انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 211 - 286 بقره

بزرگ نمایی کوچک نمایی
«211»سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَهٍ بَیِّنَهٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَهَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

از بنی اسرائیل بپرس:چه بسیار از دلایل روشن به آنها دادیم؟و هرکس نعمتِ (هدایت)خدا  را پس از آنکه به سراغ او آمد،(کفران و)تبدیل کند (بداند که)همانا خداوند سخت کیفر است.

نکته ها:

* به گفته روایات،نزدیک ترین تاریخ به مسلمانان در پیش آمدن حوادثِ گوناگون، تاریخ بنی اسرائیل است.خداوند به آنان،رهبری همچون موسی و معجزات و الطاف خویش را مرحمت فرمود و آنان را از اسارت فرعون نجات داد.برای اداره زندگی آنان،قوانین آسمانی فرستاد و به لحاظ مادّی نیز زندگی خوبی برای آنان تأمین کرد.امّا کفران و تبدیل نعمت ها از سوی آنان به حدّی رسید که به جای هارون،پیروی سامری کردند و به جای خداپرستی به گوساله پرستی روی آوردند تا آنکه خداوند که درباره ی آنان «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» [1]فرموده بود، در اثر چنین رفتارهایی فرمود: «باؤُ بِغَضَبٍ»[2]

* از سنّت های ثابت الهی آن است که هر قوم و ملّتی،اعمّ از مسلمانان و غیر مسلمان، اگر نعمت های الهی را تبدیل و تغییر دهند،دچار قهر الهی خواهند شد.چنانکه امروزه دنیای پیشرفته به جای بهره گیری مفید از تکنولوژی وصنعت،دنیا را به آتش و فساد کشانده است.

پیام ها:

1-بررسی تاریخ وعبرت های آن لازم است. «سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ»

2-نعمت ها،مسئولیّت آورند وکوتاهی در آن کیفرآور. «مَنْ یُبَدِّلْ... شَدِیدُ الْعِقابِ»

«212»زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ

زندگی دنیا،در چشم کافران جلوه یافته است و(به همین دلیل)افراد با ایمان را مسخره می کنند.در حالی که مؤمنان و پرهیزکاران در قیامت از آنها برترند.وخداوند هرکس را بخواهد،روزی بی شمار مرحمت می کند.

نکته ها:

* این آیه،هم هشدار به کفّار است که به زرق و برق دنیا،سرگرم ومست نشوید و مؤمنان را مسخره نکنید.زیرا قیامتی هست که صحنه ها عوض می شوند.و هم موجب تسلاّی خاطر مؤمنان می باشد که با تمسخر کافران،سست نشوند و به آینده امیدوار باشند.

پیام ها:

1-کفر،دنیا را در نظر انسان جلوه می دهد. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا»

آری،دنیا برای کسانی جلوه می کند که به الطاف و نعمت های بی حساب قیامت، اعتقادی ندارند، ولی در نظر مؤمن،دنیا کجا و بهشت کجا.

2-دنیاگرایی عامل تحقیر واستهزای دیگران می شود. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا... یَسْخَرُونَ»

3-مسخره کردن تهیدستان،شیوه دائمی اهل دنیاست.«یسخرون»[3]

4-برتری در قیامت،مخصوص مؤمنانی است که زخم زبان کفّار،رشته تقوای آنها را پاره نکرده باشد. «وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ»

5-رزق بی حساب،نشانه ی لطف اوست،نه آنکه خداوند حساب آنرا ندارد و یا حکیمانه تقسیم نمی کند. «یَرْزُقُ... بِغَیْرِ حِسابٍ»

«213»کانَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ

مردم(در آغاز)امّتی یگانه و یکدست بودند(و در میان آنها تضاد و درگیری نبود.

سپس در میان آنها اختلافات بوجود آمد،)پس خداوند پیامبران را بشارت آور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب آسمانی را به حقّ نازل نمود تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکم کند.ودر آن(کتاب)اختلاف نکردند مگر کسانی که به آنان داده شده بود، (آن هم)پس از آنکه دلائل روشن برایشان آمد،(و بخاطر) حسادتی که میانشان بود. پس خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند،به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدایت نمود.(امّا افراد بی ایمان،همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند.)وخداوند هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

* آنچه از این آیه استفاده می شود این است که مردم در ابتدا زندگی ساده و بسیطی داشتند،  ولی کم کم در اثر کثرت افراد و ازدیاد سلیقه ها،اختلافات و درگیری ها پیش آمد.در برخی از روایات،این زمان به دوران قبل از حضرت نوح علیه السلام تطبیق شده که در آن زمان،مردم زندگی ساده و محدودی داشته و در بی خبری به سر می بردند. [4]سپس افراد بر سر بهره گیری از منابع طبیعی و اینکه هرکسی می خواست دیگری را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد،اختلاف کرده و جوامع و طبقات پیش آمد.لازمه ی زندگی اجتماعی، وجود قانون محکم و عادلانه ای است که بتواند اختلافات را حل نماید،خداوند پیامبران را برای حل اختلافات و رفع درگیری ها،مبعوث نمود و کتاب های آسمانی را نازل نمود،ولی گروهی آگاهانه و از سر لجاجت، در برابر انذار و تبشیر پیامبران مقاومت کرده و خود بوجود آورنده ی اختلافات دیگری نیز شدند.امّا خداوند با لطف خویش افرادی که مستعد و پذیرای هدایت بودند،هدایت نمود و آنهایی که در اثر حسادت و یا ظلم مقابله می کردند،به حال خود رها کرد تا کیفر خود را ببینند.

در تفسیر جوامع الجامع آمده است که «کانَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً» ،یعنی«علی دین واحد» همه مردم بر فطرت خداشناسی بودند.

* انتقاد قرآن،از اختلاف لجوجانه ای است که انسان حاضر به پذیرش داوری انبیا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافی که عاقبت تسلیم عدالت شود،اشکالی ندارد. همچون اختلاف دو کفّه ی ترازو که در حرکت های متضادّ خود،دنبال رسیدن به عدالت هستند. «فَهَدَی اللّهُ... لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»

پیام ها:

1-قانون وتمدن های بشری،قادر بر حل اختلافات نیستند.زیرا هر گروه وفردی بدنبال خواست های خود است.حل اختلافات باید از طریق قانون الهی و داوری انبیا صورت گیرد.قانونی که مصون از تحریف وخطاست و داوری که از هوا وهوس واغراض نفسانی معصوم است. «فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ... مَعَهُمُ الْکِتابَ»

2-بهترین راه حل اختلاف،تقویت ایمان به معاد است.انبیا برای پیشگیری از اختلافات،از بشارت وبرای درمان آنها،از انذار استفاده می کنند. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ... لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ» 3-خطوط کلّی اهداف انبیا یکی است. «النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

4-داوری انبیا،در چارچوب قوانین آسمانی است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ... لِیَحْکُمَ»

5-یکی از وظایف انبیا،ایجاد وحدت وتفرقه زدایی است. «لِیَحْکُمَ... فِیمَا اخْتَلَفُوا»

6-قضاوت همه انبیا،یک گونه است.فرمود: «لِیَحْکُمَ» ونفرمود:«لیحکموا»

7-بدترین نوع اختلاف،اختلاف آگاهانه ای است که بخاطر حسادت وظلم بوجود می آید. «مَا اخْتَلَفَ فِیهِ... مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»

8-در بین مؤمنان هم اختلاف پیدا می شود،ولی در پرتو ولایت خداوند،رهبری می شوند. «فَهَدَی اللّهُ... لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»

9-ایمان،زمینه برخورداری از هدایت خاصّ الهی است. «فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا»

10-گرچه هدایت همه افراد به خواست خداوند است،ولی خواست خداوند بر اساس اختیار انسان است. «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»

11-صراط مستقیم،پایان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا... یَهْدِی... صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

«214»أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ

آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید وحال آنکه هنوز مانند آنچه بر پپشینیان شما گذشت به شما نرسیده است؟! آنان گرفتار تنگدستی و ناخوشی شده و چنان زیر و زبر شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده و همراه او بودند،گفتند:یاری خدا چه وقت خواهد بود؟آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است.

نکته ها:

* «بأساء»سختی هایی است که از خارج به انسان تحمیل می شود،مثل جنگ و سرقت.

و«ضرّاء»سختی های درونی است،مانند بیماری،زخم وجراحت.

* این آیه یادآور تحمل سختی از سوی مؤمنان گذشته و هشدار و تسلاّیی برای مسلمانان است.حوادث سخت،آزمایش الهی است و مشکلاتی همچون حوادث تلخِ مالی و جانی همه برای ساخته شدن انسان هاست.

هر بلایی را عطایی با وی است

هر کدورت را صفایی در پی است

زیر هر رنجی،گنجی معتبر

خار دیدی،چشم بگشا گل نگر

* در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:بهشت با سختی ها پیچیده شده است. [5]و در روایت دیگری آمده:برای مؤمنان گرفتار در دنیا،چنان پاداشی است که دیگران می گویند:

ای کاش این سختی ها با سختی بیشتری برای ما بود. [6]آری،مشکلات،عامل رشد و قرب و راه ورود به بهشت است.

نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

* تأخیر استجابت دعا،مایه ی تردید نشود.خداوند بارها وعده داده است که «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ»[7]انبیا و بندگان ما حتماً یاری می شوند.و «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» [8]خداوند نوشته است که من و فرستادگانم پیروز هستیم.

به هر حال خداوند وعده ی پیروزی داده و ممکن است به دلائلی این وعده ها به تأخیر بیافتد،لکن این تأخیر نباید سبب تردید شود.

پیام ها:

1-انتظار بهشت رفتن،تنها بخاطر ایمان داشتن و بدون سختی کشیدن،انتظار نادرستی است. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ...»

2-در سنّت های الهی،هیچ تغییری نیست.همه ملّت ها و امتّ ها و افراد باید از کوران آزمایش بگذرند. «وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا»

3-توجّه به مشکلات دیگران،عامل تسکین است.از تاریخ،عبرت و الگو بگیریم. «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ»

4-آماده باشیم،آزمایشات الهی به قدری سخت است که بعضی مواقع انبیا را نیز مضطرب می کند. «یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّهِ»

5-در سختی ها،انبیا از مردم جدا نبودند. «یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»

6-یکی از شروط استجابتِ دعا،اضطرار و قطع امید از غیر خداست. «مَتی نَصْرُ اللّهِ... إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ»

7-آرام بخشِ همه ی مشکلات،یاد نصرت خداوند است. «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ»

8-مقاومت،زمینه ی دریافت نصرت الهی است. «مَسَّتْهُمُ... إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ»

«215»یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ

از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند؟بگو:هر مالی که(می خواهید)انفاق کنید،برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد.و(بدانید)هر کار خیری که انجام دهید،همانا خداوند به آن آگاه است.

نکته ها:

* در این آیه دو بار کلمه«خیر»بکار رفته است:یکی انفاق خیر؛ «أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» ودیگری کار خیر؛ «تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» تا بگوید افراد بی پول نیز می توانند با عمل و کار خود،به خیر برسند.

در حدیث می خوانیم:«لاصدقه و ذو رحم محتاج»[9]در صورت نیازمندی بستگان،نوبت صدقه به دیگران نمی رسد.

در انفاق،رعایت اهمّ و مهمّ،اطلاع کامل و موازین عاطفی مورد نظر است.

* انفاق پنج گونه است: [10]

1.انفاق واجب.مانند زکات،خمس،کفّارات،فدیه ونفقه زندگی که برعهده مرد است.

2.انفاق مستحبّ.مانند کمک به مستمندان،یتیمان و هدیه به دوستان.

3.انفاق حرام.مانند انفاق با مال غصبی یا در راه گناه.

4.انفاق مکروه.مانند انفاق به دیگران با وجود مستحقّ در خویشان،که ثوابش کمتر است.

5.انفاق مباح.مانند انفاق به دیگران برای توسعه زندگی.زیرا انفاق برای رفع فقر،واجب یا مستحبّ است.

پیام ها:

1-نوع انفاق و مورد و راه آن را باید از مکتب وحی آموخت.«یسئلونک»

امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق از خداوند می خواهد که او را در انفاق کردن هدایت کند.«و أصب بی سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه»

2-سؤال مردم،زمینه ی نزول پاسخ از طرف خداوند است. «یَسْئَلُونَکَ... قُلْ»

3-انفاق،شامل کارهای کوچک و بزرگ می شود.«من خیر»

4-مال و دارایی دنیا،در دست افراد با ایمان،مایه ی خیر است.«من خیر»

5-انفاق باید از چیزهای خوب ومرغوب باشد.«من خیر»

6-انفاق،تنها در امور مالی نیست،هر نفع و بهره ای را در برمی گیرد.«من خیر»

7-بهترین مورد انفاق،والدین و بستگان هستند. «فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ...»

8-انفاق به خویشان،مایه ی استحکام پیوندهای خانوادگی،و انفاق به دیگران، سبب جبران کمبودهای مالی و عاطفی نیازمندان و برطرف نمودن اختلاف طبقاتی است. «فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»

9-حکیم کسی است که در پاسخ،به چیزی اشاره کند که سؤال کننده از آن غافل است.در آیه از جنس انفاق سؤال شد،خداوند مورد را معیّن نمود. «ما ذا یُنْفِقُونَ... فَلِلْوالِدَیْنِ...»

10-اسلام،به طبقه ی محروم توجّه خاصّی دارد. «الْمَساکِینِ»

11-عمل صالح،هرگز ضایع نمی شود.خواه آشکار صورت گیرد یا مخفیانه،کم باشد یا زیاد. «فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ»

12-ایمان به آگاهی خداوند از عمل ما،بهترین تشویق است. «فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ»

«216»کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

جهاد بر شما مقرّر شد،در حالی که برای شما ناخوشایند است و چه بسا چیزی را ناخوش دارید،در حالی که خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید،در حالی که ضرر و شرّ شما در آن است.و خداوند (صلاح شما را)می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:

* کلمه«کُره»به مشقّتی گفته می شود که انسان از درون خود احساس کند،مانند ترس از جنگ.و«کَره»به مشقتی گویند که از خارج به انسان تحمیل شود،مانند حکم اجباری در آیه ی «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»[11]به آسمان ها و زمین گفتیم:یا با رغبت بیایید یا با اکراه،گفتند:ما با رغبت می آییم.

* آیه قبل مربوط به مال دادن بود واین آیه مربوط به جان دادن است.

* اکراه از جنگ،یا به خاطر روحیّه ی رفاه طلبی است ویا به جهت انسان دوستی و رحم به دیگران ویا بخاطر عدم توازن قوا و برتری دشمن است.قرآن می فرماید:شما آثار و نتایج جهاد را نمی دانید و فقط به زیان های مادّی و ظاهری آن توجّه می کنید،در حالی که خداوند از اسرار و آثار امروز وفردای کارها در ابعاد مختلفش آگاه است.

* جنگ با همه ی سختی هایی که دارد،آثار مثبت و فوایدی نیز دارد.از جمله:

الف:توان رزمی بالا می رود.

ب:دشمن جسور نمی شود.

ج:روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود می آید.

د:قدرت و عزت اسلام و مسلمانان در دنیا مطرح می شود.

ه:امدادهای غیبی سرازیر می گردد.

و:روحیّه ی استمداد از خدا پیدا می شود.

ز:اجر و پاداش الهی بدست می آید.

ح:روحیّه ی ابداع و اختراع و ابتکار بوجود می آید.

جهاد در ادیان دیگر

* برخلاف تبلیغاتی که دنیا برای صلح و علیه خشونت دارد،مسئله جهاد در راه دین،در تمام ادیان آسمانی بوده و یک ضرورت حتمی است.

* در تورات می خوانیم:

*ساکنان شهر را بدم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نمای.[12]

*همگی ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما.[13]

*چون برای مقاتله بیرون روی و دشمن را زیاد بینی،نترس.[14]

*برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّاره گوساله پرستی باشد[15]

*موسی جمعیّتی را به سوی جنگ حرکت داد و مقاتله مهمّی صورت گرفت.[16]

* در انجیل متی آمده است:

*گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم،نیامده ام تا سلامتی بگذارم،بلکه شمشیر را. [17]

*هرکه جان خود را دریابد(و به جنگ نیاید)آنرا هلاک سازد و هرکه جان خود را به خاطر من هلاک کرد آنرا خواهد یافت.[18]

* در انجیل لوقا می خوانیم:

*دشمنان را که نخواستند من بر ایشان حکمرانی کنم،در اینجا حاضر ساخته،پیش من به قتل رسانید.[19]

*هرکس شمشیر ندارد،جامه خود را فروخته آنرا بخرد.[20]

* در قرآن نیز در سوره های آل عمران، [21]مائده [22]و بقره [23]از وجود جنگ و جهاد در ادیان گذشته،سخن به میان آمده است.

پیام ها:

1-ملاک خیر وشر،آسانی و سختی و یا تمایلات شخصی نیست،بلکه مصالح واقعی ملاک است ونباید به پیشداوری خود تکیه کنیم. «عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

2-کراهت و محبّت نفسانی،نشانه ی خیر و شرّ واقعی نیست. «تَکْرَهُوا... وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ... تُحِبُّوا... وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»

3-جنگ و جهاد در راه دین،مایه ی خیر است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ... وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

4-تسلیم فرمان خدایی باشیم که بر اساس علم بی نهایت به ما دستور می دهد، گرچه ما دلیل آنرا ندانیم. «وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»

«217»یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

(ای پیامبر!)از تو درباره ی جنگ در ماه حرام سؤال می کنند،بگو:جنگ در آن ماهها (ذی القعده،ذی الحجه،محرم و رجب،گناهی)بزرگ است،ولی بازداشتن(مردم)از راه خدا وکفر ورزیدن به او و(بازداشتن مردم از) مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آنجا، (گناهش) نزد خداوند بزرگتر است.(زیرا ایجاد)فتنه،از قتل بالاتر است. (مشرکان) پیوسته با شما می جنگند،تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند،و هر کس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد،اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه می شود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها:

* مراد از کلمه«فتنه»در آیه،شرک،شکنجه،امتحان وبلوی است.

* در تفاسیر شیعه وسنی آمده است:رسول اکرم صلی الله علیه و آله شخصی را به نام عبداللّه بن جحش به همراه هشت نفر با نامه ای برای کسب اطلاعات از کفّار و مشرکان فرستاد،امّا بعد از ملاقات، درگیری پیش آمد و در این بین رئیس گروه مقابل کشته شد و دو نفر از آنان به اسارت درآمده و اموالشان مصادره گردید.

این حادثه در اوّل ماه رجب که از ماه های حرام است [24]واقع شده بود،در حالی که این گروه گمان کرده بودند که آخر جمادی الثانی است،نه اوّل رجب.به هر حال این قتال اشتباهاً در اوّل رجب صورت گرفت و کفّار این موضوع را دستاویز قرار داده و شایع کردند که مسلمانان احترام ماه های حرام را نگه نمی دارند.

در برابر این تبلیغات دشمنان،قرآن جواب می دهد که گرچه جنگ در ماه حرام واقع شده، ولی این قتال به اشتباه از سوی مسلمانان صورت گرفته است،در حالی که شما مشرکان به عمد مرتکب گناهانی شده اید که مجازات آنها به مراتب از قتال در ماه حرام بیشتر است.

بنابراین شما با داشتن سابقه ی آن همه جنایت ورسوایی وارتکاب گناهان بزرگ،نباید این عمل اشتباه را دستاویز قرار دهید.

* حبط عمل مرتد در دنیا،به این است که از فوائد اسلام محروم می شود.زیرا کیفر او،جدایی از همسر مسلمان،محرومیّت از ارث،قطع رابطه با مسلمانان،خروج از حمایت اسلام و در نهایت قتل است.

و حبط عمل او در آخرت،محو تمام کارهای خیر اوست. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»

پیام ها:

1-به شبهات،پاسخ مناسب بدهید. «یَسْئَلُونَکَ... قُلْ»

2-مسجد الحرام واهل آن،احترام ویژه دارند. «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ»

3-تعیین اهمیّت گناهان،بدست خداوند است. «إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ، اَلْفِتْنَهُ أَکْبَرُ...»

4-سلب امنیّت،مهمّ تر از قتل است. «وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»

5-لازم است آرزوها،هدف ها و تلاش های دشمن خود را بشناسیم. «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»

6-هجوم دشمن،توجیه کننده ی کفر و ارتداد شما نیست. «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ...

وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ...»

7-دشمنان،همواره در کمین هستند وارتداد و کفر وپشت کردن به دینتان را می خواهند وبه غیر آن راضی نمی شوند.آنها دنبال پیروزی موقت نیستند، بلکه می خواهند فرهنگ ومکتب شما را از بین ببرند. «حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»

8-حسن عاقبت،ملاک ارزش است.چه بسا مسلمانانی که کافر مرده اند. «فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ»

9-ارزش ایمان و عقیده تا جایی است که اگر ایمان رفت،اعمال صالح نیز حبط می شود. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ... حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»

«218»إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

همانا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد کرده اند،آنها به رحمت پروردگار امیداوار هستند و خدا آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

* در شأن نزول این آیه که در ادامه آیه پیش است،می خوانیم:مؤمنانی که هجرت و جهاد کردند، ولی هلال ماه رجب را با ماه جمادی الاخری اشتباه گرفتند و دست به قتال زدند، ناراحت نباشند.زیرا اشتباهشان مورد عفو است و آنان قصد انجام گناه نداشته اند.

* امید بدون عمل،آرزویی بیش نیست.چنانکه در آخرین آیه سوره ی کهف می خوانیم: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» هرکس امید به لقای پروردگار و رسیدن به مقام قرب را دارد،پس باید عمل خالصانه انجام دهد.آری،«رجاء»، آن امیدی است که انسان مقدّمات رسیدن به آنرا فراهم کند.

* برای امیدوار بودن به الطاف الهی،اسلام زمینه هایی را فراهم کرده است:

1-یأس و ناامیدی از گناهان کبیره است.[25]

2-خداوند می فرماید:من نزد گمان بنده ی مؤمن هستم،اگر گمان خوب به من ببرد به او خوبی می رسانم. [26]

3-انبیا و فرشتگان،به مؤمنان دعا و برای آنان استغفار می کنند. [27]

4-پاداش الهی چندین برابر است. [28]

5-راه توبه باز است. [29]

6-گرفتاری های مؤمن،کفّاره ی گناهان او محسوب می شود. [30]

7-خداوند توبه را قبول کرده و سیّئات را به حسنات مبّدل می سازد.[31]

پیام ها:

1-رتبه ی ایمان،مقدّم بر عمل است. «آمَنُوا... هاجَرُوا وَ جاهَدُوا»

2-امید به لطف پروردگار،مشروط به ایمان،هجرت و جهاد است. «آمَنُوا...هاجَرُوا وَ جاهَدُوا...أُولئِکَ یَرْجُونَ»

3-اصول افکار و اعمال اگر صحیح باشد،اشتباهات جزئی قابل عفو است. «آمَنُوا...هاجَرُوا...یَرْجُونَ»

4-به لطف خداوند امیدوار باشیم،نه به کارهای نیک خود.زیرا خطر سوءعاقبت و حبط عمل و عدم قبول اطاعت،تا پایان عمر در کمین است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ»

5-چون بنده امیدوار به رحمت خداوند است،خداوند نیز اعلام می کند:آمرزنده و مهربان است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

6-ارزش هجرت و جهاد آن است که در راه خدا و برای او باشد. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»

7-مؤمنان و مهاجران مخلص نیز به رحمت و مغفرت او نیاز دارند. «آمَنُوا، هاجَرُوا... یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ»

8-از خطای مهاجران و مجاهدان در راه خدا،باید گذشت. «وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

«219»یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ

از تو درباره شراب و قمار می پرسند،بگو:در آن دو گناهی بزرگ است و منافعی(مادّی) نیز برای مردم دارند.(ولی)گناه آن دو از سود آنها بزرگ تر است. (همچنین) از تو می پرسند که چه انفاق کنند؟بگو:افزون(بر نیاز خود را)،خداوند اینچنین آیات را برای شما روشن می سازد تا شاید اندیشه کنید.

نکته ها:

* کلمه«اثم»به گفته ی راغب در مفردات،به کاری گویند که انسان را در انجام کارهای خیر کُند و سست کند.

* سؤال اوّلِ مردم درباره ی حکم خمر و میسر است.کلمه«خمر»به معنای پوشش است و لذا به پارچه ای که زنان سرِ خود را با آن پوشانده و مراعات حجاب می کنند، «خمار» می گویند. از آنجا که شراب،قدرت تشخیص را از عقل گرفته ودر واقع آن را می پوشاند،به آن«خمر» می گویند.

همچنین کلمه ی«مَیسر»از«یسر»به معنای آسان است.گویا در قمار،طرفین می خواهند مال همدیگر را به آسانی بربایند.

این آیه در پاسخ پرسش آنها می فرماید:شرابخواری و قماربازی،گناهان بزرگی هستند، گرچه ممکن است منافعی داشته باشند.چنانکه عده ای از راه کشت انگور یا شراب فروشی و گروه هایی با دایر کردن قمارخانه،ثروتی بدست می آورند.در کتاب های علمی وتربیتی، آثار وعوارض منفی شراب و قمار به تفصیل بازگو شده است.

در اینجا فهرستی از آنچه در تفسیرنمونه در باب زیان های شراب وقمار آمده است، می آوریم:

1.کوتاه شدن عمر.

2.عوارض منفی در کودکان.مخصوصاً اگر آمیزشی در حال مستی صورت گیرد.

3.گسترش فساد اخلاقی وبالا رفتن آمار جنایات از قبیل:سرقت،ضرب وجرح،جرائم جنسی و افزایش خطرات و حوادث رانندگی.از یکی از دانشمندان نقل شده است که اگر دولت ها نیمی از شراب فروشی ها را ببندند،ما نیمی از بیمارستان ها و تیمارستان ها را می بندیم.

قمار نیز از جمله عوامل هیجان،بیماری های عصبی،سکته های مغزی و قلبی،بالا رفتن ضربان قلب،بی اشتهایی،و رنگ پریدگی و...است.همچنان که بررسی کنندگان،سی درصد آمار جنایات را مرتبط با قمار دانسته اند.در ضمن قمار،در شکوفایی اقتصادی نقش تخریبی داشته و نشاط کار مفید را از بین می برد.در بعضی از کشورهای غیر اسلامی نیز درسال هایی قمار را ممنوع و غیر قانونی اعلام کرده اند.مثلاً انگلستان در سال 1853،شوروی در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام کردند.

سؤال دوّمِ مردم درباره ی انفاق است که می پرسند چه چیزی را انفاق کنند؟آیه در جواب می فرماید:«عفو»را! عفو در لغت علاوه بر گذشت و آمرزش به معنای حدّ وسط،مقدار اضافی،و بهترین قسمت مال آمده است و هر یک از این معانی نیز با آیه سازگار است و ممکن است مراد از عفو،همه ی این معانی باشد.یعنی اگر خواستید انفاق کنید،هم مراعات اعتدال را نموده و همه ی اموالتان را یکجا انفاق نکنید تا خود نیازمند نشوید و هم در موقع انفاق،از بهترین اموال خود بدهید.چنانکه قرآن در جای دیگر می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»[32]به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید.

* در تفاسیر آمده است که تحریم شراب به صورت تدریجی بوده است.زیرا اعراب،گرفتار شراب بودند و لذا آیات،به تدریج آنها را آماده پذیرش تحریم نمود. ابتدا این آیه نازل شد:

«تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»[33]از انگور،هم نوشابه ی مست کننده و هم رزق نیکو بدست می آید.یعنی شراب،رزق حسن نیست.بعد این آیه نازل شد: «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ» ضرر شراب و قمار برای مردم،بیشتر از منفعت آنهاست.و سپس این آیه نازل شد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکاری»[34]به هنگام نماز نباید مست باشید.و در خاتمه حرمت دائمی و علنی بیان شد؛ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ»[35]شراب و قمار...نجس و از اعمال شیطان هستند.

پیام ها:

1-شراب و قمار،هر دو عامل فساد جسم و روح و مایه ی غفلت هستند.لذا در قرآن در کنار هم مطرح شده اند. «الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ»

2-از اندیشه و امنیّت،پاسداری کنید.با تحریم شراب،از عقل و فکر،و با تحریم قمار،از آرامش و سلامتی روحی و اقتصادی پاسداری شده است. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ... وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»

3-در برخوردها،انصاف داشته باشید.بدی های دیگران را در کنار خوبی های آنها ببینید.آیه از منافع شراب وقمار چشم نمی پوشد وموضوع را به نحوی مطرح می کند که قدرت تعقّل و تفکّر در انسان زنده شود. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»

4-در محرّمات گاهی ممکن است منافعی باشد. «مَنافِعُ لِلنّاسِ»

5-در جعل قوانین باید به مسئله اهمّ ومهمّ توجّه کرد. «مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»

6-احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»

7-آشنایی با فلسفه احکام،گامی به سوی پذیرش آن است. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»

«220»فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

(تا اندیشه کنید)در دنیا و آخرت.و از تو درباره یتیمان می پرسند،بگو:

اصلاح امور آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید (مانعی ندارد،)آنها برادران(دینی)شما هستند.خداوند،مفسد را از مصلح باز می شناسد و اگر خدا می خواست شما را به زحمت می انداخت، (و دستور می داد در عین سرپرستی یتیمان،زندگی و اموال آنها را بکلّی از اموال خود جدا سازید،ولی خداوند چنین نمی کند.)همانا او عزیز و حکیم است.

نکته ها:

* جمله «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» ،یا مربوط به مسئله انفاق است که در آیه قبل آمده است، یعنی انفاق شما برای آسایش دنیا و آخرت باشد،نه همه مال را خرج کنید که باعث زحمت شما در دنیا شود،و نه بخل ورزید که مایه محرومیّت شما از ثواب آخرت باشد، [36]و یا اینکه مربوط به تفکّر باشد که در پایان آیه قبل اشاره شد.یعنی انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدأ و معاد و اسرار هستی و آفریده ها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که می تواند،مسائل را با تعقّل و اندیشه قبول کند هر چند شرط پذیرش مکتب،آگاهی بر همه اسرار نیست.[37]

* در تفاسیر آمده است:وقتی آیه دهم سوره نساء نازل شد،که خوردن مال یتیم،خوردن آتش است،افرادی که در منزل یتیمی داشتند به اضطراب افتادند.برخی یتیمان را از خانه بیرون کردند وبعضی ظرف وغذای یتیم را جدا نمودند به طوری که برای یتیم و صاحب خانه مشکلاتی بوجود آمد.آنان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و از رفتار با یتیمان سؤال نمودند، پیامبر جواب داد:اصلاح امور یتیمان،از رها کردن آنهابهتر است،نباید به خاطر آمیخته شدن اموال آنان با اموال خودتان،ایتام را رها کرده و از مسئولیّت اداره آنها شانه خالی کنید، آنان برادران دینی شما هستند و مخلوط شدن اموال آنان با زندگی شما،در صورتی که هدف، حیف و میل اموال آنها نباشد مانعی ندارد و بدانید خداوند مفسد را از مصلح باز می شناسد.

پیام ها:

1-دنیا وآخرت را سطحی ننگرید و در آن فکر کنید. «تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»

2-رها کردن کار یتیمان،مصلحت نیست،بلکه به نیّت خیر و با چشم برادری معاشرت نمودن با آنان مصلحت است. «قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»

3-هرگونه اصلاح در وضعیّت یتیمان،ارزش است.کلمه«اصلاح»به صورت مطلق آمده تا شامل همه ی اصلاحات اعمّ از اصلاح مالی،علمی،عملی، تربیتی و دینی بشود. «إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»

4-یتیمان،نه برده و نه فرزند ما هستند،بلکه برادر کوچک ما و جزء خود ما هستند. «فَإِخْوانُکُمْ»

5-نه افراط و نه تفریط،نه به نام اصلاح،اموال ایتام را بخورید و نه از ترس فساد،آنان را رها کنید که خداوند مصلح و مفسد را می شناسد. «وَ اللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»

6-اگر بدانیم خداوند افکار ونیات ما را می داند،فساد و خلاف نمی کنیم. «وَ اللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ»

7-تکلیفِ فوق طاقت در اسلام نیست. «لَوْ شاءَ اللّهُ لَأَعْنَتَکُمْ»

8-آسان گیری دستورات،کاری حکیمانه است. «لَوْ شاءَ اللّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

«221»وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

وبا زنان مشرک،ازدواج نکنید تا ایمان آورند وقطعاً کنیز با ایمان از زن (آزاد)مشرک بهتر است،اگرچه(زیبایی یا ثروت یا موقعیّت او)شما را به شگفتی درآورد.و به مردان مشرک،زن ندهید تا ایمان آورند وقطعاً برده با ایمان از مرد(آزاد)مشرک بهتر است،هر چند(زیبایی و موقعیّت و ثروت او)شما را به شگفتی وادارد.آن مشرکان(شما را)به سوی آتش دعوت می کنند،در حالی که خداوند با فرمان و دستورات خود،شما را به بهشت وآمرزش فرا می خواند و آیات خویش را برای مردم روشن می کند تا شاید متذکّر شوند.

نکته ها:

* ازدواج با همسران غیر مؤمن،می تواند تأثیر منفی بر تربیت فرزندان و نسل آینده انسان بگذارد،چنانکه ممکن است آنها عامل جاسوسی برای بیگانه باشند.گرچه آیه درباره ی ازدواج با غیر مسلمانان است،ولی هر نوع معاشرتی که ایمان انسان را در معرض خطر قرار دهد ممنوع است.

پیام ها:

1-مسلمانان،حقّ پیوند خانوادگی با کفّار را ندارند. «وَ لا تَنْکِحُوا»

2-در انتخاب همسر،ایمان اصالت دارد و ازدواج با کفّار ممنوع است. «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ»

3-در ازدواج،فریب جمال،ثروت و موقعیّت دیگران را نخورید. «وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ... وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ»

4-مقام و مال و جمال،جای ایمان را پر نمی کند. «وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ»

5-به ضعیفان و محرومان با ایمان بهاداده و با آنان ازدواج کنید. «لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ... لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ»

6-غرائز باید در مسیر مکتب کنترل شود. «حَتّی یُؤْمِنَّ... حَتّی یُؤْمِنُوا»

7-ایمان مایه ی ارزش است،گرچه در بنده و کنیز باشد وشرک رمز سقوط است، گرچه در حر و آزاد باشد. «لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ»

8-پدر،حقّ ولایت بر ازدواج دخترش دارد.در مسئله داماد گرفتن،به پدر خطاب می کند که دختر خود را به مشرکان ندهید. «لا تَنْکِحُوا»

9-اوّل ایمان،بعد ازدواج.فکر نکنید شاید بعد از ازدواج ایمان بیاورند. «حَتّی یُؤْمِنَّ... حَتّی یُؤْمِنُوا»

10-از نفوذ عوامل مشرک در تاروپود زندگی مسلمانان،جلوگیری کنید و توجّه به خطرات مختلف این نوع ازدواج ها داشته باشید. «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»

11-همسر مشرک،زمینه ساز جهنّم است. «یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»

12-عمل به دستورات الهی،راه رسیدن به بهشت است. «وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّهِ»

13-مغفرت،با توفیق و اذن الهی است.بر خلاف مسیحیّت که آمرزش را بدست بزرگان خود می دانند. «وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ»

14-انسان،واقعیات را به طور فطری در می یابد.بیان احکام فقط برای یادآوری است. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

«222»وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ

و از تو درباره حیض(ایام عادت ماهانه زنان)سؤال می کنند،بگو:آن مایه ی رنج و آزار است،پس در حالت قاعدگی از(آمیزش با)زنان کناره گیری کنید،و با آنها نزدیکی ننمایید تا پاک شوند.پس هنگامی که پاک شدند(یا با غسل کردن طاهر شدند)،آنگونه که خداوند به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید.همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد.

نکته ها:

* درباره برخورد با زنان در ایام حیض،یهود بسیار سخت گیر و نصاری بی تفاوتند.در تورات می خوانیم:هرکس زن را در حال حیض لمس کند،تا شام نجس است. رختخواب آن زن نجس و هر کجا بنشیند نجس است.هرکس بستر او را لمس کند باید لباس خود را بشوید.و هرکس چیزی را که او بر آن نشسته لمس کند باید خود را بشوید و تا شام نجس است.و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس است.و اگر روزهای بیشتر از قاعده خون ببیند، نجس است. [38]

در مقابل این حکمِ سخت تورات،نصاری حتّی آمیزش جنسی را در ایّام حیض جایز می دانند.

امّا اسلام، راه میانه و اعتدال را برگزیده و در ایّام حیض،تنها آمیزش جنسی را ممنوع دانسته است، و هرگونه معاشرت و نشست و برخاست با زنان هیچگونه مانعی ندارد.

* اسلام،دین جامعی است و برای هر یک از سؤال های مورد طرح در زندگی بشری پاسخی دارد.در آیات قبل بارها با جمله ی «یَسْئَلُونَکَ» سؤالات مردم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله را نقل و پاسخ های آنرا بیان نمود.گاهی سؤال از جنگ است و گاهی از قمار و شراب،و گاهی از انفاق.و در این آیه نیز سؤال از مسائل زنان.این نشانه ی جامعیّت یک مکتب است که حتّی در مورد آمیزش جنسی،احکام دارد و می فرماید: «مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ» یعنی خداوند در تمام مسائل جزئی و کلّی،مادّی و معنوی فرمان دارد.

* زن در ایام عادت حیض به لحاظ جسمی،آمادگی آمیزش جنسی ندارد و کسالت و اختلال مزاج که برای زن پیش می آید،او را نسبت به آمیزش بی نشاط می سازد.همچنین در این ایام که رحم زن در حال تخلیه خون است،آمادگی پذیرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان پزشکی،ممکن است انتقال آلودگی های خون از مجرای مرد، او را برای همیشه عقیم سازد.

در روایات نیز آمده است:اگر فرزندی در این ایام نطفه اش منعقد شود،به لحاظ جسمی و روحی مشکلاتی خوهد داشت. [39]

پیام ها:

1-انبیا،مرجع و پاسخ گوی سؤالات مردم هستند. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ»

2-در سؤال کردن،حیا بی معنا است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ»

3-بیان دلیل و فلسفه احکام،در پذیرش آن مؤثر است.در این آیه ابتدا دلیل حرمت مقاربت را بیان فرموده و سپس دستور به عدم نزدیکی می دهد.«هوأَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ»

4-احکام الهی بر اساس حفظ مصالح ودفع مفاسد می باشد. «هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»

5-قاعدگی،دوره ای سخت برای زن است. «هُوَ أَذیً»

6-نزدیکی با همسر هم حدّ ومرزی دارد. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»

7-همسر باید مراعات همسر را بکند.اکنون که او در ناراحتی است،شما کام گیری نکنید. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»

8-آمیزش جنسی باید همراه با رعایت بهداشت باشد. «حَتّی یَطْهُرْنَ»

9-در آمیزش با همسر،باید احکام الهی مراعات شود. «فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ»

10-توبه و برگشت از لغزش،راه محبوبیّت نزد خداوند است. «یُحِبُّ التَّوّابِینَ»

11-علاقه و محبّت خود را نسبت به نادمان و توبه کنندگان اظهار کنیم. «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ»

«223»نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

زنان شما کشتزار شمایند،هرجا وهرگاه که بخواهید،به کشتزار خود درآیید(وبا آنان آمیزش نمائید)و(در انجام کار نیک)برای خود،پیش بگیرید واز خدا پروا کنید وبدانید که او را ملاقات خواهید کرد،وبه مؤمنان بشارت ده.

نکته ها:

* در این آیه،زنان به مزرعه و کشتزاری تشبیه شده اند که بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه،گل فرزند را به بوستان بشری تقدیم می کنند.همچنان که انسان،بدون کشت و مزرعه از بین می رود،جامعه بشری نیز بدون وجود زن نابود می گردد.

زنان وسیله ی هوسبازی نیستند،بلکه رمز بقای نسل بشر هستند.پس لازم است در آمیزش جنسی،هدف انسان تولید یک نسل پاک که ذخیره قیامت است باشد و در چنین لحظات و حالاتی نیز هدف مقدّسی دنبال شود.جمله ی «وَ اتَّقُوا اللّهَ» هشدار می دهد که از راههای غیر مجاز،بهره جنسی نبرید و به نحوی حرکت کنید که در قیامت سرافراز باشید و اولاد و نسلی را تحویل دهید که مجسمه ی عمل صالح و خیرات آن روز باشند.

پیام ها:

1-همسر مناسب همچون مزرعه ی مناسب است و سلامت بذر،شرط تولید بهتر است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ»

2-بذر و زمین،هر دو در تولید نقش مهمّی دارند.زن و مرد نیز در بقای نسل آینده نقش اساسی دارند. «حَرْثٌ لَکُمْ»

3- در کنار ممنوعیّت های موسمی،بهره گیری های دراز مدّت است.در آیه قبل فرمود: «فَاعْتَزِلُوا» در این آیه می فرماید: «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ»

4- در آمیزش،مرد باید به سراغ زن برود. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ»

5-غرائز نیز باید جهت خدایی بگیرند.اگر هدف از آمیزش،فرزندانی پاک و ذخیره قیامت باشد، آن نیز رنگ الهی می گیرد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»

در صحیح بخاری آمده است:اولیای خدا در آمیزش قصد می کنند که صاحب فرزندانی جهادگر شوند.

6-اگر نسل پاک تحویل دهید،خودتان بهره مند خواهید شد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»

7-زن، نه کالاست و نه منشأ تاریکی،بلکه او بنیان گذار آبادی ها و سرمایه گذار تاریخ و فرستنده هدایای اخروی است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ، قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»

8-در مسائل جنسی،تقوا را مراعات کنید. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ... وَ اتَّقُوا اللّهَ»

9-خواسته های نفسانی باید با تقوا کنترل شود. «أَنّی شِئْتُمْ... وَ اتَّقُوا اللّهَ»

10-ایمان به آخرت،بهترین وسیله ی رسیدن به تقوا می باشد. «اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ»

«224»وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النّاسِ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

برای نیکی کردن و پروا داشتن واصلاح بین مردم،خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید.همانا خداوند شنوا و دانا است.

نکته ها:

* در تفاسیر متعدّد از جمله مجمع البیان و روح البیان در شأن نزول این آیه آمده است که میان داماد و دخترِ یکی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نام عبداللّه بن رواحه اختلافی پیش آمد، او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها هیچ دخالتی نکند. آیه نازل شد و اینگونه سوگندها را ممنوع ساخت.

* کلمه«أیمان»جمع«یمین»به معنای سوگند.و کلمه ی «عُرْضَهً» به معنای«در معرض قرار دادن»است.

* سوگند را وسیله ای برای توجیه وفرار از مسئولیّت خود قرار ندهید وبه هر مناسبتی از خداوند ونام مقدّس او خرج نکنید،این کار خود نوعی جرأت و بی ادبی است.

امام صادق علیه السلام فرمود:«لاتحلفوا باللّه صادقین و لا کاذبین» [40]نه راست و نه دروغ،به خدا سوگند یاد نکنید.

پیام ها:

1-احترام نام خداوند و مقدّسات باید حفظ شود. «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ»

2-سوگند،نباید مانع انجام کار نیک واصلاح میان مردم قرار گیرد. «لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ»

«225»لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ

خداوند،شما را به خاطر سوگندهای لغو(که بدون قصد یاد کرده اید،) مؤاخذه نمی کند،امّا به آنچه دلهای شما(از روی اراده و آگاهی واختیار) کسب کرده،مؤاخذه می کند وخداوند آمرزنده وحلیم(بردبار)است.

نکته ها:

سوگندهایی که از روی بی توجّهی و یا در حال عصبانیّت و بدون فکر و اراده و یا پر حرفی وعجله و سبق لسان از انسان سرمی زند،ارزش حقوقی ندارد.مسئولیّت،تنها در برابر سوگندهایی است که با توجّه و در حال عادّی،به نام مقدّس خداوند برای انجام کار مفید یاد شود.این قبیل سوگندها شرعاً واجب الاجرا می باشد و شکستن آن حرام می باشد و کفّاره آن عبارت است از:اطعام ده فقیر،یا اعطای لباس به آنها،و یا آزاد کردن یک برده و در صورت عدم امکان هیچ یک از اینها،سه روز روزه گرفتن.[41]

پیام ها:

1-مسئولیّت انسان،وابسته به اراده و انتخاب اوست.خداوند لغزش هایی را که در شرائط غیر عادّی از انسان صادر شود،می بخشد. «لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ»

2-انگیزه و نیّت،ملاک ثواب وعقاب است. «کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ»

3-یکی از جلوه های حِلم ومغفرت الهی،گذشت از خطاهای غیر عمدی انسان است. «لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ... غَفُورٌ حَلِیمٌ»

«226»لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

برای کسانی که(به قصد آزار همسر،)سوگند می خورند که با زنان خویش نیامیزند، چهار ماه مهلت است. پس اگر(از سوگند خود دست برداشته و به آشتی)برگشتند، (چیزی بر آنها نیست و)خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

* کلمه ی«ایلاء»به معنای سوگند خوردن برای ترک آمیزش جنسی است.این کار را بعضی از مردان در زمان جاهلیّت برای در تنگنا قرار دادن همسران می کردند و بدینوسیله آنان را در فشار روحی و غریزی قرار می دادند.نه خود همسرِ مفیدی بودند و نه آنان را با طلاق دادن آزاد می کردند.این آیه به مردان چهار ماه فرصت می دهد که تکلیف همسران خود را روشن کنند،یا از سوگند خود برگشته و با همسر خویش زندگی کنند و یا رسماً او را طلاق دهند.البتّه این مدّت چهار ماه،نه به خاطر احترام به سوگند نارواست،بلکه به جهت آن است که هر مردی در شرایط عادّی نیز تا چهار ماه بیشتر حقّ عدم آمیزش را ندارد.

پیام ها:

1-اسلام،حامی مظلومان است.زنان،در طول تاریخ مورد ظلم وتضییع حقوق قرار گرفته اند وقرآن بارها از آنها حمایت نموده است. «لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ»

2-مبارزه با بساط سنّت های خرافی و جاهلی،از اصول وظایف انبیا است.

«لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ»

3-انسان برای بدترین کارها،گاهی مقدّس ترین نام ها را دستاویز قرار می دهد.«یُؤْلُونَ»

4-توجّه به حقوق ونیازهای روحی و غریزی زن،یک اصل است. «تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ»

5-برای بازگشت افراد و اتخاذ تصمیم عاقلانه،فرصتی لازم است. «أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ»

6-به جای دعوت به طلاق،باید مردم را به ادامه زندگی تشویق کرد.مرد و زن بدانند بازگشت به زندگی،رمز دریافت مغفرت و رحمت خداوندی است.

«فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

«227»وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

و اگر تصمیم به طلاق گرفتند(آن هم با شرائطش،مانعی ندارد.)همانا خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

* این آیه ی کوتاه،در عین اینکه طلاق را بلامانع می داند،ولی در مفهوم آن،این هشدار و تهدید نیز وجود دارد که اگر مردان تصمیم بر طلاق گرفتند،دیگر وعده ی مغفرت و رحمت در کار نیست و خداوند نسبت به کردار آنان شنوا و آگاه است و می داند که آیا هواپرستی، شوهر را وادار کرده تا از قانون طلاق سوء استفاده کند و یا اینکه براستی وضعیّت خانوادگی چنان اقتضا می کرد که از همدیگر جدا شوند؟

پیام ها:

1-اسلام،طلاق را با همه تلخی ها و زشتی هایش می پذیرد،ولی بلا تکلیف گذاشتن همسر را نمی پذیرد. «وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ»

2-تصمیم طلاق با مرد است. «عَزَمُوا»

3-از هواپرستی وتصمیمی که زندگی زن را تباه می کند پرهیز نمایید. «فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

«228»وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

زنان طلاق داده شده،خودشان را تا سه پاکی در انتظار قرار دهند.(یکی پاکی که طلاق در آن واقع شده و دو پاکی کامل دیگر وهمین که حیض سوم را دید،عده او تمام می شود.)و اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند،برای آنها روا نیست که آنچه را خدا در رحم آنها آفریده است،کتمان کنند.و شوهرانشان اگر سر آشتی دارند،به بازآوردن آنها در این مدّت،(از دیگران)سزاوارترند و همانند وظائفی که زنان بر عهده دارند،به نفع آنان حقوقی شایسته است و مردان را بر زنان مرتبتی است.وخداوند توانا وحکیم است.

نکته ها:

* «قُرء»به معنای پاک شدن و به معنای عادت ماهیانه،هر دو آمده است،ولی اگر به صورت «قُروء»جمع بسته شود به معنای پاک شدن است و اگر به صورت«اقراء»جمع بسته شود به معنای عادت ماهانه است.

* مهلتِ عدّه،ضامن حفظ حقوق خانواده است.زیرا در این مدّت هم فرصتی برای فکر و بازگشتن به زندگی اوّلیه پیدا می شود و هیجان ها فروکش می کند،و هم مشخّص می گردد که زن باردار است یا نه،تا اگر تصمیم بر ازدواج دیگری دارد،نسل مرد بعدی با شوهر قبلی اشتباه نگردد.

* امام صادق علیه السلام فرمود:در مسئله حیض،پاک شدن و بارداری،گواهی خود زن کافی است و شهادت و سوگند و یا دلیل دیگری لازم نیست.امّا بر زنان حرام است که خلاف واقع بگویند.و باید شرایط خود را بی پرده بگویند که اگر کتمان کنند،به خدا و قیامت ایمان ندارند.

* رجوع مرد به همسر در ایّام عدّه،تابع هیچگونه تشریفات خاصّی نیست،برخلاف طلاق که شرایط و تشریفات زیادی را لازم دارد.البتّه این مدّت، مخصوص گروهی از زنان است،  ولی طلاقِ زنان باردار،یائسه یا زنانی که آمیزش جنسی با آنان صورت نگرفته، احکام خاصّی دارد که خواهد آمد.

پیام ها:

1-زن به محض طلاق،حقّ ازدواج با دیگری را ندارد. «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ»

2-در طلاق،نباید فرزندان از حقوق خود محروم شوند. «ما خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ»

3-بهترین ضامن اجرای قوانین،ایمان به خداوند است. «لا یَحِلُّ لَهُنَّ... إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ»

4-اولویّت در ادامه زندگی،با شوهر اوّل است. «بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ»

5-حسن نیّت در رجوع،یک اصل است.مبادا شوهر فقط به خاطر مسائل جنسی رجوع کند و دوباره بی تفاوت گردد. «إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً»

6-مسئولیّت،حقّ آور است.هرکسی وظیفه ای بردوش گرفت،حقّی نیز پیدا می کند.مثلاً والدین در مورد فرزند وظیفه ای دارند و لذا حقّی هم بر فرزند دارند. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ»

7-در برخورد با زن،باید عدالت مراعات شود. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ»

8-در جاهلیّت بر ضرر زنان،قوانین قطعی بود که اسلام آن ضررها را جبران کرد. «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» «علیهن»دلالت بر ضرر می کند.

9-تبعیض،در شرائط یکسان ممنوع است،ولی تفاوت به جهت اختلاف در انجام تکالیف یا استعدادها یا نیازها مانعی ندارد. «وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ»

10-مردان حقّ ندارند از قدرت خود سوء استفاده کنند که قدرت اصلی از آن خداوند است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

11-عدّه نگه داشتن،از برنامه های حکیمانه ی الهی است. «وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

«229»الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاّ أَنْ یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ

طلاق(رجعی که امکان رجوع وبازگشت دارد،حداکثر)دو مرتبه است.

پس(در هر مرتبه)یا باید به طور شایسته همسر خود را نگهدارد و(آشتی نماید،)یا با نیکی او را رها کند(و از او جدا شود.)و برای شما مردان روا نیست که چیزی از آنچه به همسرانتان داده اید،پس بگیرید مگر اینکه دو

همسر بترسند که حدود الهی را بر پا ندارند.پس اگر بترسید که آنان حدود الهی را رعایت نکنند،مانعی ندارد که زن فدیه و عوض دهد.(و طلاق خُلع بگیرد.)اینها حدود و مرزهای الهی است،پس از آن تجاوز نکنید.و هر کس از حدود الهی تجاوز کند پس آنان ستمگرانند.

نکته ها:

* در جاهلیّت،طلاق دادن و رجوع کردن به زن،امری عادّی و بدون محدودیّت بود.امّا اسلام،حداکثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جایز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود.[42]

* در اسلام،طلاق امری منفور و بدترین حلال نام گذاری شده است،ولی گاهی عدم توافق تا جایی است که امکان ادامه زندگی برای دو طرف نیست.

در این آیه علاوه بر طلاق رجعی که از سوی مرد است،طرح طلاق خُلع که پیشنهاد طلاق از سوی زن است نیز ارائه شده است.به این معنا که زن،مهریه خود یا چیز دیگری را فدای آزاد سازی خود قرار دهد و طلاق بگیرد.

* تعدّد طلاق،براساس تعدّد رجوع و بقای ازدواج است.کسی که در یک جلسه می گوید:

«من سه بار طلاق دادم»،در واقع یک طلاق صورت گرفته است.چون یک ازدواج را بیشتر قطع نکرده است.لذا بر اساس فقه اهل بیت علیهم السلام،چند طلاق باید در چند مرحله باشد و یکجا واقع نمی شود.زیرا به مصلحت نیست که زندگی خانوادگی در یک جلسه و با یک تصمیم برای همیشه از هم بپاشد.[43]

پیام ها:

1-در قطع رابطه با دیگران،نباید آخرین تصمیم را یک مرتبه گرفت،بلکه باید میدان را برای فکر و بازگشت باز گذاشت. «الطَّلاقُ مَرَّتانِ»

2-آزار و ضرر رسانی به همسر،ممنوع است.مرد نباید به قصد کام گرفتن یا ضربه روحی زدن به زن، به او رجوع نموده و سپس او را رها کند. «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ»

3-در همسر داری باید از سلیقه های شخصی و ناشناخته دوری کرد و به زندگی عادّی و عرفی تن در داد. «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ»

4-تلخی جدایی را با شیرینی هدیه و احسان جبران کنید. «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»

5-طلاق،نباید عامل کینه،خشونت و انتقام باشد،بلکه در صورت ضرورتِ طلاق،نیکی و احسان شرط اساسی است. «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»

6-اصل در زندگی،نگهداری همسر است،نه رها کردن او.کلمه«امساک»همه جا قبل از کلمه«تسریح»آمده است. «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»

7-حقوق و احکام در اسلام،از اخلاق و عاطفه جدا نیست.کلمات«احسان»و «معروف» نشانه ی همین موضوع است. «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»

8-مراعات حقوق،لازم است.مرد،حقّ ندارد از مهریه زن که حقّ قطعی اوست چیزی را پس بگیرد. «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً»

9-خواسته های مرد و زن باید در چارچوب حدود الهی باشد. «إِلاّ أَنْ یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ»

10-تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق کافی نیست،بلکه باید دیگران نیز به ادامه زندگی آنان امیدی نداشته باشند. «یَخافا... فَإِنْ خِفْتُمْ» گاهی زن و شوهر می گویند:با هم توافق اخلاقی نداریم،امّا این حرف برخاسته از هیجان آنهاست.لذا قرآن در کنار خوف زن وشوهر «یَخافا» پای مردم را به میان کشیده که آنان نیز این ناسازگاری را درک کنند. «خِفْتُمْ»

11-در تصمیم گیری ها باید محور اصلی،اقامه ی حدود الهی و انجام وظایف باشد.اگر حدود الهی مراعات می شود ازدواج باقی بماند وگرنه طلاق مطرح شود. «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ»

12-طرحِ«طلاق خُلع»برای آن است که زن بتواند خود را از بن بست خارج سازد. «افْتَدَتْ بِهِ»

13-اسلام با ادامه زندگی به صورت تحمیلی و با اجبار و اکراه،موافق نیست.در صورتی که زن به اندازه ای در فشار است که حاضر است مهریه ی خود را ببخشید تا رها شود، اسلام راه را برای وی باز گذاشته است.البتّه مرد ملزم به پذیرش طلاق خلع نیست. «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ»

14-شکستن قانون الهی،ظلم است. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»

«230»فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ

پس اگر(بعد از دو طلاق و دو رجوع،برای بار سوم)او را طلاق داد،دیگر آن زن بر او حلال نخواهد بود،مگر آنکه به نکاح مرد دیگری درآید(و با او آمیزش نماید.)پس اگر(همسر دوّم)او را طلاق داد،مانعی ندارد که به یکدیگر بازگشت کنند(و زن با همسر اوّل خود مجدّداً ازدواج نماید.)البتّه در صورتی که امید داشته باشند حدود الهی را برپا دارند.و اینها حدود الهی است که خداوند آن را برای افرادی که آگاهند بیان می کند.

نکته ها:

* در اسلام بعضی مقرّرات،جهت جلوگیری از تصمیمات عجولانه به چشم می خورد. مثلاً:

الف: هر کسی بنا دارد زن خود را طلاق دهد،باید زن در حال پاکی بوده و طلاق در برابر دو شاهد عادل باشد.باید تا مدّتی هزینه زن را بپردازد و زن در این مدّت می تواند با آرایش کردن،خود را به مرد عرضه کند.هر یک از این شرائط می تواند از طلاق های عجولانه جلوگیری کند.

ب:مردم برای گفتگوهای خصوصی با پیامبر بسیار هجوم می کردند،خداوند دستور داد هر کس با پیامبر سخن خصوصی دارد،مقداری صدقه بدهد و بعد گفتگو کند.این قانون برای جلوگیری از طرح سؤالات غیر ضروری بود.[44]

به هر حال شرط ازدواج با شوهر دیگر و طلاق دادن او،برای همسرِ شوهر اوّل شدن،یکی دیگر از نمونه های قوانین سرعت گیر در اسلام است.

پیام ها:

1-مردان نباید از اختیارات خود سوء استفاده کنند و باید بدانند که اختیار آنها برای طلاق،محدود است.از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود:طلاق را سبک نگیرید و به زنان ضرر نرسانید.[45] «فَلا تَحِلُّ لَهُ»

2-امید به زندگی براساس احکام الهی،شرط ازدواج است. «إِنْ ظَنّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ»

3-مسلمانان بدانند که حدود الهی،تنها در نماز،زکاه،حج و جهاد نیست، مراعات مسائل خانوادگی نیز از حدود الهی است. «تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ»

4-هر کسی اسرار و حکمت مقرّرات الهی را نمی داند.مردم عادّی،ظاهر دستورات و آگاهان،روح و عمق آن را می بینند. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

«231»وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به پایان مهلت(عدّه)رسیدند،پس یا به طرز شایسته آنها را نگاه دارید(و آشتی کنید)و یا آنها را به طرز پسندیده ای رها سازید.و برای آزار رسانیدن،آنان را نگاه ندارید تا(به حقوقشان)تعدّی کنید و کسی که چنین کند،به خویشتن ظلم کرده ومبادا آیات خدا را به مسخره بگیرید.ونعمتی ر ا که خداوند به شما داده و کتاب آسمانی و حکمتی را که بر شما نازل کرده و شما را با آن پند می دهد،یاد کنید و از خدا پروا داشته و بدانید خداوند به هر چیزی آگاه است.

نکته ها:

* هر کجا زمینه ی انحراف و ظلم و خطر بیشتر است،هشدارها و سفارش ها نیز باید بیشتر باشد.با آنکه در دو آیه ی قبل فرمود: «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ» بار دیگر در این آیه می فرماید: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» زیرا شرایط روحی زن و مرد در موقع جدایی،عادّی نیست و زمینه ی انتقام و آزار رسانی بسیار وسیع و خطر ظلم و تعدّی فراوان است.

* در ظلم و تعدی به حقوق زن،خود مرد نیز زجر می کشد.زن و مرد در نظام آفرینش جزء یک پیکرند وظلم به عضوی،ظلم به تمام اعضا است.کسی که به زن ظلم کند به استقبال کیفر الهی رفته و لذا به خودش نیز ظلم کرده است.

پیام ها:

1-اسلام،زندگیِ همراه با صفا و محبّت را می خواهد،نگاهداری همسر به قصد آزار او حرام است. «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»

2-کسانی که با همسر خود بدرفتاری می کنند،متجاوزند.[46] «لِتَعْتَدُوا»

3-ظلم به زن،ظلم به خویشتن است. «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»

4-ازدواج،یکی از آیات بزرگ الهی است[47]و نباید با طلاق های بی مورد یا نگاهداری همسر به قصد آزار او،این قانون مقدّس استهزا شود. «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُواً»

5-به جای کینه ها وضعف ها وتلخی ها از نعمت ها یاد کنید.مشکلات خانوادگی را در کنار نعمت های بیشمار الهی چیزی نشمارید. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ»

6-برای بهبود روابط زناشویی،توجّه به احکام و مواعظ کتاب آسمانی وتقوا لازم است. «وَ اذْکُرُوا... ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ»

7-کسی که خود را در محضر خدا بداند،از گناه پرهیز می کند. «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

8-اگر هدفتان از طلاق،ظلم به همسر و سوء استفاده باشد،باید بدانید که خداوند آگاه است. «أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

«232»وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و مهلت(عدّه)خود را بپایان رساندند،مانع آنها نشوید که با همسران(سابق)خویش ازدواج کنند،البتّه در صورتی که میان آنها به طرز پسندیده ای،توافق برقرار گردد.هر کس از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارد،به این دستورات پند داده می شود.(مراعات)این امر مایه ی پیرایش و پاکی بیشتر شما است و خداوند می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:

اگر زنان مطلّقه،با همان شوهران سابق خود توافق کرده و ازدواج کنند،در پاکی و تزکیه فرد و جامعه،تأثیر بسیار دارد. «ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» زیرا در این نوع ازدواج، اسرار یکدیگر مخفی مانده و فرزندان به آغوش والدین و سرپرست واقعی خود برمی گردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشیده اند،از جدائی مجددّ نگرانند.

پیام ها:

1-رأی زن مطلقه،در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد،اجازه از دیگری لازم نیست. «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ»

2-با یک طلاق،برای همیشه بدبین نباشید.چه بسا بعد از طلاق،دو طرف پشیمان شده و آماده زندگی مجدّد به گونه شایسته ای باشند. «یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ»

3-شرط اصلی ازدواج،رضایت طرفین است. «تَراضَوْا بَیْنَهُمْ»

4-توافق بر ازدواج،باید عقلایی وعادلانه باشد. «تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ»

5-کسانی که در راه ازدواجِ مشروع دیگران،کارشکنی ومشکل آفرینی می کنند، باید در ایمان خود نسبت به خدا و قیامت شکّ کنند. «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ... ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»

6-از جاذبه های طبیعی و مشروع،جلوگیری نکنید.چه بسا زن و مردی که میان آنها طلاق جدایی افکنده،از یکدیگر خاطرات شیرینی نیز داشته باشند و گاه و بیگاه آن خاطرات را یاد بیاورند که اگر به طور طبیعی و مشروع به هم نرسند،خطر انحراف وجود دارد. «یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ... ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ»

7-برای حفظ سلامتی جامعه،زنان مطلقه نباید بی همسر بمانند. «یَنْکِحْنَ... ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ»

8-برکات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنین مفاسد طلاق و بی همسری،فوق درک بشر است. «وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»

«233»وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَهَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَهٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

مادرانی که می خواهند دوران شیردهی را کامل سازند،دو سال تمام فرزندانشان را شیر دهند.و خوراک وپوشاک این مادران،به وجهی نیکو بر عهده(پدر و)صاحب فرزند است.هیچ کس جز به قدر توانش مکلف نمی شود.هیچ مادری به خاطر فرزندش ونیز هیچ پدری به خاطر فرزندش نباید دچار ضرر شود.و(اگر پدر نباشد،هزینه خوراک و پوشاک مادر)بر عهده وارث اوست.و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را(زودتر از دو سال)از شیر بازگیرند،گناهی بر آنها نیست.واگر(به جهت عدم توانایی یا عدم موافقت مادر)خواستید دایه ای برای فرزندانتان بگیرید، گناهی بر شما نیست،به شرط اینکه آنچه را به وجهی پسندیده قرار گذاشته اید بپردازید.و از خدا پروا داشته و بدانید خدا به آنچه انجام می دهید بیناست.

نکته ها:

* در مورد پدر و مادر و فرزند،در این آیه کلمات«أب»و«امّ»نیامده،بلکه«والد»و«والده» آمده است.زیرا کلمات«أب»و«امّ»شامل عمو،معلّم و پدر زن می شود.همانگونه که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله امّهات مؤمنان هستند،نه والدات آنها.

چون آیات قبل مربوط به طلاق و جدایی زن و شوهر از یکدیگر بود،لازم است تکلیف کودکان و نوزادان نیز روشن شود،تا آنان فدای اختلافات پدر و مادر نشوند.

توجّه به عواطف مادر،اهمیّت شیر مادر،مقدار نیاز طبیعی نوزاد به شیر و مدّت آن،در این آیه مطرح شده است.

پیام ها:

1-اسلام،دینی جامع است.حتّی برای تغذیه مناسب نوزاد با شیر مادر،برنامه دارد. «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ»

2-حتّی مادرِ طلاق داده شده،در شیر دادن نوزادش بر سایرین اولویّت دارد.

«وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ»

3-مدّت شیر دادن کامل دو سال است. «حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ»

4-باید حقوق مالی و مادّی مادر و دآیه در برابر شیر دادن فرزند پرداخت شود. «وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ... إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ»

5-مقدار خرجی باید بر اساس عرفِ شناخته شده و به قدر توانایی باشد.

«بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّ وُسْعَها»

6-تکلیف،براساس قدرت وبه اندازه ی توانایی انسان است. «لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّ وُسْعَها»

7-فرزند نباید اسباب ضرر به والدین شود. «لا تُضَارَّ والِدَهٌ بِوَلَدِها»

8-باید زندگی مادر در دوران شیردهی تأمین شود،هرچند پدر فرزند از دنیا رفته باشد. «وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ»

9-از شیر گرفتن کودک،نیاز به مشورت وتوافق والدین دارد. «فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ»

10-زن و شوهر درباره امور نوزاد باید مشورت کنند. «تَشاوُرٍ»

11-در شیر دادن،اوّل مادر بعد دایه. «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ... إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ»

12-رعایت تقوا در تغذیه کودکان،بر عهده والدین است. «...وَ اتَّقُوا اللّهَ»

«234»وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

و کسانی از شما که می میرند و همسرانی باقی می گذارند،آن زنان باید چهار ماه و ده روز خویشتن را در انتظار نگاه دارند و چون به پایان مهلت (عدّه)شان رسیدند،گناهی بر شما نیست در آنچه(می خواهند)درباره ی خودشان به طور شایسته انجام دهند.(و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند.) و خداوند به آنچه عمل می کنید آگاه است.

نکته ها:

* در تفسیر المیزان،گزارشی از عقاید اقوام و ملل مختلف،در مورد زنانی که شوهران خود را از دست می دهند،آمده است.در آنجا می خوانیم:برخی اقوام معتقد بودند که باید بعد از مرگ شوهر،زن را زنده بسوزانند.و برخی دیگر می گفتند که او را به همراه شوهر، زنده در زیر خاک دفن کنند.بعضی از اقوام برای همیشه ازدواج مجدّد همسر را ممنوع می دانستند. و برخی زودتر از یک سال ویا نه ماه را مجاز نمی دانستند.

در میان بعضی از اقوام رایج بود که اگر مرد وصیّت کند،باید تا آن مدّت که وصیّت کرده همسرش ازدواج نکند و برخی نیز از همان لحظه مرگ،ازدواج مجدّد را مجاز می دانستند.

در میان این عقاید انحرافی که افراط و تفریط در آنها نمایان است،اسلام نظریه خود را مبنی بر نگاه داشتن عدّه وسپس اجازه ازدواج با مرد دلخواه را در چارچوب شایستگی و معروف بودن،ارائه داده است.

* در مدّت چهار ماه و ده روز عدّه ی وفات،روشن می شود که آیا زن باردار است یا نه.البته این مدّت در مورد زنانِ غیر باردار است و زنان باردار باید تا وقت وضع حمل عدّه نگهدارند.

قرآن در بیشتر موارد مربوط به ازدواج،کلمه ی«معروف»را بکار برده است.این نشان دهنده ی آن است که اساس هرگونه تصمیم باید عاقلانه و شرع پسند باشد.

پیام ها:

1-مرگ،نابودی نیست،بلکه بازپس گرفتن کامل روح از جسم است.کلمه«توفّی» به معنای گرفتن کامل است. «یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ»

2-زن،به محض فوت شوهرش،حقّ ازدواج با دیگری را ندارد. «یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ»

3-بستگان شوهر،حقّ دخالت در تصمیمات زنان بیوه را ندارند. «فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ»

4-ایمان به اینکه همه ی کارها وتصمیمات ما زیر نظر خداوند است،بهترین پشتوانه تقواست. «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»

«235»وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَهَ النِّکاحِ حَتّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ

و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه(از زنانی که در عدّه وفات و یا در عدّه طلاقِ غیر رجعی هستند،)خواستگاری کنید،یا(تصمیم خود را)در دل نهان دارید.خداوند می داند که شما آنها را یاد خواهید کرد،ولی با آنها وعده پنهانی(برای ازدواج مخفیانه)نداشته باشید،مگر آنکه(به کنایه) سخن پسندیده بگویید،ولی(در هر حال)اقدام به عقد ازدواج ننمایید تا مدّت مقرّر به سرآید،و بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می داند، پس از(مخالفت با)او بپرهیزید و بدانید خداوند آمرزنده و بردبار است.

نکته ها:

* «عَرَّضْتُمْ» به معنای سخن همراه با تعریض و کنایه و «خِطْبَهِ» به معنای خواستگاری است.در این آیه اظهار تمایل به ازدواج در مدّت عدّه،بلامانع شمرده شده است،مشروط به اینکه صریح نبوده و با کنایه باشد.«قول معروف»در این موارد آن است که نحوه اظهار تمایل به خواستگاری،با ادب اجتماعی و با فراقی که زن داغدیده دارد،مناسبت داشته باشد، مثل اینکه بگوید:خداوند رحمت کند شوهرت را و به شما صبر عطا نماید، ولی دیگرانی که مانند شوهر سابق،شما را دوست بدارند پیدا می شوند.

پیام ها:

1-اسلام،دین فطری است و انسان فطرتاً متمایل به ازدواج است.لذا اسلام اجازه می دهد این خواسته حتّی در زمان عدّه،به نحو کنایه که عواطف بستگان جریحه دار نگردد،طرح شود. «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ»

2-به غرائز و هیجان های نفسانی توجّه داشته باشید و به جای سرکوب غرائز، جوانان را راهنمایی کرده و هشدار بدهید. «عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا»

3-توجّه به زمان و حالات،در طرح پیشنهادات،یک اصل است.خواستگاری زن داغدار در ایام عده با صراحت،بی ادبی یا بی سلیقگی ونوعی گستاخی است. «عَرَّضْتُمْ... تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً»

4-کسی که بداند خداوند از درون او آگاه است،تقوا پیشه می کند. «یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ»

5-سفارش به تقوا در هر حال،مخصوصاً در مسائل زناشوئی مورد نظر است.«فَاحْذَرُوهُ»

6-خداوند با حلم خود،کم صبری شما را جبران می کند.شما به قدری عجله دارید که به سراغ زن داغدیده آن هم در ایام عدّه می روید،ولی خداوند با حلم خود این کار را بر شما منع نکرده است. «أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»

7-به دنبال هشدار،زمینه ی بازگشت را نیز فراهم کنید. «فَاحْذَرُوهُ... غَفُورٌ حَلِیمٌ»

«236»لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ

اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و یا تعیین مهر طلاق دهید،گناهی بر شما نیست،ولی آنها را(با هدیه ای مناسب)بهره مند سازید.آن کس که توانایی دارد،به اندازه توانش و آن کس که تنگدست است به اندازه ی وسعش،هدیه ای شایسته(که مناسب حالِ دهنده و گیرنده باشد.)این کار برای نیکوکاران سزاوار است.

نکته ها:

* برخی گمان می کردند،طلاق قبل از عمل زناشویی و یا قبل از تعیین مهریه، صحیح نیست.این آیه ضمن اصلاح این تفکّر،مورد هدیه را نیز یادآوری می کند.

پیام ها:

1-حتّی طلاق دادن باید در فضای خیرخواهی و نیکی باشد. «إِنْ طَلَّقْتُمُ... مَتِّعُوهُنَّ...

بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»

2-عفت کلام،یک ارزش است.به جای تصریح به مسائل زناشویی،خداوند می فرماید: «ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ»

3-تعیین و پرداخت مهریه،بر مرد واجب است. «تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً»

4-تلخی طلاق را با هدیه ای مناسب جبران نمائید.هرچند آمیزش جنسی صورت نگرفته است،ولی طلاق یک نوع فشار روحی برای زن محسوب می شود که با احسان و هدیه ای شایسته باید جبران شود. «مَتِّعُوهُنَّ»

5-عقد ازدواج،قداست و احترام دارد.با اینکه آمیزشی صورت نگرفته است،لکن اجرای صیغه ی عقد، به زن حقّ می دهد تا به هنگام جدایی هدیه ای مناسب دریافت نماید. «مَتِّعُوهُنَّ»

6-حفظ انصاف و عدالت از سوی مرد و زن،مورد نظر است.همانگونه که سرشکستگی زن باید با هدیه ای مناسب جبران شود،مرد نیز نباید به خاطر هدیه،تحت فشار قرار گیرد و هر کس باید به مقدار توانایی اش اقدام کند.

«عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»

7-تکلیف مرد در برابر خانواده،به قدر توان او می باشد. «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»

8-احترام به شئون اجتماعی همسر،لازم است.کلمه«معروف»یعنی در هدیه دادن باید مسائل عرفی و اجتماعی را مراعات نمود. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ»

9-از افراط و تفریط در امور زندگی دوری کنید. «بِالْمَعْرُوفِ»

10-هدیه به همسر،از نشانه های نیکوکاران است. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»

11-هدیه ی جنسی،بهتر از پول نقد است.کلمه«متاع»به جای درهم و دینار، نشانه ی آن است که هدیه جنس باشد. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ»

12-هدیه ای که شوهر به همسر می دهد،تحمیل بار و باج و صدقه نپندارد،یک نوع حقّ زن بر مرد است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»

13-اخلاق،پشتوانه احکام الهی است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»

«237»وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

واگر زنان را قبل از آمیزش طلاق دهید،در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده اید،نصف آنچه را تعیین کرده اید(به آنها بدهید،)مگر اینکه آنها(حقّ خود را)ببخشند و یا کسی که عقد ازدواج به دست اوست آنرا ببخشد،و اینکه شما گذشت کنید،(و تمام مهر آنان را بپردازید)به پرهیزگاری نزدیکتر است.و گذشت و نیکوکاری در میان خود را فراموش نکنید که همانا خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

پیام ها:

1-در گفتگو درباره ی مسائل زناشویی خانواده،عفت کلام را مراعات کنید.«تَمَسُّوهُنَّ»

2-تعیین و پرداخت مهریه،بر مرد واجب است. «فَرِیضَهً»

3-عفو و گذشت از سوی زن و مرد،هر دو پسندیده است.یا زن نصف مهریه را ببخشد، یا  مرد تمام مهریه را بدهد. «یَعْفُونَ... تَعْفُوا»

4-اجازه ازدواج زن،با ولیّ اوست. «بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّکاحِ»

5-کسانی که بخشش دارند،به تقوا نزدیک ترند. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی»

6-طلاق باید همراه با عفو و فضل باشد. «تَعْفُوا... لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ»

7-در طلاق نباید مسائل اخلاقی و کرامت های انسانی را به فراموشی سپرد.«وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»

«238»حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتِینَ

بر انجام همه ی نمازها و(خصوصاً)نماز وسطی(ظهر)، مواظبت کنید و برای خدا خاضعانه بپاخیزید.

نکته ها:

* درباره مراد از نماز وسطی،چند نظریه است،ولی با توجّه به شأن نزول آیه که گروهی بخاطر گرمی هوا در نماز ظهر شرکت نمی کردند و با توجّه به روایات و تفاسیر،مراد همان نماز ظهر است.

* حفظ هر چیزی باید مناسب با خودش باشد؛حفظ مال از دست برد دزد است،حفظ بدن از میکرب است، حفظ روح از آفات اخلاقی نظیر حرص،حسد وتکبّر است، وحفظ فرزند از دوست بد می باشد.امّا حفظ نماز به چیست؟حفظ نماز،آشنایی با اسرار آن،انجام به موقع آن،صحیح بجا آوردن،فراگرفتن احکام و آداب آن و حفظ مراکز عبادت و تمرکز فکر به هنگام آن است.

در حدیثی می خوانیم:نماز به گروهی می گوید:مرا ضایع کردی خدا تو را ضایع کند و به گروهی می گوید:مرا حفظ کردی خداوند تو را حفظ کند.[48]

پیام ها:

1-اقامه نماز باید مداوم باشد. «حافِظُوا»

2-همه ی مردم مسئول حفظ نمازند. «حافِظُوا»

3-ممکن است آیه دلالت کند بر اینکه نماز را به جماعت برپا کنید. «حافِظُوا، قُومُوا»

4-هرکجا زمینه ی سهل انگاری یا غفلت احساس می شود،هشدار بیشتری لازم است. «وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی»

5-اقامه ی نماز،به توجّه،نشاط،معرفت و اخلاص نیاز دارد. «قُومُوا لِلّهِ قانِتِینَ»

6-انسان نباید وصله ی ناهمرنگ هستی باشد.قرآن درباره هستی می فرماید: «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» [49]پس اگر ما قانت نباشیم،وصله ناهمرنگ هستی خواهیم بود.«قُومُوا لِلّهِ قانِتِینَ»

7-ارزش نماز به خضوع آن است.«قانتین»

«239»فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ

پس اگر(از دشمن یا خطری)بیم داشتید،پیاده یا سواره(به هر شکل که می توانید نماز گزارید)و آنگاه که ایمن شدید خدا را یاد کنید،همانگونه که آنچه را نمی توانستید بدانید به شما آموخت.

نکته ها:

* در قرآن گاهی به جای کلمه ی«صلاه»،کلمه«ذکر»گفته شده است،چنانکه درباره نماز جمعه می فرماید: «فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ» به سوی ذکر خدا بشتابید.و یا خداوند به موسی علیه السلام می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» نماز را بپادار تا یاد من باشی.در این آیه نیز مراد از «فَاذْکُرُوا اللّهَ» نماز است.

آری،فلسفه و روح نماز،یاد خداوند است.

* این آیه اشاره به نماز خوف دارد که در شرایط جنگی با احکام مخصوصی که در فقه آمده است،اقامه می شود.

در احادیث می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ احزاب با اشاره نماز خواندند و حضرت علی علیه السلام در بعضی از جنگ ها دستور می دادند که هنگام جنگ با ایماء و اشاره نماز بخوانند.

امام کاظم علیه السلام در جواب شخصی که پرسید:اگر حیوان درنده ای به ما حمله کرد و وقت نماز تنگ بود چه کنیم؟فرمودند:با همان وضعی که دارید نماز بخوانید،گرچه پشت به قبله باشد.[50]

پیام ها:

1-نماز،در هیچ حالی ساقط نمی شود. «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً»

2-در اسلام عسر و حرج نیست.وقتی امکان استقرار بدن و یا ایستادن به سوی قبله و یا سایر شرایط نباشد،حذف می شوند. «فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً»

3-نماز،شکر نعمت است. «فَاذْکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُمْ»

4-بعضی از مسائل را انسان نمی داند،ولی می تواند به تجربه بدست آورد.ولی بعضی از مسائل را انسان نمی داند و نمی تواند که بداند،مگر از طریق وحی.

«ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» ونفرمود:«لا تعلمون»

«240»وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّهً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

و کسانی از شما که در آستانه مرگ قرار می گیرند و همسرانی از خود به جای می گذارند،درباره ی همسرانشان این سفارش است که تا یک سال، آنها را(با پرداخت هزینه زندگی)بهره مند سازند و از خانه بیرون نکنند.

ولی اگر آنها خود بیرون رفتند و تصمیم شایسته ای درباره ی خودشان گرفتند،بر شما گناهی نیست و خداوند توانا و حکیم است.

نکته ها:

* برخی مفسّران معتقدند نزول این آیه،قبل از آیه عدّه [51]و قبل از آیه ارث می باشد و با نزول آن آیات،این آیه نسخ شده و یا به عبارتی تاریخِ عمل به آن پایان پذیرفته است.ولی برخی دیگر معتقدند آیات عدّه و ارث،مقدار ضروری و واجب را مطرح کرده که زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و فلان مدّت نیز واجب است عدّه نگهدارد،

ولی این آیه را می توان در کنار وظیفه ی واجب،به صورت یک عمل استحبابی قلمداد کرد.

به این معنا که علاوه بر مدّت عدّه،اگر زن به احترام شوهر،خواست تا یک سال در خانه بماند،شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث،مخارج یک ساله ی او را از ثلث خود،که درباره آن حقّ وصیّت دارد،بپردازد.[52]

پیام ها:

1-مردان،بخشی از مال خود را برای همسرانشان وصیّت کنند. «وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ...

وَصِیَّهً لِأَزْواجِهِمْ»

2-آینده زنان بیوه باید تأمین شود. «مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ»

3-هرگونه تصمیم زن در انتخاب شوهر مجدّد،باید عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت باشد. «فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ»

4-تشریع احکام الهی،بر اساس حکمت است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

«241»وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ

و برای زنان طلاق داده شده،بهره ی مناسبی است که(پرداخت آن)بر مردانِ پرهیزکار سزاوار است.

«242»کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین می کند،شاید که اندیشه کنید.

نکته ها:

* در آیات قبل،نحوه ی پرداخت مهریه به زنان طلاق داده شده،قبل از آمیزش و بعد از آن بیان شد.این آیه یا در مورد کسانی است که در ضمن عقد،مهریه آنان مشخّص نشده و قبل از آمیزش طلاق داده می شوند،و یا یک سفارش عاطفی و اخلاقی برای تمام موارد طلاق است که علاوه بر پرداخت تمام یا نصف مهریه،هدیه ای جداگانه برای جبران ناراحتی ها و دل شکستگی های زن،از سوی شوهر به او پرداخت شود.

البته این یک دستور اخلاقی و استحبابی است که سزاوار است متّقین و پرهیزگاران آنرا مراعات نمایند.

به هر حال از جلمه ی «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ» در آیه 236 و «حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» در اینجا و «لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» آیه 237،می توان توجّه مخصوصِ اسلام را درباره ی حفظ حقوق وعواطف زنان مطلّقه بدست آورد.

* امام حسن علیه السلام به زنی که طلاق داده بود،کنیزی را به عنوان هدیه بخشید. [53]

پیام ها:

1-در برخورد با زنان مطلقه،تقوا لازم است. «وَ لِلْمُطَلَّقاتِ... حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»

2-هدیه دادن که نقش کدورت زدایی و دلجویی دارد،نشانه ی پرهیزکاران است.

«مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»

3-در احکام و دستورات الهی،باید اندیشه نمود تا به مصالح آن پی برد. «یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

«243»أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ

آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه های خود فرار کردند،در حالی که هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت:بمیرید(و آنها مردند،)سپس آنان را زنده کرد (تا درس عبرتی برای آیندگان باشند؟)همانا خداوند نسبت به مردم احسان می کند،ولی بیشتر مردم سپاس نمی گذارند.

نکته ها:

* در شأن نزول این آیه آمده است که در یکی از شهرهای شام که حدود هفتاد هزار خانوار جمعیّت داشت،بیماری طاعون پیدا شد و با سرعتی عجیب مردم را یکی پس از دیگری از بین می برد.در این میان عده ای از مردم[54]که توانایی و امکانات کوچ داشتند،به امید اینکه از مرگ نجات پیدا کنند از شهر خارج شدند،پروردگار،آنها را در همان بیابان به همان بیماری نابود ساخت.

از برخی روایات استفاده می شود که اصل بیماری مزبور در آن شهر،به عنوان مجازات بود.

زیرا وقتی رهبر و پیشوای آنان از آنها خواست که خود را برای مبارزه و جهاد آماده کرده و از شهر خارج شوند،آنها به بهانه اینکه در منطقه جنگی مرض طاعون شایع است، از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند و خداوند آنها را به همان چیزی که بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند،مبتلا ساخت.

در برخی تفاسیر و روایات[55]آمده است:وقتی حِزقیل نبی،یکی از پیامبران بنی اسرائیل،از آنجا عبور می کرد از خداوند درخواست کرد که آنها را زنده کند.خداوند دعای او را اجابت کرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگی باز گشتند.البته این الطاف الهی، هشدار و درس عبرتی برای آیندگان تاریخ است که انسان بفهمد و شکرگزار خداوند باشد.

* صاحب تفسیر المنار،مرگ و حیات در آیه را به شکلی سمبولیک معنا کرده و آن را کنایه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته است.

صاحب تفسیر المیزان،ضمن انتقاد شدید از این طرز تفکّر می فرماید:باید به ظاهر آیات معتقد بود وگرنه لازم می آید تمام معجزات وامور خارق العاده را توجیه یا تأویل نمائیم.

* ازآنجا که شکر،تنها به زبان نیست،بلکه حقیقت شکر آن است که نعمت های الهی را در جای خود مصرف کنیم،لذا اکثر مردم شکرگزار واقعی نیستند.

* در آیه اگر می فرمود:«اکثرهم لا یشکرون»معنا این بود که اکثر آن مردم اهل شکر نبودند، ولی قرآن سیمای اکثر مردم در تمام اعصار را بیان می کند،نه گروهی خاصّ را.« أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ»

* شیعه،به رجعت و زنده شدن گروهی از افراد قبل از قیامت،اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حدیث،از آیاتی همچون این آیه،امکان وقوع آن را استفاده می کند.

پیام ها:

1-به تاریخ بنگریم و از آن درس بگیریم. «أَ لَمْ تَرَ...»

2-در بیان تاریخ،آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است،نه نام افراد و قبایل و مناطق. «الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ»

3-آنجا که اراده خداوند باشد،فرار کارساز نیست. «فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا»

4-خداوند در همین دنیا بارها مردگان را زنده کرده است. «ثُمَّ أَحْیاهُمْ»

5-فراز و نشیب ها،مرگ و میرها،زاد و ولدها و زنده شدن های مجدّد،همه نمونه هایی از الطاف وفضل الهی است. «إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ»

«244»وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

و در راه خداوند پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

* در آیه قبل خواندیم که فرار از جنگ،چاره ساز نیست و قهر خداوند می تواند هزاران نفر فراری را فرا گیرد.

این آیه می فرماید:اکنون که مرگ و حیات به دست اوست،پس در راه او پیکار کنید و بدانید که پاداش شما نزد او محفوظ است.زیرا او به آنچه بر شما می گذرد،آگاه است.

پیام ها:

1-جهاد و مبارزه،زمانی ارزش دارد که برای خدا و در راه خدا باشد.جنگ از سر انتقام و برای اظهار قدرت و استثمار و کشور گشایی مقدّس نیست،بلکه ضد ارزش است. «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ»

2-توجّه به اینکه ما در محضر خدا هستیم،قوی ترین عامل وانگیزه برای پیکار در میدان جنگ است. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

3-برای فرار از جهاد،عذرتراشی نکنید.زیرا خداوند نیّت شما را می داند و بهانه های شما را می شنود. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

«245»مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً وَ اللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

کیست که به خداوند وام دهد،وامی نیکو تا خداوند آن را برای او چندان برابر بیافزاید و خداوند(روزی بندگان را)محدود و گسترده می سازد،و به سوی او بازگردانده می شوید.

نکته ها:

* در تفاسیر مختلف[56]آمده است که این آیه به دنیال آیه قبل که مردم را به جهاد تشویق می کرد،مؤمنان را به انفاق و وام ترغیب می نماید.زیرا همانگونه که برای امنیّت و صیانت جامعه،نیاز به جهاد و تلاش مخلصانه است،همچنین برای تأمین محرومان و تهیه وسایل جهاد،نیاز به کمک های مادّی می باشد.

* موضوع وام دادن به خدا،هفت بار در قرآن آمده است.تفسیر مجمع البیان[57]شرایطی را برای قرض الحسنه بیان کرده است.از آن جمله:

1-از مال حلال باشد.2-از مال سالم باشد.

3-برای مصرف ضروری باشد.4-بی منّت باشد.

5-بی ریا باشد.6-مخفیانه باشد.

7-با عشق وایثار پرداخت شود.8-سریع پرداخت شود.

9-قرض دهنده خداوند را بر این توفیق شکرگزار باشد.

10-آبروی گیرنده وام حفظ شود.

* «قرض»،در زبان عربی به معنای بریدن است و اینکه به وام،قرض می گویند بخاطر آن است که بخشی از مال بریده وبه دیگران داده می شود تا دوباره باز پس گرفته شود.کلمه «بسط»به معنای گشایش و وسعت است و«بساط»به اجناسی گفته می شود که در زمین پهن شده باشد.

* جهاد،گاهی با جان است که در آیه قبل مطرح شد وگاهی با مال است که در این آیه مطرح شده است.

* کلمه«کثیر»در کنار کلمه«اضعاف»،نشانه ی پاداش بسیار زیاد است.و جمله«یضاعفه» بجای«یضعفه»رمز مبالغه و ازدیاد است.[58]

* تعبیرِ قرض به خداوند،نشان دهنده آن است که پاداش قرض الحسنه بر عهده خداوند است.

* به جای فرمان به قرض دادن،سؤال می کند که کیست که به خداوند قرض دهد،تا مردم احساس اکراه و اجبار در خود نکنند،بلکه با میل و رغبت و تشویق به دیگران قرض دهند.

از آنجا که انسان غریزه منفعت طلبی دارد،لذا خداوند برای تحریک انسان،از این غریزه استفاده کرده و می فرماید: «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً»

* به جای«قرض به مردم»فرمود:«به خداوند قرض دهید»،تا فقرا احساس کنند خداوند خودش را به جای آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نکنند.

* با اینکه وجود ما و هرچه داریم از خداوند است،امّا خداوند گاهی خود را مشتری و گاهی قرض گیرنده معرفی می کند تا ما را به این کار تشویق نماید.حضرت علی علیه السلام فرمودند:

جنود آسمان ها و زمین از آن خداست،پس آیه قرض برای آزمایش شماست.[59]

* امام کاظم علیه السلام فرمود:از مصادیق قرض به خداوند،کمک مالی به امام معصوم است.[60]

* گرچه در آیه،قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است،ولی در روایات می خوانیم:هر که با مردم گشاده دست باشد،خداوند به او بسط می دهد و هر کس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ می گیرد.

* در روایات،پاداش قرض الحسنه هیجده برابر،ولی پاداش صدقه ده برابر آمده است. [61]و دلیل این تفاوت چنین بیان شده است که قرض را افراد محتاج می گیرند،ولی هدیه و بخشش گاهی به غیر محتاج نیز داده می شود. [62]

* به فرموده ی روایات:هرکس بتواند قرض بدهد و ندهد،خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند.[63]

* هنگامی که این آیه نازل شد:«من جاء بالحسنه فله خیر منها»[64]هر کس کار خوبی آورد،  بهتر از آن را پاداش می گیرد.پیامبر صلی الله علیه و آله از خداوند تقاضای ازدیاد کرد، آیه نازل شد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[65]ده برابر داده می شود.باز درخواست نمود،آیه قرض الحسنه با جمله ی «أَضْعافاً کَثِیرَهً» نازل شد.

پیامبر متوجّه شد که کثیری که خداوند مقدّر کند،قابل شماره نیست.[66]

* پاداش خدا به قرض دهندگان،هم در دنیا وهم در آخرت است.زیرا در کنار« أَضْعافاً کَثِیرَهً » می فرماید: «وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» گویا حساب قیامت،جدا از پاداش های دنیوی است.

* جلوی بدآموزی و سوء برداشت باید گرفته شود.اگر در اوّل آیه خداوند با لحنی عاطفی از مردم قرض می خواهد،بدنبال آن می فرماید: «وَ اللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ» تا مبادا گروهی همچون یهود خیال کنند که خداوند فقیر است و بگویند: «إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ» [67]و همچنین بدانند که قرض گرفتن خدا،برای رشد انسان است،نه به خاطر نیاز او.منافقان می گفتند:به مسلمانان انفاق نکنید تا از دور رسول خدا پراکنده شوند.

قرآن در جواب آنها فرمود:آنها در چه باوری هستند،مگر نمی دانند خزائن آسمان ها و زمین در دست خداوند است![68]

پیام ها:

1-کمک به خلق خدا،کمک به خداست. «یُقْرِضُ اللّهَ» بجای«یقرض الناس»

2-برای ترغیب مردم به کارهای خیر،تشویق لازم است. «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً»

3-اگر ما گشایش و تنگ دستی را بدست خدا بدانیم،راحت انفاق می کنیم.«واللّه یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ»

4-اگر بدانیم که ما به سوی او باز می گردیم و هرچه داده ایم پس می گیریم،راحت انفاق خواهیم کرد. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

«246»أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ

آیا ندیدی گروهی از بزرگان بنی اسرائیل را که بعد از موسی به پیامبر خود گفتند:برای ما زمامدار(و فرماندهی)برانگیز تا(تحت فرماندهی او) در راه خدا پیکار کنیم،او گفت:آیا احتمال می دهید که اگر دستور جنگ به شما داده شود(نافرمانی کرده و) پیکار و جهاد نکنید؟گفتند:چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم،در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم؟پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت،جز عدّه اندکی، سرپیچی کردند و خداوند به ظالمان آگاه است.

نکته ها:

* «مَلأ»به بزرگان واشرافی گفته می شود که هیبت آنها چشم وسینه ها را پر می کند.

* بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام،به خاطر قانون شکنی و رفاه طلبی،مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته،آزادی و سرزمین خود را از دست دادند.آنها برای نجات از آوارگی و خارج شدن از زیر یوغ طاغوت،تصمیم به مبارزه گرفتند و از پیامبر خویش اشموئیل خواستند برای آنها فرمانده و امیری را انتخاب کند تا به رهبری او با طاغوت مبارزه کنند،ولی با همه این ادعاها وقتی دستور صادر شد،همه آنها جز اندکی به میدان نبرد پشت کرده و از آن دستور سرپیچی نمودند.

پیام ها:

1-مسلمانان باید با دقّت تاریخ بنی اسرائیل را بنگرند و پند بگیرند. «أَ لَمْ تَرَ»

2-فقدان رهبر الهی،عامل پراکندگی،آوارگی و ستم پذیری است. «مِنْ بَعْدِ مُوسی»

3-بعضی از انبیا،تنها برای گروهی از مردم رسالت داشتند،نه همه ی مردم. «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ»[69]

4-فرمانده نظامی باید از سوی رهبر آسمانی انتخاب و نصب شود. «ابْعَثْ لَنا» پس دین از سیاست جدا نیست.

5-پیروزی در جنگ،فرمانده لایق می خواهد. «ابْعَثْ لَنا مَلِکاً»

6-برای نجات از طاغوت ها باید به انبیای الهی پناه برد. «قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ»

7-تعهّد گرفتن از کسانی که پیشنهادات اصلاحی دارند لازم است. «هَلْ عَسَیْتُمْ»

8-رهبر باید آینده نگر باشد و احتمال پیمان شکنی و فرار از مسئولیّت را از سوی مردم بدهد. «هَلْ عَسَیْتُمْ»

9-جهاد برای رفع ظلم و دفاع از وطن،جهاد در راه خداست. «وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا»

10-پیدایش مشکلات،سبب بیداری وحرکت برای رهایی است. «أُخْرِجْنا»

11-میدان مبارزه،بستر ارزیابی افراد پر ادّعا است. «تَوَلَّوْا» خوش بود گرمحک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

12-پیمان شکنان و شعار دهندگان بی عمل،ظالمند. «عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ»

13-خداوند آگاه است،پس این همه تظاهر برای چه؟! «وَ اللّهُ عَلِیمٌ»

«247»وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ

وپیامبرشان به آنها گفت:همانا خداوند«طالوت»را برای زمامداری شما مبعوث (وانتخاب) کرده است،گفتند:چگونه او بر ما حکومت داشته باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی شایسته تریم و به او ثروت زیادی داده نشده است؟پیامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و توان علمی و جسمی او را افزون نموده است وخداوند ملکش(فرماندهی ورهبری)را به هر کس بخواهد می بخشد وخداوند(احسانش)وسیع و(به لیاقت ها و توانایی های افراد)آگاه است.

نکته ها:

* کلمه«واسع»یعنی خداوند بی نیازی است که از هیچگونه بخششی عاجز نیست.

* گرچه بنی اسرائیل از پیامبرشان فرمانده نظامی برای رهبری جنگ خواستند؛ «مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ» ولی از آنجا که آنان بهانه گرفته وگفتند:طالوت را به سلطنت چه کار؟معلوم می شود که او علاوه بر فرمانده نظامی،سلطان آنان نیز قرار گرفت.این گروه ستمدیده بنی اسرائیل با آنکه برای رهایی از چنگال ظالمان،از پیامبرشان درخواست تعیین فرمانده کرده بودند،ولی وقتی پیامبرشان طالوت را که جوانی چوپان و فقیر و گمنام بود،به فرماندهی و زمامداری آنان تعیین نمود،گفتند:چگونه او می تواند فرمانده ما باشد در حالی که شهرت و ثروتی ندارد؟و ما به جهت ثروت و دارایی که داریم،از او لایق تریم!

پیامبر وقتی بهانه گیری آنها را به خاطر فقر ونداری طالوت شنید،فرمود:بی گمان خدا او را بر شما برگزیده است واو توانایی علمی وقدرت بدنی و نیروی لازم برای فرماندهی جنگ را دارد.خداوند هرکس را که بخواهد بخاطر لیاقت و استعدادهای نهفته اش فرماندهی می بخشد.آری،اگر نظر او به سنگی تعلق گیرد،جواهر می شود و اگر به خاری افتد،گل واگر به فقیری نظر کند فرمانده می شود.

آیا چوپانی که گوسفندانش گم می شوند،لیاقت فرماندهی دارد؟در روایات آمده است:

طالوت چوپانی بود که در پی گوسفندان گمشده اش از اطراف به سوی شهر آمده بود و به خدمت پیامبر رسید و خداوند به پیامبر وحی کرد که همین چوپان لیاقت فرماندهی دارد و او را به مردم معرفی کن.

* شاید مراد از جمله ی «بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ» جامعیّت علوم باشد.یعنی او در بسیاری از علوم، اطلاعات گسترده ای داشت.

پیام ها:

1-پیامبران بر اساس وحی،جانشین خود را انتخاب می کنند. «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ»

2-رهبری که خداوند تعیین کند،به نفع مردم است. «بَعَثَ لَکُمْ»

3-اگر می خواهید به آزادی و نجات برسید،باید رهبر الهی را بپذیرید. «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً»

4-دین از سیاست جدا نیست.انبیا مستقیماً در مسائل نظامی دخالت وفرمانده نظامی عزل ونصب می کردند. «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ»

5-از استعدادهای نهفته در افراد گمنام و فقیر،غافل نباشید. «قَدْ بَعَثَ لَکُمْ»

6-نشانه ی ایمان واقعی،تسلیم در برابر خدا و رسول است و بنی اسرائیل به خاطر پندار غلط تسلیم نبودند. «أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا»

7-یکی از امتحانات الهی،نحوه برخورد ما با رهبر الهی است. «قالُوا أَنّی یَکُونُ...»

8-خودبرتربینی،محکوم است.[70] «نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ»

9-نام و مقام و شهرنشینی،نشانه برتری نیست.در این آیه از کسانی که ملاک برتری را مال و مقام دانسته اند،انتقاد شده است. «لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ»

10-انتخاب الهی،بر اساس لیاقت است،نه گزاف و بیهوده. «إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

11-قدرت علمی و توانایی جسمی،دو شرط لازم برای فرماندهی لشکر است.

«بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

12-توانایی علمی،مهم تر از توانایی جسمی است. «زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» ابتدا کلمه ی«علم»آمد،سپس«جسم».

13-رهبر و مدیر باید زیر دستان خود را توجیه کند و دلیل کار و انتخاب خود را بازگو کرده و ابهامات را برطرف کند و نگوید این حقّ من است که هر کاری بخواهم انجام دهم.پیامبر دلیل انتخاب طالوت را توانایی علمی وجسمی او بیان کرد. «زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

14-نه فقر وگمنامی،مانع لطف الهی است و نه ثروت وشهرت،باعث آن. «وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»

15-سرچشمه ی اکثر اعتراضات مردم،کوته نظری و کوته فکری است،ولی علم خداوند بی نهایت ونامحدود است. «واسِعٌ عَلِیمٌ»

«248»وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّهٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

وپیامبرشان به آنها گفت:نشانه ی حکومت او این است که تابوت(عهد)به سوی شما خواهد آمد،(همان صندوقی که)آرامشی از پروردگارتان و یادگاری از میراث خاندان موسی وهارون در آن است،در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند،همانا در این موضوع،نشانه ی روشنی برای شما است،اگر ایمان داشته باشید.

نکته ها:

* برای اینکه یهود به فرماندهی طالوت اطمینان و یقین پیدا کنند،پیامبرشان به آنها گفت:

صندوق مقدّس بنی اسرائیل به آنها بازگردانده می شود،تا نشانه ای برای انتخاب طالوت از سوی خداوند باشد.مراد از تابوت همان صندوق چوبی بود که مادر موسی،نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نیل انداخت و مأموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند.آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود.

وقتی موسی علیه السلام به پیامبری رسید،الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نیز زره و سایر یادگارهای خود را در آن گذاشت و به وصیّ خود«یوشع بن نون»سپرد.این صندوق، به صورت صندوقی مقدّس که صندوق عهد نام گرفته بود،در میان بنی اسرائیل بود و آن را در جنگ ها پیشاپیش سپاه حمل می کردند،ولی کم کم قداست آن شکسته و مفقود شد.این صندوق ربوده شده را در زمان ریاست طالوت، خداوند از طریق ملائک به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان باشد.[71]

پیام ها:

1-سرچشمه ی آرامش خداوند است،گرچه با وسائل باشد. «فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

2-انسان همیشه به آرامش نیاز دارد،به خصوص در آستانه رفتن به میدان جهاد.

«فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[72]

3-رهبر الهی،نشانه ی الهی لازم دارد.چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود،لازم بود نشانه ای الهی او را تأئید کند. «تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَهُ»

4-اگر صندوقی که با بدن موسی و الواح تورات تماس داشته،مقدّس و آرام بخش است،پس مقدّس شمردن صندوقی که بر روی قبر اولیای الهی است، خلاف قرآن نیست.زیرا در همه آن صندوق هایی که در مشاهد مشرّفه است،

«بقیّه ممّا ترک آل محمّد صلی الله علیه و آله»قرار دارد. «بَقِیَّهٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ»

5-حفظ آثار انبیا،ارزش داشته ومایه ی آرامش خاطر وتبرّک است. «بَقِیَّهٌ مِمّا تَرَکَ»

«249»فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ

پس هنگامی که طالوت،سپاهیان را با خود بیرون برد،به آنها گفت:

خداوند شمارا به یک نهر آب آزمایش می کند،پس هر که از آن بنوشد از من نیست و هرکس از آن نخورد از من هست،مگر آنکه با دست،مشتی برگیرد(و بیاشامد.) پس(همین که به نهر آب رسیدند،)جز اندکی همه از آن نوشیدند،سپس هنگامی که او و یاوران با ایمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را دیدند)گفتند:امروز ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم.امّا آنها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز قیامت ایمان داشتند)گفتند:چه بسا گروهی اندک که با اذن خدا بر گروهی بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران(و استقامت کنندگان)است.

نکته ها:

* کلمه«جنود»جمع«جُند»به معنای لشکر است و حضور چندین لشکر بعد از اعراض گروه هایی از مردم،نشانه کثرت جمعیّت آنان است.

* این آیه خبر از مردودی گروه زیادی از بنی اسرائیل می دهد که از صحنه آزمایش نوشیدن آب و تحمل تشنگی،سربلند بیرون نیامدند.امّا این گروه باقیمانده،آزمایش دیگری داشتندکه آزمایش روحی و معنوی بود.وقتی آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند، گفتند:ما توانایی مقابله با این سپاه مسلح را نداریم.ولی آنهایی که به روز قیامت ایمان داشتند، گفتند:پیروزی به دست خداست،ای بسا گروه های اندک که به اذن خداوند بر سپاهیان بزرگ پیروز می شوند.

* پیروزی در یک مرحله از آزمایش،کافی نیست.افرادی در بعضی از مراحل موفق می شوند، ولی در مرحله ای دیگر شکست می خورند.در این داستان گروهی رهبر را به خاطر فقر نپذیرفتند،گروهی در آزمایش شکم،شکست خوردند و گروهی در مواجهه و برخورد با دشمن خود را باختند.

* طالوت در ابتدا جمعیّت را به خود نسبت نداد و نفرمود:«جنوده»،بلکه فرمود:«بالجنود» گرچه لشکریان انبوه بودند و فرماندهی او را پذیرفته اند،ولی هنوز میزان فرمانبری آنان را آزمایش نکرده است،ولی بعد از آزمایش،به خود نسبت می دهد. «فَإِنَّهُ مِنِّی»

* حساب دو گروه روشن است،هر کس ننوشد قطعاً خودی است و هر کس بنوشد قطعاً بیگانه است،ولی کسانی که با مشت نوشیدند،نه خودی هستند و نه بیگانه.باید آنان را نه مأیوس کرد ونه مشمول الطاف.لذا برای «مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ» نه کلمه«منّی»بکار رفته ونه« فَلَیْسَ مِنِّی ».

* امام باقر علیه السلام می فرماید:افرادی که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند،سیصد و سیزده نفر بودند.[73]

* کسانی که دستشان به اموال مردم یا اموال دولتی رسید،ولی با کرامت وزهد از کنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نکرد،حزب اللّهی هستند و کسانی که دست درازی کرده و به اصطلاح پشت خود را با ذخیره آن اموال می بندند،مؤمن واقعی نیستند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی»

پیام ها:

1-یکی از وظایف فرمانده نظامی آن است که نیروهای رزمی را از تماشاچیان جدا سازد. «فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ»

2-یکی از راههای آزمایش،ممنوعیّت های موسمی است.راحت طلبی و عدم تحمل فشارها و سختی های موسمی و موقّتی،با سلحشوری سازگاری ندارد.«إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ»

3-قبل از برخورد و مقابله با دشمن،باید تمرین مقاومت کرد. «مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ»

4-مدیر باید نیروهای غیر مفید را طرد کند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی»

5-تسلیم فرمانده بودن،رمز موفقیّت است. «مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی»

6-حسابِ نیازِ ضروری،از حسابِ رفاه کامل جداست. «إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ»

7-کسانی که از میدان امتحان پیروز بیرون آیند،اندک هستند. «إِلاّ قَلِیلاً»

8-انقلابی بودن مهم نیست،انقلابی ماندن مهم است.در این ماجرا شعار دهنده بسیار بود،ولی آنان که در آزمایشات موفق شدند،اندک بودند. «إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ»

9-ایمان به معاد و وعده های الهی،توانایی ایستادگی در برابر سختی ها و مشکلات را ایجاد می کند. «مُلاقُوا اللّهِ»

10-ایمان،درجاتی دارد.با اینکه گروهی همراه با طالوت بودند و به او ایمان داشتند و از نوشیدن آب هم گذشتند؛ «آمَنُوا مَعَهُ» ولی هر مؤمنی رزمنده نیست،تنها مؤمنانی رزمنده هستند که به لقاء اللّه ایمان داشته باشند. «یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ»

11-فراوانی عِدّه و عُدّه ی دشمن در برابر اراده ی خداوند چیزی نیست. «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»

12-نیروهای کیفی هرچند اندک باشند،برنیروهای کمّی برتری دارند. «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً...»

13-مؤمن مخلص،پیروزی را از خدا می داند. «بِإِذْنِ اللّهِ»

14-مسلمانان اگر صبور و پایدار باشند،نباید از زیادی دشمن هراس داشته باشند.زیرا خداوند با صابران است. «وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ»

«250»وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ

و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند،گفتند:پروردگارا صبر و شکیبایی بر ما فرو ریز و قدمهای ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه کافران پیروز فرما.

پیام ها:

1-همیشه و به خصوص در جبهه ها،دعا همراه با حرکت لازم است،نه دعا به جای حرکت. «بَرَزُوا لِجالُوتَ... رَبَّنا أَفْرِغْ...»

2-صبر و پیروزی،ملازم یکدیگرند.در اثر صبر،ظفر آید. «صَبْراً... وَ انْصُرْنا»

3-دعاهای خود را با«ربّنا»آغاز کنیم. «رَبَّنا أَفْرِغْ...»

4-در شداید،انسان به صبرِ بسیار محتاج است.«افرغ»به معنای نزول فراوان است. کلمه«صبراً»نیز در قالب نکره آمده است که نشانه ی صبر بزرگ است.

5-پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقیّت در آنها شما را مغرور نکند،باز هم از خداوند استمداد نمائید. «ثَبِّتْ أَقْدامَنا»

6-وظیفه ی انسان،حرکت و تلاش است،امّا پیروزی به دست خداست. «رَبَّنا...وَ انْصُرْنا»

7-پیروزی در جنگ،زمانی با ارزش است که هدف رزمندگان برتری حقّ بر باطل باشد،نه برتری یکی بر دیگری. «وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»

«251»فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ

سپس آنها(طالوت و یاران او)به اذن خداوند،سپاه دشمن را درهم شکستند و داود(که جوانی کم سن و سال،ولی مؤمن،شجاع و از یاران طالوت بود،)جالوت را (که فرمانده سپاه دشمن بود)کشت،و خداوند حکومت و حکمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت.و اگر خداوند(فساد)بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند،قطعاً زمین را فساد می گرفت.ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.

نکته ها:

* بر اساس روایات،داود علیه السلام بر اثر همین شجاعت و دلاوری به مقام نبوّت رسید و  فرزندش سلیمان علیه السلام نیز از انبیای الهی گردید.

در روایات می خوانیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:خداوند به خاطر یک  مسلمان صالح،بلا را از صد هزار خانه از همسایگان دور می کند.سپس آن حضرت این آیه را تلاوت نمودند:

«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ...»[74]

با توجّه به آیات گذشته معلوم می شود که عوامل پیروزی در چند چیز است:

1-رهبر توانا و لایق. «زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

2-پیروان مؤمن. «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ»

3-توکّل. «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»

4-صبر و استقامت. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا»

5-انگیزه ی الهی داشتن. «وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»

پیام ها:

1-گرچه تلاش وجهاد از شما بود،امّا شکست دشمن بدست خداوند است.

«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ»

2-دعاهای خالصانه رزمندگان و مجاهدان،مستجاب می شود. «وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ. فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ»

3-تا استعداد،لیاقت،ایثار و سابقه درخشانی نباشد،انسان مورد لطف خاصّ الهی قرار نمی گیرد. «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ»

4-در جبهه و جهاد،لبه ی تیز حمله به سوی فرماندهی دشمن باشد. «قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ»

5-نام کسانی را که در جنگ مردانگی از خود نشان داده اند،زنده نگاه دارید.«قَتَلَ داوُدُ»

6-نابودی رهبر کفر،عامل تار ومار شدن لشکر او می شود. «فَهَزَمُوهُمْ... قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ»

7-اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگیرد،فساد و تباهی زمین را فرا خواهد گرفت. «لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ... لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»

8-جنگ با مفسدان،یک ضرورت است.اگر عنصر مضرّ حذف نشود،عناصر دیگر به تباهی کشیده می شوند. «لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ... لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»

9-اراده وفضل الهی از راه عوامل طبیعی عملی می شود. «دَفْعُ اللّهِ... بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»

10-حکم جهاد ودفاع در برابر متجاوز،فضل الهی است. «اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ»

«252»تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ

اینها آیات خداوند است که به حقّ بر تو می خوانیم و براستی تو از فرستادگان الهی هستی.

نکته ها:

این آیه،پایان جزء دوّم قرآن است و می فرماید:داستان ها و حوادثی که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد،مایه ی عبرت و درس آموزی است.

داستان مرگ هزاران نفر در یک لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعای پیامبر،اعطای منصب رهبری به جوان چوپانی گمنام،ولی لایق و دانا،پیروزی گروهی اندک بر گروه انبوه دشمن،شهامت و شجاعت یک نوجوان در جنگ و اعطای مقام نبوّت به او،همه و همه جلوه هایی از آیات الهی و نشانه هایی از صدق گفتار و رسالت پیامبر اسلام است.

جزء«3»

«253»تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ

آن پیامبران،ما بعضی از آنان را بر بعضی برتری دادیم.از آنان کسی بود که خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضی از آنان را بالا برد،وبه عیسی بن مریم نشانه های روشن(و معجزات)دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل)تأیید نمودیم،و اگر خدا می خواست،کسانی که بعد از آنان (پیامبران)بودند،پس از آنکه نشانه های روشن برای آنها آمد،با هم جنگ و ستیز نمی کردند.(امّا خداوند مردم را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است،)ولی با هم اختلاف کردند پس برخی از آنان ایمان آورده و بعضی کافر شدند.(و باز)اگر خدا می خواست(مؤمنان و کافران)با هم پیکار نمی کردند،ولی خداوند آنچه را اراده کند انجام می دهد.(و اراده حکیمانه ی او بر آزاد گذاردن مردم است.)

نکته ها:

* گرچه طبق احادیث،تعداد انبیا 124 هزار نفر بوده است،امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده ونام دیگران برده نشده است؛ «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» [75]مقام ودرجات انبیا یکسان نیست و هرکدام جایگاه و امتیازاتی دارند.مثلاً امتیاز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خاتمیّت،امّی بودن،تحریف نشدن کتابش،امتیاز ابراهیم علیه السلام یک تنه امّت بودن ونسل مبارک داشتن،امتیاز نوح علیه السلام طول عمر و پایداری ودریافت سلام ویژه از طرف خداوند است.در این آیه،امتیاز حضرت موسی و عیسی علیهما السلام بیان شده که موسی مخاطب سخن خداوند و عیسی مؤیّد به روح القدس بوده است.

کلمه«درجات»نشانه ی برتری های متعّدد است.

* فخررازی در تفسیر کبیر ذیل این آیه،حدود بیست امتیاز برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بیان کرده است.از آن جمله:معجزه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قرآن کریم بر همه معجزات برتری دارد.دیگر اینکه پیامبر اسلام بر همه پیامبران گواه است، چنانکه می فرماید: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً» [76]

پیام ها:

1-انبیا،مقامی بس والا دارند.«تلک»اشاره به دور ومقام والاست.

2-انبیا،همه در یک رتبه نیستند.یگانگی در هدف،مانع بعضی کمالات ویژه و برتری های خاصّ نیست. «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ»

3-تجلیل از انبیای گذشته لازم است.موسی وعیسی علیهما السلام در آیه تکریم شده اند.«مَنْ کَلَّمَ اللّهُ...عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ»

4-سنّت و قانون خداوند،آزاد گذاشتن انسان است.او می تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار کند،امّا رشد واقعی در سایه آزادی است.در این آیه دو بار می خوانیم که اگر خدا می خواست،اختلاف و نزاعی میان مردم ایجاد نمی شد. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ»

5-ریشه ی اکثر اختلافات،هوس ها،حسدها و خودبینی هاست،نه جهل و ناآگاهی. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ»

6-راه انبیا،همراه با دلیل روشن است.«بینات»

7-اختلافات اعتقادی،از عوامل پیدایش جنگ هاست.البتّه دین منشأ اختلاف نیست،بلکه مردم اختلاف می کنند. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ... وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا»

8-اختلاف عقائد مردم،دلیل اختیار آنها است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ»

«254»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَهٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ

ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و نه شفاعتی، و(بدانید که)کافران همان ستمگران هستند.(که هم به خود ستم می کنند وهم به دیگران.)

نکته ها:

* در این آیه خداوند اهرم هایی را برای تشویق مردم به انفاق بکار برده است،

الف:آنچه داری،ما به تو دادیم از خودت نیست. «رَزَقْناکُمْ»

ب:مقداری از آنچه داری کمک کن،نه همه را. «مِمّا»

ج:این انفاق برای قیامت تو،از هر دوستی بهتر است. «یَأْتِیَ یَوْمٌ...»

پیام ها:

1-قبل از دستور،مردم را با احترام صدا زنیم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»

2-استفاده از فرصت ها در کارهای خیر،ارزش است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ»

3-محروم کردن امروز،محروم شدن فرداست.اگر امروز انفاق وبخششی صورت نگیرد،در آن روز هم محبّت و دوستی و وساطتی در بین نخواهد بود. «أَنْفِقُوا... یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ...»

4-یاد معاد،عاملی برای تشویق به انفاق است. «أَنْفِقُوا... یَأْتِیَ یَوْمٌ...»

5-یکی از راههای ایجاد روحیّه ی سخاوت،توجّه به دستِ خالی بودن انسان در قیامت است. «لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَهٌ»

6-بخل،نشانه ی کفران نعمت وکفر به وعده های الهی است.«انفقوا...والکافرون»

7-کفر،نمونه ی بارز ظلم است. «الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ»

«255»اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

اللّه،که جز او معبودی نیست،زنده و برپادارنده است.نه خوابی سبک او را فرا گیرد و نه خوابی سنگین.آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست.کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند.گذشته و آینده آنان را می داند.و به چیزی از علم او احاطه پیدا نمی کنند مگر به مقداری که او بخواهد.کرسی(علم و قدرت)او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگهداری آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.

نکته ها:

* به مناسبت وجود کلمه ی«کرسی»در آیه،رسول اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را«آیه الکرسی»نامید.

در روایات شیعه و سنی آمده است که این آیه به منزله ی قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [77]همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است،از علی علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:بعد از شنیدن فضیلت این آیه،شبی بر من نگذشت،مگر آنکه آیه الکرسی را خوانده باشم.[78]

در این آیه،شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است.به همین سبب آیه الکرسی را شعار و پیام توحید دانسته اند.هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است،مانند: «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»[79]، «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ»[80]، «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ» [81]، «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا»[82]،ولی در هیچ کدام آنها مثل آیهالکرسی در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.

* صفات خداوند دو گونه اند،برخی صفات،عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهی نمی باشند.مانند: علم،قدرت و حیات.امّا برخی صفات که آنها را صفات فعل می نامند، مربوط به فعل خداوند است،مثل خلق کردن و عفو نمودن.منشأ اینگونه صفات،اراده الهی است که اگر بخواهد خلق می کند،ولی درباره ی صفات ذات این را نمی توان گفت که اگر خداوند بخواهد می داند و اگر نخواهد نمی داند.اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم،باید بگوئیم عالم و قادر بودن برای خداوند،نظیر مخلوق بودن برای انسان است.هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمی شود،همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمی شود.

* کلمه«اله»درباره هر معبودی بکار می رود،خواه حقّ و یا باطل، «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[83]ولی کلمه«اللّه»نام ذات مقدّس الهی است.معبودانِ غیر از خدا،از آفریدن مگسی عاجزند؛ «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً»[84]و آنان که به پرستش غیر خدا می پردازند،از بلندای توحید به دره های خوفناک سقوط می کنند. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ»[85]

* «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» اوّلین صفحه شناسنامه ی هر مسلمان است.اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز با همین جمله بود:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»[86]همچنان که فرمود:«من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه و اخلاصه بها ان تحجزه لا اله الاالله عما حرم الله»هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد،وارد بهشت می شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن «لا اله الا الله»وی را از حرامهای الهی دور سازد.[87]

امام صادق علیه السلام فرمودند:«قول لااله الاّاللّه ثمن الجنه» [88]گفتن«لااله الاّ اللّه»بهای بهشت است.همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسی نقل کرده اند:«کلمه لااله الاّاللّه حصنی»[89]کلمه ی توحید،دژ مستحکم الهی است.

آری،توحید،مایه ی نجات و رستگاری انسان است.البتّه همانگونه که می گویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت،دانشمند شد.یعنی به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند.گفتن«لااله الاّ اللّه»نجات دهنده است،امّا با داشتن شرایطش که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

* اعتقاد به توحید،همه ی قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان کوچک و حقیر می کند.

نمونه ای از آثار تربیتی توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمی کردند.در دربار نجاشی پادشاه حبشه،پناهندگان مسلمان گفتند:«لا نسجد الا لله»ما به غیر خدا سجده نمی کنیم.[90] دحیه کلبی یکی دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم، سجده نکرد و در جواب کاخ نشینان گفت:«لا اسجد لغیر الله»من برای غیر خداوند سجده نمی کنم.[91]

آری،توحید انسان را تا آنجا بالا می برد که حتّی بهشت و دوزخ نیز برای او مطرح نمی شود.

امامان معصوم علیهم السلام نیز برای تربیت چنین انسان هایی تلاش می کردند.علی علیه السلام فرمودند:

«لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً» [92]،بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صدای بلند،اذان بگویند وفریاد آزادی از بندگی خدایان دروغین و طاغوت ها را سر دهند.و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایی،با طنین توحید«لا اله الاّ اللّه»آشنا سازند.

«هُوَ الْحَیُّ»

* در فراز هفتادم دعای جوشن کبیر،حیّ بودن خداوند را اینگونه مطرح می کند:

«یا حیا قبل کل حی،یا حیا بعد کل حی،یا حی الذی لیس کمثله حی،یا حی الذی لا یشارکه حی، یا حی الذی لا یحتاج الی حی،یا حی الذی یمیت کل حی،یا حی الذی یرزق کل حی، یا حیا لم یرث الحیاه من حی،یا حی الذی یحیی الموتی،یا حی یا قیوم»

آری،خداوند زنده است،قبل از هر زنده ای و بعد از هر زنده ای.در زنده بودن،وی را نظیر و شریکی نیست و برای زنده ماندن،نیازمند دیگری نیست.او زندگان را می میراند و به همه زنده ها روزی می بخشد.او زندگی را از زنده ای دیگر به ارث نبرده،بلکه به مردگان نیز زندگی می بخشد.او زنده و پا برجاست.

* معنای حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق می کند و مانند سایر صفات الهی،از ذات او جدایی ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» [93]او در حیات خویش نیازمند تغذیه،تولید مثل،جذب و دفع،که لازمه حیات موجوداتی همچون انسان و حیوان وگیاه است،نیست.«یا حی الذی لیس کمثله حی»

«القیوم»

* «قَیّوم»از ریشه ی«قیام»،به کسی گفته می شود که روی پای خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند.[94] کلمه ی«قیّوم»سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه«حَیّ»قرار دارد.

قیام او از خود اوست،ولی قیام سایر موجودات به وجود اوست.و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است.قیام او دائمی و همه جانبه است، می آفریند، روزی می دهد،هدایت می کند و می میراند و لحظه ای غافل نیست.

* هر موجود زنده ای برای ادامه ی حیات،نیازمند منبع فیض است.همچون لامپی که برای ادامه ی روشنی،نیاز به اتصّال برق دارد.تمام موجودات برای زنده شدن باید از«حیّ» تغذیه شوند و برای ادامه ی زندگی باید از«قیّوم»مایه بگیرند.

امام علی علیه السلام می فرماید:«کلّ شیء خاضع له و کلّ شیء قائم به»هر چیزی تسلیم او و هر چیزی وابسته به اوست. [95]نقل کرده اند که در جنگ بدر رسول خدا صلی الله علیه و آله مکّرر در سجده می گفتند:«یا حی یا قیوم»[96]

«لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ»

* امام صادق علیه السلام فرموده اند:«ما من حیّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده»هیچ زنده ای نیست مگر اینکه می خوابد،تنها خداوند از خواب بدور است.[97]

خداوند حیّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست.[98] خواب،زنده ها را از خود منقطع می کند تا چه رسد به دیگران،ولی خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»

* مالک حقیقی همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتی بیش نیست.مالکیّت انسان،چند روزه و با شرایط محدودی است که از طرف مالک حقیقی یعنی خداوند تعیین می شود.حال که همه مملوک او هستند،پس چرا مملوکی مملوک دیگر را بپرستد؟دیگران نیز بندگانی همچون ما هستند؛ «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ»[99]طبیعت،ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند.ای کاش انسان ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده می کردند.اگر همه چیز از خدا و برای خداست،دیگر بخل و حرص چرا؟آیا خدای خالق،ما را رها کرده است؟ «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»[100]

امام کاظم علیه السلام از در خانه ی شخصی بنام«بُشر»می گذشت،متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبی شدند که از خانه بلند بود.از کنیزی که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟آیا بنده است؟! جواب داد:نه آقا،بنده نیست آزاد است.امام فرمود:اگر بنده بود این همه نافرمانی نمی کرد.کنیز سخن امام را وقتی وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت.او تکانی خورد و توبه کرد. [101]از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:اوّلین درجه تقوا و بندگی خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند.[102]  

«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ»

* مشرکان،خداوند را قبول داشتند؛ «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ» [103]ولی بت ها را شفیع می دانستند: «وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا»[104]آیه الکرسی،این پناهگاه موهوم را در هم می کوبد و می گوید:کیست که بدون اجازه ی او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستی برای اوست،کارآیی هستی نیز با اذن اوست.با خیال و توهم شما،مخلوقی شفیع دیگری نمی شود.شفاعت با اذن خداوند محقق می شود.اگر از کسی عملی سر می زند،با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه ای دور از خواست او کاری صورت داد.

* شفاعت آن است که یک موجود قوی به موجود ضعیف یاری برساند.مثلاً در نظام آفرینش،نور،آب،هوا و زمین،دانه ی گیاه را یاری می کنند تا به مرحله درخت برسد.در نظام کیفر و پاداش نیز،اولیای خدا گنهکاری را یاری می رسانند تا نجات یابد. [105]ولی هرگز این امدادها نشانه ی ضعف خداوند و یا تأثیرپذیری او نیست.زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیای خود می دهد.و اوست که نظام آفرینش را به نوعی آفریده که وقتی دانه در مسیر رستن قرار گرفت،با نور و هوا و خاک رشد می کند.

به هر حال عوامل مادّی و کمک هایی که انسان از مخلوقات می گیرد،در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینی است که او حاکم کرده است.به همین دلیل افرادی از شفاعت شدن محرومند؛ «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ»[106]چنانکه نور،حرارت،آب و خاک، دانه ای را رشد می دهند که قابلیّت رشد داشته باشد.حساب شفاعت از حساب پارتی بازی و توصیه های بی دلیل دنیوی در جوامع فاسد،جدا است.شفاعت،برای جلوگیری از یأس و ناامیدی و ایجاد پیوند مردم با اولیای خداست.شفاعت،پاداشی است که خداوند به اولیای خود می دهد و بهره گیری از آن در روز قیامت،تجسّمی از بهره گیری انسان،از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.

شفاعت کننده،قدرت مستقلی در برابر قدرت خداوند ندارد،بلکه پرتوی از اوست ومقام شفاعت مخصوص کسانی است که او بخواهد.لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا»[107]خیال کنند که بهره مند از شفاعت خواهند شد.

یادآوری این نکته لازم است که عبادت غیر خداوند شرک است،ولی دعوت و خواندن غیر خدا،همه جا شرک نیست.جملات:«یدعوک» [108]،«یدعوکم»[109] ،«یدعون» [110]، «ندع» [111]و «دُعاءَ الرَّسُولِ»[112]که در قرآن آمده است،هیچ یک با شرک ربطی ندارد.

لکن هر دعوتی ارزشمند نیست،بیمار اگر پزشک را صدا زند،حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.

«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»

* خداوند همه ی واقعیّات را می داند و شفاعت نزد پروردگار،تلاش برای اثبات بی گناهی شخصی نیست،بلکه شفاعت،تلاش برای نجات و عفو است.آگاهی خدا باید موجب شود که اندکی انسان حیا کند،او از درون سینه ها خبر دارد و از رازهای پنهانی و آشکار با خبر است،از درون رحم مادران خبر دارد که نوزاد پسر است یا دختر.علم روز قیامت و اندازه هر چیزی را می داند.[113] در حالی که علم ما انسان ها محدود است.ما صدا را تا حدّی می شنویم، دیدنی ها را تا حدودی می بینیم،اسرار را نمی دانیم،مگر آن قسمتی را که خداوند اراده کند و اجازه دهد.

«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»

* در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:مراد از«عرش»،علومی از خداوند است که انبیا و رسل را به آنها آگاه کرده است[114]ولی«کرسی»،علومی هستند که آنها را هیچ کس نمی داند[115]

برخی«کرسی»را کنایه از قدرت و حکومت خدا می دانند که آسمان ها و زمین را در برگرفته است. با آنکه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشتری در بیابان،ولی با همه اینها حفظ و نگهداری آنها برای خداوند سنگین نیست. آیه الکرسی به مردم می فهماند که خداوند نه تنها مالکِ عالَم و عالِم به تمام مملوک های خود است، بلکه سراسر هستی با همه ی مخلوقاتش،تحت سلطه و قدرت اوست. [116]و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نکنند.زیرا خستگی،از عوارض ماده است،امّا توانایی خداوند عین ذات اوست. «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» [117]علی علیه السلام می فرماید:خداوند را،نه گذشت زمان پیر و فرسوده می کند و نه خود دگرگون گشته و تغییر می یابد.[118]

آری،توجّه به قدرت نامحدود خداوند،در روح مؤمن آرامش ایجاد می کند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان می یابد.

* هر یک از صفات خدا:قَیّوم،حَیّ،علیم،قَدیر و عظیم،نقش سازنده ای در تربیت انسان دارد.زیرا بهترین مکتب آن است که به پیروان خود امید و عشق بدهد،سرنوشت و آینده آنان را روشن کند و پیروانش نیز بدانند که هر لحظه زیر نظر هستند،لغزشهایشان قابل عفو است و حاکم آنان مهربان است.

* خلاصه آنکه خدایی سزاوار پرستش است که زنده و پابر جا و نستوه باشد،گرفتار ضعف و خستگی و دچار خواب و چرت نگردد،احدی بدون اراده او قدرت انجام کاری را نداشته باشد.همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد.این چنین خدایی می تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایی می توان توکّل کرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود.خدایی که قرآن اینگونه معرفی می کند،با خدای انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست.آن کسانی که در بن بست های تنگ و تاریک نظام مادّی جهان گرفتار شده اند،چگونه می اندیشند؟ «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ»

پیام ها:

1-هیچ موجودی جز او،ارزش معبود شدن ندارد. «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ»

2-حیات واقعی و ابدی وهمه ی حیات های دیگر از آن اوست. «الْحَیُّ»

3-همه چیز دائماً به او بستگی دارد ولحظه ای از تدبیر اوخارج نیست. «الْقَیُّومُ»

4-همه چیز از اوست. «لَهُ ما فِی السَّماواتِ...»

5-نه تنها هستی از اوست،کارایی هستی نیز از اوست. «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ»

6-با خیال و توهّم شما،چیزی شفیع و واسطه نمی شود. «مَنْ ذَا الَّذِی»

7-احدی از او مهربان تر نیست.علاقه ومهربانی هر شفیعی از اوست. «إِلاّ بِإِذْنِهِ»

8-خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است،پس از گناه در برابر او حیا کنیم.

«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ...»

9-او بر همه چیز احاطه دارد،ولی دیگران بدون اراده او حتّی به گوشه ای از علم او احاطه ندارند.[119] «لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ»

10-حکومت و قدرت او محدود نیست. «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ»

11-حفاظت هستی برای او سنگین نیست. «وَ لا یَؤُدُهُ»

12-کسی که از هستی حفاظت می کند،می تواند ما را در برابر خطرات حفظ کند.

«حِفْظُهُما» و لذا برای حفاظت،سفارش به خواندن آیه الکرسی شده است.

«256»لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

در(پذیرش)دین،اکراهی نیست.همانا راه رشد از گمراهی روشن شده است،پس هر که به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد،قطعاً به دستگیره محکمی دست یافته،که گسستنی برای آن نیست.وخداوند شنوای دانا است.

نکته ها:

* ایمان قلبی با اجبار حاصل نمی شود،بلکه با برهان،اخلاق و موعظه می توان در دلها نفوذ کرد،ولی این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسی حقّ ندارد مرا از راهی که انتخاب کرده ام بازدارد.قوانین جزایی اسلام همچون تعزیرات،حدود،دیات و قصاص و واجباتی همچون نهی از منکر و جهاد،  نشانه آن است که حتّی اگر کسی قلباً اعتقادی ندارد،ولی حقّ ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد.

* اسلامی که به کفّار می گوید: «هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[120]اگر در ادّعای خود صادقید،برهان و دلیل ارائه کنید.چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟

* جهاد در اسلام یا برای مبارزه با طاغوت ها و شکستن نظام های جبّاری است که اجازه تفکّر را به ملّت ها نمی دهند و یا برای محو شرک و خرافه پرستی است که در حقیقت یک بیماری است و سکوت در برابر آن،ظلم به انسانیّت است.

* مطابق روایات،یکی از مصادیق تمسک به«عروه الوثقی»و ریسمان محکم الهی،اتصال با اولیای خدا و اهل بیت علیهم السلام است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمودند:«انت العروه الوثقی» .[121]

پیام ها:

1-دینی که برهان و منطق دارد،نیازی به اکراه و اجبار ندارد. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»

2-تأثیر زور در اعمال و حرکات است،نه در افکار و عقاید. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»

3-راه حقّ از باطل جدا شده،تا حجّت بر مردم تمام باشد.روشن شدن راه حقّ، با عقل،وحی ومعجزات است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» اسلام دین رشد است.

4-دین،مایه ی رشد انسانیّت است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»

5-اسلام با استکبار سازش ندارد. «یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ»

6-تا طاغوت ها محو نشوند،توحید جلوه نمی کند.اوّل کفر به طاغوت،بعد ایمان به خدا. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ»

7-کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمی باشد.«یکفر،یؤمن»فعل مضارع نشانه ی تداوم است.

8-محکم بودن ریسمان الهی کافی نیست،محکم گرفتن هم شرط است. «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ...»

9-تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیر خدایی است،گسستنی و از بین رفتنی است.

تنها رشته ای که گسسته نمی گردد،ایمان به خداست. «لاَ انْفِصامَ لَها»

10-ایمان به خدا و رابطه با اولیای خدا ابدی است. «لاَ انْفِصامَ لَها» ولی طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبّری خواهند جست.

11-ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعی باشد،نه منافقانه.زیرا خداوند می داند ومی شنود. «وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

«257»اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است،آنها را از تاریکی ها(ی گوناگون)بیرون و به سوی نور می برد.لکن سرپرستان کفّار،طاغوت ها هستند که آنان را از نور به تاریکی ها سوق می دهند،آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.

نکته ها:

* در آیه قبل خواندیم که او مالک همه چیز است؛ «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ...» ودر این آیه می خوانیم:نسبت او به مؤمنان،نسبت خاصّ و ولایی است. «وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»

گوشه ای از سیمای کسانی که ولایت خدا را پذیرفته اند:

*آنکه ولایت خدا را پذیرفت،کارهایش رنگ خدایی پیدا می کند. «صِبْغَهَ اللّهِ»[122]

*برای خود رهبری الهی برمی گزیند. «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً»[123]

*راهش روشن،آینده اش معلوم و به کارهایش دلگرم است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ» [124]، «إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[125]، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[126]

*در جنگ ها و سختی ها به یاری خدا چشم دوخته و از قدرت های غیر خدایی نمی هراسد. «فَزادَهُمْ إِیماناً» [127]

*از مرگ نمی ترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهی راسعادت می داند.امام حسین علیه السلام فرمود:«انّی لا اری الموت الاّ السعاده».[128]

*تنهایی در زندگی برای او تلخ و ناگوار نیست،چون می داند او زیر نظر خداوند است.«ان اَللّهَ مَعَنا»[129]

*از انفاق و خرج کردن مال نگران نیست،چون مال خود را به ولی خود می سپارد. «یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً»[130]

*تبلیغات منفی در او بی اثر است،چون دل به وعده های حتمی الهی داده است: «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»[131]

*غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است.امام علی علیه السلام فرمود:«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم...»[132]

*از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمی شود،چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن می اندیشد.و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهی آن راهی را انتخاب می کند که خداوند معیّن کرده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ»[133]

پیام ها:

1-مؤمنان،یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوت ها باشند و پذیرش یک سرپرست آسان تر است.[134] درباره مؤمنان می فرماید: «اللّهُ وَلِیُّ» امّا درباره ی کفّار می فرماید: «أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ»

2-آیه قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» این آیه نمونه ای از رشد و غیّ را بیان می کند که ولایت خداوند،رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللّهُ وَلِیُّ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ»

3-راه حقّ یکی است،ولی راههای انحرافی متعدّد.قرآن درباره راه حقّ کلمه ی نور را به کار می برد،ولی از راههای انحرافی و کج،به ظلمات وتاریکی ها تعبیر می کند. «النور،الظلمات»

4-راه حقّ،نور است و در نور امکان حرکت،رشد،امید و آرامش وجود دارد. «النُّورِ»

5-مؤمن در بن بست قرار نمی گیرد. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ»

6-طاغوت ها در فضای کفر وشرک قدرت مانور دارند. «الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ»

7- هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد،خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولایت می یابند. «اللّهُ وَلِیُّ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ»

8-هر ولایتی غیر از ولایت الهی،ولایت طاغوتی است. «اللّهُ وَلِیُّ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ»

9-توجّه به عاقبت طاغوت پذیری،انسان را به حقّ پذیری سوق می دهد. «أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ»

«258»أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ

آیا آن کس(نمرود)را که خداوند به او پادشاهی داده بود،ندیدی که با ابراهیم درباره ی پروردگارش محاجّه و گفتگو می کرد؟زمانی که ابراهیم گفت:خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند،او گفت:من هم زنده می کنم و می میرانم.ابراهیم گفت:خداوند خورشید را از مشرق می آورد،پس تو(که می گویی حاکم بر جهان هستی،)خورشید را از مغرب بیاور.(در اینجا بود که)آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد.و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

* در آیه ی قبل خواندیم که خداوند ولیّ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوی نور می برد،این آیه و آیات بعد نمونه هایی از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح می کند.

* در روایاتِ تاریخی آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانه ای داشت او با حضرت ابراهیم درباره ی خداوند مباحثه و مجادله کرد.وقتی حضرت ابراهیم گفت:

پروردگار من آن است که زنده می کند و می میراند،او گفت:من نیز زنده می کنم و می میرانم.

سپس دستور داد دو زندانی را حاضر کردند،یکی را آزاد نمود و دیگری را دستور داد بکشند.

وقتی ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتی از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه می خواهد افکار دیگران را منحرف کند،فرمود:خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است،اگر تو ادّعا داری که بر جهانِ هستی حکومت داری و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست،خورشید را از مغرب بیرون بیاور!.آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخی جز سکوت نداشت.

پیام ها:

1-هرکس هرچه دارد از اوست.کافران نیز در دنیا از نعمت های او بهره مند می شوند،ولی از آن سوء استفاده می کنند. «آتاهُ اللّهُ»

2-قدرت وحکومت می تواند عامل استکبار وغرور گردد. «آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ... أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ...»

3-توجّه به افکار عمومی و قضاوت مردم لازم است.گرچه پدیده ی حیات یکی از راههای خداشناسی است و جواب نمرود صحیح نبود،ولی آن بحث ها و مجادله ها،افکار عمومی را پاسخ نمی گفت. «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ»

4-مغالطه و سفسطه،ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ»

5-حقّ،اگر منطقی و مستدل ارائه شود،بر باطل پیروز وحاکم است. «فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»

6-در مباحثه ها از استدلال های فطری،عقلی و عمومی استفاده کنید،تا مخالفِ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»

7-کافر ظالم است،زیرا به خود ومقام انسانیّت ظلم کرده است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ»

«259»أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحْیِی هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

یا همانند کسی(عُزَیر)که از کنار یک آبادی عبور کرد،در حالی که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود(و مردم آن مرده و استخوان هایشان در هر سو پراکنده بود، او با خود)گفت:خداوند چگونه اینها را پس از مرگ زنده می کند؟ پس خداوند او را یک صد سال میراند و سپس زنده کرد(و به او)گفت:چقدر درنگ کردی؟ گفت یک روز،یا قسمتی از یک روز را درنگ کرده ام! فرمود:(نه)بلکه یک صد سال درنگ کرده ای،به غذا و نوشیدنی خود(که همراه داشتی)نگاه کن(که با گذشت سالها)تغییر نیافته است.و به الاغ خود نگاه کن(که چگونه متلاشی شده است،این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم)و(هم)تو را نشانه (رستاخیز)و حجتی برای مردم قرار می دهیم.(اکنون)به استخوان ها(ی مَرکب خود)بنگر که چگونه آنها را بهم پیوند می دهیم و بر آن گوشت می پوشانیم.پس هنگامی که(این حقایق برای آن مرد خدا)آشکار شد،گفت:(اکنون با تمام وجود) می دانم که خداوند بر هر کاری قادر و تواناست.

نکته ها:

* آیه ی قبل گفتگوی حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتگو می کردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد.نمونه ی دوّم خروج از ظلمات به نور،در این آیه است که پیرامون معاد گفتگو می شود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملی صورت می گیرد.در تفاسیر و برخی روایات آمده است که نام این شخص«عُزیر»بوده است.در تفسیر المیزان می خوانیم که این شخص باید پیامبر باشد،زیرا خداوند با او سخن گفته است.

پیام ها:

1-به تمدن های ویران شده گذشته،باید به دیده عبرت نگریست و درسهای تازه گرفت. «مَرَّ عَلی قَرْیَهٍ»

2-هرچند می دانید،امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسیدن بالا ببرید. «أَنّی یُحْیِی هذِهِ اللّهُ»

3-صد سال مردن،برای یک نکته فهمیدن بجاست. «فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَهَ عامٍ»

4-گذشت زمان طولانی،خللی در قدرت خداوند وارد نمی آورد. «فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ»

5-رجعت و زنده شدن مردگان در همین دنیا و قبل از قیامت قابل قبول است. «فَأَماتَهُ...بَعَثَهُ»

6-نمایش،از بهترین راههای بیان معارف دینی است. «فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ...

وَ انْظُرْ إِلی...وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ...»

7-با اراده الهی استخوان محکم،متلاشی می شود،ولی غذایی که زود فاسد می شود،صد سال سالم باقی می ماند. «لَمْ یَتَسَنَّهْ»

8-نمایش قدرت پروردگار برای ارشاد و هدایت مردم است،نه برای سرگرمی و یا حتّی قدرت نمایی. «وَ لِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنّاسِ»

9-خداوند صحنه ای از قیامت را در دنیا آورده است. «فَأَماتَهُ... ثُمَّ بَعَثَهُ... وَ انْظُرْ إِلی اَلْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها»

10-معاد،جسمانی است.زیرا اگر معاد روحانی بود،سخن از استخوان به میان نمی آمد. «وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ»

11-مشت نمونه ی خروار است.خداوند گوشه هایی از قدرت خود در قیامت را در دنیا به نمایش گذارده است. «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

«260»وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

و(بیاد آور)هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟فرمود:مگر ایمان نیاورده ای؟عرض کرد:چرا،ولی برای آنکه قلبم آرامش یابد.(خداوند)فرمود:چهار پرنده(طاووس،خروس،کبوتر و کلاغ) [135]را برگیر وآنها را نزد خود جمع وقطعه قطعه کن(و درهم بیامیز)سپس بر هر کوهی [136]قسمتی از آنها را قرار ده،آنگاه پرندگان را بخوان،به سرعت بسوی تو بیایند و بدان که خداوند توانای حکیم است.

نکته ها:

* تنها از یگانه ابر مرد تاریخ پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله،یعنی علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:«لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»اگر پرده ها کنار روند،بر یقین من افزوده نمی شود. [137]ولی سایر مردمان همه دوست دارند که شنیده ها و حتّی باورهای خود را به صورت عینی مشاهده نمایند.چنانکه همه می دانند قند را از چغندر می گیرند،ولی دوست دارند چگونگی آن را مشاهده کنند.

* در تفاسیر آمده است:حضرت ابراهیم از کنار دریایی می گذشت،مرداری را دید که در کنار دریا افتاده و قسمتی از آن در آب و قسمتی دیگر در خشکی است و پرندگان و حیوانات دریایی،صحرایی و هوایی از هر سو آن را طعمه ی خود قرار داده اند.حضرت با خود گفت:

اگر این اتّفاق برای انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بین جانداران دیگر پخش شود،در قیامت آنها چگونه یکجا جمع و زنده می شوند.لذا از خداوند درخواست کرد که نحوه ی زنده شدن مردگان را مشاهده کند.خداوند نیز با این نمایش،ابراهیم را به نور یقین واطمینان رهسپار نمود.

پیام ها:

1-زنده کردن مردگان،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ»

2-برای آموزش عمیق،استفاده از نمایش ومشاهدات حسی لازم است. «أَرِنِی»

3-کشف وشهود تنها برای کسانی است که مراتبی از علم،ایمان واستدلال را طی کرده باشند.درخواست «أَرِنِی» ابراهیم پاسخ داده می شود،نه هر کس دیگر.

4-در پی آن باشیم که ایمان و یقین خود را بالا برده تا به مرز اطمینان برسیم.

پژوهش و کنجکاوی یک ارزش است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»

5-ایمان،دارای مراحل و درجاتی است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»

6-قلب،مرکز آرامش است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»

7-اولیای خدا،قدرت تصرّف در هستی را دارند که به آن ولایت تکوینی گفته می شود. «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً»

8-معاد، جسمانی است و در قیامت بازگشت روح به همین ذرات بدن خواهد بود. «یَأْتِینَکَ سَعْیاً»

«261»مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ

مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند،همانند بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد،)دو یا چند برابر می کند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسیع و(به همه چیز)داناست.

نکته ها:

* سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذیر،بهترین راه برای حلّ اختلافات طبقاتی است.

همچنان که پیدایش و گسترش ربا،زمینه ساز و بوجود آورنده ی طبقات است.لذا در قرآن آیات لزوم اتفاق و تحریم ربا در کنار هم آمده است.[138]

* هر دانه ای،در هر زمینی،هفت خوشه که در هر خوشه صد دانه باشد نمی رویاند ،بلکه باید دانه،سالم و زمین،مستعد و زمان،مناسب و حفاظت،کامل باشد.همچنین انفاق مال حلال،با قصد قربت،بدون منّت و با شیوه ی نیکو آن همه آثار خواهد داشت.

پیام ها:

1-انفاق،تنها پاداش اخروی ندارد،بلکه سبب رشد وتکامل وجودی خود انسان می گردد. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ»

2-ستایش قرآن از کسانی است که انفاق سیره ی همیشگی آنان باشد. «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.

3-انفاق،زمانی ارزشمند است که در راه خدا باشد.در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نیست. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»

4-استفاده از مثال های طبیعی،هرگز کهنه نمی شود و برای همه مردم در هر سن و شرایطی که باشند قابل فهم است.تشبیه مال به بذر و تشبیه آثار انفاق به خوشه های متعدّد پر دانه. «کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ»

5- تشویق و وعده ی پاداش،قوی ترین عامل حرکت است.پاداش هفتصد برابر.

«وَ اللّهُ یُضاعِفُ»

6-لطف خداوند،محدودیّت ندارد. «وَ اللّهُ یُضاعِفُ... وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»

7-اگر انفاق مال،تا هفتصد برابر قابلیّت رشد و نموّ دارد؛ «کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ» پس حساب کسانی که در راه خدا جان خود را انفاق می کنند چه می تواند باشد؟! «وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»

«262»الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و سپس به دنبال آنچه انفاق کرده اند،منّت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند،پاداش آنها برایشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

* هدف اسلام از انفاق،تنها سیر کردن شکم فقرا نیست،بلکه این کار زیبا باید بدست افراد خوب،یا شیوه خوب و همراه با اهداف خوبی باشد.

* گاهی انسان گامی برای خدا بر می دارد و کاری را به نیکی شروع می کند،ولی به خاطر عوارضی از قبیل غرور یا منّت یا توقّع و یا امثال آن ارزش کار را از بین می برد.با منّت،اثر انفاق از بین می رود،چون هدف از انفاق تطهیر روح از بخل است،ولی نتیجه ی منّت،آلوده شدن روح می باشد.منّت گذار،یا در صدد بزرگ کردن خود و تحقیر دیگران است و یا می خواهد نظر مردم را به خود جلب کند که در هر صورت از اخلاص بدور است.مگر خداوند به خاطر همه ی نعمت هایی که به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشیدن جزئی از آن برخلق او منّت بگذاریم.

در مجمع البیان حدیثی روایت شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند در قیامت به منّت گذاران،نگاه لطف آمیز نمی کند.

پیام ها:

1-شروع نیکو کافی نیست،اتمام نیکو هم شرط است. «یُنْفِقُونَ... ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ... مَنًّا»

2-اسلام حافظ شخصیّت محرومان وفقراست و کوبیدن شخصیّت فقرا از طریق منّت را سبب باطل شدن عمل می داند. «لا یُتْبِعُونَ... مَنًّا وَ لا أَذیً»

3-اعمال انسان،در یکدیگر تأثیر دارند،یعنی یک عمل می تواند عمل دیگر را خنثی کند.انفاق برای درمان فقر است،ولی منّت گذاری آنرا مایه ی درد فقرا می گرداند. «یُنْفِقُونَ... لا یُتْبِعُونَ... مَنًّا وَ لا أَذیً»

4-خداوند،آینده انفاق کننده را تضمین کرده است. «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

5-کسی که بدون منّت و آزار وفقط برای خدا انفاق می کند،از آرامشی الهی برخوردار است. «یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ... لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

«263»قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذیً وَ اللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ

گفتار پسندیده(با نیازمندان)وگذشت(از تندی آنان)،از بخششی که بدنبال آن آزاری باشد، بهتر است.و خداوند بی نیاز بردبار است.

نکته ها:

* رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اگر سائلی نزد شما آمد،به یکی از این دو روش عمل کنید؛ «بذل یسیر او رد جمیل»[139]یا چیزی که در توان دارید به او عطا کنید،یا به طرز شایسته ای او را ردّ نمایید.همچنین فرمود:اگر با مال نمی توانید به مردم رسیدگی کنید،با اخلاق برسید. [140]

پیام ها:

1-آبرو و شخصیّت فقیر،با ارزش تر از حفظ شکم فقیر است. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ... خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ»

2-فقیر را با محبّت و دلسوزی به کار مفیدی که زندگی او را تأمین کند،راهنمایی کنید. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ»

3-انفاق باید همراه با اخلاق باشد. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ... خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ»

4-گفتگوی خوش با فقیر،موجب تسکین او و عامل رشد انسان است،در حالی که صدقه با منّت، هیچکدام را بهمراه ندارد. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ... خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ»

5-اگر فقیری بخاطر فشار وتنگدستی،ناروایی گفت او را ببخشید. «مَغْفِرَهٌ»

6-رعایت عرف جامعه،در سخن و عمل لازم است.«قول معروف»

7-خداوند آزار رسانی به فقیر را پاسخ می دهد،ولی نه با عجله.«حلیم»

«264»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ

ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت وآزار باطل نسازید،همانند کسی که مال خود را برای خودنمایی به مردم،انفاق می کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد. پس مثال او همچون مَثل قطعه سنگ صافی است که بر روی آن(قشر نازکی از)خاک باشد(و بذرهایی در آن افشانده شود)پس رگباری به آن رسد(و همه خاک ها و بذرها را بشوید)و آن سنگ را صاف(و خالی از خاک و بذر)رها کند! (ریاکاران نیز)از دستاوردشان،هیچ بهره ای نمی برند وخداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.

نکته ها:

* این آیه نیز تشبیهی را با خود دارد و نمایانگر باطن اشخاصی است که به قصد ریا و تظاهر انفاق می کنند.ظاهر عمل اینان مانند خاک،نرم ولی باطن آن چون سنگ،سفت است که قابلیّت نفوذ ندارد.به خاطر سفتی و سختی دلهای سنگشان،از انفاق خود بهره ای نمی برند.

پیام ها:

1-منّت گذاری و آزار فقیر،پاداش انفاق و صدقات را از بین می برد. «لا تُبْطِلُوا»

2-ریا، نشانه عدم ایمان واقعی به پروردگار وقیامت است. «یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ»

3-انفاق مهم نیست،انگیزه و روحیّه ی انفاق کننده مهم است. «رِئاءَ النّاسِ»

4-اعمال شخص منّت گذار،ریاکار وکافر،تباه است.کلمه ی «فَمَثَلُهُ» قابل تطبیق با هر سه گروه است.

5-ریاکار،عاقبت رسوا می شود و حوادث،کاشف حقایق است. «فَتَرَکَهُ صَلْداً»

6-ریاکار نه تنها از پاداش آخرت محروم است،بلکه رشد روحی را نیز کسب نکرده است. «لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ»

7-منّت گذار وریاکار،در مدار کفر و مورد تهدید است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»

«265»وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

و مَثل کسانی که اموال خود را در طلب رضای خداوند واستواری روح خود انفاق می کنند،همچون مَثل باغی است که در نقطه ای بلند باشد(واز هوای آزاد بحدّ کافی بهره بگیرد)وباران های درشت به آن برسد ومیوه ی خود را دو چندان بدهد.

واگر باران درشتی نبارد،باران های ریز و شبنم(ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.)و خداوند به آنچه انجام می دهید،بیناست.

پیام ها:

1-اگر هدف،تحصیل رضای خداوند ورشد و کمال روحی باشد،کارها بارور می شود. «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ... فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ»

2-اخلاص،ساده بدست نمی آید،باید به سراغ آن رفت. «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ»

3-کارهای خالص،همچون مزرعه ای در نقطه ای مرتفع است که از خرابی سیل محفوظ است. «بِرَبْوَهٍ أَصابَها»

4-اگر هدف خدا باشد،از جلوه ها و جمال ها هم محروم نمی شویم.مخلصین در جامعه محبوب تر از ریاکارانند. «جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ» انفاق خالص،همانند مزرعه ی در دامنه کوه وزمین مرتفع است،که همه مردم آنرا می بینند واز آن لذّت می برند.

5-مهم تر از امکانات،بهره گیری از امکانات است.بارانِ ریز یا درشت مهم نیست،مهم آن است که زمین بتواند آن را جذب کند. «فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ»

«266»أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ

آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما وانگور داشته که از زیر درختان آن نهرها در جریان وبرای او در آن(باغ)از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد ودر حالی که به سن پیری رسیده وفرزندانی (کوچک و)ضیعف دارد،گردبادی همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را یکسره بسوزاند.این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می کند تا شاید اندیشه کنید.

نکته ها:

* انسان هنگامی که پیر و عیالمند شد،توان تولیدش از بین می رود،ولی نیاز و مصرفش شدید می شود.حال اگر منبع درآمدش نیز نابود شود،به ذلّت کشیده می شود.انسان در قیامت،از یک سو توان عمل صالح ندارد و از سوی دیگر نیازش شدید است.در این حال اگر کارهای صالحش با منّت وریا محو شده باشد،به چه ذلّتی می رسد.

* خرما وانگور،از مفیدترین میوه ها می باشند ودر قرآن نام آنها به کرّات آمده است.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:هرکس«لا اله الا الله»بگوید به واسطه آن کار، درختی در بهشت برای او کاشته می شود و همچنین است هرکس«الله اکبر»بگوید.

شخصی به پیامبر گفت:پس درختان ما در بهشت بسیار است! حضرت فرمودند:آری،به شرط آنکه آتشی به دنبال آن نفرستید و آن را نسوزانید.[141]

پیام ها:

1-خودت را به جای دیگران بگذار تا مسائل را خوب درک کنی. «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ...»

2-از مثال های طبیعیی که زمان و مکان و عصر و نسل در آن اثر نمی گذارد، استفاده کنیم. «جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ...»

3-منّت و آزار بعد از انفاق،همچون باد سوزانی است بر باغی سرسبز،و آتشی بر بوستانی خرّم. «فَاحْتَرَقَتْ»

4-رشد یافتن،تدریجی است،ولی تخریب و حبط عمل در یک لحظه است.

«فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ»

5-مثال های قرآن،برای فکر کردن است. «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»     

«267»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ

ای کسانی که ایمان آورده اید! از پاکیزه ترین چیزهایی که بدست آورده اید و از آنچه ما برای شما از زمین رویانیده ایم،انفاق کنید وبرای انفاق به سراغ قسمت های ناپاک (وپست)نروید،در حالی که خود شما هم حاضر نیستید آنها را بپذیرید مگر از روی اغماض(وناچاری)و بدانید خداوند بی نیاز وستوده است.

نکته ها:

* آیات قبل،شرایط انفاق کننده را مطرح کرد و این آیه شرایط چیزهایی را بیان می کند که به محرومان انفاق می شود.

* امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمودند:بعضی از مسلمانان درآمدهای حرامی مانند ربا داشتند که صرف فقرا می کردند،این آیه آنان را نهی نمود.[142]

پیام ها:

1-هدف از انفاق،رهایی از بخل است،نه رهایی از اشیای بی ارزش و نامطلوب.

«أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ»

2-در انفاق،تفاوتی میان پول نقد یا کالا نیست. «ما کَسَبْتُمْ... مِمّا أَخْرَجْنا»

3-بخششِ بادآورده ها مهم نیست،بلکه بخشش از دست رنج،دارای ارزش است. «ما کَسَبْتُمْ»

4-در انفاق باید کرامت محرومان محفوظ بماند. «وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ»

5-نه تنها از چیزهای ناپاک و پست انفاق نکنید،بلکه به فکر آن نیز نیفتید. «وَ لا تَیَمَّمُوا»

6-وجدان انسان،بهترین معیار برای شناخت پسندیده و ناپسند است.هر آنچه را می پسندی که به تو انفاق کنند،شایسته است که انفاق کنی و اگر آنرا دوست نمی داری، شایسته ی انفاق نیست. «لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا»

7-هر فرد ثروتمندی احتمال فقیر شدن خود را بدهد،شاید روزی دستِ دهنده شما، دستِ گیرنده شد.«آخذیه»

8-گرفتن مال نامرغوب،نشانه رضایت فقرا نیست،بلکه نشانه ی استیصال آنان است.«تغمضوا»یعنی شما هم با اغماض وسختی ممکن است چیزی را بگیرید،ولی این نشانه ی رضایت شما نیست.

9-اثر انفاق به خود شما بر می گردد،وگرنه خداوند غنی و بی نیاز است. «أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»

10-غنای الهی همراه با کمالات ومحبوبیّت است. «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»

«268»الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ

شیطان(به هنگام انفاق،)شما را از فقر وتهیدستی بیم می دهد وشما را به فحشا و زشتی ها فرا می خواند،ولی خداوند از جانب خود به شما وعده ی آمرزش و فزونی می دهد و خداوند وسعت بخش داناست.

نکته ها:

* به هنگام انفاق،شیطان به سراغ انسان می آید و القاء می کند که اگر امروز انفاق کنی فردا خودت فقیر  خواهی شد،بهتر است اموالت را ذخیره کنی تا به هنگام پیری و بیماری و...، خرج نمایی.اینها القائات و وعده های شیطانی است.

* نیاز ما در فردای قیامت به مغفرت الهی،به مراتب بیشتر از نیاز ما در فردای دنیاست.مبادا مغفرت الهی را با خیال رفاه در زندگی مبادله کنیم.زیرا:

اوّلاً:شاید پیر نشدم و نیازمند نشدم،ولی در قیامت نیاز من قطعی است.

ثانیاً:شاید مالی که امروز برای فردا نگه می دارم،باقی نماند،ولی انفاقِ امروز حتماً برای فردای قیامت باقی است.

ثالثاً:شاید از مال اندوخته ی امروز در فردای پیری نتوانم بهره مند شوم،ولی از انفاق امروز بهره مندی در قیامت قطعی است.

رابعاً:بهره مندی انسان از اندوخته خود در دوران پیری،موقّتی است،ولی بهره گیری انسان از انفاق در قیامت ابدی است.[143]

پیام ها:

1-شیطان،انسان را از انفاق اموال مرغوب باز می دارد. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ... اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ...»

2-بخل شما،فقرا را به فساد وفحشا می کشاند. «یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»

3-انسان در انتخاب راه خدا یا شیطان،آزاد است. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ... وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ»

4-اطرافیانی که انسان را از انفاق باز می دارند و از آینده می ترسانند،ولی نسبت به گناهان تشویق می نمایند،شیطانند. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ»

5-میان فقر و فحشا،رابطه است.بعضی از گناهان بخاطر ترس از فقر است.

«یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»

6-انفاق نکردن،از نمونه های زشتی و فحشا می باشد. «لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ... اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ...»

7-انفاق،مال را زیاد می کند وسبب آمرزش گناهان است. «أَنْفِقُوا... اَللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً»

8-با موانع انفاق و افکار شیطانی،مبارزه کنید.در برابر ترس از فقر،به یاد فضل و لطف خدا باشید. «مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً...»

9-هر فکر و توهّمی که برای شما تنگ نظری،ترس و اثر منفی بیاورد،شیطانی است و هر فکر و الهامی که برای شما حرکت،نشاط و سعه صدر آورد،الهی است. «وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً...»

«269»یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ

(خداوند)حکمت و بینش را به هر کس بخواهد(وشایسته ببیند)می دهد و به هرکس حکمت داده شود،همانا خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان(از این نکته)متذکّر نمی گردند.

نکته ها:

* «ألباب»جمع«لُبّ»به معنای مغز است و به همه انسان ها« أُولُوا الْأَلْبابِ »نمی گویند، بلکه تنها به خردمندانی می گویند که عقل خود را بکار گیرند وراه زندگی و سعادت واقعی خود را بیابند.

* حکمت را به معنی معرفت و شناختِ اسرار و آگاهی از حقایق و رسیدن به حقّ دانسته اند که خداوند به بعضی از افراد به خاطر پاکی و تقوا و تلاش عطا می کند،تا آنان وسوسه های شیطانی را از الهامات الهی باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخیص دهند و این خیر کثیر است.

* در روایات می خوانیم:حکمت،معرفت و تفقّه در دین است.حکمت،اطاعت از خدا، شناخت امام وپرهیز از گناهان کبیره است.[144]

پیام ها:

1-گرچه مال وثروت خیر است،ولی خیرِ کثیر،داشتنِ دید وقدرت تشخیص است. کسانی که از آن خیر انفاق کنند،به خیر کثیر می رسند. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ...یُؤْتِی الْحِکْمَهَ»

2-شیطان وعده ی فقر،و خداوند وعده ی مغفرت و فضل می دهد.امّا تشخیص و انتخاب هریک از این دو راه،حکمت لازم دارد. «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ»

3-همه ی دنیا متاع قلیل است، [145]ولی حکمت خیر کثیر است.اگر همه امکانات مادّی فدای دست یابی به حکمت و بینش صحیح گردد،ارزش دارد. «فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»

4-حکمت هدیه ای کلیدی و مادر همه ی خیرات است.هرکه آن را داشت چیزهای زیادی خواهد داشت. «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»

5-هر کسی به ارزش حکمت پی نمی برد. «ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ» دنیاگرایان بر مال و آمار و محاسبات مادّی تکیه می کنند و سود و زیان را بر اساس مادّیات می سنجند،ولی دوراندیشان عاقل و راه شناسان اندیشمند،از بعد دیگری محاسبه می کنند.

«270»وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ

وهر مالی را که انفاق کرده اید،یا نذری را که نذر کرده اید،پس قطعاً خداوند آن را می داند وبرای ستمگران هیچ یاوری نیست.

پیام ها:

1-حال که خداوند از انفاق ما با خبر است،پس بهترین مال را با والاترین اهداف خرج کنیم. «ما أَنْفَقْتُمْ... فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ»

2-انفاق،مخصوص ثروتمندان واموال زیاد نیست،مال کم را نیز انفاق کنید. «مِنْ نَفَقَهٍ» گاهی یک برگ زرد پائیزی،کشتی چندین مورچه در حوض می شود.

3-ایمان به اینکه خداوند می داند،بهترین دلگرمی برای انفاق وعمل به تعهّدات ونذرهاست. «فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ»

4-تشویق و هشدار،در کنار هم عامل رشد است.جمله «فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ» عامل تشویق،و جمله «ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ» هشدار است.

5-وفای به نذر،واجب و ترک آن ظلم است. «نَذَرْتُمْ... ما لِلظّالِمِینَ»

6-ظلم به خود،راه توبه و کفّاره دارد،ولی در ظلمی که به محرومان به خاطر ترک انفاق می شود،ظالم هیچ یاوری ندارد. «وَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»

7-شفاعت،شامل حال افراد بخیل نمی شود. [146]«وَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»

8-اگر انگیزه بخل،استمداد و یاری خواستن از مال ومردم باشد،بدانید هرگاه قهر خداوند بیاید،نه مال و نه مردم کارآیی ندارند. «ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»

9-جرم،با جریمه باید متناسب باشد.کسی که در دنیا با انفاق،یار دیگران نیست،در آخرت هم دیگران یاور او نخواهند بود. «ما لِلظّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»

«271»إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

اگر صدقات را آشکارا بدهید،پس آن کار خوبی است،ولی اگر آنها را مخفی ساخته وبه نیازمندان بدهید،پس این برای شما بهتر است وقسمتی از گناهان شما را می زداید و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

نکته ها:

* امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمود:زکات واجب را علنی پرداخت کنید،ولی زکات مستحبّ را مخفیانه بدهید. [147]شاید دلیل این باشد که زکات واجب یک وظیفه عمومی،معمولی و دور از ریا است.گرچه آیه در مورد کمک های مالی است،ولی در فرهنگ اسلام،به هر کار خیری صدقه گفته می شود.حتّی اگر سنگی را از میان راه مسلمانان کنار زدیم،صدقه است.

بنابراین کمک به محرومان از طریق علم و آبرو و وساطت نیز صدقه می باشد.

پیام ها:

1-انفاقِ علنی،سبب تشویق دیگران و رفع تهمت بخل از انسان و یک نوع تبلیغ عملی است. «فَنِعِمّا هِیَ»

2-با اینکه صدقات و زکات،مصارف زیادی دارد،لکن نام فقرا در آیه نشانه اولویّت آنان است. «تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ»

3-شما باید به سراغ فقرا بروید،نه آنکه آنان به سراغ شما بیایند. «تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ» و نفرمود:«یأتکم الفقراء»

4-انفاقِ پنهانی،از ریا و خودنمایی دور و به اخلاص نزدیک است و آبروی گیرنده صدقه را محفوظ نگه می دارد. «فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

5-انسان،غریزه سودجویی وخیرخواهی دارد،گرچه در مصداق گاهی به سراغ شر می رود.لذا پیامبران الهی،مصادیق ونمونه های خیر را برای انسان بیان کرده اند. «فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

6-کمک به فقرا،بخشی از گناهان صغیره را می بخشد. «یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ» «سیئات»در قرآن در برابر گناهان کبیره آمده وبه گناهان صغیره گفته می شود.[148]

7-آنچه مهم است علم خداست،نه اطلاع و آگاهی مردم. «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»

«272»لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ

هدایت یافتن آنان بر عهده تو نیست،بلکه خداوند هر که را بخواهد(و شایسته باشد) هدایت می کند.وآنچه را از خوبی ها انفاق کنید،به نفع خودتان است.و جز برای کسب رضای خدا انفاق نکنید و(پاداش)آنچه از خوبی ها انفاق کنید،به طور کامل به شما داده خواهد شد و بر شما ستم نخواهد شد.

نکته ها:

* در تفسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی،شأن نزولهایی برای آیه ذکر شده است که از مفاد آنها بر می آید که مسلمانان در انفاق به فقرای مشرک و غیر مسلمان شک داشتند، وقتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند،این آیه نازل شد.

ضمناً در سیره ی عملی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله واهل بیت او علیهم السلام نمونه های زیادی از کمک به غیر مسلمانان مشاهده می شود که حتّی برای کسانی که به آن بزرگواران ناسزا می گفتند ویا حقّ آنان را غصب کرده بودند،دلسوز وخیرخواه بودند.

پیام ها:

1-از ایجاد فشار اقتصادی و ترک انفاق،برای ایمان آوردن کفّار استفاده نکنید.

«لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ...وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ»

2-هدایت،توفیق الهی است که تنها شامل دلهای آماده می شود. «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»

3-رسیدگی به محرومان،یک وظیفه انسانی است.پس بر غیر مسلمانان نیز انفاق کنید. «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ»

4-اسلام،مکتب انسان دوستی است و فقر و محرومیّت را حتّی برای غیر مسلمانان نیز نمی پسندد. «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ»

5-فایده ی انفاق به خودتان باز می گردد و روح سخاوت را در شما زنده می کند.

با انفاق از پیدایش اختلافات طبقاتی و انفجارهای اجتماعی جلوگیری شده و در جامعه ایجاد محبّت می گردد.انفاق مایه محرومیّت شما نیست،بلکه سبب مصونیّت شماست. «فلانفسکم»

6-جز برای خداوند انفاق نکنید.زیرا تمام فوائد و آثار دنیایی آن،دیر یا زود از میان می رود،ولی اگر انفاق برای خدا باشد،تا ابد از برکات آن بهره مند خواهید بود. «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ»

7-مال ودارایی خیر است. «ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ»

8-در انفاق دست و دل باز باشید.زیرا آنچه انفاق می کنید،بدون کم و کاست باز خواهید گرفت. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»

9-بهره گیری در قیامت،زمانی است که هدف از انفاق تنها رضای خدا باشد. «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ... یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»

«273»لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ

(انفاق شما باید)برای نیازمندانی باشد که در راه خدا محصور شده اند.(به خاطر دین خدا،از وطن آواره و یا در جبهه های جهاد هستند.)توان حرکت و سفر در زمین را(برای تأمین هزینه زندگی و یا کسب سرمایه برای تجارت)ندارند.از شدّت عفاف و آبروداری، شخص بی اطلاع آنها را غنی می پندارد،امّا تو آنها را از سیما و چهره هایشان می شناسی.آنان هرگز با اصرار از مردم چیزی نمی خواهند.و هر چیز نیکو و خیری را(به این افراد)انفاق کنید،پس قطعاً خداوند به آن آگاه است.

نکته ها:

* در برخی از تفاسیر همچون تفسیر کبیر فخررازی،مجمع البیان و قرطبی آمده که این آیه درباره اصحاب صُفّه نازل شده است.اصحاب صفّه تقریباً چهارصد نفر بودند که از مکّه به مدینه هجرت کرده و چون در مدینه خانه و کاشانه و آشنایانی نداشتند،در کنار مسجد پیامبر روی صُفّه(سکّوئی بزرگ)زندگی می کردند و اینان همیشه برای جهاد در راه خدا آماده بودند.

پیام ها:

1-فقرا،در اموال اغنیا حقّی دارند.«للفقراء»

2-باید به مجاهدان وکسانی که به خاطر فعالیّت های سیاسی برای مبارزه با طاغوت ها در محاصره ی زندان ها وتبعیدگاه ها قرار دارند ومهاجران بی پناه و همه کسانی که در راه خدا دچار فقر شده وفرصت تلاش برای تأمین زندگی را ندارند،توجّه لازم صورت گیرد. «أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً...»

3-کسانی که می توانند با مسافرت و مهاجرت به نقطه ای دیگر زندگی خود را تأمین نمایند، نباید منتظر انفاق مردم باشند. «لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ»

4-فقیران عفیف،پاکدامن وآبرودار،مورد ستایش خداوند هستند. «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ»

5-فقرای گمنام و محترم،در اولویّت هستند. «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»

6-حتّی اگر ضرورتی پیش آمد،باز هم سؤالِ با اصرار از مردم نداشته باشید.

«لا یَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً» تکدّی گری،ناپسند است.

7-شرط انصاف نیست که گروهی خود و تمام هستی خود را فدا کرده و در محاصره قرار گیرند،ولی گروه دیگر حتّی از انفاق به آنان تنگ نظری داشته باشند.[149] «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا»

«274»الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

کسانی که اموال خود را در شب وروز،پنهان وآشکارا انفاق می کنند،اجر وپاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

* در تفاسیر صافی،مجمع البیان،قرطبی و کبیر فخررازی آمده که این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است. هنگامی که آن حضرت فقط چهار درهم ذخیره داشت، یک درهم را در روز،یک درهم را در شب،سومین آنرا مخفیانه،و چهارمین درهم را آشکارا در راه خدا انفاق نمود.

البته وعده ی این آیه،شامل همه کسانی می شود که اینگونه عمل کنند.چنین افرادی نه از فقر و تنگدستی بیم دارند،چون به وعده های خداوند ایمان داشته و به او توکّل می کنند،و نه بخاطر انفاق،اندوهگین می شوند،چون به رضایت الهی و آثار اخروی انفاق توجّه دارند.

* شاید دلیل آنکه«لیل»بر«نهار»ویا«سر»بر«علانیه»مقدّم شده است،آن باشد که انفاق های پنهانی در دل شب ارزش بیشتری دارد[150]

* این آیه به منزله ی جمع بندی چهارده آیه گذشته است که درباره انفاق بحث می کرد.

موضوعی که هیچ موردی در قرآن اینگونه مفصّل بحث نشده است.آثار انفاق بر کسی پوشیده نیست، از جمله: تعدیل ثروت وکم شدن اختلافات طبقاتی،ایجاد محبّت، شکوفایی روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.

* انفاق،علاوه بر انفاق مال و ثروت،شامل انفاقِ علم،آبرو و مقام نیز می شود.کلمه ی انفاق،در لغت به معنای پر کردن گودال و در اصطلاح،به معنای پر کردن و بر طرف نمودن کمبودهای مالی است.

* یادآوری این نکته لازم است که توجّه اسلام به مسئله انفاق،به معنای گداپروری و رواج تکدّی گری نیست.زیرا در بسیاری از روایات،از کسانی که بدون داشتن نیاز،از دیگران درخواست کمک می کنند، مذمّت شده واز سوی دیگر بهترین نوع انفاق،در اختیار قراردادن ابزار کار به جای پول دادن،معرفی شده است.

پیام ها:

1-داشتن روحیّه ی انفاق و سخاوت مهم است،نه یکی دو بار انفاق آنهم از روی ترحّم. «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد.

2-تعیین نشدن اجر الهی،نشانه ی گستردگی آن است. «أَجْرُهُمْ»

3-وعده های الهی،بهترین مشوّق انسان در کارهای نیک است. «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ»

4-آرامش و امنیّت،از برکات انفاق است. «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

«275»الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

کسانی که ربا می خورند،(در قیامت از قبرها)بر نمی خیزند مگر همانند برخاستن کسی که بر اثر تماس شیطان،آشفته ودیوانه شده است.(نمی تواند تعادل خود را حفظ کند،گاهی زمین می خورد و گاهی بر می خیزد.)این(آسیب) بدان سبب است که گفتند:داد و ستد نیز مانند ربا است.در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است.پس هر کس موعظه ای از پروردگارش به او رسید و(از رباخواری) خودداری کرد،آنچه در گذشته(از طریق ربا بدست آورده)مال اوست،و کار او به خدا واگذار می شود.امّا کسانی که(دوباره به رباخواری)بازگردند،آنان اهل آتش خواهند بود و در آن جاودانه می مانند.

نکته ها:

* «ربا»،در لغت به معنای زیادی وافزایش است.و در شریعت اسلام به معنای زیاده گرفتن در وام یا بیع است.مورد ربا،یا پول است یا جنس.گاهی پول را قرض می دهد و بیش از آنچه داده باز پس می گیرد،که این ربای در وام است و گاهی جنسی را می دهد و مقدار بیشتری از همان جنس را تحویل می گیرد،که این نیز در مواردی ربا می شود مانند فروش با وزن یا پیمانه.

* رباخوار، به کسی تشبیه شده که شیطان او را خبط کرده است.«خَبط»به معنای افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حرکت است.

رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور می شود،چرا که در دنیا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گردیده است.ثروت پرستی،چشم عقلش را کور کرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتی و کینه را بر می انگیزد که فقر و کینه سبب انفجار شده و اصل مالکیّت را نیز متزلزل می کند.برای این افراد،گویا ربا اصل و خرید و فروش فرع است، فلذا می گویند:بیع و معامله هم مثل رباست و تفاوتی ندارند.

* انتقاد از رباخواری،ربا گرفتن و ربا دادن،از ابتدای اسلام مطرح بوده است.در سوره روم که در مکّه نازل شده است،می فرماید: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ»[151]یعنی آنچه به قصد ربا می دهید تا برای شما در اموال مردم بیفزاید، بدانید که نزد خداوند افزون نمی شود.سپس در سوره ی آل عمران با فرمان «لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا»[152]از آن نهی گردیده و بیشترین انتقاد از رباخواری در همین آیات آمده است.ضمناً آیه «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ»[153]،یادآور می شود که در مذهب یهود نیز«ربا»حرام بوده،همچنان که این حرمت در تورات[154]ذکر شده است.

* آیات مربوط به ربا،بدنبال آیات انفاق آمد،تا دو جهت خیر وشر را که توسط مال و ثروت پدید می آید مطرح کند.انفاق یعنی دادن بلاعوض و ربا یعنی گرفتن بلاعوض.هر آثارخوبی که انفاق دارد،مقابلش آثار سوئی است که ربا در جامعه پدید می آورد.به همین جهت قرآن می فرماید: «یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود،ولی صدقات را افزایش می دهد.

* تهدیدهایی که در قرآن برای اخذ ربا و پذیرش حاکمیّت طاغوت آمده،برای قتل،ظلم، شرب خمر،قمار و زنا نیامده است.[155] حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامی،قطعی واز گناهان کبیره است.وقتی به امام صادق علیه السلام خبر دادند که فلانی رباخوار است، فرمود:اگر قدرت می داشتم گردنش را می زدم.[156] همچنان که حضرت علی علیه السلام وقتی با رباخواری مواجه شد، از او خواست توبه کند،وقتی توبه کرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود:رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند،همچنان که از شرک توبه می دهند.از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:خبیث ترین درآمدها، رباخواری است.[157] و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:هرگاه خداوند اراده ی هلاک قریه ای را داشته باشد،رباخواری در آن قریه ظاهر می شود. [158]و خداوند،فرد رباخوار،وکیل،شاهد و کاتب ربا را لعنت نموده است.[159] در حدیث می خوانیم: رباخواران، در قیامت همچون دیوانگان محشور می شوند.[160]

* امام صادق علیه السلام علّت تکرار آیات ربا را آماده سازی ثروتمندان برای کار خیر و صدقات می داند و می فرماید:چون از یکسو«ربا»حرام است و از طرف دیگر کنز و انباشتن ثروت به صورت راکد نیز است،پس چاره ای برای ثروتمندان جز انفاق و یا کارهای تولیدی مفید باقی نمی ماند. [161]همچنان که درباره ی علّت تحریم ربا گفته اند: رباخواری مانع جریان پول در مسیر تولید و کارهای عام المنفعه است و به جای تلاش و فکر و بازو،فقط از سود پول بهره گیری می شود،لذا ربا تحریم شده است.از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:«لو کان الربا حلالا لترک الناس التجارات»اگر ربا حلال بود،مردم کسب و کار را رها می کردند.[162] و از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است که فرمودند:اگر ربا شیوع پیدا کند راه قرض دادن بسته می شود. [163]ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادی زیاد است،در حدیث می خوانیم: «من اتّجر بغیر فقه فقد ارتطم فی الربا» [164]هرکس بدون دانش و آگاهی از مسائل فقهی تجارت وارد تجارت شود،گرفتار ربا می شود.

آثار ربا:

* گرفتن پول اضافی،بدون انجام کاری مفید و یا مشارکت در تولید،نوعی ظلم و اجحاف است که موجب پیدایش دشمنی و قساوت می شود.

ربا دهنده به جهت بدهی های تصاعدی،گاهی ورشکست و مجبور به قبول انواع ذلّت ها و اسارت ها می شود.[165]

ربا،تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسیم جامعه به دو قطب مستکبر و مستضعف می شود. [166]

با توجّه به این آثار تخریبی،نه تنها در شریعت اسلام،بلکه در تمام ادیان آسمانی ربا تحریم شده است.

امّا برخی به بهانه هایی می خواهند ربا را توجیه کنند و به دنبال راه فرار هستند.کلاه شرعی ساختن،همانند حیله یهود برای گرفتن ماهی در روز شنبه که در آیات قبل ماجرای آن بیان شد،نوعی بازی بیش نیست و قرآن از این گونه بازی ها انتقاد کرده است.

ربا،آثار تخریبی خود را دارد هرچند که جوامع انسانی آن را در سیستم اقتصادی خود پذیرفته باشند.علّت پیشرفت جوامع غربی،توجّه به علم و صنعت است،نه اینکه رباخواری موجب ترقّی آنها شده باشد.

پیام ها:

1-رباخواران،از تعادل روحی و روانی برخوردار نیستند و جامعه را نیز از تعادل اقتصادی خارج می سازند. «کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ»

2-تشبیه بیع حلال به ربای حرام،نشانه ی عدم تعادل فکری آنان است. «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ... بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»

3-توجیه گناه،راه را برای انجام گناه باز می کند. «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»

4-تا قبل از ابلاغ تکیف،مسئولیّتی نیست. «فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ»

5-احکام الهی،در جهت پند وتربیت مردم است. «جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ»

6-قانون امروز،شامل گذشته افراد نمی شود. «فَلَهُ ما سَلَفَ»

7-از گناه ناآگاهان اغماض می شود،ولی از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. «وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ»

«276»یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثِیمٍ

خداوند ربا را نابود می کند،ولی صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس وکافرِ گنهکاری را دوست نمی دارد.

نکته ها:

* کلمه ی«محق»به معنای نقصان تدریجی است و مُحاق به ماه گفته می شود که نورش در شبهای آخر آنچنان کاهش یافته که دیده نمی شود.و در مقابل،«ربا»به معنی رشد تدریجی است.

این آیه یادآور می شود که هرچند رباخوار به قصد انباشت ثروت،از دیگران ربا می گیرد،ولی خداوند برکت و آثار خوبی که باید ازدیاد مال داشته باشد از ربا می گیرد. لازم نیست خود مال رَبَوی از بین برود،بلکه اهدافی که از افزایش ثروت در نظر است از بین می رود.در نظام رَبَوی،سعادت،محبّت و امنیّت نیست و چه بسیار ثروتمندانی که از سرمایه خود،هیچ نوع راحتی و آرامش و یا محبوبیّتی بدست نمی آورند، ولی در نظامی که در آن انفاق،صدقه و قرض الحسنه رایج باشد،آن جامعه از برکات زیادی برخوردار است.در آن نظام،فقرا مأیوس نبوده و اغنیا در فکر تکاثر نیستند.محرومان به فکر انتقام و سرقت،و اغنیا نگران حراست و حفاظت اموال خود نمی باشند و جامعه از یک تعادل نسبی همراه با الفت و رحمت و تفاهم و امنیّت برخوردار خواهد بود.در تفسیر کبیر فخررازی آمده است:وقتی رباخوار، عواطف و عدالت انسانی را در خود محو کند، خود و اموالش مورد نفرین فقرا قرار می گیرد و کینه و انتقام و توطئه سرقت هر لحظه او را تهدید می کند و این نمونه ای از آن نابودی است که در آیه مطرح شده است.

پیام ها:

1-به رشد ظاهری ثروت خیره نشوید،نظام اقتصادی بر اساس ربا روبه نابودی است. «یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا»

2-نابود کردن مال ربوی،از سنّت های الهی است. «یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا» فعل مضارع نشانه ی استمرار است.

3-رواج صدقه وزکات،سبب رشد واستواری اقتصاد است. «یُرْبِی الصَّدَقاتِ»

4-رباخوار،از رحمت و محبّت الهی محروم است. «وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثِیمٍ»

5-رباخوار،بسیار ناسپاس و گنهکار است.او با گرفتن ربا خود را ضامن مردم، زندگی خود را حرام،عباداتش را باطل،و حرص و طمع قساوت را بر خود حاکم می گرداند. «کَفّارٍ أَثِیمٍ»

«277»إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند و نماز برپا داشته و زکات پرداخته اند،پاداششان نزد پروردگارشان(محفوظ)است و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

* این آیه،برابر رباخواران که«کفّار اثیم»هستند،سیمای مؤمنان را ترسیم می کند که عمل صالح انجام داده و نماز را بر پای می دارند و زکات پرداخت می کنند.تا اشاره به این باشد که زمینه ی برچیده شدن ربا در جامعه،توجّه به ایمان وعمل صالح واحیای نماز وزکات است.

* مردم چهار گروهند:

1.گروهی ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند که اینان«مؤمنانند».

2.گروهی،نه ایمان آورده ونه کار شایسته انجام می دهند که اینان«کافرانند».

3.گروهی ایمان دارند،ولی عمل صالح ندارند که اینان«فاسقانند».

4.گروهی ایمان ندارند،ولی اظهار ایمان می کنند و در ظاهر کار نیک انجام می دهند که اینان «منافقانند».

* اگر رباخواران از خدا و مردم بریده اند،امّا در مقابل،کسانی هستند که اهل ایمان و عمل صالح بوده و از طریق نماز،با خداوند مرتبط می باشند و با پرداخت زکات با مردم پیوند دارند.

پیام ها:

1-اسلام در کنار مسائل عبادی وفردی،به مسائل اقتصادی ومردمی نیز توجّه دارد.نماز وزکات در کنار هم مطرحند. «أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ»

2-ذکر نماز وزکات بعد از عمل صالح،نشانه آن است که در میان کارهای شایسته حساب این دو جداست. «عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ»

3-تشویق نیکوکاران بدنبال تهدید بدکاران،یک اصل تربیتی است. «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»

4-هوشمند کسی است که در محاسبات،تنها به موجودی امروز که در دست دارد ننگرد،بلکه به آینده وذخیره هایی که نزد خداوند است توجّه داشته باشد. «عِنْدَ رَبِّهِمْ»

5-پروردگار،به مؤمنانی که اهل عمل صالح ونماز وزکاتند،نظر ویژه ای دارد.

کلمه «رَبِّهِمْ» اشاره به لطف خاصّ اوست.

6-وعده های الهی،انگیزه ی عمل صالح است. «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»

7-امنیّت وآرامش واقعی،در سایه ی ایمان وعمل صالح وپیوند با خدا ومردم است. «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

8-عوامل آرامش،ایمان،عمل صالح،نماز وزکات است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ... لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

«278»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و آنچه را از (مطالبات)ربا باقی مانده است،رها کنید،اگر ایمان دارید.

نکته ها:

* در آیات قبل به مفاسد ربا اشاره شد که ربا فرد وجامعه را از تعادل خارج و آشفته می کند؛ «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ» وروشن شد که ربا در حقیقت کم شدن است،نه زیاد شدن؛ «یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا» اکنون نهی از ربا را صریحاً بیان می کند. «ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا»

* در تفاسیرِ مجمع البیان،المیزان و مراغی نقل شده است که وقتی آیه تحریم ربا نازل شد، برخی از صحابه همانند خالدبن ولید،عباس وعثمان،از مردم مقداری طلب از بابت ربا داشتند،آنها در مورد طلبکاری خود،از پیامبر صلی الله علیه و آله کسب تکلیف کردند و آیه فوق نازل شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نزول این آیه فرمود:عباس،عموی من نیز حقّ مطالبه ربا ندارد و قبل از همه،باید خویشان من دست از ربا بردارند.همچنان که در طی خطبه ای فرمود:«و کل ربا فی الجاهلیه موضوع تحت قدمی هاتین و اول ربا اضع ربا العباس»تمام رباهای مقرّر در دوره جاهلیّت را زیر پای می اندازم و از همه پیشتر رباهایی که برای عباس است. [167]

پیام ها:

1-رباخواری،از عادات زمان جاهلیّت بود که مسلمانان صدر اسلام نیز به آن آلوده بودند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... ذَرُوا»

2-تقوا،مرحله بالاتری از ایمان است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ»

3-رباخوار،مالک بهره نمی شود واسلام سود رَبَوی را به رسمیّت نمی شناسد.

«ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا»

4-لازمه ی ایمان وتقوا،صرف نظر کردن از مال حرام است. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

«279»فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ

پس اگر چنین نکردید،(بدانید که)اعلان جنگ با خدا و رسولش داده اید و اگر توبه کنید،(اصل)سرمایه های شما از آنِ خودتان است.(ودر این صورت)نه ستم می کنید و نه بر شما ستم می شود.

نکته ها:

* در اسلام،نه اجازه ربا وبهره کشی واستثمار داده شده و نه اموال مردم یک جانبه مصادره می گردد.در بعضی نظام ها،مالکیّت ملغی وتمام اموال را از صاحبانشان می گیرند و در برخی دیگر، استثمار و بهره کشی و ربا،به هر شکلی آزاد است.

پیام ها:

1-رباخوار،محارب با خداست.او باید بداند که در این جنگ،در یک طرف او قرار دارد و در طرف دیگر،خداوند جبّار. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ»

2-رباخواری،گناه کبیره است.چون اعلام جنگ با خداوند است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ»

3-رباخوار،گمان نکند با مردم محروم طرف است،بلکه خداوند به حمایت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع می کند. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ»

4-برای محاربین با خدا نیز راه توبه باز است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ... وَ إِنْ تُبْتُمْ»

5-رباخوار،تنها مالک اصل مال است،نه بهره آن. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ»

6-برای نجات محرومان،اصل مالکیّت مردم را نادیده نگیرید ومالکیّت خصوصی در اقتصاد اسلامی پذیرفته شده است. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ»

7-سلطه پذیری و سلطه گری هر دو محکوم است،نه ظلم ببینید و نه ظلم روا دارید. «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»

8-انتقام ممنوع است.به رباخوار توبه کننده نیز نباید ظلم شود. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»

9-به توبه کنندگان،نباید بخاطر خلاف کاری های پیشین ظلمی شود.سرزنش کسانی که قبلاً خلاف کار بوده اند ممنوع است. «فَإِنْ تُبْتُمْ... لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»

10-استقرار عدالت اقتصادی،از وظایف حکومت اسلامی است. «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»

«280»وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلی مَیْسَرَهٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

واگر(بدهکار)تنگ دست بود،او را تا هنگام توانایی مهلت دهید و(در صورتی که واقعاً توان پرداخت ندارد،)اگر ببخشید برای شما بهتر است، اگر(نتایج آنرا)بدانید.

نکته ها:

* هر چند در این آیه سفارش شده که به بدهکار مهلت داده شود،ولی نباید بدهکار از این موضوع سوء استفاده کند.لذا اگر بدون عذر در پرداخت بدهی خود تأخیر کند، گناهکار است.

در حدیث آمده است:برای کسانی که بدون عذر،بدهی خود را نمی پردازند،گناهِ دزد نوشته می شود.همچنان که برای مهلت دهندگان،پاداشی چون پاداش شهیدان ثبت می شود.به هر روزی که به بدهکار مهلت داده شود،پاداش صدقه همان مبلغ برای طلبکار ثبت می شود.[168]

* گذشت از بدهکار نادار،برای شما بهتر است،زیرا:

الف:شاید فردا برای خود شما نیز این صحنه پیش آید.

ب:مال فراموش می شود،ولی بخشیدن به نادار هرگز فراموش نمی شود.

ج:کسب رضایت دل محروم و رضای خالق،از کسب درآمد بمراتب بهتر است.

در احکام فقهی آمده است:زندانی کردن بدهکار معذور،ممنوع است و در مواردی که شخص بدهکار واقعاً مالی نداشته باشد که بدهی خود راپرداخت کند،وظیفه ی حکومت اسلامی است که بدهی او را بپردازد.

پیام ها:

1-اسلام،حامی مستضعفان است. «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ»

2-نه تنها ربا نگیرید،بلکه در گرفتن رأس المال و اصل سرمایه نیز مدارا کنید.

«فَنَظِرَهٌ إِلی مَیْسَرَهٍ»

3-اصل در زمان بندی برای بازپرداخت،توان بدهکار است. «فَنَظِرَهٌ إِلی مَیْسَرَهٍ»

4-اجبار بدهکاری که توانایی پرداخت دارد،مانعی ندارد. «إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ»

5-بخشیدن بدهکار فقیر،صدقه است. «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ»

6-نظام حقوقی و اقتصادی اسلام،با نظام اخلاقی آن پیوند دارد.گرچه بازپس گیری وام حقّ است، ولی مهلت دادن وبخشیدنِ بدهکار باید مراعات شود. «فَنَظِرَهٌ... تَصَدَّقُوا»

7-محدودیّت انسان وثروت دوستی او نمی گذارد که انسان به حقیقت ارزشها و کمالات  پی ببرد. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

«281»وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ

و پروا کنید از روزی که در آن به پیشگاه خداوند بازگردانده می شوید و سپس هرکس(جزای)آنچه را کسب کرده،بدون کم وکاست داده می شود و به آنان ستمی نمی رود.

نکته ها:

* این آیه به منزله ی جمع بندی و هشدار عمومی در پایان آیات ربا است.در تفاسیری همچون کشّاف،المیزان،مجمع البیان،کبیر فخر رازی و برهان آمده است که این آیه، آخرین آیه ای بوده که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده،ولی به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله در اینجا قرار گرفته است.

پیام ها:

1-قیامت،روز مهمی است.تنوین کلمه «یَوْماً» اشاره به عظمت آن روز دارد.

2-ربا گرفتن و رسیدن به دنیا،ساده و زودگذر است،آنچه ابدی وباقی است، قیامت است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً»

3-تقوا و یاد قیامت،قوی ترین عامل برای دور شدن از ربا وسایر محرّمات است.

«وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ»

4-ضامن اجرای نظام اقتصادی اسلام،ایمان و تقوای مردم است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً»

5-در معاملات این جهان،امکان کم و کاست هست،ولی در معامله با خداوند هیچ گونه کم و کاستی نیست. «تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ»

6-ملاک جزا و پاداش،عمل است،نه آرزو. «ما کَسَبَتْ»

7-نگران انفاق و ترک سود رباهای خود نباشید،از اعمال نیک شما اندکی کاسته نمی شود. «تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ... لا یُظْلَمُونَ»

«282»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَهِ وَ أَدْنی أَلاّ تَرْتابُوا إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً حاضِرَهً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که بدهی مدّت داری(بر أثر وام یا معامله)به یکدیگر پیدا می کنید،آنرا بنویسید.و باید نویسنده ای در میان شما به عدالت(سند را)بنویسد.کسی که قدرت بر نویسندگی دارد،نباید از نوشتن خودداری کند،همانطور که خدا به او تعلیم داده است.پس باید او بنویسد و آن کس که حقّ بر ذمّه او (بدهکار) است املا کند و از خدایی که پرورگار اوست بپرهیزد و چیزی از آن فروگذار ننماید. و اگر کسی که حقّ بر ذمّه اوست،سفیه یا(از نظر عقل)ضعیف و یا(به جهت لال بودن) توانایی بر املا کردن ندارد،باید ولیّ او(بجای او)با رعایت عدالت(مدّت و مقدار بدهی را) املا کند و دو نفر از مردان را(بر این حقّ)شاهد بگیرد و

اگر دو مرد نبودند،یک مرد و دو زن از گواهان،از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند(انتخاب کنید)تا اگر یکی از آنان فراموش کرد،دیگری به او یادآوری کند.و شهود نباید به هنگامی که آنها را(برای ادای شهادت)دعوت می کنند خودداری نمایند.و از نوشتن(بدهی های) کوچک یا بزرگِ مدّت دار،ملول نشوید(هر چه باشد بنویسید،)این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای ادای شهادت استوارتر و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر می باشد،مگر اینکه تجارت و داد و ستد نقدی باشد که در میان خود دست به دست می کنید که ایرادی بر شما نیست که آنرا ننویسید.و هنگامی که خرید و فروش(نقدی)می کنید،(باز هم)شاهد بگیرید و نباید به نویسنده و شاهد(به خاطر حقّگویی)زیانی برسد(و تحت فشار قرار گیرد)و اگر چنین کنید از فرمان خداوند خارج شده اید و از خدا بپرهیزید و خداوند(راه درست زندگی را)به شما تعلیم می دهد و خداوند به هر چیزی داناست.

نکته ها:

* بزرگترین آیه ی قرآن،این آیه است که درباره ی مسائل حقوقی ونحوه ی تنظیم اسناد تجاری می باشد.این آیه نشانه ی دقّت نظر وجامعیّت اسلام است که در دوره جاهلیّت و در میان مردمی عقب افتاده،دقیق ترین مسائل حقوقی را طرح کرده است.

* کلمه«تداینتم»از«دَین»به معنای بدهی،شامل هرگونه معامله غیر نقدی،وام و خرید سَلَف می شود.

* در حدیث آمده است:اگر کسی در معامله سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد،هرچه دعا کند،خداوند مستجاب نمی کند و می فرماید:چرا به سفارشات من عمل نکردی؟![169]

* اگر دقّت در حفظ حقوق فردی ضروری است،حفظ بیت المال بمراتب ضروری تر است!

تنظیم سند،حتّی در معاملات نقدی مفید است،ولی ضرورت آن به اندازه ی معاملات نسیه نیست.چون در معاملات موعددار،ممکن است طرفهای معامله ویا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند،بنابراین لازم است نوشته هم بشود.

* از فرمان نوشتن،معلوم می شود که اسناد تنظیم شده ای که همراه با گواهی عادل باشد، قابل استشهاد است.

* از این آیه استفاده می شود که جامعه اسلامی باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند.

زیرا هر معامله ای،نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.

* در زمانی که در تمام جزیره العرب به گفته مورخان،17 باسواد بیشتر نبوده،این همه سخن از نوشتن،نشانه ی توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است.

پیام ها:

1-ایمان،بستر ومقدّمه عمل به احکام،وخطاب؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تشویقی برای عمل به احکام است.

2-مدّت بدهکاری،باید روشن باشد. «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»

3-برای حفظ اعتماد و خوش بینی به همدیگر و آرامش روحی طرفین و جلوگیری از فراموشی،انکار و سوءظنّ،باید بدهی ها نوشته شود. «فَاکْتُبُوهُ»

4-برای اطمینان و حفظ قرارداد از دخل وتصرّف احتمالی طرفین،سند باید با حضور طرفین وتوسط شخص سوّمی نوشته شود. «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ»

5-نویسنده ی قرار داد،حقّ را در نظر گرفته و عین واقع را بنویسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزینش نویسنده ی اسناد،داشتن عدالت در قلم است.

6-به شکرانه سواد و علمی که خداوند به ما داده است،کارگشایی کنیم. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ»

7-اهل هر فن وحرفه ای مسئولیّت ویژه دارد،کسی که قلم دارد باید برای مردم بنویسد. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ»

8-باید بدهکار که حقّ بر ذمّه اوست،متن قرار داد را بگوید و کاتب بنویسد،نه آنچه را بستانکار ادعا نماید. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»

9-اقرار انسان علیه خودش،قابل قبول است. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»

10-بدهکار،هنگام املای قرارداد باید خدا را در نظر بگیرد و چیزی را فروگذار نکند و تمام خصوصیّات بدهی را بگوید. «وَ لْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ»

11-تدوین قانون باید به گونه ای باشد که حقّ ناتوان ضایع نشود.اگر بدهکار، سفیه یا ضعیف و ناتوان و یا گنگ و لال بود،سرپرست و ولیّ او متن قرارداد را بگوید و کاتب بنویسد. «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً... فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»

12-سفیهان وناتوانان در مناسبات اجتماعی،نیازمند ولیّ هستند. «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»

13-توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف،از سوی مسئولان وسرپرستان لازم است. «فَلْیُمْلِلْ» صیغه امر نشانه لزوم این کار است.

14-مردان،در گواه شدن وگواهی دادن بر زنان مقدّم می باشند. «شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ»

15-گواهان باید عادل ومورد اطمینان و رضایت طرفین باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ»

16-هر کدام از مردها به تنهایی می توانند شاهد باشند،ولی اگر شاهد یک مرد و دو زن بود،آن دو زن به اتفاق هم ادای شهادت کنند.تا اگر یکی لغزش یا اشتباه کرد،نفر دوّم یادآوری کند. «فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا»

دو زن به جای یک مرد در گواهی،یا به خاطر روحیّه ی ظریف و عاطفی آنهاست و یا به جهت آن است که معمولاً زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارندو آشنایی آنها با نحوه ی معاملات کمتر است.

17-اگر برای شاهد گرفتن از شما دعوت کردند،خودداری نکنید،گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نیست. «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»

18-مبلغ قرارداد مهم نیست،حفظ اطمینان و حقّ الناس مهم است. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً»

19-ثبتِ سند به صورت دقیق و عادلانه سه فایده دارد:

الف:ضامن اجرای عدالت است. «أَقْسَطُ»

ب:موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ»

ج:مانع ایجاد بدبینی در جامعه است. «أَدْنی أَلاّ تَرْتابُوا»

20-اگر فایده واسرار احکام برای مردم گفته شود،پذیرفتن آن آسان می شود.«ذلِکُمْ أَقْسَطُ...»

21-معطل شدن امروز برای نوشتن قرارداد،بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.«أَدْنی أَلاّ تَرْتابُوا»

22-در معاملات نقدی،لزومی به نوشتن نیست. «إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً حاضِرَهً»

23-در معاملات نقدی،اگرچه نوشتن لازم نیست،ولی شاهد بگیرید. «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ»

24-کاتب و شاهد در امان هستند و نباید به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذیّت یکی از طرفین قرار گیرند. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»

25-اگر ادای شهادت و یا نوشتن قرارداد،نیازمند زمان یا تحمّل زحمتی بود، باید شاهد و کاتب به نحوی تأمین مالی شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند کرد. «وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»

26-کاتب وشاهد حقّ ندارند سند را به گونه ای تنظیم کنند که به یکی از طرفین ضرری وارد شود. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»

27-هرگونه خدشه در سند،از هرکس که باشد،فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»

28-کاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شکستن مرزها همان خروج از مرز وفسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»

29-قلب پاک و با تقوا،همچون آینه علوم و حقایق را می گیرد. «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ»

30-خداوند تمام نیازهای مادّی و معنوی شما را می داند و بر اساس آن،احکام و

قوانین را برای شما بیان می کند.قانون گذار باید آگاهی عمیق و گسترده داشته باشد. «وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

«283»وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ

و اگر در سفر بودید و نویسنده ای نیافتید،وثیقه ای بگیرید و اگر به یکدیگر اطمینان داشتید(وثیقه لازم نیست.) پس کسی که امین شمرده شده،امانت (و بدهی خود را بموقع) بپردازد و از خدایی که پروردگار اوست پروا کند.

و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آنرا کتمان کند،پس بی شک قلبش گناهکار است و خداوند به آنچه انجام می دهید داناست.

نکته ها:

* هرگاه برای تنظیم سند بدهی نویسنده ای نبود،می توان از بدهکار گرو و وثیقه گرفت،خواه در سفر باشیم یا نباشیم.بنابراین جمله ی «إِنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ» برای آن است که معمولاً در سفرها انسان با کمبودها برخورد می کند.نظیر جمله ی «إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ» یعنی هنگامی که مرگ به سراغ شما آمد وصیّت کنید.با اینکه می دانیم وصیّت مخصوص زمان مرگ نیست،لکن آخرین فرصت آن،زمان فرا رسیدن مرگ است.

پیام ها:

1-شرط وثیقه،بدست گرفتن و در اختیار بودن است.«مقبوضه»[170]

2-کار از محکم کاری عیب نمی کند،در برابر طلب،وثیقه بگیرید. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ»

3-جایگاه افراد در احکام تفاوت دارد.برای ناشناس رهن وبرای افراد مطمئن بدون رهن. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ...»

4-نگذارید اعتمادها و اطمینان ها در معاملات سلب شود. «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ» فلسفه رهن گرفتن،اطمینان است که اگر بدون آن اطمینان بود،رهن گرفتن ضرورتی ندارد.

5-افراد آگاه به حقوق مردم،در برابر مظلومان مسئولند. «وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ»

6-آنجا که بیان حقّ لازم است،سکوت حرام است. «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»

7-انحراف درونی،سبب انحراف بیرونی می شود.قلب گناهکار،عامل کتمان گواهی می شود.«و لم یکتمها فانه آثم قلبه»

8-ایمان به اینکه خداوند همه کارهای ما را می داند،سبب پیدایش تقوا وبیان حقایق است. «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»

«284»لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،تنها از آنِ خداست.(بنابراین) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید،خداوند شما را طبق آن محاسبه می کند.پس هر که را بخواهد(وشایستگی داشته باشد) می بخشد و هر که را بخواهد(ومستحقّ باشد) مجازات می کند و خداوند بر هرچیزی تواناست.

نکته ها:

* علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید:حالات قلبی انسان دو نوع است:گاهی خطور است که بدون اختیار چیزی به ذهن می آید و انسان هیچ گونه تصمیمی بر آن نمی گیرد که آن خطور گناه نیست،چون به دست ما نیست.

امّا آن حالات روحی که سرچشمه ی اعمال بد انسان می شود و در عمق روان ما پایگاه دارد، مورد مؤاخذه قرار می گیرد.

* ممکن است مراد آیه از کیفر حالات باطنی انسان،گناهانی باشد که ذاتاً جنبه درونی دارد و عمل قلب است،مانند کفر و کتمان حقّ،نه مواردی که مقدّمه گناه بیرونی است.

* انسان، در برابر روحیّات،حالات و انگیزه هایش مسئول است و این مطلب مکرّر در قرآن آمده است. از آن جمله:

* «یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ»[171]خداوند شما را به آنچه دلهای شما کسب نموده است مؤاخذه می کند.

* «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»[172] براستی که کتمان کننده،دل او گناهکار است.

* «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[173]همانا گوش و چشم و دل،هر کدام مورد سؤال هستند.

* «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» [174]علاقه قبلی به شیوع گناه و فساد در میان مؤمنان،سبب عذاب دنیا و آخرت است.

* حضرت علی علیه السلام می فرمایند:مردم بر اساس افکار ونیّات خود مجازات می شوند.[175]

پیام ها:

1-خداوند،هم مالک مطلق است؛ «لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» و هم عالم مطلق؛ «إِنْ تُبْدُوا... أَوْ تُخْفُوهُ» و هم قادر مطلق. «وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

2-از کوزه همان برون تراود که در اوست.اعمال انسان ها نشانگر طرز تفکّر و اعتقادات درونی آنهاست. «تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ»

3-مربّی باید مردم را میان بیم وامید نگه دارد.«یغفر،یعذب»

«285»آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان(نیز)به خدا و فرشتگان و کتاب ها(ی آسمانی)و فرستادگانش ایمان دارند(و می گویند:)ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی گذاریم (و به همگی ایمان داریم)و گفتند:ما(ندای حقّ را)شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزش تو را(خواهانیم)و بازگشت(ما)به سوی توست.

نکته ها:

* در این آیه اصول دین(توحید،نبوّت،معاد)بیان شده و در آیه بعد،آمادگی انسان برای انجام تکالیف الهی و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح می شود.لذا در حدیث آمده است که این آیه و آیه بعد ارزش خاصّی دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است.

* تکریم پیامبر لازم است و حساب رسول اللّه صلی الله علیه و آله از دیگران جداست.لذا در این آیه ابتدا نام رسول خدا و ایمان او آمد و سپس نام مؤمنان و عقاید آنان.

پیام ها:

1-تبلور مکتب در رهبر است. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ»

2-مبلّغان دینی باید به آنچه دعوت می کنند،باور داشته باشند. «آمَنَ الرَّسُولُ...»

3-نزول کتب آسمانی،برای پرورش وتربیت انسان هاست. «مِنْ رَبِّهِ»

4-ایمان به همه انبیا لازم است،چون تمام انبیا یک هدف دارند. «کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»

5-زمینه ی دریافت مغفرت الهی،ایمان وعمل است. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا»

6-در کنار ایمان و عمل،باز هم باید چشم امید به رحمت و غفران الهی داشت.

«سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا»

7-بخشش،از شئون ربوبیّت وزمینه ی پرورش است. «غُفْرانَکَ رَبَّنا»

«286»لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ

خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند،هرکس آنچه از کارها (ی نیک)انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از کارها(ی بد)کسب کرده به ضرر خود کسب کرده است.(مؤمنان می گویند:) پروردگارا! اگر(در انجام تکالیف چیزی را) فراموش یا خطا نمودیم،ما را مؤاخذه مکن.پرودگارا! تکلیف سنگین بر ما قرار مده، آن چنان که(به خاطر گناه و طغیان)بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی. پروردگارا! آنچه را(ازمجازات)که طاقت تحمل آنرا نداریم،بر ما مقرّر نکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرارده،تو مولی و سرپرست مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

نکته ها:

* گاهی منشا فراموشی،سهل انگاری خود انسان است که قابل مؤاخذه می باشد.چنانکه خداوند می فرماید: «کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی»[176]آن چنانکه آیات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش کردی،همان گونه امروز نیز تو به فراموشی سپرده می شوی.لذا در این آیه از فراموش کاری در کنار خطاکاری،طلب آمرزش می شود.در ضمن از مجازات های سنگین که در اثر طغیان و فساد امّت های پیشین بر آنها تحمیل شد، درخواست عفو می شود.

در این آیه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند می خواهد:مرحله اوّل عفو است که محوآثار گناه و عقاب است.مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهره گیری از رحمت پروردگار و پیروزی بر کافران می باشد.

* «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها» در آیات دیگر نیز فرموده است: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» [177]و «یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ»[178]پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز فرموده است:من به دین آسان و سهل مبعوث شده ام. [179]

پیام ها:

1-تکالیف الهی،بیش از توان انسان نیست. «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها» اسلام، دینِ آسانی است،نه سخت گیری.

2-اعمال ما آثاری دارد که بازتابش به خود ما برمی گردد. «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا...»

3-انسان،آزاد و صاحب اختیار است. «لَها ما کَسَبَتْ»

4-انجام یا ترک دستورات الهی،سود وضررش برای خود ماست. «لَها... عَلَیْها»

5-کسانی که می گویند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» وسراپا عادل ومتّقی هستند،بازهم از خطا ونسیان های خود نگرانند ودعا می کنند. «إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»

6-به تاریخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببریم. «کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا»

7-آداب دعا آن است که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم؛ «لا طاقَهَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهی دهیم؛ «أَنْتَ مَوْلانا» آنگاه خواست خود را مطرح کنیم. «وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»

8-پیروزی اسلام بر کفر،خواسته دائمی مؤمنان است. «فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»

«والحمدللّه ربّ العالمین»


[1] - .بقره،47

[2] - بقره،61

[3] - .فعل مضارع نشانه ی استمرار و دوام است

[4] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص209

[5] - .«ان الجنه حفت بالمکاره و ان النار حفت بالشهوات».تفسیر کاشف، ج1، ص9.31

[6] - تفسیر منهج الصادقین،ج1،ص552

[7] - صافات،172.

[8] - مجادله،21.

[9] - بحار،ج 77،ص 59.

[10] - تفسیر مواهب الرّحمن،ج3،ص264

[11] - فصّلت،11.

[12] - تورات،سِفر تثنیه،باب 13،جمله 15

[13] - تورات،سفر تثنیه،باب 7،جمله 3

[14] - تورات،سِفر تثنیه،باب 20،جمله 1.

[15] - تورات،سِفر خروج،جمله 26

[16] - تورات،سِفر اعداد،باب 31،جمله 34.

[17] - انجیل متی،باب10،جمله7

[18] - انجیل متی،باب 10،جمله 39.

[19] - انجیل لوقا،باب19،جمله28

[20] - انجیل لوقا،باب22،جمله36

[21] - آل عمران،147

[22] - مائده،24.

[23] - بقره،246

[24] - .از سنّت های ابراهیمی رایج در میان عرب قبل از اسلام،احترام گذاشتن به چهار ماه رجب،ذی القعده،ذی الحجّه و محرم بود که در این ماهها،به هیچ جنگ و قتالی نمی پرداختند.اسلام نیز این سنّت را امضا کرد و قتال و درگیری در این ماهها را تحریم نمود.

[25] - زمر،53

[26] - کافی،ج2،ص 72.

[27] - غافر،7؛ابراهیم،41.

[28] - بقره،261

[29] - نساء،18.

[30] - بحار،ج81،ص176

[31] - فرقان،70.

[32] - آل عمران،92.

[33] - نحل،67.

[34] - نساء،43

[35] - مائده،90.

[36] - ترجمه مرحوم الهی قمشه ای

[37] - تفسیرالمیزان،ذیل آیه

[38] - تورات،سفر لاویان،از جمله نوزدهم تا بیست و نهم.

[39] - وسائل،ج2،ص568.تفسیر نورالثقلین،ج1،ص178.

[40] - بحار،ج76،ص 47.

[41] - مائده،89.

[42] - تفسیر مجمع البیان

[43] - با عنایت به همین موضوع بود که شیخ محمود شلتوت،مفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر گفت:من در مسئله طلاق،فقه شیعه را ترجیح می دهم.

[44] - مجادله،12.

[45] - من لایحضره الفقیه،ج3،ص502

[46] - آنان که متجاوز به حدود و حقوق دیگران باشند،مورد مهر و محبّت خداوند قرار نمی گیرند. «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» بقره،190.

[47] - «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» از آیات الهی آن است که برای شما از خودتان،همسرانی آفرید تا وسیله آرامش شما باشند و بین شما و آنان موّدت و رحمت قرار داد.روم،21.

[48] - کافی،ج3،ص268

[49] - روم،26

[50] - تفسیر نمونه،ج2،ص 148 ونورالثقلین،ج2،ص239

[51] - بقره،234.

[52] - تفسیر اطیب البیان.

[53] - کافی،ج 6،ص 105.

[54] - بگفته صاحب تفسیر تبیان(ج2،ص282)تعدادشان از ده هزار بیشتر بوده است،زیرا عرب به بیش از ده هزار«الوف»وبه کمتر از آن«آلاف»می گوید

[55] - کافی،ج8،ص198

[56] - تفسیر کبیر،کاشف ونمونه

[57] - تفسیر مجمع البیان،ذیل آیه ی 11 سوره حدید

[58] - تفسیر روح المعانی

[59] - نهج البلاغه،خطبه 183

[60] - تفسیر روح البیان،ج1،ص381

[61] - بحار،ج74،ص311

[62] - .بحار،ج100،ص138

[63] - بحار،ج100،ص138

[64] - نمل،89

[65] - انعام،160

[66] - تفسیر المیزان،ج2،ص310

[67] - آل عمران،181

[68] - منافقون،7.

[69] - اگر می فرمود:«نبیهم»اشاره کمتری داشت که پیامبر خاصّی است و همین که فرمود: «لِنَبِیٍّ لَهُمُ» این اشاره تشدید می شود

[70] - چنانکه شیطان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» اعراف،12.

[71] - در تورات،سفر خروج،فصل 37،درباره این صندوق مطالبی آمده است.

[72] - کلمه «سَکِینَهٌ» دراین آیه با توجّه به آیات قبل که بنی اسرائیل عازم میدان جهاد ودفاع بودند،نشانه ی اهمیّت و لزوم آرامش فکری در جبهه است.

[73] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص251

[74] - تفسیر درّالمنثور،ج1،ص764.

[75] - .غافر،78.

[76] - نساء،41.

[77] - تفسیر روح المعانی،ج3،ص10 و تفسیر المیزان،ج2،ص354

[78] - تفسیر نمونه،ج2،ص191؛المیزان،ج2،ص355

[79] - صافات،35

[80] - بقره،163

[81] - انبیاء،87.

[82] - نحل،2

[83] - فرقان،43

[84] - حج،73

[85] - حج،31

[86] - کنزالعمّال،ح35541

[87] - ثواب الاعمال،ص20

[88] - بحار،ج93،ص196

[89] - بحار،ج3،ص7

[90] - سیره ی حلبی،ج1،ص387

[91] - سیره حلبی،ج3،ص272

[92] - نهج البلاغه،نامه ی31

[93] - فرقان،58

[94] - مفردات راغب

[95] - نهج البلاغه،خطبه108

[96] - روح البیان،ج1،ص400

[97] - بحار،ج59،ص185.

[98] - چون در طبع انسان،ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا می شود،سپس خواب می آید،قرآن هم کلمه ی «سِنَهٌ» را مقدّم بر «نَوْمٌ» بکار برده است

[99] - اعراف،194

[100] - قیامت،36

[101] - تتمه المنتهی،ص329.

[102] - بحار،ج1،ص 225.

[103] - لقمان،25

[104] - یونس،18

[105] - امام صادق علیه السلام فرمودند:«نحن الشافعون»ما هستیم آنهایی که اذن شفاعت دارند.تفسیرنورالثقلین،ج1،ص258

[106] - مدّثر،48

[107] - یونس،18

[108] - قصص،25

[109] - آل عمران،153

[110] - آل عمران،153

[111] - آل عمران،61.

[112] - نور،63

[113] - . «یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ» سبأ،2.

«إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ» آل عمران،29.

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ» انعام،59.؛

«یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی» طه،7. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» هود،5.؛

«یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» غافر،19.

[114] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص259

[115] - تفسیر برهان،ج1،ص240

[116] - «بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» بقره،116.و «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» ابراهیم،19.

[117] - هود،66

[118] - نهج البلاغه،خطبه ی228

[119] - «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَری» علق،14.

[120] - بقره،111

[121] - تفسیر برهان،ج1،ص141

[122] - بقره،138

[123] - بقره،247.

[124] - یونس،9.

[125] - بقره،156

[126] - یوسف،56.

[127] - بقره،173

[128] - بحار،ج44،ص192

[129] - توبه،40

[130] - بقره،245

[131] - اعراف،128

[132] - نهج البلاغه،خ 193

[133] - مائده،44 و45

[134] - یوسف علیه السلام نیز در دعوت کفّار به همین معنا استدلال کرد: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ» آیا صاحبان متعدّد وپراکنده بهترند یا خدای یگانه وقدرتمند؟! یوسف،39.

[135] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص280

[136] - در حدیث می خوانیم که اجزای مخلوط شده را بر سر ده کوه قرار داد.کافی،ج8،ص305.

[137] - غررالحکم و تفسیر روح البیان،ج1،ص416

[138] - تفسیرالمیزان،ج2،ص406

[139] - تفسیر قرطبی ونمونه،ذیل آیه

[140] - تفسیرکاشف،ج1،ص272

[141] - بحار،ج8،ص186

[142] - تفسیر برهان،ج1،ص255 وراهنما.

[143] - تفسیر فخررازی،ذیل آیه.

[144] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص287.

[145] - «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» نساء،77.

[146] - همچنان که در سوره مدثّر آیه 48 آمده است: «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ... فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ» شفاعت شفیعان،آنان را(کسانی که انفاق نمی کنند)سود نمی رساند.

[147] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص289

[148] - «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ ... نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ...» نساء،31.

[149] - بازنگری این آیه را که تمام کردم،هنوز قلم را به زمین نگذاشته بودم که شخصی وارد شد وروزنامه ای بدستم داد که از سیمای فرزانگان مطلبی نوشته بود.دیدم که با این آیه بسیار سازگار است،لذا آنرا در پاورقی آوردم.آیه اللّه میرزا علی آقا قاضی قدس سره استاد عرفان علامه طباطبایی قدس سره را در نجف اشرف دیدند که از سبزی فروشی کاهوهای پلاسیده ونامرغوب را خریداری می کند،از او پرسیدند:چرا این کار را می کنی؟فرمود:این مغازه دار شخص فقیری است،می خواهم به او کمک کنم،لکن میل دارم که هم آبرویش محفوظ بماند وهم به گرفتن مال بلا عوض عادت نکند! لذا این کاهوها را از او می خرم که به نوایی برسد و برای من فرق زیادی ندارد که کاهوی تازه مصرف کنم،یا کهنه.

[150] - تفسیر مراغی

[151] - روم،39

[152] - آل عمران،130

[153] - نساء،161

[154] - تورات،سِفر خروج،فصل 23 جمله 25 و سِفر لاویان،فصل 25.

[155] - تفسیر المیزان،ذیل آیه

[156] - وسائل،ج12،ص429

[157] - کافی،ج5،ص147

[158] - کنز العمّال،ج4،ص104

[159] - وسائل،ج12،ص430

[160] - تفسیر درالمنثور،ج2،ص102.

[161] - وسائل،ج12،ص423.

[162] - وسائل،ج12،ص424 و بحار،ج103،ص119

[163] - الحیاه،ج4،ص334

[164] - نهج البلاغه،قصار 447

[165] - تفسیر مراغی،ذیل آیه

[166] - تفسیر المیزان

[167] - تفسیر فی ظلال القرآن

[168] - تفسیر برهان

[169] - کنزالدقائق،ج2،ص467.

[170] - امام باقر علیه السلام فرمود:«لا رهن الا مقبوضه»رهن،بدون قبض نمی شود.تهذیب،ج7،ص176.

 [171] - بقره،225

[172] - بقره،283

[173] - اسراء،36

[174] - نور،19

[175] - نهج البلاغه،خطبه ی 75

[176] - طه،126.

[177] - حج،78

[178] - بقره،185

[179] - .«بعثنی بالحنیفیه السهله السمحه»بحار،ج 22،ص263


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -