انهار
انهار
مطالب خواندنی

(2) سوره بقره (جزء اول الی سوم - 286 آیه دارد)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سوره بقره‏

اين سوره كه دويست و هشتاد و شش آيه دارد، در مدينه نازل شده و بزرگترين سوره قرآن است.

علت نامگذارى آن به بقره، داستان بسيار زيباى گاو بنى‏اسرائيل است كه در آيات 67 تا 73 بيان شده است.

محتواى سوره به علت طولانى بودن، دربردارنده مطالب گوناگون اعتقادى، فقهى، عبادى از قبيل توحيد و هستى‏شناسى و معاد و حيات پس از مرگ، تشريع قوانين عبادى، اخلاقى و فردى و اجتماعى بسيارى است. همچنين مسائل مربوط به وحى و اعجاز كتاب آسمانى و خدمات اجتماعى از قبيل بخشش و انفاق و احسان و جنگ و جهاد با دشمنان و قانون قصاص را در خود جاى داده است.

در اين سوره آية الكرسى و آيه دين كه بزرگترين آيه قرآن است، ماجراى تغيير قبله، بهانه تراشى‏هاى بنى‏اسرائيل، آفرينش حضرت آدم و نافرمانى شيطان‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 44

و فرازهايى از تاريخ تعدادى از پيامبران مانند حضرت آدم و ابراهيم و موسى عليهم السلام و داستان هاروت و ماروت و طالوت و جالوت بيان شده است.

از آنجايى كه دو سوره بقره و آل عمران احكام فقهى و اسماء و صفات نورانى الهى بسيارى را در خود جاى داده‏اند، به آنها «زهراوان» يعنى دو سوره بسيار درخشان گفته‏اند.

از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند كدام سوره‏هاى قرآن از همه برتر است، فرمودند:

سوره بقره و سؤال كردند كدام آيه برتر است؟ فرمودند: آية الكرسى. «1»

______________________________
(1). تفاسير نورالثقلين و مجمع البيان.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 45

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان.

سوره البقرة، آيه 1

«1» الم‏

الف لام ميم.

نكته‏ها:

درباره‏ى حروف مقطّعه، اقوال مختلفى بيان شده است، از جمله:

1. قرآن، معجزه‏ى الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همه است، اگر مى‏توانيد شما نيز از اين حروف، كلام معجزه‏آميز بياوريد.

2. اين حروف، نام همان سوره‏اى است كه در ابتدايش آمده است.

3. اين حروف، اشاره به اسم اعظم الهى دارد. «1»

4. اين حروف، نوعى سوگند و قسم خداوند است. «2»

5. اين حروف، از اسرار بين خداوند و پيامبر است. «3» ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى‏داند. «4»

امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى‏شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. چنانكه در اين سوره به دنبال‏ «الم»، «ذلِكَ الْكِتابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين.

(2). بحارالانوار، ج 88، ص 7.

(3). بحارالانوار، ج 89، ص 384.

(4). تفسير مجمع‏البيان.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 46

در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه‏ى‏ «حم عسق» آمده است كه بعد از آن مى‏فرمايد:

«كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» خداوندِ عزيز و حكيم، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى‏كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است. حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است. البتّه خداوند با اين حروف، كتابى نازل كرده كه معجزه است. آيا انسان نيز مى‏تواند چنين كتابى فراهم كند؟!

آرى، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى‏كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى‏آفريند و انسان مى‏سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل، خشت و آجر بسازند!

سوره البقرة، آيه 2

«2» ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ‏

آن كتاب (با عظمت كه) در (حقّانيت) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است.

نكته‏ها:

«لا رَيْبَ فِيهِ» يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست، شكّى نيست. زيرا مطالب آن به گونه‏اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى‏گذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است. چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» «1» آنان در شكّى كه خود ايجاد مى‏كنند، سردرگم هستند.

هدف قرآن، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمان‏ها و زمين و گياهان و حيوانات و ... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد. «2»

قرآن وسيله هدايت همه مردم است؛ «هُدىً لِلنَّاسِ» «3» همانند خورشيد بر همه مى‏تابد،

______________________________
(1). توبه، 45.

(2). در قرآن به موضوعات طبيعى، كيهانى، تاريخى، فلسفى، سياسى و صنعتى اشاراتى شده، ولى هدف اصلى هدايت است.

(3). بقره، 185.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 47

ولى تنها كسانى از آن بهره مى‏برند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشه‏ى تميز عبور مى‏كند، نه از خشت وگِل. لذا فاسقان‏ «1»، ظالمان‏ «2»، كافران‏ «3»، دل‏مردگان‏ «4»، مسرفان و تكذيب كنندگان‏ «5» از هدايت قرآن بهره‏مند نمى‏شوند.

سؤال: اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى‏فرمايد: «لا رَيْبَ فِيهِ» هيچ شكّى در آن نيست. در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى‏دارد: يك جا مى‏فرمايد:

«إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ» «6» ما درباره آنچه ما را به آن مى‏خوانى، در شكّ هستيم. و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى‏خوانيم: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي» «7» درباره‏ى قيامت نيز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ» «8» بنابراين چگونه مى‏فرمايد: «لا رَيْبَ فِيهِ» هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست؟

پاسخ: مراد از جمله‏ «لا رَيْبَ فِيهِ» آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى‏كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست. چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى‏فرمايد: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» «9»

پيام‏ها:

1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلِكَ» در ادبيات عرب، «ذلِكَ‏» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلِكَ» اشاره مى‏كند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مى‏كند.

______________________________
(1). «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» توبه، 80.

(2). «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» مائده، 51.

(3). «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» مائده، 67.

(4). «لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ» زمر، 3.

(5). «لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» غافر، 28.

(6). هود، 62.

(7). ص، 8.

(8). سبأ، 21.

(9). نخبة التفاسير به نقل از آيةاللَّه جوادى.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 48

2- راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد.

جمله‏ى‏ «لا رَيْبَ فِيهِ» نشانگر استوارى و استحكام قرآن است.

3- توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است. «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»

4- تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره‏مند مى‏شوند. «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره‏مندى و نورگيرى او بيشتر است. «1»

سوره البقرة، آيه 3

«3» الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ‏

(متّقين) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى‏دارند و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند.

نكته‏ها:

قرآن، هستى را به دو بخش تقسيم مى‏كند: عالم غيب‏ «2» و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مى‏كنند كه برايشان محسوس باشد.

حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمى‏بينند، به او ايمان نمى‏آورند. چنانكه برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» «3» ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم.

اين افراد درباره‏ى قيامت نيز مى‏گويند: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» «4» جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى‏كنيم، جهان ديگرى نيست، مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى‏برد.

چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته‏اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى‏دانند و مى‏خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.

______________________________
(1). هدايت داراى مراحل و قابل كم و زياد شدن است. «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»

(2). غيب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى عليه السلام اطلاق شده است.

(3). بقره، 55.

(4). جاثيه، 24.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 49

متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ايمان، عشق، علاقه، تعظيم، تقديس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، اين مسائل نيست.

پيام‏ها:

1- ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده است. «يؤمنون ... يقيمون ... ينفقون»

2- اساسى‏ترين اصل در جهان‏بينى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نيست. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»

3- پس از اصل ايمان، اقامه‏ى نماز و انفاق از مهم‏ترين اعمال است. «يُؤْمِنُونَ ... يُقِيمُونَ ... يُنْفِقُونَ» (در جامعه‏ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب‏ها و ناهنجارى‏هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقويت و درمان مى‏يابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‏هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‏گردد.)

4- برگزارى نماز، بايد مستمر باشد نه موسمى و مقطعى. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)

5- در انفاق نيز بايد ميانه‏رو باشيم. «1» «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»

6- از هرچه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و ...) به ديگران انفاق كنيم.

«مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» «2» امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده‏ايم در جامعه نشر مى‏دهند. «3»

7- انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق‏ «4» هر كس را از حلال مقدّر

______________________________
(1). «مِمَّا»، (مِن ما) است و يكى از معانى «من» بعض است. يعنى بعضى از آنچه روزى كرده‏ايم- نه همه را- انفاق مى‏كنند.

(2). در اينگونه موارد كلمه «ما» به معناى هر چيز است.

(3). بحار، ج 2، ص 17.

(4). «رزق»، به نعمت دائمى كه براى ادامه‏ى حيات طبق احتياج داده مى‏شود، اطلاق مى‏گردد وقيد تداوم و به اندازه‏ى احتياج، آن را از مفاهيمِ احسان، اعطاء، نصيب، انعام و حظّ، جدا مى‏كند. التحقيق فى كلمات‏القرآن، ج 4، ص 114.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 50

مى‏كند. «رَزَقْناهُمْ»

8- اگر باور كنيم آنچه داريم از خداست، با انفاق كردن مغرور نمى‏شويم. بهتر مى‏توانيم قسمتى از آن را انفاق كنيم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»

سوره البقرة، آيه 4

«4» وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‏

و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران) نازل گريده، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.

نكته‏ها:

ابزار شناخت انسان، محدود به حس و عقل نيست، بلكه وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مى‏شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق و معجزه و سيره‏ى عملى خويش، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.

از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى‏آيد كه خشوع در برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد به آينده‏اى روشن و پاداش‏هاى بزرگ الهى، از آثار تقواست.

پيام‏ها:

1- ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى، لازم است. زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى‏كنند. «يُؤْمِنُونَ ... ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ»

2- تقواى واقعى، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى‏كند. «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»

3- احترام قرآن، قبل از كتب ديگر است. «... بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ ...»

4- پيامبر اسلام، آخرين پيامبر الهى است. كلمه‏ «مِنْ قَبْلِكَ» بدون ذكر «مِنْ بَعْدِكَ‏» نشانه‏ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 51

سوره البقرة، آيه 5

«5» أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏

تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.

نكته‏ها:

پاداش اهل تقوا كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است. رستگارى، بلندترين قلّه سعادت است. زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده‏ «1» و بشر را براى عبادت‏ «2» و عبادت را براى رسيدن به تقوا «3» و تقوا را براى رسيدن به فلاح و رستگارى. «4»

در قرآن، رستگاران ويژگى‏هاى دارند؛ از جمله:

الف: در برابر مفاسد جامعه، به اصلاحگرى مى‏پردازند. «5»

ب: امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند. «6»

ج: علاوه بر ايمان به رسول خدا صلى الله عليه و آله، او را حمايت مى‏كنند. «7»

د: اهل ايثار هستند. «8»

ه: در قيامت از حسنات، ميزانِ سنگين دارند. «9»

رستگارى، بدون تلاش به دست نمى‏آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است:

* براى فلاح و رستگارى، تزكيه لازم است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» «10»

* براى فلاح و رستگارى، جهاد لازم است. «جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «11»

* براى فلاح و رستگارى، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، پاكدامنى، عفت، امانتدارى، وفاى به عهد و پايدارى در نماز، لازم است.

______________________________
(1). «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» بقره، 29.

(2). «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات، 56.

(3). «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21.

(4). «فَاتَّقُوا اللَّهَ ... لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» مائده، 100.

(5). آل‏عمران، 104.

(6). آل‏عمران، 104.

(7). اعراف، 157.

(8). حشر، 9.

(9). اعراف، 8.

(10). شمس، 9.

(11). مائده، 35.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 52

پيام‏ها:

1- هدايتِ ويژه الهى، براى مؤمنان واقعى تضمين شده است. «هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»

2- ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى‏رساند. «لِلْمُتَّقِينَ، يُؤْمِنُونَ، الْمُفْلِحُونَ»

سوره البقرة، آيه 6

«6» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ‏

همانا كسانى كه كفر ورزيده‏اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى. آنها ايمان نخواهند آورد.

نكته‏ها:

«كفر»، به معناى پوشاندن و ناديده گرفتن است. به كشاورز و شب، كافر مى‏گويند. چون كشاورز دانه و هسته را زير خاك مى‏پوشاند و شب فضا را در برمى‏گيرد. كفران نعمت نيز به معنى ناديده گرفتن آن است. شخص منكر دين، به سبب اينكه حقايق و آيات الهى را كتمان مى‏كند و يا ناديده مى‏گيرد، كافر خوانده شده است.

قرآن، بعد از متّقين، گروهى از كفّار را معرّفى مى‏كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند و در برابر دعوت پيامبران، زبان قال و حالشان اين بود: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ» «1» براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى.

اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤثّر واقع نمى‏شود.

باران كه در لطافت طبعش، خلاف‏نيست‏ در باغ لاله رويد و در شوره‏زار، خَس‏

پيام‏ها:

1- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مى‏كند. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ»

2- روش تبليغ براى كفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعده‏ها نيز اثر نخواهند كرد. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ»

______________________________
(1). شعراء، 136.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 53

3- انتظار ايمان آوردنِ همه‏ى مردم را نداشته باشيد. «1» «... لا يُؤْمِنُونَ»

سوره البقرة، آيه 7

«7» خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‏

خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پرده‏اى است و براى آنان عذابى بزرگ است.

نكته‏ها:

مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى‏زند، كيفر لجاجت‏هاى آنان است. چنانكه مى‏خوانيم: «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» «2» خدا بر دل افراد متكبّر و ستم‏پيشه، مهر مى‏زند. و در آيه 23 سوره‏ى جاثيه نيز مى‏خوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى‏روند مهر مى‏زند. بنابراين مهر الهى نتيجه‏ى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.

مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى‏كند:

1. قلب سليم، 2. قلب منيب، 3. قلب مريض.

ويژگى‏هاى قلب سليم‏

الف: قلبى كه جز خدا در آن نيست. «ليس فيه احد سواه» «3»

ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد. «4»

ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد. «5»

د: قلبى كه با ياد خدا، آرام گيرد. «6»

ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است. «7»

______________________________
(1). در آيه‏ى 103 سوره يوسف مى‏فرمايد: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» هر چند آرزومند و حريص باشى، بسيارى از مردم ايمان نخواهند آورد.

(2). غافر، 35.

(3). نورالثقلين، ج 4، ص 57.

(4). نهج‏البلاغه، خطبه 214.

(5). تفسير صافى.

(6). فتح، 4.

(7). حديد، 16.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 54

البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مى‏گيرد و هم از قهر او مى‏ترسد. «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» «1» همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى‏گيرد و هم از آنان حساب مى‏برد.

ويژگى‏هاى قلب مريض‏

الف: قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ» «2»

ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى‏گردد. «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ» «3»

ج: دلى كه قساوت دارد. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» «4»

د: دلى كه زنگار گرفته است. «بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» «5»

ه: دلى كه مُهر خورده است. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ» «6»

ويژگى قلب منيب‏

قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.

خداوند در آيات قرآنى، نه ويژگى براى قلب كفّار بيان كرده است:

الف: انكار حقايق. «قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ» «7»

ب: تعصّب. «فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ» «8»

ج: انحراف و گمراهى. «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «9»

د: قساوت و سنگدلى. «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ» «10»

ه: موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏» «11» و: آلودگى و زنگار. «بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» «12»

______________________________
(1). انفال، 2.

(2). كهف، 28.

(3). آل‏عمران، 7.

(4). مائده، 13.

(5). مطففين، 14.

(6). نساء، 155.

(7). نحل، 22.

(8). فتح، 26.

(9). توبه، 127.

(10). زمر، 22.

(11). روم، 52.

(12). مطففين، 14.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 55

ز: مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «1»

ح: ضيق. «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً» «2»

ط: طبع. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ» «3»

قلب انسان، متغيّر و تأثيرپذير است. لذا مؤمنان اينچنين دعا مى‏كنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» «4» خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز.

امام صادق عليه السلام فرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحراف ايمن و درامان ندانيد. «5»

پيام‏ها:

1- درك نكردن حقيقت، شايد بالاترين كيفرهاى الهى است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»

2- كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش‏هاست. «الَّذِينَ كَفَرُوا ... خَتَمَ اللَّهُ»

3- در اثر پافشارى بر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مى‏شود. «الَّذِينَ كَفَرُوا ... خَتَمَ اللَّهُ»

4- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الَّذِينَ كَفَرُوا ... خَتَمَ اللَّهُ»

آرى، جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى‏كند. چنانكه امام رضا عليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست. «6»

سوره البقرة، آيه 8

«8» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ‏

و از مردم كسانى هستند كه مى‏گويند: به خدا و روز قيامت ايمان آورده‏ايم، در 1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلك» در ادبيات عرب، «ذلك» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلك» اشاره مى‏كند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مى‏كند.

______________________________
(1). بقره، 10.

(2). انعام، 125.

(3). نساء، 155.

(4). آل‏عمران، 8.

(5). تفسير نورالثقلين.

(6). تفاسير نورالثقلين و كنزالدقائق.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 56

نكته‏ها:

در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است. از آيه 8 تا 20 گروه سومى را معرّفى مى‏كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى است كه براى لانه‏اش دو راه فرار قرار مى‏دهد، يكى از آن دو را باز مى‏گذارد و از آن رفت و آمد مى‏كند و ديگرى را بسته نگه مى‏دارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مى‏گريزد. نام سوراخ مخفى موش «نافقاء» است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است. «1»

گرچه مراد از نفاق در اين آيات، كفر در دل و اظهار ايمان است، ولى در روايات نفاق، داراى معناى گسترده‏اى است كه هركس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حديث مى‏خوانيم: اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعده‏هاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم. «2»

نفاق، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است. «3»

پيام‏ها:

1- ايمان، يك مسئله قلبى است و اظهار انسان كافى نيست. «ماهم بمؤمنين»

2- ايمان به مبدأ و معاد، دو اساس براى ايمان است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ»

3- خداوند از درون انسان، آگاه است. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»

سوره البقرة، آيه 9

«9» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ‏

(منافقان به پندار خود) به خداوند و مؤمنان نيرنگ مى‏زنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‏دهند، امّا نمى‏فهمند!

______________________________
(1). قاموس و مفردات.

(2). سفينةالبحار، ج 2، ص 605.

(3). تفسير نمونه.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 57

نكته‏ها:

«شعور» از ريشه‏ى «شَعر» به معناى مو مى‏باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است. بنابراين منافق گمان مى‏كند كه ديگران را فريب مى‏دهد، زيرا درك درست ندارد. «ما يَشْعُرُونَ»

مراد از حيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آن را مورد تمسخر و بازيچه قرار مى‏دهند و يا به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست. يعنى همان‏گونه كه اطاعت و بيعت با رسول‏خدا، اطاعت و بيعت با خداست‏ «1» و خدعه با رسول‏خدا به منزله خدعه با خدا مى‏باشد كه روشن است اين گونه فريبكارى و نيرنگ بازى با دين، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است. چنانكه اگر پزشك، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كرده‏ام، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است كه فريب پزشك، فريب خود است.

برخورد اسلام با منافق، همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مى‏آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى‏شمارد. او در دل ايمان ندارد و كافر است، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى‏كند.

در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم: رياكارى، خدعه با خداوند است. «2»

قرآن، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى‏داند. چنانكه در اين آيه مى‏فرمايد:

خدعه با دين، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» «3» اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد، به خود كرده‏ايد. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» «4» نيرنگ بد، جز سازنده‏اش را فرا نگيرد.

______________________________
(1). «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» هركس از رسول پيروى كند، قطعاً از خدا پيروى كرده است. نساء، 80. «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» كسانى كه با تو بيعت كنند، همانا با خدا بيعت نموده‏اند. فتح، 1.

(2). تفسير نورالثقلين.

(3). اسراء، 7.

(4). فاطر، 43.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 58

پيام‏ها:

1- حيله‏گرى، نشانه‏ى نفاق است. «يُخادِعُونَ اللَّهَ»

2- منافق، همواره در فكر ضربه زدن است. «يُخادِعُونَ» (كلمه «خدعه» به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است.) «1»

3- آثار نيرنگ، به صاحب نيرنگ بر مى‏گردد. «وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»

4- منافق، بى‏شعور است ونمى‏فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه‏ى اسرار درون او را مى‏داند «2» ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى‏دارد. «3» «وَ ما يَشْعُرُونَ» «4»

5- خدعه و حيله، نشانه‏ى عقل و شعور نيست. «يُخادِعُونَ ... ما يَشْعُرُونَ» در روايات مى‏خوانيم: عقل واقعى آن است كه توسط آن، انسان خداوند را بندگى نمايد.

سوره البقرة، آيه 10

«10» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ‏

در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است، به سزاى آنكه (در اظهار ايمان) دروغ مى‏گويند.

نكته‏ها:

بيمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظير آيه‏ى 185 سوره بقره؛ «وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً» كه درباره احكام روزه بيماران مى‏باشد. و گاهى مربوط به روح است، نظير اين آيه‏ «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» كه درباره بيمارى نفاق مى‏باشد.

______________________________
(1). تفسير راهنما.

(2). «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» غافر، 19.

(3). «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» طارق، 9.

(4). جمله‏ «وَ ما يَشْعُرُونَ» دو گونه مى‏توان معنا كرد: اول آن‏كه شعور ندارند كه خدا اسرارشان را مى‏داند و ديگر اين‏كه شعور ندارند كه در حقيقت به خود ضربه مى‏زنند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 59

داستان منافق، به لاشه ومردارى بد بو مى‏ماند كه در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بيشتر وارد شود، فسادش بيشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزايش مى‏يابد. نفاق، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و رياكارى مى‏زند و يك گام بر نفاق خود مى‏افزايد. اين روح مريض، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى‏كند و اين نوعى افزايش بيمارى است. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»

شايد جمله‏ى‏ «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» نفرين باشد. نظير «قاتَلَهُمُ اللَّهُ»* يعنى اكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه مى‏كند.

پيام‏ها:

1- نفاق، يك مرض روحى ومنافق بيمار است. همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه كافر. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»

2- اصلِ انسان، دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللَّهُ»

(حقّ اين بود كه بگويد «فزادها الله مرضا» يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آنها را زياد كرد. ولى فرمود: مرض خود آنان را زياد كرد. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زيرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هويداست.) «1»

3- نفاق، مرضى است كه رشد سرطانى دارد. «2» «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»

______________________________
(1). تفسير راهنما.

(2). در قرآن، آياتى را مى‏خوانيم كه در آن اوصاف پسنديده‏اى همچون: علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: «زِدْنِي عِلْماً» طه، 114 و «زادَتْهُمْ إِيماناً» انفال، 2 و «زادَهُمْ هُدىً» محمد، 17. همچنين برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياد دانسته شده‏اند. همانند: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً» توبه، 125 و «زادَهُمْ نُفُوراً» فرقان، 60 و «ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا» توبه، 47 و «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» اسراء، 82. با توجّه به آيات مذكور، معلوم مى‏شود كه سنّت خداوند، آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. «كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» اسراء، 20.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 60

4- زمينه‏هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى‏آورد. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»

5- دروغگويى، از روشهاى متداول منافقان است. «كانُوا يَكْذِبُونَ»

سوره البقرة، آيه 11

«11» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ‏

هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى‏گويند: همانا ما اصلاحگريم.

پيام‏ها:

1- گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است آنها را مؤعظه و نهى از منكر كرد. «قِيلَ لَهُمْ»

2- نفاق، عامل فساد است. «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ»

3- منافق چند چهره بودن خود را مردم‏دارى واصلاح‏طلبى مى‏داند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

4- منافق، فقط خود را اصلاح‏طلب معرّفى مى‏كند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (ممكن است كسى دچار بيمارى سخت روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است.)

5- منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق ديگران و توجيه خلافكارى‏هاى خويش است. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

سوره البقرة، آيه 12

«12» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ‏

آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى‏فهمند.

نكته‏ها:

در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى‏يابيم كه نفاق، آثار و عوارض بدى در روح، روان، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى‏كند كه او را در دنيا و قيامت گرفتار مى‏سازد.

قرآن در وصف آنها مى‏فرمايد:

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 61

* دچار فقدان شعور واقعى مى‏شوند. «1»

* انديشه و فهم نمى‏كنند. «2»

* دچار حيرت و سرگردانى مى‏شوند. «3»

* چون اعتقاد قلبى صحيحى ندارند، وحشت واضطراب‏ «4» و عذابى دردناك دارند. «5»

پيام‏ها:

1- مسلمانان بايد به ترفندها و شعارهاى به‏ظاهر زيباى منافقان، آگاه شوند. «الا»

2- بلندپروازى و خيال‏پردازى مغرورانه‏ى منافق، بايد شكسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»

3- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «هُمُ الْمُفْسِدُونَ»

4- زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى‏شعورى است. «لا يَشْعُرُونَ»

سوره البقرة، آيه 13

«13» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ‏

وچون به آنان گفته شود، شما نيز همان‏گونه كه (ساير) مردم ايمان آورده‏اند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند ساده‏انديشان و سبك مغزان، ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد! آنان خود بى‏خردند، ولى نمى‏دانند.

پيام‏ها:

1- ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى‏اثر است. «قِيلَ ... أَ نُؤْمِنُ»

2- منافقان، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند. «أَ نُؤْمِنُ» 3- تحقير مؤمنان، از شيوه‏هاى منافقان است. «كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»

______________________________
(1). «لا يَشْعُرُونَ» بقره، 12؛ «هُمُ السُّفَهاءُ» بقره، 13.

(2). «لا يَفْقَهُونَ» توبه، 87؛ «لا يَعْلَمُونَ» بقره، 13.

(3). «يَعْمَهُونَ» بقره، 15، «لا يُبْصِرُونَ» بقره، 17.

(4). «حَذَرَ الْمَوْتِ» بقره، 19.

(5). «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» بقره، 10

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 62

(ايمان داشتن و تسليم خدا بودن، در نظر منافقان سبك مغزى است.)

4- مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند. «أَلا»

5- در فرهنگ قرآن، تسليم حقّ نشدن، سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»

6- بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»

7- افشاى چهره دروغين منافق، براى جامعه اسلامى ضرورى‏است. «هُمُ السُّفَهاءُ»

8- بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»

سوره البقرة، آيه 14

«14» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏

وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آورده‏ايم. ولى هرگاه با (همفكران) شيطان صفت خود خلوت كنند، مى‏گويند: ما با شما هستيم، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مى‏كنيم.

نكته‏ها:

«شيطان» از «شَطَن» به معناى دور شده از خير است و به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسان‏هاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى‏شود. «1»

پيام‏ها:

1- منافق، نان را به نرخ روز مى‏خورد. «قالُوا آمَنَّا ... قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ»

2- گرچه اظهار ايمان براى مسلمانى كافى است، ولى بايد مواظب عوامل نفوذى بود. «قالُوا آمَنَّا»

3- منافق، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوْا»

تماس وارتباط منافقان با مؤمنان، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت مى‏گيرد.

______________________________
(1). مفردات راغب.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 63

4- دوستان منافقان، شيطان صفت هستند. «شياطينهم»

5- كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى‏گيرند. «شياطينهم»

6- منافقان، مؤمنان را به استهزا مى‏گيرند. «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»

سوره البقرة، آيه 15

«15» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ‏

خداوند آنان را به استهزا مى‏گيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مى‏دهد تا سرگردان شوند.

نكته‏ها:

كلمه «يَعمهون» از «عَمَه» مثل «عَمى» مى‏باشد، لكن «عمى» كورى ظاهرى را گويند و «عمه» كورى باطنى است. «1»

امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى‏دهد. «2» همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان، رها مى‏كند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزايى سخت‏تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه‏هاى او، ميل به گناه و بى‏رغبتى به عبادت، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مى‏آيند.

منافقان، دوگانه رفتار مى‏كنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مى‏شود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى‏بينند.

پيام‏ها:

1- كيفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» آمده است.

2- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مى‏كنند، ولى خدا

______________________________
(1). تفسير كشّاف.

(2). تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 30.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 64

به حمايت آمده و پاسخ مسخره‏ى آنان را مى‏دهد.) «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»

3- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد، مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»

4- از مهلت دادن وزياده بخشى‏هاى خداوند، نبايد مغرور شد. «يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ»

5- سركشى و طغيان، زمينه‏اى براى سر درگمى‏هاست. «فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»*

سوره البقرة، آيه 16

«16» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ‏

آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست‏دادن) هدايت، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خودنرسيدند.)

نكته‏ها:

منافقان، صاحب هدايتى نبودند كه آن را از دست بدهند. پس شايد مراد آيه اين است كه زمينه‏هاى فطرى و عوامل هدايت را از دست دادند. همچنان كه در آيات ديگر مى‏خوانيم:

«اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ» «1» گروهى ايمان را به كفر فروختند. و يا «اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ» «2» آخرت را به زندگى دنيوى فروختند. ويا «وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ» «3» آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله كردند. يعنى استعداد ايمان و دريافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بين بردند.

عاقبت، نور الهى دود شد فطرت حق‏جوى او، نمرود شد

پيام‏ها:

1- منافق، سود و زيان خود را نمى‏شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى‏كند. «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏»

______________________________
(1). آل‏عمران، 177.

(2). بقره، 86.

(3). بقره، 175.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 65

2- انسان، آزاد و انتخاب‏گر است. چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد.

«اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ ...»

3- دنيا همچون بازار است و مردمان، معامله‏گر و مورد معامله، اعمال و انتخاب‏هاى ماست. «اشْتَرَوُا ... فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»

4- عاقبتِ مؤمن، هدايت؛ «عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» و سرانجام منافق، انحراف است.

«ما كانُوا مُهْتَدِينَ»

5- منافقان به اهداف خود راهى نمى‏يابند. «ما كانُوا مُهْتَدِينَ» وبا توجّه به آيات بعد.

سوره البقرة، آيه 17

«17» مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ‏

مَثل آنان (منافقان)، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى‏هايى كه (هيچ) نمى‏بينند، رهايشان كند.

نكته‏ها:

مثال، براى تفهيم مطلب به مردم، نقش مؤثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدينوسيله راه را نزديك وعمومى مى‏كند، درجه اطمينان را بالا مى‏برد ولجوجان را خاموش مى‏سازد. در قرآن مثال‏هاى فراوانى آمده است از جمله:

مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب. «1» مثال حقّ به شجره‏ى طيّبه و باطل به شجره‏ى خبيثه. «2» تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد. «3» ويا تشبيه كارهاى آنان، به سراب. «4» تشبيه بت‏ها و طاغوت‏ها به خانه عنكبوت. «5» تمثيل دانشمند بى‏عمل به الاغى كه كتاب حمل مى‏كند. «6» وتمثيل غيبت، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است. «7»

______________________________
(1). رعد، 17.

(2). ابراهيم، 26.

(3). ابراهيم، 18.

(4). نور، 39.

(5). عنكبوت، 41.

(6). جمعه، 5.

(7). حجرات، 12.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 66

اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه‏اى از روحيّات و حالاتِ منافقان است. آنان، آتش مى‏افروزند، ولى خداوند نورش را مى‏برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى‏گذارد.

امام رضا عليه السلام فرمودند: معناى آيه‏ «تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ ...» آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى‏كند. «1»

پيام‏ها:

1- منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش) استفاده مى‏كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. «اسْتَوْقَدَ ناراً»

2- نور اسلام عالم‏گير است، ولى نورى كه منافقان در سايه‏ى آن تظاهر به اسلام مى‏كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است. «أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ»

3- اسلام نور و كفر تاريكى است. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ»

4- كسى كه از يك نور بهره‏مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى‏ماند. «بِنُورِهِمْ ... فِي ظُلُماتٍ» (كلمه «نور» مفرد و كلمه «ظلمات» جمع است.)

5- نقشه‏ها وتوطئه‏هاى منافقان، به اراده الهى ناتمام مى‏ماند. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»

6- طرف مقابل منافقان، خداوند است. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»

7- عاقبت و آينده‏ى منافقان، تاريك است. «فِي ظُلُماتٍ»

8- منافقان دچار وحشت و اضطراب، ودر تصميم‏گيرى‏هاى دراز مدّت، سردرگم هستند. «فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ»

9- گاهى در آغاز، ايمان واقعى است، ولى كم‏كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و منافق مى‏شود. (كلمه «نورهم» در اين آيه و جمله «لايرجعون» در آيه بعد نشان مى‏دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 67

سوره البقرة، آيه 18

«18» صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ‏

آنان (از شنيدن حقّ) كر و (از گفتن حقّ) گنگ و (از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (به سوى حقّ) باز نمى‏گردند.

نكته‏ها:

قرآن در ستايش برخى پيامبران مى‏فرمايد: آنان دست وچشم دارند، «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ» «1» شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت‏شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه‏هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده‏اند. لذا در اين سوره درباره‏ى منافقان تعابيرى همچون «لايشعرون، ما يشعرون، لايعلمون، لايبصرون، يعمهون، صمّ، بكم، عمى، لا يرجعون» بكار رفته است.

نظر، غير از بصيرت است. در سوره اعراف مى‏خوانيم: «تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» «2» مى‏بينى كه به تو نگاه مى‏كنند، در حالى كه نمى‏بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.

عدم بهره‏گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است. در سوره اعراف آيه‏ى 179 مى‏خوانيم: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» آنان دل دارند، ولى نمى‏فهمند، چشم دارند ولى نمى‏بينند، گوش دارند ولى حقّ را نمى‏شنوند، اين گروه همچون چهارپايان بلكه از آنها پست‏تر و گمراه‏ترند، ايشان غافل هستند.

جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى‏زند، كورى و كرى و لالى آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا» «3»

______________________________
(1). ص، 45.

(2). اعراف، 198.

(3). اسراء، 97.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 68

پيام‏ها:

1- نفاق، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى‏دارد. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

2- كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت‏هاست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

3- حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است؛ «فِي ظُلُماتٍ» وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده‏اند. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

4- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ»

سوره البقرة، آيه 19

«19» أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ‏

يا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند كه در آن، تاريكى‏ها و رعد و برقى است كه از ترس صاعقه‏ها وبيم مرگ، انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مى‏دهند. و (لى) خداوند بر كافران احاطه دارد.

نكته‏ها:

خداوند، منافق را به شخصِ در باران مانده‏اى تشبيه كرده كه مشكلات بارانِ تند، شب تاريك، غرّش گوش خراش رعد، نور خيره كننده‏ى برق، و هراس و خوف مرگ، او را فراگرفته است، امّا او براى حفظ خود از باران، نه پناهگاهى دارد و نه براى تاريكى، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ.

پيام‏ها:

1- منافقان غرق در مشكلات و نگرانى‏ها مى‏شوند، و در همين دنيا نيز دلهره و اضطراب و رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى‏شود. «ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»

2- منافقان از مرگ مى‏ترسند. «حَذَرَ الْمَوْتِ»

3- منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد، اسرار و

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 69

توطئه‏هاى آنها را افشا مى‏كند. «وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ» «1»

سوره البقرة، آيه 20

«20» يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ

نزديك است كه برق، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آن صحراى تاريك وبارانى) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كه تاريكى، ايشان را فرا گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايى آنان را (از بين) مى‏برد، همانا خداوند بر هر چيزى تواناست.

نكته‏ها:

منافقان، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان، چشمانش خيره شده و جز چند قدم بر نمى‏دارد. آنان نيز در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پيش مى‏روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى‏ايستند. آنان چراغ فطرت درونى خويش را خاموش كرده ومنتظر رسيدن‏نورى از قدرت‏هاى بيرونى مانده‏اند.

______________________________
(1). نگاهى به عملكرد و سرنوشت منافقان در جريان انقلاب اسلامى ايران، نشانه‏اى روشن براى اين آيه است. دلهره، تفرقه، شكست، آوارگى، غربت، بى‏آبرويى، پناهندگى به كفّار و طاغوت‏ها و جاسوسى، نتيجه‏ى اعمالشان بود. آنان با استفاده از شعارها و شخصيت‏هاى مذهبى، خيال پيروزى داشتند؛ «اسْتَوْقَدَ ناراً» ولى با خنثى شدن توطئه‏ها و آگاه شدن مردم از سوء نيت آنان، خداوند آنان را گرفتار سر درگمى وتفرقه و بى‏خبرى از واقعيت‏ها و حقايق نمود. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» آنان چون شنيدن اخبار و سخن حقّ را از علما تحريم مى‏كنند به منزله كران هستند، و چون دريافت‏هاى درونى خود و حقايق را بازگو نمى‏نمايند مانند افراد لالند، و چون چشم ديدن پيشرفت و پيروزى اسلام را ندارند، كورند. و در اثر لجاجت و تعصّب مصداق‏ «لا يَرْجِعُونَ» مى‏باشند. ولى پيروزى‏ها مثل برق و نهيب مردم و آيات افشاگر همانند رعد و صاعقه، آنان را به وحشت واضطراب انداخته است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 70

هرگاه گفته مى‏شود خداوند بر هر كارى قادر است، مراد كارهاى ممكن است. مثلًا اگر گفتيم فلانى رياضى‏دان است، معنايش آن نيست كه بتواند حاصل جمع 2+ 2 را 5 بياورد.

زيرا اين امر محال است، نه آنكه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السلام سؤال كردند: آيا خداوند مى‏تواند كره‏ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخ اقناعى دادند كه با يك عدسىِ چشم، آسمان بزرگ را مى‏بينيم، سپس فرمودند:

خداوند قادر است، امّا پيشنهاد شما محال است. «1» درست مانند قدرت رياضى‏دان كه مسئله‏ى محال را حل نمى‏كند.

سيماى منافق در قرآن‏

منافق در عقيده وعمل، برخورد وگفتگو، عكس‏العمل‏هايى را از خود نشان مى‏دهد كه در اين سوره وسوره‏هاى منافقون، احزاب، توبه، نساء و محمّد آمده است. آنچه در اينجا به مناسبت مى‏توان گفت، اين است كه منافقان در باطن ايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى‏پندارند. با همفكران خود خلوت مى‏كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است. نسبت به مؤمنان عيب‏جو و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله موذى‏اند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافل‏اند. افرادى ياوه‏سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند به دوستى با كفارند. ملاك علاقه‏شان كاميابى و ملاك غضبشان، محروميّت است. نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى‏وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤمنان مى‏رسد نگران، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى مسلمانان پيش مى‏آيد شادند. امر به منكر ونهى از معروف مى‏كنند. قرآن در برابر اين همه انحراف‏هاى فكرى وعملى مى‏فرمايد: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» «2»

پيام‏ها:

1- منافق در مسير حركت، متحيّر است. «أَضاءَ ... مَشَوْا، أَظْلَمَ ... قامُوا»

2- حركت منافق، در پرتو نور ديگران است. «أَضاءَ لَهُمْ»

3- منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى‏شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 39.

(2). نساء، 145.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 71

خداوندى شود. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ»

4- سنّت الهى، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى‏توانست منافقان را كر و كور كند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»

سوره البقرة، آيه 21

«21» يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏

اى مردم! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.

نكته‏ها:

در كتاب‏هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بيان مى‏شود، ولى قرآن كتاب قانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات، خطاب مى‏كند. البتّه خطاب‏هاى قرآن مختلف است. گاهى براى عموم مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ»*، امّا براى هدايت‏يافتگان فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»*

هدف از خلقت جهان و انسان، تكامل انسان‏هاست. يعنى هدف از آفرينش هستى، بهره‏گيرى انسان‏هاست‏ «1» وتكامل انسان‏ها در گرو عبادت‏ «2» واثر عبادت، رسيدن به تقوا «3» و نهايت تقوى، رستگارى است. «4»

سؤال: چرا خدا را عبادت كنيم؟

پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است:

* چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ» «5»

______________________________
(1). «سَخَّرَ لَكُمْ» جاثيه، 13. «خَلَقَ لَكُمْ» بقره، 29.

(2). «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات، 56.

(3). «... وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21.

(4). «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189.

(5). مشركان خالقيّت را پذيرفته ولى ربوبيّت را انكار مى‏نمودند، خداوند در اين آيه دو كلمه‏ «رَبَّكُمُ» و «خَلَقَكُمْ» را در كنار هم آورده تا دلالت بدين نكته كند كه خالق شما، پروردگار شماست.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 72

* چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» «1»

* چون معبودى جز او نيست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي» «2»

عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى‏نياز است: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ ...» «3» چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.

با اين‏كه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مى‏دهد و اين نهايت لطف اوست.

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏كند امورى است، از جمله:

1. توجّه به نعمت‏هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست.

2. توجّه به فقر و نياز خويش.

3. توجّه به آثار و بركات عبادت.

4. توجّه به آثار سوء ترك عبادت.

5. توجّه به اين‏كه همه هستى، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما عضو ناهماهنگ هستى باشيم.

6. توجّه به اين‏كه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم.

سؤال: در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» «4» يعنى عبادت كن تا به يقين برسى. پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!

پاسخ: اگر گفتيم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايش اين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى‏كنى. كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ «فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه كسانى كه به‏

______________________________
(1). قريش، 3- 4.

(2). طه، 14.

(3). ابراهيم، 8.

(4). حجر، 69.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 73

يقين رسيده‏اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند.

بنابراين مراد آيه، بيان آثار عبادت است نه تعيين محدوده‏ى عبادت.

آيات وروايات، براى عبادت شيوه‏ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاى خود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل‏هايى را بيان مى‏كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونه باشد:

1. عبادت مامورانه، يعنى طبق دستور او بدون خرافات.

2. عبادت آگاهانه، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» «1»

3. عبادت خالصانه. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»

4. عبادت خاشعانه. «فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» «3»

5. عبادت عاشقانه. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة» «4»

و خلاصه مطلب اين‏كه براى عبادت سه نوع شرط است؛

الف: شرط صحّت، نظير طهارت وقبله.

ب: شرط قبولى، نظير تقوا.

ج: شرط كمال، نظير اين‏كه عبادت بايد آگاهانه، خاشعانه، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است. «5»

پيام‏ها:

1- دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‏گيرد. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

2- از فلسفه‏هاى عبادت، شكرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»

3- اوّلين نعمت‏ها، نعمت آفرينش، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است.

«اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»

______________________________
(1). نساء، 43.

(2). كهف، 110.

(3). مؤمنون، 2.

(4). بحار، ج 70، ص 253.

(5). براى تفصيل بيشتر به كتاب پرتوى از اسرار نماز وتفسير نماز نوشته مؤلف مراجعه نماييد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 74

4- مبادا بت‏پرستى يا انحراف نياكان، ما را از عبادت خداوند دور كند، زيرا آنان نيز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»

5- عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوا ايجاد نكند، عبادت نيست. «اعْبُدُوا ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

6- به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى، تقوا ساز نيست. «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

سوره البقرة، آيه 22

«22» الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏

آن (خداوندى) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده) وآسمان را بنايى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوه‏ها، روزى براى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكه خودتان مى‏دانيد (كه هيچ يك از شركا و بت‏ها، نه شما را آفريده‏اند و نه روزى مى‏دهند و اينها فقط كار خداست.)

نكته‏ها:

در اين آيه خداوند به نعمت‏هاى متعدّدى اشاره مى‏كند كه هركدام از آنها سرچشمه‏ى چند نعمت ديگر است. مثلًا فراش بودن زمين، اشاره به نعمت‏هاى فراوان ديگرى است.

همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشت‏ها، فاصله زمين تا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن، وجود رودخانه‏ها، درّه‏ها، كوهها، گياهان و حركت‏هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كرده‏اند. چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است، زمين هم «مهد» «1» گهواره است، هم «ذلول» «2» رام و آرام و هم «كفات» «3»

______________________________
(1). «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» طه، 53.

(2). «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» ملك، 15.

(3). «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً» مرسلات، 25.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 75

در برگيرنده.

كلمه «سماء» در آيه يك بار در برابر «ارض» آمده است كه به همه‏ى قسمت بالا اشاره دارد و در بار دوم مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى‏باشد.

پيام‏ها:

1- ياد نعمت‏هاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ»

2- از بهترين راههاى خداشناسى، استفاده كردن از نعمت‏هاى در دسترس است.

«جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً»

3- در نظام آفرينش، هماهنگى كامل به چشم مى‏خورد. هماهنگى ميان زمين، آسمان، باران، گياهان، ميوه‏ها وانسان. (برهان نظم) «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

4- آفريده‏ها هركدام براى هدفى خلق شده‏اند. «رِزْقاً لَكُمْ» باران براى رشد و ثمر دادن ميوه‏ها، «فَأَخْرَجَ بِهِ» و ميوه‏ها براى روزى انسان. «رِزْقاً لَكُمْ»

5- زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوه‏ها بدست خداست. «فَأَخْرَجَ»

6- نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش، نشانه‏ى توحيد است، پس شما هم يكتا پرست باشيد. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً»

7- ريشه‏ى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

8- آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوه‏ها و روزى انسان، پرتوى از ربوبيّت خداوند است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ...»

9- همه‏ى انسان‏ها، حقّ بهره‏بردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه‏ «لَكُمُ» تكرار شده است.)

10- دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهان را براى روزى شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ...» 11- خداوند اسباب طبيعى را حاكم كرده است. «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

12- پندار شريك براى خداوند، از جهل است. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 76

سوره البقرة، آيه 23

«23» وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏

واگر در آنچه بر بنده‏ى خود (از قرآن) نازل كرده‏ايم، شكّ داريد، اگر راست مى‏گوييد (لااقل) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير از خداوند بر اين كار دعوت كنيد.

نكته‏ها:

اين آيه، معجزه بودن قرآن را مطرح مى‏كند. پيامبران، يك دعوت دارند كه هدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مى‏دهند و يك ادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمده‏اند وبراى آن معجزه مى‏آورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است، نه دعوت او. «1»

خداوند در قرآن، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است، كه اگر شما اين كتاب را از سوى خدا نمى‏دانيد وساخته وپرداخته دست بشر مى‏دانيد، بجاى اين همه جنگ ومبارزه، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموش شود!

خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريك و از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است. يك‏جا فرموده: «فَأْتُوا بِكِتابٍ» «2» كتابى مثل قرآن بياوريد.

و در جاى ديگر: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» «3» ده سوره و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «فاتوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «4» يك سوره. به علاوه مى‏گويد: براى اين كار مى‏توانيد از تمام قدرت‏ها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.

تقسيم‏بندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و از جانب خداوند بوده است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ»

______________________________
(1). البته معجزه به معناى ناديده گرفتن نظام علّت و معلول نيست، بلكه معجزه نيز علّت دارد، ولى علّت آن يا اراده الهى است، يا عواملى كه خداوند علّت بودن آن را براى مردم مخفى نموده است.

(2). قصص، 49.

(3). هود، 13.

(4). يونس، 38.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 77

قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه «عبدنا» و يا قبل از كلمه «عبد» نام آنان را مى‏برد؛ «عَبْدَنا أَيُّوبَ»، «إِبْراهِيمَ ...* كل من عبادنا» ولى درباره پيامبر اسلام تنها كلمه «عبد» بدون ذكر نام را بكار مى‏برد شايد اشاره به اين است كه عبد مطلق، محمّد صلى الله عليه و آله است.

پيام‏ها:

1- بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد به خصوص در مسائل اعتقادى. «إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ»

2- شرط دريافت وحى، بندگى خداست‏ «نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا»

3- قرآن، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمى‏گذارد. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ»

4- انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزه‏ى رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»

5- دين جاويد، معجزه‏ى جاويد مى‏خواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى، اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»

6- بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مى‏پذيريم. «بِسُورَةٍ»

سوره البقرة، آيه 24

«24» فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ‏

پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگ‏ها هستند وبراى كافران مهيّا شده، بپرهيزيد.

نكته‏ها:

در سوره‏ى انبياء مى‏خوانيم: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» «1» شما و آنچه‏

______________________________
(1). انبياء، 98.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 78

غير از خدا پرستش مى‏كنيد (بت‏هايتان)، هيزم دوزخيد.

بنابراين ممكن است مراد از سنگ در اين آيه، همان بت‏هايى باشد كه مورد پرستش بوده، نه هر سنگى، «1» تا آنان بدانند و به چشم خود ببينند كه كارى از بت‏ها ساخته نبوده و نيست. همچنين اين سنگ‏ها در قيامت، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل، سند جرم و گناه آنان است.

سؤال: با اين‏كه الفاظ اختراع بشر است، پس چگونه نمى‏تواند مثل قرآن را بياورد؟

پاسخ: حروف الفبا از بشر است، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها، برخاسته از علم و هنر است. قرآن بر اساس علم و حكمت بى‏پايان الهى، نزول يافته است ولى هر كتاب ديگرى، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدود بشر، تأليف يافته است. پس هيچگاه بشر نمى‏تواند كتابى مثل قرآن بياورد.

پيام‏ها:

1- يقين به حقّانيت راه وهدف، يكى از اصول رهبرى است. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا»

2- اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا»

3- انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است. «النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»

4- خباثت‏هاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مى‏شود. «وَقُودُهَا النَّاسُ»

5- كفر و لجاجت، انسان مقام جانشينى خداوند را به هيزم دوزخ تبديل مى‏كند.

«وَقُودُهَا النَّاسُ»

6- رهايى از آتش دوزخ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ ... أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»

______________________________
(1). چنانكه در طول تاريخ و در ميان آن همه سنگ وچوب، هرگز حجر الاسود مورد پرستش‏واقع نشده ونقش بت را نداشته و هرگز آتش‏گيرانه دوزخ نخواهد شد. آرى! حجرالاسود دست خدا در زمين و حافظ اسرار و گواه بر اقرار فطرت‏هاى بشرى است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 79

سوره البقرة، آيه 25

«25» وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏

وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده‏اند، مژده بده كه برايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هرگاه ميوه‏اى از آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلًا نيز روزى ما بوده، در حالى كه همانند آن نعمت‏ها به ايشان داده شده است (نه خود آنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجا جاودانه‏اند.

نكته‏ها:

شايد مراد از «مُتَشابِهاً» اين باشد كه بهشتيان در نگاه اوّل، ميوه‏ها را مانند ميوه‏هاى دنيوى مى‏بينند ومى‏گويند: شبيه همان است كه در دنيا خورده بوديم، لكن بعد از خوردن مى‏فهمند كه طعم ولذّت تازه‏اى دارد. وشايد مراد اين باشد كه ميوه‏هايى به آنان داده مى‏شود كه همه از نظر خوبى وزيبايى وخوش عطرى يكسانند و مانند ميوه‏هاى دنيا درجه يك، دو وسه ندارد.

در قرآن، معمولًا ايمان و عمل صالح در كنار هم مطرح شده، ولى ايمان بر عمل صالح مقدم قرار گرفته است. آرى، اگر اتاقى از درون نورانى شد، شعاع اين نور از روزنه و پنجره‏ها بيرون خواهد زد. ايمان، درونِ انسان را نورانى و قلب نورانى، تمام كارهاى انسان را نورانى مى‏كند. بركات ايمان و عمل صالح بسيار است كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است. «1»

همسران بهشتى دو نوع هستند:

الف: حوريان زيبا (حورالعين) كه همچون لؤلؤ و باكره هستند و در همان عالم آفريده مى‏شوند.

______________________________
(1). قرآن، 15 بركت براى ايمان همراه عمل صالح، بيان نموده كه بامراجعه به معجم المفهرس مى‏توانيد به آنها دسترسى پيدا نماييد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 80

«أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً»

ب: همسران مؤمن در دنيا كه با چهره‏اى زيبا در كنار همسرانشان قرار مى‏گيرند. «وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ» «1»

از امام صادق عليه السلام درباره‏ى «أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ*» سؤال شد، حضرت فرمودند: همسران بهشتى آلوده به حيض و حَدَث نمى‏شوند. «2»

پيام‏ها:

1- مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار (در آيه قبل) يكى از اصول تربيت است. «فَاتَّقُوا النَّارَ ... وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا ...»

2- ايمان قلبى بايد توأم با اعمال صالح باشد. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»

3- انجام هر عمل صالح و شايسته‏اى، كارساز است. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ( «الصّالحات» هم جمع است وهم (الف‏ولام) دارد كه به معناى همه كارهاى خوب است.)

4- كارهاى شايسته و صالح، در صورتى ارزش دارد كه برخاسته از ايمان باشد، نه تمايلات شخصى و جاذبه‏هاى اجتماعى. اوّل‏ «آمَنُوا» بعد «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»

5- محروميت‏هايى كه مؤمن به جهت رعايت حرام و حلال در اين دنيا مى‏بيند، در آخرت جبران مى‏شود. «رُزِقُوا»

6- ما در دنيا نگرانِ از دست دادن نعمت‏ها هستيم، امّا در آخرت اين نگرانى نيست. «وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ»

7- گاهى آشنايى با سابقه‏ى نعمت‏ها، بر لذّت كاميابى مى‏افزايد. «3» «رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ»

8- همسران بهشتى نيز پاكيزه‏اند. «أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ»

______________________________
(1). رعد، 13.

(2). تفسير راهنما و دُرّالمنثور.

(3). سخنان كسى را كه مى‏شناسيم در راديو و تلويزيون با عشق و علاقه گوش مى‏دهيم و ياعكس جاهايى كه قبلا بدانجا رفته‏ايم با علاقه نگاه مى‏كنيم.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 81

سوره البقرة، آيه 26

«26» إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ‏

همانا خداوند از اينكه به پشه‏اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى‏دانند كه آن (مثال) از طرف پروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اين مثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسيارى را بدان (مثال) گمراه و بسيارى را بدان هدايت مى‏فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمى‏كند.

نكته‏ها:

كلمه «بعوض» به معناى پشه ريز است و ريشه‏ى آن از «بعض» مى‏باشد كه به جهت كوچكى جثّه به آن اطلاق شده است. «1»

مثال‏هاى قرآن، براى همه‏ى مردم است و از هر نوع مثلى نيز در آن آمده است: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ» «2» البتّه اين مثل‏ها را نبايد ساده انگاشت، زيرا دانشمندان، حقيقت و باطن آن را درك مى‏كنند: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ» «3» در مثال زدن، تذكّر، تفهيم، تعليم، بيان و پرده‏بردارى از حقايق نهفته است و در كتاب‏هاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و در سخنان رسول اكرم و اهل‏بيت عليهم السلام فراوان ديده مى‏شود. در تورات بخشى به نام «أمثال سليمان» وجود دارد.

بعضى از مخالفان اسلام كه از برخورد منطقى و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال‏هاى قرآن را بهانه قرار داده و مى‏گفتند: شأن خداوند برتر از آن است كه به حيواناتى چون مگس يا عنكبوت مثال بزند. «4» و اين مثال‏ها با مقام خداوند سازگار نيست. و بدينوسيله در آيات‏

______________________________
(1). مفردات راغب.

(2). روم، 58.

(3). عنكبوت، 43.

(4). در سوره عنكبوت آيه 41، قدرت‏هاى غيرالهى به خانه عنكبوت تشبيه شده و در سوره حجّ‏آيه 73 فرموده كه ديگران حتّى توانايى آفريدن يك مگس را ندارند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 82

قرآن تشكيك مى‏كردند. «1» خداوند با نزول اين آيه به بهانه‏گيرى‏هاى آنان پاسخ مى‏دهد.

سؤال: آيا خداوند گروهى را با قرآن و مثال‏هاى آن گمراه مى‏كند؟

پاسخ: خداوند كسى را گمراه نمى‏كند، بلكه هركس در برابر حقايق قرآن بايستد، خود گمراه مى‏شود و بدين معنى مى‏توان گفت: قرآن، سبب گمراهى او گرديد. چنانكه در پايان همين آيه مى‏فرمايد: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» يعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مى‏شود.

راستى مگر مى‏شود خداوند مردم را به ايمان تكليف كند، ولى خودش آنان را گمراه كند!؟ و مگر مى‏شود اين همه پيامبر و كتب آسمانى نازل كند، ولى خودش مردم را گمراه كند!؟ مگر مى‏شود از ابليس به خاطر گمراه كردن انتقاد كند، ولى خودش ديگران را گمراه كند!؟

گرچه در اين آيه، هدايت و گمراهى بطور كلّى به خداوند نسبت داده شده است، ولى آيات ديگر، مسئله را باز نموده و مى‏فرمايد: «يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ» «2» خداوند كسانى را هدايت مى‏كند كه به سوى او برود. و «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» «3» كسى‏كه به دنبال كسب رضاى او باشد. و «الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» «4» آنان كه در راه او جهاد كنند. و كسانى كه با اختيار خود در راه كج حركت كنند، خداوند آنان را به حال خود رها مى‏كند. مراد از گمراه كردن خدا نيز همين معناست. چنانكه درباره كافران، ظالمان، فاسقان ومسرفان‏جمله «لا يهدى» بكار رفته است. به‏قول سعدى:

راه است وچاه وديده بينا وآفتاب‏ تا آدمى نگاه كند، پيش پاى خويش‏
چندين چراغ دارد وبى‏راهه مى‏رود بگذار تا بيفتد وبيند، سزاى خويش‏

______________________________
(1). اصولًا چرا خداوند از مثال زدن به پشه، شرم كند؟ مگر آفريدن پشه، شرم داشت كه مثال زدن به آن نيز شرم داشته باشد؟ كوچكى پشه نبايد مورد بهانه باشد، زيرا همين پشه تمام اعضاى فيل را در اندازه كوچكتر دارد و علاوه بر آن دو شاخك نيز دارد. خرطوم تو خالىِ آن همانند ظريف‏ترين ودقيق‏ترين سرنگ است كه مى‏تواند اين پشه‏ى كوچك، بزرگترين حيوان را عاجز كند. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه به كوچكى پشه ننگريد كه هرچه فيل دارد او هم دارد، به علاوه دو بال كه فيل ندارد. «تفسير مجمع‏البيان».

(2). رعد، 27.

(3). مائده، 16.

(4). عنكبوت، 69.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 83

پيام‏ها:

1- حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعاً، عقلًا يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق، شرم و خجالت پسنديده نيست. «لا يَسْتَحْيِي»

2- حقايق والا و مهم را مى‏توان با زبان ساده ومثال بيان نمود. «أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا»

3- مؤمن كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است. «فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ»

4- مثال‏هاى قرآن، وسيله تربيت و رشد است. «فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ»

5- مثال‏هاى قرآن، حقّ ودر مقام بيان حقايق است. «أَنَّهُ الْحَقُّ»

6- انسانِ حقيقت‏جو، از هر نورى راه را مى‏يابد، ولى شخص بهانه‏گير و اشكال‏تراش، به هر چراغى خرده مى‏گيرد. «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»

7- كفر و لجاجت، عامل بهانه‏گيرى است. «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»

8- فسق، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است. «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»

9- مثال‏هاى قرآن، وسيله هدايت يا ضلالت است. «يُضِلُّ بِهِ، يَهْدِي بِهِ»*

10- خداوند، پيمان‏شكن را فاسق و فاسق را گمراه مى‏كند. «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»

سوره البقرة، آيه 27

«27» الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ‏

(فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى‏نمايند، و در زمين فساد مى‏كنند، قطعاً آنان زيان‏كارانند.

نكته‏ها:

پيمان‏هاى الهى كه در اين آيه مطرح گرديده، متعدّد است: خداوند از انبيا پيمان گرفته تا آيات الهى را به مردم بگويند. «1» و از اهل كتاب تعهّد گرفته تا كتمان حقايق نكنند و به‏

______________________________
(1). «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ» احزاب، 7.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 84

بشارت‏هاى تورات و انجيل كه درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است عمل كنند. «1» و از عامّه مردم نيز عهد گرفته، به فرمان الهى عمل كرده و راه شيطان را رها كنند. «2»

در اسلام وفاى به عهد واجب است، حتّى نسبت به كفّار و عهدشكن، فاقد دين كامل معرّفى شده، هرچند كه اهل نماز باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «لا دين لمن لا عهد له» «3» آن كس‏كه پايبند تعهّدات خود نيست، از دين كامل ندارد.

خداوند در اين آيه فرمان داده تا با گروه‏هايى پيوند و رابطه داشته باشيم: «أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» در روايات آن گروه‏ها چنين معرّفى شده‏اند: رهبران آسمانى، دانشمندان، خويشاوندان، مؤمنان، همسايگان و اساتيد. و هركس رابطه‏ى خود را با اين افراد قطع كند، خود خسارت مى‏بيند. زيرا جلو رشد و تكاملى را كه در سايه اين ارتباطات مى‏توانسته داشته باشد، گرفته است.

وفاى به عهد، كمالى است كه خداوند خود را به آن ستوده است؛ «وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ» «4» كيست كه بهتر از خدا به پيمانش وفا كند؟. وفاى به عهد حتّى نسبت به مشركان لازم است؛ «فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ» «5» تا پايان مدّت قرارداد به پيمانى كه با مشركان بسته‏ايد وفادار باشيد. همچنين در آيه 25 سوره رعد پيمان‏شكنان لعنت شده‏اند.

عهد دو گونه است: عهدو پيمانى كه مردم با يكديگر مى‏بندند وبايد به آن وفادار باشند. و عهد وپيمانى كه خداوند براى رهبرى يك جامعه، بر عهده‏ى پيامبر يا امام قرار مى‏دهد كه‏اين عهد مقام الهى است. «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» «6»

بخشى از پيمان‏هاى الهى كه اين آيه بر آن تأكيد مى‏كند، همان پيمان‏هاى فطرى است كه خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است. چنانكه حضرت على عليه السلام فلسفه‏ى نبوّت را شكوفا كردن پيمان فطرى مى‏داند. «و واتر اليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته» «7»

______________________________
(1). «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» آل‏عمران، 187.

(2). «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ» اعراف، 172.

(3). بحار، ج 72، ص 198.

(4). توبه، 111.

(5). توبه، 4.

(6). بقره، 124.

(7). نهج‏البلاغه، خطبه 1.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 85

سؤال: عهد خداوند چيست؟

پاسخ: از جمله‏ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» استفاده مى‏شود كه رهبرى آسمانى، عهد خداوند است و از روايات نيز استفاده مى‏شود كه نماز، عهد خداوند است. هرگونه تعهّدى كه انسان بين خود و خدا داشته باشد، عهد الهى است. قوانين عقلى، فكرى و احكام الهى نيز مصداق عهد الهى مى‏باشند.

علّامه مجلسى قدس سره به دنبال آيه‏ى‏ «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» يكصد وده حديث درباره اهميت صله رحم، بيان نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است. «1» در اينجا برخى از نكات جالبى كه در آنها آمده را نقل مى‏كنيم:

* با بستگان خود ديدار داشته باشيد، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.

* صله‏ى رحم، عمر را زياد و فقر را دور مى‏سازد.

* با صله‏ى رحم، رزق توسعه مى‏يابد.

* بهترين قدم‏ها، قدمى است كه براى صله‏ى رحم و ديدار اقوام برداشته مى‏شود.

* در اثر صله رحم، به مقام مخصوصى در بهشت دست مى‏يابيد.

* به سراغ بستگان برويد، گرچه آنها بى اعتنايى كنند.

* صله‏ى رحم كنيد هر چند فاميل از نيكان نباشد.

* صله‏ى رحم كنيد، گرچه با سلام كردن باشد.

* صله‏ى رحم، مرگ و حساب روز قيامت را آسان مى‏كند.

* بويى از بهشت نصيب شخص قاطع رحم نمى‏شود.

* صله‏ى رحم باعث تزكيه عمل و رشد اموال مى‏شود.

* كمك مالى به فاميل، بيست و چهار برابرِ كمك به ديگران پاداش دارد.

* صله رحم كنيد، گرچه يكسال راه برويد.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «پدرم سفارش كرد، با افرادى كه با فاميل خود رابطه ندارند، دوست مشو». «2»

______________________________
(1). بحار، ج 71، ص 87.

(2). تفسير راهنما ونورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 86

پيام‏ها:

1- پيمان‏شكنى، شيوه‏ى فاسقان است. «الْفاسِقِينَ. الَّذِينَ يَنْقُضُونَ» (فعل مضارع، نشانه دوام و استمرار است.)

2- به پيمان فاسقان، اعتماد نكنيد. كسى‏كه پيمان خداوند را نقض مى‏كند، به عهد و پيمان ديگران وفادار نخواهد بود. «يَنْقُضُونَ، يَقْطَعُونَ»

3- انسان در برابر خداوند مسئول است، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و ميثاق بسته كه به احكام دين عمل كند. «عَهْدَ اللَّهِ»

4- اسلام با انزوا مخالف است. «أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»

5- عهدشكن به خود ضربه مى‏زند، نه خداوند. «أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»

سوره البقرة، آيه 28

«28» كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‏

چگونه به خداوند كافر مى‏شويد، درحالى كه شما (اجسام بى‏روح و) مردگانى بوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مى‏ميراند و بار ديگر شما را زنده مى‏كند، سپس به سوى او باز گردانده مى‏شويد.

نكته‏ها:

بهترين راه خداشناسى، فكر در آفرينش خود و جهان است. حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» «1» پروردگار من كسى است كه زنده مى‏كند ومى‏ميراند. تفكّر در پديده‏ى حيات وانديشيدن در مسئله مرگ، انسان را متوجه مى‏كند كه اگر حيات از خود انسان بود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلًا نبود، بعداً پيدا شد وسپس گرفته مى‏شود؟! خداوند مى‏فرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بى‏جان، جاندار مى‏شود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است.

مسئله حيات، حقيقتش مجهول، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق اين‏

______________________________
(1). بقره، 258.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 87

حيات نيز حقيقتش قابل درك نيست، ولى آثارش در هر چيز روشن است.

پيام‏ها:

1- بيدار كردن عقل و فطرت، يكى از شيوه‏هاى تبليغ و ارشاد است. «كَيْفَ تَكْفُرُونَ ...»

2- تفكّر در تحولات مرگ و حيات، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است.

«كُنْتُمْ أَمْواتاً» خودشناسى مقدّمه خداشناسى است.

3- در بينش الهى، هدف از حيات ومرگ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است.

«ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» مولوى در دفتر سوم مثنوى مى‏گويد:

از جمادى مُردم و نامى شدم‏ از نما مُردم ز حيوان سر زدم‏
مُردم از حيوانى و انسان شدم‏ پس چه ترسم كِى زمردن كم شدم‏
بار ديگر از ملك پرّان شوم‏ آنچه در وَهم نايد آن شوم‏

سوره البقرة، آيه 29

«29» هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏

اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است.

نكته‏ها:

كلمه «سماء» در زبان عربى به معنى بالاست. گاهى به چند مترى بالاتر از سطح زمين، مانند شاخه‏هاى درخت كه در ارتفاع كمى قرار دارند، گفته شده است: «وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» «1» و گاهى به ارتفاع ابرها كه از آن باران مى‏بارد؛ «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» «2» و گاهى به جوّ اطراف زمين اطلاق شده است. «جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً» «3»

______________________________
(1). ابراهيم، 24.

(2). ق، 9.

(3). انبياء، 32.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 88

پيام‏ها:

1- كفر به خداوند بخشنده‏ى توانا وبرطرف كننده نيازها، شگفت انگيز است.

«كَيْفَ تَكْفُرُونَ ... هُوَ الَّذِي ...»

2- هستى، براى بشر آفريده شده است. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»

3- نظام هستى، هدفدار است و در آفرينش جهان، تدبير و طرح حكيمانه مطرح بوده است. «خَلَقَ لَكُمْ»

4- هيچ آفريده‏اى در طبيعت بيهوده نيست، هر چند ما راه استفاده از آن را ندانيم.

«خَلَقَ لَكُمْ»

5- اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»

6- دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا. «خَلَقَ لَكُمْ»

7- انسان مى‏تواند از نظر علمى، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره‏بردارى و آن را تسخير كند. «لَكُمْ»

8- بهره‏گيرى از مواهب زمين، براى همه است. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ»

9- آسمان‏هاى متعدد جهان، داراى اعتدال و بدون كمترين اعوجاج و ناهماهنگى است. «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»

10- آفرينش آسمان‏ها و زمين، همه بر اساس علم الهى است. «خَلَقَ لَكُمْ ... عَلِيمٌ»

11- آفرينش زمين و آسمان‏هاى هفتگانه، دليل توانايى خدا بر زنده كردن مردگان است كه در آيه قبل آمده بود. «ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ... هُوَ الَّذِي»

سوره البقرة، آيه 30

«30» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 89

وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى‏كنيم.

خداوند فرمود: همانا من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.

نكته‏ها:

در آيه‏ى قبل خوانديم كه خداوند، همه‏ى مواهب زمين را براى انسان آفريده است. در اين آيه و آيات بعد، مسأله‏ى خلافت انسان در زمين مطرح مى‏شود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خدا و سجده آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.

فرشتگان، يا از طريق اخبار الهى ويا مشاهده‏ى انسان‏هاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا در همين عالم ويا به خاطر پيش‏بينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى وتزاحم‏هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيش‏بينى مى‏كردند.

گرچه همه‏ى انسان‏ها، بالقوّه استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفه‏ى خدا نيستند و به فرموده روايات افراد خاصى هستند، چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازه‏اى سقوط مى‏كنند كه از حيوان هم پست‏تر مى‏شوند. چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» «1»

قرارگاه اين خليفه، زمين است، ولى لياقت او تا «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏» «2» مى‏باشد.

به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنند و گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمى‏زنند و فرشتگان مى‏دانستند كه براى هر آفريده‏اى، هدفى عالى در كار است.

سؤال: چرا خداوند در آفرينش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟

پاسخ: انسان، مخلوق ويژه‏اى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده: «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «3» و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفت:

______________________________
(1). اعراف، 179.

(2). نجم، 9.

(3). تين، 4.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 90

«فَتَبارَكَ اللَّهُ» «1»*

سؤال: خدايى كه دائماً حاضر، ناظر وقيّوم است چه نيازى به جانشين وخليفه دارد؟

پاسخ: اوّلًا جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است، بلكه اين مقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبه‏ى انسانيّت است. ثانياً نظام آفرينش بر اساس واسطه‏هاست. يعنى با اينكه خداوند مستقيماً قادر بر انجام هر كارى است، ولى براى اجراى امور، واسطه‏هايى را قرار داده كه نمونه‏هايى را بيان مى‏كنيم:

* با اين‏كه مدبّر اصلى اوست: «اللَّهُ الَّذِي ... يُدَبِّرُ» «2» ليكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» «3»

* با اين‏كه شفا به دست اوست؛ «فَهُوَ يَشْفِينِ» «4» امّا در عسل شفا قرار داده است. «فيه شفاء» «5»

* با اين‏كه علم غيب مخصوص اوست؛ «إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» «6» ليكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مى‏كند. «إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» «7»

پس انسان مى‏تواند جانشين خداوند شود و اطاعت از او، همچون اطاعت از خداوند باشد.

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «8» و بيعت با او نيز به منزله‏ى بيعت با خداوند باشد. «انّ‏ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ ... إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» «9» و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبّكم فقد احب الله» «10»

براى قضاوت درباره‏ى موجودات، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنها بيشتر از انسان است. ابليس نيز خود را مى‏بيند و مى‏گويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمى‏رود. امّا خداوند متعال مجموعه را مى‏بيند كه انسان بهتر است و مى‏فرمايد: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

______________________________
(1). مؤمنون، 14.

(2). يونس، 3.

(3). نازعات، 5.

(4). شعراء، 80.

(5). نحل، 69.

(6). يونس، 20.

(7). جنّ، 27.

(8). نساء، 80.

(9). فتح، 10.

(10). زيارت جامعه كبيره.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 91

پيام‏ها:

1- شايد بتوان از اين دو آيه (29- 30) فهميد: خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ... إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ» چنانكه حضرت على عليه السلام فرمود: «فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم ...» «1» همين كه زمين را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد، انسان را آفريد.

2- آفرينش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت. «قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ»

3- انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»

4- انسان، جانشين دائمى خداوند در زمين است. «جاعِلٌ» (كلمه «جاعل» اسم فاعل و رمز تداوم است.)

5- انسان مى‏تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفةاللهى باشد. «جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» البتّه ستمكاران از نيل به اين مقام محروم شده‏اند: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» «2»

6- ملائكه، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مى‏دانستند. «يُفْسِدُ ... وَ يَسْفِكُ» (فعل مضارع نشانه‏ى استمرار است.)

7- حاكم و خليفه‏ى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خليفه نبايد «يفسد فى الارض» باشد.

8- طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»

9- عبادت و تسبيح در فضاى آرام، تنها ملاك و معيار لياقت نيست. «نَحْنُ نُسَبِّحُ»

10- به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. با آنكه خداوند مى‏دانست گروهى از انسان‏ها فساد مى‏كنند، امّا نعمت‏

______________________________
(1). نهج‏البلاغه، خطبه 91.

(2). بقره، 124.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 92

آفرينش را از همه سلب نكرد.

11- مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِيها»

12- خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، ليكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

13- توقّع نداشته باشيد همه‏ى مردم بى‏چون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند.

زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مى‏كنند. «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها»

14- علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «ما لا تَعْلَمُونَ»

سوره البقرة، آيه 31

«31» وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏

و خداوند همه‏ى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟

نكته‏ها:

خداوند متعال اسما «1» و اسرار عالم، از نام اولياى خود «2» تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السلام: تمام زمين‏ها، كوهها، دره‏ها، بستر رودخانه‏ها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست، به آدم شناسانده شد. «3»

پيام‏ها:

1- معلّم واقعى خداست وقلم، بيان، استاد وكتاب، زمينه‏هاى تعليم هستند. «عَلَّمَ»

2- برترى انسان بر فرشتگان، به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ ...»

______________________________
(1). «اسم» در عرف ما فقط به معنى نام و نشان است، ولى در فرهنگ قرآنى نامِ همراه بامحتواست. چنانكه‏ «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» يعنى خداوند صفات عاليه دارد.

(2). تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 54 و اكمال الدين صدوق، ج 1، ص 14.

(3). تفسير مجمع‏البيان.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 93

3- انسان براى دريافت تمام علوم، استعداد و لياقت دارد. «كُلَّها»

4- فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم، علم بيشترى داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بيشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ... عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»

5- براى روشن كردن ديگران، بهترين راه، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوت‏ها و لياقت‏هاست. «عَلَّمَ ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ ... فَقالَ أَنْبِئُونِي»

6- فرشتگان، خود را به مقام خليفةاللهى لايق‏تر مى‏دانستند. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» «1»

سوره البقرة، آيه 32

«32» قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏

فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته‏اى نمى‏دانيم، همانا تو داناى حكيمى.

نكته‏ها:

ابليس و ملائكه هر كدام به نوعى خود را برتر از آدم مى‏ديدند؛ ابليس به واسطه‏ى خلقت؛ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» «2» و فرشتگان به واسطه‏ى عبادت؛ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» امّا ابليس در برابر فرمان سجده خداوند، ايستادگى كرد، ولى فرشتگان چون حقيقت را فهميدند، پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار كردند. «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا»

پيام‏ها:

1- عذرخواهى از سؤال بدون علم، يك ارزش است. «سُبْحانَكَ»

2- اوج گرفتن‏ها و خود برتر ديدن‏ها بايد تنظيم شود. گويندگان سخن «نسبح و نقدس» گفتند: «لا عِلْمَ لَنا»

3- به جهل خود اقرار كنيم. «لا عِلْمَ لَنا»* فرشتگان عالى‏ترين نوع ادب را به نمايش گذاشتند. كلمات: «سُبْحانَكَ، لا عِلْمَ لَنا، عَلَّمْتَنا، إِنَّكَ، أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»، همه‏

______________________________
(1). در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» يعنى اگر شما فرشتگان در ادّعاى لايق‏تر بودن خود، صادق هستيد. تفسير نورالثقلين.

(2). اعراف، 12.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 94

نشانه‏ى ادب است.

4- علم فرشتگان، محدود است. «لا عِلْمَ لَنا»

5- علم خداوند، ذاتى است؛ «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ» ولى علم ديگران، اكتسابى است.

«عَلَّمْتَنا»

6- امور عالم را تصادفى نپنداريم. «أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»

سوره البقرة، آيه 33

«33» قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ‏

(خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام‏هاى آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نام‏هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد (نيز) مى‏دانم.

پيام‏ها:

1- به استعدادهاى لايق، فرصت شكوفايى و بروز بدهيد. «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»

2- در آزمون علمى كه خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برترى يافت. «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»

3- ملائكه علاوه بر آنچه گفتند، مسائلى را هم كتمان مى‏داشتند. «كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»

سوره البقرة، آيه 34

«34» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ‏

و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 95

نكته‏ها:

به فرموده قرآن، ابليس از نژاد جنّ بود كه در جمع فرشتگان عبادت مى‏كرد. «كانَ مِنَ الْجِنِّ» «1»

سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود، در واقع بندگى و عبوديت خداست. «2» زيرا عبادت واقعى، عملى است كه خداوند بخواهد، نه آنكه طبق ميل ما باشد. ابليس حاضر بود قرن‏ها سجده كند، ولى به آدم سجده نكند.

سجده براى آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلكه به خاطر نسل و اولاد او نيز بوده است.

چنانكه در جاى ديگر مى‏فرمايد: «خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» «3» و امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: سجده بر آدم به خاطر ذرّيه و نسل او بود. «4»

سجده فرشتگان موقّتى بود، امّا نزول آنها بر مؤمنان و استغفارشان براى آنان دائمى است.

«الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» «5»

سجده‏ى بر آدم نه به خاطر جسم او، بلكه به خاطر روح الهى اوست. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» «6»

بى‏انصافى است كه به فرمان خدا تمام فرشتگان بر انسان سجده كنند، ولى انسان براى خدا سجده نكند.

پيام‏ها:

1- فرشتگان نيز مانند انسان، مورد خطاب وامر ونهى قرار دارند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ»

2- لياقت، از سابقه مهمتر است. فرشتگان قديمى بايد براى انسان تازه به دوران رسيده امّا لايق، سجده كنند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ»

______________________________
(1). كهف، 50.

(2). عيون اخبارالرضا.

(3). اعراف، 11.

(4). تفسير صافى.

(5). كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست و در اين عقيده پايدار بودند فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند. فصّلت، 30. و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» يعنى فرشتگان براى اهل ايمان دائماً در حال استغفارند. غافر، 7.

(6). حجر، 29.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 96

3- خطرناك‏تر از نافرمانى در عمل، بى‏اعتقادى به فرمان است. «أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ»

4- تكبّر وجسارت ابليس، سرچشمه‏ى بدبختى‏هاى او شد. «كانَ مِنَ الْكافِرِينَ»*

سوره البقرة، آيه 35

«35» وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ‏

و گفتيم: اى آدم! تو و همسرت در اين باغ سكونت گزين و از (هر كجاى) آن هر چه مى‏خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.

نكته‏ها:

در فرهنگ قرآن، «شجر» علاوه بر درخت، به «بوته» هم گفته مى‏شود. مثلًا به بوته كدو مى‏گويد: «شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ» «1»، بنابراين اگر در روايات و تفاسير مى‏خوانيم كه مراد از شجر در اين آيه گندم است، جاى اشكال نيست.

«جنات» به باغهاى دنيا نيز گفته مى‏شود، چنانكه در سوره‏ى قلم آيه 17 آمده است: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ» ما صاحبان باغ را آزمايش كرديم. آنچه از آيات ديگر قرآن و روايات استفاده مى‏شود، باغى كه آدم در آن مسكن گزيد، بهشت موعود نبوده است زيرا:

1. آن بهشت، براى پاداش است و آدم هنوز كارى نكرده بود كه استحقاق پاداش داشته باشد.

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ» «2»

2. كسى‏كه به بهشت وارد شود، ديگر خارج نمى‏شود. «وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ» «3»

3. در آن بهشت، امر و نهى و ممنوعيّت و تكليف نيست، در حالى كه آدم از خوردن درخت نهى شد. به علاوه در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز آمده است كه بهشت آدم، بهشت موعود نبوده است.

نهى حضرت آدم، نهى تكليفى نبود كه انجامش حرام باشد، بلكه جنبه‏ى توصيه و راهنمايى داشت.

______________________________
(1). صافات، 146.

(2). آل‏عمران، 142.

(3). حجر، 48.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 97

پيام‏ها:

1- در شيوه‏ى تربيت، هرگاه خواستيد كسى را از كار يا چيزى باز داريد، ابتدا راههاى صحيح، باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود. ابتدا فرمود:

«كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» سپس فرمود: «لا تَقْرَبا»

2- نزديك شدن به گناه همان و افتادن در دامن گناه همان. «لا تَقْرَبا ... فَتَكُونا»

3- تخلّف از راهنمايى‏هاى الهى، ظلم به خويشتن است. «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» آدم و همسرش نيز براى توبه گفتند: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» البتّه با توجّه به عصمت انبيا مراد از ظلم در اين قبيل موارد، ترك اولى‏ است.

سوره البقرة، آيه 36

«36» فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ‏

پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارج كرد و (در اين هنگام به آنها) گفتيم: فرود آييد! در حالى كه بعضى شما دشمن برخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره و برخوردارى است.

نكته‏ها:

از آيه‏ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» كه قبلًا خوانديم، استفاده مى‏شود كه غرض اصلى از خلقت آدم اين بود كه وى در زمين زندگى كند، ولى زندگى در زمين نيازمند يك نوع آمادگى بود و بايد آدم بداند كه:

1. آزاد مطلق نيست. در زندگى او، امر و نهى و تكليف وجود دارد.

2. ابليس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده‏هاى دروغ، انسان را فريب دهد.

3. اطاعت از شيطان، عامل سقوط اوست.

4. توبه، وسيله جبران است.

امام رضا عليه السلام مى‏فرمايد: ماجراى لغزش آدم، قبل از رسيدن به مقام نبوّت بوده و از

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 98

لغزش‏هاى كوچكى بوده كه قابل عفو است. «1»

شيطان براى ايجاد لغزش، دست به هر نوع تاكتيك روانى وتبليغاتى زد، از جمله:

الف: براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد. «قاسمهما» «2»

ب: قيافه‏ى خيرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خيرخواهان شما هستم. «إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» «3»

ج: وعده ابديّت داد، كه اگر اين گياه را بخوريد، زندگى و حكومت ابدى خواهيد داشت. «شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏» «4»

د: دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ» «5» يعنى پروردگارتان شما را نهى نكرد مگر از ترس اينكه شما فرشته شويد يا به زندگى ابدى برسيد.

پيام‏ها:

1- خطر شيطان، براى بزرگان نيز هست. او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فَأَزَلَّهُمَا»

2- شيطان، دشمن ديرينه‏ى نسل بشر است. زيرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فَأَزَلَّهُمَا»

3- انسان به خودى خود، جايزالخطا و وسوسه‏پذير است. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ»

4- هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت‏هايى كه دارد بهشتى است، ولى خلاف‏ها او را سقوط مى‏دهد. «فَأَخْرَجَهُما»

5- از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏هاى ابليس، عبرت بگيريم. تحت نفوذ شيطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محروميّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ ... فَأَخْرَجَهُما»

6- زندگى دنيا، موقّتى است. «الى حين»

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين.

(2). اعراف، 21.

(3). اعراف، 21.

(4). طه، 120.

(5). اعراف، 20.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 99

سوره البقرة، آيه 37

«37» فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‏

پس آدم از سوى پروردگارش كلماتى دريافت كرد، (وبا آن كلمات توبه كرد،) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند. همانا او توبه‏پذير مهربان است.

نكته‏ها:

چون آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيله‏ى آن كلمات، توبه نمود. «1»

طبق آنچه از روايات شيعه وسنّى استفاده مى‏شود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيله‏ى آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد و اهل‏بيت او عليه‏و عليهم السلام است. چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبه‏اش، خداوند را به اين نام‏ها قسم داد: «بحّق محمّد وعلىّ و فاطمة و الحسن و الحسين» «2» البتّه برخى معتقدند، مراد از كلمات، همان جمله‏اى است كه در سوره‏ى اعراف آمده است:

«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» «3» خدايا! ما به خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزى و مورد رحمت قرار ندهى، حتماً از زيانكاران خواهيم بود.

بنابراين اولين توبه در روى زمين، با توسّل به محمّد و آل محمّد پذيرفته شد.

پيام‏ها:

1- همچنان كه توفيق توبه از خداست، بايد چگونگى و راه توبه را نيز از خداوند دريافت كنيم. «مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ»

2- قبول توبه و ارائه‏ى راه آن، از شئون تربيت و ربوبيّت خداست. «مِنْ رَبِّهِ»

______________________________
(1). توبه، به معنى بازگشت است. اگر توبه را به خدا نسبت دهيم، به معنى بازگشت لطف و رحمت او بر بنده‏ى خلافكار و پشيمان است؛ «هُوَ التَّوَّابُ»* و اگر آنرا به بنده نسبت دهيم به معنى بازگشت انسان خطاكار به سوى خداوند است. «فَتابَ عَلَيْهِ»

(2). تفسير درّالمنثور.

(3). اعراف، 23.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 100

3- اين همه لطف و قبول توبه، تنها كار خداست. «هُوَ»

4- اگر توبه واقعى باشد، خداوند آن را مى‏پذيرد. «هُوَ التَّوَّابُ»

5- اگر توبه را شكستيم، باز هم خداوند توبه را مى‏پذيرد. «هُوَ التَّوَّابُ»

6- عذرپذيرى خدا همراه با رحمت است، نه عتاب وسرزنش. «التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

سوره البقرة، آيه 38

«38» قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‏

گفتيم: همگى از آن (باغ به زمين) فرود آييد، اگر هدايتى از طرف من براى شما آمد، پس هركه از هدايت من پيروى كند، نه برايشان بيمى است ونه غمگين خواهند شد.

سوره البقرة، آيه 39

«39» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏

و (لى) كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنان اهل دوزخ‏اند و هميشه در آن خواهند بود.

نكته‏ها:

گرچه اعتراف به خطا و توبه‏ى آدم و حوّا، سبب شد كه خداوند آنان را عفو كند، ولى بعد از توبه بار ديگر به بهشت برنمى‏گردد. زيرا آثار وضعى لغزش، غير از عفو الهى است.

فرمان هبوط در چند آيه‏ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در اين آيه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است. همچنين اميدوار مى‏كند كه اگر از هدايت الهى پيروى كنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت.

پيام‏ها:

1- گاهى يك حركت، دامنه‏ى تأثيرات خوب وبدش در همه‏ى عصرها و نسل‏ها گسترده مى‏شود. «اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً»

2- با يك لغزش و خطا، نبايد كسى را طرد كرد، زيرا انسان قابل ارشاد و

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 101

هدايت پذير است. «يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»

3- براى راهنمايى بشر، آمدن انبيا قطعى است. «يَأْتِيَنَّكُمْ»

4- هدايت واقعى تنها از طرف خداست. «مِنِّي هُدىً»

5- امنيّت و آرامش واقعى، در سايه‏ى پيروى از دين و دستورات خداوند حاصل مى‏شود. «فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»

سوره البقرة، آيه 40

«40» يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ‏

اى فرزندان اسرائيل! نعمت‏هايم را كه به شما ارزانى داشتم، به خاطر بياوريد و به پيمانم (كه بسته‏ايد) وفا كنيد، تا من (نيز) به پيمان شما وفا كنم و تنها از من پروا داشته باشيد.

نكته‏ها:

اسرائيل، نام ديگر حضرت يعقوب است كه از دو كلمه‏ى «اسر» و «ئيل» تركيب يافته است.

«اسر» به معناى بنده و «ئيل» به معناى خداوند است. بنابراين اسرائيل در لغت به معناى بنده‏ى خداست.

تاريخ بنى‏اسرائيل و اسارت آنان به دست فرعونيان و نجات آنها به دست حضرت موسى عليه السلام وبهانه‏گيرى وارتداد آنان، يك سرنوشت وتاريخ ويژه‏اى براى اين قوم به وجود آورده است. اين تاريخ براى مسلمانان نيز آموزنده و پندآموز است كه اگر به هوش نباشند، به گفته روايات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.

پيمان‏هاى الهى، شامل احكام كتاب‏هاى آسمانى و پيمان‏هاى فطرى كه خداوند از همه گرفته است، مى‏شود. در قرآن به مسئله امامت، عهد گفته شده است: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» «1» يعنى پيمان من «مقام امامت» به افراد ظالم نمى‏رسد. پس وفاى به عهد يعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او.

______________________________
(1). بقره، 124.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 102

همچنين در روايات مى‏خوانيم: نماز، عهد الهى است. «1»

پيام‏ها:

1- ياد نعمت‏هاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذْكُرُوا ... أَوْفُوا»

به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او ياد كنيد تا زمينه‏ى پذيرش پيدا شود. «اذْكُرُوا»

2- ياد و ذكر نعمت‏ها، واجب است. «اذْكُرُوا»

3- نعمت‏هايى كه به نياكان داده شده، به منزله‏ى نعمتى است كه به خود انسان داده شود. با اينكه نعمت‏ها به اجداد يهودِ زمان پيامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان مى‏گويد فراموش نكنند. «اذْكُرُوا»

4- وفا به پيمان‏هاى الهى، واجب است. «بِعَهْدِي»

5- بهره‏گيرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسير تكاليف الهى است. «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» آرى، اگر مطيع خدا بوديم، خداوند نيز دعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»

6- در انجام تكاليف الهى، از هيچ قدرتى نترسيم و ملاحظه‏ى كسى را نكنيم.

تبليغات سوء دشمن، ملامت‏ها، تهديدها و توطئه‏ها مهم نيست، قهر خدا از همه مهمتر است. «وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ»

سوره البقرة، آيه 41

«41» وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ‏

و به آنچه (از قرآن) نازل كردم، ايمان بياوريد كه تصديق مى‏كند آنچه را (از تورات) با شماست. و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد.

______________________________
(1). وسائل، ج 4، ص 110.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 103

نكته‏ها:

اين آيه خطاب به دانشمندان يهود مى‏فرمايد: قرآن، هماهنگ با بشاراتى است كه در تورات شماست. «1» شما دانشمندان، زمانى مبلغ و منتظر ظهور اسلام بوديد، اكنون پيشگامان كفر نشويد تا به پيروى از شما، ساير يهود از اسلام آوردن سر باز زنند، آيات الهى را به بهاى ناچيزِ رياست دنيا، نفروشيد و از خدا بترسيد.

پيام‏ها:

1- اعتقادات صحيح مردم را قبول كنيم، تا آنان نيز سخن ما را بپذيرند. «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»

2- وجود تحريف در بخشى از تورات و انجيل، مانع قبولى بخش‏هاى ديگر نيست. «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»

3- انحراف علما، سبب انحراف ديگران مى‏شود. «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ»

4- رمز سكوت و كتمان‏هاى نابجاى دانشمندان، وابستگى‏هاى مادّى آنان است.

«وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا»

5- با توجّه به اين‏كه متاع دنيا قليل است، رسيدن به تمام منافع دنيا، ارزش يك لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِيلًا»

6- به جاى نگرانىِ از دست دادن مال ومقام بايد از قهر خدا ترسيد. «إِيَّايَ فَاتَّقُونِ»

سوره البقرة، آيه 42

«42» وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏

و حقّ را با باطل نپوشانيد و حقيقت را با اين‏كه مى‏دانيد، كتمان نكنيد.

نكته‏ها:

كلمه «لُبْس» به معناى پوشاندن و «لَبْس» به معناى شكّ و ترديد است.

______________________________
(1). مراد از هماهنگى قرآن با تورات تحريف نشده، هماهنگى كلّى و اجمالى است، نه هماهنگى‏در تمام احكام.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 104

امتياز انسان، به شناخت اوست و كسانى كه با ايجاد شكّ و وسوسه و شيطنت، حقّ را مى‏پوشانند و شناخت صحيح را از مردم مى‏گيرند، در حقيقت يگانه امتياز انسان بودن را گرفته‏اند و اين بزرگترين ظلم است.

حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نيست. (چون مردم آگاه مى‏شوند و آن را ترك مى‏كنند.) و اگر حقّ نيز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مى‏شود. لكن خطر آنجاست كه حقّ و باطل، بهم آميخته شده و از هر كدام بخشى چنان جلوه داده شود كه زمينه‏ى تسلّط شيطان بر هوادارانش فراهم شود. «1»

پيام‏ها:

1- نه حقّ را با باطل مخلوط كنيم و آن را تغيير دهيم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازيم. «لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ، لا تكتموا الحق»

2- وجدان وفطرت، بهترين گواه بر حقّ پوشى انسان است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»*

سوره البقرة، آيه 43

«43» وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ‏

و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و همراه با ركوع كنندگان، ركوع نماييد.

پيام‏ها:

1- بعد از دعوت به ايمان، دعوت به عمل صالح است. «آمِنُوا ... أَقِيمُوا»

2- نماز و زكات، در آئين يهود نيز بوده است. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»

3- رابطه با خدا، از طريق نماز و كمك به خلق خدا، از طريق زكات و همراهى با ديگران، يك مثلّث مقدّس است. «أَقِيمُوا، آتُوا، ارْكَعُوا»

4- شايد بتوان گفت اصل فرمان نماز، با جماعت است. اساس دين بر حضور در اجتماع و دورى از انزوا و گوشه‏نشينى است. «وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ»

______________________________
(1). نهج‏البلاغه، كلام 49.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 105

سوره البقرة، آيه 44

«44» أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏

آيا مردم را به نيكى دعوت كرده و خودتان را فراموش مى‏نماييد؟ با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى‏خوانيد، آيا هيچ فكر نمى‏كنيد؟

نكته‏ها:

دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مى‏كردند و بشارت ظهور حضرت را مى‏دادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود كه اسلام آورده بودند، توصيه مى‏كردند كه مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمى‏آوردند. «1»

در روايات آمده است: دانشمندى كه ديگران را به بهشت دعوت كند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترين وسخت‏ترين حسرت‏ها را خواهد داشت. «2»

حقّ تلاوت، عمل است. امام صادق عليه السلام فرمود: «كونوا دعاة النّاس باعمالكم و لاتكونوا دعاةً بالسنتكم» «3» با اعمال خودتان مردم را دعوت كنيد، نه تنها با گفتار.

از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: سوگند كه من شما را به كارى دعوت نمى‏كنم، مگر آنكه خودم پيشگام باشم و از كارى نهى نمى‏كنم مگر آنكه خودم قبل از شما آن را ترك كرده باشم. «4»

همچنين آن حضرت فرمود: هر كس خود را امام ديگران قرار داد، ابتدا بايد به تعليم خود بپردازد. «5»

امام كاظم عليه السلام فرموده‏اند: «طوبى للعلماء بالفعل و ويل للعلماء بالقول» «6» درود بر عالمانى كه به گفته خود عمل مى‏كنند و واى بر عالمانى كه فقط حرف مى‏زنند.

______________________________
(1). نمونه، ج 1، ص 214.

(2). بحار، ج 2، ص 37.

(3). نورالثقلين، ج 1، ص 57.

(4). نهج‏البلاغه، خطبه 175.

(5). نهج‏البلاغه، حكمت 73.

(6). بحار، ج 78، ص 299.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 106

عالم بى‏عمل در قالب تمثيل‏

الف: در قرآن: عالم بى‏عمل، به الاغى تشبيه شده است كه بار كتاب حمل مى‏كند، ولى خود از آن بهره‏اى نمى‏برد. «1»

ب: در روايات:

* رسول خدا صلى الله عليه و آله: عالم بى‏عمل، مثل چراغى است كه خودش مى‏سوزد، ولى نورش به مردم مى‏رسد. «2»

* رسول خدا صلى الله عليه و آله: عالم بى‏عمل، چون تيرانداز بدون كمان است. «3»

* عيسى عليه السلام: عالم بى‏عمل، مثل چراغى است بر پشت‏بام كه اتاق‏ها تاريك‏اند. «4»

* على عليه السلام: عالم بى‏عمل، چون درخت بى‏ثمر وگنجى است كه انفاق نشود. «5»

* امام صادق عليه السلام: موعظه‏ى عالم بى‏عمل، چون باران بر روى سنگ است كه در دلها نفوذ نمى‏كند. «6»

ج: عالم بى‏عمل، در كلام انديشمندان:

گرسنه‏اى است روى گنج خوابيده.

تشنه‏اى است بر كنار آب و دريا.

طبيبى است كه خود از درد مى‏نالد.

بيمارى است كه دائماً نسخه درمان را مى‏خواند، ولى عمل نمى‏كند.

منافقى است كه سخن و عملش يكى نيست.

پيكرى است بى‏روح.

پيام‏ها:

1- آمران به معروف، بايد خود عامل به معروف باشند. «تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»

______________________________
(1). جمعه، 5.

(2). كنزالعمّال، ح 29109.

(3). بحار، ج 10، ص 100.

(4). بحار، ج 14، ص 309.

(5). غررالحكم.

(6). بحار، ج 2، ص 39.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 107

2- اگر مقدّمات فراموشى را خودمان فراهم كرده باشيم، معذور نيستيم. عذر فراموشكارى پذيرفته است كه بى‏تقصير باشد. «تَنْسَوْنَ، تَتْلُونَ»

3- تلاوت كتاب آسمانى كافى نيست، تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

4- خود فراموشى، نشانه‏ى بى‏خردى است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

Version:0.9 StartHTML:-1 EndHTML:-1 StartFragment:000081 EndFragment:302648

ه‏ها:

مراد از فرمان «قتل نفس» در جمله: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» خودكشى نيست، بلكه يكديگر را كشتن است. نظير آيه‏ى شريفه: «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» «1» همديگر را طعنه نزنيد. و يا نظير آيه‏ى‏ «فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ» «2»، يعنى همديگر را سلام دهيد.

پذيرفتن اين نحو توبه‏ى سخت، براى يهوديان فضليت است. زيرا خداوند در انتقاد از مسلمانان منافق مى‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ» «3» اگر بر آنان فرمان كشتن همديگر را واجب مى‏نموديم و يا فرمان خروج از سرزمين خودشان را صادر مى‏كرديم، آنرا جز افراد اندكى انجام نمى‏دادند.

______________________________
(1). حجرات، 11.

(2). نور، 61.

(3). نساء، 66.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 119

پيام‏ها:

1- مردم را با محبّت براى پذيرش حدود الهى آماده كنيد. «يا قَوْمِ ... فَاقْتُلُوا»

2- شرك، ظلم به خويشتن است. «ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ»

3- هر چه برهان و معجزه و دليل بيشتر عرضه شود، تكليف سنگين‏تر و تخلّف از آن خطرناك‏تر خواهد بود. گوساله‏پرستى، بعد از ديدن آن همه معجزه، توبه‏اى جز اعدام ندارد. «فَتُوبُوا ... فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»

4- حكم مرتدّ، مرگ است. «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»

5- مرگ در رحمت الهى، بهتر از زندگى در لعنت الهى است. «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»

6- اجراى حدود الهى، گرچه به قيمت قتل انسان باشد، به نفع اوست. «فَاقْتُلُوا ... ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»

7- اساس دستورات الهى، خير رسانى به انسان است. «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»

8- براى جريمه‏هاى سنگين، بايد بركات زيادى گفته شود تا مردم آماده پرداخت آن شوند. «فَاقْتُلُوا ... ذلِكُمْ خَيْرٌ، فَتابَ عَلَيْكُمْ،* إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

سوره البقرة، آيه 55

«55» وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‏

و (نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه گفتيد: اى موسى! هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اينكه خدا را آشكارا (به چشم خود) ببينيم، پس صاعقه (جان) شما را گرفت، در حالى كه تماشا مى‏كرديد.

نكته‏ها:

پيروان حضرت موسى دو گروه شدند:

الف: گروهى برگزيده كه همراه موسى عليه السلام براى مناجات و شنيدن كلام خداوند به كوه طور آمدند، ولى وقتى گفتگوى خدا و موسى را شنيدند، گفتند: از كجا بدانيم كه اين صدا از خداست، بايد خدا را با چشم ببينيم تا بپذيريم.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 120

ب: گروهى كه با هارون ماندند و در غياب حضرت موسى، گوساله‏پرست شدند. آيه 154 سوره اعراف در مورد كسانى كه ديدن خدا را طلب كردند، مى‏فرمايد: «أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» آنها را زمين لرزه گرفت. شايد صاعقه‏اى كه در اين آيه مطرح است، همراه با زمين لرزه بوده و آنها با اين صاعقه از دنيا رفتند. چون آيه بعد مى‏فرمايد: شما را بعد از مرگ دوباره برانگيختيم.

اين آيه پيامبر اسلام را تسلّى و دلدارى مى‏دهد كه از درخواست‏هاى بيهوده مردم نگران مباش. زيرا مردم از موسى درخواست‏هاى خطرناكتر داشتند.

پيام‏ها:

1- از عاقبت لجاجت، جسارت، بى‏ادبى و توقّعات نابجاى گذشتگان، عبرت بگيريد. «لَنْ نُؤْمِنَ ... فَأَخَذَتْكُمُ»

2- براى گروهى منطق و استدلال و موعظه كافى است، ولى براى گروهى قهر و غلبه لازم است. «فَأَخَذَتْكُمُ»

3- اگر خداوند نيست تا او را ببينيد، امّا آثار او كه ديدنى است. چرا با ديدن آنها ايمان نمى‏آوريد. «فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»

سوره البقرة، آيه 56

«56» ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏

سپس شما را پس از مرگتان (حيات بخشيديم و) برانگيختيم، شايد شكر او را بجا آوريد.

نكته‏ها:

زنده كردن مجددِ كسانى كه در اثر صاعقه از بين رفتند، به دنبال پريشانى و نگرانى و دعاى حضرت موسى عليه السلام بود كه در آيه 155 سوره‏ى اعراف انشاء اللّه بحث آن خواهد آمد.

پيام‏ها:

1- رجعت و معاد، امر محالى نيست. بعضى از مردگان در همين دنيا زنده شده‏اند. «بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 121

2- رمز بروز برخى تلخى‏ها و سپس نجات از آنها، پيدا شدن روحيّه‏ى شكرگزارى است. «بَعَثْناكُمْ ... لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»

سوره البقرة، آيه 57

«57» وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏

و ابر را بر شما سايبان ساختيم و «منّ» و «سَلوى‏» بر شما نازل كرديم (و گفتيم:) از نعمت‏هاى پاكيزه‏اى كه به شما روزى داديم بخوريد، (ولى شما با بهانه‏جويى‏هاى خود، كفران نعمت كرديد. بدانيد كه) آنها به ما ستم نكردند، بلكه به خودشان ستم كردند.

نكته‏ها:

پس از نجات بنى‏اسرائيل از سلطه‏ى فرعون، به آنان دستور داده شد كه وارد سرزمين فلسطين شوند. آنها به بهانه‏ى اينكه در آنجا افراد ستمگرى هستند، سرپيچى كرده و به موسى گفتند: با خدايت به جنگ آنان برو، ما همين جا نشسته‏ايم. قهر خداوند آنها را فراگرفت و مدّت چهل سال در بيابانِ «تيه» ماندگار شدند، ولى خداوند در آنجا نيز براى آنان ابرها را چون سايه‏بان قرار داد و دو نوع غذاى طبيعى و گوارا به نام‏هاى مَنّ و سَلوى‏، در دسترس آنان گذاشت.

«مِنْ»، به شيره‏ى مخصوص درختان كه چون قطره بر روى آنها مى‏نشيند، گفته مى‏شود كه همان صَمغ است وبرخى به معنى عسل وقارچ گرفته‏اند. «سلوى» به پرندگانى مخصوص كه شبيه كبوترند مى‏گويند.

پيام‏ها:

1- ابر و باد و باران، به فرمان خداوند هستند. «ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ»

2- رازق بودن خداوند، محدود به شرائط خاصّى نيست. در بيابان بى‏آب و علف هم، رزق طبيعى مى‏فرستد. «وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏»

3- خداوند، رزق انسان را از حلال و پاكيزه مقدّر كرده است. «طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 122

4- تخلّف از فرامين الهى، ظلم بر خويشتن است. «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»

سوره البقرة، آيه 58

«58» وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ‏

و (به خاطر بياوريد) زمانى كه گفتيم: وارد اين قريه (بيت المقدّس) شويد و از (نعمت‏هاى فراوان) آن، هر چه مى‏خواهيد با گوارايى بخوريد و از درِ (معبد بيت المقدّس) سجده‏كنان و خاشعانه وارد شويد و بگوييد: «حِطّة» (گناهان ما را بريز)، تا ما خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران، پاداشى افزون خواهيم داد.

نكته‏ها:

چنانكه در سوره‏ى مائده‏ «1» آمده، مراد از «قرية» در اين آيه، بيت‏المقدّس است. پس از چهل سال ماندن در بيابان تيه، بنى‏اسرائيل مأمور شد كه وارد شهر بيت المقدّس شده و به معبد درآيند و موقع داخل شدن به مسجد، كلمه‏ى «حِطّة» را بگويند. «حطّة» به معناى ريزش گناهان و طلب عفو و اظهار توبه است. در تفسير اطيب البيان آمده است كه مراد از باب، دروازه‏ى شهر نيست، بلكه درب مسجد است كه الآن هم به نام «باب الحطّة» معروف مى‏باشد و مراد از «سُجَّداً» نيز سجده‏ى شكر، بعد از ورود به مسجد است.

پيام‏ها:

1- براى ورود به مكان‏هاى مقدّس، احترام مخصوص لازم است. «ادْخُلُوا ... سُجَّداً»

2- بخشش، از اوست، امّا استغفار و طلب آمرزش، بايد از سوى ما باشد. «قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ»

3- آداب دعا وشيوه توبه را نيز بايد از خدا بياموزيم. «ادْخُلُوا ... سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ»

______________________________
(1). مائده، 21.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 123

4- عمل به دستورات خداوند، زمينه‏ى آمرزش ماست. «ادْخُلُوا ... قُولُوا ... نَغْفِرْ لَكُمْ»

5- استغفار، براى گناهكار مايه‏ى آمرزش و براى نيكوكار اعتلاى درجه است.

«نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»

سوره البقرة، آيه 59

«59» فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ‏

امّا ستمگران (آن سخن را) به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود، تبديل كردند (وبه جاى حطّه، به عنوان مسخره گفتند: حنطه، يعنى گندم.) پس ما بر آن ستمكاران به سزاى گناهى كه مرتكب مى‏شدند، عذابى از آسمان فرو فرستاديم.

نكته‏ها:

در آيات 161 و 162 سوره اعراف، مشابه اين آيه وآيه‏ى قبل تكرار شده وكلمه‏ى «رجز» به معناى عذاب، بيمارى طاعون و حالت اضطراب بكار رفته است.

سنّت خداوند، نزول رحمت است و به همين دليل، بهترين غذا «منّ وسَلوى‏» براى بنى‏اسرائيل نازل شد، ولى به خاطر كج روى، عذاب نازل مى‏شود.

پيام‏ها:

1- ظلم و گناه، زمينه‏ساز تغيير و تحريف قانون است. «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا»

2- تا وقتى كه روش و شيوه كارى بيان نشده، انسان آزاد است تا با نظر خود عمل كند، ولى بعد از بيان روشها، عذرى در تغيير آن نيست. «قِيلَ لَهُمْ»

3- جزاى تحريف گران قوانين الهى، قهر و عذاب است. «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»

4- همه‏ى پاداش‏ها و كيفرها مربوط به آخرت نيست، بلكه بعضى از كيفرها در همين دنيا صورت مى‏پذيرد. «فَأَنْزَلْنا ... رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»

5- اگر كج‏روى براى انسان عادت شد، قهر الهى فرا مى‏رسد. «كانُوا يَفْسُقُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 124

سوره البقرة، آيه 60

«60» وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ‏

و (بخاطر بياور) زمانى كه موسى براى قوم خويش طلب آب كرد، به او گفتيم: عصاى خود را به سنگ بزن، ناگاه دوازده چشمه‏ى آب از آن جوشيد، (بطورى كه) هر يك از افراد (طوائف دوازده‏گانه بنى‏اسرائيل) آبشخور خود را شناخت. (گفتيم:) از روزى الهى بخوريد و بياشاميد و در زمين، تبهكارانه فساد نكنيد!

نكته‏ها:

شايد در عدد دوازده، راز و رمزى نهفته است. زيرا عدد ماههاى سال، عدد نقباى بنى‏اسرائيل و تعداد حواريون حضرت عيسى عليه السلام و عدد ائمه‏ى معصومين عليهم السلام، دوازده است.

در آيه، همراه با كلمه‏ى‏ «مُفْسِدِينَ»، «لا تَعْثَوْا» نيز آمده است. «عثوا» به معنى فساد شديد است و شايد در كنار هم قرار گرفتن اين دو كلمه، مى‏خواهد از توجّه و تعمّد و روحيّه‏ى فساد انگيزى نهى كند. چرا كه لغزشِ غير عمد و بدون قصد فتنه‏انگيزى، مورد عفو قرار مى‏گيرد.

پيام‏ها:

1- انبيا، در فكر تأمين نيازهاى مادّى مردم نيز هستند. «إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ»

2- همه چيز، حتّى آبِ خوردن را از خداوند بخواهيم. «اسْتَسْقى‏»

3- قوانين طبيعت، محكوم اراده‏ى خداوند است. «اضْرِبْ ... فَانْفَجَرَتْ»

خداوند هم سبب‏ساز و هم سبب‏سوز است. با يك عصا واز دست يك نفر، يك‏بار آب را مى‏خشكاند و يك‏بار آب را جارى مى‏سازد.

4- دعاى انبيا، مستجاب است. «اسْتَسْقى‏، فَانْفَجَرَتْ»

5- جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، يك معجزه است و پيدايش دوازده‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 125

چشمه براى دوازده قبيله، معجزه‏اى ديگر. «اثْنَتا عَشْرَةَ»

6- توزيع منظّم و عادلانه و حساب شده، مايه‏ى امنيّت و صفا و مانع پيدا شدن اختلاف است. «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»

7- بهره‏گيرى از نعمت‏هاى الهى، نبايد زمينه‏ساز فساد باشد. «كُلُوا ... وَ لا تَعْثَوْا»

8- براى جلوگيرى از فساد، از محبّت‏ها و لطف خداوند به انسان بگوييد. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا ... وَ لا تَعْثَوْا»

سوره البقرة، آيه 61

«61» وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ‏

و (نيز بخاطر آوريد) زمانى كه گفتيد: اى موسى! ما هرگز يك نوع غذا را تحمّل نمى‏كنيم، پس پروردگارت را بخوان تا از آنچه (به طور طبيعى از) زمين مى‏روياند، از سبزى و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما (نيز) بروياند.

موسى گفت: آيا (غذاى) پست‏تر را بجاى نعمت بهتر مى‏خواهيد؟ (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان خارج شده و) وارد شهر شويد، كه هر چه خواستيد براى شما فراهم است. پس (مُهر) ذلّت و درماندگى، بر آنها زده شد و (مجدّداً) گرفتار غضب پروردگار شدند. اين بدان جهت بود كه آنها به آيات الهى كفر مى‏ورزيدند و پيامبران را به ناحقّ مى‏كشتند، و اين به سبب آن بود كه آنان گنهكار و سركش و متجاوز بودند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 126

نكته‏ها:

بنى‏اسرائيل به جاى شكرگزارى از نعمت‏هاى «من و السلوى»، به فكر زياده‏خواهى و تنوّع طلبى افتاده و از غذاهاى زمينى خواستند و براى نمونه، تعدادى از آنها مانند: سبزى، خيار، پياز و سير را نام بردند. حضرت موسى در برابر اين درخواست‏ها، ضمن تأسّف از اين‏كه آنها نعمت‏هاى نيكو و بهتر را با نعمت‏هاى ساده عوض مى‏كنند، به آنها گفت: اگر بناى كاميابى از اينها را داريد، بايد به شهر رفته و با دشمنانتان بجنگيد، شما از يك طرف حال جهاد نداريد و از طرف ديگر تمام امتيازات شهرنشينى را مى‏خواهيد. سرانجام اين قوم با چنين ويژگى‏ها و خصوصيّاتى، به ذلّت و خوارى افتاده و گرفتار قهر و غضب الهى خواهند شد.

تنوّع طلبى و افزون خواهى، دامى براى اسير شدن انسان‏هاست. استعمارگران نيز از همين خصيصه‏ى مردم، براى لباس، مسكن، مركب و تجمّلات استفاده كرده و مردم را به اسارت خود مى‏كشند.

پيام‏ها:

1- شكم‏پرستى، عامل هبوط وسقوط انسان‏هاست. «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ ... اهْبِطُوا»

2- رفاه‏طلبى، زمينه‏ى ذلّت و خوارى است. «لَنْ نَصْبِرَ ... ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ ...»

3- بى‏ادبى، نشانه‏ى روحيّه‏ى سركشى و طغيانگرى است. آنها مى‏توانستند بجاى‏ «لَنْ نَصْبِرَ» هرگز صبر نمى‏كنيم، بگويند: يك‏نواختى غذا براى ما سنگين شده است. و يا بجاى‏ «فَادْعُ لَنا رَبَّكَ»، بگويند: «فادع لنا ربنا»

4- بنى‏اسرائيل، نژاد پر توقّع و افزون طلب هستند. «فَادْعُ لَنا، يُخْرِجْ لَنا»

5- بيان خواسته‏هاى جزيى، نشانه‏ى شدّت وابستگى و حقارت طبع است. «بقل، قثاء، فوم، عدس و بصل»

6- راضى بودن به آنچه خداوند خواسته و صبر بر آن، تأمين كننده‏ى خير و مصلحت واقعى انسان است. «أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ...»

7- شهرنشينى و داشتن همه نوع امكانات، نشانه‏ى رشد و تكامل نيست، بلكه گاهى مايه‏ى سقوط و هبوط است. «اهْبِطُوا مِصْراً»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 127

8- كارهاى خطرناك، وابسته به افكار انحرافى وخطرناك است. «يَكْفُرُونَ، يَقْتُلُونَ»

9- تاريخ انبيا، با شهادت در راه خداوند گره خورده است. «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ»

10- تعدّى و معصيت پى درپى، موجب كفر و كفر، عامل هر گونه جنايت است.

«يَكْفُرُونَ، عَصَوْا»

11- ذلّت و بدبختى، مربوط به نژاد نيست، بلكه مربوط به خصوصيّات و عقايد و اعمال انسان‏هاست. «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ»

سوره البقرة، آيه 62

«62» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‏

همانا كسانى كه (به اسلام) ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدند و نصارى و صابئان، هركس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس براى آنها در نزد پروردگارشان، پاداش و اجر است و بر آنها ترسى نيست و آنها محزون نمى‏شوند.

نكته‏ها:

در تفسير نمونه از جامع البيان، نقل شده است: سلمان فارسى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله گفت:

دوستان من كه اهل ايمان و نماز بودند، ولى شما را نديدند تا به شما ايمان بياورند، وضع آنها در قيامت چگونه است؟ يكى از حاضران جواب داد: اهل دوزخند. ولى اين آيه نازل شد كه هر كدام از پيروان اديان كه در عصر خود بر طبق وظايف و فرمان الهى عمل كرده‏اند، مأجورند. البتّه اين آيه نمى‏تواند بهانه و دستاويزى براى ماندن در يهوديّت و مسيحيّت باشد. زيرا اوّلًا: قرآن، اهل كتاب را به اسلام دعوت نموده است و ثانياً: تهديد كرده كه اگر آگاهانه به سراغ دينى غير از اسلام بروند، مورد قبول نيست. «1»

______________________________
(1). آل‏عمران، 85.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 128

مراد از «الَّذِينَ هادُوا» يهوديان هستند. اين نامگذارى يا به سبب اظهار توبه‏ى آنان است كه با تعبير «إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ» «1» آمده است و يا به جهت آنكه اين قوم به يكى از فرزندان حضرت يعقوب كه يهود نام داشت، منسوب بودند.

مراد از «نصارى»، مسيحيان هستند كه در جواب حضرت عيسى كه فرمود: «مَنْ أَنْصارِي» گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ» «2». شايد هم اين نامگذارى به جهت سكونت آنان در منطقه ناصريّه، زادگاه عيسى عليه السلام باشد.

«صابئين» به كسانى گفته مى‏شود كه خود را پيروان حضرت يحيى مى‏دانند و براى ستارگان، قدرت تدبير قائلند. نام اين گروه در سوره‏هاى بقره، مائده و حج، در كنار يهود، نصارى، مجوس و مشركان آمده است‏ «3» و از اينجا معلوم مى‏شود كه صابئان غير از چهار دسته‏ى مذكورند. پيروان اين آئين نيز همانند ساير اهل‏كتاب، به اسلام دعوت شده‏اند. اينها با توجّه به اعتقادات خاصّ خود، پيروان اندكى دارند و اهل تبليغ از دين خودشان نيستند.

آنها بيشتر در كنار رودخانه‏ها و درياها زندگى مى‏كنند و گوشه‏گير و منزوى هستند. اين افراد، غسل‏هاى متعدّدى دارند كه در تابستان و زمستان بايد در رودخانه و آب جارى انجام دهند.

هم اكنون تعداد نزديك به پنج هزار نفر از آنان در خوزستان در كنار رود كارون و شهرهاى ديگر آن استان زندگى مى‏كنند و قريب به هشت هزار نفر نيز در عراق در كنار دجله و شهرهاى ديگر عراق سكونت دارند.

پيام‏ها:

1- تمام اديان آسمانى، اصول مشترك دارند؛ توحيد، معاد و انجام اعمال صالح.

«آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً»

2- مهم‏ترين اصل اعتقادى بعد از توحيد، معاد است. «آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»

3- صاحبان اديان ديگر در صورت بى‏اطلاعى از اسلام، چه قبل از اسلام و چه‏

______________________________
(1). اعراف، 156.

(2). صف، 14.

(3). بقره، 62؛ مائده، 69؛ حج، 17.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 129

بعد از اسلام، اگر به دين آسمانى خود ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند ودر بى‏اطلاعى خود مقصّر نباشند، اهل نجات هستند. «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ... لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ ...»

4- انسان، تنها در سايه‏ى ايمان به خداوند و اميد به معاد و انجام عمل صالح، آرامش مى‏يابد. «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ»

5- سعادت وكرامت، مربوط به ايمان وعمل صالح است، نه عنوانِ مسلم، يهودى، مسيحى، صابئى. «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ... لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ ...»

سوره البقرة، آيه 63

«63» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏

و (ياد كن) زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم:) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده‏ايم، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست، به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد.

نكته‏ها:

ماجراى كنده شدن كوه طور از جاى خود و قرار گرفتن در بالاى سر يهود، در سوره‏هاى بقره، «1» نساء «2» و اعراف‏ «3» نيز آمده است. همچنين شايد مراد از پيمان مطرح شده در اين آيه، همان پيمانى باشد كه در سوره‏هاى بقره‏ «4» و مائده‏ «5» آمده است.

پيام‏ها:

1- تعهّد گرفتن، يكى از عوامل و انگيزه‏هاى عمل است. «أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ»*

2- خداوند، هم از طريق فرستادن پيامبر و هم با نشان دادن كارهاى خارق العاده،

______________________________
(1). بقره، 93.

(2). نساء، 154.

(3). اعراف، 171.

(4). بقره، 40 و 82.

(5). مائده، 12.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 130

حجّت را بر مردم تمام كرده است. «رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ»

3- تهديد، براى سركوب كردن افراد مغرور و لجوج، يك وسيله‏ى تربيتى است.

«رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ»

4- حفظ دستاوردهاى انقلاب (نجات از سلطه‏ى فرعون وآزاد شدن از اسارت‏و ...)، بايد با قدرت و قوّت دنبال شود. «رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ»

5- عمل به آيات و احكام الهى، بايد همراه با جدّيّت، عشق و تصميم باشد نه شوخى، نه عادت، نه شكّ و نه تشريفات. «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»

6- معارف دينى بايد با تدريس وتبليغ، در اذهان مردم زنده بماند. «اذْكُرُوا ما فِيهِ»

7- ياد آيات الهى وتدبّر در آنها، زمينه‏ساز تقواست. «اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

سوره البقرة، آيه 64

«64» ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ‏

سپس شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را بالاى سر خود ديديد، بازهم) روى‏گردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زيانكاران بوديد.

پيام‏ها:

1- انسانِ غافل، مهم‏ترين تهديدها را فراموش مى‏كند. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ»

2- نوميد نشويد، زيرا كه خداوند با متخلّفان نيز با فضل و رحمت برخورد مى‏كند. «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ»

3- نجات از خسارت، در سايه‏ى فضل و رحمت الهى است. «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ»

سوره البقرة، آيه 65

«65» وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 131

قطعاً شما از (سرنوشت) كسانى از خودتان كه در روز شنبه، نافرمانى كردند (و به جاى تعطيل كردن كار در اين روز، دنبال كار رفتند) آگاهيد، ما (به خاطر اين نافرمانى) به آنان گفتيم: به شكل بوزينه باشيد در حالب كه مطرود هستيد.

نكته‏ها:

يكى از احكام تورات، وجوب تعطيل كردن شنبه بود كه حرص و آز، گروهى از بنى‏اسرائيل را به كار واداشت و با حيله‏اى كه بعداً خواهيم گفت، روزهاى شنبه، كار مى‏كردند. لذا خداوند، افراد حيله‏گر را به صورت بوزينه در آورد تا درس عبرتى براى ديگران باشد. اين ماجرا علاوه بر اين آيه در سوره اعراف‏ «1» نيز آمده است. و اصولًا مسخ چهره، يكى از عذاب‏هاى الهى و تحقّق قهر خداوندى است. گروهى از مسيحيان نيز بعد از نزول مائده آسمانى، كفر ورزيدند كه به شكل بوزينه و خوك در آمدند. «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ» «2»

كلمه‏ى «سبت» به معناى قطع و دست كشيدن از كار است. چنانكه در آيه‏اى ديگر، درباره‏ى نقش خواب فرموده است: «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» «3» و لذا شنبه، روز تعطيلى يهود، «يوم السبت» ناميده شده است.

«خاسِئِينَ» از ماده «خسأ» به معنى «طرد نمودن» است. اين واژه ابتدا براى طرد سگ بكار رفته، ولى سپس به طور عام استعمال شده است. در آيه بجاى «قردة خاسئة»، «خاسِئِينَ» فرموده كه صفت براى جمع مذكّر عاقل است، شايد اين استعمال براى آن است كه جسم آنان تبديل به بوزينه شده، نه روح و عقل انسانى آنان. زيرا در اين صورت، عذابِ بيشترى مى‏كشند. هر چند كه برخى، همانند مراغى در تفسير خود، مراد از بوزينه شدن را يك تشبيه دانسته و گفته‏اند: اين آيه نيز نظير آيه‏ى‏ «كَمَثَلِ الْحِمارِ» و يا «كَالْأَنْعامِ»* است.

يعنى مسخ معنوى آنان منظور است، نه مسخ صورى و ظاهرى. ولى در تفسير اطيب‏البيان روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: خداوند هفتصد امّت را در تاريخ به خاطر كفرشان، تغيير چهره داده و به سيزده نوع حيوان، تبديل شده‏اند. «4»

______________________________
(1). اعراف، 163- 166.

(2). مائده، 60.

(3). نبأ، 9.

(4). بحار، ج 14، ص 787.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 132

همان گونه كه در روايات مى‏خوانيم دامنه مسخ در قيامت با توجّه به خصوصيّات روحى افراد، گسترده‏تر خواهد بود. در قيامت مردم ده گونه محشور مى‏شوند:

1. شايعه‏سازان، به صورت ميمون. 2. حرام خواران، به صورت خوك. 3. رباخواران، واژگونه.

4. قاضى ناحقّ، كور. 5. خودخواهان مغرور، كر و لال. 6. عالم بى‏عمل، در حال جويدن زبان خود. 7. همسايه آزار، دست و پا بريده. 8. خبرچين، آويخته به شاخه‏هاى آتش. 9. عيّاشان، بد بوتر از مردار. 10. مستكبران، در پوششى از آتش. «1»

پيام‏ها:

1- از دانستنى‏هاى تاريخ، عبرت بگيريد. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ»

2- كسى كه حكم خدا را نسخ كند، خود را مسخ كرده است. تغيير وتحريف چهره دين، تغيير چهره انسانيّت را بدنبال دارد. «اعْتَدَوْا ... كُونُوا قِرَدَةً»

3- در جهان طبيعت، تبديل موجودى به موجود ديگر ممكن است. «كُونُوا قِرَدَةً»

4- حيوانات، از رحمتِ خداوند دور نيستند، ولى حيوان شدن انسان، نشانه‏ى قهر و طرد الهى است. «كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ»

سوره البقرة، آيه 66

«66» فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ‏

ما اين عقوبت را عبرتى براى حاضران معاصر و نسل‏هاى بعدشان و پندى براى پرهيزكاران قرار داديم.

نكته‏ها:

«نكال» عذابى است كه اثر آن باقى وظاهر باشد تا ديگران ببينند و عبرت بگيرند.

امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از «لِما بَيْنَ يَدَيْها»، مردم زمان نزول بلا هستند و مراد از «ما خَلْفَها»، امّت‏هاى بعد از نزولند كه شامل ما مسلمانان نيز مى‏شود.

______________________________
(1). تفسير مجمع‏البيان و نورالثقلين و صافى، ذيل آيه 18 سوره نبأ.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 133

پيام‏ها:

1- شكست‏ها و پيروزى‏ها بايد براى آيندگان درس باشد. «نكالا ... لما خلفها»

2- عبرت گرفتن و پندپذيرى، نيازمند داشتن روحيّه‏ى تقواست. «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ»

سوره البقرة، آيه 67

«67» وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ‏

و (بخاطر بياوريد) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مى‏دهد (براى يافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را به تمسخر مى‏گيرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مى‏برم از اينكه از جاهلان باشم.

نكته‏ها:

اين سوره را به جهت اين داستان، سوره بقره ناميده‏اند. فرمان ذبح گاو، در تورات‏ «1» به عنوان يك قانون قضايى مطرح شده است و خلاصه‏ى ماجرا از اين قرار بوده كه مقتولى در بين بنى‏اسرائيل پيدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در ميان قوم نزاع و درگيرى شروع شد و هر قبيله، قتل را به طايفه و قبيله‏اى ديگر نسبت مى‏داد و خود را تبرئه مى‏كرد.

آنها براى داورى و حل مشكل، نزد حضرت موسى رفتند. موسى عليه السلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنيد و قطعه‏اى از بدن آنرا به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنيدن اين جواب به موسى عليه السلام گفتند: آيا ما را مسخره مى‏كنى؟

موسى گفت: مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مى‏برم كه از جاهلان باشم.

در فرهنگ قرآن و روايات، جهل به معناى بى‏خردى است، نه نادانى. لذا كلمه‏ى «جهل» در برابر «عقل» بكار مى‏رود، نه در برابر علم. وچون مسخره كردن ديگران، نشانه‏ى بى‏خردى است، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى‏برد.

پيام‏ها:

1- اگر فرمان خداوند، با ذهن و سليقه‏ى ما مطابق نيامد و راز آن را نفهميديم،

______________________________
(1). تورات، سِفر تثنيه، فصل 21.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 134

نبايد آنرا انكار كنيم. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ ... أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً»

2- موسى عليه السلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مى‏كند تا بلكه رعايت ادب نموده وتسليم شوند، ولى آنها باز بهانه گيرى مى‏كنند. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ»

3- خداوند اگر اراده نمايد، از به هم خوردن دو مرده، مرده‏اى زنده مى‏شود.

«تَذْبَحُوا بَقَرَةً»

4- در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبيده مى‏شود. همانند بت‏شكنى ابراهيم عليه السلام و آتش زدن گوساله‏ى طلايى سامرى. «تَذْبَحُوا بَقَرَةً»

5- درجه‏ى ايمان مردم به پيامبرشان، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهميده مى‏شود. «أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً»

6- استعاذه و پناه بردن به خدا، يكى از راه‏هاى بيمه شدن است. عصمت انبيا در سايه‏ى استعاذه و امثال آن است. «أَعُوذُ ...»

7- مسخره كردن، كار افراد جاهل وبى‏خرد است. «أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»

8- جهل و بى‏خردى، خطرى است كه اولياى خدا، از آن به خدا پناه مى‏برند.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»

9- خداوند در يك ماجرا، توحيد؛ قدرت نمايى خود، نبوّت؛ معجزه موسى، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مى‏رساند.

سوره البقرة، آيه 68

«68» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ‏

(بنى‏اسرائيل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مى‏فرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، (بلكه) ميان اين دو (و ميان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 135

نكته‏ها:

وقتى بنى‏اسرائيل فهميدند كه موضوع جدّى است، شروع به بهانه‏تراشى كردند. و به نظر برخى مفسّران، احتمال مى‏رود كه اين بهانه‏ها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مى‏شد تا مبادا رسوا شود. «1» در هر حال روش سؤال كردنِ قوم، حكايت از روحيّه‏ى لجاجت آنان دارد كه در آيه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته است.

پيام‏ها:

1- با ادب سؤال كنيد. در اين آيه كلمه «لنا» دوبار تكرار شده و به جاى «ربّنا» كلمه «ربّك» آمده كه نشانه روح تكبّر است. «ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا»

2- فرمان خداوند را سريع انجام دهيد و از وسوسه وترديد پرهيز كنيد. «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»

سوره البقرة، آيه 69

«69» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ‏

(آنان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مى‏گويد: آن ماده گاوى است زرد يك دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد!

نكته‏ها:

با اين‏كه فرمان ذبح، دوبار صادر شد، امّا گويا برخى از آنها قاتل را مى‏شناختند و نمى‏خواستند معرّفى شود. لذا از روى لجاجت و بهانه‏تراشى، سؤالهاى متعدّدى را مطرح مى‏كردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤال كردند. خداوند در جواب آنها فرمود: رنگ آن، زرد شديد و پر رنگ و خالص باشد. رنگى كه بينندگان را شادمان كند. يعنى از خوش اندامى، سلامتى، رنگ و زيبايى خاصى برخوردار باشد. اى‏بسا اگر وسيله‏ى وزن كردن داشتند، از

______________________________
(1). تفسير كبيرفخررازى.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 136

وزن گاو نيز سؤال مى‏كردند!

از سؤالات نابجا نهى شده‏ايم. در سوره‏ى مائده مى‏خوانيم: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» «1» از چيزهايى كه اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشكل به وجود مى‏آيد، سؤال نكنيد.

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره لزوم و اهمّيت حج، خطبه‏اى ايراد مى‏فرمودند. در بين خطبه، شخصى سؤال كرد: آيا حج، هر سال واجب است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله جواب نفرمود. آن شخص سؤال خود را تكرار كرد. حضرت ناراحت شد، فرمودند: چرا اصرار مى‏كنى؟ اگر بگويم بله، كار شما مشكل مى‏شود، همين كه ديديد من ساكت شدم، اصرار نكنيد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يكى از عوامل هلاكت اقوام گذشته، سؤالات نابجاى آنها بود. «2»

حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه مى‏فرمايد: «و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها» «3» خداوند حكم برخى اشيا را مسكوت گذاشته است، اين سكوت از سر فراموشى نيست، بلكه براى آن است كه شما در عمل، در وسعت باشيد. و لذا با سؤالات نابجا، موشكافى نكنيد.

پيام‏ها:

1- رنگ زرد، چنانكه در روايات نيز آمده، مورد سفارش دين است. «فاقِعٌ لَوْنُها»

2- رنگ‏ها، در روحيّه‏ى انسان تأثير دارند. «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»

سوره البقرة، آيه 70

«70» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ‏

(بار ديگر به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ زيرا اين گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد (با توضيحات تو) حتماً هدايت خواهيم شد.

______________________________
(1). مائده، 101.

(2). تفسير نمونه، ج 5، ص 96.

(3). شرح ابن‏ابى‏الحديد، ج 18، ص 102.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 137

نكته‏ها:

اعتدال در هر كارى يك ارزش است. گاهى افراد با ديدن نشانه‏اى بسيار ساده، يقين پيدا مى‏كنند، ولى برخى با وجود بيان صريح؛ «أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً» وسوسه مى‏كنند. نبايد در بيان‏هاى روشن و صريح، دچار وسوسه شد.

پيامبر عليه السلام فرمود: بنى‏اسرائيل مأمور ذبح يك گاو ساده و معمولى بودند، لكن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند، خداوند نيز بر آنان سخت گرفت. «1»

پيام‏ها:

1- توجّه به مسائل فرعى، انسان را از تمركز نسبت به مسائل اساسى، باز مى‏دارد.

«إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»

2- روحيّه‏ى لجاجت باعث مى‏شود حقّ بر انسان مشتبه شود. «إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»

3- گاهى سؤال براى تحقيق و علم و آگاهى نيست، بلكه نشانه‏ى روح لجاجت و طفره رفتن است. «يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»

4- رهبران الهى، سعه‏ى صدر دارند و جسارت را به روى خود نمى‏آورند. (كلمه‏ «رَبَّكَ» بجاى «ربّنا» يك نوع جسارت بود كه بارها تكرار شد، ولى حضرت موسى به روى خود نياورد.)

سوره البقرة، آيه 71

«71» قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ‏

(موسى) گفت: خداوند مى‏فرمايد: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند. از هر عيبى بركنار است و هيچ لكّه‏اى در (رنگ) آن نيست. گفتند: الآن حقّ (مطلب) را آوردى! پس (چنان گاوى را پيدا كرده و) آن را سر بريدند، ولى نزديك بود انجام ندهند.

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 89.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 138

نكته‏ها:

«ذَلُولٌ» به معناى حيوان رام شده، «تُثِيرُ» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسَلَّمَةٌ» به معناى سالم از هر عيب و نقص عضوى و «شِيَةَ» از «وشى» به معناى خال، و «لاشية» يعنى خال يا رگه‏ى رنگ ديگرى نداشته باشد.

يهود نسبت به پيامبر خود بى‏ادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» حالا حقّ گفتى. گويا قبل از اين باطل مى‏گفته است.

پيام‏ها:

1- در اجراى طرح‏ها، عناصر و منابع فعّال و توليدى و اقتصادى را منهدم نكنيد.

«لا ذَلُولٌ ... وَ لا تَسْقِي»

2- آنچه در راه فرمان خدا مصرف مى‏شود، مناسب است سالم باشد. «مُسَلَّمَةٌ» در سفر حج نيز زائر خانه خدا بايد روز عيد قربان، حيوان سالم ذبح كند.

3- غرور و هوس، كار را به جايى مى‏رساند كه انسان هرچه را طبق ميل خودش باشد، حقّ مى‏داند. «جِئْتَ بِالْحَقِّ»

سوره البقرة، آيه 72

«72» وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ‏

و (بياد آوريد) هنگامى كه فردى را به قتل رسانديد و سپس در باره‏ى او (قاتل)، به نزاع پرداختيد، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مى‏داشتيد، آشكار مى‏سازد.

نكته‏ها:

جريان قتل و فرمان ذبح گاو، در آيات قبل به طور مفصّل بيان شده است، ولى اين آيه خلاصه‏ى ماجرا را ذكر مى‏كند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مى‏داشتيد، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خويش، افشا ساخت واز خلاف‏كارى‏هاى شما پرده برداشت.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 139

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر انسان در لابلاى سنگ‏هاى محكم كه هيچ روزنه‏اى در آن نباشد، عملى را انجام دهد، خداوند آنرا براى مردم ظاهر مى‏كند. «1»

در روايات مى‏خوانيم: گاو ميان سالِ زرد رنگ با آن خصوصيّات، تنها در اختيار جوانى بود كه معامله‏ى پرسودى برايش پيش آمده بود، امّا چون كليد انبار زير سر پدرش بود و او براى اينكه پدر را بيدار نكند، از سود گذشت. و خداوند براى جبران اين خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانه‏هاى بنى‏اسرائيل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان، متعيّن شود تا آنرا با قيمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: «انظروا الى البر ما يبلغ باهله» بنگريد به نيكى، كه چه به اهلش مى‏رساند. «2»

پيام‏ها:

1- هر كس به گناه ديگران راضى باشد، در گناه آنان شريك است. خداوند به يهوديان زمان پيامبر نسبت قتل داده است، گويا آنان به قتل زمان موسى راضى بودند. «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ»

2- گاهى انسان با نسبت دادن جرم به ديگران، مى‏خواهد با حيله آنرا از خود دفع كند. غافل از آنكه اگر خداوند بخواهد، با زدن مرده‏اى بر مرده‏ى ديگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا مى‏كند. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»

سوره البقرة، آيه 73

«73» فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏

پس گفتيم: قسمتى از گاو ذبح شده را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفى كند.) خداوند اينگونه مردگان را زنده مى‏كند و آيات خود را به شما نشان مى‏دهد، شايد تعقّل كنيد.

______________________________
(1). تفسير درّالمنثور.

(2). تفسير نورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 140

پيام‏ها:

1- اطمينان و اعتماد مردم را جلب كنيد. حضرت موسى، شخصاً به زدن قسمتى از بدن گاو به مقتول اقدام نكرد، بلكه به مردم فرمود: خودتان اين كار را بكنيد. «اضْرِبُوهُ»

2- اين آيه، نمونه‏اى از قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان در دنيا به عنوان رجعت و در قيامت براى پاداش است. «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏»

3- ديدن نشانه‏هاى قدرت الهى، براى تعقّل دائمى انسان‏هاست، نه تعجّب لحظه‏اى. «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»

4- اگر روح و فكر انسان آلوده باشد، ديدن آيات الهى نيز تعقّل را در او برنمى‏انگيزد. (تعقّل با واژه «لعّل» بكار رفته است.) «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»

سوره البقرة، آيه 74

«74» ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏

سپس دلهاى شما بعد از اين جريان سخت شد، همچون سنگ يا سخت‏تر! چرا كه از پاره‏اى سنگ‏ها، نهرها شكافته (وجارى) مى‏شود وپاره‏اى از آنها، شكاف برمى‏دارد و آب از آن تراوش مى‏كند، و بعضى از سنگ‏ها از خوف خدا (از فراز كوه) به زير مى‏افتد. (امّا دلهاى شما هيچ متأثّر نمى‏شود) و خداوند از اعمال شما غافل نيست.

نكته‏ها:

آيات قبل، بسيارى از الطاف الهى درباره بنى‏اسرائيل، از قبيل: رهايى از شرّ فرعون، شكافته شدن دريا، قبول توبه آنان از گوساله‏پرستى، نزول بهترين غذاها، سايه‏بان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم را يادآور شد و در نهايت، ماجراى قتل نفس وچگونگى كشف‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 141

قاتل با يك روش اعجازآميز را بازگو كرد. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: به جهت بى‏توجّهى شما به اين همه نشانه و آيه كه از روى لجاجت وكينه بود، دلهاى شما را قساوت فراگرفت و سنگدل شديد و اى‏بسا كه دلهايتان از سنگ نيز سخت‏تر شد.

سنگ‏ها، مراحل مختلفى دارند:

الف: خرد مى‏شوند، از آنها نهرها جارى شده وانسان‏ها را سيراب مى‏كنند. «يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»

ب: انفجار ندارند، ولى حدّاقل خود و اطراف خود را تر مى‏كنند. «فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ»

ج: از خشيت الهى، سقوط و سجود دارند. «يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»

پيام‏ها:

1- قساوت و سنگدلى، مرض روحى سختى است كه به جهت لجاجت‏هاى پى‏درپى، براى انسان پيدا مى‏شود. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ»

2- مشاهده‏ى آيات و الطاف الهى، در افراد لجوج به جاى تقويت ايمان، موجب قساوت قلب مى‏گردد. «1» «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ»

3- كارى نكنيم كه نسل ما، شرمنده رفتار ما شود. نياكان سنگدل شدند، ولى خداوند به نسل آنان مى‏گويد: «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ»

4- علم، به تنهايى نورانيّت نمى‏آورد. بعد از ديدن آن همه معجزه، باز سنگدل شدند. «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ»

5- قساوت، مراحلى دارد. «كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»

6- با ساده‏ترين تشبيه، عميق‏ترين معارف را مى‏توان بيان كرد. «كَالْحِجارَةِ»

7- انتقادات بايد مستند باشد. قرآن كه مى‏فرمايد: دلهاى بعضى از سنگ سفت‏تر است، دليل آن را كه جارى شدن آب از كنار سنگ است، بيان مى‏دارد. «و انّ‏

______________________________
(1). همچنان كه قرآن، براى مؤمنان مايه‏ى شفا ورحمت و براى ظالمان، موجب زيان و خسارت است. اسراء، 82.

باران كه در لطافت طبعش، خلاف نيست‏ در باغ، لاله رويد و در شوره‏زار، خَس‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 142

مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ ...»

8- جمادات، مرحله‏اى از شعور را دارا هستند. زيرا خوف و خشيت دارند. «وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» «1»

9- داروى قساوت، توجّه به علم خداوند است. «كَالْحِجارَةِ ... وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ»

10- سنگدلى، در رفتار ما مؤثّر است. «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ ... عَمَّا تَعْمَلُونَ»

11- خداوند به همه‏ى كارهاى ما آگاه است. «وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»

سوره البقرة، آيه 75

«75» أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏

(پس اى مؤمنان!) آيا انتظار داريد (كه يهوديان سرسخت،) به (دين) شما ايمان بياورند؟ در حالى كه عده‏اى از آنان، سخنان خدا را مى‏شنيدند و پس از فهميدنش، آنرا تحريف مى‏كردند با آنكه (حقّ را) مى‏دانستند.

پيام‏ها:

1- انتظارِ ايمان آوردن مردم نيز نيكوست، ولى همه توفيق ايمان آوردن را ندارند، شما هم انتظار آن را نداشته باشيد. «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا»

2- با وجود دانشمندان لجوج و خطرناك، اميدى به اصلاح جامعه نيست.

«أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ ...»

3- در انتقاد، انصاف را مراعات كنيم. همه يهوديان اهل تحريف نبودند. «فَرِيقٌ مِنْهُمْ ... يُحَرِّفُونَهُ»

______________________________
(1). با توجّه به اينكه خشيت، تنها برخاسته از علم است، نه چيز ديگر: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» فاطر، 28. و مولوى نيز مى‏گويد:

جمله‏ى ذرّات پيدا و نهان‏ با تو مى‏گويند، روزان و شبان‏
ما سميعيم و بصيريم و هُشيم‏ با شما نامحرمان، ما خامُشيم‏
نطق آب و نطق خاك و نطق گل‏ هست محسوس حواس اهل دل‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 143

4- شناخت حقّ، غير از قبول حقّ است. افرادى حقّ را مى‏شناسند، ولى حاضر نيستند به آن اقرار كنند. «يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ»

5- تحريفاتى خطرناك‏تر است كه كارشناسانه وآگاهانه باشد. «يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ»

6- جاهلِ مقصّر، مورد تهديد است نه جاهل بى خبر. «مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ»

7- تحريف، گناه علما و دانشمندان است. «يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»

سوره البقرة، آيه 76

«76» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏

و (همين يهوديان) هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مى‏كنند، مى‏گويند: ايمان آورديم، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى ديگر خلوت مى‏كنند، مى‏گويند: چرا آنچه را كه خداوند (درباره‏ى صفاتِ پيامبر اسلام) براى شما (در تورات) گشوده (و بيان كرده، به مسلمانان) بازگو مى‏كنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟ پس آيا تعقّل نمى‏كنيد؟

نكته‏ها:

طبق روايتى امام باقر عليه السلام فرمود: گروهى از يهوديان بى‏غرض، هنگامى كه با مسلمانان روبرو مى‏شدند، اوصاف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كه در تورات مذكور بود براى آنان شرح مى‏دادند.

اين جريان به گوش بزرگان آنان رسيد و آنها در صدد جلوگيرى برآمده كه چرا اوصاف و نشانه‏هاى محمد صلى الله عليه و آله را براى مسلمانان بازگو مى‏كنيد؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهيد، روز قيامت بر ضد شما به كار مى‏گيرند. «1»

______________________________
(1). تفسير مجمع‏البيان.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 144

پيام‏ها:

1- انسان وقتى حقيقت را فهميد، بايد از آن پيروى كند و نبايد با ارعاب و تهديد ديگران و نفوذ مقام اين و آن، حقيقت را ناديده بگيرد. «قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما ...»

اى بسا اگر در آن روز دانشمندان كتمان حقّ نمى‏كردند، اين همه يهودى و مسيحى وجود نداشت.

2- در نظر منحرفان، نفاق و كتمان حقيقت براى حفظ موقعيّت و تعصّب نابجا، نشانه‏ى عقل و عاقلانه عمل كردن است، در صورتى كه خلاف عقل است.

«أَ تُحَدِّثُونَهُمْ ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

سوره البقرة، آيه 77

«77» أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ‏

آيا نمى‏دانند كه خداوند آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مى‏كنند، مى‏داند.

پيام‏ها:

1- ايمان به حضور و علم خداوند، انسان را از خطاها باز مى‏دارد. «أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ...»

2- در نزد خداوند، آشكار و نهان يكسان است. «يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ»

سوره البقرة، آيه 78

«78» وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ‏

و بعضى از آنان (يهوديان)، افراد درس ناخوانده‏اى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمى‏دانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند.

نكته‏ها:

برخلاف گروه پيشين، كه دانشمند بوده و به اوصاف و نشانه‏هاى پيامبر اسلام در تورات آشنايى داشتند، ولى كتمان حقيقت مى‏كردند، مردم عوام كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خيال زندگى مى‏كردند. آنها فكر مى‏كردند كه يهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمى‏روند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 145

روزى بيشتر نيست. «1»

پيام‏ها:

1- بايد جامعه‏ى خود را شناخت و با افكار و عقائد حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ»

2- با وجود كتاب و معلّم، امّى بودن و بى‏سواد بودن، نقص است و بايد براى دست‏يابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگيرند. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ»

3- بى‏سوادى و ناآگاهى، زمينه‏ى رشد خيالات وآرزوهاى نابجاست. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ ... أَمانِيَّ»

4- توقّعات و انتظارات، بايد بر مبناى علم باشد نه خيال. «إِلَّا يَظُنُّونَ»

5- در عقايد، پيروى از گمان و خيال ممنوع است. «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»

سوره البقرة، آيه 79

«79» فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ‏

پس واى بر كسانى كه مطالبى را با دست خود مى‏نويسند، سپس مى‏گويند: اين از طرف خداست، تا به آن بهاى اندكى بستانند، پس واى بر آنها از آنچه دست‏هايشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از اين راه) به دست مى‏آورند!

نكته‏ها:

تنها آيه‏اى كه در آن سه بار كلمه «ويل» بكار رفته، همين آيه 79 است كه خطر علما و دانشمندان دنياپرست را مطرح مى‏كند.

______________________________
(1). در سوره‏هاى نساء آيات 80 و 120 و بقره، آيه 109 و مائده آيه 21 نمونه‏اى از اين آرزوها بيان شده است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 146

پيام‏ها:

1- دين‏سازى، جريانى خطرناك در طول تاريخ بوده است. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ ...»

2- بدعت، دين سازى، دين فروشى و استحمار مردم، از جمله خطراتى است كه از ناحيه‏ى دانشمندان فاسد، جامعه را تهديد مى‏كند. «يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»

3- مواظب قلم‏ها، كتاب‏ها، مقالات زهرآلود، تحريف‏گر و بدعت‏گزار باشيد و به هر عالمى اعتماد نكنيد. «يَكْتُبُونَ ... يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»

4- مردم به صورت فطرى علاقمند به مذهب هستند، لذا بسيارى از شيّادان، سخنان خود را به نام دين و مذهب به مردم تحويل مى‏دهند. «يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»

5- يكى از انگيزه‏هاى بدعت و افترا، رسيدن به دنياست. «ثَمَناً قَلِيلًا»

6- از بدترين درآمدها، درآمدِ دين‏فروشى است. «وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»

7- شديدترين عذاب‏ها متوجّه كسانى است كه به تفكّر واعتقاد مردم خيانت مى‏كنند. تكرار كلمه «ويل ... ويل ... ويل»

8- هر انحرافى كه در طول تاريخ در اثر بدعتى بوجود آيد، گناهش به گردن بدعت‏گزار است. «يَكْسِبُونَ» دلالت بر استمرار دارد.

سوره البقرة، آيه 80

«80» وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏

و (يهود) گفتند: جز چند روزى محدود، هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسيد، بگو:

آيا پيمانى از نزد خدا گرفته‏ايد كه البتّه خداوند هرگز خلاف پيمان خود نمى‏كند، يا اينكه بر خداوند چيزى را نسبت مى‏دهيد كه به آن علم نداريد؟

نكته‏ها:

از جمله انحرافات عقيدتى يهود، اين بود كه مى‏گفتند: اگر بر فرض ما گنهكار باشيم، كيفر ما از ديگران كمتر است و چند روزى بيشتر، عذاب نخواهيم شد!. زيرا ما از ديگران برتريم.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 147

خداوند در اين آيه، بر اين طرز تفكّر خط بطلان مى‏كشد.

پيام‏ها:

1- امتيازطلبى، از جمله خصوصيّات يهود است. «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا»

2- افكار و گفتارهاى ناروا را بى‏پاسخ نگذاريد. «قالُوا ... قُلْ»

3- برترى‏طلبى، نژادپرستى وآرزوى بدون عمل، ممنوع است. «قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ ... أَمْ تَقُولُونَ»

4- همه در برابر قانون يكسان هستند، خداوند وعده و پيمانى براى نجات قومى خاص نداده است. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً»

5- نا آگاهى از معارف دين، سبب نسبت دادن خرافات به دين مى‏شود. «أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»

سوره البقرة، آيه 81

«81» بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏

آرى، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگيرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتش‏اند و هميشه در آن خواهند بود.

نكته‏ها:

برخلاف گمان بنى‏اسرائيل كه خيال مى‏كردند كيفر خداوند درباره‏ى آنان با كيفر الهى نسبت به ديگران تفاوت دارد، اين آيه مى‏فرمايد: همه در برابر قانون يكسان هستند و اگر آثار گناهان، چنان انسان را احاطه كند كه فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى هميشه در جهنّم خواهد بود.

پيام‏ها:

1- در برابر خيالات و موهومات، با صراحت و قاطعيّت برخورد كنيد. «بَلى‏ مَنْ»

2- كيفر و پاداش براساس آرزو نيست، بلكه براساس عمل است. «بَلى‏ مَنْ كَسَبَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 148

3- آن دسته از گناهان كيفر دارند كه آگاهانه و از روى عمد و اختيار مرتكب شده باشيم، نه بر اساس جهل يا جبر. «كَسَبَ»

4- گناهكار به خيال كسب سود و بهره، گناه مى‏كند. «كَسَبَ سَيِّئَةً»

5- هر گناهى، آثار و عوارضى دارد كه آن عوارض مى‏تواند انسان را در خود غرق كند. «أَحاطَتْ»

سوره البقرة، آيه 82

«82» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.

پيام‏ها:

1- در كنار تهديد، بشارت لازم است. آيه قبل كيفر گنهكار را مطرح كرد، اين آيه پاداش نيكوكار را. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... أَصْحابُ الْجَنَّةِ»

2- ايمان، از عمل جدا نيست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا ...»

3- ملاك بهشت، ايمان و عمل است، نه خيال و آرزو. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... أَصْحابُ الْجَنَّةِ»

4- انجام يك عمل صالح كفايت نمى‏كند، بلكه داشتن خوى نيكوكارى و انجام هرگونه كار صالحى لازم است. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «الصالحات» جمع و همراه با (الف‏ولام) آمده است، لذا همه‏ى كارهاى نيك را در برمى‏گيرد.

سوره البقرة، آيه 83

«83» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ‏

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 149

و (بياد آريد) زمانى كه از بنى‏اسرائيل پيمان گرفتيم، جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان، احسان كنيد و با مردم، به زبان خوش سخن بگوييد و نماز را برپاى داريد و زكات بدهيد. امّا شما (با اينكه پيمان بسته بوديد،) جز عدّه‏ى كمى، سرپيچى كرديد و روى گردان شديد.

نكته‏ها:

احسان، جامع‏ترين و وسيع‏ترين واژه در باب نيكى است. در حال فقر والدين، احسان مادّى و در حال غناى آنان، احسان روحى. چنانكه احسان به يتيم شامل؛ تأديب، حفظ حقوق، محبّت و تعليم او مى‏شود.

اصول همه‏ى اديان يكى است. چون همه‏ى اين ميثاق‏ها، در اسلام نيز هست.

پيام‏ها:

1- خداوند از طريق عقل، فطرت و وحى، از مردم پيمان مى‏گيرد. «أَخَذْنا مِيثاقَ»

2- توحيد، سرلوحه‏ى مكتب انبياست. و بعد از آن كارهاى نيك قرار گرفته است.

«لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»

3- در كنار توحيد، احسان به والدين مطرح است. «لا تَعْبُدُونَ ... وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»

4- تبعيض و گرايش به يكى از پدر و مادر، ممنوع است. «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»

5- ابتدا خويشان نيازمند، سپس ديگران. «ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ ...» البتّه در بين خويشاوندان نيز اولويّت‏ها محفوظ است. «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ» «1»

6- احسان بايد همراه با ادب و بدون منّت باشد. در كنار احسان، جمله‏ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» آمده است.

7- اگرچه به همه‏ى مردم نمى‏توان احسان كرد، ولى با همه مى‏توان خوب سخن گفت. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»

______________________________
(1). انفال، 75.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 150

8- برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان، بلكه با همه‏ى مردم لازم است. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»

9- علاوه بر پرداخت زكات، احسان به مستمندان و ايتام نيز لازم است. در آيه هم زكات آمده و هم احسان به مساكين. «إِحْساناً ... وَ الْمَساكِينِ ... وَ آتُوا الزَّكاةَ»

10- نماز ورابطه با خداوند، از زكات ورابطه با فقرا جدا نيست. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»

11- نماز و زكات در اديان ديگر نيز بوده است. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»

12- اعتقاد به توحيد، احسان به والدين وايتام ومساكين، همراه با دستور پرداخت زكات وبرخورد نيكو با مردم، وبپاداشتن نماز، نشانه‏ى جامعيت اسلام است.

13- اداى حقوق، داراى مراتب و مراحلى است. اوّل حقّ خداوند، سپس والدين، سپس خويشاوندان، سپس يتيمان كه كمبود محبّت دارند وآنگاه مساكين كه كمبود مادّيات دارند.

14- تمام احكام اعتقادى، اخلاقى وفقهى، ميثاق وعهد خدا با انسان است. بعد از «مِيثاقَ» سخن از عقيده توحيدى، احسان به والدين، نماز وزكات آمده است.

سوره البقرة، آيه 84

«84» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏

و (بياد آريد) هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم، خونهاى يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، پس شما (به اين پيمان) اقرار كرديد و خود بر آن گواه هستيد.

نكته‏ها:

شايد مراد از ميثاق بنى‏اسرائيل درباره‏ى احترام به خون مردم، آيه 32 سوره مائده باشد كه مى‏فرمايد: بر بنى‏اسرائيل نوشتيم كه هر كس شخصى را بدون دليل و از روى فساد در زمين بكشد، گويا همه مردم را كشته است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 151

حقّ حيات، اوّلين حقّ براى هر انسان است و قتل نفس از گناهان كبيره مى‏باشد. همچنان كه در سوره‏ى مائده آيه 32 كشتن يك نفر را بدون هيچ جرمى برابر با كشتن همه مردم شمرده است. امام باقر عليه السلام فرمود: تمام گناهان مقتول به گردن قاتل مى‏افتد. «1» و نيز در حديث آمده است: اگر اهل آسمان‏ها و زمين در قتل يك نفر مؤمن شريك شوند، همه به دوزخ مى‏افتند. «2»

روش طاغوت‏ها آن است كه براى محكم كردن پايگاه خود، قلعه‏ها و كاخها بنا مى‏كنند و مردم را آواره كرده و مورد آزار و هتك حرمت قرار مى‏دهند. در حالى كه حتّى بستانكار حقّ ندارد، بدهكار را مجبور به فروش خانه خود نمايد. و اگر شخصى در مسجد براى خود جاى بگيرد، كسى حقّ ندارد در آنجا نماز بخواند. و هر كس زودتر از ديگرى مكانى را براى كار يا عبادت يا كشاورزى انتخاب نمود، در اولويّت قرار مى‏گيرد و احدى حقّ مزاحمت ندارد.

انتقاد از يهوديان زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه در جمله «أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ‏» به چشم مى‏خورد به خاطر عملكرد نياكانشان است. آرى، هركس به كار شخصى يا قومى مربوط به زمان‏هاى گذشته يا آينده راضى باشد، شريك در آن قلمداد مى‏شود.

پيام‏ها:

1- براى اطمينان از انجام كارهاى مهم، سفارش و فرمان كافى نيست، ميثاق و تعهّد لازم است. «أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ»

2- امنيّت جان و وطن، سفارش خداوند و مكاتب الهى است. «لا تَسْفِكُونَ، لا تُخْرِجُونَ»

3- علاقه به وطن، يك حقّ فطرى و طبيعى است و سلب اين حقّ، ظلم آشكار است. «وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ»

4- جامعه به منزله‏ى پيكرى واحد است كه افراد آن، اعضاى اين پيكرند.

______________________________
(1). ميزان الحكمه و ثواب الاعمال ص 328.

(2). ميزان الحكمه و وسائل، ج 19، ص 8.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 152

«دِماءَكُمْ، أَنْفُسَكُمْ» «1»

سوره البقرة، آيه 85

«85» ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏

امّا اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مى‏رسانيد و جمعى از خودتان را از سرزمينشان (آواره و) بيرون مى‏كنيد و بر عليه آنان، به گناه وتجاوز همديگر را پشتيبانى مى‏كنيد. ولى اگر همانان به صورت اسيران نزد شما آيند، بازخريدشان مى‏كنيد (تا آزادشان سازيد) در حالى كه (نه تنها كشتن، بلكه) بيرون راندن آنها (نيز) بر شما حرام بود. آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏آوريد وبه برخى ديگر كافر مى‏شويد؟ پس جزاى هر كس از شما كه اين عمل را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود و روز قيامت به سخت‏ترين عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد، غافل نيست.

نكته‏ها:

خداوند در اين آيه، بنى‏اسرائيل را سرزنش مى‏كند كه عليرغم پيمان و ميثاقى كه داشتيد، همديگر را كشتيد و يكديگر را از سرزمين‏هايتان بيرون كرديد. شما موظّف بوديد يك جامعه‏ى متّحد براساس روابط صحيح خانوادگى و رسيدگى به محرومان تشكيل دهيد، ولى‏

______________________________
(1). از كلمه‏ «دِماءَكُمْ» و «أَنْفُسَكُمْ» استفاده مى‏شود، كشتن يا اخراج ديگرى در واقع كشتن و اخراج خود است. سعدى مى‏گويد:

بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 153

به جاى آن در گناه و تجاوز به حقوق ديگران، يكديگر را يارى و حمايت نموديد و در جامعه، هرج و مرج و تفرقه و خونريزى را رواج داديد. با حمايت شما، حاكمان ظالم جرأت قتل و تبعيد پيدا كردند و عجيب اين‏كه شما به حكم تورات، اگر در اين درگيرى‏ها اسيرى داشته باشيد با پرداخت فديه آزادش مى‏نماييد، در حالى كه حكم تورات را در تحريم قتل و تبعيد، گوش نمى‏دهيد. حاضريد همديگر را به دست خود بكشيد، ولى حاضر نيستيد اسير يكديگر باشيد! اگر اسارت توهين است، كشتن از آن بدتر است، و اگر فديه دادن و آزاد كردن اسيران، فرمان تورات است، نهى از قتل و تبعيد هم فرمان خداوند است! آرى، شما تسليم فرمان خداوند نيستيد، بلكه آيات الهى را هر جا مطابق ميل و سليقه‏ى خودتان باشد مى‏پذيريد وهر كجا نباشد، زير بار نمى‏رويد.

اين آيه نسبت به خطر التقاط، هشدار مى‏دهد كه چگونه افرادى بخشى از دين را مى‏پذيرند و قسمت ديگر آنرا رها مى‏كنند. مسلمانانى كه به احكام فردى عمل مى‏كنند، ولى نسبت به مسائل اجتماعى بى‏تفاوتند، بايد در انتظار خوارى و ذلّت دنيا و عذاب قيامت باشند. اى بسا! كسانى كه شرايط و احكام نماز و روزه را مراعات مى‏كنند، ولى در شرايط و وظايف حاكم و حكومت، متعهّد نيستند.

پيام‏ها:

1- قرآن، كشتنِ ديگران را، به كشتن نفسِ خود تعبير كرده است تا بگويد ديگركشى، خودكشى است و افراد يك جامعه همچون اعضاى يك پيكرند.

«تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ»

2- يارى رسانى وهمكارى در گناه وتجاوز، ممنوع است. «1» «تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»

______________________________
(1). در احاديث آمده است: اگر كسى ستمگر را در ظلم و ستم راهنمايى و كمك كند، در دوزخ‏قرين «هامان» وزير فرعون خواهد بود. و حتّى آماده كردن دوات و قلم براى ستمگر، جايز نيست. امام كاظم عليه السلام خطاب به يكى از مسلمانان بزرگوار فرمود: كرايه دادن شتر به دستگاه هارون الرشيد هر چند براى سفر حج باشد، جايز نيست. تفسير اطيب‏البيان.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 154

3- علامت ايمان، عمل است و اگر كسى به دستورات دين عمل نكند، گويا ايمان ندارد. «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» قرآن، به جاى انتقاد از اينكه چرا بعضى دستورات را عمل مى‏كنيد و بعضى را رها مى‏كنيد، فرموده است:

چرا به بعضى ايمان مى‏آوريد و به بعضى كفر مى‏ورزيد.

4- نشانه‏ى ايمان واقعى، عمل به دستوراتى است كه برخلاف سليقه‏هاى شخصى انسان باشد وگرنه انجام دستوراتِ مطابق ميل انسان، نشانى از ميزان ايمان واقعى ندارد. «تَقْتُلُونَ، تُفادُوهُمْ» (در كشتن يكديگر به تورات كارى نداريد، ولى در آزاد سازى اسيران اهل ايمان مى‏شويد!)

5- كفر به بعضى از آيات، در واقع كفر به تمام احكام است. و به همين جهت جزاى كسانى كه به قسمتى از آيات عمل نكنند، خوارى دنيا و عذاب قيامت خواهد بود. «خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ... يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ»

سوره البقرة، آيه 86

«86» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ‏

آنها كسانى هستند كه زندگى دنيا را به بهاى (از دست‏دادن) آخرت خريده‏اند، پس در مجازات آنان تخفيفى داده نمى‏شود و آنها يارى نخواهند شد.

نكته‏ها:

اين آيه ريشه‏ى پيمان‏شكنى‏ها، قتلِ‏نفس‏ها و عمل‏نكردن به برخى آيات را چنين بيان مى‏كند: آنها دنبال زندگى دنيوى هستند وتنها به قوانينى كه منافعشان را تأمين كند، پاى‏بند هستند وبه هر قانونى كه ضررى به منافع دنيوى آنان بزند بى‏اعتنايند. پس عذاب الهى براى اين رفاه طلبان دنياپرست، تخفيف ندارد و بر خلاف خيال و گمانشان كه ادّعا مى‏كنند؛ يا اصلًا عذاب نخواهند شد و يا چند روزى بيشتر مجازات نمى‏بينند، آنان نيز مثل همه‏ى مجرمان، در برابر اعمال خود مسئولند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 155

پيام‏ها:

1- انسان، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. تمام آياتى كه مى‏فرمايد: انسان دنيا را خريد و آخرت را فروخت، دليل اين هستند كه انسان مجبور نيست، بلكه اختيار دارد و خود با فكر و مقايسه، مى‏سنجد و انتخاب مى‏كند. «اشْتَرَوُا»

2- همه در برابر قانون الهى يكسان هستند. «فَلا يُخَفَّفُ» اينكه بنى‏اسرائيل خود را نژادِ برتر، فرزند ومحبوب خدا مى‏دانند، گمان و وهمى بيش نيست. قهر الهى براى هيچ انسان و نژادى كه در مسير لجاجت و كفر است، استثنا برنمى‏دارد.

3- دنياطلبى، يكى از انگيزه‏هاى قتل مى‏باشد. «تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ ... اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا»

سوره البقرة، آيه 87

«87» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ‏

و همانا ما به موسى كتاب (تورات) داديم و از پس او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسى‏بن مريم (معجزات و) دلايل روشن بخشيديم و او را با روح القدس، تأئيد ويارى نموديم. پس چرا هرگاه پيامبرى چيزى (از احكام و دستورات) بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبّر ورزيديد. (و به جاى ايمان آوردن به او) جمعى را تكذيب و جمعى را به قتل رسانديد؟!

نكته‏ها:

اين آيه از استمرار لطف خداوند براى هدايت مردم سخن مى‏گويد كه پس از موسى عليه السلام پيامبرانى چون داوود، سليمان، يوشع، زكريّا و يحيى- عليهم‏السلام آمدند و بعد از آن بزرگواران، خداوند حضرت عيسى عليه السلام را با دلايل روشن فرستاد كه از سوى روح القدس‏ «1»

______________________________
(1). از آيه‏ى 102 سوره‏ى نحل معلوم مى‏شود كه روح‏القدس همان جبرئيل است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 156

يارى و تأييد مى‏شد، ولى بنى‏اسرائيل راه استكبار و گردنكشى را پيش گرفتند و بجاى پذيرشِ هدايت الهى، به تكذيب و قتل انبيا دست زدند.

نقل تاريخ انبيا، يك نوع تسلّى براى پيامبر اسلام ومؤمنان است كه تحمّل رنجها براى آنان آسان شود.

پيام‏ها:

1- تعليم و تربيت، تعطيل بردار نيست. «قَفَّيْنا» فرستادن پيامبران يكى پس از ديگرى، نشانه‏ى جريان هدايت در طول تاريخ است.

2- فرشتگان، به اولياى خدا يارى مى‏رسانند. «أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»

3- انبيا بايد به سراغ مردم بروند. «جاءَكُمُ الرَّسُولُ»

4- هدايت، با هوا و هوس سازگار نيست. «لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ»

5- كسى‏كه تسليم حقّ نباشد، مستكبر است. «لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ»

6- هوا پرستى، انسان را تا پيامبركشى پيش مى‏برد. «فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»

7- انبيا براى تحقّق اهداف خويش، تا پاى جان مقاومت مى‏كردند. «فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»

سوره البقرة، آيه 88

«88» وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ‏

وآنها (به پيامبران) گفتند: دلهاى ما در غلاف است (و ما از گفته‏هاى شما چيزى نمى‏فهميم.) چنين نيست، بلكه خداوند به سبب كفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همين دليل چيزى درك نمى‏كنند)، پس اندكى ايمان مى‏آورند.

نكته‏ها:

ظاهراً اين جواب استهزا آميز، شعار همه مشركان و سركشان، در برابر پيامبران بوده است.

چنانكه در جواب حضرت شعيب مى‏گفتند: «يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ» «1» ما حرف تو را نمى‏فهميم. و يا در برابر آيات قرآن مى‏گفتند: «قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ» «2» دلهاى ما در پرده و پوشش است.

______________________________
(1). هود، 91.

(2). فصّلت، 5.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 157

پيام‏ها:

1- مقدّمات بدبختى، بدست خود انسان است. اگر گروهى مورد لعنت وقهر الهى قرار مى‏گيرند، به خاطر كفر ولجاجت خودشان است. «لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ»

سوره البقرة، آيه 89

«89» وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ‏

و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن) آمد كه مؤيّد آن نشانه‏هايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مى‏دادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند، اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.

نكته‏ها:

اين آيه، صحنه‏ى ديگرى از لجاجت‏ها و هواپرستى‏هاى يهود را مطرح مى‏كند كه آنها بر اساس بشارت‏هاى تورات، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّى به همديگر نويد پيروزى مى‏دادند و به فرموده امام صادق عليه السلام يكى از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مى‏دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است وبه همين سبب از پيش در آنجا سكنى گزيده بودند، ولى بعد از ظهور پيامبر اسلام، با آنكه نشانه‏هاى وى را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند. «1»

پيام‏ها:

1- اديان الهى، يكديگر را تصديق مى‏كنند، نه آنكه در برابر هم باشند. «مصدقا»

2- به هر استقبالى نبايد تكيه كرد. با آنكه يهوديان در انتظار پيامبر صلى الله عليه و آله ساليانى در

______________________________
(1). تفسير نورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 158

مدينه سكنى گزيدند، ولى در عمل كفر ورزيدند. «1» «كانُوا مِنْ قَبْلُ ... كَفَرُوا بِهِ»

3- شناخت حقّ و علم به آن كافى نيست. چه بسا افرادى كه حقّ را فهميدند، ولى به خاطر لجاجت كافر شدند. «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا»

سوره البقرة، آيه 90

«90» بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ‏

چه بد است آنچه كه خويشتن را به آن بفروختند كه از روى حسد، به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آياتش را) نازل مى‏كند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى كافران، مجازاتى خوار كننده است.

نكته‏ها:

در اين آيه، علّت كفر يهوديان به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيان شده است. آنها حسادت مى‏ورزيدند كه چرا بر يكى از افراد بنى‏اسرائيل، وحى نازل نشده است. و اين حسادت و كفرورزى، بهاى بدى بود كه خود را بدان فروختند.

پيام‏ها:

1- معيار ارزش دين مردم، به انگيزه‏هاى آنان است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا ... بَغْياً»

2- گاهى حسد، مايه‏ى كفر است. بنى‏اسرائيل آرزو داشتند پيامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسيدند، حسادت ورزيده و كافر شدند.

«بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ»

3- پيامبرى، فضل الهى است. «مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ»

______________________________
(1). به عشق و انتظار خود مغرور نباشيد. ممكن است در مرحله‏ى عمل، حالات انسان عوض شود. خداى ناكرده امروز دعاى ندبه بخواند، ولى فردا ...

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 159

4- نارضايتى انسان، تأثيرى در الطاف حكيمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى‏داند كه رسالت خود را به عهده چه كسى بگذارد. «مَنْ يَشاءُ»

5- بدترين معاملات آن است كه انسان هستى خود را بدهد و غضب الهى را بخرد. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا ... غَضَبٍ، عَذابٌ مُهِينٌ»

سوره البقرة، آيه 91

«91» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏

و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل كرده ايمان آوريد، گويند: ما تنها به چيزى ايمان مى‏آوريم كه بر (پيامبر) خودمان نازل شده باشد و به غير آن كافر مى‏شوند، در حالى كه آن (قرآن) حقّ است و آنچه را (از تورات) با ايشان است، تصديق مى‏كند. بگو: اگر (به آياتى كه بر خودتان نازل شده) مؤمن بوديد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى‏رسانديد؟!

پيام‏ها:

1- پيامبر اسلام، مأمور دعوت همه‏ى امّت‏ها به اسلام بوده است. «قِيلَ لَهُمْ»*

2- يكى از عوامل كفر كفّار، نژادپرستى وتعصّبات قومى است. «نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ»

3- ملاك ايمان، حقّانيّت آيين است نه نژاد. «وَ هُوَ الْحَقُّ»

4- قرآن، سراسر حقّ است. «أَنْزَلَ اللَّهُ ... وَ هُوَ الْحَقُّ»

5- چون يهوديان زمان پيامبر به رفتار نياكان خود راضى بودند، خداوند نسبت قتل انبيا را به آنان داده است. «فَلِمَ تَقْتُلُونَ»

6- دروغگو، رسواست. «فَلِمَ تَقْتُلُونَ ... إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»

(اگر به انبيايى كه از بنى‏اسرائيل است ايمان آورده‏ايد، پس چرا پيامبرانى همچون حضرت يحيى و زكريا را كه از بنى‏اسرائيل بودند، شهيد كرديد؟!)

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 160

سوره البقرة، آيه 92

«92» وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى‏ بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ‏

وهمانا موسى (آن همه) معجزات براى شما آورد، ولى شما پس از (غياب) او گوساله را (به خدايى) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد.

نكته‏ها:

شاهد زنده‏ى ديگر بر اينكه شما عرب بودن محمد صلى الله عليه و آله را فقط بهانه قرار داده‏ايد تا به او ايمان نياوريد، اين است كه با آنكه حضرت موسى عليه السلام برجسته ترين پيامبر از نژاد شما بود و آن همه دلايل روشن و معجزات براى شما آورد، ولى همين كه چند شبى براى مناجات وگرفتن تورات به كوه طور رفت، به سراغ گوساله‏پرستى رفتيد و تمام زحمات موسى عليه السلام را بر باد داده و بر خويشتن ستم كرديد.

پيام‏ها:

1- ذكر سوابق، زمينه را براى قضاوت درست فراهم مى‏كند. «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ»

2- بازگشت به شرك وجاهليّت، ظلمى به خود ونسل‏هاى بعد است. «أَنْتُمْ ظالِمُونَ»

سوره البقرة، آيه 93

«93» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏

و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (وگفتيم:) دستوراتى كه به شما داده‏ايم، محكم بگيريد و گوش دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و به سبب كفرشان به (پرستش) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مى‏دهد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 161

نكته‏ها:

آخرين حرف يهوديان اين بود كه اگر پيامبرى از بنى‏اسرائيل نباشد، به او ايمان نمى‏آوريم و تنها كتابى را كه بر خودمان نازل شده باشد، قبول داريم.

قرآن چند نمونه از دروغهاى آنها را بيان مى‏كند: نمونه اوّل در آيه قبل بود كه فرمود: شما اگر در اين ادّعا راستگو هستيد، پس چرا به موسى پشت كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتيد؟! نمونه دوّم همين آيه است كه مى‏فرمايد: از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم و گفتيم: با كمال قدرت قوانين آسمانى تورات را بگيريد و گوش داده و عمل كنيد، امّا شما گفتيد: ما قوانين را مى‏شنويم، ولى عمل نمى‏كنيم. حال اگر به قرآن و پيامبر اسلام ايمان نمى‏آوريد به اين بهانه كه محمد صلى الله عليه و آله از ما نيست و قرآن بر بنى‏اسرائيل نازل نشده است، پس چرا با موسى و تورات او آنچنان برخورد كرديد؟!

قرآن راز عدم اعتقاد آنان را چنين بيان مى‏كند: آنها به خاطر كفرشان، دلهايشان از علاقه به گوساله سيراب شده و جايى براى تفكّر و ايمان نمانده بود.

اگر بنى‏اسرائيل در ادّعايشان صادق هستند كه هر چه بر ما نازل شود به آن ايمان مى‏آوريم، پس اين جنايت را كه در پرونده‏ى آنان هست، چگونه توجيه مى‏كنند؟ آيا گوساله پرستى، پيامبركشى و پيمان‏شكنى، جزو ايمان است؟!

پيام‏ها:

1- ميثاق گرفتن، يكى از عوامل و انگيزه‏هاى عمل است. «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ»

2- حفظ دست‏آوردهاى انقلاب الهى، هر چند به قيمت تهديد باشد، لازم است.

«رَفَعْنا فَوْقَكُمُ»

3- انجام احكام و دستورات الهى، نيازمند قدرت، جدّيّت، عشق و تصميم است و با شوخى و تشريفات، سازگارى ندارد. ديندارى، با ضعف و مسامحه و سازشكارى سازگار نيست. «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»

4- عشق و علاقه‏ى مُفرِط، خطرناك است. اگر دل انسان از علاقه به چيزى پر

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 162

شود، حاضر نمى‏شود حقايق را بپذيرد. «1» «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»

5- رفتار، بهترين بيانگر افكار و عقايد انسان است. «بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ»

سوره البقرة، آيه 94

«94» قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏

بگو: اگر سراى آخرت در نزد خداوند مخصوص شماست، نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى‏گوييد.

نكته‏ها:

بنى‏اسرائيل، ادّعاهاى دروغين و خيال پردازى‏هاى فراوانى داشتند، از جمله:

* ما فرزندان و محبوبان خدا هستيم. «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» «2»

* كسى وارد بهشت نمى‏شود مگر آنكه يهودى باشد. «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً» «3»

* آتش دوزخ، جز چند روزى به ما اصابت نمى‏كند. «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً» «4»

اين آيه، همه‏ى اين بافته‏هاى خيالى وموهومات فكرى آنها را ردّ كرده و مى‏فرمايد: اگر اين ادّعاهاى شما درست باشد و به اين حرف‏ها ايمان داشته باشيد، ديگر نبايد از مرگ بترسيد واز آن فرار كنيد، بلكه بايد آرزوى مرگ كنيد تا به بهشت وارد شود!

اولياى خدا، نه تنها از مرگ نمى‏ترسند، بلكه اشتياق به مرگ نيز دارند. همان گونه كه امام على عليه السلام مى‏فرمايد: «واللَّه لابن ابى‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه» «5» به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ، از علاقه طفل شيرخوار به سينه مادرش بيشتر است.

آرى، بايد بگونه‏اى زندگى كنيم كه هر لحظه آماده مرگ باشيم. «6»

______________________________
(1). چنانكه گفته‏اند: «حب الشئ يعمى و يصم» دوستدارى چيزى، انسان را كور وكر مى‏كند. يعنى انسان ديگر حاضر نيست عيب‏هاى آنرا ببيند ويا بشنود.

(2). مائده، 18.

(3). بقره، 111.

(4). بقره، 80.

(5). نهج‏البلاغه، خطبه 5.

(6). مرگ، همانند سفر است. راننده در صورتى از سفر مى‏ترسد كه يا راه را نمى‏شناسد، يا بنزين ندارد يا تخلّف نموده است، يا جنس قاچاق حمل مى‏كند و يا در مقصد، محل سكونت ندارد. در حالى كه مؤمن واقعى، راه را مى‏داند؛ «إِلَيْهِ الْمَصِيرُ»* سوخت بين راه دارد؛ «عَمِلَ صالِحاً»* تخلّفاتش را با توبه جبران كرده است، جنس قاچاق يعنى عمل خلاف ندارد و محل سكونتش را نيز مى‏داند؛ «جَنَّةُ الْمَأْوى‏» و لذا نمى‏ترسد.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 163

پيام‏ها:

1- در برابر خيالات و موهومات، با صراحت برخورد كنيد. «قُلْ»

2- دامنه‏ى انحصار ونژادپرستى، تا قيامت كشيده مى‏شود! «إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً ...»

3- وجدان، بهترين قاضى است. «إِنْ كانَتْ ... فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ»

4- آمادگى براى مرگ، نشانه‏ى ايمان واقعى و صادقانه است. «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»

سوره البقرة، آيه 95

«95» وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ‏

ولى آنها هرگز به سبب آنچه از پيش فرستاده‏اند، آرزوى مرگ نكنند و خداوند به حال ستمگران، آگاه است.

نكته‏ها:

نترسيدن از مرگ، نشانه‏ى صدق ويقين است. وقتى مرگ از راه مى‏رسد شوخى‏ها، تعارفات و خيالات مى‏گريزند، تنها انسان مى‏ماند و اعمال او. در لحظه‏ى مرگ، انسان باور مى‏كند كه متاع دنيا كم است و آخرت بهتر وباقى است. در لحظه مرگ، انسان باور مى‏كند كه دنيا غنچه‏اى است كه براى هيچكس شكفته نمى‏شود و دوستان دنيوى مگسانند دور شيرينى. انسان اگر به مرتبه يقين برسد، هرچه به مرگ نزديك‏تر مى‏شود، احساس قرب ووصول به لقا وديدار الهى مى‏كند. به همين دليل حضرت على عليه السلام وقتى ضربه‏ى شمشير را بر فرق خود احساس كرد فرمود: «فُزتُ و ربّ الكعبة» قسم به پروردگار كعبه رستگار شدم.

امام حسين عليه السلام در كربلا هر چه به زمان شهادت نزديك مى‏شد، صورتش برافروخته و شكوفاتر مى‏گرديد، و وقتى در شب آخر از يارانش پرسيدند: مرگ نزد شما چگونه است؟

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 164

جملاتى را در جواب عرضه داشتند كه نشان دهنده‏ى يقين آنان به حقّانيّت راهشان بود، آنها مرگ را شيرين مى‏دانستند و حتّى برخى از آنان در همان شب آخر با يكديگر مزاح مى‏كردند.

پيام‏ها:

1- ترس از مرگ، در واقع ترس از كيفر كارهاى خودماست. «بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ»

2- مدّعيان دروغگو و متوقّعان نابجا، ظالمند. «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»*

3- خودتان مى‏دانيد كه چه كرده‏ايد، خداوند نيز كه از آنها با خبر است، پس اين همه ادّعا براى چه؟! «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»

سوره البقرة، آيه 96

«96» وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ‏

(اى پيامبر) هر آينه يهود را حريص‏ترين مردم، حتّى (حريص‏تر) از مشركان، بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهى يافت، (تا آنجا كه) هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه (اگر) اين عمر طولانى به آنان داده شود، آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بيناست.

پيام‏ها:

1- عمر طولانى مهم نيست، قرب به خداوند و بركت عمر ونجات از آتش، ارزش دارد. «1» «لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ»

______________________________
(1). در تفسير فخر رازى دعايى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: اگر زندگى براى من نيكوست، مرا زنده نگهدار و اگر مرگ بهتر است، بميران. امام سجاد عليه السلام نيز در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين مسئلت مى‏كند: «الهى عمرنى ما كان عمرى بذلةفى طاعتك، فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى ...» خداوندا اگر عمر من وسيله خدمت در راه اطاعت تو باشد، عمر مرا طولانى كن، ولى اگر عمر من چراگاه شيطان خواهد بود، آن را قطع نما.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 165

2- يهوديان، حريص‏ترين و دنياگراترين مردم هستند. «أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ»

3- يهوديان مى‏خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگى پست باشد. «أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ» (كلمه «حياة» نكره و نشانه‏ى هر نوع زندگى است.)

4- دروغگو، كم حافظه است. يهوديان از يك سو بهشت را مخصوص خود مى‏دانند، «لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً» واز سوى ديگر مى‏خواهند هميشه در دنيا زنده بمانند. «يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» «1»

سوره البقرة، آيه 97

«97» قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ‏

(يهود مى‏گويند: چون فرشته‏اى كه وحى بر تو نازل مى‏كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى‏آوريم) بگو: هركه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست.) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است، (قرآنى) كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى‏كند ومايه‏ى هدايت و بشارت براى مؤمنان است.

نكته‏ها:

در شأن نزول آيه آمده است: وقتى پيامبر اسلام به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهوديان فدك، نزد پيامبر آمده و سؤالاتى كردند. حضرت همه‏ى سؤالات آنها را جواب داده وهر نشانه‏اى كه خواستند بيان كردند. آخرين سؤالشان اين بود كه نام فرشته وحى تو چيست؟ حضرت فرمودند: جبرئيل. آنها گفتند: اگر ميكائيل بود ما به تو ايمان مى‏آورديم، چون جبرئيل، دستورات مشكلى مثل جهاد مى‏آورد، ولى دستورات ميكائيل ساده و راحت است!

______________________________
(1). تفسير راهنما.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 166

پيام‏ها:

1- دامنه‏ى خيال‏پردازى و لجاجت انسان تا آنجا گسترده مى‏شود كه به جهان فرشتگان نيز سرايت مى‏كند. «1» «عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ»

2- حمايت ودفاع از پاكانى كه مورد تهمت قرار گيرند، لازم است. «نَزَّلَهُ ... بِإِذْنِ اللَّهِ» خداوند ضمن محكوم كردن تصورات بنى‏اسرائيل، از جبرئيل تجليل كرده كه بدون اذن ما كارى نمى‏كند ودر رسالت خود، امين ورابط بين ما وپيامبر است.

3- جبرئيل كتابى آورد كه تورات شما را تصديق مى‏كند، پس چرا با او دشمن هستيد؟! «نَزَّلَهُ ... مُصَدِّقاً»

سوره البقرة، آيه 98

«98» مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ‏

هركه دشمن خدا و فرشتگان و پيامبران او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و بداند كه) خداوند دشمن كافران است.

پيام‏ها:

1- ايمان و تولّى، نسبت به همه‏ى مقدّسات لازم است. «لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ»

2- دشمنى با انبيا واوليا، كفر ودشمنى با خداوند است. «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ»

3- همه فرشتگان، در يك مرتبه و سطح نيستند. «مَلائِكَتِهِ ... جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ» (از ميان فرشتگان، تنها از جبرئيل و ميكائيل نام برده شده‏است.)

______________________________
(1). انسان لجوج، حتّى فرشتگان را متهم مى‏كند. فرشتگانى كه خداوند آنها را معصوم مى‏داند و درباره آنان مى‏فرمايد: «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ» آنها هرگز فرمان خداوند را نافرمانى نمى‏كنند. (تحريم، 6) آنان دليل دشمنى با جبرئيل را آوردن دستورات سنگين و دليل دوستى ميكائيل را آوردن دستورات سبك مى‏دانند. درست مانند كودك بازيگوشى كه معلّم رياضى را بد و معلّم ورزش را خوب مى‏پندارد با آنكه هر دو در جهت تعليم و تربيت فعاليّت مى‏كنند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 167

سوره البقرة، آيه 99

«99» وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ‏

همانا آيات (و نشانه‏هاى) روشنى به سوى تو فرستاديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى‏ورزد.

نكته‏ها:

انسان با پيروى از هوسها و ارتكاب گناه، از مدار حقّ خارج شده و به سوى كفر تمايل پيدا مى‏كند. قرآن مى‏فرمايد: سرانجام كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند- اگر توبه و جبران نكنند- تكذيب و كفر است. «1»

ابن‏صوريا كه داستانش در دو آيه قبل آمد، بعد از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤالات او را پاسخ داد، بهانه‏اى نداشت جز اينكه بگويد: چون جبرئيل بر تو وحى مى‏آورد نه ميكائيل، ما به تو ايمان نمى‏آوريم. ولى از آنجا كه جوابش با آيه قبل داده شد، براى اغفال مردم عوام يهودى گفت: او دليل روشنى به ما ارائه نكرد.

آيه نازل شد كه مبادا بهانه‏جويى علمايى همچون ابن‏صوريا تو را ناراحت كند، مردم بدانند كه بنى‏اسرائيل بهانه مى‏گيرند وگرنه ما آيات ودلايل روشن ومحكمى فرستاده‏ايم تا كسى در نبوّت تو ترديدى نداشته باشد وبا اين دلايل، تنها كسانى كفر مى‏ورزند كه فاسق باشند و به خاطر هوسها وگناهان زياد، از مدار حقّ بيرون رفته باشند.

پيام‏ها:

1- در برابر تضعيف ناحقّ، بايد تقويت بجا صورت بگيرد. چون علماى يهود، پيامبر اسلام را به ناحقّ تضعيف كرده و گفتند دليل روشنى ندارد، خداوند آن حضرت را تقويت فرمود. «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ»

2- فسق و گناه زمينه‏ى كفر است. «ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ»

______________________________
(1). «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ ...» روم، 10.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  
 



پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -