سیمای سوره بقره
این سوره که دویست و هشتاد و شش آیه دارد در مدینه نازل شده و بزرگترین سوره قرآن است.
علت نامگذاری آن به بقره، داستان بسیار زیبای گاو بنی اسرائیل است که در آیات 67 تا 73 بیان شده است.
محتوای سوره به علت طولانی بودن، در بردارنده مطالب گوناگون اعتقادی، فقهی، عبادی از قبیل توحید و هستی شناسی و معاد و حیات پس از مرگ، تشریع قوانین عبادی، اخلاقی و فردی و اجتماعی بسیاری است. همچنین مسائل مربوط به وحی و اعجاز کتاب آسمانی و خدمات اجتماعی از قبیل بخشش و انفاق و احسان و جنگ و جهاد با دشمنان و قانون قصاص را در خود جای داده است.
در این سوره آیه الکرسی و آیه دین که بزرگترین آیه قرآن است . ماجرای تغییر قبله، بهانه تراشی های بنی اسرائیل، آفرینش حضرت آدم و نافرمانی شیطان و فرازهایی از تاریخ تعدادی از پیامبران مانند حضرت آدم و ابراهیم و موسی علیهم السلام و داستان هاروت و ماروت و طاوت و جالوت بیان شده است.
از آنجایی که دو سوره بقره و آل عمران احکام فقهی و اسماء و صفات نورانی الهی بسیاری را در خود جای داده اند به آنها (زهراوان) یعنی دو سوره بسیار درخشان گفته اند.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کدام سوره های قران از همه برتر است فرمودند: سوره بقره و سوال کردند کدام آیه برتر است؟ فرمودند: آیت الکرسی
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده ی مهربان.
«1»الم
الف لام میم.
نکته ها:
* درباره ی حروف مقطّعه،اقوال مختلفی بیان شده است،از جمله:
1.قرآن،معجزه ی الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همه است،اگر می توانید شما نیز از این حروف،کلام معجزه آمیز بیاورید.
2.این حروف،نام همان سوره ای است که در ابتدایش آمده است.
3.این حروف،اشاره به اسم اعظم الهی دارد.
4.این حروف،نوعی سوگند و قسم خداوند است.
5.این حروف،از اسرار بین خداوند و پیامبر است. ومطابق بعضی روایات رموزی است که کسی جز خداوند نمی داند.
امّا شاید بهترین نظر همان وجه اوّل باشد.زیرا در میان یکصد و چهارده سوره قرآن،که 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع می شود،در بیست و چهار مورد بعد از این حروف،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است.چنانکه در این سوره به دنبال «الم» ، «ذلِکَ الْکِتابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.
در آغاز سوره شوری نیز حروف مقطّعه ی «حم عسق» آمده است که بعد از آن می فرماید:
«کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» خداوندِ عزیز و حکیم، این چنین بر تو و پیامبران پیش از تو وحی می کند.یعنی وحی خداوند نیز با استفاده از همین حروف است.حروفی که در دسترس همه افراد بشری است.البتّه خداوند با این حروف، کتابی نازل کرده که معجزه است.آیا انسان نیز می تواند چنین کتابی فراهم کند؟!
آری،خداوند از حروف الفبا،کتاب معجزه نازل می کند،همچنان که از دل خاک صدها نوع میوه و گل و گیاه می آفریند و انسان می سازد.ولی نهایتِ هنر مردم این است که از خاک و گل،خشت و آجر بسازند!
«2»ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ
آن کتاب(با عظمت که)در(حقّانیت)آن هیچ تردیدی راه ندارد،راهنمای پرهیزگاران است.
نکته ها:
* «لا رَیْبَ فِیهِ» یعنی در اینکه قرآن از سوی خداست،شکّی نیست.زیرا مطالب آن به گونه ای است که جایی برای این شکّ وتردید باقی نمی گذارد واگر شکّی در کار باشد،بخاطر سوءظن وروحیّه لجاجت افراد است.چنانکه قرآن می فرماید: «فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»آنان در شکّی که خود ایجاد می کنند،سردرگم هستند.
* هدف قرآن،هدایت مردم است و اگر به مسائلی از قبیل خلقتِ آسمان ها و زمین و گیاهان و حیوانات و...اشاره کرده به خاطر آن است که توجّه مردم به آنها،موجب توجّه به علم و قدرت و حکمت خداوند گردد.
* قرآن وسیله هدایت همه مردم است؛ «هُدیً لِلنّاسِ»همانند خورشید بر همه می تابد،
ولی تنها کسانی از آن بهره می برند که فطرتِ پاک داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» همچنان که نور خورشید،تنها از شیشه ی تمیز عبور می کند،نه از خشت وگِل.لذا فاسقان ،ظالمان ،کافران،دل مردگان،مسرفان و تکذیب کنندگان از هدایت قرآن بهره مند نمی شوند.
سؤال:این آیه درباره قرآن ومطالب آن می فرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّی در آن نیست.در حالی که خود قرآن شکّ وتردید مخالفان را در این باره بیان می دارد:یک جا می فرماید:
«إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» ما درباره آنچه ما را به آن می خوانی،در شکّ هستیم.و در مورد شکّ در وحی ونبوّت نیز می خوانیم: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» درباره ی قیامت نیز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ» بنابراین چگونه می فرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّی در قرآن ومحتوای آن نیست؟
پاسخ:مراد از جمله «لا رَیْبَ فِیهِ» آن نیست که کسی در آن شکّ نکرده و یا شکّ نمی کند، بلکه منظور آن است که حقّانیت قرآن به قدری محکم است که جای شکّ ندارد و اگر کسی شکّ کند به خاطر کور دلی خود اوست.چنانکه در آیه 66 سوره نمل می فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ»
پیام ها:
1-قرآن در عظمت،مقامی بس والا دارد. «ذلِکَ» در ادبیات عرب،« ذلِکَ »اسم اشاره به دور است.در اینجا به قرآن که در پیش روی ماست،با «ذلِکَ» اشاره می کند که از عظمتِ دست نایافتنی قرآن حکایت می کند.
2-راهنما باید در روش دعوت و محتوای برنامه خود،قاطع و استوار باشد.
جمله ی «لا رَیْبَ فِیهِ» نشانگر استواری و استحکام قرآن است.
3-توانِ قرآن بر هدایت پرهیزکاران،خود بهترین دلیل بر اتقان و حقّانیت آن است. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»
4-تنها افراد پاک وپرهیزکار،از هدایت قرآن بهره مند می شوند. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» هرکس که ظرف دلش پاکتر باشد،بهره مندی و نورگیری او بیشتر است.
«3»الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ
(متّقین)کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم،انفاق می کنند.
نکته ها:
* قرآن،هستی را به دو بخش تقسیم می کند:عالم غیب و عالم شهود.متّقین به کلّ هستی ایمان دارند،ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد.
حتّی توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند،به او ایمان نمی آورند. چنانکه برخی به حضرت موسی گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَهً» ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.
این افراد درباره ی قیامت نیز می گویند: «ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ» جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم،جهان دیگری نیست،می میریم و زنده می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد.
چنین افرادی هنوز از مدار حیوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.
* متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند،که برتر از علم و فراتر از آن است.در درونِ ایمان،عشق،علاقه،تعظیم،تقدیس و ارتباط نهفته است،ولی در علم،این مسائل نیست.
پیام ها:
1-ایمان،از عمل جدا نیست.در کنار ایمان به غیب،وظایف و تکالیف عملی مؤمن بازگو شده است.«یؤمنون...یقیمون...ینفقون»
2-اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی،منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
3-پس از اصل ایمان،اقامه ی نماز و انفاق از مهم ترین اعمال است. «یُؤْمِنُونَ...یُقِیمُونَ...
یُنْفِقُونَ» (در جامعه ی الهی که حرکت وسیر الی اللّه دارد،اضطراب ها و ناهنجاری های روحی و روانی و کمبودهای معنوی،با نماز تقویت و درمان می یابد و خلأهای اقتصادی و نابسامانی های ناشی از آن،با انفاق پر و مرتفع می گردد.)
4-برگزاری نماز،باید مستمر باشد نه موسمی و مقطعی. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ» (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)
5-در انفاق نیز باید میانه رو باشیم. «مِمّا رَزَقْناهُمْ»
6-از هرچه خداوند عطا کرده(علم،آبرو،ثروت،هنر و...)به دیگران انفاق کنیم.
«مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» امام صادق علیه السلام می فرماید:از آنچه به آنان تعلیم داده ایم در جامعه نشر می دهند.
7-انفاق باید از مال حلال باشد،چون خداوند رزق هر کس را از حلال مقدّر
8-اگر باور کنیم آنچه داریم از خداست،با انفاق کردن مغرور نمی شویم.بهتر می توانیم قسمتی از آن را انفاق کنیم. «مِمّا رَزَقْناهُمْ»
«4»وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ
و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو(بر پیامبران)نازل گریده،ایمان دارند و هم آنان به آخرت(نیز)یقین دارند.
نکته ها:
* ابزار شناخت انسان،محدود به حس و عقل نیست،بلکه وحی نیز یکی از راههای شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند.انسان در انتخاب راه،بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانی می شود.باید انبیا دست او را بگیرند و با منطق و معجزه و سیره ی عملی خویش، او را به سوی سعادت واقعی راهنمایی کنند.
* از این آیه و دو آیه قبل بدست می آید که خشوع در برابر خداوند متعال(نماز)و داشتن روحیّه ایثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق دیگران و امید به آینده ای روشن و پاداش های بزرگ الهی،از آثار تقواست.
پیام ها:
1-ایمان به تمام انبیا و کتب آسمانی،لازم است.زیرا همه آنان یک هدف را دنبال می کنند. «یُؤْمِنُونَ... ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»
2-تقوای واقعی،بدون یقین به آخرت ظهور پیدا نمی کند. «بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»
3-احترام قرآن،قبل از کتب دیگر است. «...بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ...»
4-پیامبر اسلام،آخرین پیامبر الهی است.کلمه «مِنْ قَبْلِکَ» بدون ذکر «مِنْ بَعْدِکَ » نشانه ی خاتمیّت پیامبر اسلام و قرآن است.
«5»أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدایتند و آنان همان رستگاران هستند.
نکته ها:
* پاداش اهل تقوا که به غیب ایمان دارند و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت هستند، رستگاری و فلاح است.رستگاری،بلندترین قلّه سعادت است.زیرا خداوند هستی را برای بشر آفریده و بشر را برای عبادت و عبادت را برای رسیدن به تقوا و تقوا را برای رسیدن به فلاح و رستگاری.
* در قرآن،رستگاران ویژگی های دارند؛از جمله:
الف:در برابر مفاسد جامعه،به اصلاحگری می پردازند.
ب:امر به معروف و نهی از منکر می کنند.
ج:علاوه بر ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله،او را حمایت می کنند.
د:اهل ایثار هستند.
ه:در قیامت از حسنات،میزانِ سنگین دارند.
* رستگاری،بدون تلاش به دست نمی آید و شرایط و لوازمی دارد،از آن جمله در قرآن به موارد ذیل اشاره شده است:
· برای فلاح و رستگاری،تزکیه لازم است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها»
· برای فلاح و رستگاری،جهاد لازم است. «جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»
· برای فلاح و رستگاری،خشوع در نماز،اعراض از لغو،پرداخت زکات، پاکدامنی، عفت، امانتداری،وفای به عهد و پایداری در نماز،لازم است.
پیام ها:
1-هدایتِ ویژه الهی،برای مؤمنان واقعی تضمین شده است. «هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»
2-ایمان وتقوا،انسان را به فلاح ورستگاری می رساند. «لِلْمُتَّقِینَ، یُؤْمِنُونَ، اَلْمُفْلِحُونَ»
«6»إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
همانا کسانی که کفر ورزیده اند،برای آنها یکسان است که هشدارشان دهی یا هشدارشان ندهی.آنها ایمان نخواهند آورد.
نکته ها:
* «کفر»،به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن است.به کشاورز و شب،کافر می گویند.چون کشاورز دانه و هسته را زیر خاک می پوشاند و شب فضا را در برمی گیرد.کفران نعمت نیز به معنی نادیده گرفتن آن است.شخص منکر دین،به سبب اینکه حقایق و آیات الهی را کتمان می کند و یا نادیده می گیرد،کافر خوانده شده است.
* قرآن،بعد از متّقین،گروهی از کفّار را معرّفی می کند.آنها که در گمراهی و کتمانِ حقّ، چنان سرسختند که حاضر به پذیرش آیات الهی نیستند و در برابر دعوت پیامبران، زبان قال و حالشان این بود: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ» برای ما وعظ و نصیحت تو اثری ندارد،فرقی ندارد که پند دهی یا از نصیحت دهندگان نباشی.
* اگر زمینه مساعد ومناسب نباشد،دعوت انبیا نیز مؤثّر واقع نمی شود.
باران که در لطافت طبعش،خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار،خَس
پیام ها:
1-لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه،انسان را جماد گونه می کند. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ»
2-روش تبلیغ برای کفّار،انذار است.اگر انذار و هشدار در انسان اثر نکند، بشارت و وعده ها نیز اثر نخواهند کرد. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ»
3-انتظار ایمان آوردنِ همه ی مردم را نداشته باشید. «...لا یُؤْمِنُونَ»
«7»خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ
خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پرده ای است و برای آنان عذابی بزرگ است.
نکته ها:
* مُهر بدبختی که خداوند بر دل کفّار می زند،کیفر لجاجت های آنان است.چنانکه می خوانیم: «یَطْبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ» خدا بر دل افراد متکبّر و ستم پیشه،مهر می زند.و در آیه 23 سوره ی جاثیه نیز می خوانیم:خداوند بر دل کسانی که با علم و آگاهی به سراغ هواپرستی می روند مهر می زند.بنابراین مهر الهی نتیجه ی انتخاب بدِ خود انسان است،نه آنکه یک عمل قهری و جبری از طرف خدا باشد.
* مراد از قلب در قرآن،روح و مرکز ادراکات است.سه نوع قلب را قرآن معرّفی می کند: 1.قلب سلیم،2.قلب منیب،3.قلب مریض.
ویژگی های قلب سلیم
الف:قلبی که جز خدا در آن نیست.«لیس فیه احد سواه»
ب:قلبی که پیرو راهنمای حقّ،توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد.
ج:قلبی که از حبّ دنیا،سالم باشد.
د:قلبی که با یاد خدا،آرام گیرد.
ه:قلبی که در برابر خداوند،خاشع است.
البتّه قلب مؤمن،هم با یاد خداوند آرام می گیرد و هم از قهر او می ترسد. «إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» همانند کودکی که هم به والدین آرام می گیرد و هم از آنان حساب می برد.
ویژگی های قلب مریض
الف:قلبی که از خدا غافل است ولایق رهبری نیست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»
ب:دلی که دنبال فتنه و دستاویز می گردد. «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ»
ج:دلی که قساوت دارد. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»
د:دلی که زنگار گرفته است. «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»
ه:دلی که مُهر خورده است. «طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»
ویژگی قلب منیب
قلب منیب،آن است که بعد از توجّه به انحراف وخلاف،توبه وانابه کرده و به سوی خدا باز گردد.ویژگی بارز آن تغییر حالات در رفتار وگفتار انسان است.
* خداوند در آیات قرآنی،نه ویژگی برای قلب کفّار بیان کرده است:
الف:انکار حقایق. «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ»
ب:تعصّب. «فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ»
ج:انحراف و گمراهی. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ»
د:قساوت و سنگدلی. «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ»
ه:موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» و:آلودگی و زنگار. «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ»
ز:مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
ح:ضیق. «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً»
ط:طبع. «طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»
* قلب انسان،متغیّر و تأثیرپذیر است.لذا مؤمنان اینچنین دعا می کنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» خدایا! دلهای ما را بعد از آنکه هدایت نمودی،منحرف مساز.
امام صادق علیه السلام فرمودند:این جمله(آیه)را زیاد بگویید و خود را از انحراف ایمن و درامان ندانید.
پیام ها:
1-درک نکردن حقیقت،شاید بالاترین کیفرهای الهی است. «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»
2-کفر و الحاد،سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست. «الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
3-در اثر پافشاری بر کفر،امتیازات اساسی انسان(درک حقایق و واقعیّات) سلب می شود. «الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
4-کیفر الهی،متناسب با عمل ماست. «الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
آری،جزای کسی که حقّ را فهمید وبر آن سرپوش گذاشت،آن است که خدا هم بر چشم،گوش،روح و فکرش سرپوش گذارد.در واقع انسان،خود عامل بدبختی خویش را فراهم می کند.چنانکه امام رضا علیه السلام فرمود:مُهر خوردن،عقوبت کفر آنهاست.
«8»وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ
و از مردم کسانی هستند که می گویند:به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم،درحالی که آنها مومن نیستند.
نکته ها:
* در آغاز این سوره،برای معرّفی مؤمنان چهار آیه و برای شناسایی کفّار دو آیه آمده است.از آیه 8 تا 20 گروه سومی را معرّفی می کند که منافق هستند.اینان نه ایمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز کفر.منافق،همانند موش صحرایی است که برای لانه اش دو راه فرار قرار می دهد،یکی از آن دو را باز می گذارد و از آن رفت و آمد می کند و دیگری را بسته نگه می دارد.هر گاه احساس خطر کند با سر خود راه بسته را باز کرده و می گریزد.نام سوراخ مخفی موش«نافقاء»است که کلمه منافق نیز از همین واژه گرفته شده است.
* گرچه مراد از نفاق در این آیات،کفر در دل و اظهار ایمان است،ولی در روایات نفاق،دارای معنای گسترده ای است که هرکس زبان وعملش هماهنگ نباشد،سهمی از نفاق دارد.در حدیث می خوانیم:اگر به امانت خیانت کردیم و در گفتار دروغ گفتیم و به وعده های خود عمل نکردیم،منافق هستیم گرچه اهل نماز و روزه باشیم.
نفاق،نوعی دروغِ عملی و اعتقادی است و ریاکاری نیز نوعی نفاق است.
پیام ها:
1-ایمان،یک مسئله قلبی است و اظهار انسان کافی نیست.«ماهم بمؤمنین»
2-ایمان به مبدأ و معاد،دو اساس برای ایمان است. «آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ»
3-خداوند از درون انسان،آگاه است. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ»
«9»یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
(منافقان به پندار خود)به خداوند و مؤمنان نیرنگ می زنند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند،امّا نمی فهمند!
نکته ها:
* «شعور»از ریشه ی«شَعر»به معنای مو می باشد.کسی که دارای فهم دقیق و موشکافانه باشد،اهل درک و شعور است.بنابراین منافق گمان می کند که دیگران را فریب می دهد،زیرا درک درست ندارد. «ما یَشْعُرُونَ»
* مراد از حیله ومکر منافقان با خدا،یا خدعه ونیرنگ آنان با احکام خدا و دین الهی است که آن را مورد تمسخر و بازیچه قرار می دهند و یا به معنای فریبکاری نسبت به پیامبر خداست.یعنی همان گونه که اطاعت و بیعت با رسول خدا،اطاعت و بیعت با خداست و خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا می باشد که روشن است این گونه فریبکاری و نیرنگ بازی با دین،خدعه و نیرنگ نسبت به خود است.چنانکه اگر پزشک،دستور مصرفِ دارویی را بدهد و بیمار به دروغ بگوید که آنها را مصرف کرده ام،به گمان خودش پزشک را فریب داده و در حقیقت خود را فریب داده است که فریب پزشک،فریب خود است.
* برخورد اسلام با منافق،همانند برخورد منافق با اسلام است.او در ظاهر اسلام می آورد، اسلام نیز او را در ظاهر مسلمان می شمارد.او در دل ایمان ندارد و کافر است،خداوند نیز در قیامت او را با کافران محشور می کند.
* در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:ریاکاری،خدعه با خداوند است.
* قرآن،بازتاب کار نیک و بد انسان را برای خود او می داند.چنانکه در این آیه می فرماید:
خدعه با دین،خدعه با خود است نه خدا.و در جای دیگر می فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» اگر نیکی کنید،به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید،به خود کرده اید.یا در جای دیگر می فرماید: «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ» نیرنگ بد،جز سازنده اش را فرا نگیرد.
پیام ها:
1-حیله گری،نشانه ی نفاق است. «یُخادِعُونَ اللّهَ»
2-منافق،همواره در فکر ضربه زدن است. «یُخادِعُونَ» (کلمه«خدعه»به معنای پنهان کردن امری و اظهار نمودن امر دیگر،به منظور ضربه زدن است.)
3-آثار نیرنگ،به صاحب نیرنگ بر می گردد. «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ»
4-منافق،بی شعور است ونمی فهمد که طرف حساب او خداوندی است که همه ی اسرار درون او را می داند ودر قیامت نیز از کار او پرده برمی دارد. «وَ ما یَشْعُرُونَ»
5-خدعه و حیله،نشانه ی عقل و شعور نیست. «یُخادِعُونَ... ما یَشْعُرُونَ» در روایات می خوانیم:عقل واقعی آن است که توسط آن،انسان خداوند را بندگی نماید.
«10»فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ
در دلهای منافقان،بیماری است پس خداوند بیماری آنان را بیافزاید.و برای ایشان عذابی دردناک است،به سزای آنکه(در اظهار ایمان)دروغ می گویند.
نکته ها:
* بیماری،گاهی مربوط به جسم است،نظیر آیه ی 185 سوره بقره؛ «وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران می باشد.و گاهی مربوط به روح است،نظیر این آیه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیماری نفاق می باشد.
* داستان منافق،به لاشه ومرداری بد بو می ماند که در مخزن آبی افتاده باشد.هر چه آب در آن بیشتر وارد شود،فسادش بیشتر شده و بوی نامطبوع و آلودگی آن افزایش می یابد.نفاق، همچون مرداری است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند،هر آیه وحکمی که از طرف خداوند نازل شود،به جای تسلیم شدن در برابر آن،دست به تظاهر و ریاکاری می زند و یک گام بر نفاق خود می افزاید.این روح مریض،تمام افکار و اعمال او را،ریاکارانه و منافقانه می کند و این نوعی افزایش بیماری است. «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»
* شاید جمله ی «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً» نفرین باشد.نظیر «قاتَلَهُمُ اللّهُ» یعنی اکنون که در دل بیماری دارند،خدا بیماری آنان را اضافه می کند.
پیام ها:
1-نفاق،یک مرض روحی ومنافق بیمار است.همانطور که بیمار،نه سالم است و نه مرده،منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
2-اصلِ انسان،دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللّهُ»
(حقّ این بود که بگوید«فزادها الله مرضا»یعنی در دل آنان مرض بود،خداوند مرض آنها را زیاد کرد.ولی فرمود:مرض خود آنان را زیاد کرد.پس قلب انسان،به منزله تمام انسان است.زیرا اگر روح وقلب منحرف شود،آثارش در سخن و عمل هویداست.)
3-نفاق،مرضی است که رشد سرطانی دارد. «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»
4-زمینه های عزّت و سقوط را،خود انسان در خود به وجود می آورد. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»
5-دروغگویی،از روشهای متداول منافقان است. «کانُوا یَکْذِبُونَ»
«11»وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ
هرگاه به آنان(منافقان)گفته شود در زمین فساد نکنید،می گویند:همانا ما اصلاحگریم.
پیام ها:
1-گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت خواه نیستند،ولی بهتر است آنها را مؤعظه و نهی از منکر کرد. «قِیلَ لَهُمْ»
2-نفاق،عامل فساد است. «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ»
3-منافق چند چهره بودن خود را مردم داری واصلاح طلبی می داند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
4-منافق،فقط خود را اصلاح طلب معرّفی می کند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (ممکن است کسی دچار بیماری سخت روحی باشد،ولی خیال کند که سالم است.)
5-منافق با ستایش نابجا از خود،در صدد تحمیق دیگران و توجیه خلافکاری های خویش است. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
«12»أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ
آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند،ولی نمی فهمند.
نکته ها:
* در یک بررسی اجمالی از آیات قرآن در می یابیم که نفاق،آثار و عوارض بدی در روح، روان،رفتار و کردار شخص منافق ایجاد می کند که او را در دنیا و قیامت گرفتار می سازد. قرآن در وصف آنها می فرماید:
· دچار فقدان شعور واقعی می شوند.
· اندیشه و فهم نمی کنند.
· دچار حیرت و سرگردانی می شوند.
· چون اعتقاد قلبی صحیحی ندارند،وحشت واضطرابو عذابی دردناک دارند.
پیام ها:
1-مسلمانان باید به ترفندها و شعارهای به ظاهر زیبای منافقان،آگاه شوند.«الا»
2-بلندپروازی و خیال پردازی مغرورانه ی منافق،باید شکسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
3-منافقان دائماً در حال فساد هستند. «هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
4-زرنگی اگر در مسیر حقّ نباشد،بی شعوری است. «لا یَشْعُرُونَ»
«13»وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ
وچون به آنان گفته شود،شما نیز همان گونه که(سایر)مردم ایمان آورده اند ایمان آورید،(آنها با تکبّر وغرور)گویند:آیا ما نیز همانند ساده اندیشان و سبک مغزان،ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید! آنان خود بی خردند،ولی نمی دانند.
پیام ها:
1-ارشاد و دعوت اولیای خدا،در منافقان بی اثر است. «قِیلَ... أَ نُؤْمِنُ»
2-منافقان،روحیّه امتیاز طلبی و خود برتربینی دارند. «أَ نُؤْمِنُ» 3-تحقیر مؤمنان،از شیوه های منافقان است. «کَما آمَنَ السُّفَهاءُ»
(ایمان داشتن و تسلیم خدا بودن،در نظر منافقان سبک مغزی است.)
4-مسلمانان باید هوشیار باشند تا فریب ظواهر را نخورند. «أَلا»
5-در فرهنگ قرآن،تسلیم حقّ نشدن،سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
6-باید غرور متکبرانه منافق،شکسته وبا آن مقابله شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
7-افشای چهره دروغین منافق،برای جامعه اسلامی ضروری است. «هُمُ السُّفَهاءُ»
8-بدتر و دردآورتر از هر دردی،جهل به آن درد است. «لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»
«14»وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ
وچون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند:ما(نیز همانند شما)ایمان آورده ایم.ولی هرگاه با(همفکران)شیطان صفت خود خلوت کنند، می گویند:ما با شما هستیم،ما فقط(اهل ایمان را)مسخره می کنیم.
نکته ها:
* «شیطان»از«شَطَن»به معنای دور شده از خیر است و به هرکس القای انحراف کند، اطلاق شده وبه انسان های بدکار و دور از حقّ نیز گفته می شود.
پیام ها:
1-منافق،نان را به نرخ روز می خورد. «قالُوا آمَنّا... قالُوا إِنّا مَعَکُمْ»
2-گرچه اظهار ایمان برای مسلمانی کافی است،ولی باید مواظب عوامل نفوذی بود. «قالُوا آمَنّا»
3-منافق،شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوْا»
تماس وارتباط منافقان با مؤمنان،آشکار وعلنی است ولی تماس آنان با کفّار یا سران و رهبران خود،سرّی و محرمانه،در نهان و خلوت صورت می گیرد.
4-دوستان منافقان،شیطان صفت هستند.«شیاطینهم»
5-کفّار و منافقان با همدیگر ارتباط تشکیلاتی دارند و منافقان از آنان خطّ فکری می گیرند.«شیاطینهم»
6-منافقان،مؤمنان را به استهزا می گیرند. «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»
«15»اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ
خداوند آنان را به استهزا می گیرد و آنان را در طغیانشان مهلت می دهد تا سرگردان شوند.
نکته ها:
* کلمه«یَعمهون»از«عَمَه»مثل«عَمی»می باشد،لکن«عمی»کوری ظاهری را گویند و «عمه»کوری باطنی است.
* امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:خداوند،اهل مکر و خدعه و استهزا نیست،لکن جزای مکر و استهزای آنان را می دهد. همچنان که آنان را در طغیان و سرکشی خودشان، رها می کند تا سر درگم و غرق شوند.و چه سزایی سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شیطان و وسوسه های او،میل به گناه و بی رغبتی به عبادت،همراهی و همکاری با افراد نا اهل و سرگرمی به دنیا و غفلت از حقّ که منافقان بدان گرفتار می آیند.
* منافقان،دوگانه رفتار می کنند و لذا با آنها نیز دو گونه برخورد می شود؛در دنیا احکام مسلمانان را دارند و در آخرت کیفر کفّار را می بینند.
پیام ها:
1-کیفرهای الهی،متناسب با گناهان است.در برابر «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» ، «اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» آمده است.
2-منافقان با خدا طرفند،نه با مؤمنان.(آنها مؤمنان را مسخره می کنند،ولی خدا به حمایت آمده و پاسخ مسخره ی آنان را می دهد.) «اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
3- استهزا،اگر به عنوان پاسخ باشد،مانعی ندارد.نظیر تکبّر در مقابل متکبّر. «اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
4-از مهلت دادن وزیاده بخشی های خداوند،نباید مغرور شد. «یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ»
5-سرکشی و طغیان،زمینه ای برای سر درگمی هاست. «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»
«16»أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ
آنان کسانی هستند که به بهای(از دست دادن)هدایت،خریدار ضلالت و گمراهی شدند.امّا این داد وستد،سودشان نبخشید و در شمارِ هدایت یافتگان در نیامدند.(ویا به اهداف خودنرسیدند.)
نکته ها:
* منافقان،صاحب هدایتی نبودند که آن را از دست بدهند.پس شاید مراد آیه این است که زمینه های فطری و عوامل هدایت را از دست دادند.همچنان که در آیات دیگر می خوانیم:
«اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ»گروهی ایمان را به کفر فروختند.و یا «اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ»آخرت را به زندگی دنیوی فروختند.ویا «وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَهِ» آمرزش و عفو الهی را با قهر و عذاب او معامله کردند.یعنی استعداد ایمان و دریافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بین بردند.
عاقبت،نور الهی دود شد
فطرت حق جوی او،نمرود شد
پیام ها:
1-منافق،سود و زیان خود را نمی شناسد ولذا هدایت را با ضلالت معامله می کند. «اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدی»
2-انسان،آزاد و انتخاب گر است.چون داد و ستد،نیاز به اراده وتصمیم دارد.
«اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ...»
3-دنیا همچون بازار است و مردمان،معامله گر و مورد معامله،اعمال و انتخاب های ماست. «اشْتَرَوُا... فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»
4-عاقبتِ مؤمن،هدایت؛ «عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» و سرانجام منافق،انحراف است.
«ما کانُوا مُهْتَدِینَ»
5-منافقان به اهداف خود راهی نمی یابند. «ما کانُوا مُهْتَدِینَ» وبا توجّه به آیات بعد.
«17»مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ
مَثل آنان(منافقان)،مَثل آن کسی است که آتشی افروخته،پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت،خداوند روشنایی و نورشان را ببرد و آنان را در تاریکی هایی که(هیچ)نمی بینند،رهایشان کند.
نکته ها:
* مثال،برای تفهیم مطلب به مردم،نقش مؤثّری دارد.مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک وعمومی می کند،درجه اطمینان را بالا می برد ولجوجان را خاموش می سازد.در قرآن مثال های فراوانی آمده است از جمله:
مثال حقّ،به آب و باطل به کفِ روی آب. مثال حقّ به شجره ی طیّبه و باطل به شجره ی خبیثه. تشبیه اعمال کفّار به خاکستری در برابر تندباد. ویا تشبیه کارهای آنان،به سراب. تشبیه بت ها و طاغوت ها به خانه عنکبوت. تمثیل دانشمند بی عمل به الاغی که کتاب حمل می کند. وتمثیل غیبت،به خوردن گوشت برادری که مرده است.
این آیه نیز در مقام تشبیهِ مجموعه ای از روحیّات و حالاتِ منافقان است.آنان،آتش می افروزند،ولی خداوند نورش را می برد و دود و خاکستر و تاریکی برای آنان باقی می گذارد.
* امام رضا علیه السلام فرمودند:معنای آیه «تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ...» آن است که خداوند آنان را به حال خود رها می کند.
پیام ها:
1-منافق برای رسیدن به نور،از نار(آتش)استفاده می کند که خاکستر و دود و سوزش نیز دارد. «اسْتَوْقَدَ ناراً»
2-نور اسلام عالم گیر است،ولی نوری که منافقان در سایه ی آن تظاهر به اسلام می کنند،در شعاعی کمتر و روشنایی آن ناپایدار است. «أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ»
3-اسلام نور و کفر تاریکی است. «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ»
4-کسی که از یک نور بهره مند نشود،در ظلمات متعدّد باقی می ماند. «بِنُورِهِمْ... فِی ظُلُماتٍ» (کلمه«نور»مفرد و کلمه«ظلمات»جمع است.)
5-نقشه ها وتوطئه های منافقان،به اراده الهی ناتمام می ماند. «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ»
6-طرف مقابل منافقان،خداوند است. «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ»
7-عاقبت و آینده ی منافقان،تاریک است. «فِی ظُلُماتٍ»
8-منافقان دچار وحشت و اضطراب،ودر تصمیم گیری های دراز مدّت، سردرگم هستند. «فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»
9-گاهی در آغاز،ایمان واقعی است،ولی کم کم انسان به انحراف گرایش پیدا نموده و منافق می شود.(کلمه«نورهم»در این آیه و جمله«لایرجعون»در آیه بعد نشان می دهد که آنان نوری داشتند،ولی به سوی آن نور برنگشتند.)
«18»صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ
آنان(از شنیدن حقّ)کر و(از گفتن حقّ)گنگ و(از دیدن حقّ)کورند،پس ایشان(به سوی حقّ)باز نمی گردند.
نکته ها:
* قرآن در ستایش برخی پیامبران می فرماید:آنان دست وچشم دارند، «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» شاید مقصود آن است که کسی که دست بت شکنی دارد دست دارد،کسی که چشم خدابین دارد چشم دارد،پس منافقان که چنین دست وچشمی ندارند،در واقع همچون ناقص الخلقه هایی هستند که خود مقدّمات نقص را فراهم کرده و وسائل شناخت را از دست داده اند.لذا در این سوره درباره ی منافقان تعابیری همچون«لایشعرون، ما یشعرون، لایعلمون، لایبصرون، ، صمّ، بکم، عمی،لا یرجعون»بکار رفته است.
* نظر،غیر از بصیرت است.در سوره اعراف می خوانیم: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» می بینی که به تو نگاه می کنند،در حالی که نمی بینند.یعنی چشم بصیرت ندارند که حقّ را ببینند.
* عدم بهره گیری صحیح از امکانات و وسائل شناخت،مساوی با سقوط و از دست دادن انسانیّت است.در سوره اعراف آیه ی 179 می خوانیم: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» آنان دل دارند،ولی نمی فهمند،چشم دارند ولی نمی بینند،گوش دارند ولی حقّ را نمی شنوند، این گروه همچون چهارپایان بلکه از آنها پست تر و گمراه ترند،ایشان غافل هستند.
* جزای کسی که در دنیا خود را به کوری و کری و لالی می زند،کوری و کری و لالی آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا»
پیام ها:
1-نفاق،انسان را از درک حقایق و معارف الهی باز می دارد. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
2-کسی که از عطایای الهی در راه حقّ بهره نگیرد،همانند کسی است که فاقد آن نعمت هاست. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
3-حقّ ندیدن منافقان دو دلیل دارد:یکی آنکه فضای بیرونی آنان تاریک است؛ «فِی ظُلُماتٍ» ودیگر آنکه خود چشم دل را از دست داده اند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
4-منافقان،لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»
«19»أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ
یا چون(گرفتاران در)بارانی تند از آسمانند که در آن،تاریکی ها و رعد و برقی است که از ترس صاعقه ها وبیم مرگ،انگشتان خود را در گوشهایشان قرار می دهند و(لی)خداوند بر کافران احاطه دارد.
نکته ها:
* خداوند،منافق را به شخصِ در باران مانده ای تشبیه کرده که مشکلات بارانِ تند،شب تاریک،غرّش گوش خراش رعد،نور خیره کننده ی برق،و هراس و خوف مرگ،او را فراگرفته است،امّا او برای حفظ خود از باران،نه پناهگاهی دارد و نه برای تاریکی،نوری و نه گوشی آسوده از رعد و نه روحی آرام از مرگ.
پیام ها:
1-منافقان غرق در مشکلات و نگرانی ها می شوند،و در همین دنیا نیز دلهره و اضطراب و رسوایی و ذلّت دامن گیرشان می شود. «ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»
2-منافقان از مرگ می ترسند. «حَذَرَ الْمَوْتِ»
3-منافقان بدانند که خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرماید،اسرار وتوطئه های آنها را افشا می کند. «وَ اللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ»
«20»یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
نزدیک است که برق،نور چشمانشان را برباید.هرگاه که(برق آسمان در آن صحرای تاریک وبارانی)برای آنان بدرخشد،در آن حرکت کنند،ولی همین که تاریکی،ایشان را فرا گرفت بایستند.واگر خداوند بخواهد،شنوایی و بینایی آنان را(از بین)می برد،همانا خداوند بر هر چیزی تواناست.
نکته ها:
* منافقان،تاب وتوان دیدن دلائل نورانی و فروغ آیات الهی را ندارند.همانند مسافر شبگرد در بیابان که در اثر برقِ آسمان،چشمانش خیره شده و جز چند قدم بر نمی دارد.آنان نیز در جامعه اسلامی هر چند گاهی چند قدمی پیش می روند،ولی در اثر حوادث یا اتّفاقاتی از حرکت باز می ایستند.آنان چراغ فطرت درونی خویش را خاموش کرده ومنتظر رسیدن نوری از قدرت های بیرونی مانده اند.
* هرگاه گفته می شود خداوند بر هر کاری قادر است،مراد کارهای ممکن است.مثلاً اگر گفتیم فلانی ریاضی دان است،معنایش آن نیست که بتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بیاورد.
زیرا این امر محال است،نه آنکه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد.کسانی از امام علیه السلام سؤال کردند:آیا خداوند می تواند کره ی زمین را در تخم مرغی قرار دهد؟امام ابتدا یک پاسخ اقناعی دادند که با یک عدسیِ چشم،آسمان بزرگ را می بینیم،سپس فرمودند:
خداوند قادر است،امّا پیشنهاد شما محال است. درست مانند قدرت ریاضی دان که مسئله ی محال را حل نمی کند.
سیمای منافق در قرآن
* منافق در عقیده وعمل،برخورد وگفتگو،عکس العمل هایی را از خود نشان می دهد که در این سوره وسوره های منافقون،احزاب،توبه،نساء و محمّد آمده است.آنچه در اینجا به مناسبت می توان گفت،این است که منافقان در باطن ایمان ندارند،ولی خود را مصلح و عاقل می پندارند.با همفکران خود خلوت می کنند،نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است.نسبت به مؤمنان عیب جو و نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله موذی اند.از جبهه فراری و نسبت به خدا غافل اند.افرادی یاوه سرا،ریاکار،شایعه ساز و علاقمند به دوستی با کفارند.ملاک علاقه شان کامیابی و ملاک غضبشان،محرومیّت است.نسبت به تعهّداتی که با خدا دارند بی وفایند،نسبت به خیراتی که به مؤمنان می رسد نگران،ولی نسبت به مشکلاتی که برای مسلمانان پیش می آید شادند.امر به منکر ونهی از معروف می کنند.قرآن در برابر این همه انحراف های فکری وعملی می فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ»
پیام ها:
1-منافق در مسیر حرکت،متحیّر است. «أَضاءَ... مَشَوْا، أَظْلَمَ... قامُوا»
2-حرکت منافق،در پرتو نور دیگران است. «أَضاءَ لَهُمْ»
3-منافق به سبب اعمالی که مرتکب می شود،هر لحظه ممکن است گرفتار قهر خداوندی شود. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ»
4-سنّت الهی،آزادی دادن به همه است و گرنه خداوند می توانست منافقان را کر و کور کند. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»
«21»یا أَیُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
ای مردم! پروردگارتان که شما وپیشینیان شما را آفرید،پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.
نکته ها:
* در کتاب های قانون،مواد قانون،بدون خطاب بیان می شود،ولی قرآن کتاب قانونی است که با روح و عاطفه مردم سر وکار دارد،لذا در بیان دستورات،خطاب می کند.البتّه خطاب های قرآن مختلف است.گاهی برای عموم می فرماید: «یا أَیُّهَا النّاسُ» ،امّا برای هدایت یافتگان فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»
* هدف از خلقت جهان و انسان،تکامل انسان هاست.یعنی هدف از آفرینش هستی، بهره گیری انسان هاست وتکامل انسان ها در گرو عبادت واثر عبادت،رسیدن به تقوا و نهایت تقوی،رستگاری است.
سؤال:چرا خدا را عبادت کنیم؟
پاسخ:در چند جای قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:
· چون خداوند خالق و مربّی شماست. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
· چون تأمین کننده رزق و روزی و امنیت شماست. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ اَلَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»
· چون معبودی جز او نیست. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی»
* عبادت انسان،هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده.او نیازی به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بی نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ...» چنانکه اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید،در خورشید اثری ندارد.
* با این که عبادت خدا بر ما واجب است،چون خالق و رازق و مربّی ماست،ولی بازهم در برابر این ادای تکلیف،پاداش می دهد و این نهایت لطف اوست.
* آنچه انسان را وادار به عبادت می کند اموری است،از جمله:
1.توجّه به نعمت های او که خالق و رازق و مربّی ماست.
2.توجّه به فقر و نیاز خویش.
3.توجّه به آثار و برکات عبادت.
4.توجّه به آثار سوء ترک عبادت.
5.توجّه به این که همه هستی،مطیع او ودر حال تسبیح او هستند،چرا ما عضو ناهماهنگ هستی باشیم.
6.توجّه به این که عشق وپرستش،در روح ماست وبه چه کسی برتر از او عشق بورزیم.
سؤال:در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» یعنی عبادت کن تا به یقین برسی.پس آیا اگر کسی به یقین رسید،نمازش را ترک کند؟!
پاسخ:اگر گفتیم:نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالای درخت برسد،معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید،نردبان را بردار،چون سقوط می کنی.کسی که از عبادت جدا شد،مثل کسی است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه کسانی که به یقین رسیده اند مانند:رسول خدا و امامان معصوم،لحظه ای از عبادت دست برنداشتند.
بنابراین مراد آیه،بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده ی عبادت.
* آیات وروایات،برای عبادت شیوه ها وشرایطی را بیان نموده است که در جای خود بحث خواهد شد،ولی چون این آیه،اوّلین فرمان الهی خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل هایی را بیان می کنیم تا مشخّص شود عبادت باید چگونه باشد:
1.عبادت مامورانه،یعنی طبق دستور او بدون خرافات.
2.عبادت آگاهانه،تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست. «حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»
3.عبادت خالصانه. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»
4.عبادت خاشعانه. «فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»
5.عبادت عاشقانه.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«افضل الناس مَن عَشق العباده»
و خلاصه مطلب این که برای عبادت سه نوع شرط است؛
الف:شرط صحّت،نظیر طهارت وقبله.
ب:شرط قبولی،نظیر تقوا.
ج:شرط کمال،نظیر این که عبادت باید آگاهانه،خاشعانه،مخفیانه وعاشقانه باشد که اینها همه شرط کمال است.
پیام ها:
1-دعوت انبیا،عمومی است و همه مردم را دربر می گیرد. «یا أَیُّهَا النّاسُ»
2-از فلسفه های عبادت،شکرگزاری از ولی نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
3-اوّلین نعمت ها،نعمت آفرینش،و اوّلین دستور،کُرنش در برابر خالق است.
«اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
4-مبادا بت پرستی یا انحراف نیاکان،ما را از عبادت خداوند دور کند،زیرا آنان نیز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»
5-عبادت،عامل تقواست.اگر عبادتی تقوا ایجاد نکند،عبادت نیست. «اعْبُدُوا...
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
6-به عبادت خود مغرور نشویم که هر عبادتی،تقوا ساز نیست. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
«22»الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
آن(خداوندی)که زمین را برای شما فرشی(گسترده)وآسمان را بنایی (افراشته)قرار داد و از آسمان،آبی فرو فرستاد و به آن از میوه ها،روزی برای شما بیرون آورد،پس برای خداوند شریک و همتایی قرار ندهید با آنکه خودتان می دانید(که هیچ یک از شرکا و بت ها،نه شما را آفریده اند و نه روزی می دهند و اینها فقط کار خداست.)
نکته ها:
* در این آیه خداوند به نعمت های متعدّدی اشاره می کند که هرکدام از آنها سرچشمه ی چند نعمت دیگر است.مثلاً فراش بودن زمین،اشاره به نعمت های فراوان دیگری است.
همچون سخت بودن کوهها ونرم بودن خاک دشت ها،فاصله زمین تا خورشید،درجه حرارت و دما و هوای آن،وجود رودخانه ها،درّه ها،کوهها،گیاهان و حرکت های مختلف آن که مجموعاً فراش بودن زمین را مهیّا کرده اند.چنانکه در قرآن برای زمین تعابیر چندی شده است،زمین هم«مهد» گهواره است،هم«ذلول» رام و آرام و هم«کفات»در برگیرنده.
* کلمه«سماء»در آیه یک بار در برابر«ارض»آمده است که به همه ی قسمت بالا اشاره دارد و در بار دوم مراد همان قسمت نزول باران از ابرها می باشد.
پیام ها:
1-یاد نعمت های الهی از بهترین راههای دعوت به عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ...الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ»
2-از بهترین راههای خداشناسی،استفاده کردن از نعمت های در دسترس است.
«جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً»
3-در نظام آفرینش،هماهنگی کامل به چشم می خورد.هماهنگی میان زمین، آسمان،باران،گیاهان،میوه ها وانسان.(برهان نظم) «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»
4-آفریده ها هرکدام برای هدفی خلق شده اند. «رِزْقاً لَکُمْ» باران برای رشد و ثمر دادن میوه ها، «فَأَخْرَجَ بِهِ» و میوه ها برای روزی انسان. «رِزْقاً لَکُمْ»
5-زمین وباران وسیله هستند،رویش گیاهان ومیوه ها بدست خداست. «فَأَخْرَجَ»
6-نظم و هماهنگی دستگاه آفرینش،نشانه ی توحید است،پس شما هم یکتا پرست باشید. «فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً»
7-ریشه ی خداپرستی در فطرت و وجدان همه مردم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
8-آفرینش زمین و آسمان و باران و میوه ها و روزی انسان،پرتوی از ربوبیّت خداوند است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ... اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ...»
9-همه ی انسان ها،حقّ بهره برداری و تصرف در زمین را دارند.(در آیه «لَکُمُ» تکرار شده است.)
10-دلیل واجب بودن عبادت شما،لطف اوست که زمین وآسمان وباران و گیاهان را برای روزی شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ... اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ...» 11-خداوند اسباب طبیعی را حاکم کرده است. «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»
12-پندار شریک برای خداوند،از جهل است. «فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
«23»وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ
واگر در آنچه بر بنده ی خود(از قرآن)نازل کرده ایم،شکّ دارید،اگر راست می گویید(لااقل)یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را غیر از خداوند بر این کار دعوت کنید.
نکته ها:
* این آیه،معجزه بودن قرآن را مطرح می کند.پیامبران،یک دعوت دارند که هدایت به سوی خداست و با استدلال و موعظه و جدال نیکو انجام می دهند و یک ادّعا دارند که از سوی خدا برای هدایت مردم آمده اند وبرای آن معجزه می آورند.پس معجزه برای اثبات ادّعای پیامبر است،نه دعوت او.
خداوند در قرآن،بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه کرده است،که اگر شما این کتاب را از سوی خدا نمی دانید وساخته وپرداخته دست بشر می دانید،بجای این همه جنگ ومبارزه، کتابی مثل قرآن بیاورید تا صدای اسلام خاموش شود!
* خداوند برای اثبات حقّانیت پیامبر و کتاب خود،از یک سو مخالفان را تحریک و از سوی دیگر به آنان تخفیف داده است.یک جا فرموده: «فَأْتُوا بِکِتابٍ» کتابی مثل قرآن بیاورید.
و در جای دیگر: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» ده سوره و در جای دیگر می فرماید:«فاتوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ» یک سوره.به علاوه می گوید:برای این کار می توانید از تمام قدرت ها و یاران و همفکران خود در سراسر جهان دعوت کنید.
* تقسیم بندی قرآن و نامگذاری هر بخش به نام سوره،در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و از جانب خداوند بوده است. «فَأْتُوا بِسُورَهٍ»
* قرآن در ستایش انبیا،یا بعد از کلمه«عبدنا»و یا قبل از کلمه«عبد»نام آنان را می برد؛ «عَبْدَنا أَیُّوبَ» ، «إِبْراهِیمَ... کل من عبادنا»ولی درباره پیامبر اسلام تنها کلمه«عبد»بدون ذکر نام را بکار می برد شاید اشاره به این است که عبد مطلق،محمّد صلی الله علیه و آله است.
پیام ها:
1-باید از فکر و دل افراد شکّ زدایی صورت گیرد به خصوص در مسائل اعتقادی. «إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ»
2-شرط دریافت وحی،بندگی خداست «نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا»
3-قرآن،کتاب استدلال و احتجاج است و راهی برای وسوسه و شکّ باقی نمی گذارد. «فَأْتُوا بِسُورَهٍ»
4-انبیا باید معجزه داشته باشند و قرآن معجزه ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. «فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ»
5-دین جاوید،معجزه ی جاوید می خواهد تا هر انسانی در هر زمان و مکانی، اگر دچار تردید و شکّ شد،بتواند خود آزمایش کند. «فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ»
6-بر حقّانیت قرآن به قدری یقین داریم که اگر مخالفان،یک سوره مثل قرآن نیز آوردند به جای تمام قرآن می پذیریم. «بِسُورَهٍ»
«24»فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
پس اگر این کار را نکردید،که هرگز نتوانید کرد،از آتشی که هیزمش مردم(گناهکار)وسنگ ها هستند وبرای کافران مهیّا شده،بپرهیزید.
نکته ها:
* در سوره ی انبیاء می خوانیم: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»شما و آنچه غیر از خدا پرستش می کنید(بت هایتان)،هیزم دوزخید.
بنابراین ممکن است مراد از سنگ در این آیه،همان بت هایی باشد که مورد پرستش بوده، نه هر سنگی،تا آنان بدانند و به چشم خود ببینند که کاری از بت ها ساخته نبوده و نیست.همچنین این سنگ ها در قیامت،همانند چاقوی خونی همراه پرونده قاتل،سند جرم و گناه آنان است.
سؤال:با این که الفاظ اختراع بشر است،پس چگونه نمی تواند مثل قرآن را بیاورد؟
پاسخ:حروف الفبا از بشر است،ولی نحوه ترکیب وبیان مفاهیم بلند آنها،برخاسته از علم و هنر است.قرآن بر اساس علم و حکمت بی پایان الهی،نزول یافته است ولی هر کتاب دیگری،از سوی هرکس که باشد،براساس علم محدود بشر،تألیف یافته است.پس هیچگاه بشر نمی تواند کتابی مثل قرآن بیاورد.
پیام ها:
1-یقین به حقّانیت راه وهدف،یکی از اصول رهبری است. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا»
2-اکنون که احساس عجز و ناتوانی کردید،تسلیم حقّ شوید. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا»
3-انسان جمود و کافر،هم ردیف سنگ است. «النّاسُ وَ الْحِجارَهُ»
4-خباثت های درونی انسان گناهکار،در قیامت تجسم یافته و آتش گیرانه می شود. «وَقُودُهَا النّاسُ»
5-کفر و لجاجت،انسان مقام جانشینی خداوند را به هیزم دوزخ تبدیل می کند.
«وَقُودُهَا النّاسُ»
6-رهایی از آتش دوزخ،در گرو ایمان به قرآن و تصدیق پیامبر اسلام است. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ... أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»
«25»وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ
وکسانی را که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده اند،مژده بده که برایشان باغهایی است که نهرها از پای(درختان)آن جاری است،هرگاه میوه ای از آن (باغها)به آنان روزی شود،گویند:این همان است که قبلاً نیز روزی ما بوده،در حالی که همانند آن نعمت ها به ایشان داده شده است(نه خود آنها)و برای آنان در بهشت همسرانی پاک و پاکیزه است و در آنجا جاودانه اند.
نکته ها:
* * شاید مراد از «مُتَشابِهاً» این باشد که بهشتیان در نگاه اوّل،میوه ها را مانند میوه های دنیوی می بینند ومی گویند:شبیه همان است که در دنیا خورده بودیم،لکن بعد از خوردن می فهمند که طعم ولذّت تازه ای دارد.وشاید مراد این باشد که میوه هایی به آنان داده می شود که همه از نظر خوبی وزیبایی وخوش عطری یکسانند و مانند میوه های دنیا درجه یک،دو وسه ندارد.
* در قرآن،معمولاً ایمان و عمل صالح در کنار هم مطرح شده،ولی ایمان بر عمل صالح مقدم قرار گرفته است.آری،اگر اتاقی از درون نورانی شد،شعاع این نور از روزنه و پنجره ها بیرون خواهد زد.ایمان،درونِ انسان را نورانی و قلب نورانی،تمام کارهای انسان را نورانی می کند.برکات ایمان و عمل صالح بسیار است که در آیات قرآن به آنها اشاره شده است.
* همسران بهشتی دو نوع هستند:
الف:حوریان زیبا(حورالعین)که همچون لؤلؤ و باکره هستند و در همان عالم آفریده می شوند.«أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً»
ب:همسران مؤمن در دنیا که با چهره ای زیبا در کنار همسرانشان قرار می گیرند. «وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ»
از امام صادق علیه السلام درباره ی« أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ »سؤال شد،حضرت فرمودند:همسران بهشتی آلوده به حیض و حَدَث نمی شوند.
پیام ها:
1-مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار(در آیه قبل)یکی از اصول تربیت است. «فَاتَّقُوا النّارَ... وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا...»
2-ایمان قلبی باید توأم با اعمال صالح باشد. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»
3-انجام هر عمل صالح و شایسته ای،کارساز است. «عَمِلُوا الصّالِحاتِ» («الصّالحات» هم جمع است وهم(الف ولام)دارد که به معنای همه کارهای خوب است.)
4-کارهای شایسته و صالح،در صورتی ارزش دارد که برخاسته از ایمان باشد،نه تمایلات شخصی و جاذبه های اجتماعی.اوّل «آمَنُوا» بعد «عَمِلُوا الصّالِحاتِ»
5-محرومیت هایی که مؤمن به جهت رعایت حرام و حلال در این دنیا می بیند، در آخرت جبران می شود. «رُزِقُوا»
6-ما در دنیا نگرانِ از دست دادن نعمت ها هستیم،امّا در آخرت این نگرانی نیست. «وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»
7-گاهی آشنایی با سابقه ی نعمت ها،بر لذّت کامیابی می افزاید. «رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ»
8-همسران بهشتی نیز پاکیزه اند. «أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ»
«26»إِنَّ اللّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ
همانا خداوند از اینکه به پشه ای(یا فروتر)یا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهایی که ایمان دارند می دانند که آن(مثال)از طرف پروردگارشان به حقّ است،ولی کسانی که کفرورزیدند گویند:خداوند از این مثل چه منظوری داشته است؟ (آری،) خداوند بسیاری را بدان(مثال)گمراه و بسیاری را بدان هدایت می فرماید.(امّا آگاه باشید که)خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمی کند.
نکته ها:
* کلمه«بعوض»به معنای پشه ریز است و ریشه ی آن از«بعض»می باشد که به جهت کوچکی جثّه به آن اطلاق شده است .
* مثال های قرآن،برای همه ی مردم است و از هر نوع مثلی نیز در آن آمده است: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» البتّه این مثل ها را نباید ساده انگاشت،زیرا دانشمندان،حقیقت و باطن آن را درک می کنند: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» در مثال زدن،تذکّر،تفهیم،تعلیم،بیان و پرده برداری از حقایق نهفته است و در کتاب های آسمانیِ پیشین نیز همانند تورات و انجیل و در سخنان رسول اکرم و اهل بیت علیهم السلام فراوان دیده می شود.در تورات بخشی به نام«أمثال سلیمان»وجود دارد.
* بعضی از مخالفان اسلام که از برخورد منطقی و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند،مثال های قرآن را بهانه قرار داده و می گفتند:شأن خداوند برتر از آن است که به حیواناتی چون مگس یا عنکبوت مثال بزند. و این مثال ها با مقام خداوند سازگار نیست.و بدینوسیله در آیات قرآن تشکیک می کردند. خداوند با نزول این آیه به بهانه گیری های آنان پاسخ می دهد.
سؤال:آیا خداوند گروهی را با قرآن و مثال های آن گمراه می کند؟
پاسخ:خداوند کسی را گمراه نمی کند،بلکه هرکس در برابر حقایق قرآن بایستد،خود گمراه می شود و بدین معنی می توان گفت:قرآن،سبب گمراهی او گردید.چنانکه در پایان همین آیه می فرماید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ» یعنی فسق مردم سبب گمراهی آنان می شود.
راستی مگر می شود خداوند مردم را به ایمان تکلیف کند،ولی خودش آنان را گمراه کند!؟و مگر می شود این همه پیامبر و کتب آسمانی نازل کند،ولی خودش مردم را گمراه کند!؟مگر می شود از ابلیس به خاطر گمراه کردن انتقاد کند،ولی خودش دیگران را گمراه کند!؟
* گرچه در این آیه،هدایت و گمراهی بطور کلّی به خداوند نسبت داده شده است،ولی آیات دیگر،مسئله را باز نموده و می فرماید: «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»خداوند کسانی را هدایت می کند که به سوی او برود.و «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» کسی که به دنبال کسب رضای او باشد.و «الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»آنان که در راه او جهاد کنند.و کسانی که با اختیار خود در راه کج حرکت کنند،خداوند آنان را به حال خود رها می کند.مراد از گمراه کردن خدا نیز همین معناست.چنانکه درباره کافران،ظالمان،فاسقان ومسرفان جمله«لا یهدی»بکار رفته است.به قول سعدی:
راه است وچاه ودیده بینا وآفتاب
تا آدمی نگاه کند،پیش پای خویش
چندین چراغ دارد وبی راهه می رود
بگذار تا بیفتد وبیند،سزای خویش
پیام ها:
1-حیا و شرم در مواردی است که کار شرعاً،عقلاً یا عرفاً مذموم باشد.امّا در بیان حقایق،شرم و خجالت پسندیده نیست. «لا یَسْتَحْیِی»
2-حقایق والا و مهم را می توان با زبان ساده ومثال بیان نمود. «أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً»
3-مؤمن کلام خدارا باور دارد و مطیع آن است. «فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ»
4-مثال های قرآن،وسیله تربیت و رشد است. «فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ»
5-مثال های قرآن،حقّ ودر مقام بیان حقایق است. «أَنَّهُ الْحَقُّ»
6-انسانِ حقیقت جو،از هر نوری راه را می یابد،ولی شخص بهانه گیر و اشکال تراش،به هر چراغی خرده می گیرد. «ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً»
7-کفر و لجاجت،عامل بهانه گیری است. «ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً»
8-فسق،موجب گمراهی ومانع شناخت حقایق است. «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ»
9-مثال های قرآن،وسیله هدایت یا ضلالت است. «یُضِلُّ بِهِ، یَهْدِی بِهِ»
10-خداوند،پیمان شکن را فاسق و فاسق را گمراه می کند. «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ»
«27»الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ
(فاسقان)کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم بستند می شکنند،و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع می نمایند،و در زمین فساد می کنند،قطعاً آنان زیان کارانند.
نکته ها:
* پیمان های الهی که در این آیه مطرح گردیده،متعدّد است:خداوند از انبیا پیمان گرفته تا آیات الهی را به مردم بگویند. و از اهل کتاب تعهّد گرفته تا کتمان حقایق نکنند و به بشارت های تورات و انجیل که درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است عمل کنند. و از عامّه مردم نیز عهد گرفته،به فرمان الهی عمل کرده و راه شیطان را رها کنند.
* در اسلام وفای به عهد واجب است،حتّی نسبت به کفّار و عهدشکن،فاقد دین کامل معرّفی شده،هرچند که اهل نماز باشد.رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:«لا دین لمن لا عهد له»آن کس که پایبند تعهّدات خود نیست،از دین کامل ندارد.
* خداوند در این آیه فرمان داده تا با گروه هایی پیوند و رابطه داشته باشیم: «أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» در روایات آن گروه ها چنین معرّفی شده اند:رهبران آسمانی،دانشمندان، خویشاوندان،مؤمنان،همسایگان و اساتید.و هرکس رابطه ی خود را با این افراد قطع کند، خود خسارت می بیند.زیرا جلو رشد و تکاملی را که در سایه این ارتباطات می توانسته داشته باشد،گرفته است.
* وفای به عهد،کمالی است که خداوند خود را به آن ستوده است؛ «وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ»کیست که بهتر از خدا به پیمانش وفا کند؟.وفای به عهد حتّی نسبت به مشرکان لازم است؛ «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ»تا پایان مدّت قرارداد به پیمانی که با مشرکان بسته اید وفادار باشید.همچنین در آیه 25 سوره رعد پیمان شکنان لعنت شده اند.
عهد * دو گونه است:عهدو پیمانی که مردم با یکدیگر می بندند وباید به آن وفادار باشند.و عهد وپیمانی که خداوند برای رهبری یک جامعه،بر عهده ی پیامبر یا امام قرار می دهد که این عهد مقام الهی است. «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»
* بخشی از پیمان های الهی که این آیه بر آن تأکید می کند،همان پیمان های فطری است که خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است.چنانکه حضرت علی علیه السلام فلسفه ی نبوّت را شکوفا کردن پیمان فطری می داند.«و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته»
سؤال:عهد خداوند چیست؟
پاسخ:از جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» استفاده می شود که رهبری آسمانی،عهد خداوند است و از روایات نیز استفاده می شود که نماز،عهد خداوند است.هرگونه تعهّدی که انسان بین خود و خدا داشته باشد،عهد الهی است.قوانین عقلی،فکری و احکام الهی نیز مصداق عهد الهی می باشند.
* علاّمه مجلسی قدس سره به دنبال آیه ی «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» یکصد وده حدیث درباره اهمیت صله رحم،بیان نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است. در اینجا برخی از نکات جالبی که در آنها آمده را نقل می کنیم:
· با بستگان خود دیدار داشته باشید،هر چند در حدّ نوشاندن آبی باشد.
· صله ی رحم،عمر را زیاد و فقر را دور می سازد.
· با صله ی رحم،رزق توسعه می یابد.
· بهترین قدم ها،قدمی است که برای صله ی رحم و دیدار اقوام برداشته می شود.
· در اثر صله رحم،به مقام مخصوصی در بهشت دست می یابید.
· به سراغ بستگان بروید،گرچه آنها بی اعتنایی کنند.
· صله ی رحم کنید هر چند فامیل از نیکان نباشد.
· صله ی رحم کنید،گرچه با سلام کردن باشد.
· صله ی رحم،مرگ و حساب روز قیامت را آسان می کند.
· بویی از بهشت نصیب شخص قاطع رحم نمی شود.
· صله ی رحم باعث تزکیه عمل و رشد اموال می شود.
· کمک مالی به فامیل،بیست و چهار برابرِ کمک به دیگران پاداش دارد.
· صله رحم کنید،گرچه یکسال راه بروید.
* امام صادق علیه السلام می فرماید:«پدرم سفارش کرد،با افرادی که با فامیل خود رابطه ندارند، دوست مشو»
پیام ها:
1-پیمان شکنی،شیوه ی فاسقان است. «الْفاسِقِینَ. اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ» (فعل مضارع، نشانه دوام و استمرار است.)
2-به پیمان فاسقان،اعتماد نکنید.کسی که پیمان خداوند را نقض می کند،به عهد و پیمان دیگران وفادار نخواهد بود. «یَنْقُضُونَ، یَقْطَعُونَ»
3-انسان در برابر خداوند مسئول است،چون با عقل و فطرت خود،با او عهد و میثاق بسته که به احکام دین عمل کند. «عَهْدَ اللّهِ»
4-اسلام با انزوا مخالف است. «أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»
5-عهدشکن به خود ضربه می زند،نه خداوند. «أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»
«28»کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
چگونه به خداوند کافر می شوید،درحالی که شما(اجسام بی روح و) مردگانی بودید که او شما را زنده کرد،سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند،سپس به سوی او باز گردانده می شوید.
نکته ها:
* بهترین راه خداشناسی،فکر در آفرینش خود و جهان است.حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام اثبات خداوند به دیگران فرمود: «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ»پروردگار من کسی است که زنده می کند ومی میراند.تفکّر در پدیده ی حیات واندیشیدن در مسئله مرگ،انسان را متوجه می کند که اگر حیات از خود انسان بود،باید همیشگی باشد.چرا قبلاً نبود،بعداً پیدا شد وسپس گرفته می شود؟! خداوند می فرماید:اکنون که دیدید چگونه موجود بی جان،جاندار می شود،پس بدانید که زنده شدن مجدّد شما در روز قیامت نیز همینطور است.
* مسئله حیات، حقیقتش مجهول،ولی آثارش در وجود انسان مشهود است.خالق این حیات نیز حقیقتش قابل درک نیست،ولی آثارش در هر چیز روشن است.
پیام ها:
1-بیدار کردن عقل و فطرت،یکی از شیوه های تبلیغ و ارشاد است. «کَیْفَ تَکْفُرُونَ...»
2-تفکّر در تحولات مرگ و حیات،بهترین دلیل بر اثبات وجود خداوند است.
«کُنْتُمْ أَمْواتاً» خودشناسی مقدّمه خداشناسی است.
3-در بینش الهی،هدف از حیات ومرگ،تکامل وبازگشت به منبع کمال است.
«ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» مولوی در دفتر سوم مثنوی می گوید:
از جمادی مُردم و نامی شدم
از نما مُردم ز حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و انسان شدم
پس چه ترسم کِی زمردن کم شدم
بار دیگر از ملک پرّان شوم
آنچه در وَهم ناید آن شوم
«29»هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوست آن کس که آنچه در زمین است،همه را برای شما آفریده،سپس به آفرینش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان،استوار نمود و او بر هر چیزی آگاه است.
نکته ها:
* کلمه«سماء»در زبان عربی به معنی بالاست.گاهی به چند متری بالاتر از سطح زمین، مانند شاخه های درخت که در ارتفاع کمی قرار دارند،گفته شده است: «وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ» و گاهی به ارتفاع ابرها که از آن باران می بارد؛ «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و گاهی به جوّ اطراف زمین اطلاق شده است. «جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً»
پیام ها:
1-کفر به خداوند بخشنده ی توانا وبرطرف کننده نیازها،شگفت انگیز است.
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ...
هُوَ الَّذِی...»
2-هستی،برای بشر آفریده شده است. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»
3-نظام هستی،هدفدار است و در آفرینش جهان،تدبیر و طرح حکیمانه مطرح بوده است. «خَلَقَ لَکُمْ»
4-هیچ آفریده ای در طبیعت بیهوده نیست،هر چند ما راه استفاده از آن را ندانیم.
«خَلَقَ لَکُمْ»
5-اصل آن است که همه چیز برای انسان مباح است،مگر دلیل مخصوصی آن را ردّ کند. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»
6-دنیا برای انسان است،نه انسان برای دنیا. «خَلَقَ لَکُمْ»
7-انسان می تواند از نظر علمی،به جایی برسد که از تمام مواهب طبیعی بهره برداری و آن را تسخیر کند. «لَکُمْ»
8-بهره گیری از مواهب زمین،برای همه است. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ»
9-آسمان های متعدد جهان،دارای اعتدال و بدون کمترین اعوجاج و ناهماهنگی است. «فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»
10-آفرینش آسمان ها و زمین،همه بر اساس علم الهی است. «خَلَقَ لَکُمْ... عَلِیمٌ»
11-آفرینش زمین و آسمان های هفتگانه،دلیل توانایی خدا بر زنده کردن مردگان است که در آیه قبل آمده بود. «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ... هُوَ الَّذِی»
«30»وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ
وهنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت:من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم.فرشتگان گفتند:آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟در حالی که ما با حمد و ستایش تو،ترا تنزیه و تقدیس می کنیم.
خداوند فرمود:همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
نکته ها:
* در آیه ی قبل خواندیم که خداوند،همه ی مواهب زمین را برای انسان آفریده است.در این آیه و آیات بعد،مسأله ی خلافت انسان در زمین مطرح می شود که نگرانی فرشتگان از فسادهای بشر و توضیح و توجیه خدا و سجده آنان در برابر نخستین انسان را بدنبال دارد.
فرشتگان،یا از طریق اخبار الهی ویا مشاهده ی انسان های قبل از حضرت آدم علیه السلام در عوالم دیگر یا در همین عالم ویا به خاطر پیش بینی صحیحی که از انسان خاکی و مادّی وتزاحم های طبیعی آنها داشتند،خونریزی وفساد انسان راپیش بینی می کردند.
* گرچه همه ی انسان ها،بالقوّه استعداد خلیفه خدا شدن را دارند،امّا همه خلیفه ی خدا نیستند و به فرموده روایات افراد خاصی هستند،چون برخی از آنها با رفتار خود به اندازه ای سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند.چنانکه قرآن می فرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»
* قرارگاه این خلیفه،زمین است،ولی لیاقت او تا «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»می باشد.
* به دیگران اجازه دهید سؤال کنند.خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال کنند و گرنه ملائک،بدون اجازه حرف نمی زنند و فرشتگان می دانستند که برای هر آفریده ای،هدفی عالی در کار است.
سؤال:چرا خداوند در آفرینش انسان،موضوع را با فرشتگان مطرح کرد؟
پاسخ:انسان،مخلوق ویژه ای است که ساخت مادّی او به بهترین قوام بوده: «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»و در او روح خدایی دمیده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبریک گفت:«فَتَبارَکَ اللّهُ»
سؤال:خدایی که دائماً حاضر،ناظر وقیّوم است چه نیازی به جانشین وخلیفه دارد؟
پاسخ:اوّلاً جانشینی انسان نه به خاطر نیاز و عجز خداوند است،بلکه این مقام به خاطر کرامت و فضیلت رتبه ی انسانیّت است.ثانیاً نظام آفرینش بر اساس واسطه هاست.یعنی با اینکه خداوند مستقیماً قادر بر انجام هر کاری است،ولی برای اجرای امور،واسطه هایی را قرار داده که نمونه هایی را بیان می کنیم:
· با این که مدبّر اصلی اوست: «اللّهُ الَّذِی... یُدَبِّرُ»لیکن فرشتگان را مدبّر هستی قرار داده است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»
· با این که شفا به دست اوست؛ «فَهُوَ یَشْفِینِ» امّا در عسل شفا قرار داده است.«فیه شفاء»
· با این که علم غیب مخصوص اوست؛ «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ» لیکن بخشی از آن را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر می کند. «إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ»
· پس انسان می تواند جانشین خداوند شود و اطاعت از او،همچون اطاعت از خداوند باشد.
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ» و بیعت با او نیز به منزله ی بیعت با خداوند باشد.«انّ اَلَّذِینَ یُبایِعُونَکَ... إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ»و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد.«من احبّکم فقد احب الله»
* برای قضاوت درباره ی موجودات،باید تمام خیرات و شرور آنها را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد.فرشتگان خود را دیدند که تسبیح و حمد آنها بیشتر از انسان است.ابلیس نیز خود را می بیند و می گوید:من از آتشم و آدم از خاک و زیر بار نمی رود.امّا خداوند متعال مجموعه را می بیند که انسان بهتر است و می فرماید: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
پیام ها:
1-شاید بتوان از این دو آیه(29-30)فهمید:خداوند ابتدا اسباب زندگی را برای انسان فراهم کرد،سپس او را آفرید. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً... إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ» چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود:«فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم...» همین که زمین را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد،انسان را آفرید.
2-آفرینش ملائکه،قبل از آدم بوده است.زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان در میان گذاشت. «قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ»
3-انتصاب خلیفه و جانشین و حاکم الهی،تنها بدست خداست. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»
4-انسان،جانشین دائمی خداوند در زمین است. «جاعِلٌ» (کلمه«جاعل»اسم فاعل و رمز تداوم است.)
5-انسان می تواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفهاللهی باشد. «جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» البتّه ستمکاران از نیل به این مقام محروم شده اند: «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»
6-ملائکه،فساد و خونریزی را کار دائمی انسان می دانستند. «یُفْسِدُ... وَ یَسْفِکُ» (فعل مضارع نشانه ی استمرار است.)
7-حاکم و خلیفه ی الهی باید عادل باشد،نه فاسد و فاسق.خلیفه نباید«یفسد فی الارض»باشد.
8-طرح لیاقتِ خود،اگر بر اساس حسادت نباشد،مانعی ندارد. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»
9-عبادت و تسبیح در فضای آرام،تنها ملاک و معیار لیاقت نیست. «نَحْنُ نُسَبِّحُ»
10-به خاطر انحراف یا فساد گروهی،نباید جلوی امکان رشد دیگران گرفته شود.با آنکه خداوند می دانست گروهی از انسان ها فساد می کنند،امّا نعمت آفرینش را از همه سلب نکرد.
11-مطیع و تسلیم بودن با سؤال کردن برای رفع ابهام منافاتی ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِیها»
12-خداوند فساد و خونریزی انسان را مردود ندانست،لیکن مصلحت مهمتر و شایستگی و برتری انسان را طرح نمود. «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
13-توقّع نداشته باشید همه ی مردم بی چون و چرا،سخن یا کار شما را بپذیرند.
زیرا فرشتگان نیز از خدا سؤال می کنند. «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها»
14-علوم و اطلاعات فرشتگان،محدود است. «ما لا تَعْلَمُونَ»
«31»وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ
و خداوند همه ی اسما(حقائق و اسرار هستی)را به آدم آموخت،سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست می گویید،از اسامی اینها به من خبر دهید؟
نکته ها:
* * خداوند متعال اسما و اسرار عالم،از نام اولیای خود تا جمادات را به آدم تعلیم داد.به تعبیر امام صادق علیه السلام:تمام زمین ها،کوهها،دره ها،بستر رودخانه ها و حتّی همین فرشی که در زیر پای ماست،به آدم شناسانده شد.
پیام ها:
1-معلّم واقعی خداست وقلم،بیان،استاد وکتاب،زمینه های تعلیم هستند. «عَلَّمَ»
2-برتری انسان بر فرشتگان،به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ...»
3-انسان برای دریافت تمام علوم،استعداد و لیاقت دارد. «کُلَّها»
4-فرشتگان عبادت بیشتری داشتند و آدم،علم بیشتری داشت.رابطه مقام خلافت با علم،بیشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ... عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»
5-برای روشن کردن دیگران،بهترین راه،برگزاری امتحان و به نمایش گذاشتن تفاوت ها و لیاقت هاست. «عَلَّمَ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ... فَقالَ أَنْبِئُونِی»
6-فرشتگان،خود را به مقام خلیفهاللهی لایق تر می دانستند. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»
«32»قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
فرشتگان گفتند:پروردگارا! تو پاک و منزهی،ما چیزی جز آنچه تو به ما آموخته ای نمی دانیم،همانا تو دانای حکیمی.
نکته ها:
* ابلیس و ملائکه هر کدام به نوعی خود را برتر از آدم می دیدند؛ابلیس به واسطه ی خلقت؛ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»و فرشتگان به واسطه ی عبادت؛ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» امّا ابلیس در برابر فرمان سجده خداوند،ایستادگی کرد،ولی فرشتگان چون حقیقت را فهمیدند،پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار کردند. «سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا»
پیام ها:
1-عذرخواهی از سؤال بدون علم،یک ارزش است. «سُبْحانَکَ»
2-اوج گرفتن ها و خود برتر دیدن ها باید تنظیم شود.گویندگان سخن«نسبح و نقدس»گفتند: «لا عِلْمَ لَنا»
3-به جهل خود اقرار کنیم. «لا عِلْمَ لَنا» فرشتگان عالی ترین نوع ادب را به نمایش گذاشتند.کلمات: «سُبْحانَکَ، لا عِلْمَ لَنا، عَلَّمْتَنا، إِنَّکَ، أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» ،همه نشانه ی ادب است.
4-علم فرشتگان،محدود است. «لا عِلْمَ لَنا»
5-علم خداوند،ذاتی است؛ «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ» ولی علم دیگران،اکتسابی است.
«عَلَّمْتَنا»
6-امور عالم را تصادفی نپنداریم. «أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»
«33»قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ
(خداوند)فرمود:ای آدم فرشتگان را از نام های آنان خبر ده.پس چون آدم آنها را از نام هایشان خبر داد،خداوند فرمود:که آیا به شما نگفتم که اسرار آسمان ها و زمین را می دانم و آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید(نیز)می دانم.
پیام ها:
1-به استعدادهای لایق،فرصت شکوفایی و بروز بدهید. «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»
2-در آزمون علمی که خداوند برگزار نمود،آدم بر فرشتگان برتری یافت. «فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»
3-ملائکه علاوه بر آنچه گفتند،مسائلی را هم کتمان می داشتند. «کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
«34»وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ
و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید،همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر کرد،و از کافران گردید.
نکته ها:
* به فرموده قرآن،ابلیس از نژاد جنّ بود که در جمع فرشتگان عبادت می کرد. «کانَ مِنَ الْجِنِّ»
* سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود،در واقع بندگی و عبودیت خداست. زیرا عبادت واقعی،عملی است که خداوند بخواهد،نه آنکه طبق میل ما باشد.ابلیس حاضر بود قرن ها سجده کند،ولی به آدم سجده نکند.
* سجده برای آدم نه تنها به خاطر شخص او،بلکه به خاطر نسل و اولاد او نیز بوده است.
چنانکه در جای دیگر می فرماید: «خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» و امام سجاد علیه السلام می فرماید:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:سجده بر آدم به خاطر ذرّیه و نسل او بود.
* سجده فرشتگان موقّتی بود،امّا نزول آنها بر مؤمنان و استغفارشان برای آنان دائمی است.
«الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ»
* سجده ی بر آدم نه به خاطر جسم او،بلکه به خاطر روح الهی اوست. «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
* بی انصافی است که به فرمان خدا تمام فرشتگان بر انسان سجده کنند،ولی انسان برای خدا سجده نکند.
پیام ها:
1-فرشتگان نیز مانند انسان،مورد خطاب وامر ونهی قرار دارند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ»
2-لیاقت،از سابقه مهمتر است.فرشتگان قدیمی باید برای انسان تازه به دوران رسیده امّا لایق،سجده کنند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ»
3-خطرناک تر از نافرمانی در عمل،بی اعتقادی به فرمان است. «أَبی وَ اسْتَکْبَرَ»
4-تکبّر وجسارت ابلیس،سرچشمه ی بدبختی های او شد. «کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»
«35»وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ
و گفتیم:ای آدم! تو و همسرت در این باغ سکونت گزین و از(هر کجای)آن هر چه می خواهید به فراوانی و گوارایی بخورید،امّا به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد.
نکته ها:
* در فرهنگ قرآن،«شجر»علاوه بر درخت،به«بوته»هم گفته می شود.مثلاً به بوته کدو می گوید: «شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ»،بنابراین اگر در روایات و تفاسیر می خوانیم که مراد از شجر در این آیه گندم است،جای اشکال نیست.
* «جنت»به باغهای دنیا نیز گفته می شود،چنانکه در سوره ی قلم آیه 17 آمده است: «إِنّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ» ما صاحبان باغ را آزمایش کردیم.آنچه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده می شود،باغی که آدم در آن مسکن گزید،بهشت موعود نبوده است زیرا:
1.آن بهشت،برای پاداش است و آدم هنوز کاری نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد.
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ»
2.کسی که به بهشت وارد شود،دیگر خارج نمی شود. «وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ»
3.در آن بهشت،امر و نهی و ممنوعیّت و تکلیف نیست،در حالی که آدم از خوردن درخت نهی شد.به علاوه در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است که بهشت آدم،بهشت موعود نبوده است.
* نهی حضرت آدم،نهی تکلیفی نبود که انجامش حرام باشد،بلکه جنبه ی توصیه و راهنمایی داشت.
پیام ها:
1-در شیوه ی تربیت،هرگاه خواستید کسی را از کار یا چیزی باز دارید،ابتدا راههای صحیح،باز گذاشته شود و سپس مورد نهی اعلام شود.ابتدا فرمود:
«کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» سپس فرمود: «لا تَقْرَبا»
2-نزدیک شدن به گناه همان و افتادن در دامن گناه همان. «لا تَقْرَبا... فَتَکُونا»
3-تخلّف از راهنمایی های الهی،ظلم به خویشتن است. «فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ» آدم و همسرش نیز برای توبه گفتند: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» البتّه با توجّه به عصمت انبیا مراد از ظلم در این قبیل موارد،ترک اولی است.
«36»فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ
پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغی که در آن بودند، خارج کرد و(در این هنگام به آنها)گفتیم:فرود آیید! در حالی که بعضی شما دشمن برخی دیگر است و برای شما در زمین قرارگاه و تا وقتی معیّن بهره و برخورداری است.
نکته ها:
* آیه «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» که قبلاً خواندیم،استفاده می شود که غرض اصلی از خلقت آدم این بود که وی در زمین زندگی کند،ولی زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود و باید آدم بداند که:
1.آزاد مطلق نیست.در زندگی او،امر و نهی و تکلیف وجود دارد.
2.ابلیس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده های دروغ،انسان را فریب دهد.
3.اطاعت از شیطان،عامل سقوط اوست.
4.توبه،وسیله جبران است.
* امام رضا علیه السلام می فرماید:ماجرای لغزش آدم،قبل از رسیدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش های کوچکی بوده که قابل عفو است.
* شیطان برای ایجاد لغزش،دست به هر نوع تاکتیک روانی وتبلیغاتی زد،از جمله:
الف:برای آدم و حوّا سوگند یاد کرد.«قاسمهما»
ب:قیافه ی خیرخواهانه به خود گرفت و گفت:من از خیرخواهان شما هستم. «إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ»
ج:وعده ابدیّت داد،که اگر این گیاه را بخورید،زندگی و حکومت ابدی خواهید داشت. «شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی»
د:دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ» یعنی پروردگارتان شما را نهی نکرد مگر از ترس اینکه شما فرشته شوید یا به زندگی ابدی برسید.
پیام ها:
1-خطر شیطان،برای بزرگان نیز هست.او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فَأَزَلَّهُمَا»
2-شیطان،دشمن دیرینه ی نسل بشر است.زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فَأَزَلَّهُمَا»
3-انسان به خودی خود،جایزالخطا و وسوسه پذیر است. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ»
4-هر انسانی به خاطر استعدادها و لیاقت هایی که دارد بهشتی است،ولی خلاف ها او را سقوط می دهد. «فَأَخْرَجَهُما»
5-از نافرمانی خداوند و عواقب تلخ وسوسه های ابلیس،عبرت بگیریم.تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن،برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ... فَأَخْرَجَهُما»
6-زندگی دنیا،موقّتی است.«الی حین»
«37»فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ
پس آدم از سوی پروردگارش کلماتی دریافت کرد،(وبا آن کلمات توبه کرد،)پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند.همانا او توبه پذیر مهربان است.
نکته ها:
* چون آدم از غذایی که نباید بخورد،چشید و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد،متوجّه اشتباه خود گردید.او در اثر پشیمانی و ندامت،کلماتی را از خداوند دریافت کرد و به وسیله ی آن کلمات،توبه نمود.
* طبق آنچه از روایات شیعه وسنّی استفاده می شود،مراد از کلماتی که آدم به وسیله ی آن توبه نمود،توسّل به بهترین خلق خدا یعنی حضرت محمّد و اهل بیت او علیه و علیهم السلام است.چنانکه در تفسیر درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است که آدم برای پذیرش توبه اش،خداوند را به این نام ها قسم داد:«بحّق محمّد وعلیّ و فاطمه و الحسن و الحسین» البتّه برخی معتقدند،مراد از کلمات،همان جمله ای است که در سوره ی اعراف آمده است:
«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» خدایا! ما به خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و مورد رحمت قرار ندهی،حتماً از زیانکاران خواهیم بود.
بنابراین اولین توبه در روی زمین،با توسّل به محمّد و آل محمّد پذیرفته شد.
پیام ها:
1-همچنان که توفیق توبه از خداست،باید چگونگی و راه توبه را نیز از خداوند دریافت کنیم. «مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»
2-قبول توبه و ارائه ی راه آن،از شئون تربیت و ربوبیّت خداست. «مِنْ رَبِّهِ»
3-این همه لطف و قبول توبه،تنها کار خداست. «هُوَ»
4-اگر توبه واقعی باشد،خداوند آن را می پذیرد. «هُوَ التَّوّابُ»
5-اگر توبه را شکستیم،باز هم خداوند توبه را می پذیرد. «هُوَ التَّوّابُ»
6-عذرپذیری خدا همراه با رحمت است،نه عتاب وسرزنش. «التَّوّابُ الرَّحِیمُ»
«38»قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
گفتیم:همگی از آن(باغ به زمین)فرود آیید،اگر هدایتی از طرف من برای شما آمد، پس هرکه از هدایت من پیروی کند،نه برایشان بیمی است ونه غمگین خواهند شد.
«39»وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ
و(لی)کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند،آنان اهل دوزخ اند و همیشه در آن خواهند بود.
نکته ها:
* گرچه اعتراف به خطا و توبه ی آدم و حوّا،سبب شد که خداوند آنان را عفو کند،ولی بعد از توبه بار دیگر به بهشت برنمی گردد.زیرا آثار وضعی لغزش،غیر از عفو الهی است.
فرمان هبوط در چند آیه ی قبل همراه نوعی قهر بود،ولی در این آیه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّی مطرح شده است.همچنین امیدوار می کند که اگر از هدایت الهی پیروی کنند،حزن و اندوهی نخواهند داشت.
پیام ها:
1-گاهی یک حرکت،دامنه ی تأثیرات خوب وبدش در همه ی عصرها و نسل ها گسترده می شود. «اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً»
2-با یک لغزش و خطا،نباید کسی را طرد کرد،زیرا انسان قابل ارشاد و هدایت پذیر است. «یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً»
3-برای راهنمایی بشر،آمدن انبیا قطعی است. «یَأْتِیَنَّکُمْ»
4-هدایت واقعی تنها از طرف خداست. «مِنِّی هُدیً»
5-امنیّت و آرامش واقعی،در سایه ی پیروی از دین و دستورات خداوند حاصل می شود. «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»
«40»یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیّایَ فَارْهَبُونِ
ای فرزندان اسرائیل! نعمت هایم را که به شما ارزانی داشتم،به خاطر بیاورید و به پیمانم(که بسته اید)وفا کنید،تا من(نیز)به پیمان شما وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید.
نکته ها:
* * اسرائیل،نام دیگر حضرت یعقوب است که از دو کلمه ی«اسر»و«ئیل»ترکیب یافته است.
«اسر»به معنای بنده و«ئیل»به معنای خداوند است.بنابراین اسرائیل در لغت به معنای بنده ی خداست.
* تاریخ بنی اسرائیل و اسارت آنان به دست فرعونیان و نجات آنها به دست حضرت موسی علیه السلام وبهانه گیری وارتداد آنان،یک سرنوشت وتاریخ ویژه ای برای این قوم به وجود آورده است.این تاریخ برای مسلمانان نیز آموزنده و پندآموز است که اگر به هوش نباشند، به گفته روایات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
* پیمان های الهی،شامل احکام کتاب های آسمانی و پیمان های فطری که خداوند از همه گرفته است،می شود.در قرآن به مسئله امامت،عهد گفته شده است: «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» یعنی پیمان من«مقام امامت»به افراد ظالم نمی رسد.پس وفای به عهد یعنی وفای به امام و رهبر آسمانی و اطاعت از او.
همچنین در روایات می خوانیم:نماز،عهد الهی است.
پیام ها:
1-یاد نعمت های پروردگار،سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذْکُرُوا... أَوْفُوا»
به هنگام دعوت به سوی خداوند،از الطاف او یاد کنید تا زمینه ی پذیرش پیدا شود. «اذْکُرُوا»
2-یاد و ذکر نعمت ها،واجب است. «اذْکُرُوا»
3-نعمت هایی که به نیاکان داده شده،به منزله ی نعمتی است که به خود انسان داده شود.با اینکه نعمت ها به اجداد یهودِ زمان پیامبر داده شده بود،امّا خداوند به نسل آنان می گوید فراموش نکنند. «اذْکُرُوا»
4-وفا به پیمان های الهی،واجب است. «بِعَهْدِی»
5-بهره گیری از الطاف خداوند،مشروط به گام برداشتن در مسیر تکالیف الهی است. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» آری،اگر مطیع خدا بودیم،خداوند نیز دعاهای ما را مستجاب خواهد کرد. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»
6-در انجام تکالیف الهی،از هیچ قدرتی نترسیم و ملاحظه ی کسی را نکنیم.
تبلیغات سوء دشمن،ملامت ها،تهدیدها و توطئه ها مهم نیست،قهر خدا از همه مهمتر است. «وَ إِیّایَ فَارْهَبُونِ»
«41»وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیّایَ فَاتَّقُونِ
و به آنچه(از قرآن)نازل کردم،ایمان بیاورید که تصدیق می کند آنچه را (از تورات)با شماست.و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید.
نکته ها:
* این آیه خطاب به دانشمندان یهود می فرماید:قرآن،هماهنگ با بشاراتی است که در تورات شماست. شما دانشمندان،زمانی مبلغ و منتظر ظهور اسلام بودید،اکنون پیشگامان کفر نشوید تا به پیروی از شما،سایر یهود از اسلام آوردن سر باز زنند،آیات الهی را به بهای ناچیزِ ریاست دنیا،نفروشید و از خدا بترسید.
پیام ها:
1-اعتقادات صحیح مردم را قبول کنیم،تا آنان نیز سخن ما را بپذیرند. «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»
2-وجود تحریف در بخشی از تورات و انجیل،مانع قبولی بخش های دیگر نیست. «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»
3-انحراف علما،سبب انحراف دیگران می شود. «وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ»
4-رمز سکوت و کتمان های نابجای دانشمندان،وابستگی های مادّی آنان است.
«وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»
5-با توجّه به این که متاع دنیا قلیل است،رسیدن به تمام منافع دنیا،ارزش یک لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِیلاً»
6-به جای نگرانیِ از دست دادن مال ومقام باید از قهر خدا ترسید. «إِیّایَ فَاتَّقُونِ»
«42»وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
و حقّ را با باطل نپوشانید و حقیقت را با این که می دانید،کتمان نکنید.
نکته ها:
* کلمه«لُبْس»به معنای پوشاندن و«لَبْس»به معنای شکّ و تردید است.
* امتیاز انسان،به شناخت اوست و کسانی که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت،حقّ را می پوشانند و شناخت صحیح را از مردم می گیرند،در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفته اند و این بزرگترین ظلم است.
* حضرت علی علیه السلام می فرماید:اگر باطل خالصانه مطرح شود،نگرانی نیست.(چون مردم آگاه می شوند و آن را ترک می کنند.)و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود،زبان مخالف بسته می شود.لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل،بهم آمیخته شده و از هر کدام بخشی چنان جلوه داده شود که زمینه ی تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود.
پیام ها:
1-نه حقّ را با باطل مخلوط کنیم و آن را تغییر دهیم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازیم. «لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ، لا تکتموا الحق»
2-وجدان وفطرت،بهترین گواه بر حقّ پوشی انسان است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
«43»وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعِینَ
و نماز را بپادارید و زکات را بپردازید و همراه با رکوع کنندگان،رکوع نمایید.
پیام ها:
1-بعد از دعوت به ایمان،دعوت به عمل صالح است. «آمِنُوا... أَقِیمُوا»
2-نماز و زکات،در آئین یهود نیز بوده است. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ»
3-رابطه با خدا،از طریق نماز و کمک به خلق خدا،از طریق زکات و همراهی با دیگران،یک مثلّث مقدّس است. «أَقِیمُوا، آتُوا، اِرْکَعُوا»
4-شاید بتوان گفت اصل فرمان نماز،با جماعت است.اساس دین بر حضور در اجتماع و دوری از انزوا و گوشه نشینی است. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعِینَ»
«44»أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
آیا مردم را به نیکی دعوت کرده و خودتان را فراموش می نمایید؟با اینکه شما کتاب(آسمانی)را می خوانید،آیا هیچ فکر نمی کنید؟
نکته ها:
* دانشمندان یهود،قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله،مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت دعوت می کردند و بشارت ظهور حضرت را می دادند،امّا هنگام ظهور،خودشان ایمان نیاوردند و حتّی بعضی از آنان به بستگان خود که اسلام آورده بودند،توصیه می کردند که مسلمان بمانند،ولی خودشان اسلام نمی آوردند.
* در روایات آمده است:دانشمندی که دیگران را به بهشت دعوت کند،ولی خودش اهل جهنّم باشد،بزرگترین وسخت ترین حسرت ها را خواهد داشت.
* حقّ تلاوت،عمل است.امام صادق علیه السلام فرمود:«کونوا دعاه النّاس باعمالکم و لاتکونوا دعاهً بالسنتکم» با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید،نه تنها با گفتار.
از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:سوگند که من شما را به کاری دعوت نمی کنم، مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کاری نهی نمی کنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم.
همچنین آن حضرت فرمود:هر کس خود را امام دیگران قرار داد،ابتدا باید به تعلیم خود بپردازد.
امام کاظم علیه السلام فرموده اند:«طوبی للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول» درود بر عالمانی که به گفته خود عمل می کنند و وای بر عالمانی که فقط حرف می زنند.
عالم بی عمل در قالب تمثیل
الف:در قرآن:
عالم بی عمل،به الاغی تشبیه شده است که بار کتاب حمل می کند،ولی خود از آن بهره ای نمی برد.
ب:در روایات:
*رسول خدا صلی الله علیه و آله:عالم بی عمل،مثل چراغی است که خودش می سوزد،ولی نورش به مردم می رسد.
*رسول خدا صلی الله علیه و آله:عالم بی عمل،چون تیرانداز بدون کمان است.
*عیسی علیه السلام:عالم بی عمل،مثل چراغی است بر پشت بام که اتاق ها تاریک اند.
*علی علیه السلام:عالم بی عمل،چون درخت بی ثمر وگنجی است که انفاق نشود.
*امام صادق علیه السلام:موعظه ی عالم بی عمل،چون باران بر روی سنگ است که در دلها نفوذ نمی کند.
ج:عالم بی عمل،در کلام اندیشمندان:
گرسنه ای است روی گنج خوابیده.
تشنه ای است بر کنار آب و دریا.
طبیبی است که خود از درد می نالد.
بیماری است که دائماً نسخه درمان را می خواند،ولی عمل نمی کند.
منافقی است که سخن و عملش یکی نیست.
پیکری است بی روح.
پیام ها:
1-آمران به معروف،باید خود عامل به معروف باشند. «تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
2-اگر مقدّمات فراموشی را خودمان فراهم کرده باشیم،معذور نیستیم.عذر فراموشکاری پذیرفته است که بی تقصیر باشد. «تَنْسَوْنَ، تَتْلُونَ»
3-تلاوت کتاب آسمانی کافی نیست،تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
4-خود فراموشی،نشانه ی بی خردی است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
«45»وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ
واز صبر ونماز یاری جویید واین کار جز برای خاشعان،گران وسنگین است.
نکته ها:
* هر چند این آیه به دنبال خطاب هایی که به یهود شده آمده است،ولی مخاطب آن همه ی مردم هستند.در روایات می خوانیم که حضرت علی علیه السلام هرگاه مسئله ی مهمی برایشان رخ می داد به نماز می ایستادند واین آیه را تلاوت می کردند.
* در روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده،که صبر بر سه نوع است:1.صبر در برابر مصیبت.2.صبر در برابر معصیت.3.صبر در برابر عبادت. بنابراین آنچه در روایات آمده که مراد از صبر در این آیه روزه است،اشاره به یکی از مصادیق صبر دارد.
* نماز برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله و امثال او نور چشم استولکن برای بعضی ها که خشوع ندارند،همچون باری سنگین است.خشوع،مربوط به قلب و روح و خضوع،مربوط به اعضای بدن است.
* نمازِ با توجّه،انسان را به یاد قدرت بی نهایت خدا می اندازد و غیر او را هر چه باشد کوچک جلوه می دهد.مِهر او را در دل زیاد می کند،روحیّه ی توکّل را تقویت می کند وانسان را از وابستگی های مادّی می رهاند.همه ی این آثار،انسان را در برابر مشکلات مقاوم می سازد.
* صبر و مقاومت،کلید تمام عبادات است.فرشتگان به اهل بهشت سلام می کنند،امّا نه به خاطر عبادت و نماز و حج و زکات آنان،بلکه به خاطر مقاومت و پایداری آنها؛«سلام عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»چون اگر مقاومت نباشد،نماز وجهاد وحج وزکات نیز وجود نخواهد داشت.حتّی شرط رسیدن به مقام هدایت و رهبری الهی،صبر است؛ «جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا»
خاطره
شاعری به نام نجاشی،که یکی از دوستداران حضرت علی علیه السلام بود،در ماه رمضان شراب خورد.به دستور امام،هشتاد ضربه تازیانه به او زدند وبیست ضربه نیز به خاطر ارتکاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند.او ناراحت شد و به معاویه پیوست و علیه حضرت شعر گفت! اطرافیانِ نجاشی که قبیله ای مهم در کوفه بودند از علی علیه السلام گلایه کردند که چرا یاران خود را نگه نمی دارد؟! طارق بن عبداللّه رئیس آنها با ناراحتی به امام گفت:شما چرا بین دوست و بیگانه تفاوت قائل نمی شوید؟شخصی همانند نجاشی نباید شلاّق بخورد،ما این گونه رفتار را تحمّل نمی کنیم.امام در جواب او این آیه را تلاوت فرمود: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ» طارق نیز به معاویه پیوست.
بنابراین گرچه آیه درباره نماز است،ولی در موارد مشابه می توان از آیات قرآن استمداد کرد.
پیام ها:
1-صبر ونماز،دو اهرم نیرومند در برابر مشکلات است. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ...»
2-هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگی بیشتر کنیم،امدادهای او را بیشتر دریافت کرده و بر مشکلات پیروز خواهیم شد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»
3-استعانت از خداوند در آیه ی «إِیّاکَ نَسْتَعِینُ» منافاتی با استعانت از آنچه به دستور اوست،ندارد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ»
4-سنگین بودن نماز،گاهی نشانه ی تکبّر در برابر خداست. «لَکَبِیرَهٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ»
«46»الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ
(خاشعان)کسانی هستند که به(قیامت و)ملاقات(با حساب) پروردگارشان و بازگشت به او ایمان دارند.
نکته ها:
* «لقاء»به معنی دیدن نیست،بلکه به معنی حضور است.چنانکه اگر نابینایی به حضور کسی برود،می گوید با او ملاقات کردم،گرچه او را ندیده است.صاحب مجمع البیان نیز می گوید:مراد از لقای پروردگار،ملاقات با پاداش و کیفر خداست.
شاید مراد از ملاقات پروردگار،همان حالت عرفانی باشد که خاشعان در نماز پیدا می کنند، زیرا نماز حضور در برابر خداست.
* اگر«ظن»و گمان در برابر علم باشد،مورد انتقاد است؛ «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»امّا اگر مراد از گمان،اطمینان باشد ارزش است،گرچه یقین قوی نباشد.چنانکه خداوند نیز از رزمندگان شجاع و مخلص،به صاحبان گمان تعبیر نموده است: «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً»
پیام ها:
1-خاشع،در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. «الْخاشِعِینَ اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»
«47»یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ
ای بنی اسرائیل! نعمتی را که به شما ارزانی داشتم،بیاد آورید و این که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم.
نکته ها:
* این آیه،از فرزندان و نسل حضرت یعقوب می خواهد که برای معرفت بیشتر خداوند و زنده شدن روح شکرگزاری و دلگرم شدن به نعمت های الهی،از آن موهبت ها و نعمت ها یاد کنند.البتّه برتری و فضیلت بنی اسرائیل،نسبت به مردم زمان خودشان بود.زیرا قرآن درباره مسلمانان می فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ» شما بهترین امّت ها هستید.
همچنین ممکن است مراد از برتری،پیروزی حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل بر فرعونیان باشد،نه برتری اخلاقی و اعتقادی. زیرا قرآن بارها از بهانه جویی های بی مورد و بی اعتقادی آنها انتقاد می کند.
پیام ها:
1-نعمت و فضیلت بدست خداوند است.«نعمتی،انعمت،فضلت»
2-نجات از سلطه ی طاغوت،از بزرگ ترین نعمت های الهی است. «نِعْمَتِیَ، فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»
«48»وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ
و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی(از عذاب خدا)را از کسی دفع نمی کند و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نمی شود و از کسی غرامت و بدلی گرفته نشود ویاری نخواهند شد.
نکته ها:
* در این آیه به برخی باورهای غلط و امیدهای نابجای یهود،اشاره شده است.آنان گمان می کردند که در روز قیامت اجدادشان،شفیع آنان خواهد شد.چنانکه بت پرستان،بت ها را شفیع خود می پنداشتند.برخی از آنان قربانی کردن را کفّاره ی گناهان دانسته و اگر پول نداشتند،یک جفت کبوتر را سر می بریدند.گروهی از آنان به همراه مرده،طلا و زیورآلات دفن می کردند تا به عنوان جریمه ی گناهانش بپردازد.
غافل از آنکه قیامت بر خلاف دنیاست که برخی با پول و پارتی و یا حمایت شدن از قدرت ها،بر مشکلاتشان پیروز می شوند.
* در روز قیامت،نسبت به کفّار تمام سبب ها قطع؛ «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» و نسبت ها محو؛ «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» و زبان عذرخواهی بسته می شود؛ «وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» مال و فرزند کارآیی ندارند؛ «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» و خویشاوندی نیز ثمری ندارد؛ «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ»قدرت ها پوچ می شوند؛ «هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ» و شفاعت بدون اذن خداوند پذیرفته نمی شود؛ «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی»و فدیه پذیرفته نمی شود. «لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ»
بحثی درباره شفاعت
* شفاعت از کلمه«شفع»به معنای یاری و نصرت است و به جفت چون کمک و یاور است اطلاق شده است.یعنی افرادی که مایه ای از ایمان و تقوا و عمل داشته و در آن روز کمبودی دارند،لطفی به آن مایه ها اضافه می شود و در اثر جفت وهمراه شدن با لطف اولیای الهی،از قهر خداوند نجات می یابند.بنابراین شفاعت،تنها شامل کسانی می شود که تلاشگرند،ولی در راه مانده اند و نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد.
* حدود سی آیه از قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم می شوند:
1-آیاتی که شفاعت را نفی می کنند،مانند: «یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَهٌ» ،روزی که معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست.
2-آیاتی که شفاعت را مخصوص خداوند می دانند،مانند: «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شفیع»،غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.
3-آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد می کنند،مانند: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ»،چه کسی در نزد او(خداوند)شفاعت می کند مگر به اذنش؟
4-آیاتی که شرایط شفاعت شوندگان را بیان می کنند،مانند:
الف:شفاعت برای کسی است که مورد رضایت خدا باشد. «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی»
ب:برای ظالمان،دوستدار و شفیعی نیست. «ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ»
ج:فرشتگان برای مؤمنان،دعا واستغفار می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»
با توجّه به آیات فوق،معلوم می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده،باید واجد شرایطی باشد و اگر کسی شرایط شفاعت را دارا نباشد،هر چند همسر پیامبر خدا باشد،مورد شفاعت قرار نمی گیرد.چنانکه همسر نوح و لوط علیهما السلام به علّت فسق،مشمول شفاعت نشدند. «فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ»
بنابراین شفاعتی سازنده است که انسان را با اولیای خدا پیوند دهد و مانع یأس او شود.ولی اگر ایمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد،همانگونه که مسیحیان عقیده دارند که عیسی فدا شد تا گناهان ما بخشیده شود،هرگز قابل قبول نیست.
سؤال:آیا شفاعتِ اولیای خدا،به معنای ایستادن در برابر اراده ی خدا نیست؟کسی را که خدا اراده کرده عذاب کند،پیامبر با شفاعت خود جلو آن اراده را نمی گیرد؟
پاسخ:هم کیفر بدکاران و هم اجازه شفاعت به اولیای خود،اراده و خواست اوست. بنابراین شفاعت اولیای خدا،چیزی در برابر اراده ی الهی نیست.
سؤال:آیا شفاعت اولیای خدا به این معناست که لطف و مهربانی آنان از خدا بیشتر است. زیراخدا می خواهد عذاب کند و اولیای او شفاعت می کنند؟
پاسخ:هم وجود رحم در اولیای خدا و هم اجازه ی استفاده از آن،از طرف خداست. بنابراین اوست که با رحم و لطف خود،اجازه ی شفاعت می دهد.
سؤال:آیا شفاعت،اراده ی خدا را تغییر می دهد؟
پاسخ:اراده ی خداوند در شرائط مختلف یک نوع نیست.اراده خدا بر کیفر گناهکار است،ولی اگر او توبه کند،قهرش را برمی دارد.زیرا شرائط انسان گناهکار با انسان توبه کار فرق دارد.
انسانی بخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولیای خدا در دنیا،مشمول شفاعت آنان می شود و دیگری که مخالف آنان بوده،مشمول نمی شود.
* اسباب بخشایش گناهان در دنیا سه چیز است:
1.توبه. «إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحِیمُ»
2.ترک گناهان کبیره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»
3.حسنات و کارهای نیک. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»
ولی در آخرت،راه بخشش فقط شفاعت و رحمت ویژه الهی است.
پیام ها:
1-ترس از حضور در دادگاه الهی،بدون وجود هرگونه وکیل یا شفیعی،زمینه ی تقویت تقوای الهی است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً»
2-در برابر عقاید خرافی وباطل،با قاطعیّت برخورد کنید. «لا یُقْبَلُ، لا یُؤْخَذُ»
«49»وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ
و(نیز به خاطر بیاورید)آن زمان که شما را از فرعونیان رهایی بخشیدیم، که همواره شما را به بدترین وجهی آزار می دادند،پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را زنده نگه می داشتند و در این امر،برای شما آزمایش بزرگ و سختی از طرف پروردگارتان بود.
نکته ها:
* «فرعون»،عنوان پادشاهان روم،«کسری»،عنوان پادشاهان ایران و«خاقان»عنوان پادشاهان ترک بود.فرعونِ زمان حضرت موسی،رامسیس اوّل نام داشت که می گویند جسدش در موزه قاهره نگهداری می شود. «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً»
* واژه «یَسُومُونَکُمْ» از ریشه«سوم»به معنی پی درپی دنبال چیزی رفتن است و «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ» یعنی شما را به صورت مداوم عذاب می کردند.یکی از عذاب ها و شکنجه ها،کشتن پسران بود که این امر،یا به خاطر خوابی بود که در تعبیر آن به فرعون گفته بودند:تو به دست مردی از بنی اسرائیل از بین خواهی رفت،و یا به خاطر جلوگیری از رشد بنی اسرائیل بود.
پیام ها:
1-آزادی از سلطه ی طاغوت ها،از بزرگ ترین نعمت هاست.چنانکه خداوند از میان همه نعمت ها،نام آن را برده است. «نَجَّیْناکُمْ»
2-بیان سختی ها و تلخی های گذشته،لذّت آزادی امروز را چندین برابر می کند.
«یَسُومُونَکُمْ...یُذَبِّحُونَ...یَسْتَحْیُونَ»
3-طاغوت ها،بدون اطرافیان قدرت ندارند. «آلِ فِرْعَوْنَ»
4-ناگواری و آزادی،هردو وسیله ی آزمایش وتربیت هستند. «بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ»
5-محو نیروهای دفاعی و توسعه ی نیروهای رفاهی،کار فرعونی است.
«یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ»
6-طاغوت ها برای حفظ نظام و سلطه ی خود،به هر نوع شکنجه ای دست می زنند. «یَسُومُونَکُمْ، یُذَبِّحُونَ»
«50»وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
و(به خاطر بیاورید)هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که شما تماشا می کردید،غرق کردیم.
نکته ها:
* ماجرای عبور بنی اسرائیل از رود نیل،در چند سوره قرآن بیان شده است.
خداوند با شکافتن آب،به وسیله زدن عصای حضرت موسی علیه السلام،آنان را از رود دریاگونه ی نیل عبور داد.
* در این آیه،سه معجزه ی الهی در کنار هم مطرح شده است:
الف:شکافتن دریا.ب:نجات بنی اسرائیل.ج:غرق فرعونیان.
پیام ها:
1-نقش اسباب،بسته به اراده ی حکیمانه خداوند است.موسی عصایی داشت که گاهی از سنگ آب می جوشاند؛ «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ» و گاهی به آب می زد و از میان آن راه گشوده می شود. «فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ»
2-پایان شب سیه سفید است.بنی اسرائیل بعد از آن همه شکنجه و بلا به رفاه و نجات رسیدند. «فَأَنْجَیْناکُمْ»
3-انتقام از ستمگران در حضور ستمدیدگان،مرهمی برای آنهاست. «أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»
- در قرآن به موضوعات طبیعی،کیهانی،تاریخی،فلسفی،سیاسی و صنعتی اشاراتی شده،ولی هدف اصلی هدایت است.
- «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ» توبه،80.
- «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ» مائده،51.
- «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» مائده،67.
- هدایت دارای مراحل و قابل کم و زیاد شدن است. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً»
- غیب به خداوند متعال،فرشتگان،معاد و حضرت مهدی علیه السلام اطلاق شده است.
- «رزق»،به نعمت دائمی که برای ادامه ی حیات طبق احتیاج داده می شود،اطلاق می گردد وقید تداوم و به اندازه ی احتیاج،آن را از مفاهیمِ احسان،اعطاء،نصیب،انعام و حظّ،جدا می کند.التحقیق فی کلمات القرآن،ج4،ص 114.
می کند. «رَزَقْناهُمْ»
- .جمله «وَ ما یَشْعُرُونَ» دو گونه می توان معنا کرد:اول آن که شعور ندارند که خدا اسرارشان را می داند و دیگر این که شعور ندارند که در حقیقت به خود ضربه می زنند.
- نگاهی به عملکرد و سرنوشت منافقان در جریان انقلاب اسلامی ایران،نشانه ای روشن برای این آیه است.دلهره،تفرقه،شکست،آوارگی،غربت، بی آبرویی، پناهندگی به کفّار و طاغوت ها و جاسوسی، نتیجه ی اعمالشان بود.آنان با استفاده از شعارها و شخصیت های مذهبی،خیال پیروزی داشتند؛ «اسْتَوْقَدَ ناراً» ولی با خنثی شدن توطئه ها و آگاه شدن مردم از سوء نیت آنان،خداوند آنان را گرفتار سر درگمی وتفرقه و بی خبری از واقعیت ها و حقایق نمود. «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ» آنان چون شنیدن اخبار و سخن حقّ را از علما تحریم می کنند به منزله کران هستند،و چون دریافت های درونی خود و حقایق را بازگو نمی نمایند مانند افراد لالند،و چون چشم دیدن پیشرفت و پیروزی اسلام را ندارند،کورند.و در اثر لجاجت و تعصّب مصداق «لا یَرْجِعُونَ» می باشند.ولی پیروزی ها مثل برق و نهیب مردم و آیات افشاگر همانند رعد و صاعقه،آنان را به وحشت واضطراب انداخته است.
- «وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بقره،189.
- «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» طه،53.
- قرآن،15 برکت برای ایمان همراه عمل صالح،بیان نموده که بامراجعه به معجم المفهرس می توانید به آنها دسترسی پیدا نمایید.
- .سخنان کسی را که می شناسیم در رادیو و تلویزیون با عشق و علاقه گوش می دهیم و یاعکس جاهایی که قبلا بدانجا رفته ایم با علاقه نگاه می کنیم.
- در سوره عنکبوت آیه 41،قدرت های غیرالهی به خانه عنکبوت تشبیه شده و در سوره حجّ آیه 73 فرموده که دیگران حتّی توانایی آفریدن یک مگس را ندارند.
- طه،77؛شعراء،63؛دخان،24..