انهار
انهار
مطالب خواندنی

احیای موات

بزرگ نمایی کوچک نمایی

 سؤال: در زمينهائى از قديم به علت نداشتن آب، ديمى كارى مىشده واحياء شده، بفرمائيد خريد و فروش آنها چه صورت دارد و آيا ديگران مىتوانند در آن زمينها بدون اجازه صاحبان آنها حفر چاه نمايند يا خير؟

 جواب:  در فرض سئوال هر كس هر مقدار از زمينهاى مذكور را در موقعى كه موات بوده و مسبوق به احياء هم نبوده به قصد تملك احياء نموده باشد متعلق به خود او است و خريد و فروش آن هم بلا مانع است و بدون اجازه وى شرعا نمىتوان در آن حفر چاه و هيچ گونه تصرفى نمود و چنانچه نزاع موضوعى در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

سؤال: زمينى است حدود پانزده سال قبل كشاورزانى در اين زمين كشت و زرع مىكردند و مدت مديدى است كه آب قنات آن خشك و بالتبع زمين مزبور بواسطه بى آبى بلا زرع مانده است. در حدود پنج سال قبل شخصى با اجازه و پرداخت اجاره به مالكين اصلى، زمين را با زدن يك حلقه چاه عميق احياء نموده و مشغول درختكارى و كشاورزى شده است در اين صورت آيا زارعين 25 سال قبل كه در طول اين مدت زمين را ترك كرده بودند حقى به اين زمين احياء شده دارند يا خير؟

جواب:  در فرض سئوال اگر مالكين زمين مزبور بعد از خشك شدن قنات از آن زمين اعراض نكرده بوده‌اند بلكه مترصد تهيه وسائل استخراج آب از قنات بوده‌اند زمين مزبور در ملك مالكين قبلى باقى است. والله العالم.

سؤال: قناتى است كه بيش از سى سال است آب ندارد و خراب شده و وسط صحراى ديگران مىباشد مرقوم فرمائيد آيا ملكيت قنات از آن ملكهاى مجاور است يا مال مالك قنات؟ والسلام

 جواب:  در فرض سؤال به حسب ظاهر يد، مال صاحبان اصلى قنات است و مربوط به مالكين زمين اطراف آن نيست مگر آن كه به مرافعه شرعيه ثابت شود كه صاحبان قنات بيش از حق آب بردن از قنات را نداشته‌اند والله العالم.
سؤال: در مجاورت قريه‌اى (البته خارج از حريم) اثر جوئى بوده كه كسى به ياد ندارد كه در چه زمانى و مال چه كسى بوده از اهل قريه شخصى اقدام به احداث جوى و آباد كردن زمين نامبرده مىنمايد اهل قريه كه با ايشان نسبت فاميلى هم دارند مىگويند كه اين زمين و جوى مال همه ما مىباشد و دليل مىآورند كه سى إلى چهل سال قبل اشخاصى از قريه دور دستى كه اقدام به احياى آن جوى و زمين كرده بوده‌اند پدران ما از اقدام آنان مانع شده و مبلغى را هم در همين رابطه در حكومت وقت خرج كرده‌اند و دست آنان را كوتاه نموده (ولى پدران اين شخص و خودش هيچ گونه كارى روى جوى و زمين انجام نداده‌اند) شخص مزبور مىگويد من آباد مىكنم و بعد از چند سال تقسيم مىكنيم، خلاصه در مدت دو سال جوى را احداث و زمين را آباد مىكند، چهارده سال نامبرده از آن استفاده مىكند اهل قريه خواهان تقسيم زمين هستند نامبرده مىگويد من احياء كرده‌ام و مال من است، نظر مبارك را بيان فرمائيد.
جواب:  از قضيه شخصيه اطلاع ندارم ولى بطور كلى با فرض آن كه زمين حريم قريه نباشد اگر شرعا ثابت شود كه منع كنندگان زمين را احياء كرده و مالك آن بوده‌اند و اعراض هم نكرده‌اند بايد زمين طبق قرارداد تقسيم شود و در غير اين صورت زمين متعلق به كسى است كه آن را آباد كرده و كسى حق تعرض به او ندارد و در نزاع موضوعى مرافعه شرعيه لازم است.

سؤال: جنگل هائى در گيلان و مازندران موجود و سابقا رؤساى قبائل و خوانين از آنها بعنوان باج چيزى مىگرفتند و رعيتها آن جنگل ها را احياء نمودند و باغات مركبات و زمين برنجكارى و خانه و منزل تهيه كردند، آيا فعلا هم بايد بعنوان باج به كسى چيزى بدهند يا آن كه به مقتضاى فرمايش معصوم عليه السلام من احيى ارضا ميتة فهى له؟

جواب:  در فرض سئوال اگر احياء كنندگان به قصد تملك آنها احياء نموده باشند ملك آنها است و اگر به قصد تملك خودشان احياء نموده باشند ملك خودشان است و اگر به قصد تملك هر دو احياء نموده باشند هر دو مالك مىباشند.

سؤال: كوهى است كه نزد آن يك قريه هست آيا دامنه آن كوه حريم آن قريه است يا مال حضرت امام زمان ارواحنا له الفداء است كه هر كس احياء كند مالك آن شود و بر فرضى كه حريم آن قريه باشد غرس اشجار نمودن و از نهر مشترك آنها را آبيارى نمودن بدون رضايت اهالى جايز است يا خير و بر فرضى كه جايز نباشد آيا باقى اهل قريه حق اجبار براى بريدن آن درختها دارند يا نه و اگر غارس درختها راضى به بريدن درختها نشود و قطع نكند آيا ديگران حق دارند قطع كنند و اصل چوبهاى آن درختها را به صاحبان آنها تحويل دهند يا نه؟

جواب:  هر مقدار از زمينهاى اطراف قريه كه براى علف احشام و خاكبردارى و ساير احتياجات عرفا مورد حاجت اهالى قريه باشد حريم قريه است واحياء مقدارى از آن به قصد تملك موقوف به اذن همه صاحبان حريم است و اگر زمين موات حريم قريه يا حريم ملك شخصى نباشد و كسى آن را احياء كند مالك مىشود و لكن تصرف در آبى كه ملك ديگران است بدون اذن مالكين آن جايز نيست و هم چنين اگر غرس اشجار در حريم مانع استفاده اهل قريه از زمين اشجار باشد مالك زمين آنها نمىشود و صاحبان حريم مىتوانند غارس را بر رفع مانع مجبور نمايند و اگر غرس اشجار مانع استفاده منظوره نباشد غرس اشجار اشكال ندارد و لكن زمين را مالك نمىشود.

سؤال: چند برادر، مدت پنجاه سال قبل بعنوان مراتع و چراگاه دام، در منطقه‌اى زندگى مىكردند و مدت بيست سال است كه بعضى از آن برادران اختيارا آن منطقه را رها كرده و داخل دهات سكونت كردند و بعض ديگر از همان برادران در همان منطقه مانده و با زحمت زياد وحتى تحمل خسارت، آن منطقه را رها نكردند و قسمتى را كه زمين موات بود زير كشت قرار داده‌اند و برادرانى كه بيست سال قبل رفته بودند فعلا برگشته‌اند و ادعاى حق مىكنند آيا حق دارند يا نه؟

 جواب:  در فرض سئوال، به مجرد چراندن دام، در اراضى موات، كسى مالك آن نمىشود ولى اگر كسى اراضى موات را كه بدون مانع بوده و حريم ملك ديگران نبوده زير كشت برده و به قصد تملك احياء نموده، مالك مىشود و آنها كه قبلا در چراگاه شركت داشته‌اند حق ادعاى زمين احياء شده را ندارند.

سؤال: اگر يك نفر كشاورز، در اراضى موات، چاه بزند و آب در بياورد و غير از آن آثار ديگر از قبيل اشجار و مو و غيره به عمل آورد و چند سال بعد از آن، اهالى آبادى، زمين زراعتى و زمينهاى موات را مىخواهند تقسيم نمايند آيا اهالى، در اين زمين معموره حق دارند يا خير؟

جواب:  از قضيه شخصيه اطلاع ندارم بطور كلى اگر زمين مورد سؤال ملك كسى يا از مرافق روستا نبوده و باعث تضييق در چراگاه حشم اهالى نيست، به مقدارى كه كشاورز مذكور آباد نموده، مالك است و كسى نمىتواند بدون اذن او در آن تصرف نمايد و در غير اين صورت بايد رضايت اهالى را تحصيل نمايد.

سؤال: شخصى زمين موات را احياء و قابل كشت مىنمايد كه تا زنده است از آن زمين، استفاده نمايد، آيا پس از مرگ وى ورثه‌اش مالك آن زمين هستند يا خير؟

جواب:  كسى كه زمين موات را، به قصد تملك احياء كند، بعد از مرگش، به ورثه‌اش مىرسد و اگر نزاع موضوعى در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

سؤال: يك قطعه زمين چمن زار، در زمان طاغوت، در دست مالك بوده است و بعد از انقلاب، اهالى قريه آن را تصرف كرده‌اند، چه صورت دارد؟

جواب:  در صورتى كه زمين چمن، محياة و آباد در دست مالك بوده، فعلا نيز ملك او است و كسى حق تصرف ندارد و اگر موات بوده، تصرف اهالى قريه، اشكال ندارد.

سؤال: در مناطقى سرتپه‌ها و كوههاى آن را قبلا چادر نشينها اشغال كرده و از علف هاى آن استفاده مىكرده‌اند و مدت چند سال كه آن چادر نشينهاى دوره گرد نيامده‌اند عده‌اى از مردم محل آن مناطق را كشت كرده بعد از آن عده ديگر اعتراض دارند كه آن مناطق مشترك ميان همه است و محصولش بايد بين همه تقسيم شود، حكم شرعى چيست؟

جواب:  در فرض مسأله اگر سرتپه‌ها جزء ملك قريه يا حريم ده نباشد هر كس آن را به قصد تملك احياء كند يعنى زمين غير قابل كشت را براى كشاورزى آماده نمايد يا بنحو ديگر احياء نمايد مالك مىشود.

سؤال: بفرمائيد درباره زمينهاى مواتى كه در حريم دهات است و نيز اراضى مواتى كه در غير حريم دهات است از جهت مالك شدن شرعى آنها نظر مبارك چيست؟

جواب:  موات حريم دهات را كه فعلا مورد احتياج مردم است بدون اجازه آنها كسى  مالك نمىشود و اما موات بالاصل را كه حريم نباشد هر كسى با قصد تملك احياء نمايد مالك مىشود لكن نبايد بر خلاف مقررات دولت اسلامى عملى انجام بدهد.

سؤال: اشخاصى از زمينهاى موات داراى چند قطعه با مدرك سند مالكيت مىباشند آسفالت وجدول بندى و انشعاب آب براى هر قطعه و داشتن سند مالكيت براى هر قطعه دليل بر عمران شدن محسوب مىگردد يا خير خواهشمند است نظر مبارك را در ذيل نامه مرقوم فرمائيد.

جواب:  اگر زمين را براى مسكن مورد حاجت خودش جدول بندى و آسفالت كرده عمليات مزبوره عمران واحياء آن زمين محسوب مىشود ولا اقل نسبت به مقدار حاجت مسكن حق السبق دارد ولى اين عمليات مجوز تصرف و فروش ساير قطعات نمىباشد و اگر عمليات فوق الذكر براى زراعت باشد و قناتى هم در آنجا حفر كرده باشد بقدرى كه قابل كشت و زرع باشد احياء محسوب مىشود.

سؤال: روستائى است كه ساختمان آن قديمى و در زمين موات ساخته شده است و در سمت جنوب و مغرب و شمال روستا، زمينهاى احياء شده، متعلق به مالكين و كشاورزان بوده و هست و در سمت مشرق روستا قدرى زمين موات بوده و هست كه طرق جنوب و شمال آن، ملك احياء شده مالكين مىباشد و موقعى كه املاك را در دفتر دولتى ثبت مىكرده‌اند اين زمين موات مذكور را مالكين مجاور جنوب و شمال به ثبت خود در آورده و تقريبا مدت بيست سال قبل قدرى از اين زمين را مالكين تقسيم نموده و عده‌اى سهم خود را ساختمان نموده و عده‌اى فروخته‌اند، با رعايت معابر مورد نياز مردم و رها كردن آن، حال در مورد سئوالات زير جواب مرقوم فرمائيد: 1 - آيا زمين مورد بحث متعلق به مالكين زمين احياء شده مجاور آن مىباشد يا تعلق به تمام مردم روستا دارد؟

 2 - كسانى كه پس از تقسيم زمين مورد بحث سهم خود را ساختمان نموده و يا فروخته‌اند آيا مالك زمين ساختمان شده و يا پولى كه بابت فروش زمين گرفته‌اند هستند يا نه؟

 3 - قبل از تقسيم اهل روستا، هر كس مىخواست ساختمان بنمايد زمين ساختمان را از كسى نمىخريد و هر قدرى كه مىخواست از زمين موات مجاور به تصرف خود مىگرفت آيا اين گونه متصرفين صاحب زمين هستند يا نه؟

 جواب:  بطور كلى زمين موات كه حريم معموره نباشد ملك كسى نيست و هر كس آن را احياء نمايد مالك مىشود و چنانچه با قصد احياء، تحجير كند داراى حق التحجير مىشود و فروش آن قبل از تحجير و هم چنين واگذارى حق التحجير قبل از تحجير صحيح نيست و وجهى را كه قبل از تحجير در مقابل آن پرداخته، مىتواند از فروشنده استرداد كند و زمين حريم را چنانچه بدون ممانعت ساير مالكين روستا، يكى از اهالى روستا، احياء كند مالك آن مىشود و اگر با ممانعت آنها تصرف كرده باشد تصرف او موجب ملكيت نمىشود و چنانچه زمينى كه عرفا به آن حريم مىگويند معرض انتفاع اهل ده نباشد حكم موات غير حريم را دارد كه هر كس آن را احياء كند مالك آن مىشود.

سؤال: تقريبا بيست سال است در روستائى اكثر مردم زمينهاى اطراف آن روستا را كه به صورت لم يزرع بوده تقسيم نموده و هر كس براى خود از اين زمينها تصرف نموده، حقير و برادرم مانند سايرين قطعه زمينى را تصرف نموده‌ايم و لكن چون از نظر مادى در مضيقه بوديم، نصف اين زمين را به صورت حياط درست نموده و ما بقى آن، به صورت جاى خرمن و جاى دامدارى مانده و در حقيقت در تصرفمان بوده است و به اين زمين احتياج داريم و داراى چند سر عائله مىباشيم ولى اكنون اهالى اظهار مىدارند ما بقى اين زمين مال شما نيست، يا بايد واگذار نمائيد و يا اين كه بهاى زمين را به نرخ امروز بپردازيد، مستدعى است حكم شرعى را در اين مورد بيان فرمائيد.

جواب:  در فرض سئوال، در صورتى كه اطراف قريه از مرافق، محسوب مىشده، بدون رضاى اهالى، تصرف شخص در آن جايز نيست. بلى اگر اهالى، با التفات، او را از بناء، منع نكردند اشكال ندارد و اگر موات، و غير مرافق بوده و كسى آن را به قصد تملك احياء نموده، نسبت به قدر احياء شده مالك مىشود و كسى نبايد مزاحم او بشود و در نزاع موضوعى مرافعه شرعيه لازم است.

سؤال: شخصى در بيابان ده خودشان مقدارى زمين ديم زار كه باير بوده احياء نموده و مدت ده سال است كه براى امرار معاش، كشت نموده و بهره بردارى كرده، مقدارى از همان زمين از امتداد خط مستقيم ميله حدود بيابان كه در زمان طاغوت تعيين شده بود گذاشته است اكنون اهالى ده ديگر كه هم مرز هستند زمين را كه از مقابل ميله دولت گذشته تصرف كرده‌اند و حال آن كه زمين تجاوز از حدود شده، همان طور از پنجاه سال قبل هم بيابان باير بوده و كسى آنجا را كشت نمىكرده، بفرمائيد اين عمل چه صورت دارد و مالك كدامشان هستند؟

جواب:  اگر زمين مزبور موات بوده و حريم ده نبوده هر كس آن را احياء نموده مالك آن مىشود و اگر حريم بوده تا رضايت تمام اهل ده را فراهم نكند مالك نمىشود. بلى، اگر در وقت احياء، اهل ده ملتفت بوده‌اند و مانع نشده‌اند باز هم احياء كننده مالك است و فعلا حق مزاحمت او را ندارند.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -