آیه 78
و ان منهم لفريقا يلون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون (78)
ترجمه :
78 - در ميان آنها ( يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مى گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مى خوانند،) از كتاب (خدا) است ، در حالى كه از كتاب (خدا) نيست ! (و با صراحت ) مى گويند: آن از طرف خداست ! با اينكه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مى بندند در حالى كه مى دانند!
شان نزول :
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از بعضى نقل مى كند كه اين آيه نيز درباره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهائى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود درباره صفات پيامبر اسلام مى نوشتند و آن را به خدا نسبت مى دادند (و با زبان خود حقائق تورات را تحريف مى كردند) ابو الفتوح رازى نام كعب بن اشرف و حى بن اخطب و بعضى ديگر از علماى آنها را در اينجا به خصوص ذكر مى كند.
تفسير:
رسوائى تحريف گران
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است ، مى فرمايد: بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مى پيچند و منحرف مى كنند كه گمان كنيد آنچه را مى خوانند از كتاب خدا است در حالى كه از كتاب الهى نيست (و ان منهم لفريقا يلون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب ).
يلون از ماده لى (بر وزن حى ) به معنى پيچيدن و كج كردن است و اين تعبير در اينجا كنايه جالبى از تحريف سخنان الهى است گويا آنها هنگام تلاوت تورات وقتى به صفات پيامبر اسلام كه بشارت ظهورش در آيات تورات آمده بود مى رسيدند در همان حال آن را تغيير مى دادند و چنان ماهرانه اين عمل انجام مى گرفت كه شنونده گمان مى كرد آنچه را مى شنود متن آيات الهى است .
آنها به اين كار نيز قناعت نمى كردند بلكه صريحا مى گفتند: اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود (و يقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله ).
سپس قرآن بر اين امر تاكيد مى كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه به خدا دروغ مى بندند در حالى كه عالم و آگاهند (و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون ).
تمام اينها به خاطر اين بود كه منافع مادى خود را در خطر مى ديدند و به خاطر آن دست به هر گناهى مى زدند در حالى كه اگر افق فكر خود را بالا مى گرفتند و خلوص نيتى نشان مى دادند خداوند قادر متعال هم زندگى معنوى آنها را تامين مى كرد و هم جنبه هاى مادى آنها را.
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علما، و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مى شود زيرا اين تشديد مجازاتها دليل بر اهميت موقعيت علما و خطراتى است كه از ناحيه انحراف آنها حاصل مى شود.
آیات 79 و 80
ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله و لكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون (79) و لا يامركم أ ن تتخذوا الملائكة و النبين اربابا ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون (80)
ترجمه :
79 - براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد! بلكه (سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:) مردمى الهى باشيد، آن گونه كه كتاب خدا را مى آموختيد و درس مى خوانديد! (و غير از خدا را پرستش نكنيد!)
80 - و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد.
آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟!
شان نزول :
درباره اين دو آيه دو شان نزول ذكر كرده اند:
نخست اين كه كسى نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران سلام مى كنيم در حالى كه به نظر ما چنين احترامى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم ! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سجده براى غير خدا جايز نيست ، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نمائيد!
دوم اينكه يكى از يهوديان بنام ابو رافع به اتفاق سرپرست هيئت اعزامى نجران در مدينه روزى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و اظهار داشتند آيا مايل هستى تو را
پرستش كنيم و مقام الوهيت براى تو قائل شويم ؟!
(شايد آنها مى پنداشتند كه مخالفت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با الوهيت مسيح به خاطر اين است كه خود او سهمى از اين موضوع ندارد بنابراين اگر او را به مقام الوهيت همچون مسيح بپذيرند از مخالفت خود دست بر مى دارد و شايد اين پيشنهاد توطئه اى براى بد نام كردن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و منحرف ساختن افكار عمومى از او بود) اما پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: معاذ الله (پناه بر خدا) كه من اجازه دهم كسى جز پروردگار يگانه مورد پرستش قرار گيرد، خداوند هرگز مرا براى چنين امرى مبعوث نكرده است !
تفسير:
دعوت به پرستش غير خدا ممكن نيست
اين آيات همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى كند مخصوصا به مسيحيان گوشزد مى نمايد كه هرگز مسيح (عليه السلام ) ادعاى الوهيت نكرد و آنچه درباره او در اين زمينه گفته شده همه نسبتهاى ناروائى است كه بعدا به او داده اند و نيز به درخواست كسانى كه مى خواستند اين گونه ادعاها را درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) (به عللى كه در شان نزول آمد) تكرار كنند صريحا پاسـخ مى گويد مى فرمايد: براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد (ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از
تعليمات آنها است چگونه ممكن است اين مقامات بزرگ را از سوى خدا پيدا كنند و در عين حال به سوى شرك دعوت نمايند.
سپس مى افزايد: بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده ايد و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (و لكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون ).
آرى فرستادگان الهى هيچگاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كسى در برابر خداوند خاضع بودند بنابراين امكان ندارد از جاده توحيد خارج شوند و مردم را به شرك دعوت كنند.
(ربانيين ) جمع (ربانى ) به كسى گفته مى شود كه ارتباط او با رب (پروردگار) قوى باشد و از آنجا كه واژه (رب ) به كسى گفته مى شود كه به اصلاح و تربيت ديگران پردازد مفهوم اين واژه در آيه بالا آن است كه هرگز سزاوار پيامبران نيست كه مردم را به پرستش خويش دعوت كنند آنچه براى آنها سزاوار است اين است كه مردم را در پرتو تعليم آيات الهى و تدريس حقايق دينى به صورت دانشمندان الهى و ربانى در آورند افرادى كه جز خدا نپرستند و جز به سوى علم و دانش دعوت نكنند.
از جمله مزبور استفاده مى شود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده بلكه هدف تربيت معلمان و مربيان و رهبران مردم بوده است يعنى كسانى كه بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
در آيه فوق نخست به مساله تعليم (ياد دادن ) و سپس به مساله تعلم و درس خواندن اشاره شده تفاوت اين دو كلمه از اين نظر است كه (تعليم ) معنى
وسيع و گسترده اى دارد كه هر گونه ياد دادن از طريق گفتار و كردار نسبت به افراد با سواد و بيسواد را شامل مى شود ولى درس خواندن به فراگيريهائى گفته مى شود كه از روى كتاب و دفترى باشد و به اصطلاح نسبت ميان اين دو عموم و خصوص مطلق است .
و به اين ترتيب هدف انبياء پرورش عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند و آگاه و مدير و مدبر بوده است .
آيه بعد تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى گويد: همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمى كردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمى نمودند مى فرمايد: و سزاوار نيست اينكه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد (و لا يامركم ان تتخذوا الملائكة و النبيين اربابا).
اين جمله از يك سو پاسـخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قايل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم (عليه السلام ) معرفى مى كردند.
و از سوى ديگر پاسـخى است به صائبان كه خود را پيرو يحيى (عليه السلام ) مى دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مى بردند.
و نيز پاسـخى است به يهود و نصارا كه عزير (عليه السلام ) يا مسيح (عليه السلام ) را فرزند خدا معرفى مى كردند و سهمى از ربوبيت را براى آنها قايل بودند.
آيه در پاسـخ همه آنها مى گويد: هرگز ممكن نيست پيامبرى با آن علم و آگاهى الهى مردم را به ربوبيت غير خدا دعوت كند.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: آيا شما را به كفر دعوت مى كند پس از آنكه مسلمان شديد (ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون ).
آيا ممكن است پيامبر خدا به كفر دعوت كند و به شما اجازه دهد او را
پرستش كنيد. ناگفته پيدا است كه اسلام در اينجا مانند بسيارى از موارد ديگر به معنى وسيع كلمه يعنى تسليم در برابر فرمان خدا و ايمان و توحيد به كار رفته است ، يعنى چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد و يا اينكه چگونه ممكن است پيامبرى نتايج زحمات پيامبران ديگر را كه به اسلام دعوت كرده اند بر باد دهد و آنها را متوجه كفر و شرك سازد؟!
آيه ضمنا اشاره سربسته اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مى كند.
نكته :
بشر پرستى ممنوع است .
آيات فوق با صراحت تمام هر گونه پرستش غير خدا و مخصوصا بشر پرستى را محكوم مى سازد و روح آزادگى و استقلال شخصيت را در انسان پرورش مى دهد همان روحى كه بدون آن شايسته نام انسان نخواهد بود.
در طول تاريخ افراد زيادى را مى شناسيم كه پيش از آنكه به قدرت برسند چهرهاى معصومانه داشتند و مردم را به حق و عدالت و حريت ، آزادگى و ايمان دعوت مى كردند اما هنگامى كه پايه هاى قدرت آنها در اجتماع محكم شد كم كم مسير خود را تغيير داده و گرايش به فرد پرستى و دعوت به سوى خويش كردند.
در حقيقت يكى از طرق شناسائى داعيان حق و داعيان باطل همين است كه داعيان حق كه در رأ س آنها پيامبران و امامان قرار داشتند در آن روز كه
بزرگترين قدرتها را در اختيار مى گرفتند همانند نخستين روزهاى دعوت خود، مردم را دعوت به سوى اهداف مقدس دينى و انسانى از جمله توحيد و يگانه پرستى و آزادگى مى نمودند ولى داعيان باطل به هنگام قدرت و پيروزى نخستين مطلبى كه در مغز آنها جوانه مى زند دعوت به سوى خويش و تشويق مردم به يك نوع عبوديت بوده است تملقها و چاپلوسيهاى افراد بى مايه اى كه معمولا اطراف آنها را مى گرفتند، با غرور و كم ظرفيتى آنها توام شده چنين پديدهاى را به بار مى آورد.
حديث جالبى كه از على (عليه السلام ) نقل شده روشنگر چهره واقعى و روحانى آن حضرت و شاهدى براى اين بحث است :
روزى كه امام (عليه السلام ) به سرزمين انبار (يكى از شهرهاى مرزى عراق ) رسيد جمعى از دهقانان در برابر آن حضرت طبق سنتى كه به آن خو گرفته بودند از مركبهايشان پياده شدند و به سرعت به سوى او شتافتند (و شايد سجده كردند) امام (عليه السلام ) نه تنها به اين كار رضايت نداد بلكه شديدا برآشفت و بر آنها فرياد زده : (ما هذا الذى صنعتموه ؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امراءنا فقال : و الله ما ينتفع بهذا امراؤ كم و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم و تشقون به فى آخرتكم و ما اخسر المشقة و راءها العقاب و اربح الدعة معها الامان من النار).
امام فرمود: (اين چه كارى بود كه شما انجام داديد؟ عرض كردند: اين آدابى است كه ما اميران خود را با آن بزرگ مى داريم . امام فرمود: به خدا سوگند! زمامداران شما از اين كار بهره اى نمى گيرند و شما خود را در دنيا به رنج و در آخرت به بدبختى گرفتار مى سازيد! چه زيانبار است رنجى كه به دنبال آن كيفر خدا باشد و چه سودمند است آرامش و آزادگى كه در پى آن ايمنى از آتش دوزخ قرار گيرد
آیات 81 و 82
و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتومنن به و لتنصرنه قال اقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين (81) فمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون (82)
ترجمه :
81 - و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند، از پيامبران (و پيروان آنها)، پيمان موكد گرفت ، كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم ، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مى كند، به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد! سپس (خداوند) به آنها گفت : آيا به اين موضوع ، اقرار داريد؟ و بر آن ، پيمان موكد بستيد؟ گفتند: (آرى ) اقرار داريم ! (خداوند به آنها) گفت : پس گواه باشيد! و من نيز با شما از گواهانم .
82 - پس كسى كه بعد از اين (پيمان محكم )، روى گرداند، فاسق است .
تفسير:
پيمان مقدس
به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين درباره وجود نشانه هاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اين آيات اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مى كند و آن اينكه پيامبران پيشين (و به دنبال آنها پيروانشان ) با خدا پيمان بسته بودند كه در برابر پيامبرانى كه بعد از آنها مى آيند سر تعظيم و تسليم فرود آورند مى فرمايد: و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان موكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما
آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى كند (و نشانه هاى او موافق چيزى است كه با شما است ) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كند (و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤ منن به و لتنصرنه ).
در حقيقت همانطور كه پيامبران و امتهاى بعد موظف اند نسبت به پيامبران گذشته و آيين آنها احترام بگذارند و اصول آنها را محترم بشمرند پيامبران و امتهاى پيشين نيز نسبت به پيامبران بعد از خود چنين وظيفه اى داشته اند، در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زندهاى از آن است .
فراموش نكنيم كه (ميثاق ) در اصل از ماده (وثوق ) به بعضى اطمينان و اعتماد گرفته شده به همين دليل به پيمانهاى موكد كه مايه اطمينان است ميثاق گفته مى شود البته گرفتن پيمان از پيامبران همراه با گرفتن پيمان از پيروان آنها است و موضوع پيمان اين بود كه اگر پيامبرى بيايد كه دعوت او هماهنگ با دعوت آنان باشد و نشانه هاى او با آنچه در كتب آسمانى آنها آمده موافق باشد (و به اين ترتيب حقانيت او ثابت گردد) بايد نه تنها به او ايمان بياورند بلكه به يارى اش برخيزند.
سپس براى تاكيد مى افزايد: خداوند به آنها فرمود: آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان موكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم (قال ءاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا
اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين ).
در آيه بعد قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مى دهد و مى گويد: سپس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى موكد و ميثاقهاى محكم ) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارت ظهورش همراه نشانه هاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست (فمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ).
و ميدانيم كه خداوند اينگونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى كند همانگونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است : و الله لا يهدى القوم الفاسقين
و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است .
نكته ها
1 - آيا آيه فوق تنها درباره بشارت انبياء پيشين و پيمان آنها نسبت به پيامبر اسلام است ؟ يا هر پيامبرى را كه بعد از پيامبر ديگرى مبعوث شده در بر مى گيرد؟ ظاهر تعبيرات آيه يك مساله كلى و عمومى است ، اگر چه خاتم پيامبران مصداق بارز آن است و با روح مفاهيم قرآن نيز همين معنى وسيع و گسترده مناسب است بنابراين اگر مى بينيم در اخبارى تصريح شده كه منظور از آن پيغمبر گرامى اسلام است از قبيل تفسير آيه و تطبيق آن بر يك مصداق روشن محسوب مى گردد نه اين
كه معنى آن انحصار بوده باشد.
فخر رازى در تفسير خود از امام على (عليه السلام ) نقل مى كند كه : هنگامى كه خداوند آدم و ساير انبياء را آفريد از آنها عهد و پيمان گرفت كه هر گاه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مبعوث شد به او ايمان آورند و يارى اش كنند.
2 - با توجه به مضمون آيه اين سوال پيش مى آيد كه مگر ممكن است پيامبر اولو العزمى در زمان پيامبر الوا العزم ديگر مبعوث گردد تا موظف به پيروى از او باشد؟ در پاسـخ اين سوال بايد گفت : همانطور كه در تفسير آيه اشاره شد پيمان تنها از خود پيامبران گرفته نشد بلكه از پيروان آنها نيز گرفته شد و در حقيقت منظور از پيمان گرفتن از انبياء، پيمان گرفتن از امتهاى آنان و نسلهائى كه بعد از آنها به وجود مى آيند و عصر پيغمبر بعد را درك مى كنند مى باشد به علاوه خود پيامبران نيز اگر (فرضا) پيامبران آينده را درك كنند ايمان خواهند آورد يعنى هرگز پيغمبران خدا در هدفها و دعوتهاى خود از يكديگر جدا نيستند و با هم جنگ و ستيزى ندارند.
3 - سخن ديگر درباره آيه اين است كه آيه مزبور گرچه درباره پيامبران است ولى بديهى است كه در مورد جانشينان آنها نيز صادق مى باشد زيرا جانشينان راستين آنها از آنان جدا نيستند و همه يك هدف را تعقيب مى كنند و هميشه پيامبران جانشينان خود را معرفى كرده و نسبت به آنها بشارت داده و مردم را به ايمان آوردن و يارى آنها دعوت نموده اند و اگر مى بينيم در رواياتى كه در ذيل آيه در كتب تفسير يا حديث ما نقل شده جمله (و لتنصرنه ) درباره على (عليه السلام ) تفسير شده و مساله ولايت را مشمول آن دانسته اند در حقيقت اشاره به همين معنى است .
ناگفته نماند كه آيه فوق از نظر چگونگى تركيب نحوى در ميان مفسران و اهل ادب مورد بحث و گفتگو واقع شده است .
4 - تعصبهاى مزاحم
تاريخ نشان داده كه پيروان يك آيين به آسانى حاضر نيستند دست از آيين خود بردارند و در برابر پيامبران تازه كه از طرف خداوند مبعوث مى شوند تسليم گردند بلكه با جمود و سرسختى خاصى روى آيين قديم ايستاده و از آن دفاع مى كنند گويا آن را از خود و خود را از آن مى دانند و رها ساختن آن را فناى مليت خويش مى پندارند.
لذا به زحمت به قبول آيين نو، تن در مى دهند و سرچشمه بسيارى از جنگهاى مذهبى كه در طول تاريخ واقع شده و از دردناك ترين حوادث تلخ تاريخ است همين تعصب خشك و جمود بر آيينهاى كهن بوده است .
در حالى كه قانون تكامل مى گويد: بايد آيينها يكى پس از ديگرى بيايند و بشر را در مسير خداشناسى و حق و عدالت و ايمان و اخلاق و انسانيت و فضيلت پيش ببرند تا به آخرين آيين كه خاتم اديان است برسند و همچون طفلى كه مدارج تحصيلى را يكى پس از ديگرى پيموده تا فارغ التحصيل شده اين راه را بپيمايد.
بديهى است اگر شاگردان دبستانى آنچنان نسبت به محيط دبستان علاقه و تعصب پيدا كنند كه از حضور در دبيرستان خوددارى نمايند جز ركود و عقب ماندگى از قافله ترقى نتيجه اى نخواهند داشت ، اصرار و تاكيدى كه در آيه بالا درباره گرفتن عهد و پيمان موكد از انبياء و امتهاى پيشين نسبت به انبياى آينده شده است گويا براى اجتناب و احتراز از همين تعصبها و جمودها و لجاجتها بوده كه با نهايت تاسف پس از اين همه تاكيد باز مى بينيم پيروان آيينهاى كهن به آسانى در برابر حقايق جديد تسليم نمى شوند - ضمنا درباره اينكه چرا و چگونه اسلام خاتم مذاهب و آخرين اديان است در ذيل آيه 40 سوره احزاب به خواست خدا مشروحا سخن خواهيم گفت .
آیات 83 تا 85
أ فغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموت و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون (83) قل امنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون (84) و من يبتغ غير الاسلم دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (85)
ترجمه :
83 - آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟! (آيين او همين اسلام است ،) و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار، در برابر (فرمان ) او تسليم اند، و همه به سوى او باز گردانده مى شوند.
84 - بگو: به خدا ايمان آورديم ، و (همچنين ) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده ، و آنچه به موسى و عيسى و (ديگر) پيامبران ، از طرف پروردگارشان داده شده است ، ما در ميان هيچ يك از آنان فرقى نمى گذاريم ، و در برابر (فرمان ) او تسليم هستيم .
85 - و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق ،) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت ، از زيانكاران است .
تفسير:
برترين آيين الهى ، اسلام است
تاكنون بحثهاى مشروحى در آيات گذشته درباره مذاهب پيشين آمده در اين
آيات بحث درباره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند.
در آيه نخست مى فرمايد: آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟ آيين او همين اسلام است (افغير دين الله يبغون ).
سپس مى افزايد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين اند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده اند (و در برابر فرمان او تسليم اند) و همه به سوى او باز گردانده مى شوند بنابراين اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ).
در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمين اند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمان اند يعنى در برابر فرمان او تسليم اند زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر (قوانين تشريعى ) او تسليم اند و گروهى بى اختيار (كرها) در برابر (قوانين تكوينى ) او.
توضيح اينكه : خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد يك سلسله از فرمانهاى او به صورت قوانين طبيعى و ما فوق طبيعى است كه بر موجودات مختلف اين جهان حكومت مى كند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظه اى از اين قوانين سرپيچى نكنند و اگر فرضا سرپيچى كنند ممكن است محو و نابود گردند يك نوع (اسلام و تسليم ) در برابر فرمان خدا است ، بنابراين اشعه آفتاب كه به درياها مى تابد و بخار آب كه از دريا بر مى خيزد و قطعات ابر كه به هم مى پيوندند دانه هاى باران كه از آسمان فرو مى ريزد، درختانى كه بر اثر آن نمو مى كنند و گلها كه در پرتو آن شكفته مى شوند همه مسلمان اند زيرا هر كدام در برابر قانونى كه آفرينش براى او تعيين كرده است تسليم اند.
نوع ديگرى از فرمان خدا هست كه فرمان تشريعى ناميده مى شود يعنى
قوانينى كه در تشريع آسمانى و تعليمات انبياء وجود داشته است تسليم در برابر آنها جنبه (اختيارى ) دارد و تنها افراد با ايمان هستند كه به خاطر تسليم در مقابل آنها شايسته نام (مسلمان ) مى باشند البته سرپيچى از اين قوانين نيز بالمال دست كمى از سرپيچى از قوانين آفرينش ندارد كه اين هم باعث انحطاط و عقب ماندگى و يا نابودى است .
و از آنجا كه جمله (اسلم ) در آيه فوق اشاره به معنى وسيع اسلام است كه هر دو قسمت را در بر مى گيرد و لذا مى فرمايد: جمعى از روى اختيار تسليم مى شوند (طوعا) مانند مومنان و جمعى از روى اجبار (كرها) مانند كافران نسبت به قوانين تكوينى ، بنابراين معنى آيه اين است كه كافران با اين كه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمانهاى خدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش ديگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همه قوانين الهى و دين و آيين حق يك باره تسليم نمى شوند.
احتمال ديگرى كه در تفسير آيه مى باشد و بسيارى از مفسران آن را ذكر كرده اند و در عين حال منافاتى با آنچه در بالا گفتيم ندارد اين است كه افراد با ايمان در حال رفاه و آرامش از روى رغبت و اختيار به سوى خدا مى روند، اما افراد بى ايمان تنها به هنگام گرفتارى و مشكلات طاقت فرسا به سوى او مى شتابند و او را ميخوانند و با اين كه در حال معمولى شريكهائى براى او قايل مى شوند در آن لحظات سخت و حساس جز او كسى را نمى شناسند و نمى خوانند.
از آنچه گفته شد معلوم شد كه من در جمله من فى السموات و الارض هم شامل موجودات عاقل مى شود و هم غير عاقل (و به اصطلاح اين واژه كه مخصوص موجودات عاقل است به عنوان تغليب به معنى گسترده ترى اطلاق شده است ) و طوعا اشاره به موجودات عاقل و مومن است و كرها اشاره به كافران و موجودات غير عاقل .
در آيه بعد خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و همه پيروان او) دستور مى دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ، علاوه بر آنچه را پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند.
مى فرمايد: بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنى اسرائيل ) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم (قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ).
آرى ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم ، همه را به رسميت ميشناسيم ، همه رهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدا از هر نظر تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم .
و بالاخره در آخرين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است (و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين ).
جمله (يبتغ ) از ماده (ابتغاء) به معنى تلاش و كوشش است كه هم در موارد شايسته و هم ناشايسته به كار ميرود و در هر مورد تابع قرائنى است كه در آن مورد وجود دارد.
به اين ترتيب از مفهوم عام اسلام به عنوان يك اصل كلى كه همان تسليم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن يعنى آيين اسلام منتقل مى شود كه نمونه كامل و اكمل آن است و مى گويد: امروز جز آيين اسلام از هيچ كس پذيرفته نيست و در
عين احترام به همه اديان الهى برنامه امروز، اسلام است . همانگونه كه دانشجويان دوره دكترا در عين احترام به تمام دروسى كه در مقاطع مختلف تحصيلى مانند ابتدائى ، راهنمائى و دبيرستان و دوره ليسانس خوانده اند تنها درسى را كه بايد دنبال كنند همان دروس سطح بالاى مقطع نهايى خودشان است و پرداختن به غير از آن جز زيان و خسران چيزى نخواهد داشت و آنها كه با تقليد نا بجا و تعصب جاهلى و مسائل نژادى و خرافات خود ساخته پشت به اين آيين كنند بدون شك گرفتار زيان و خسران خواهند شد و جز تاسف و ندامت از سرمايه هاى عمر و حيات كه بر باد داده اند نتيجه اى نخواهند گرفت .
جمعى از مفسران گفته اند كه اين آيه درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده كه اظهار ايمان كرده بودند و سپس مرتد شدند و از مدينه به مكه بازگشتند آيه نازل شد و به آنها اعلام كرد كه هر كس جز اسلام را بپذيرد زيانكار است .
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: روز قيامت اعمال را يك به يك (در دادگاه الهى ) مى آورند هر كدام خود را معرفى مى كند يكى مى گويد من نمازم ، ديگرى مى گويد من روزه ام و ... و سپس اسلام را مى آورند و مى گويد: پروردگارا! تو سلامى و من اسلام ، خداوند مى فرمايد:... امروز به واسطه (مخالفت با) تو مواخذه مى كنم و به تو پاداش ميدهم . خداوند در كتابش مى فرمايد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين .
درباره تفاوت ميان اسلام و ايمان و ويژگيهاى هر كدام و جمع ميان اين آيه و آيات مربوط به ايمان در سوره حجرات ذيل آيه 14 به خواست خدا بحث خواهد شد
آیات 86 تا 89
كيف يهدى الله قوما كفروا بعد ايمنهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البينت و الله لا يهدى القوم الظلمين (86) اولئك جزاوهم ان عليهم لعنة الله و الملئكة و الناس اجمعين (87) خلدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون (88) الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم (89)
ترجمه :
86 - چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها، كافر شدند؟! و خدا، جمعيت ستمكاران را هدايت نخواهد كرد!
87 - كيفر آنها، اين است كه لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگى بر آنهاست .
88 - همواره در اين لعن (و طرد و نفرين ) ميمانند، مجازاتشان تخفيف نمييابد، و به آنها مهلت داده نمى شود.
89 - مگر كسانى كه پس از آن ، توبه كنند و اصلاح نمايند، (و در مقام جبران گناهان گذشته برآيند، كه توبه آنها پذيرفته خواهد شد،) زيرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است .
شان نزول :
يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) به نام حارث بن سويد دستش به خون بى گناهى به نام محذر بن زياد آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كار خود سخت پشيمان گشت و در انديشه فرو رفت كه در برابر اين جريان چه كند. بالاخره فكرش به اينجا رسيد كه يك نفر را به سوى خود به
مدينه بفرستد تا از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه ؟
آيات فوق نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت ، حارث بن سويد خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و مجددا اسلام آورد و تا آخرين نفس به اسلام وفادار ماند (ولى يازده نفر ديگر از پيروان او كه از اسلام برگشته بودند به حال خود باقى ماندند).
در تفسير الدر المنثور و بعضى تفاسير ديگر شان نزولهاى ديگرى براى آيات فوق نقل شده كه تفاوتهاى زيادى با آنچه نقل كرديم ندارد.
تفسير:
كيفر ارتداد
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اين آيات سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته اند كه در اصطلاح (مرتد) ناميده مى شوند.
مى فرمايد: (چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول ، و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمى كند)؟ (كيف يهدى الله قوما كفروا بعد ايمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البينات و الله لا يهدى القوم الظالمين ).
چرا خداوند آنها را هدايت نميكند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه هاى روشن شناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند بنابراين در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى كند لايق هدايت الهى نيست او زمينه هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است .
منظور از (بينات ) در آيه فوق ، قرآن مجيد و ساير معجزات پيامبر اسلام است
و منظور از (ظالم ) در اينجا كسى است كه در درجه اول به خود ظلم كرده و راه ارتداد پيش گرفته و در درجه بعد سبب گمراهى ديگران شده است .
سپس مى افزايد: (آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها است ) (اولئك جزاؤ هم ان عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين ).
(لعن ) در اصل به معنى طرد و دور ساختن آميخته با خشم و غضب است و در مورد خداوند به معنى دور ساختن از رحمت خويش مى باشد و اما در مورد فرشتگان و مردم به معنى خشم و تنفر و طرد معنوى يا تقاضاى از خداوند درباره دور ساختن اين گونه افراد از رحمت است .
آرى اين مرتدان ظالم و ستمگر كه آگاهانه اين راه را پيموده اند چنان در فساد و گناه فرو مى روند كه مورد نفرت همه افراد عاقل و با هدف عالم اعم از انسان و فرشتگان بلكه از آن بالاتر مورد خشم و غضب پروردگار قرار ميگيرند.
در آيه بعد مى افزايد: (اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت ميمانند و مجازات آنها تخفيف نمييابد و به آنها مهلت داده نمى شود) (خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون ).
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى يافت و يا حد اقل مهلتى به آنها داده مى شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها درباره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچگونه مهلت است در واقع نه از آغاز بريده مى شود، نه از پايان و نه از شدت آن كاهش مى يابد.
در آخرين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى گشايد و به آنان اجازه توبه مى دهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است و يكى از مهمترين اسباب اصلاح و تربيت گشودن راه بازگشت به روى بدكاران و آلودگان است مى فرمايد: مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران بر آيند (كه توبه آنان پذيرفته مى شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم ).
اين آيه مانند بسيارى از آيات ديگر قرآن پس از طرح مساله توبه با جمله (و اصلحوا) اين حقيقت را مى فهماند كه توبه تنها ندامت از گذشته و تصميم بر ترك گناه در آينده نيست . بلكه شرط قبولى توبه آن است كه با اعمال نيك خود در آينده اعمال زشت پيشين را جبران كند و لذا در بعضى از آيات قرآن بعد از ذكر توبه اشاره به ايمان و عمل صالح شده است مانند آيه فوق و آيه 60 سوره مريم مى فرمايد: الا من تاب و آمن و عمل صالحا: (مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد) در غير اين صورت توبه يك توبه كامل نيست .
بلكه از اين تعبير استفاده مى شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى كند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
نكته :
آيا توبه (مرتد) پذيرفته مى شود؟
(مرتد) يعنى كسى كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن باز گشته ، بر دو قسم است (مرتد فطرى ) و (مرتد ملى ) مرتد فطرى به كسى گفته مى شود كه از پدر و يا مادر مسلمان تولد يافته و يا به قول بعضى در حالى كه نطفه او منعقد شده پدر و يا مادرش مسلمان بوده اند و سپس او اسلام را پذيرفته و بعدا از آن برگشته است ولى مرتد ملى به كسى گفته مى شود كه از پدر و مادر مسلمان تولد نيافته بلكه خود بعد از بلوغ اسلام را پذيرفته و سپس از آن باز گشته است .
توبه مرتد ملى پذيرفته مى شود و در حقيقت مجازات او خفيف است زيرا او مسلمان زاده نيست ولى در مورد (مرتد فطرى ) حكم از اين شديدتر و سختتر است گرچه توبه او در واقع و در پيشگاه خداوند پذيرفته مى شود ولى اگر وضع او در دادگاه اسلام ثابت شود محكوم به اعدام خواهد شد و اموال او به عنوان ارث به ورثه مسلمان او مى رسد و همسر او از او جدا خواهد شد و حتى توبه كردن او نمى تواند جلو اين احكام شديد را بگيرد!
ولى همانطور كه گفتيم اين سختگيرى تنها در مورد مرتد فطرى آن هم در صورتى است كه مرد باشد.
ممكن است كسانى از اين سختگيرى تعجب كنند و آن را يك نوع خشونت شديد غير قابل انعطاف بدانند كه با روح اسلام سازگار نيست .
ولى در حقيقت اين حكم يك فلسفه اساسى دارد و آن حفظ جبهه داخلى كشور اسلامى و جلوگيرى از متلاشى شدن آن و نفوذ بيگانگان و منافقان است زيرا ارتداد در واقع يك نوع قيام بر ضد رژيم كشور اسلامى است كه در بسيارى از قوانين دنياى امروز نيز مجازات آن اعدام است اگر به افراد اجازه داده شود هر روز مايل بودند خود را مسلمان معرفى كنند و هر روز مايل نبودند استعفا دهند به زودى جبهه داخلى اسلام از هم متلاشى خواهد شد و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ايادى آنها باز خواهد شد و هرج و مرج شديدى در سراسر جامعه اسلامى پديد خواهد آمد، بنابراين حكم مزبور در واقع يك حكم سياسى است كه براى حفظ حكومت و جامعه اسلامى و مبارزه با ايادى و عوامل بيگانه ضرورى است .
از اين گذشته كسى كه آيينى همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و به سوى آيينهاى ديگرى برود معمولا انگيزه صحيح و موجهى ندارد، و بنابراين درخور مجازاتهاى سنگين است و اگر مى بينيم اين حكم درباره زنان خفيفتر است به خاطر اين است كه همه مجازاتها در مورد آنها تخفيف مى يابد
آیات 90 تا 91
ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم از دادوا كفرا لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون (90) ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار فلن يقبل من احدهم مل ء الارض ذهبا و لو افتدى به اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين (91)
ترجمه :
90 - كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راه اصرار ورزيدند،) هيچگاه توبه آنان ، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مى گيرد،) قبول نمى شود، و آنها گمراهان (واقعى )اند (چرا كه هم راه خدا را گم كرده اند، و هم راه توبه را!).
91 - كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر چه در روى زمين پر از طلا باشد، و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال بد خويش ) بپردازند، هرگز از هيچ يك آنها قبول نخواهد شد، و براى آنان ، مجازات دردناك است ، و ياورانى ندارند.
شان نزول :
بعضى گفته اند آيه اول در مورد اهل كتاب كه قبل از بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او ايمان آورده بودند اما پس از مبعث به او كفر ورزيدند نازل شده ، و بعضى ديگر گفته اند در مورد (حارث بن سويد) و يازده نفر از ياران او كه از اسلام برگشته بودند نازل شده ولى حارث پشيمان شد و توبه كرد و چنانكه در شاءن نزول آيه قبل نيز اشاره شد يازده نفر از همراهان او به حال خود باقى ماندند و باز نگشتند و در پاسـخ دعوت حارث به او گفتند: ما در مكه مى مانيم و به كار خود بر ضد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادامه مى دهيم و انتظار شكست او را داريم اگر مقصود ما حاصل شد چه بهتر و در غير اين صورت راه توبه باز است و هر گاه برگرديم (او ما را مى پذيرد و) درباره ما همان
چيزى كه درباره حارث نازل شد نازل مى گردد. هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكه را فتح كرد بعضى از آنها وارد اسلام شدند و توبه آنها پذيرفته شد و اما در مورد كسانى كه در حال كفر از دنيا رفته بودند آيه دوم نازل گرديد.
تفسير:
توبه بى فايده
در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست اينها كسانى هستند كه نخست ايمان آورده سپس كافر شده و در كفر پافشارى و اصرار دارند و به همين دليل هيچگاه حاضر به پيروى از دستورات حق نيستند مگر اينكه كار بر آنها مشكل شود و راهى جز اطاعت و توبه و تسليم نبينند يقينا خداوند توبه اين گونه افراد را قبول نخواهد كرد.
مى فرمايد: (كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هيچگاه توبه آنان قبول نمى شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى گيرد) و آنها گمراهان اند) چرا كه هم راه خدا را گم كرده اند و هم راه توبه را (ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كفرا لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون ).
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى و توبه مى كنند و طبيعى است كه چنين توبه اى پذيرفته نشود.
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه داده شده اين است كه اينگونه اشخاص زمانى پشيمان مى شوند و توبه مى كنند كه خود را در آستانه مرگ و پايان عمر ببينند
و ميدانيم كه در آن ساعت درهاى توبه بسته مى شود و چنان توبه اى پذيرفته نخواهد شد. در واقع اين آيه شبيه همان چيزى است كه در سوره نساء آيه 18 آمده كه مى فرمايد: (كسانى كه اعمال بد انجام مى دهند و به هنگامى كه مرگشان فرا مى رسد توبه مى كنند توبه آنها پذيرفته نيست ).
تفسير سومى براى آيه ذكر شده كه منظور از آن توبه از گناهان معمولى در حال كفر است . مثلا كسى در كفر خود اصرار داشته باشد ولى از گناهانى مانند ظلم و غيبت و فحشاء توبه كند توبه او بيفايده است چرا كه شستن آلودگيهاى سطحى از جان و دل با وجود آلودگيهاى شديد و عميق مؤ ثر نخواهد بود.
لازم به يادآورى است كه تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى با هم ندارد و ممكن است آيه ناظر به تمام اين توبه هاى بيهوده باشد هر چند تفسير اول با آيات گذشته و شان نزول اين آيات سازگارتر است .
در آيه بعد به دنبال اشاره اى كه در آيه گذشته به توبه هاى بيهوده شد سخن از كفاره بيهوده مى گويد: مى فرمايد: كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال زشت خويش ) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار فلن يقبل من احدهم مل ء الارض ذهبا و لو افتدى به ).
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست .
بديهى است منظور از اين تعبير (تمام روى زمين پر از طلا باشد و انفاق كنند) اين است كه انفاق آنها هر قدر زياد هم باشد با وجود آلودگى روح و جان و دشمنى با حق بى فايده است و گرنه معلوم است كه اگر مجموع زمين پر از طلا گردد در آن
موقع ارزش طلا با خاك يكسان خواهد بود. بنابراين جمله بالا كنايهاى براى بيان وسعت دايره انفاق و بخشش است .
در اينكه منظور از اين انفاق در اين جهان يا جهان ديگر است مفسران دو احتمال داده اند ولى ممكن است آيه ناظر به هر دو باشد چه تمام دنيا را در حال حيات خود انفاق كنند و چه در قيامت به عنوان فديه بدهند پذيرفته نيست هر چند ظاهر آيه نشان مى دهد كه مربوط به جهان ديگر است . زيرا مى گويد: كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند يعنى پس از مرگ در حال كفر اگر فرضا بزرگترين ثروتهاى جهان در اختيارشان باشد و تصور كنند همانند اين جهان مى توانند با استفاده از ثروت مجازات الهى را از خود دور سازند سخت در اشتباه اند و اين جريمه مالى و فديه به هيچ وجه در مجازات آنها اثر نخواهد داشت . در واقع مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 15 سوره حديد آمده است كه مى گويد: فاليوم لا يوخذ منكم فدية و لا من الذين كفروا: (امروز نه از شما (منافقان ) و نه از كافران فديه و غرامتى گرفته (و پذيرفته ) نمى شود).
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده ، مى گويد: آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند (اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين ).
يعنى نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت ، شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمى شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خدا است و به همين دليل اگر تمام شافعان روز قيامت جمع شوند تا براى فرد بيايمانى شفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد.
و اصولا چون شفاعت به اذن خدا است آنها هرگز از چنين افراد نالايقى شفاعت نمى كنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد، چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمى شود.
پروردگارا! توفيقى مرحمت فرما كه پيش از بسته شدن درهاى توبه ، توبه كنيم و به سوى تو باز گرديم .
خداوندا! لياقتى مرحمت كن كه مشمول شفاعت پاكان و نيكان شويم .
خداوندا! حسن عاقبت كه از برترين نعمتهاى تو است از ما دريغ مدار.
آمين يا رب العالمين
1- اقتباس از الميزان ، جلد 2 صفحه 134. (ذيل آيه 213 سوره بقره ).
2- الدر المنثور، جلد 1 صفحه 243 و تفسير كبير جلد 6 صفحه 20.