ترس و تاثیر آن در ایجاد نقصان شخصیت اجتماعی انسان
آقا أمیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: «الْبُخْلُ عَارٌ، وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ»[۱] ، بخل ننگ، و ترس مايهی نقصان است، و فقر، شخص زيرك را از بيان دليلش گنگ مىسازد و آن كس كه فقير و تنگدست است حتى در شهر خود هم غريب است.
حضرت در بخش دوم از این حکمت میفرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، فرمود: ترس، مایهی نقصان و کاستی انسان است،
در مورد «جُبن» باید گفت که مراد از آن؛ ضعف القلب است، در جاییکه شایستهاست انسان با قوّت حضور پیدا کند و دفاع کند اگر ضعف قلب بر وی عارض شود بهگونهای که قوّت قلب و قدرت دفاع نداشته باشد، به او جَبان میگویند.
در دفاع از ارزشها، در میدان ایثار، در میدان امربهمعروف و نهیازمنکر، در میدان تعلیموتربیت و ... از خود ضعف نشان میدهد و به میدان نمیآید، احساس ضعف میکند، قوّت قلب ندارد به این انسان جَبان گفته میشود؛ نه ترسی که بهخاطر عظمت طرف مقابل باشد؛ چون به این نوع از ترس، خشیت گفته میشود. به ترسی هم که بهخاطر نگرانی از حوادث غیرمترقبه باشد، خوف گفته میشود. همهی اینها جوانب گوناگونی دارد؛ اما جُبن آن ترسی است که منشأ آن ضعف قلب باشد در اقدام عملی در مواردی که شایسته هست انسان اقدام عملی داشته باشد.
با توجه به معنایی که برای واژهی «جُبْن» بیان شد مشخص شد آن بحثی را که دربارهی خوف و ترس انسان مؤمن از خداوند و از عذاب الهی که از نشانههای ایمان انسان است، در اینجا موضوعیتی نداشته و خارج از بحث است.
بنابراین، با این توضیحاتی که بیان کردیم نباید این شبهه برای کسی مطرح شود که اگر جُبن همانگونه که گفتیم یکی از صفات رذیله است و علمای اخلاق هم این صفت را جزء موارد و زیر مجموعههای قوه غضبیّه برشمردهاند و آن را مذمّت کردهاند، پس چرا در روایت آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا [وَ] فِي قَلْبِهِ نُورَانِ: نُورُ خِيفَةٍ، وَنُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا، وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا»[۲] ، فرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، كه اگر هر يك از آنها را وزن كنى بر ديگرى فزونى نیابد.
این روایات خارج از بحث ماست و خروج موضوعی دارد، چرا که آن خوف با این جُبن که در اینجا بیان شد تفاوتی ماهوی دارد و در دو جانب جدای از هم قرار دارند که مزاحمتی هم برای یکدیگر نخواهند داشت، چون گفتیم که جُبن ضعف قلب در میدان حضور و اقدام در عمل است، ولی خوف، ترس از عذاب الهی و در برابر خدای عزّوجلّ است. آن ترس، خوف من الله است. لذا مؤید آن هم این است که جُبن در مقابلش شجاعت قرار دارد. یکی از راههای شناخت مفاهیم و واژگان، شناختن آن از طریق ضد آن است، ضد واژهی جُبن، شجاعت است؛ اما ضد واژهی خوف به آن معنای خودش شجاعت نیست، بلکه تجرّی و جرأت بر گناه و تخلف و جرأت بر خداوند متعال است؛ پس این بحث خارج از موضوع بحث ماست. بنابراین کسی دراینباره شبههای برایش پیش نمیآید؛ زیرا با تأمل و دقت پی میبریم که تنافی در این روایات و بحث ما وجود ندارد.
شرح و تفسیر کلام امام (علیه السلام):
امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه دربارهی جُبن میفرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، جُبن موجب نقص و کاستی است.
در روایات اسلامی نیز مضمون همین نکته مورد توجه واقع شده و به گونههای متفاوتی مورد تاکید قرار گرفته است.
شاید سرّ این مطلب هم این باشد انسانی که دارای این خصلت باشد، توان اقدام هیچکاری را نخواهد داشت، به عبارتی امکان به نمایش گذاشتن تواناییهای خود و دفاع از داشتهها و یا ارزشهای دینی خودش که باید از آنها دفاع کند را نداشته و از دست میدهد.
اگر اینچنین است، گفتیم که در مقابل جُبن، شجاعت قرار دارد؛ شجاعت هم واضح و روشن است که یکی از ارکان اساسی ایمان است، پس هر کس که شجاعت ندارد و دارای جُبن است، در حقیقت یکی از ارکان ایمانش ناقص است، پس حضرت که میفرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، در حقیقت امام (علیه السلام) میخواهد بفرمایید که انسان مؤمنی که جبان باشد، ایمانش کامل نیست و ناقص است و توانایی مقابله و دفاع را ندارد.
لذا در روایتی از امام باقر (علیه السلام) میخوانیم که حضرت فرمود: «لَا يُؤْمَنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ؛ وَلَا يَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَلَا حَرِيصاً وَلَا شَحِيحاً»[۳] ، فرمود: انسانی که سه چیز در او باشد ایمان نیاوردهاست: یکی بخل است که همان حرص باشد، یکی حسد است، و دیگری هم جُبن است، [البته برخیها شُحّ را به بُخل معنا کردهاند که غلط است. شُحّ مقدمهای برای حرص، و حرص مقدمهای برای بُخل بوده و از اسباب و علل آن میباشد.] و انسانی که ترس(جُبن) و بُخل و حرص در او باشد، مؤمن نخواهد بود.
ایمان، برای قوت قلب است، برای این است که قلب تقویت شود تا بتواند در کنار ارزشها مقاومت کند و در مقابل ضدارزشها و آفتها ایستادگی کند، این روایات مؤید همان نکتهای است که بیان کردیم. در تبیین این روایت میتوان اینگونه گفت: یکی از فلسفههای ایمان، قوت بخشی به انسان در مراحل زندگی و بهویژه در مقابل خطرات معنوی است بهگونهای که انسان قوت پیدا کند و به مرحلهای برسد که بتواند خود را در مقابل خطرات نگه دارد، آن مرحلهای که انسان بتواند خود را در مقابل خطرات نگه دارد در قرآن و روایات از آن تعبیر به تقوی شده است، به گونهای که انسان اهل تقوی میتواند خود را در برابر آفات، خطرات و آسیبها مراقبت کند، اما جُبن و ترس، مانع رسیدن انسان به این مرحله میشود، لذا با ایمان منافات دارد. و امام باقر (علیه السلام) هم فرمود که جُبن، در انسان مؤمن راه ندارد.
علیایحال ایمان برای تربیت و تقویت انسان است؛ مرکز تقویت انسان هم قلب انسان است. انسان باید قوت پیدا کند و به مرحلهای برسد که بتواند خود را در برابر آفتها نگه دارد. حال اگر این انسان از همان ابتدا جَبان باشد و قوت قلب نداشته باشد و ترسو باشد به این مرحله و مقام نمیرسد. و بهطورقطع یکی از ارکان ایمان را نیز ندارد.
پاسخ به یک شبهه:
در روایت فوق که بدان پرداختیم، سخن از منافات داشتن ایمان با جُبن بود، اما امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، فرمود: ترس، مایهی نقصان و کاستی انسان است. حضرت در این کلام خود نفرمود که جَبان ایمان ندارد!، و از سویی هم دو روایت وجود دارد که در یکی از آن روایات از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) سوال شد که آیا امکان دارد انسان مؤمن جبان باشد؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: بلی، امکان دارد! روایت این گونه دارد:
سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: وَيَكُونُ بَخِيلًا؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: وَيَكُونُ كَذَّاباً؟ قَالَ: لَا»[۴] ، از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد: آيا مؤمن، ترسو مىشود؟ حضرت فرمود: آرى. عرض شد: آيا مؤمن، بخیل مىشود؟ فرمود: آرى. عرض شد: آيا مؤمن، دروغگو مىشود؟ فرمود: نه.
و در روایت دیگری نیز از امام صادق (علیه السلام) که شبیه آن است اینگونه آمده است: الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) «يَكُونُ الْمُؤْمِنُ بَخِيلًا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: قُلْتُ: فَيَكُونُ جَبَاناً؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: فَيَكُونُ كَذَّاباً؟ قَالَ: لَا، وَلَا خَائِناً، ثُمَّ قَالَ: يُجْبَلُ الْمُؤْمِنُ عَلَى كُلِّ طَبِيعَةٍ إِلَّا الْخِيَانَةَ وَالْكَذِب»[۵] ، حسن بن محبوب گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم: آیا انسان مؤمن بخیل میشود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: ترسو هم میشود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: مؤمن دروغ میگوید؟ حضرت فرمودند: انسان مؤمن دروغ نمیگوید و خیانت در امانت نمیکند. سپس حضرت ادامه دادند: مؤمن ممکن است هر رذیله و صفت بدی پیدا کند، مگر خیانت و دروغ.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: جُبن، نقص انسان است، امام باقر (علیه السلام) فرمود: انسان مؤمن جَبان نیست، یعنی کسی که جُبن در او باشد مؤمن نیست، ولی در روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق (علیه السلام)، هر دو در جواب از سؤال سائل که پرسیدند آیا انسان مؤمن ممکن است جبان باشد، فرمودند: امکان دارد.
سؤالی در اینجا مطرح میشود و آن اینکه چگونه بایستی میان این دو دسته از روایات جمع نمود؛ و چگونه میشود پاسخ قانع کنندهای به این پرسشها داد؟
برای حل این تعارض و در جواب به اینگونه پرسشها بایستی اینچنین گفت: با اندک تأملی در لسان روایات میتوان به راه حل مساله پی برد و پاسخی قانع کنندهای را ارائه نمود، و آن پاسخ قانع کننده این است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: جُبن مایهی نقص است، یعنی در وجود انسان جبان و ترسو، نقص است. حضرت (علیه السلام) نفرمود که مؤمن نیست، بلکه ایمان ظاهری هست و جَبان مایهی نقصان میشود، عنوان ایمان به اطلاقش صدق میکند ولو اینکه ناقص باشد، چون ایمان دارای اجزا و مراتبی است، بله! اگر این جزء از اجزاء رئیسیّه باشد و کلّ بهانتفاء اجزاء رئیسیّه از بین میرود، اما اگر از اجزاء رئیسیّه نباشد اطلاقش صدق میکند، ایمان هست، اما ناقص است. برخی از شرائط ایمان و اوصاف کمال، اوصاف ایجادیه است و برخی از آنها هم اوصاف کمالیه هستند؛ حال اگر اوصاف کمالیه نباشد ایمان هست، ولی کامل نیست. لذا جُبن در کلام امیرمؤمنان (علیه السلام) با مسئلهی ایمان مشکلی ندارد. در روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق (علیه السلام)‘ نیز که سؤال از جُبن انسان مؤمن میشود، و جواب میدهند آری! ایشان نفرمود که مؤمن کامل جبان است، بلکه سؤال کردند آیا انسان مؤمن میتواند جبان باشد، حضرت فرمود آری! ایمان دارد، اما جُبن هم دارد، صدق عنوان ایمان میکند چون حداقل پایهی ایمان را دارد، اما حداکثرش را ندارد، و چون حداقل ایمان را دارد، مشکلی ندارد، لکن اوصاف کمالی ایمانش دارای نقص است. ؛ پس تا این جا هیچ مشکلی وجود نداشت.
اما در کلام امام باقر (علیه السلام) شبههای اساسی وجود دارد به اینکه حضرت فرمود: ایمان نیاوردهاست و مؤمن نیست کسی که جبان باشد. حضرت فرمودند: انسان مؤمن، انسانی است که جبان در او نباشد؛ به تعبیری مؤمن نیست و ایمان نیاورده کسی که جبان باشد. امام (علیه السلام) در اینجا نفی ایمان را فرموده است.
سؤال: حلّ تعارض در بین این روایت چگونه است؟ از طرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق (علیه السلام)‘ فرمودند که امکان دارد انسان مؤمن جبان باشد، امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز فرمود که جُبن مایهی نقص و کمبود برای انسان است؟ و از طرفی هم امام باقر (علیه السلام) فرمود: انسانی که جبان باشد مؤمن نیست؟ چگونه تعارض در بین این روایات حلّ میشود؟
جواب: در پاسخ به این سوالات میگوییم که قابلحلّ است. در مورد این روایت باید بگوئیم که این روایت نیز منافاتی با دو دسته روایات پیشین ندارد، چرا که مقصود در این روایت نیز ایمان، ناقص بوده و کامل نیست، یعنی اگر ایمان انسان مؤمن کامل باشد هرگز ترسو نبوده و اهل جُبن نخواهد بود، بلکه انسانی شجاع خواهد بود که قلبی با قوّت داشته و در مقابل هر مسألهای که باید دفاع کند، دارای قدرت دفاع خواهد بود.
برای اینکه بتوانیم برخی از عناوینی را که به صورت مطلق در مورد ایمان به کار رفته، حمل بر ایمان کامل کنیم، باید آن را حمل بر عنوانی کنیم که اتم و اکمل باشد؛ یعنی به اصطلاح علمی آن، اطلاق مطلق را حمل بر اکمل افراد و مصادیق آن کنیم؛ همانند همین روایت مورد بحث که ایمان را به صورت مطلق ذکر کرده و هیچ قیدی و وصفی همچون کمال را برای آن بیان نکرده است. از اینگونه موارد در روایات زیاد وجود دارد، همانند آنچه که دربارهی نماز همسایه مسجد وارد شده است که امام صادق (علیه السلام) از آباء گرامش (علیهم السلام) از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) اینگونه روایت میکند که حضرت فرمود: «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد»[۶] ، یعنی نمازی برای همسایه مسجد نیست مگر اینکه نمازش را در مسجد بخواند. اگر چه به طور مطلق به کار رفته، اما ظاهر این روایت نیز همانند روایت ایمان و جُبن بوده و معنایش نیز همان معنا است؛ یعنی مراد در اینجا این است که «لَا صَلَاةَ کاملة لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد»[۷] ، یعنی نماز کاملی برای همسایه مسجد نیست، مگر اینکه نمازش را در مسجد بخواند.
در اینجا هم اینگونه است، یعنی ایمانش کامل نیست. بنابر این ایمان و جُبن متناقض یکدیگر نیستند، به گونهای که هرگز با هم جمع نشوند، ولی اگر بخواهیم فرد را با ایمان کامل تصور کنیم باید جُبن را از آن جدا نماییم، در غیر اینصورت ناقص خواهد بود؛ یعنی ایمان هست، ولی ناقص است. در نتیجه سخن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، تحقق یافت. بله! این شخص ایمانش به مرحله و درجه کمال نرسیدهاست؛ پس شبههای در اینجا وجود ندارد و حمل اکمل بر مطلق افراد میشود.
جُبن همان «مَنْقَصَة» است، در برخی از روایات از جُبن به آفت تعبیر شدهاست. در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) منقول است که حضرت فرمود: «الجُبنُ آفةٌ، العجزُ سَخافةٌ ...»[۸] ، فرمود: ترسويى، آفت و عجز و ناتوانى نابخردى است. طبق فرمایش حضرت، جُبن آفت است که همان نقص میباشد.
عوامل و اسباب جُبن
یکی از مباحثی که بایستی مورد توجه قرار گرفته و ریشهیابی شود این است که چرا برخی افراد به این حالت «جُبن» گرفتار میشوند؟
در این جا باید دو مطلب روشن شود:
مطلب اوّل: آیا جُبن و ترسو بودن مسألهای فطری و ذاتی است، یعنی امری فطری و باطنی برای انسان است بهگونهای که انسان ترسو متولد میشود؟ آیا این حالت، حالتی وراثتی است، یا امری اکتسابی است؟ و یا از علل و اسبابی بوجود میآید؟
مطلب دوم: آیا این حالت در انسان قابل تغییر است، یعنی انسان ترسو و جبان میتواند خودش را تغییر بدهد یا نه؟
در پاسخ با این مطلب باید بگوئیم که: بسیار واضح و روشن است که این امور بدون اسباب و علل نخواهد بود و اگر بگوییم این انسان قابل تغییر نیست، به گونهای که انسان ترسو، جبان بهدنیا آمده و تغییر نمیکند، و این حالتی وراثتی است، میگوییم پس تکلیفی ندارد، اموری را که از اختیار انسان خارج است هرگز نمیتواند مورد مذمت و سرزنش قرار گیرد، چرا که از شرایط تکلیف، اختیار انسان است، و هر آنچه که خارج از حوزهی اختیار انسان باشد، تکلیف به آن تعلق نخواهد گرفت. روایاتی هم که در مذمت مسئله جُبن و انسان جبان وجود دارد و فراوان هم هست لغو میشود. همهی این کلمات و توجیهها و مواعظ لغو میشوند، چون از شرائط تکلیف اختیار و قدرت برای انجام عمل است و اگر نباشد اثری ندارد؛
پس باید به دنبال علل و اسباب، و زمینههای ابتلای به جُبن بگردیم که همان ضعف قلب است در مقابل اموری که نیاز به قوت دارد.
ممکن است که جُبن، اسباب و علل متعددی داشته باشد، لکن در مقام داوری کردن و استقضاء نیستیم، بلکه میخواهیم ملاک و ریشهای اساسی پیدا کنیم.
{۱} مال و فرزند
زمانیکه در منابع لغوی و تفسیری به مسألهی جُبن پرداختهاند بهنکتهای اساسی اشاره کردهاند که نکته مهمی است، اگر به این نکته توجه کنیم و جامعه را هم به آن توجه بدهیم، خیلی از عوارضی را که بهخاطر مسئلهی جُبن ایجاد میشود میتوان حل کرد.
چنانچه در برخی از منابع لغوی و تفسیری در بیان و شرح حدیثی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) به نمونههایی از اسباب و علل جُبن و ترس پرداخته و ذکر نمودهاند.
به عنوان مثال، أزهری میگوید: فِي الحَدِيث: أنَّ النَّبي (صلی الله علیه و آله و سلّم) احتضَنَ أَحَدَ ابْنَيْ بِنْتَه، وَهُوَ يَقُول: «إِنَّكُم لَتُجِّبنُون، وَتُبَخِّلون، وَتُجَهِّلُون، وَإِنَّكُمْ لمن رَيْحان الله»، ... يُرِيد: أَن الْوَلَد لما صَار سَببا لجُبن الْأَب عَن الْجِهَاد، وَإنْفاق المَال، وَالافْتِتان بِهِ، كَانَ كأَنَّه نَسَبَه إِلَى هَذِه الْخلال، وَرماه بهَا، وَكَانَت الْعَرَب تَقول: «الْوَلَد مجْنَبَةٌ مَبْخَلَة»[۹] . أزهری گوید: در روایتی نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلإم) یکی از پسران دخترش را در آغوش گرفت و میفرمود: شما مایهی جُبن هستید! شما مایهی بخل هستید! شما مایهی جهل هستید![تعبیر بسیار عجیبی است]، فرمود: شما ريحانة الله هستید.
أزهری در تفسیر این روایت اینگونه میگوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) از بیان این سخن این مطلب را اراده کرده و با این تعبیر میخواهند بفرمایند که امام حسن و امام حسین‘ موضوعیت ندارند، بلکه مطلق فرزند مراد است، و این یک درس کلی است، أزهری در تفسیر سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) میگوید: فرزند برای پدری که به جهاد با دشمن میرود سبب جُبن میشود، به گونهای که با نگاهش به پدر عامل ضعف وی شده و او را از جهاد باز میدارد، همچنین زمانیکه پدر میخواهد اموال خود را در راه خداوند انفاق کند، فرزند میگوید: پس من چه کنم و ... لذا از انفاق باز میماند. فرزند در موضوعات گوناگون مایهی فتنه و فریفتن پدر میشود، مثل این که فرزند را نسبت جُبن و بخل و افتنان داد؛ بههمین جهت است که عرب میگوید: «الْوَلَد مجْنَبَةٌ مَبْخَلَة»، فرزند، آلت و ابزار جُبن و بخل است؛ یعنی اینکه در مسألهی جُبن اینچنین است که پدر به جهت وابستگی و علقهای که به فرزندش دارد از اقدام میدانی باز میماند.
زمخشری در تفسیر کشاف همین حدیث را نقل میکند، سخن ازهری را هم نقل کرده و در ذیل آن میگوید: «معناه: إن الولد يُوقعُ أباهُ في الْجُبن؛ خوفاً من أن يُقْتَل فيضيع ولدُه بعدَه»[۱۰] ، معنای روایت این است که فرزند، پدرش را در جُبن و ترس میاندازد، ترسش هم از این است که پدرش کشته شده و او ضایع شود و کسی را نداشته باشد. یتیم شود و کسی را نداشته باشد بحث مفصلی در این زمینه وجود دارد.
با توجه به این بیانی که از اهل لغت و ارباب تفسیر در اینجا نقل شد، معلوم میشود یکی از اسباب و عللی که موجب جُبن در انسان میشود، دلبسته بودن و وابستگی است؛ دلبستگی به هر چیزی که قلب انسان را در اقدامات عملی و در میدان دفاع از دین و ارزشها و مسائل گوناگون بازمیدارد، چرا که ذکر این موارد همانند فرزند و مال و شبه آن، از جمله نمونههایی است که دلبستگی به آنها موجب ضعف قلب در اقدام کردن به دفاع از مواردی میشود که شایسته است با قوّت دفاع شود؛ زیرا اصل داشتن مال و فرزند که سببی برای ضعف قلب نیست.
همانند عبدالله بن حر جعفی که در مسیر با امام حسین (علیه السلام) خیمه میزند، زمانیکه امام (علیه السلام) کسی را به سمت او میفرستد تا بیاید و امام را یاری کند، او میگوید من مرد جنگ نیستم، بهبیابان آمدهام تا صدای امام به گوش من نرسد، او به امام میگوید: من مرد این میدان نیستم، قوت قلب ندارم؛ ولی حاضرم این شمشیر و اسب را به شما بدهم، در اینجا بود که امام× برخاست و فرمود: من آمدهام دست تو را بگیرم و الا چه نیازی به شمشیر و اسب تو دارم.
و چه فراوان افرادی در تاریخ گذشته و تاریخ معاصر بودند که فرزندان و اموالی داشتند، ولی موجب جُبن و ضعف قلب برای آنان نشد، بلکه با قوّت و بهموقع برای دفاع از ارزشهای دینی، اسلامی و انسانی به پا خواستند و اهل شجاعت شدند؛ که شهیدان، نمونههای بارز و روشنی از آنها هستند.
پس مقصود از ذکر این موارد، دلبستگی است؛ و نمونه واضحی که در خیلی از موارد موجب دلبستگی انسان شده و وی را از اقدام بهموقع و از حرکت باز میدارد، همان فرزندان و اموال انسان هستند.
{۲} سوءظن به خداوند متعال
یکی دیگر از عوامل و اسباب پیدایش جُبن که در برخی روایات نیز بدان تصریح شده، سوء ظن به خداوند متعال و به قدرت او است.
چرا که وقتی انسان ترسو و جبان باشد در مقابل خطرات از پا نشسته و برای مقابله با آنها هیچ اقدامی نمیکند و به دفاع بر نمیخیزد؛ چنانچه به دل او رجوع کنی، خواهی دید که با خودش میگوید: کار من نیست که اقدام کنم و میترسم که این خطر دامن من را هم بگیرد، لذا اقدامی نمیکند.
قلب او توان همراهی با او را ندارد که او را در اقدامی مناسب یاری کند، یعنی در حقیقت به قدرت خداوند در حفظ نمودن او و حراست از جان و مالش و نیز در یاری و نصرت او تردید میکند و لو این تردید، بدون شعور و درک واقعی باشد.
لذا در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمده که حضرت فرمود: «الْجُبْنُ وَالْحِرْصُ وَالْبُخْلُ غَرَائِزُ يَجْمَعُهُمْ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعَالَى»[۱۱] ، ترس و حرص و بخل، صفات زشتی است که در یکجا جمع میشود و انگیزه اصلی آن سوءظن به خداوند متعال است .
این روایت، توضیحی است بر اینکه ریشهی اصلی و انگیزهی این صفات رذيله که جُبن هم از جملهی آنها است، همان سوء ظن نسبت به خداوند است.
جانب مدیریتی و اجتماعی در سخن امام علی (علیه السلام):
بحث دیگری که در اینجا وجود دارد این است که:
سؤال: کلام امیرمؤمنان (علیه السلام) که فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، آیا نگاه حضرت فقط به نگاه فردی است، یعنی میخواهد بگوید که ایمان و شخصیت انسان ناقص است و باید برود و آن را کامل کند، انسان ترسو انسان ضعیفالقلب است و این صفت جزء اخلاق رذیله بوده و منحصر به جنبه فردی آن است یا نه، این سخن امام (علیه السلام) جنبهی اجتماعی و مدیریتی هم دارد؟
پاسخ: نکتهای که از سخن امام (علیه السلام) در موضوع مدیریتی و اجتماعی، از نگاه برداشتهای حدیثی و با رعایت ضوابط فقه الحدیث، میتوان استفاده کرد، این است که امام (علیه السلام) وقتی به نقص بودن این خصلت اشاره میکند، نمیتوان مراد امام (علیه السلام) را منحصر در جانب فردی کرده و بگوییم که تنها مراد امام، نقص فردی است و فقط میخواهد وی را از ترسو بودن خارج کرده و به او قوّت قلب بدهد؛ بلکه میتوان سخن امام× را ناظر به مسایل اجتماعی دانست، و یا لا اقل به صورت التزامی از آن استفاده کرد که اگر انسان ترسو، انسانی ناقص است که از کمال در قوت قلب و قدرت دفاع و توان تصمیمگیری و حرکت بهموقع و بدون ترس برخوردار نیست، پس وی را نباید در مدیریتهای جامعه دخالت داده و مسئولیتهای مهم را بر عهدهی او گذاشت؛ چرا که او نمیتواند بهموقع تصمیم بگیرد، بهموقع حرکت و اقدام کند و بهموقع دفاع کند؛ همه اینها از جمله ضروریات یک جامعه دینی و انسانی است.
انسان جبان حق دخالت در حوزههای مدیریتی را ندارد، چه میخواهد مدیریتهای کلان جامعه باشد و چه میخواهد مدیریتهای خرد و کوچک در حوزههای مختلفی از قبیل: جنگ و جهاد و ... باشد.
با ایننگاه، زمانیکه به روایات اسلامی مراجعه میکنیم، میبینیم که چه زیبا حضرات معصومین (علیهم السلام) به همین موضوعات پرداخته و مردم را موعظه کردهاند؛ حتی توصیه فرمودهاند که انسانهای جبان و ترسو را در بخشهای مدیریتی دخالت ندهید.
در روایتی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «احْذَرُوا الْجُبْنَ، فَإِنَّهُ عَارٌ وَمَنْقَصَة»[۱۲] ، امام (علیه السلام) فرمود: از ترس بپرهیزید كه ننگ و نقصان است .
مدیریت جبان مدیریت معکوس جامعه است (جرأت بر خودیها و خاموشی در برابر بیگانگان)
قرآن در مورد مدیریت درست میفرماید: {أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ}[۱۳] ، در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند.
قرآن میفرماید: مدیریت درست این است که با دشمنان با شدّت و محکم و با دوستان با محبت و مهربانی برخورد کند.
امام مجتبی (علیه السلام) در پاسخ به اين پرسش، كه ترسويى چيست؟ فرمود: «الْجُرْأَةُ عَلَى الصَّدِيقِ وَالنُّكُولُ عَنِ الْعَدُو»[۱۴] ، یعنی ترسويى(جبان) بر خودیها جرئت پیدا میکند و در برابر دشمن نکول و عقبنشینی کرده و نرم سخن میگوید و مقاومت نمیکند؛ اما در مقابل خودیها جرات کرده و زبانش در مقابل دوستان باز است.
متأسفانه اینگونه رفتارها را امروزه در جامعه مشاهده میکنیم که مسئولین ما در برابر مردم زبانشان باز است، اما در مقابل دشمن که قرار میگیرند مقاومتی ندارند، در برابر آنها عقبنشینی کرده و نرم سخن میگویند. و این مدیریت معکوس است که در جامعه دیده میشود.
نهجالبلاغه برای ما یک درس اجتماعی در سطح مدیریتی جامعه است، درسی که نهجالبلاغه برای ما دارد این است که اگر مدیریت جامعه دست انسان ترسو بیفتد، مدیریت معکوس میشود.
پرهیز از مشورت با انسان ترسو
در روایتی اینگونه آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ، عَنْ أَبِيهِ، بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلإم): «يَا عَلِيُّ! لَا تُشَاوِرَنَّ جَبَاناً، فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ، وَلَا تُشَاوِرَنَّ الْبَخِيلَ، فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِك،َ وَلَا تُشَاوِرَنَّ حَرِيصاً، فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً، وَاعْلَمْ يَا عَلِيُّ! أَنَّ الْجُبْنَ وَالْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ، يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ»[۱۵] ، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: يا على! با ترسو مشورت مكن كه راه رهايى را به تو تنگ مىكند، و با بخیل مشورت مكن كه تو را از هدفت باز مىدارد، و با حریص مشورت مكن كه طمع كارى را براى تو زینت مىدهد، و يا على! بدانكه ترس و بخل و حرص يك طبیعت دارند و بدگمانی(به خدا)جامع همهی آنهاست.
در حوزه مشورت هم همینگونه است، اگر مشاور انسان فردی ترسو باشد راه خروج را بر انسان میبندد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در فرمان حکومتی خود به مالك اشتر زمانیکه میخواهد وی را به مصر بفرستد، اینگونه مینویسد: «وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَيَعِدُکَ الْفَقْرَ وَلاَ جَبَاناً يُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُورِ وَلاَ حَرِيصاً ييُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»[۱۶] ، در مشورت خود انسان بخیل را داخل مگردان؛ چونكه او تو را از نيكى و بخشش كردن باز مىدارد و از تنگدستی مىترساند، با انسان ترسو نیز مشورت نکن، زیرا روحيّهی تو را در انجام كارها سست مىكند. با انسان حریص نیز مشورت نکن، چرا كه حرص را با ستمكارى در نظرت زینت مى دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ریشهی آنها بدگمانی به خداى بزرگ است.
کار انسانهای ترسو، بزرگنمایی مشکلات، سیاه نمایی و ناامید سازی انسان است.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در اینباره میفرماید: «لا تُشرِكَنَّ في رأيكَ جَبانا يُضَعِّفُكَ عنِ الأمرِ، وَيُعظِّمُ علَيكَ ما لَيسَ بعَظيمٍ»[۱۷] ،
امام (علیه السلام) فرمود: انسان ترسو را در رأی و نظرت شریک مكن كه تو را در تصميم و ارادهات سست مىکند [زیرا تو را ناتوان جلوه میدهد،] و کاری که سخت نیست آن را برای تو خیلی بزرگ جلوه میدهد.
انسانهای ترسو محروم از حضور در میدان مبارزه، و جنگ و جهاد با دشمنان
انسانی که ترسو است جهت بهرهمند شدن از پاداش جهاد، فقط اجازه حضور در میادین پشتیبانی و ارائه خدمات را دارند.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی انسان ترسو و حضورش در میدان نبرد و جهاد با دشمن میفرماید: «مَن أحسَّ مِن نَفْسِهِ جُبْنا، فلا يَغْز»[۱۸] ، فرمود: هر كس که در خود احساس ترس مىكند، به جنگ نرود.
انسان جبان حق ندارد وارد میدان جنگ و مقاومت یا اقتصاد مقاومتی و مدیریت مقاومتی شود.
در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز وارد شده که حضرت فرمود: «لا يَحِلُّ للجَبانِ أنْ يَغْزوَ لأنّهُ يَنْهَزمُ سريعا، ولكنْ لِيَنْظُرْ ما كانَ يُريدُ أنْ يَغْزوَ بهِ فليُجَهِّزْ بهِ غيرَهُ ؛ فإنَّ لَهُ مِثلَ أجرِهِ ولا يَنْقصُ مِن أجرِهِ شيءٌ»[۱۹] ، فرمود: روا نيست كه آدم ترسو به جنگ برود؛ زيرا به سرعت فرار مىكند؛ بلكه بايد ببیند با چه ابزاری قصد جنگیدن داشت، تا آن را در اختيار ديگرى بگذارد. در اين صورت اجر و پاداشی همانند آن جنگجو دارد و از اجر او (جنگجو) نيز چيزى كم نمىشود.
در روایات بهصراحت نقلشده که انسان ترسو، حتی از جهاد و ثواب جهاد محروم است، مگر اینکه در پشتیبانیها دخالت کند و کمکی داشته باشد.
به انسان جبان توصیه شده، لوازم جنگی خود را در اختیار دیگری که شجاع باشد و بتواند در برابر دشمن از آن نهایت استفاده را ببرد و جهاد کند قرار دهد و با این کار او نیز از ثوابش بهرهمند شود.
خلاصه اینکه: حضرت (علیه السلام) که فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، آری! ترس، نقصی اساسی در همهی حوزهها است، میخواهد حوزهی اخلاق باشد، حوزهی مدیریتی باشد، حوزهی مسائل اجتماعی باشد، حوزهی تصمیمگیری باشد، حوزهی جهاد باشد، حوزهی ایمان باشد و یا هر حوزهی دیگری ترس برای انسان یک نقص بهشمار میرود.
باید تلاش کرد و ترس در این حوزهها را جبران نمود تا ایمان کامل شود و ترس از بین برود. باید سوء ظنّ بالله را تبدیل به حسن ظنّ بالله کرد تا ترس از بین برود. باید دلبستگیها را از بین برد تا ترس از وجود انسان خارج شود. مظهر کامل این عمل شهدا بودند که این را به نمایش گذاشتند تا ترس از جامعه برود و برکات بر جامعه نازل شود.
پاورقی ها:
[۱] نهج البلاغه (صبحي صالح)، جمعي از راويان، ج۱، ص۴۶۹، .
[۲] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۲، ص۷۱.
[۳] الخصال، الشيخ الصدوق، ج۱، ص۸۳.
[۴] مكارم الأخلاق، ابن أبي الدنيا، ج۱، ص۵۴.
[۵] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج۷۲، ص۱۷۲.
[۶] دعائم الإسلام، القاضي النعمان المغربي، ج۱، ص۱۴۸.
[۷] خارج کلام مقارن، خارج کلام مقارن، ج۱، ص۱۷۹.
[۸] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، ج۱، ص۲۱.
[۹] تهذيب اللغة، الأزهري، محمد بن أحمد، ج۱۱، ص۸۵.
[۱۰] الفائق في غريب الحديث، الزمخشري، ج۱، ص۱۶۲.
[۱۱] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، ج۱، ص۹۸.
[۱۲] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، ج۱، ص۱۶۰.
[۱۳] سوره فتح، آیه۲۹.
[۱۴] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج۱، ص۲۲۵.
[۱۵] الخصال، الشيخ الصدوق، ج۱، ص۱۰۲.
[۱۶] نهج البلاغه (صبحي صالح)، جمعي از راويان، ج۱، ص۴۳۰، .
[۱۷] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، ج۱، ص۷۵۶.
[۱۸] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج۹۷، ص۴۹.
[۱۹] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج۹۷، ص۴۹.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلإم): رأسُ الحِكمَةِ مَخافَةُ اللّه ِ.
سرآمد حكمت ترس از خداست.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلإم): جِماعُ الخَيرِ خَشْيَةُ اللّه ِ .
كانون خوبيها ترس از خداست .
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلإم): أعْلى النّاسِ مَنزِلَةً عِندَ اللّه ِ أخوَفُهُم مِنهُ .
بلند پايه ترين مردم نزد خدا ترسانترين آنها از اوست .
امام على عليه السلام :
الخَوفُ جِلْبابُ العارِفينَ .
ترس [از خدا] رداى خداشناسان است .
امام على عليه السلام :
الخَشيَةُ مِن عذابِ اللّه ِ شِيمَةُ المُتّقينَ .
ترس از عذاب خدا، خوى پرهيزگاران است .
امام على عليه السلام :
خَشيَةُ اللّه ِ جِماعُ الإيمانِ .
ترس از خدا كانون ايمان است .
امام على عليه السلام :
احْذَروا مِن اللّه ِ ما حَذّرَكُم مِن نَفْسِهِ ، و اخْشَوهُ خَشيَةً يَظْهَرُ أثَرُها علَيكُم .
از خدا برحذر باشيد ، چنان كه او شما را از خودش برحذر داشته است و از او بترسيد آن گونه كه آثار آن در شما آشكار شود .
امام على عليه السلام ـ در وصيّت خود به هنگام وفات به فرزندش حسن عليه السلام ـ فرمود :
اُوصيكَ بخَشْيَةِ اللّه ِ في سِرِّ أمْرِكَ و عَلانِيَتِكَ .
تو را وصيّت مى كنم كه در نهان و آشكار از خدا بترسى .
امام على عليه السلام :
اسْتَعِينوا على بُعدِ المَسافَةِ بطُولِ المَخافَةِ .
براى پيمودن راه دراز (سفر آخرت) از ترس طولانى [از خدا و عذاب آخرت ]كمك بگيريد .
امام على عليه السلام :
إنّ اللّه َ إذا جَمعَ النّاسَ نادى فيهِم مُنادٍ : أيُّها النّاسُ ، إنَّ أقْرَبَكُمُ اليَومَ مِن اللّه ِ أشَدُّكُم مِنهُ خَوفا .
آن گاه كه خداوند [ در روز قيامت ]مردم را گرد آوَرَد، آواز دهنده اى در ميان آنان ندا دهد كه : اى مردم ! امروز نزديكترين شما به خداوند كسى است كه [در دنيا] بيش از همه خدا ترس بوده است .
امام زين العابدين عليه السلام :
ابنَ آدَمَ ، لا تَزالُ بخَيرٍ ··· ما كانَ الخَوفُ لكَ شِعارا و الحُزنُ دِثارا .
اى فرزند آدم ! تا زمانى كه ترس [از خدا] جامه زيرين تو باشد و اندوه بالاپوشت پيوسته در خير و خوبى خواهى بود .
امام باقر عليه السلام :
تَحرَّزْ مِن إبْليسَ بالخَوفِ الصّادِقِ ، و إيّاكَ و الرّجاءَ الكاذِبَ ؛ فإنّه يُوقِعُكَ في الخَوفِ الصّادِقِ .
با ترس راستين، خود را از ابليس حفظ كن و از اميد دروغين بپرهيز ؛ زيرا كه تو را در ترس واقعى مى افكند .
امام باقر عليه السلام :
لا مُصيبَةَ كعَدَمِ العَقلِ ، و لا عدَمَ عَقلٍ كقِلّةِ اليَقينِ ، و لا قِلّةَ يَقينٍ كفَقدِ الخَوفِ ، و لا فَقدَ خَوفٍ كقِلّةِ الحُزنِ على فَقْدِ الخَوفِ .
مصيبتى چون بى خردى نيست و بى خرديى چون كم يقينى و كم يقينيى چون نترسيدن [از خدا] و نترسيدنى چون نداشتن غم از دست دادن ترس [از خدا] .
بحار الأنوار : حفص گويد:
ما رأيْتُ أحَدا أشَدَّ خَوفا على نَفْسِهِ مِن موسى بنِ جعفرٍ عليهما السلام ، و لا أرْجى للنّاسِ مِنهُ .
هيچ كس را بيمناكتر بر نفس خويش و اميدوارتر [به خدا] براى مردم از موسى بن جعفر عليهما السلام نديدم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ ··· خَوفُ اللّه ِ في السِّرِّ كأنّكَ تَراهُ ، فإنْ لَم تَكُن تَراهُ فإنّهُ يرَاكَ .
سه چيز نجات بخش است ··· ترس از خدا در نهان چنان كه گويى او را مى بينى ؛ چه اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش خود به على عليه السلام ـ فرمود :
اُوصيكَ في نَفْسِكَ بخِصالٍ فاحْفَظْها عنّي ··· الثّالثةُ : الخَوفُ مِن اللّه ِ عزّ ذِكْرُهُ كأنّكَ تَراهُ .
تو را به داشتن خصلتهايى سفارش مى كنم . آنها را از من به خاطر بسپار··· سوم: ترس از خداوند عزّ و جلّ، چنان كه گويى او را مى بينى .
امام صادق عليه السلام :
خَفِ اللّه َ كأنّكَ تَراهُ ، فإنْ كُنتَ لا تَراهُ فإنَّهُ يَراكَ ، فإنْ كُنتَ تَرى أنّهُ لا يَراكَ فَقد كَفَرتَ ، و إنْ كُنتَ تَعْلَمُ أنّهُ يَراكَ ثُمَّ اسْتَتَرْتَ عنِ المَخْلوقينَ بالمَعاصي و بَرَزْتَ لَهُ بِها فَقد جَعَلْتَهُ في حَدِّ أهْوَنِ النّاظِرينَ إلَيكَ .
از خدا چنان بترس كه گويى او را مى بينى ؛ چه، اگر تو او را نمى بينى، او تو را مى بيند . اگر فكر كنى كه او تو را نمى بيند ، هر آينه كافر شده اى و اگر بدانى كه او تو را مى بيند و با اين حال دور از چشم مردم و در برابر ديدگان خدا گناه كنى، بي گمان او را در حدّ پست ترين بينندگان خود قرار داده اى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن كانَ باللّه ِ أعْرَفَ كانَ مِن اللّه ِ أخْوَفَ .
هركه خدا شناس تر باشد خدا ترس تر است .
امام على عليه السلام :
أعْلَمُ النّاسِ باللّه ِ سُبحانَهُ أخْوَفُهُم مِنهُ .
عالمترين مردم به خداوند سبحان، ترسانترين آنها از اوست .
امام على عليه السلام :
أكْثَرُ النّاسِ مَعرِفَةً لنَفْسِهِ أخْوَفُهُم لرَبِّهِ .
خود شناس ترين مردم ، خدا ترس ترين آنهاست .
امام باقر عليه السلام :
في حِكمَةِ آلِ داوودَ : يا بنَ آدَمَ ، أصْبَحَ قلبُكَ قاسِيا و أنتَ لعَظَمةِ اللّه ِ ناسِيا ، فلَو كُنتَ باللّه ِ عالِما و بعَظَمَتِهِ عارِفا لَم تَزَلْ مِنهُ خائفا .
در حكمت آل داوود آمده است : اى فرزند آدم ! دلت سخت گشته است و بزرگى خدا را از ياد برده اى ؛ اگر خدا را مى شناختى و بزرگيش را مى دانستى ، همواره از او ترسان بودى .
امام صادق عليه السلام :
مَن عَرَفَ اللّه َ خافَ اللّه َ ، و مَن خافَ اللّه َ سَخَتْ نَفْسُهُ عنِ الدُّنيا .
آن كه خدا را شناخت، از خدا ترسيد و آن كه از خدا ترسيد، دل از دنيا بركنْد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ألا إنّ المؤمنَ يَعْمَلُ بينَ مَخافَتَينِ : بينَ أجَلٍ قَد مَضى لا يَدْري ما اللّه ُ صانِعٌ فيهِ ، و بينَ أجَلٍ قد بَقِيَ لا يَدْري ما اللّه ُ قاضٍ فيهِ ، فلْيَأخُذِ العَبْدُ المؤمنُ مِن نَفْسِهِ لنَفْسِهِ و مِن دُنياهُ لآخِرَتِهِ ، و في الشَّيْبَةِ قَبلَ الكِبَرِ ، و في الحياةِ قَبلَ المَماتِ؛ فوالّذي نَفْسُ محمّدٍ بِيَدِهِ ، ما بَعدَ الدُّنيا مِن مُسْتَعْتَبٍ ، و ما بَعدَها مِن دارٍ إلاّ الجَنّةَ أوِ النّارَ .
همانا مؤمن ميان دو ترس كار مى كند : ميان زمانى كه از عمرش گذشته است و نمى داند خدا با او چه مى كند، [و مى آمرزدش يا نه!] و ميان زمانى كه از عمرش باقى مانده است و نمى داند خدا درباره او چه حكم خواهد كرد . پس ، بايد كه بنده مؤمن، از خود براى خود، و از دنيايش براى آخرتش و در جوانى، پيش از پيرى و در زندگى، پيش از فرا رسيدن مرگ ، بهره برگيرد ؛ زيرا سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، پس از دنيا ديگر عذرخواهى و توبه اى در كار نيست و بعد از آن، سرايى جز بهشت يا دوزخ نباشد .
امام على عليه السلام :
إنّ المؤمنَ لا يُصْبِحُ إلاّ خائفا و إنْ كانَ مُحْسِنا ، و لا يُمْسِي إلاّ خائفا و إنْ كانَ مُحْسِنا ، لأنّهُ بَينَ أمْرَينِ : بَينَ وَقْتٍ قد مَضى لا يَدْري ما اللّه ُ صانِعٌ بهِ ، و بينَ أجَلٍ قدِ اقْتَربَ لا يَدْري ما يُصيبُهُ مِن الهَلَكاتِ .
مؤمن ، هرچند نيكوكار باشد، شب و روز را در بيم و هراس به پايان مى برد؛ زيرا او ميان دو حالت قرار دارد: زمانى كه گذشته است، و نمى داند خدا با او چه كرده است و اجلى كه نزديك گشته، و نمى داند چه خطراتى گريبان گيرش خواهد شد .
امام صادق عليه السلام :
المؤمنُ بَينَ مَخافَتَينِ: ذَنبٌ قَد مَضى لا يَدْري ما صَنعَ اللّه ُ فيهِ ، و عُمرٌ قَد بَقيَ لا يَدْري ما يَكْتَسِبُ فيهِ مِن المَهالِكِ ، فهُو لا يُصْبِحُ إلاّ خائفا و لا يُصْلِحُهُ إلاّ الخَوفُ .
مؤمن ميان دو ترس به سر مى برد : گناهى كه در گذشته كرده است و نمى داند خدا با آن چه كرده است [و آن را بخشيده يا نه!] و عمرى كه باقى مانده است و نمى داند در آن مدت چه گناهان مهلكى مرتكب خواهد شد؛ بنا بر اين ، مؤمن پيوسته ترسان است و جز ترس اصلاحش نكند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لَو تَعْلَمونَ قَدْرَ رَحمَةِ اللّه ِ لاتَّكَلْتُم علَيها و ما عَمِلْتُم إلاّ قليلاً ، و لَو تَعْلَمونَ قَدْرَ غَضَبِ اللّه ِ لَظَنَنْتُم بأنْ لا تَنْجوا .
اگر اندازه رحمت خدا را بدانيد بر آن تكيه خواهيد كرد و جز اندكى عمل نخواهيد كرد و اگر اندازه خشم خدا را بدانيد خواهيد پنداشت كه هرگز نجات نمى يابيد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لو يَعلَمُ المؤمنُ ما عِندَ اللّه ِ مِن العُقوبَةِ ما طَمِعَ في الجَنّةِ أحَدٌ ، و لَو يَعْلَمُ الكافِرُ ما عِندَ اللّه ِ مِن الرَّحمَةِ ما قَنَطَ مِن الجَنّةِ أحَدٌ .
اگر مؤمن از كيفر خدا آگاه بود، هيچ كسى به بهشت اميد نمى بست و اگر كافر از رحمت خدا آگاه بود هيچ كسى از بهشت نوميد نمى شد .
امام على عليه السلام :
خَيرُ الأعْمالِ اعْتِدالُ الرَّجاءِ و الخَوفِ .
بهترين كارها، برابر بودن بيم و اميد است .
امام على عليه السلام :
خَفْ ربَّكَ خَوفا يَشغَلُك عن رَجائهِ ، و ارْجُهُ رَجاءَ مَن لا يَأمَنُ خَوفَهُ .
از پروردگارت چنان بترس كه تو را از اميد بستن به او باز دارد و چونان كسى به او اميد بند كه اُميدش خالى از ترس نيست.
امام على عليه السلام :
إنِ اسْتَطَعْتُم أنْ يَشْتَدَّ خَوفُكُم مِن اللّه ِ و أنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُم بهِ فاجْمَعوا بَينَهُما ، فإنّ العَبدَ إنّما يكونُ حُسنُ ظَنِّهِ برَبّهِ على قَدْرِ خَوفهِ مِن رَبّهِ ، و إنَّ أحسَنَ النّاسِ ظَنّا باللّه ِ أشَدُّهُم خَوفا للّه ِ .
اگر مى توانيد ميان ترس شديد از خدا و خوش گمانيتان به او ، جمع كنيد ؛ زيرا خوش گمانى (اميدوارى) بنده به خدا، به اندازه بيم او از پروردگارش مى باشد. خوش گمانترين مردم به خداوند، خدا ترس ترين آنان است .
امام صادق عليه السلام :
يَنْبَغي للمؤمنِ أنْ يَخافَ اللّه َ خَوفا كأنّهُ يُشْرِفُ على النّارِ ، و يَرْجوَهُ رَجاءً كأنّهُ مِن أهْلِ الجَنّةِ .
سزاوار است كه مؤمن از خداوند چنان بترسد كه گويى بر لبه دوزخ قرار دارد، و به او چنان اميدوار باشد كه گويى اهل بهشت است .
امام صادق عليه السلام :
ارْجُ اللّه َ رَجاءً لا يُجَرّئُكَ على مَعاصيهِ ، و خَفِ اللّه َ خَوفا لا يُؤْيِسُكَ مِن رَحمَتِهِ .
به خداوند چنان اميدوار باش كه تو را بر انجام گناهان بى پروا نكند و از خدا چنان بترس كه تو را از رحمت او نوميد نسازد .
امام صادق عليه السلام : پدرم عليه السلام مى فرمود:
إنّهُ لَيس مِن عَبدٍ مؤمنٍ إلاّ و في قَلْبهِ نُورانِ : نورُ خِيفَةٍ و نورُ رَجاءٍ ، لَو وُزِنَ هذا لَم يَزِدْ على هذا ، و لَو وُزِنَ هذا لَم يَزِدْ على هذا .
هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در دلش دو نور است : نور ترس و نور اميد كه اگر هر يك از آنها را وزن كنى بر ديگرى فزونى نيابد .
امام صادق عليه السلام : از سفارشهاى لقمان به فرزندش اين بود:
خَفِ اللّه َ عزّ و جلّ خِيفَةً لَو جِئْتَهُ ببِرِّ الثّقلَينِ لعَذّبَكَ ، و ارْجُ اللّه َ رجَاءً لَو جِئْتَهُ بذُنوبِ الثّقلَينِ لَرحِمَكَ .
از خداوند عزّ و جلّ چنان بترس كه اگر نيكىِ جنّ و انس را نزدش آورى [باز گمان كنى كه] تو را عذاب كند و به او چنان اميدوار باش كه اگر گناهان جنّ و انس را نزدش ببرى، تو را خواهد بخشيد .
لقمان عليه السلام ـ در اندرز به فرزندش ـ فرمود :
يا بُنَيَّ ، كُنْ ذا قَلبَينِ : قَلبٌ تَخافُ باللّه ِ .حديث خَوفا لا يُخالِطُهُ تَفْريطٌ ، و قَلبٌ تَرجو بهِ اللّه َ رَجاءً لا يُخالِطُهُ تَغْريرٌ .
فرزندم ! داراى دو دل باش : با يك دل از خدا بترس ، ترسى كه در آن تفريط راه نيابد و با دلى ديگر به خدا اميدوار باش ، اميدى كه تو را غرّه نسازد .
امام على عليه السلام :
مَن رَجا شَيئا طَلَبهُ ، و مَن خافَ شَيئا هَربَ مِنهُ ، ما أدْري ما خَوفُ رجُلٍ عَرضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ فلَم يَدَعْها لِما خافَ مِنهُ ! و ما أدْري ما رَجاءُ رجُلٍ نَزلَ بهِ بَلاءٌ فلَم يَصبِرْ علَيهِ لِما يَرْجو ! .
كسى كه به چيزى اميدوار باشد ، در طلب آن بر مى آيد و آن كه از چيزى بترسد ، از آن مى گريزد . من نمى دانم ترس و بيمِ آن كسى كه با خواهشى نفسانى رو به رو شود ، اما آن را ، به سبب آنچه از آن مى ترسد (عذاب و كيفر الهى) ، رها نمى كند، چه معنا دارد؟! و نمى دانم اميدوارى كسى كه به سختى و مصيبتى گرفتار مى شود، اما اميدش [به اجر و ثواب الهى] او را به شكيبايى در برابر آن وا نمى دارد، چه مفهومى دارد؟!
امام على عليه السلام :
كُلُّ خَوفٍ مُحَقَّقٌ إلاّ خَوفَ اللّه ِ فإنّهُ مَعلولٌ ··· إنْ هُـو خافَ عَبدا مِن عَبيدِهِ أعْطاهُ مِن خَوفِهِ ما لا يُعْطي رَبَّهُ ، فجَعـلَ خَوفَهُ مِن العِبادِ نَقْدا ، و خَوفَهُ مِن خالِقهِ ضِمارا و وَعْدا .
هر ترسى حقيقى است ، جز ترس از خدا كه بيمار است .حديث ···اگر كسى از بنده اى از بندگان خدا بترسد ، از روى ترس، به گونه اى با او برخورد مى كند كه با پروردگار خود نمى كند . پس، او ترس از بندگان را نقد قرار داده و ترس از آفريدگارِ خويش را نسيه و وعده .
امام على عليه السلام :
إنّ للّه ِ عِبادا كَسَرَتْ قُلوبَهُم خَشْيَةُ اللّه ِ ، فاسْتَكْفَوا عنِ المَنْطِقِ ، و إنّهُم لَفُصَحاءُ عُقَلاءُ ألِبّاءُ نُبَلاءُ ، يَسْبِقونَ إلَيهِ بالأعْمالِ الزّاكِيَةِ ، لا يَسْتَكثِرونَ لَهُ الكَثيرَ ، و لا يَرْضَونَ لَهُ القَليلَ ، يَرَونَ أنفُسَهُم أنّهُم شِرارٌ ، و إنّهُمُ الأكْياسُ الأبْرارُ .
همانا خداوند را بندگانى است كه ترس از خدا دلهايشان را شكسته است و از اين رو ، زبان در كام كشيده اند در حالى كه مردمانى سخنور و خردمند و صاحب دل و نجيب هستند، با اعمال پاك به سوى خدا مى شتابند، اعمال زياد را در پيشگاه او زياد نمى شمارند و به عمل اندك خشنود نمى شوند ، خود را بدترين مردمان مى دانند، در حالى كه مردمانى زيرك و نيكو كارند.
امام على عليه السلام :
العَجَبُ مِمَّن يَخافُ العِقابَ فلَم يَكُفَّ ، و رَجا الثَّوابَ فلَم يَتُبْ و يَعْمَلْ ! .
تعجب است از كسى كه از كيفر مى ترسد ولى از گناه باز نمى ايستد، و به پاداش اميد دارد، اما توبه و عمل نمى كند!
امام على عليه السلام :
مَن خافَ رَبَّهُ كَفّ ظُلْمَهُ .
كسى كه از پروردگار خويش بترسد از ستمكارى خود دارى كند .
امام باقر عليه السلام :
لا خَوفَ كخَوفٍ حاجِزٍ ، و لا رَجاءَ كرَجاءٍ مُعينٍ .
هيچ ترسى چون ترسِ بازدارنده [از گناه و كيفر شدن] و هيچ اميدى چون اميدِ يارى كننده [بر كار نيك و رسيدن به ثواب الهى] نيست .
امام صادق عليه السلام :
لا يكونُ العَبدُ مؤمنا حتّى يكونَ خائفا راجِيا ، و لا يكونُ خائفا راجِيا حتّى يكونَ عامِلاً لِما يَخافُ و يَرْجو .
بنده، مؤمن نباشد مگر آن گاه كه بيمناك و اميدوار باشد و بيمناك و اميدوار نباشد مگر آن گاه كه بيم و اميد او را به عمل كشاند .
امام صادق عليه السلام :
الخائفُ مَن لَم تَدَعْ لَهُ الرَّهْبةُ لِسانا يَنْطِقُ بهِ .
خائف [از خدا] كسى است كه هراس، زبانى برايش نگذاشته كه با آن سخن بگويد .
امام صادق عليه السلام :
إنّ حُبَّ الشَّرَفِ و الذِّكْرِ لا يَكونانِ في قَلبِ الخائفِ الرّاهِبِ .
جاه خواهى و شهرت طلبى در قلبِ انسانِ ترسانِ هراسان [از خداوند و عذاب او ]وجود ندارد .
امام كاظم عليه السلام :
إنّه لَم يَخَفِ اللّه َ مَن لَم يَعْقِلْ عنِ اللّه ِ ، و مَن لَم يَعْقِلْ عنِ اللّه ِ لَم يَعْقِدْ قَلبُهُ على مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبْصِرُها و يَجِدُ حقَيقَتَها في قَلبِهِ ، و لا يَكونُ أحَدٌ كذلكَ إلاّ مَن كانَ قَولُهُ لفِعْلِهِ مُصَدِّقا ، و سِرُّهُ لعَلانِيَتِهِ مُوافِقا .
از خدا نترسد آن كه درباره او نينديشد ؛ و كسى كه داراى بصيرت الهى .حديث نباشد ، دلش با شناخت استوارى كه آن را ببيند و حقيقتش را در دل خويش بيابد پيوند نخورد . و هيچ كس چنين نباشد مگر آن كه گفتارش كردارش را تأييد كند و باطنش با ظاهرش سازگار باشد .
امام على عليه السلام :
لا تَخافوا ظُلْمَ رَبِّكُم ، و لكنْ خافوا ظُلْمَ أنْفُسِكُم .
از ستم پروردگارتان نترسيد [زيرا او به كسى ستم نمى كند] بلكه از ستم خود بر خويش بترسيد .
امام على عليه السلام :
لا تَخَفْ إلاّ ذَنْبَكَ ، لا تَرْجُ إلاّ رَبَّكَ .
جز از گناه خود مترس و جز به پروردگار خويش اميد مبند .
امام على عليه السلام :
لا يَرْجُوَنَّ أحَدٌ مِنكُم إلاّ رَبَّهُ ، و لا يَخافَنَّ إلاّ ذَنْبَهُ .
هيچ يك از شما نبايد جز به پروردگار خويش اميد بندد و جز از گناه خويش بترسد.
امام على عليه السلام :
حَسْبُ المَرءِ مِن كَمالِ المُرُوَّةِ تَرْكُهُ ما لا يَجْمُلُ بهِ ··· و مِن صلاحِهِ شِدَّةُ خَوفِهِ مِن ذُنوبِهِ .
در كمال جوانمردى آدمى همين بس، كه آنچه را زيبنده او نيست فرو گذارد ··· و در كمال پاكى و درستى او همين بس، كه از گناهان خويش بسيار هراسان باشد .
امام على عليه السلام :
إذا خِفْتَ الخالِقَ فَرَرْتَ إلَيهِ ، إذا خِفْتَ المَخْلوقَ فَرَرْتَ مِنهُ .
هر گاه از آفريدگار بترسى به سوى او گريزى و هرگاه از مخلوق بترسى از وى بگريزى.
تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام :
نَظرَ أمير المؤمنين عليّ عليه السلام إلى رَجُلٍ فرأى أثّرَ الخَوفُ علَيهِ ، فقال : ما بالُكَ ؟ قالَ : إنّي أخافُ اللّه َ ، قالَ : يا عبدَ اللّه ِ ، خَفْ ذُنوبَكَ ، و خَفْ عَدلَ اللّه ِ علَيكَ في مَظالِمِ عِبادِهِ ، و أطِعْه فيما كَلّفَكَ ، و لا تَعْصِهِ فيما يُصْلِحُكَ ، ثُمّ لا تَخَفِ اللّه َ بعدَ ذلكَ ، فإنّهُ لا يَظْلِمُ أحَدا ، و لا يُعذِّبُهُ فَوقَ اسْتِحْقاقِهِ أبَدا ، إلاّ أنْ تَخافَ سُوءَ العاقِبَةِ بأنْ تُغَيِّرَ أو تُبَدِّلَ . فإنْ أرَدْتَ أنْ يُؤمِنَكَ اللّه ُ سُوءَ العاقِبَةِ فاعْلَمْ أنّ ما تَأتيهِ مِن خَيرٍ فبفَضْلِ اللّه ِ و تَوْفيقهِ ،و ما تَأتيهِ مِن شَرٍّ فبإمْهالِ اللّه ِ و إنْظارِهِ إيّاكَ ، و حِلْمِهِ عَنكَ .
از محمّد بن زياد و محمّد بن سيّار ، امام على عليه السلام هنگامى كه مردى را ديد كه آثار ترس در او هويدا بود فرمود : تو را چه شده است؟ عرض كرد: از خدا مى ترسم. حضرت فرمود: اى بنده خدا! از گناهان خويش بترس، و از اين كه بر بندگان او ستم كنى و خداوند به عدل خود با تو رفتار كند هراسان باش، تكاليف او را انجام ده و از فرمانهاى او، كه تو را اصلاح مى كند ، سرپيچى مكن . چون اين كارها را كردى، ديگر از خداوند ترسى به دل راه مده، كه او به هيچ كس ستم نمى كند و هرگز كسى را بيش از آنچه سزاوار باشد، عذاب نمى دهد، مگر آن كه از بد عاقبتى و اين كه اعمال و رفتارت تغيير يابد، ترسان باشى. اگر خواهى كه خداوند تو را از بد فرجامى در امان دارد، اين را بدان كه هر كار خوبى كه مى كنى، از فضل و توفيق خداست و هر كار بدى كه مى كنى، از امهال و فرصت دهى خداوند به تو و بردبارى او نسبت به تو مى باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لَو خِفْتُمُ اللّه َ حقَّ خِيفَتِهِ لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الّذي لا جَهلَ مَعهُ ، و لَو عَرَفْتُمُ اللّه َ حقَّ مَعرِفَتِهِ لَزالتْ بِدُعائكُمُ الجِبالُ .
اگر از خدا چنان كه بايد و شايد بترسيد هر آينه دانشى به دست آوريد كه از هر گونه جهل و نادانى به دور است، و اگر خداى را چنان كه بايد و شايد بشناسيد، هر آينه با دعاى شما كوهها از جاى كنده شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن خافَ أدْلَجَ ، و مَن أدْلَجَ بَلغَ المَنزِلَ . ألاَ إنَّ سِلْعَةَ اللّه ِ غالِيَةٌ ، ألاَ إنّ سِلْعَةَ اللّه ِ الجَنّةُ .
آن كه [از خطر راه و راهزنان ]بترسد شبانه حركت كند و كسى كه شَب رو باشد ، به منزل رسد . بدانيد كه كالاى خدا گرانبهاست ، بدانيد كه كالاى خدا بهشت است .
امام على عليه السلام :
مَن خافَ أدْلَجَ .
آن كه بترسد، شبانه راه پيمايد.
امام على عليه السلام :
الخَوفُ سِجْنُ النّفْسِ عَن الذُّنوبِ ، و رادِعُها عنِ المَعاصي .
ترس ، بازداشتگاه نفس از گناهان و جلوگيرنده آن از نا فرمانيهاست .
امام على عليه السلام :
نِعْمَ الحاجِزُ عنِ المَعاصي الخَوفُ .
ترس، بازدارنده خوبى است از گناهان.
امام على عليه السلام :
خَفِ اللّه َ خَوفَ مَن شَغَلَ بالفِكْرِ قَلْبَهُ، فإنّ الخَوفَ مَظِنَّةُ الأمْنِ و سِجْنُ النّفْسِ عنِ المَعاصي .
از خداوند چونان كسى بترس كه دل خويش را با انديشه [درباره خدا ]مشغول داشته است؛ زيرا ترس، جايگاه امن و بازداشتگاه نفس از گناهان است .
امام على عليه السلام :
مَن كَثُرَتْ مَخافَتُهُ قَلّتْ آفَتُهُ .
آن كه ترسش [از خدا] زياد باشد كمتر آسيب بيند .
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «و براى آن كه از مقام پروردگار خويش بترسد دو بهشت است» ـ فرمود :
مَن عَلِمَ أنّ اللّه َ يَراهُ و يَسْمعُ ما يَقولُ و يَعلَمُ ما يَعمَلُهُ مِن خَيرٍ أو شَرٍّ ، فيَحْجِزُهُ ذلكَ عنِ القَبيحِ مِن الأعْمالِ فذلكَ الّذي خافَ مَقامَ رَبِّهِ ، و نَهى النّفسَ عنِ الهَوى .
كسى كه بداند خداوند او را مى بيند و گفته هايش را مى شنود و هر كار خوب و بدى بكند، خدا از آن آگاه است، و بدين سبب از زشت كارى باز ايستد ، او همان كسى است كه از مقام پروردگار خويش ترسيده و نفْس را از هوى و هوس باز داشته است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن خافَ اللّه َ عزّ و جلّ خافَ مِنهُ كُلُّ شَيءٍ ، و مَن لَم يَخَفِ اللّه َ أخافَهُ اللّه ُ مِن كلِّ شَيءٍ .
هركه از خداوند عزّ و جلّ بترسد، همه اشياء از او بترسند و هركه از خدا نترسد، خداوند او را از همه چيز بترساند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَنِ اتَّقى اللّه َ أهابَ اللّه ُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ ، و مَن لَم يَتّقِ اللّه َ أهابَهُ اللّه ُ مِن كُلِّ شَيءٍ .
هر كه از خدا بترسد، خداوند همه چيز را از او هراسان كند و هركه از خدا نترسد، خداوند او را از همه چيز هراسان سازد .
امام على عليه السلام :
مَن خافَ اللّه َ آمَنَهُ اللّه ُ سُبحانَهُ مِن كُلِّ شَيءٍ ، مَن خافَ النّاسَ أخافَهُ اللّه ُ سُبحانَهُ مِن كُلِّ شَيءٍ .
هركه از خدا ترسد، خداوند او را از هر چيز در امان دارد و هركه از مردم ترسد، خداوند سبحان او را از همه چيز هراسان كند.
امام حسن عليه السلام :
مَن عَبدَ اللّه َ عَبّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَّ شَيءٍ .
هر كه خدا را بندگى كند خداوند همه اشياء را بنده او گرداند .
امام صادق عليه السلام :
مَن خافَ اللّه َ أخافَ اللّه ُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ ، و مَن لَم يَخَفِ اللّه َ أخافَهُ اللّه ُ مِن كُلِّ شَيءٍ .
هركه از خدا بترسد خداوند همه چيز را از او بترساند و هركه از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز ترسان كند .
الأمالى للطوسى ـ به نقل از صفوان الجمّال ـ : امام صادق عليه السلام به معلّى بن خنيس فرمود ـ :
يا مُعلّى ، اعْزِزْ باللّه ِ يُعْزِزْكَ . قالَ : بما ذا يا بنَ رسولِ اللّه ِ ؟ قالَ : يا مُعلّى ، خَفِ اللّه َ تعالى يَخَفْ مِنكَ كُلُّ شَيءٍ .
اى معلّى! از خداوند، عزّت و قدرت بخواه تا تو را قدرتمند و توانا كند . عرض كرد : چگونه ، يا بن رسول اللّه ؟ فرمود : اى معلّى ! از خدا بترس ، تا همه چيز از تو بترسد.
امام هادى عليه السلام :
مَنِ اتّقى اللّه َ يُتّقى .
هر كه از خدا پروا كند، همگان از او پروا كنند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَةٌ أو شَهْوَةٌ فاجْتَنَبَها مِن مَخافَةِ اللّه ِ عزّ و جلّ حَرّمَ اللّه ُ علَيهِ النّارَ ، و آمَنَهُ مِن الفَزَعِ الأكْبَرِ ، و أنْجَزَ لَهُ ما وَعدَهُ في كِتابهِ في قَولهِ : «و لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنّتانِ» .
هر كه با عملى زشت يا خواهشى نفسانى رو به رو شود و از ترس خداوند عزّ و جلّ از آن دورى كند، خداوند آتش را بر او حرام گرداند و از آن ترس و وحشت بزرگ (روز قيامت) در امانش دارد و آنچه را در كتاب خود در آيه «و براى آن كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است» به او وعده داده است، برايش عملى سازد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
و عِزَّتي و جَلالي ، لا أجْمَعُ على عَبْدي خَوفَينِ ، و لا أجْمَعُ لَه أمْنَينِ ، فإذا أمِنَني في الدُّنيا أخَفْتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، و إذا خافَني في الدُّنيا أمِنْتُهُ يَومَ القِيامَةِ .
خداى تبارك و تعالى فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه براى بنده ام دو ترس و دو امنيت فراهم نمى آورم : اگر در دنيا خود را از من ايمن بداند در روز رستاخيز او را هراسان كنم و اگر در دنيا از من بترسد در روز قيامت او را ايمن گردانم .
امام على عليه السلام :
الخَوفُ أمانٌ .
ترس، [مايه]امنيت است.
امام على عليه السلام :
مَن خافَ أمِنَ .
آن كه ترسيد، در امان مانْد .
امام على عليه السلام :
ثَمرَةُ الخَوفِ الأمنُ .
ميوه ترس ، امنيت است .
امام على عليه السلام :
خَفْ تأمَنْ ، و لا تَأمَنْ فتَخَفْ .
بترس، تا ايمن بمانى ، و خود را در امان مدان، كه گرفتار ترس مى شوى .
امام على عليه السلام :
خَفْ رَبَّكَ و ارْجُ رَحمتَهُ؛ يُؤْمِنْكَ مِمّا تَخافُ و يُنِلْكَ ما رَجَوتَ .
از پروردگارت بترس و به رحمت او اميدوار باش، تا تو را از آنچه مى ترسى، ايمن دارد و به آنچه اميد دارى ، برساند .
امام على عليه السلام :
لا يَنْبَغي للعاقِلِ أنْ يُقيمَ على الخَوفِ إذا وَجدَ إلى الأمْنِ سَبيلاً .
خردمند را نسزد كه چون راه رسيدن به امنيت را بيابد ، باز هم ترس پيشه كند .
امام حسين عليه السلام ـ در پاسخ به اين گفته كه : چقدر از پروردگارت ترسانى؟! ـ فرمود :
لا يَأمَنُ يَومَ القِيامَةِ إلاّ مَن خافَ اللّه َ في الدُّنيا .
در روز رستاخيز ايمن نيست مگر آن كس كه در دنيا از خداوند ترسان باشد .
امام صادق عليه السلام :
مِسْكينٌ ابنُ آدَمَ ! لَو خافَ مِن النّارِ كما يَخافُ مِن الفَقْرِ لأَمِنَهُما جَميعا ، و لو خافَ اللّه َ في الباطِنِ كما يَخافُ خَلْقَهُ في الظّاهِرِ لسَعِدَ في الدّارَينِ .
بيچاره آدميزاد ! اگر همچنان كه از نادارى مى ترسد ، از دوزخ مى ترسيد، از هر دوى آنها در امان مى ماند، و اگر همچنان كه در آشكار از مردم مى ترسد، در نهان نيز از خدا مى ترسيد، در هر دو سراى سعادتمند مى شد .
امام كاظم عليه السلام :
إنّ اللّه َ ··· لَم يُؤمِنِ الخائفينَ بقَدْرِ خَوفِـهِم ، و لكنْ آمَنَهُـم بقَـدْرِ كَرَمِهِ و جُودِهِ .حديث
خداوند ··· ترسندگان را نه به اندازه خوف و ترس آنان ، بلكه به اندازه كرم و بخشندگى خود [از عذاب ]ايمن مى گرداند .
أنواعُ الخَوفِ خَمسةٌ : خَوفٌ ، و خَشْيَةٌ ، و وَجَلٌ ، و رَهْبَةٌ ، و هَيْبَةٌ . فالخَوفُ للعاصينَ ، و الخَشْيَةُ للعالِمينَ ، و الوَجَلُ للمُخْبِتينَ ، و الرَّهْبَةُ للعابِدينَ ، و الهَيْبَةُ للعارِفينَ . أمّا الخَوفُ فلأجْلِ الذُّنوبِ قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ : «و لِمَنْ خافَ مَقامَ ربِّهِ جَنّتانِ» (رحمن،46) و الخَشْيَةُ لأجْلِ رُؤيَةِ التَّقْصيرِ ، قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ : «إنَّما يَخْشَى اللّه َ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ» (فاطر،28) و أمّا الوَجَلُ فلأجْل تَرْكِ الخِدْمَةِ ، قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ : «الّذينَ إذا ذُكِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلوبُهُم»(انفال،2)و الرَّهْبَةُ لرؤيَةِ التَّقْصيِر ، قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ : «و يَدْعُونَنا رَغَبا و رَهَبا»(انبیاء90) .
و الهَيْبَةُ لأجْلِ شَهادَةِ الحقِّ عِندَ كَشْفِ الأسْرارِ ؛ أسْرارِ العارِفينَ ، قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ : «و يُحَذِّرُكُمُ اللّه ُ نَفْسَهُ» (آل عمران،28) يُشيرُ إلى هذا المَعنى .
الخصال : ترس پنج گونه است : خوف ، خشيت ، وَجَل ، رَهْبت ، و هيبت . خوف از آنِ گنهكاران است ، خشيت ويژه دانشمندان ، وَجَل از آنِ فروتنان و خاشعان، رهبت از آنِ عابدان ، و هيبت از آنِ عارفان. اما خوف، به خاطر گناهان است، خداوند متعال فرموده است: «و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است» و خشيت، به سبب مشاهده تقصير است، خداوند عزّ و جلّ فرموده است : «از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند» و وَجَل، به سبب ترك خدمت است ، خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «آنان كه چون ياد خدا شود، دلهايشان ترسان گردد»، و رهبت، به خاطر مشاهده تقصير است، خداوند عزّ و جلّ فرموده است : «از روى اميد و بيم ما را مى خوانند» و هيبت، به سبب مشاهده حقّ در هنگام كشف اسرار ، [يعنى ]اسرار عارفان مى باشد، خداوند عزّ و جلّ فرموده است : «خداوند شما را از خويش بر حذر مى دارد» كه اشاره به همين معنا دارد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ما سلّطَ اللّه ُ على ابنِ آدَمَ إلاّ مَن خافَهُ ابنُ آدَمَ ، و لَو أنّ ابنَ آدَمَ لَم يَخَفْ إلاّ اللّه َ ما سَلّطَ اللّه ُ علَيهِ غَيرَهُ و لا وُكِلَ ابنُ آدَمَ إلاّ إلى مَن رَجاهُ ، و لَو أنّ ابنَ آدَمَ لَم يَرْجُ إلاّ اللّه َ ما وُكِلَ إلى غَيرِهِ .
خداوند بر آدمى مسلّط نكرد مگر كسى را كه آدمى از او مى ترسد . اگر آدمى از كسى جز خدا نمى ترسيد خداوند جز خود كسى را بر او مسلط نمى كرد . و آدمى وا گذار نشد مگر به كسى كه به او اميد بست . اگر آدمى جز به خدا اميد نمى بست به غير خدا وا گذار نمى شد.
امام على عليه السلام ـ درباره كسى كه او را نكوهش مى كرد ـ فرمود :
جَعلَ خَوفَهُ مِن العِبادِ نَقْدا ، و خَوفَهُ مِن خالِقِه ضِمارا و وَعْدا .
ترس از بندگان را نقد مى شمارد و ترس از آفريدگارش را نسيه و وعده .
امام على عليه السلام :
لَم يُوجِسْ موسى عليه السلام خِيفَةً على نَفْسِهِ ، بَلْ أشْفَقَ مِن غَلَبَةِ الجُهّالِ و دُوَلِ الضَّلالِ .
موسى عليه السلام هرگز برخود نترسيد ، بلكه از چيره گشتن نادانان و پيروز شدن گمراهان ترسيد .
امام على عليه السلام :
شَرُّ النّاسِ مَن يَخْشى النّاسَ في رَبّهِ ، و لا يَخْشى رَبَّهُ في النّاسِ .
بدترين انسان كسى است كه در كار پروردگارش، از مردم بترسد ولى نسبت به مردم ، از پروردگار خويش نترسد .
امام صادق عليه السلام :
إنَّ المؤمنَ وَليُّ اللّه ِ ، يُعينُهُ و يَصْنَعُ لَهُ ، و لا يَقولُ علَيهِ إلاّ الحقَّ ، و لا يَخافُ غَيرَهُ .
همانا مؤمن دوست خداست، ياريش مى رساند و براى او كار مى كند ، و درباره او جز حقّ نمى گويد، و از غير او نمى ترسد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
طُوبى لِمَن شَغَلَهُ خَوفُ اللّه ِ عَن خَوفِ النّاسِ .
خوشا آن كه ترس از خدا او را از ترس از مردم باز داشته باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا تَخَفْ في اللّه ِ لَوْمَةَ لائمٍ .
در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى پروا به دل راه مده .
الخصال ـ به نقل از ابو ذرّ ـ :
أوْصاني رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أنْ لا أخافَ في اللّه ِ لَوْمَةَ لائمٍ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من سفارش فرمود كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسم .
امام على عليه السلام :
لا تَخافوا في اللّه ِ لَوْمَةَ لائمٍ ، يَكْفِكُم مَن أرادَكُم و بَغى علَيكُم .
در راه خدا از سرزنش هيچ نكوهشگرى مترسيد، كه او شما را در برابر هر كس كه بخواهد به شما گزندى برساند و ستمى روا دارد، محافظت مى كند .
امام على عليه السلام :
مَن أمِنَ مَكْرَ اللّه ِ بَطَلَ أمانـهُ .
هركه از مكر خدا ايمن نشيند، ايمن نمانَد .
امام حسين عليه السلام :
إيّاكَ أنْ تكونَ مِمَّن يَخافُ على العِبادِ مِن ذُنوبِهِم و يَأْمَنُ العُقوبَةَ مِن ذَنبِهِ ، فإنَّ اللّه َ تباركَ و تعالى لا يُخْدَعُ عَن جَنّتِهِ ، و لا يُنالُ ما عِندَهُ إلاّ بطاعَتِهِ ، إنْ شاءَ اللّه ُ
از آنان مباش كه بر بندگان از گناهانشان مى ترسند، اما خويشتن را از كيفر گناهان خويش ايمن مى شمارند؛ زيرا خداوند تبارك و تعالى در [اعطاى] بهشت خود، فريب نمى خورد و جز با طاعتِ خداوند به آنچه [از ثواب و بهشت ]نزد اوست نتوان رسيد. اگر خدا خواهد.
امام على عليه السلام :
مَن أصَرَّ على ذَنبِهِ اجْتَرى على سَخَطِ ربِّهِ .
كسى كه بر گناهان خويش اصرار ورزد، در برابر خشم پروردگارش گستاخ و بى پروا شده است .
امام على عليه السلام :
تعالى اللّه ُ مِن قَوِيٍّ ما أحْلَمَهُ ! و تَواضَعْتَ مِن ضَعيفٍ ما أجْرَأكَ على مَعاصيهِ !
وه كه چه بردبار است آن خداى نيرومند ! و تو موجود ناتوان چه گستاخى بر نافرمانى او!
امام على عليه السلام :
إنّ اللّه َ سُبحانَهُ لَيُبْغِضُ الوَقِحَ المُتَجَرّئَ على المَعاصي .
همانا خداوند سبحان، انسان وقيحِ گستاخ بر گناهان را دشمن دارد .
امام صادق عليه السلام :
إنّ قَوما أذْنَبوا ذُنوبا كثيرةً فأشْفَقوا مِنها و خافُوا خَوفا شَديدا ، و جاءَ آخَرونَ فقالوا : ذُنوبُكُم علَيْنا ، فأنْزَلَ اللّه ُ عزّ و جلّ علَيهِمُ العَذابَ ، ثُمّ قالَ تباركَ و تعالى : خافوني و اجْتَرَأتُم ؟! .
مردمى گناهان بسيار كردند و بر اثر آن هراسان شدند و [از عذاب خدا ]سخت بيمناك گشتند . عدّه اى آمدند و گفتند : گناهان شما به گردن ما . پس خداوند عزّ و جلّ بر آنان عذاب فرستاد و آن گاه خداوند متعال فرمود : آنان از من ترسيدند ، و شما گستاخى كرديد؟!
امام على عليه السلام :
إذا خِفْتَ صُعوبَةَ أمْرٍ فاصْعُبْ لَهُ يَذِلَّ لكَ ، و خادِعِ الزَّمانَ عَن أحْداثِهِ تَهُنْ علَيكَ .
هرگاه از سختى كارى ترسيدى در برابر آن سرسختى نشان ده ، رامت مى شود، و در برابر حوادث روزگار چاره انديشى كن ، بر تو آسان مى شوند .
امام على عليه السلام :
إذا هِبْتَ أمْرا فقَعْ فيهِ ، فإنّ شِدَّةَ تَوقّيهِ أعْظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ .
هر گاه از كارى ترسيدى خود را به كام آن بينداز ؛ زيرا ترس از آن كار زيانبارتر از اقدام به آن كار است .
امام على عليه السلام :
مَن لَم يُخِفْ أحَدا لَم يَخَفْ أبدا .
هركه كسى را نترساند هرگز نترسد .
امام صادق عليه السلام :
إذا دَخَلتَ مَدْخَلاً تَخافُهُ فاقْرَأ هذهِ الآيةَ: «رَبِّ أدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ و أخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ و اجْعَلْ لي مِن لَدُنْكَ سُلْطانا نَصيرا» .حديث ، فإذا عايَنْتَ الّذي تَخافُهُ فاقْرَأ آيةَ الكُرْسِيِّ .
هرگاه وارد جايى شدى كه مى ترسى، اين آيه را بخوان : «ربّ ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطاناً نصيراً (پروردگارا! مرا به ورودگاه راستين وارد و از خروجگاه راستين خارج كن و از جانب خويش ، قدرتى ياريگر برايم قرار بده)» و هرگاه كسى را كه از او مى ترسى ديدى آية الكرسى بخوان .
امام رضا عليه السلام :
مَن لَم يَخَفِ اللّه َ في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكَثيرِ .
كسى كه در [گناهِ] اندك از خدا نترسد در [گناهِ] بسيار هم از او نمى ترسد .
میزان الحکمه،جلد سوم.