رعيت پرور حبشه نازل گرديد، اگر چه مفهوم آن يك مفهوم وسيع است .
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت ، خبر درگذشت او با يك الهام الهى در همان روز به پيامبر رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان فرمود: يكى از برادران شما در خارج از سرزمين حجاز از دنيا رفته است ، حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم ، بعضى سوال كردند او كيست ؟ فرمود: نجاشى ، آنگاه به اتفاق مسلمانان به قبرستان بقيع آمد، و از دور بر او نمازگذاشت و براى او طلب آمرزش كرد و به ياران خود دستور داد آنها نيز چنين كنند. بعضى از منافقان گفتند محمد صلى اللّه عليه و آله بر مرد كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مى گذارد، و حال آنكه آئين او را نپذيرفته است ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسـخ
گفت .
از اين روايت استفاده مى شود كه نجاشى اسلام را بطور كامل پذيرفته بود اگر چه به آن تظاهر نمى كرد.

تفسير :
اهل كتاب همه يكسان نيستند
سابقا گفتيم قرآن در بحثهايى كه پيرامون مذاهب ديگر مى كند، هيچ گه همه را به يك چشم نمى نگرد و رنگ ضديت با نژاد و جمعيتى به خود نمى گيرد، بلكه داورى او بر اساس برنامه هاى آنهاست ، و لذا سهم اقليتهاى باايمان و درستكارى را كه در ميان يك اكثريت گمراه هستند فراموش نمى كند. در اينجا نيز بعد از سرزنش بسيارى از اهل كتاب به خاطر كتمان آيات خداوند و طغيان و سركشى آنها، كه در آيات سابق به آن اشاره شد، سخن از اقليتى به ميان مى آورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مى كند:
1 -
(آنها كسانى هستند كه از جان و دل به خدا ايمان مى آورند) (و ان من اهل الكتاب لمن يؤ من بالله ).
2 -
(آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است ، ايمان مى آورند)(و ما انزل اليكم ).
3 - ايمان آنها به پيامبر اسلام در حقيقت از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سرچشمه مى گيرد بنابراين :
(آنها به آنچه بر خودشان نازل شده ايمان دارند) (و ما انزل اليهم ).
4 -
(آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند (خاشعين لله ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى
جاهلانه ، جدايى افكنده است .
5 -
(آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمى فروشند) (لا يشترون بايات الله ثمنا قليلا).
آنها همانند بعضى از دانشمندان يهود كه به خاطر حفظ موقعيت خود و ادامه حكومت بر آن جمعيت و گرفتن رشوه ها آيات خدا را تحريف مى كردند نيستند، بديهى است نه تنها به بهاى ناچيز نمى فروشند، بلكه به هيچ بهايى نخواهند فروخت ، و اگر تنها اشاره به بهاى ناچيز شده ، منظور اين است كه همانند آن دسته از دانشمندان دنياپرست دون همت نيستند.
به علاوه اصولا در برابر آيات خدا انسان هر چيز دريافت كند بى ارزش است .
اينها با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى
(پاداش خود را در نزد پروردگار خواهند داشت ) (اولئك لهم اجرهم عند ربهم ).
تعبير به
(ربهم ) (پروردگارشان ) اشاره به نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنها است ، و نيز اشاره به اين است كه خداوند آنها را در مسير هدايت پرورش مى دهد و يارى مى كند.
در پايان آيه مى فرمايد:
(خداوند با سرعت حساب بندگان را رسيدگى مى كند) (ان الله سريع الحساب ).
بنابراين نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى مى شوند، و نه مجازات بدكاران به تاءخير مى افتد. اين جمله ، هم بشارتى است به نيكوكاران و هم تهديدى است براى بدكاران .

آيه200

يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون (200)

ترجمه :

200 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز،) پايدار باشيد و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد!

تفسير :
اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران ، و محتوى يك برنامه جامع چهار ماده اى براى عموم مسلمين است مى باشد.
1 - نخست روى سخن را به همه مؤ منان كرده و به اولين ماده اين برنامه اشاره مى كند و مى فرمايد:
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد در برابر حوادث ايستادگى كنيد) (يا ايها الذين آمنوا اصبروا).
صبر و استقامت در برابر مشكلات و هوسها و حوادث ، در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل مى دهد، و هر چه درباره نقش و اهميت آن در پيشرفتهاى فردى و اجتماعى گفته شود كم است ، اين همان چيزى است كه على (عليه السلام ) در كلمات قصارش آنرا به منزله سر در برابر بدن معرفى كرده :
(ان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد).
2 - در مرحله دوم قرآن به افراد با ايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد و مى فرمايد:
(و در برابر دشمنان نيز استقامت به خرج دهيد) (و صابروا).
(صابروا) از (مصابره ) (از باب مفاعله ) به معنى صبر و استقامت در برابر صبر
و استقامت ديگران است . بنابراين قرآن نخست به افراد با ايمان دستور استقامت مى دهد (كه هر گونه جهاد با نفس و مشكلات زندگى را شامل مى شود) و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد، و اين خود مى رساند كه تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشود، پيروزى او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكستهاى ما در برابر دشمنان بخاطر شكست است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود دامنگير ما شده است .
ضمنا از دستور
(صابروا) استفاده مى شود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيافزايد ما نيز بايد بر پايدارى و استقامت خود بيفزاييم .
3 - در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مى دهد و مى فرمايد:
(از مرزهاى خود، مراقبت به عمل آوريد) (و رابطوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند، و نيز به آنها دستور آماده باش و مراقبت هميشگى در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش مى دهد، تا غافلگير نگردند، و لذا در بعضى از روايات از على عليه السلام اين جمله به مواظبت و انتظار نمازها يكى بعد از ديگرى تفسير شده است ، زيرا كسى كه با عبادت مستمر و پى در پى دل و جان خود را بيدار مى دارد همچون سربازى است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است .
جمله
(رابطوا) از ماده (رباط) گرفته شده ، و آن در اصل به معنى بستن چيزى در مكانى است (مانند بستن اسب در يك محل ) و به همين جهت به كاروانسرا (رباط) مى گويند و (ربط قلب ) به معنى آرامش دل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته شده است و (مرابطه ) به معنى مراقبت از مرزها آمده است ، زيرا سربازان و مركبها و وسايل جنگى را در آن محل نگاهدارى مى كنند.
خلاصه اينكه
(مرابطه ) معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از
خود و جامعه اسلامى را شامل مى شود.
در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان
(مرابطه ) يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده مى شود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است . (براى كسب اطلاع بيشتر به كتب فقهى مراجعه شود).
در بعضى از روايات به علماء و دانشمندان نيز
(مرابط) گفته شده است امام صادق (عليه السلام ) طبق روايتى مى فرمايد: (علماء شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته و يمنعونه عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس ؛ دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى كنند).
در ذيل اين حديث مقام و موقعيت آنها برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مى كنند شمرده شده است و اين به خاطر آن است كه آنها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلامند در حالى كه اينها حافظ مرزهاى جغرافيايى هستند، مسلما ملتى كه مرزهاى عقيده اى و فرهنگى او، مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند به خوبى از آن دفاع كند در مدت كوتاهى از نظر سياسى و نظامى نيز شكست خواهد خورد.
4 - بالاخره آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورات سابق سايه مى افكند دستور به پرهيزكارى است (و اتقوا الله ).

(استقامت ) و (مصابره ) و (مرابطه ) بايد آميخته با تقوى و پرهيزكارى باشد و از هر گونه خودخواهى و رياكارى و اغراض ‍ شخصى به دور گردد.
در پايان آيه مى فرمايد:
(شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور، مى توانيد
رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت
) (لعلكم تفلحون ).
سوال :
گاهى سوال مى شود چرا در قرآن جمله هايى با كلمه
(لعل ) شروع شده است مانند جمله (لعلكم تفلحون ؛ شايد رستگار شويد) (و لعلكم تتقون ؛ شايد پرهيزكار شويد) (و لعلكم ترحمون ؛ شايد مشمول رحمت شويد) در حالى كه كلمه (لعل ) نوعى ترديد را مى رساند كه از مقام خداوند داناى به همه چيز، دور است ، اين جمله اتفاقا دست آويزى براى پاره اى از دشمنان اسلام شده و مى گويند اسلام به كسى وعده نجات قطعى نمى دهد و وعده آن آميخته با ترديد است زيرا بسيارى از اين وعده ها با كلمه (لعل ) شروع شده است .
پاسـخ :
اتفاقا اين تعبير يكى از نشانه هاى عظمت و واقع بينى و واقع گويى قرآن مجيد است زيرا قرآن اين كلمه را در جايى به كار مى برد كه گرفتن نتيجه احتياج به شرايطى دارد كه به وسيله كلمه
(لعل ) اشاره اجمالى به آن شرايط شده است مثلا سكوت كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن و گوش فرا دادن به مضمون آيات به تنهايى كافى نيست كه انسان مشمول رحمت الهى شود بلكه علاوه بر آن ، درك و فهم آيات و به كار بستن آنها نيز لازم است و لذا قرآن مى گويد: (و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ؛ هنگامى كه قرآن خوانده مى شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت شويد).
اگر قرآن مى گفت حتما مشمول رحمت خواهيد شد دور از واقع بينى بود زيرا همانطور كه گفتيم اين موضوع شرايط ديگرى هم دارد ولى هنگامى كه مى گويد
(شايد) سهم ساير شرايط محفوظ مانده است ، ولى عدم توجه به اين حقيقت
موجب خرده گيرى بر اين آيات شده و حتى بعضى از دانشمندان ما نيز معتقد شده اند كه
(لعل ) در اين گونه موارد معنى (شايد) نمى دهد در حالى كه اين سخن نيز يك نوع خلاف ظاهر بدون دليل است (دقت كنيد).

در آيه مورد بحث با اينكه اشاره به چهار ماده مهم از عاليترين دستورهاى اسلامى شده باز براى اينكه از بقيه برنامه هاى سازنده اسلامى غفلت نشود كلمه (لعل ) را به كار برده است .
به هر حال اگر مسلمانان امروز، آيه فوق را به عنوان يك شعار اسلامى در برنامه زندگى خود پياده كنند، بسيارى از مشكلات را كه اكنون با آن مواجه هستند حل خواهند نمود، امروز ضرباتى بر پيكر اسلام و مسلمين بر اثر زير پا گذاشتن و يا فراموش كردن همه يا بعضى از اين دستورهاى چهارگانه وارد مى شود كه بسيار دردناك است .
اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان ، مسلمانان تلاش و كوشش ‍ بيشترى از خود نشان دهند، و اگر طبق فرمان مرابطه مراقبت كافى از مرزهاى جغرافيايى و فرهنگى و عقيده اى بنمايند و هماره در برابر نقشه هاى دشمنان ، حالت آماده باش داشته باشند و علاوه بر همه اينها با تقواى فردى و اجتماعى ، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند پيروزى آنها تضمين خواهد شد.
بارالها! به همه ما توفيق مرحمت كن كه اين دستورهاى حيات بخش كتاب آسمانيت را در زندگى به كار بريم و ما را مشمول رحمت و الطاف بى انتهاى خود گردان !
اين سوره در
(مدينه ) نازل شده و داراى 177 آيه است .
سوره نساء
قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره يادآورى چند نكته لازم است :
1 - محل نزول سوره نساء
تمام آيات اين سوره (به استثناى آيه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدينه نازل شده است و از نظر ترتيب نزول بعد از سوره
(ممتحنه ) قرار دارد.
زيرا مى دانيم ترتيب كنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره ها نيست يعنى بسيارى از سوره هايى كه در مكه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسيارى از سوره هايى كه در مدينه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته . البته همانطور كه در آغاز جلد اول گفتيم مداركى در دست است كه جمع آورى سوره هاى قرآن به شكل كنونى در زمان خود پيامبر صلى اللّه عليه و آله واقع شده بنابراين به هنگام جمع آورى قرآن شخص پيامبر صلى اللّه عليه و آله به دلائل مختلفى از جمله اهميت مطالب ، و ترتيب طبيعى آنها، دستور داده است كه سوره ها را بر طبق وضعى كه الان مى بينيم ترتيب دهند، كه نخستين آنها سوره
(حمد) و آخرين آنها سوره (الناس ) است بدون اينكه كلمه و يا حتى حرفى از آيات و يا سوره ها كم و يا زياد شود.
اين سوره از نظر تعداد كلمات و حروف ، طولانى ترين سوره هاى قرآن بعد از سوره
(البقره ) است و داراى 177 آيه مى باشد و نظر به اينكه بحثهاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره (نساء) ناميده شده است .
2 - محتويات اين سوره
همانطور كه گفتيم اين سوره در مدينه نازل شده ، يعنى به هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله دست در كار تاءسيس حكومت اسلامى و ايجاد يك جامعه سالم انسانى
بود، به همين دليل بسيارى از قوانينى كه در سالم سازى جامعه مؤ ثر است در اين سوره نازل شده است .
از طرفى چون افرادى كه تار و پود اين جامعه نو پا را تشكيل مى دادند، افراد بت پرست ديروز با آن همه آلودگيهاى دوران جاهليت بوده اند، لذا بايد قبل از هر چيز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بيرون ساخت و به جاى آن قوانين و برنامه هايى كه براى نوسازى يك جامعه فرسوده لازم است قرار داد.
بطور كلى بحثهاى مختلفى كه در اين سوره مى خوانيم عبارتند از:
1 - دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت .
2 - قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى هر چه بيشتر به سرنوشت جامعه هاى ناسالم .
3 - حمايت از كسانى كه نيازمند به كمك هستند، مانند يتيمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها.
4 - قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه در برابر شكل بسيار زننده اى كه در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعيف را محروم مى ساختند.
5 - قوانين مربوط به ازدواج و برنامه هايى براى حفظ عفت عمومى .
6 - قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى .
7 - كنترل و نگهدارى و بهسازى نخستين واحد اجتماع يعنى محيط خانواده .
8 - حقوق و وظايف متقابل افراد جامعه در برابر يكديگر.
9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدار باش به مسلمانان در برابر آنها.
10 - حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى .
11 - تشويق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده .
12 - معرفى دشمنانى كه احيانا فعاليتهاى زيرزمينى داشتند.
13 - اهميت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با يك جامعه فاسد و غير قابل نفوذ.
14 - مجددا بحثهايى درباره ارث و لزوم تقسيم ثروتهاى متراكم شده در ميان وارثان .
3 - فضيلت تلاوت اين سوره
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله طبق روايتى فرمود:
(هر كس سوره نساء را بخواند گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسى را كه برده اى را آزاد كرده به او مى دهند).
بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درك ، و آن نيز به نوبه خود مقدمه اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگى خود الهام بگيرند همه اين پاداشها را علاوه بر نتايج دنيوى آن خواهند داشت .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -