بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الـــــسَّـــــلاَمُ عَـــــلَـــــى
مَهْدِيِّ الْأمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
وَٱلسَّلَامُ عَلی عِبادِالله
سیره معصومین (علیهم السلام)
در برخورد با خطاهای دیگران
چگونگی برخورد آقا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومین (علیهم السّلام) با عیوب و خطاهای مؤمنین مختلف بوده است. گاهی تغافل و چشم پوشی می کردند، گاهی تذکر می دادند و گاهی با تندی برخورد می کردند. و سرّ این برخوردها را می توان از موارد آن بدست آورد. امّا مواردی را که چشم پوشی می کردند، برخوردهای جاهلانه مردم نسبت به شخص آنها بوده است و مواردی که تذکر می دادند- نوعاً مسایل اخلاقی بوده و مواردی را با تندی برخورد می کردند نسبت به ارتکاب محرّمات و منکرات بوده است. البته از آنجایی که رهبران الهی همچون طبیب بودند. خود طبیبانه موارد را تشخیص می دادند و درمان می کردند و نمی توان گفت صرفاً روش آنها منحصر در سه دسته ی فوق بوده است، بلکه موارد دیگری را می توان برای آن فرض نمود. اما نقاط مشترک معصومین (علیهم السّلام) چنین بوده است که هرگز در پی کشف عیوب مردم نبودند و اگر عیبی را مشاهده می نمودند، نوعاً به یکی از سه روش فوق برخورد می کردند. و در اینجا مواردی از برخوردهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومین (علیهم السّلام) را نقل می کنیم.
{۱} ابو برده می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) با ما نماز گزارد و بعد از نماز آمد کنار درب مسجد، آنگاه با صدای بلند فرمود: ای گروهی که به زبان ایمان آورده اید و ایمان خالص به دلتان راه نیافته، در پی عیب جویی مؤمنان نباشید، زیرا هر کسی عیوب مؤمنان را پی جویی کند، خداوند عیب او را پی جویی خواهد کرد، و اگر خداوند عیب کسی را پی جویی کند او را رسوا خواهد ساخت ولو درون خانه اش باشد.
بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۱۴.
{۲} از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که مرد توانگری خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسید و در کنار آن حضرت نشست و پس از آن فقیری وارد شد و در کنار آن مرد نشست. در این موقع آن مرد توانگر لباس خود را جمع کرد حضرت فرمودند: آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟
گفت: نه یا رسول اللّه، حضرت فرمود: آیا ترسیدی از مال تو چیزی به او برسد گفت نه یا رسول الله حضرت فرمود: آیا ترسیدی لباست کثیف شود؟ گفت نه، یا رسول اللّه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: پس چه چیزی تو را به این کار وادار نمود؟ آن مرد در جواب گفت: یا رسول اللّه، من یک همنشینی دارم که تمام زشتی ها را بر من تزیین نموده و تمام خوبی ها را بر من زشت می نمایاند، و اکنون حاضرم نصف مالم را به این مرد ببخشم. حضرت به آن مرد فقیر فرمود: آیا قبول می کنی؟ او گفت: نه، یا رسول اللَّه، می ترسم آن صفتی که در او هست در من هم به وجود آید.
بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۳.
{۳} از عایشه نقل شده است که می گوید: زنی بر ما وارد شد وقتی برگشت من با دستم اشاره کردم که او کوتاه قد است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: تو غیبت او را کردی!
اخلاق شُبَّر، ص ۱۶۶،( چاپ مؤسسه اعلمى).
{۴} انس می گوید: نُه سال خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بودم در این مدت هرگز یاد ندارم به من فرموده باشد چرا فلان کار را انجام ندادی و هرگز در کارها بر من عیب نمی گرفت.
سنن النبى صلى الله عليه و آله، علامه طباطبايى، ص ۵۱.
{۵} از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که فرمود: مروّت و مردانگی ما، در این است که از کسانی که به ما ستم کرده اند در گذریم و به کسانی که ما را محروم ساخته اند، بخشش نماییم.
سنن النبى صلى الله عليه و آله، علامه طباطبايى، ص ۵۸.
{۶} یکی از وصایای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به علی (علیه السّلام) این بود که، یا علی! به آدم قد کوتاه نگو ای قد کوتاه و نیز به آدم قد بلند مگو ای بلند قد و هیچ گاه بنده ای از بندگان خدا را مسخره مکن.
كافى، ج ۲، ص ۲۶۲، مواعظ العدديه، آية اللّه مشكينى، ص ۲۷۶.
{۷} شعری است منسوب به آقا أمیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) که حضرت در آن شعر می فرماید: نادانی با من روبه رو شد و از روی جهالت به من ناسزا گفت و من کراهت داشتم که پاسخ او را بدهم. او بر سفاهت و جهالت خود می افزود و من بر حلم خود می افزودم. مَثَل من مَثَل آن عودی است که در آتش می اندازند. هر چه آتش او را بیشتر می سوزاند بیشتر بوی خوشش ظاهر می شود.
فلسفه اخلاق، استاد مطهرى، ص ۲۲.
وذى سَفَهٍ يُواجِهُنى بِجَهْل
و اكرَهُ انْ اكُونَ لَهُ مُجيباً
يَزيدُ سَفاهَةً وَ ازيدُ حِلْماً
كَعُودٍ زادَ فِى الْاحْراقِ طِيباً
{۸} به آقا أمیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) خبر دادند نجّاشی «یکی از یاران حضرت» در ماه رمضان شراب خورده است. حضرت (علیه السّلام) دستور دادند او را نزد امام آورند. حضرت ۸۰ ضربه شلاق بر او زدند. سپس دستور دادند یک شب او را زندانی کردند و روز بعد ۲۰ ضربه شلاق دیگر بر او زدند. نجّاشی به امام گفت: روز قبل حدّ شراب را بر من جاری ساختی و این ۲۰ ضربه شلاق اضافی برای چیست؟ حضرت (علیه السّلام) فرمودند: این بیست تازیانه به سبب آن است که تو در ماه رمضان چنین گناهی را انجام داده ای.
كافى، ج ۲، ص ۱۵۷ فروع كافى، ج ۷، ص ۲۱۶.
{۹} آقا أمیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) فرمودند: «لَو وَجَدْتُ مُؤْمِناً عَلی فاحِشَةٍ لَسَتَرْتُهُ بِثَوبی».
طرائف الحكم، ج ۲، ص ۳۷.
«هر گاه مؤمنی را بر گناهی بیابم، حتماً با جامه خویش او را می پوشانم (که دیگران زشتی کار او را نبینند)».
{۱۰} مردی به نام عصام از اهل شام در مسجد مدینه شخصی را دید که بسیار با هیبت و جلال بود و نظرش را جلب کرد.
پرسید: آن شخص کیست که آنجا نشسته است؟
گفتند: او حسین بن علی (علیهما السّلام) است. آن مرد تا نام حضرت را شنید شروع به توهین کرد!
امام به او نگاهی کردند و فرمودند: «آیا تو اهل شامی؟ گفت: بلی، حضرت فرمودند: پس شما در این شهر غریب هستی. بیا برویم به منزل ما، مهمان ما باش تا از تو پذیرایی کنیم و اگر آذوقه ات کم باشد آذوقه به تو بدهیم و.. . این مرد می گوید: از برخورد امام یک حالتی به من دست داد که دوست داشتم زمین شکافته می شد و به زمین فرو می رفتم.
فلسفه اخلاق، شهيد مطهرى، ص ۲۵.
{۱۱} امام سجّاد (علیه السّلام)؛ در دعای مکارم الاخلاق می فرماید:
پروردگارا درود بفرست برمحمد و آل محمد و به من توفیق بده تا به کسانی که به من بدی کرده اند با خیر خواهی مقابله کنم. و به کسانی که مرا ترک کرده اند؛ احسان و نیکی کنم. و نسبت به آنان که مرا محروم کرده اند؛ بخشش نمایم و نسبت به کسانی که با من قطع رابطه کرده اند، رابطه برقرار کنم و در برابر کسانی که غیبت مرا کرده اند، خوبی آنها را بگویم. و به من توفیق بده که از نیکی ها تشکر، و از بدی ها چشم پوشی نمایم.
«اللّهُمَّ صَلِّ على مُحَمَّدٍ و الِه وَ سَدِّدْنى لِانْ اعارِضَ مَنْ غَشَّنى بالنُصّح و اجْزى مَنْ هَجَرنى بِالبرّ واثيبَ مَنْ حَرَمنى بِالبَذْلَ و اكافِىَ مَنْ قَطَعَنى وَ أخالِفَ مَنْ اغتابَنى الى حُسْنِ الذكر و انْ اشكُر الْحَسَنَةَ واغُضَّ عَنِ السَّيِئَةِ».
{۱۲} ابوهارون می گوید: در مجلس امام صادق (علیه السّلام) حاضر بودم.
حضرت به حاضرین فرمودند: چرا شما ما را سبک می شمارید؟ مردی خراسانی ایستاد و گفت: پناه به خدا از این که ما شما، یا چیزی مربوط به شما را سبک بشماریم.
امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: بلی خود شما یکی از سبک شمارنده گان مایی. مرد خراسانی گفت: پناه به خدا که من شما را سبک بشمارم! امام فرمودند: وای بر تو آیا وقتی که نزدیک جحفه بودی فلان شخص از تو خواهش نکرد که او را به مقدار یک میل راه سوار کنی؟ و گفت: به خدا قسم از پیاده روی، خسته و عاجز شده ام. تو حتّی سرت را بلند نکردی و اعتنایی به او ننمودی! و او را سبک شمردی و کسی که مؤمنی را سبک بشمارد، ما را سبک شمرده و حرمت خداوند را ضایع نموده است.
وسائل الشيعه، ج ۸، ص ۱۴۸.
{۱۳} امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: ابوذر در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) مردی را به مادرش سرزنش کرد و به او گفت: «یابْنَ السَّوداء» «ای پسر زن سیاه» (چون مادرش سیاه بود)، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمودند: ای اباذر او را به مادرش سرزنش می کنی؟! ابوذر از سخن خود شرمنده و پشیمان شد.
بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۴۶.
{۱۴} شخصی با امام صادق (علیه السّلام) رفاقت داشت، آن گونه که در محافل شیعه به عنوان «رفیق» امام صادق (علیه السّلام) مشهور گردید. روزی با امام صادق (علیه السّلام) وارد بازار شدند و غلام سیاه پوست او نیز به دنبال آنها حرکت می کرد. او در بین راه یک بار به پشت سر نگاه کرد و غلامش را ندید. سپس چند قدمی که رفتند مجدّداً به پشت سرنگاه کرد و غلامش را ندید. سومین بار نیز توجه کرد و او را ندید. در مرتبه چهارم که غلامش را دید، با تندی و خشم به وی دشنام مادر داد! تا این سخن از دهانش خارج شد، امام (علیه السّلام) به عنوان اعتراض و علامت تعجّب، محکم به پیشانی خود زد و فرمود:
سبحان اللّه، به مادرش دشنام دادی؟ ای وای من گمان می کردم تو مرد با تقوا و پرهیزگاری هستی، اکنون برایم معلوم شد که در تو، ورع و تقوی وجود ندارد. او عرض کرد: یابن رسول اللّه، این غلام مادرش از اهالی «سند» است و شما خوب می دانید که آنان مسلمان نیستند. مادر این غلام، مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم!
امام (علیه السّلام) فرمود: مادرش هر کس بوده که بوده. هر ملّت و قومی سنّت و قانونی در امر ازدواج دارند و هنگامی که طبق آن قانون ازدواج نمایند عملشان زنا نیست و فرزندان آنان حرام زاده محسوب نمی گردند. سپس امام فرمود: از من دور شو. پس از آن دیده نشد که امام صادق علیه السلام با او راه برود.
كافى، ج ۲، ص ۳۲۴، وسائل الشيعه، ج ۱۱، ص ۳۳۱.
{۱۵} یکی از بستگان امام صادق (علیه السّلام) از آن حضرت بدگویی کرده بود.
وقتی به امام صادق (علیه السّلام) خبر رسید، بدون آن که عکس العمل شدیدی از خود نشان دهد با کمال آرامش برخاست و وضو گرفت و مشغول نماز شد. یکی از حاضران بنام حمّاد لحّام می گوید: من گمان کردم، که حضرت می خواهد آن شخص را نفرین کند؛ ولی بر خلاف تصوّر دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد؛ خدایا من حقّم را به او بخشیدم. تو از من بزرگوارتر و سخی تری، او را به من ببخش و کیفر نکن. و پیوسته او را دعا می کرد.
انوار البهيه، ص ۱۹۴، فرازهاى برجسته از سيره امامان شيعه، ج ۲، ص ۱۸۱.
{۱۶} ابوبصیر می گوید: در کوفه به یکی از بانوان درس قرآن می آموختم. روزی در یک مورد با او شوخی کردم. مدّت ها گذشت تا در مدینه به خدمت امام باقر (علیه السّلام) رسیدم. آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در جای خلوت گناه کند خداوند نظر لطفش را از او بر می گرداند. این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟ من از شدّت شرم سر در گریبان کرده و توبه کردم. امام فرمود: مراقب باش که دیگر تکرار نکنی و با زن نامحرم شوخی ننمایی.
بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۷.
{۱۷} امام کاظم (علیه السّلام) به یکی از اصحاب خود به نام سلیمان ابن جعفر فرمودند: چرا تو را با عبدالرحمن بن یعقوب می بینم. با او معاشرت مکن چون او فرد فاسقی است. او گفت: سلیمان دایی من است. امام فرمودند:
هر که می خواهد باشد، از او دوری کن؛ زیرا عقیده او درباره خدا فاسد است. یا با او بنشین و ما را ترک کن و یا با ما بنشین و او را ترک کن.
سلیمان گفت: او هر چه می خواهد بگوید گناهش به گردن خودش است و من عقیده او را قبول ندارم. حضرت فرمودند: آیا نمی ترسی بلایی نازل شود بر او و شما را هم بگیرد. آیا نمی دانی کسی که خود از اصحاب موسی و پدرش از حامیان فرعون بود، هنگامی که لشکر فرعون موسی را در دریا تعقیب می کرد، وی از رفتن به همراه موسی سر باز زد تا پدرش را موعظه کند و هر دو غرق شدند.
زیرا وقتی که بلا نازل شود تر و خشک را با هم می سوزاند و همه از بین می روند.
كافى، ج ۲، ص ۳۷۵، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۸.
{۱۸} حضرت امام رضا (علیه السّلام) به محمد بن ابی نصر فرمودند: بپرهیز از افشاگری و فاش ساختن عیوب دیگران! زیرا ما اهل بیتی هستیم که در حق کسی که به ما بدی کرده نیکی می کنیم و به خدا قسم عاقبت این عمل را جز بهشت نمی دانیم.
«ايّاكَ وَ مُكاشِفَةُ الرِّجال انَّا اهلَ بيت نَصِلُ من قَطَعْنا و نُحسِنُ الى مَنْ اسائنافَنَرى و اللّه فى الدنيا فى ذلك الْعاقِبَةِ الْجَنّة».
ٰقرب الاسناد، ص ۱۷۱.
و درباره برخی از اصحاب ائمه نیز چنین رفتارهایی نقل شده است همچون مالک اشتر؛ مالک اشتر از بازار کوفه می گذشت. جوانی در مسیر او نشسته بود و او را نمی شناخت، مشتی خاک برداشت و به سر و صورت وی پاشید مالک اعتنایی نکرد و رد شد.
شخصی به او گفت: آیا او را نشناختی که این جور به او اهانت کردی؟
آن جوان گفت: مگر که بود؟ گفت: مالک اشتر، امیر لشگر علی (علیه السّلام) بدنش به لرزه افتاد و گفت: قبل از این که درباره من تصمیمی بگیرد، به سراغ وی بروم از او معذرت خواهی کنم. به دنبال مالک اشتر روان شد.
دید او وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. او صبر کرد تا نمازش را تمام کرد. بعد از نماز به التماس افتاد و گفت من همان آدم بی ادبی هستم که به شما جسارت کردم. من شما را نمی شناختم. مرا ببخشید.
مالک گفت: به خدا قسم من به مسجد نیامدم جز برای این که دو رکعت نماز بخوانم و درباره تو دعا کنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند.
سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۸۶، فلسفه اخلاق، استاد مطهرى، ص ۲۴.
پس از ویرایش و زیبا سازی به نقل از:
تاریخ به روزرسانی: شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴