انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 38 تا 49 آل عمران

بزرگ نمایی کوچک نمایی

 آیات 38 تا 39

هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة إ نك سميع الدعاء (38) فنادته الملئكة و هو قائم يصلى فى المحراب أ ن الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصلحين (39) قال رب أ نى يكون لى غلم و قد بلغنى الكبر و امرأ تى عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء (40)

 

ترجمه :
38 - در آنجا بود كه زكريا، (با مشاهده آن همه شايستگى در مريم ،) پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاى (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را ميشنوى !
39 - و هنگامى كه او در محراب ايستاده ، مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه : خدا تو را به يحيى بشارت مى دهد، (كسى ) كه كلمه خدا (مسيح ) را تصديق مى كند، و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بر كنار، و پيامبرى از صالحان است .
40 - او عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه پيرى به سراغ من آمده ، و همسرم نازاست ؟ فرمود: بدين گونه خداوند هر كارى را بخواهد انجام مى دهد.

تفسير:
زكريا و مريم
اين آيات گوشهاى از زندگى پيامبر الهى ، زكريا را در ارتباط با داست
بيان مى كند.
سابقا گفتيم ، همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند، هنگامى كه مادر مريم از لطف پروردگار، صاحب چنين فرزند شايسته اى شد و زكريا اخلاص و ساير ويژگيهاى شگفت آور او را ديد، آرزو كرد كه او هم صاحب فرزندى پاك و با تقوا همچون مريم شود، فرزندى كه چهره اش آيت و عظمت خداوند گردد، و با اينكه ساليان درازى از عمر او و همسرش گذشته بود، و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مى رسيد كه صاحب فرزندى شود، ولى ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوه هاى تازه در غير فصل ، در كنار محراب عبادت مريم ، قلب او را لبريز از اميد ساخت كه شايد در فصل پيرى ، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد ، و آنگونه كه قرآن در نخستين آيه فوق مى گويد: در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت : پروردگارا! فرزند پاكيزه اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مى شنوى و اجابت مى كنى (هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء).
در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح ) را تصديق مى كند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است (فنادته الملائكة و هو قائم يصلى فى المحراب
ان الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين ).
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت : نخست اينكه او به كلمة من الله حضرت مسيح (عليه السلام ) ايمان مى آورد، و با ايمان و حمايت از او سبب تقويت مسيح (عليه السلام ) مى گردد (توجه داشته باشيد كه منظور از كلمة در اينجا به قرينه آيه 45 همين سوره و 171 سوره نساء، حضرت مسيح (عليه السلام ) است و سبب اين تعبير به زودى روشن خواهد شد).
همانگونه كه در تاريخ آمده است ، يحيى شش ماه از عيسى (عليه السلام ) بزرگتر بود و نخستين كسى بود كه نبوت او را تصديق كرد و به سوى او دعوت نمود، و چون در ميان مردم به زهد و پاكدامنى ، اشتهار تام داشت گرايش او به مسيح (عليه السلام ) اثر عميقى در توجه مردم به او گذاشت .
دوم اينكه او مقام سيادت و رهبرى از نظر علم و عمل خواهد داشت و سوم اينكه او خود را از هوى و هوسهاى سركش و آلودگى به دنيا پرستى حفظ مى كند، اين معنى از واژه
(حصورا) استفاده مى شود.
واژه
(حصور) از حصر به معنى حبس گرفته شده است ، در اينجا به معنى كسى است كه خود را از هوى و هوس ، منع كرده است ، اين واژه گاه به معنى كسى كه خوددارى از ازدواج مى كند نيز آمده به همين دليل جمعى از مفسران آن را به همين معنى تفسير كرده اند، و در پاره اى از روايات نيز به آن اشاره شده است .
چهارم و پنجم اينكه او پيامبر بزرگى خواهد بود (توجه داشته باشيد كه نبيا به صورت نكره آمده كه در اينجا براى عظمت است ) و از صالحان و شايستگان خواهد بود.
زكريا از شنيدن اين بشارت به وسيله فرشتگان ، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است (قال رب انى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امراتى عاقر).
در اينجا خداوند به او پاسـخ داد و فرمود: اينگونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مى دهد (قال كذلك الله يفعل ما يشاء).
و با اين پاسـخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت ، زكريا قانع شد.

نكته ها
1 - آيا ترك ازدواج فضيلت است ؟
نخستين سوالى كه در اينجا پيش مى آيد. اين است كه اگر حصورا به معنى ترك كننده ازدواج باشد آيا اين عمل براى انسان امتيازى محسوب مى شود كه درباره يحيى آمده است .
در پاسـخ بايد گفت : اولا هيچگونه دليل قاطعى بر اينكه منظور از حصور در آيه ترك كننده ازدواج است در دست نيست .
و روايتى كه در اين زمينه نقل شده از نظر سند مسلم نمى باشد. و هيچ بعيد نيست كه حصور در آيه به معنى ترك كننده شهوات و هوسها و دنيا پرستى و صفتى همانند زهد بوده باشد.
ثانيا ممكن است يحيى نيز همانند عيسى بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار به سفرهاى متعدد براى تبليغ آيين خدا ناچار به مجرد زيستن بوده است .
اين يك قانون كلى براى همه نمى تواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت مى ستايد به خاطر اين است كه او بر اثر شرايط خاصى ازدواج نكرد ولى در عين
حال توانست خود را از گناه حفظ كند و به هيچ وجه آلوده نشود، به طور كلى قانون ازدواج ، يك قانون فطرى است و در هيچ آيينى ممكن نيست حكمى بر خلاف اين قانون فطرى ، تشريع گردد، بنابراين نه در آيين اسلام و نه در هيچ آيين ديگرى ترك ازدواج ، كار خوبى نبوده است .
2 - يحيى و عيسى (عليهماالسلام )
واژه يحيى از ماده حيات به معنى زنده مى ماند است ، كه به عنوان نام براى اين پيامبر بزرگ انتخاب شده است و منظور از زندگى ، هم زندگى مادى و هم معنوى در پرتو ايمان و مقام نبوت و ارتباط با خدا است و چنانكه از اين آيه و آيه 7 سوره مريم استفاده مى شود، اين نام را خداوند پيش از تولد براى او انتخاب كرد:
(يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا) (اى زكريا ما تو را بشارت به فرزندى مى دهيم كه نامش يحيى است و پيش از او همنامى برايش قرار نداديم ).
ضمنا از جمله اخير استفاده مى شود كه نام مزبور نام بى سابقه اى بوده است .
همانطور كه از آيات گذشته استفاده شد تقاضاى تولد يحيى بعد از مشاهده پيشرفتهاى سريع معنوى مريم به وسيله زكريا انجام شد.
و جالب توجه اينكه بر اثر اين دعا خداوند فرزندى به زكريا داد كه از جهات زيادى شباهت به فرزند مريم ، عيسى داشت . از جهت نبوت در كودكى ، و از جهت مفهوم اسم (عيسى و يحيى هر دو از نظر لغت به معنى زنده مى ماند است ) و از نظر درود فرستادن خداوند بر آنها در مراحل سه گانه تولد، مرگ و حشر و از جهات ديگر.
3 - در آيات فوق زكريا به هنگام شرح پيرى خود مى گويد: و قد بلغنى الكبر (پيرى به سراغ من آمده ) ولى در آيه 8 سوره مريم از قول او مى خوانيم : و قد بلغت من الكبر عتيا، (من به آخرين مرحله پيرى رسيده ام ).
اين اختلاف در تعبير به خاطر آن است كه همانطور كه انسان به سوى پيرى
مى رود گويا پيرى و مرگ هم از طرف مقابل به سراغ او مى آيد چنانكه على (عليه السلام ) مى فرمايد: اذا كنت فى ادبار و الموت فى اقبال فما اسرع الملتقى : (چون كه تو به سوى پايان عمر مى روى و مرگ به سوى تو مى آيد چه زود به يكديگر خواهيد رسيد).
4 -
(غلام ) از نظر لغت به معنى پسر جوان است .
و
(عاقر) از واژه (عقر) به معنى ريشه و اساس يا به معنى حبس است و اينكه به زنان نازا عاقر مى گويند يا به خاطر آن است كه كار آنان به پايان رسيده و يا اينكه از نظر تولد فرزند محبوس گشته اند.
5 - در اينجا سوالى پيش مى آيد كه تعجب و شگفتى زكريا با توجه به قدرت بى پايان پروردگار براى چه بود؟.
ولى با توجه به آيات ديگر قرآن پاسـخ آن روشن است . او مى خواست بداند كه از يك زن نازا كه حتى سالها پيش دوران قاعدگى را پشت سر گذاشته بود چگونه ممكن است ، فرزندى متولد شود؟ چه تغييراتى در وجود او پيدا مى شود آيا بار ديگر همچون زنان جوان و ميان سال عادت ماهانه مى بيند يا به طرز ديگر آماده پرورش فرزند مى شود.
به علاوه ايمان به قدرت خداوند غير از شهود و مشاهده است . او در حقيقت مى خواست در اينجا ايمانش به مرحله شهود برسد و همانند ابراهيم كه ايمان به معاد داشت و تقاضاى شهود مى كرد مى خواست به چنين مرحله اى از اطمينان نايل گردد و اين طبيعى است كه هر انسانى هنگامى كه با مساله اى بر خلاف قوانين طبيعت مواجه مى شود در فكر فرو مى رود و تمايل پيدا مى كند كه يك نشانه حسى براى آن بيابد

.

آیه 41

(41) قال رب اجعل لى آية قال ايتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا و اذكر ربك كثيرا و سبح بالعشى و الابكار

ترجمه :
41 - (زكريا) عرض كرد: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده ! گفت : نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت . (و زبان تو، بدون هيچ علت ظاهرى ، براى گفتگو با مردم از كار مى افتد). پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت بزرگ ،) بسيار ياد كن ! و به هنگام صبح و شام ، او را تسبيح بگو!

تفسير:
بشارت تولد يحيى
سخن از زكريا و درخواست فرزندى از سوى او از پيشگاه خدا و بشارت به تولد يحيى بود.
در اينجا زكريا از خداوند تقاضاى نشانهاى بر اين بشارت بزرگ مى كند و چنانكه گفتيم نه به خاطر عدم اعتماد بر وعده هاى الهى ، بلكه براى تاكيد بيشتر و اينكه ايمان او به اين مطلب ايمان شهودى گردد، تا قلبش مالامال از اطمينان شود، همانگونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى نمود.
زكريا عرضه داشت : پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده (قال رب اجعل لى آية ).
در پاسـخ خداوند به او گفت : نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز، سخن نخواهى گفت و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مى افتد (قال آيتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا).
ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت ) بسيار ياد كن و هنگام شب و
صبحگاهان او را تسبيح گوى (و اذكر ربك كثيرا و سبح بالعشى و الابكار).
از اين جمله استفاده مى شود در حالى كه زبان او به طور موقت ، براى سخن گفتن با مردم از كار افتاده بود، قادر بر تسبيح و ذكر خدا بود، تا هم وظيفه شكرگذارى را نسبت به اين موهبت عظيم كه خدا به او عنايت كرده بود انجام دهد و هم نشانه روشنى از خداوند بزرگ بر گشودن موضوعات بسته باشد، يا به تعبير ديگر بريدن از مردم و پيوستن به حق در اين سه روز، او را به خدا نزديك تر كند و آيت و نشانه روشنى از قدرت خدا باشد.

(رمز) در اصل اشاره كردن با لبها را گويند، به صداى آهسته نيز رمز گفته مى شود، اين واژه در گفتگوهاى معمولى ، معنى وسيع ترى پيدا كرده و به هر سخن و اشاره و نشانهاى كه مطلبى را مخفيانه يا به طور غير صريح برساند، رمز مى گويند.
به هر حال خداوند در خواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب ، نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى تواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته ، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد، و از اينجا رابطه اين نشانه با آنچه زكريا مى خواست ، روشن مى شود.
بعضى از مفسران گفته اند: احتمال دارد كه اين خوددارى از سخن گفتن با مردم جنبه اختيارى داشته ، و زكريا به فرمان خدا مامور بوده كه در اين سه روز، زبان جز به ثناى الهى نگشايد و به اصطلاح مامور به روزه سكوت بود كه در بعضى از امم پيشين وجود داشته است .
فخر رازى اين قول را از ابو مسلم نقل مى كند، و آن را تفسير زيبا و معقولى مى شمرد ولى روشن است كه اين تفسير با محتواى آيه سازگار نيست زيرا زكريا
درخواست آيه و نشانهاى براى بشارت الهى كرد، و سكوت اختيارى هيچگونه دليلى بر اين معنى نمى تواند باشد.
واژه
(عشى ) معمولا به ساعات آخر روز گفته مى شود همانگونه كه ابكار به ساعات آغاز روز مى گويند، بعضى معتقدند كه از ابتداى ظهر تا غروب آفتاب عشى نام دارد، و از ابتداى طلوع صبح تا هنگام ظهر، ابكار است .
ولى راغب اصفهانى در كتاب مفردات مى گويد:
(عشى )از هنگام ظهر است تا صبح فردا، و ابكار از طلوع صبح است تا ظهر بنابراين عشى و ابكار، مجموع شبانه روز را شامل مى شود، ولى همانطور كه گفتيم اين دو واژه معمولا در دو معنى اول به كار مى رود.
نكته :
در اينجا سوالى پيش مى آيد كه آيا بسته شدن زبان پيامبر، با مقام نبوت و وظيفه تبليغى او سازگار است ؟
پاسـخ اين سوال چندان مشكل نيست زيرا اين موضوع ، در صورتى با وظيفه نبوت سازگار نمى باشد كه طولانى باشد اما براى يك مدت كوتاه ، مدتى كه پيامبر مى تواند در آن مدت از قوم و جمعيت خود غايب گردد و به عبادت خدا بپردازد مانعى نخواهد داشت .
به علاوه در همين مدت او مى توانست با ايماء و اشاره مطالب لازم را به اطلاع آنها برساند و يا با تلاوت آيات پروردگار كه ذكر خدا محسوب مى شد حقايق را به آنها تفهيم كند و اتفاقا همين كار را كرد و با اشاره ، مردم را به ذكر خداوند هدايت نمود!

آیات 42 و 43

و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين (42) يامريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين (43)

ترجمه :
42 - و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته ، و بر تمام زنان جهان ، برترى داده است .
43 - اى مريم ! (به شكرانه اين نعمت ) براى پروردگار خود، خضوع كن و سجده بجا آور! و با ركوع كنندگان ، ركوع كن !

تفسير:
مريم بانوى برگزيده الهى
اين آيات بار ديگر، به داستان مريم باز مى گردد، و از دوران شكوفايى و برومندى او سخن مى گويد، و مقامات والاى او را بر مى شمرد.
نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم ، بحث مى كند، مى فرمايد: به ياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است (و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين ).
چه افتخارى از اين برتر كه انسانى با فرشتگان هم سخن شود، آن هم سخنى كه بشارت برگزيدگى او از سوى خدا و طهارت و برترى او بر تمام زنان جهان باشد، و اين نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى و ايمان و عبادت او، آرى او برگزيده شد تا
پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.
جالب توجه اين كه جمله
(اصطفيك )در آيه تكرار شده يك بار براى بيان برگزيدگى او به طور مطلق و بار دوم براى برگزيدگى او نسبت به تمام زنان جهان .
اين آيه گواه بر اين است كه مريم بزرگترين شخصيت زن در جهان خود بوده است . و اين موضوع با آنچه درباره بانوى بزرگ اسلام فاطمه (عليهاالسلام ) رسيده است كه او برترين بانوى جهان است منافات ندارد زيرا در روايات متعددى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه :

(اما مريم كانت سيدة نساء زمانها اما فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين ) (اما مريم بانوى زنان زمان خود بود اما فاطمه بانوى همه بانوان جهان از اولين و آخرين است ).
كلمه
(العالمين ) هيچگونه منافات با اين سخن ندارد زيرا اين كلمه در قرآن و عبارات معمولى به معنى مردمى كه در يك عصر و زمان زندگى مى كنند آمده است چنانكه درباره بنى اسرائيل مى خوانيم :(و انى فضلتكم على العالمين ) و من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ) بديهى است منظور، برترى مومنان بنى اسرائيل بر مردم عصر خود بوده است .
در آيه بعد سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است ، مى گويند: اى مريم ! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ كه از سوى خداوند برگزيده شدهاى و بر زنان جهان عصر خود برترى يافتهاى و از هر نظر پاك و پاكيزه گشتهاى ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما (يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و
اركعى مع الراكعين ).
در اينجا سه دستور از طرف فرشتگان به مريم داده شده : نخست
(قنوت ) در برابر پروردگار و اين واژه همانطور كه سابقا اشاره كرديم به معنى خضوع و دوام اطاعت است ، و ديگر (سجود) كه آن نيز نوعى از خضوع كامل در برابر خدا است و ديگر(ركوع ) كه آن هم نوع ديگرى از خضوع و تواضع مى باشد.
جمله
(و اركعى مع الراكعين ) (با ركوع كنندگان ركوع كن ) ممكن است اشاره به نماز جماعت بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به پيوستن به جمعيت نمازگزاران و خاضعان در برابر خدا باشد، يعنى همانطور كه ديگر بندگان خالص خدا براى او ركوع بجا مى آورند، تو نيز ركوع كن .
در اين آيه نخست اشاره به سجده و سپس اشاره به ركوع شده است ، و اين نه به خاطر آن است كه در نماز آنها سجده قبل از ركوع انجام مى گرفته بلكه منظور انجام هر دو عبادت است و نظرى به ترتيب آنها نيست مثل اين است كه بگوييم نماز بخوان و وضو بگير و پاكيزه باش يعنى همه اين وظايف را انجام بده زيرا عطف كردن با و او دلالتى بر ترتيب ندارد، به علاوه ركوع و سجود در اصل به معنى تواضع و خضوع است و ركوع و سجود معمولى يكى از مصاديق آن محسوب مى شود.

آیه 44

ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم إ ذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون (44)

ترجمه :
44 - (اى پيامبر!) اين ، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم ، و تو در آن هنگام كه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى ) به آب مى افكندند تا كداميك كفالت و سرپرستى مريم را عهده دار شود، و (نيز) به هنگامى كه (دانشمندان بنى اسرائيل ، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى ، (و همه اينها، از راه وحى به تو گفته شد).

تفسير:
سرپرستى مريم
اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى كند و مى گويد: آنچه را درباره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك ).
زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه ) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است ، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است .
سپس در ادامه اين سخن مى گويد: در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب افكندند، تو حاضر نبودى و نيز هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم (و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون ).
همانگونه كه در تفسير آيات قبل گفته شد، مادر مريم پس از وضع حمل نوزاد خود را در پارچهاى پيچيد و به معبد آورد، و به علما و بزرگان بنى اسرائيل خطاب
كرد كه اين نوزاد براى خدمت خانه خدا نذر شده است ، سرپرستى او را به عهده بگيريد و از آنجا كه مريم از خانواده اى بزرگ و معروف به پاكى و درستى (خانواده عمران ) بود، عابدان بنى اسرائيل ، براى سرپرستى او بر يكديگر پيشى مى گرفتند، و به همين جهت چاره اى جز قرعه نيافتند، به كنار نهرى آمدند و قلمها و چوبهايى كه به وسيله آن قرعه مى زدند حاضر كردند و نام هر يك را به يكى از آنها نوشتند، هر قلمى در آب فرو مى رفت برنده قرعه نبود، تنها قلمى كه روى آب باقى ماند، قلمى بود كه نام زكريا بر آن نوشته شده بود، و به اين ترتيب سرپرستى زكريا نسبت به مريم مسلم شد و در واقع از همه سزاوارتر بود زيرا علاوه بر دارا بودن مقام نبوت شوهر خاله مريم بود.
قرعه آخرين راه حل اختلاف
از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات درباره يونس آمده استفاده مى شود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى شود مى توان از قرعه استمداد جست همين آيات به ضميمه روايات پيشوايان اسلام سبب شده كه قاعده قرعه به عنوان يكى از قواعد فقهى در كتب اسلامى شناخته شود و از آن بحث گردد اما همان طور كه در بالا اشاره شد، قرعه مشروط به وجود بن بست كامل است بنابراين هر گاه طريق ديگرى براى حل شكل پيدا شود از قرعه نمى توان استفاده كرد.
طرز قرعه كشى در اسلام صورت خاصى ندارد بلكه مى توان از چوبه هاى تير يا سنگ ريزه يا كاغذ و مانند آن طورى استفاده كرد كه تبانى و زدوبند در آن راه نداشته باشد روشن است كه در اسلام از طريق قرعه كشى نمى توان برد و باخت كرد. زيرا اين موضوع مشكلى نبوده كه براى حل آن متوسل به قرعه شويم و چنان درآمدى مشروع نيست .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه قرعه مخصوص منازعات و اختلافات ميان مردم نيست بلكه بن بستهاى ديگر را نيز مى توان با آن گشود مثلا همانطور كه در احاديث وارد شده . اگر انسان منحرفى با گوسفندى آميزش جنسى كند، سپس آن را در ميان گله گوسفندان رها نمايد و شناخته نشود بايد به قيد قرعه يكى از آنها را خارج ساخت و از خوردن گوشت آن اجتناب نمود زيرا كنار گذاشتن همه آنها زيان بزرگى است و استفاده از گوشت همه آنها نيز جايز نمى باشد. در اينجا قرعه حل مشكل مى كند.

آیات 45 و 46

اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين (45) و يكلم الناس فى المهد و كهلا و من الصالحين (46))

ترجمه :
45 - (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى ) از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح ، عيسى پسر مريم است ، در حالى كه در اين جهان و جهان ديگر، صاحب شخصيت خواهد بود، و از مقربان (الهى ) است .
46 - و با مردم ، در گاهواره و در حالت كهولت (و ميان سال شدن ) سخن خواهد گفت ، و از شايستگان است .

تفسير:
بشارت تولد مسيح
از اين آيه به بعد به بخش مهم ديگرى از زندگى مريم ، يعنى جريان تولد فرزندش حضرت مسيح (عليه السلام ) مى پردازد و نكات مهمى را در اين رابطه شرح مى دهد، نخست مى فرمايد: به ياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى ) از سوى خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح عيسى (عليه السلام ) پسر مريم است (و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم
در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود (وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين ).

نكته ها
1 - در اين آيه و دو آيه ديگر از مسيح به عنوان كلمه ياد شده است اين تعبير در كتب عهد جديد نيز ديده مى شود.
درباره اينكه چرا به عيسى كلمه گفته شده در ميان مفسران سخن بسيار است اما بيشتر به نظر مى رسد كه علت آن همان تولد فوق العاده مسيح مى باشد كه مشمول
(انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ) است و يا به خاطر اين است كه قبل از تولد، خداوند بشارت او را در كلامى به مادرش داده بود.
و نيز ممكن است علت اين تعبير اين باشد كه كلمه در اصطلاح قرآن به معنى مخلوق به كار مى رود مانند:
( قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا) (بگو: اگر درياها به صورت مركب براى نوشتن كلمات پروردگار من شوند آنها تمام مى شوند پيش از آنكه كلمات پروردگار من تمام گردد هر چند همانند درياها را بر آن بيفزاييم ).
در اين آيه منظور از (كلمات خدا) همان مخلوقات او است از آنجا كه مسيح (عليه السلام ) يكى از مخلوقات بزرگ خدا بوده است اطلاق كلمه بر او شده كه در ضمن پاسـخى به مدعيان الوهيت عيسى نيز بوده باشد.
2 - اطلاق مسيح به معنى مسح كننده يا مسح شده بر عيسى (عليه السلام ) ممكن است از اين نظر باشد كه او با كشيدن دست بر بدن بيماران غير قابل علاج آنها را به فرمان خدا شفا مى داد و چون اين افتخار از آغاز براى او پيش بينى شده بود خدا نام
او را قبل از تولد مسيح گذاشت .
و يا به خاطر آن است كه خداوند او را از ناپاكى و گناه مسح كرد و پاك گردانيد.
3 - قرآن در اين آيه و آيات متعدد ديگر صريحا عيسى را فرزند مريم معرفى كرده تا پاسـخى به مدعيان الوهيت عيسى باشد زيرا كسى كه از مادر متولد مى شود و مشمول تمام تغييرات دوران جنين و تغييرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خدا باشد؟ خدائى كه از تمام تغييرات و دگرگونيها بر كنار است .
در آيه بعد به يكى از فضائل و معجزات حضرت مسيح (عليه السلام )، اشاره مى كند، مى گويد: او با مردم در گهواره ، و در حال كهولت (ميان سال شدن ) سخن خواهد گفت و او از صالحان است (و يكلم الناس ‍ فى المهد و كهلا و من الصالحين ).
همانگونه كه در سوره مريم خواهد آمد، مريم براى رفع اتهام از خودش كه فرزندى بدون پدر به دنيا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عيسى (عليه السلام ) كرد، او در همان حال به سخن در آمد و با زبان فصيح و گويا مقام بندگى خويش را در مقابل خدا، و همچنين مقام نبوت خود را آشكار ساخت ، و از آنجا كه غير ممكن است پيامبرى اين چنين با عظمت از رحم آلوده اى بيرون آيد پاكدامنى مادرش را با اين اعجاز اثبات نمود.
بايد توجه داشت كه كلمه
(مهد) به معنى محلى است كه براى خواب و استراحت نوزاد آماده مى كنند و نزديك به معنى گهواره در فارسى است با اين تفاوت كه در گهواره مفهوم جنبش و حركت افتاده است در حالى كه مهد مفهوم عامى دارد و هر گونه محلى را كه براى نوزاد آماده كنند شامل مى شود.
ظاهر آيات سوره مريم اين است كه او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود، كارى كه براى هيچ نوزادى عادتا ممكن نيست و اين خود يك معجزه
بزرگ بود، ولى سخن گفتن در حال ميان سالى و كهولت يك امر كاملا عادى است و ذكر اين دو با هم در آيه فوق ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گاهواره همان گونه سخن مى گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پر محتوا و حساب شده ، نه سخنانى كودكانه .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به اين حقيقت باشد كه مسيح (عليه السلام ) از آغاز تولد تا زمانى كه به سن كهولت رسيد همواره سخن حق مى گفت و در راه ارشاد و تبليغ خلق گام بر مى داشت .
به علاوه اين تعبير درباره عيسى (عليه السلام )، گويا يك نوع پيشگويى و اشاره به آينده عمر او است ، زيرا ميدانيم طبق تواريخ ، حضرت مسيح (عليه السلام ) هرگز در اين جهان و در ميان مردم به سن پيرى نرسيد، بلكه در سن 33 سالگى از ميان مردم بيرون رفت ، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روايات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى عج به ميان مردم باز مى گردد. (و با آنها سخن مى گويد همانگونه كه در آغاز عمر سخن مى گفت ).
تعبير به
(من الصالحين ) نشان مى دهد كه صالح و شايسته بودن از بزرگترين افتخاراتى است كه نصيب انسان مى شود، و گويى همه ارزشهاى انسانى در آن جمع است

آیه 47

قالت رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر قال كذلك الله يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون (47)

)ترجمه :
47 - (مريم ) گفت : پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه انسانى با من تماس نگرفته است ؟! فرمود: خداوند، اينگونه هر چه را بخواهد مى آفريند! هنگامى كه چيزى را مقرر دارد (و فرمان هستى آن را صادر كند)، فقط به آن مى گويد: موجود باش ! آن نيز فورا موجود مى شود.

تفسير:
چگونه بدون همسر فرزند مى آورم ؟!
باز در اين آيه داستان مريم (عليهاالسلام ) ادامه مى يابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (عليه السلام ) را شنيد، چنين گفت : پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس ‍ نگرفته و هرگز همسرى نداشته ام (قالت رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر).
ميدانيم اين جهان ، جهان اسباب است ، و خداوند آفرينش را چنان قرار داده كه هر موجودى به دنبال يك سلسله عوامل و اسباب پا به دائره وجود مى گذارد، مثلا براى تولد يك فرزند، آميزش جنسى و ازدواج و تركيب اسپرم و اوول لازم است ، بنابراين جاى تعجب نيست كه مريم با شنيدن اين بشارت كه بزودى صاحب فرزندى خواهد شد در شگفتى فرو رود.
ولى خداوند به اين شگفتى پايان داد و فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مى آفريند (قال كذلك الله يخلق ما يشاء).
نظام عالم طبيعت مخلوق خدا است و محكوم فرمان او است و هر گاه بخواهد مى تواند اين نظام را دگرگون سازد و به وسيله اسباب و عوامل غير عادى
موجوداتى را بيافريند.
سپس براى تكميل اين سخن مى فرمايد: هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مى گويد: موجود باش ، آن نيز فورا موجود مى شود (اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ).
بديهى است كه تعبير به
(كن ) (باش ) در حقيقت بيان اراده قطعى خدا است ، و گر نه نيازى به سخنى نيست ، يعنى به مجرد اينكه اراده او بر چيزى تعلق گرفت و فرمان آفرينش صادر شد، فورا لباس هستى بر آن پوشانده مى شود.
قابل توجه اينكه : درباره آفرينش عيسى در اين آيه جمله
(يخلق ) (مى آفريند) به كار رفته ، در حالى كه درباره آفرينش يحيى در چند آيه قبل ، تعبير به (يفعل ) (انجام مى دهد) شده است ، شايد اين تفاوت تعبير، اشاره به تفاوت خلقت اين دو پيامبر بوده باشد كه يكى از مجراى عادى و ديگرى از مجراى غير عادى به وجود آمده اند.
اين نكته قابل توجه است كه در آغاز اين آيات ، مريم با فرشتگان سخن مى گويد ولى در اينجا مى بينيم او با خداى خود سخن مى گويد و از او پاسـخ مى شنود، گويا چنان مجذوب ذات پاك حق شد كه واسطه ها را از ميان برداشت و يكپارچه با مبدأ عالم هستى پيوند گرفت ، و بى هيچ واسطه اى آنچه مى خواست گفت و آنچه مى بايست شنيد - البته سخن گفتن غير پيامبران با خدا هر گاه به صورت وحى نبوت نباشد اشكال ندارد.

آیات 48 و 49

و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل (48) و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم باية من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهية الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرئ الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين (49)

ترجمه :
48 - و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل ، مى آموزد.
49 - و (او را به عنوان ) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده ، كه به آنها مى گويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام ، من از گل ، چيزى به شكل پرنده مى سازم ، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرندهاى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص (پيسى ) را بهبودى مى بخشم ، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم ، و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم ، مسلما در اينها، نشانهاى براى شماست ، اگر ايمان داشته باشيد!

تفسير:
ساير اوصاف مسيح
به دنبال صفات چهارگانه اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (عليه السلام ) بيان شد، (آبرومند در دنيا و آخرت بودن ، از مقربان بودن ، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن ) به دو وصف ديگر از اوصاف آن پيامبر بزرگ كه هر كدام نيز تركيبى از مجموعه اوصاف مهمى است ، اشاره مى كند
نخست مى فرمايد: خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مى آموزد (و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل ).
نخست به تعليم كتاب و حكمت و دانش به طور كلى اشاره مى كند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت يعنى تورات و انجيل را بيان مى نمايد.
بديهى است افرادى كه به عنوان رهبر جامعه بشريت از سوى خداوند تعيين مى شوند، بايد در درجه اول از علم و دانش كافى برخوردار باشند و آيين و قوانين زنده و سازنده اى با خود بياورند و در درجه بعد دلايل و اسناد روشنى براى ارتباط خود با خدا ارائه دهند و با اين دو وسيله ماموريت هدايت مردم را تكميل و تثبيت كنند، در آيات فوق به اين دو معنى اشاره شده است ، در آيه اول سخن از علم و دانش و كتاب آسمانى حضرت مسيح (عليه السلام ) بود، و در آيه دوم اشاره به معجزات متعدد او است .
مى فرمايد: و (خداوند) او را رسول و فرستاده اى به سوى بنى اسرائيل قرار مى دهد (و رسولا الى بنى اسرائيل ).
ممكن است از اين جمله در ابتدا چنين به نظر آيد كه ماموريت حضرت مسيح (عليه السلام ) تنها دعوت بنى اسرائيل بوده است ، همانها كه در آن زمان گرفتار انواع خرافات و آلودگى هاى اخلاقى و عقيدتى و اختلافات شديد شده بودند و اين با اولوا العزم بودن حضرت مسيح (عليه السلام ) منافات ندارد، زيرا پيامبر اولوا العزم كسى است كه داراى آيين جديد باشد خواه ماموريت او جهانى باشد يا نباشد (در تفسير نور الثقلين نيز روايتى درباره منحصر بودن ماموريت حضرت مسيح (عليه السلام ) به بنى
اسرائيل نقل شده است ).
ولى بعضى از مفسران گفته اند كه دعوت حضرت مسيح (عليه السلام ) جهانى بوده نه منحصر به بنى اسرائيل ، هر چند بنى اسرائيل در صف اول كسانى كه او ماموريت هدايت آنها را داشت ، قرار گرفته بودند، مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار، اخبارى در تفسير اولوا العزم نقل مى كند كه مفهوم آنها جهانى بودن دعوت اين پيامبران است .
سپس مى افزايد: او مامور بود به آنها بگويد: من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام (انى قد جئتكم باية من ربكم ).
نه يك نشانه بلكه نشانه هاى متعدد (بنابراين تنوين در اينجا براى بيان عظمت اين نشانه است نه بيان وحدت ).
من از گل چيزى به شكل پرنده مى سازم ، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرندهاى مى گردد (انى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله ).
از آنجا كه دعوت انبياء در حقيقت به سوى حيات و زندگى حقيقى است در آيه فوق هنگام شرح معجزات حضرت مسيح (عليه السلام ) نخست اشاره به ايجاد حيات و زندگى در موجودات بى جان به فرمان خدا مى كند.
مساله ايجاد حيات در موجودات جهان ، هر گاه به صورت تدريجى باشد چيز عجيبى نيست ، زيرا ميدانيم همه موجودات زنده كنونى از همين آب و خاك به وجود آمده اند، معجزه آن است كه خداوند همان عوامل را كه طى هزاران يا ميليونها سال رخ داده يك جا جمع كند و به سرعت ، مجسمه كوچكى به شكل
پرنده ، مبدل به موجود زندهاى شود، و اين مى تواند نشانهاى از صدق دعوى آورنده آن در مورد ارتباط با جهان ماوراء طبيعت و قدرت بى پايان پروردگار باشد.
سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طرق عادى پرداخته : مى گويد: من كور مادرزاد و مبتلا به برص (پيسى ) را بهبودى مى بخشم (و ابرى الاكمه و الابرص ).
شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است .
در سومين مرحله ، اشاره به معجزه ديگرى مى كند و آن اينكه : من مردگان را به فرمان خدا زنده مى كنم (و احى الموتى باذن الله ).
چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است . و در مرحله چهارم موضوع خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى كند زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند، اگر كسى بدون هيچ سابقه اى مثلا از غذاهايى كه اشخاص خورده اند يا آنچه را كه ذخيره كرده اند دقيقا خبر دهد دليل بر اين است كه از يك منبع غيبى الهام گرفته است مسيح مى گويد: من شما را از آنچه مى خوريد و در خانه ها ذخيره مى كنيد خبر مى دهم (و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ).
و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده ، مى گويد: مسلما در اينها نشانهاى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد و در جستجوى حقيقت باشيد (ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين ).

نكته ها
1 - آيا معجزات مسيح عجيب است ؟
بعضى از مفسران (مانند نويسنده المنار) اصرار دارند كه كارهاى اعجاز آميز فوق را كه قرآن صريحا براى مسيح ذكر كرده ، به نوعى توجيه كنند، مثلا بگويند عيسى تنها ادعا كرد كه من مى توانم به فرمان خدا چنين كارى را انجام دهم ولى عملا هرگز انجام نداد در حالى كه اگر فرضا اين احتمال در اين آيه قابل گفتگو باشد در آيه 110 از سوره مائده : و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير... هيچگونه قابل قبول نيست زيرا در اين آيه صريحا مى گويد يكى از نعمتهاى خداوند بر تو (عيسى ) اين بود كه پرندهاى از گل مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان خدا زنده مى شد.
به علاوه اصرار و پافشارى در اينگونه توجيهات هيچ موجب و دليلى ندارد زيرا اگر منظور انكار اعمال خارق العاده پيامبران باشد قرآن در موارد بسيارى به اين موضوع تصريح كرده و به فرض كه يكى يا چند مورد را توجيه كنيم بقيه چه خواهد شد؟
از اين گذشته هنگامى كه ما خدا را حاكم بر قوانين طبيعت ميدانيم نه محكوم آن ، چه مانعى دارد كه قوانين عادى طبيعت به فرمان او در موارد استثنائى تغيير شكل داده و از طرق غير عادى حوادثى به وجود آيد و اگر تصور مى كنند اين موضوع با توحيد افعالى خداوند و خالقيت او و نفى شريك سازگار نيست قرآن پاسـخ آن را گفته زيرا در همه جا وقوع اين حوادث را مشروط به فرمان خدا مى كند، يعنى هيچكس به اتكاء نيروى خود نمى تواند دست به چنين كارهائى بزند مگر اينكه به فرمان خداوند و استمداد از قدرت بى پايان او باشد و اين عين توحيد است نه شرك .
2 - ولايت تكوينى :
از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن كه در ذيل هر يك به خواست خدا اشاره
خواهيم كرد استفاده مى شود كه فرستادگان و اولياى خدا به فرمان و اذن او مى توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى ، حوادثى به وجود آورند، زيرا جمله هاى
(ابرى ) (بهبودى مى بخشم ) و احى الموتى (مردگان را زنده مى كنم ) و مانند آن كه به صورت فعل متكلم ذكر شده دليل بر صدور اينگونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اين عبارات به دعا كردن پيامبران و اينكه كار آنها تنها دعا براى تحقق اين امور بوده نه غير آن تفسير بى دليلى است ، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوين تصرف مى كردند و اين حوادث را به وجود مى آوردند.
منتهى براى اينكه كسى تصور نكند كه پيامبران و اولياى خدا استقلالى از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرينش دستگاهى بر پا ساخته و نيز براى اينكه احتمال هر گونه شرك و دوگانه پرستى در خلقت و آفرينش بر طرف گردد در چندين مورد از اين آيات روى كلمه
(باذن الله ) و مانند آن تكيه شده است (در آيه مورد بحث دو بار و در آيه 110 سوره مائده چهار بار كلمه باذنى تكرار گرديده ) و منظور از ولايت تكوينى نيز چيزى جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و اين چيزى بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راه راست است .
از آنچه گفته شد پاسـخ كسانى كه ولايت تكوينى مردان خدا را منكر مى شوند و آن را يك نوع شرك مى دانند به خوبى روشن مى گردد زيرا هيچ كس براى پيامبران و يا امامان دستگاه مستقلى در مقابل خداوند قايل نيست ، آنها همه اين كارها را به فرمان و اجازه او انجام مى دهند ولى منكران ولايت تكوينى مى گويند كار پيامبران منحصرا تبليغ احكام و دعوت به سوى خدا است و احيانا براى انجام گرفتن پاره اى از امور تكوينى از دعا استفاده مى كنند و بيش از اين كارى از آنها ساخته نيست ، در
حالى كه آيه فوق و آيات مشابه آن غير از اين را مى گويد.
ضمنا از آيه بالا استفاده مى شود كه لااقل بسيارى از معجزات پيغمبران اعمالى است كه به وسيله خود آنها انجام مى شود گرچه به فرمان خدا و استمداد از نيروى الهى است در واقع مى توان گفت معجزه هم كار پيامبران است (زيرا به وسيله آنها انجام مى شود) و هم كار خدا است زيرا با استمداد از نيروى پروردگار و اذن او انجام مى گردد.
3 - قابل توجه اينكه تكيه بر اذن خداوند در اين آيه تكرار شده تا بهانه اى براى مدعيان الوهيت مسيح باقى نماند و مردم او را خدا نپندارند و اگر در مساله اخبار به غيب تكرار نشده به خاطر وضوح آن است .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -