سوره حمد
سوره ى حمد كه نام ديگرش «فاتحة الكتاب» است، هفت آيه دارد «1» وتنها سورهاى است كه بر هر مسلمانى واجب است روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند و در صورت ترك عمدى نماز او باطل است. «لاصلاة الّا بفاتحة الكتاب» «2»
بنا به روايت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله: اين سوره بهترين سورههاى قرآن است. و به نقل ابن عباس؛ سورهى حمد اساس قرآن است. در حديث نيز آمده است: اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجّب نكنيد. «3»
از نامگذارى اين سوره به «فاتحة الكتاب» توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، «4» معلوم مىشود كه تمام آيات قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله جمع آورى شده و به صورت كتاب در آمده است و به امر ايشان اين سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن) قرار گرفته است.
همچنين در حديث ثقلين مىخوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «انّى تارك فيكم الثقلَين
______________________________
(1). عدد هفت، عدد آسمانها، ايّام هفته، طواف، سعى بين صفا ومروه و پرتاب سنگ به شيطاننيز مىباشد.
(2). مستدرك، ج 4، ح 4365.
(3). بحار، ج 92، ص 257.
(4). عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 27.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 20
كتاب اللَّه و عترتى» «1» من دو چيز گرانبها در ميان شما مىگذارم، كتاب خدا و خاندانم. از اين حديث نيز معلوم مىشود كه آيات الهى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت «كتاب اللّه» جمع آورى شده و به همين نام در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
آيات سورهى مباركه فاتحه، اشاراتى در بارهى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين به ادامهى راه اولياى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضبشدگان اعلام بيزارى و انزجار شده است.
سورهى حمد- همانند خود قرآن- مايهى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بيمارىهاى روحى. «2»
______________________________
(1). بحار، ج 2، ص 100.
(2). علّامه امينى قدس سره در تفسير فاتحة الكتاب، روايات زيادى را در اين زمينه نقل نموده است.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 21
درسهاى تربيتى سورهى حمد
قبل از تفسسير سوره حمد سيمايى از درسهاى اين سوره را ترسيم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مىپردازيم؛
1- انسان در تلاوت سورهى حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غير خدا قطع اميد مىكند.
2- با «رَبِّ الْعالَمِينَ» و «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» احساس مىكند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مىگذارد.
3- با كلمه «عالمين» ميان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مىكند.
4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خود را در سايه لطف او مىداند.
5- با «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» غفلتش از آينده زدوده مىشود.
6- با گفتن «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ريا و شهرت طلبى را زايل مىكند.
7- با «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» از ابرقدرتها نمىهراسد.
8- از «أَنْعَمْتَ» مىفهمد كه نعمتها به دست اوست.
9- با «اهْدِنَا» رهسپارى در راه حقّ و طريق مستقيم را درخواست مىكند.
10- در «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» همبستگى خود را با پيروان حقّ اعلام مىكند.
11- با «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «لَا الضَّالِّينَ» بيزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مىدارد.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 22
سوره الفاتحة، آيه 1
«1» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشندهى مهربان.
نكتهها:
در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقهى آنهاست، شروع مىكنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مىكنند.
گاهى به نام بتها وطاغوتها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مىكنند.
چنانكه در جنگ خندق، اوّلين كلنگ را رسول خدا صلى الله عليه و آله بر زمين زد. «1»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» سر آغاز كتاب الهى است. «بِسْمِ اللَّهِ» نه تنها در ابتداى قرآن، بلكه در آغاز تمام كتابهاى آسمانى بوده است. در سر لوحهى كار و عمل همهى انبيا «بِسْمِ اللَّهِ» قرار داشت. وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السلام به ياران خود گفت: سوار شويد كه «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» «2» يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست. حضرت سليمان عليه السلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جملهى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «3» آغاز نمود.
حضرت على عليه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ»، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است.
همچنين آن حضرت به شخصى كه جملهى «بسم اللَّه» را مىنوشت، فرمود: «جودها» آنرا نيكو بنويس. «4»
بر زبان آوردن «بِسْمِ اللَّهِ» در شروع هر كارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابيدن
______________________________
(1). بحار، ج 20 ص 218.
(2). هود، 41.
(3). نمل، 30.
(4). كنزالعمّال، ح 29558.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 23
ونوشتن، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسانهاى هدفدار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
در حديث مىخوانيم: «بِسْمِ اللَّهِ» را فراموش نكن، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار «بسم اللَّه» را به كودك ياد بدهد، وارد شده است. «1»
سؤال: چرا در شروع هر كارى «بِسْمِ اللَّهِ» سفارش شده است؟
پاسخ: «بِسْمِ اللَّهِ»* آرم ونشانهى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد.
همان گونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى. مثلًا يك كارخانه چينى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مىزند، خواه ظرفهاى بزرگ باشد يا ظرفهاى كوچك. يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگانهاى آن كشور است و هم بر فراز كشتىهاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان.
سؤال: آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيهاى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهلبيت رسول اللّه عليهم السلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است، آيه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيهاى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه «بسم اللَّه» جزء سوره است. آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز «بسم اللَّه» جزء سوره شمرده شده است. «2» برخى از افراد كه بسماللَّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كردهاند، مورد اعتراض واقع شدهاند. در مستدرك حاكم آمده است: روزى معاويه در نماز «بسم اللَّه» نگفت، مردم به او اعتراض كردند كه «أ سرقت أم نيست»، آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟! «3»
امامان معصوم عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسماللَّه را بلند بگويند. امام باقر عليه السلام در مورد
______________________________
(1). تفسيربرهان، ج 1، ص 43.
(2). مسند احمد، ج 3، ص 177 و ج 4، ص 85.
(3). مستدرك، ج 3، ص 233.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 24
كسانى كه «بسماللَّه» را در نماز نمىخواندند و يا جزء سوره نمىشمردند، مىفرمود: «سرقوا اكرم آية» «1» بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است: چرا بعضى «بسماللَّه» را جزء سوره قرار ندادهاند! «2»
شهيد مطهّرى قدس سره در تفسير سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسايى، ابنعمر، ابنزبير، عطاء، ابنطاووس، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مىكند كه بسم اللَّه را جزء سوره مىدانستند.
در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «بسماللَّه» تاج سورههاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) «بسماللَّه» نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السلام به خاطر آن است كه «بسم الله» كلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از كفّار و مشركان، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست. «3»
سيماى «بِسْمِ اللَّهِ»
1. «بِسْمِ اللَّهِ» نشانگر رنگ وصبغهى الهى وبيانگر جهتگيرى توحيدى ماست. «4»
2. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران، نشانهى شرك. نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او. «5»
3. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز بقا ودوام است. زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است. «6»
4. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست. به كسىكه رحمان و رحيم است عشق مىورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مىكنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.
5. «بسماللَّه» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
6. «بسماللَّه» گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است.
______________________________
(1). بحار، ج 85، ص 20.
(2). سنن بيهقى، ج 2، ص 50.
(3). تفسير مجمعالبيان و فخررازى.
(4). امام رضا عليه السلام مىفرمايد: بسماللَّه يعنى نشان بندگى خدا را بر خود مىنهم. تفسير نورالثقلين.
(5). نه فقط ذات او، بلكه نام او نيز از هر شريكى منزّه است؛ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» حتّى شروع كردن كار به نام خدا و محمد صلى الله عليه و آله ممنوع است. اثباتالهداة، ج 7، ص 482.
(6). «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» قصص، 88.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 25
7. «بسماللَّه» مايه فرار شيطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمىافتد.
8. «بسماللَّه» عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست.
9. «بسماللَّه» ذكر خداست، يعنى خدايا! من تو را فراموش نكردهام.
10. «بسماللَّه» بيانگر انگيزه ماست، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوتها ونه جلوهها و نه هوسها.
11. امام رضا عليه السلام فرمود: «بسماللَّه» به اسم اعظم الهى، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديكتر است. «1»
پيامها:
1- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
2- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز كتاب آسمانى، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مىشود. «2»
3- «بِسْمِ اللَّهِ» كلامى كه سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مىشود.
4- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
5- بيان رحمت الهى در قالبهاى گوناگون، نشانهى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
6- شايد آوردن كلمه رحمان و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوهاى از رحمت الهى است، همان گونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه
______________________________
(1). تفسير راهنما.
(2). شايد معناى اينكه مىگويند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسماللَّه، و تمام بسماللَّه در حرف (باء) خلاصه مىشود، اين باشد كه آفرينش هستى و هدايت آن، همه با استمداد از اوست. چنانكه رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز با نام او آغاز گرديد. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 26
لطف ورحمت اوست. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
سوره الفاتحة، آيه 2
«2» الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.
نكتهها:
«ربّ» به كسى گفته مىشود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايت مىشود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سورهى انعام، كهف، سبأ وفاطر نيز با جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده است.
مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران، زبان به تشكّر مىگشايد.
خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايستهى ستايش وبه خاطر احسانها و نعمتهايش، لايق شكرگزارى است.
«الحمد لله»، بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمهى آن را ستايش مىكند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خداوند و در خط و مسير او باشد.
خداوند، پروردگار همهى آفريدههاست. «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» «1» آنچه در آسمانها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا» «2» حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «من الجمادات والحيوانات»؛ او پروردگار جاندار و بىجان است. «له الخلق والامر تباركالله رب العالمين» هم آفرينش از اوست و هم ادارهى آن، و او مربى و
______________________________
(1). انعام، 164.
(2). شعراء، 24.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 27
پرورش دهندهى همه است. «1»
مراد از «عالمين» يا فقط انسانها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ» آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم؟ و يا مراد همهى عوالم هستى است. «عالَم» به معناى مخلوقات و «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اين آيه فهميده مىشود كه تمام هستى يك پروردگار دارد و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّتها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديدهها خدايى است و آن را مدبّر و ربّ النّوع آن مىپنداشتند، باطل است.
پيامها:
1- همه ستايشها براى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «2»
2- خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
3- همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
4- دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
5- رابطهى خداوند با مخلوقات، رابطهى دائمى و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعالَمِينَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مىكند و مىرود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6- همهى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
7- امكان رشد و تربيت، در همهى موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
8- خداوند هم انسانها را با راهنمايى انبيا تربيت مىكند، (تربيت تشريعى) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مىدهد. (تربيت تكوينى)
______________________________
(1). تفسير نورالثقلين.
(2). الف ولام در «الْحَمْدُ» به معناى تمام حمد و جنس ستايش است.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 28
«رَبِّ الْعالَمِينَ»
9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» مىگويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مىدهند كه «آخر دعواهم أن الحمدللّه ربّ العالمين» «1»
سوره الفاتحة، آيه 3
«3» الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
(خدايى كه) بخشنده و مهربان است.
نكتهها:
خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» «2» و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است. «و رحمتى وسعت كلّ شىء» «3»
همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» «4» آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مىدهد از روى لطف است.
بخشيدن گناهان و قبول توبهى بندگان و عيبپوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
پيامها:
1- تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
2- همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» «5» تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
3- رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه ... الرّحمن الرّحيم»
______________________________
(1). يونس، 10.
(2). انعام، 54.
(3). اعراف، 156.
(4). انبياء، 107.
(5). الرحمن، 1- 2.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 29
سوره الفاتحة، آيه 4
«4» مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
(خدايى كه) مالك روز جزاست.
نكتهها:
مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّتهاى اعتبارى، از سلطهى مالك خارج مىشود و تحت سلطهى واقعى او نيست. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوهى ديگرى دارد؛
* در آن روز تمام واسطهها واسباب نسبت به كفار قطع مىشوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «1»
* نسبتها و خويشاوندىها نسبت به كفار از بين مىرود. «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» «2»
* براى كفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» «3»
* بستگان و نزديكان نيز فايدهاى نمىرسانند. «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ» «4»
* نه زبان كفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر آنها، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.
لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعهى قوانين آسمانى. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «5»
ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» «6»
ج: حساب و جزا. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
«يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مىباشد. «يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ» «7» مىپرسند روز قيامت چه وقت است؟
قرآن در مقام معرّفى اين روز، مىفرمايد: «ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ. يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» «8» (اى پيامبر!) نمىدانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس
______________________________
(1). بقره، 166.
(2). مؤمنون، 101.
(3). شعراء، 88.
(4). ممتحنه، 3.
(5). آلعمران، 19.
(6). زمر، 3.
(7). ذاريات، 12.
(8). انفطار، 18- 19.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 30
براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيهى «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» معلوم مىشود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مىفرمايد: «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» «1» به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزندهام، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است.
همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مىكند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ» «2» خداوند پذيرندهى توبه مردمان وعقوبت كنندهى شديد گناهكاران است.
در اوّلين سورهى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «مَلِكِ النَّاسِ»
پيامها:
1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «الله» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «رَبِّ الْعالَمِينَ» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» است.
2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «رَبِّ الْعالَمِينَ ... مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
3- قيامت، جلوهاى از رحمت خداوند است. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
______________________________
(1). حجر، 49- 50.
(2). غافر، 3.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 31
سوره الفاتحة، آيه 5
«5» إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
(خدايا) تنها ترا مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوئيم.
نكتهها:
انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسانها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همهى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مىكند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مىگويد: خدايا! نه فقط من كه همهى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همهى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «إِيَّاكَ» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بندهى تو هستند. «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» «1» در آسمانها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.
جمله «نَعْبُدُ» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سورهى حمد ثناست، آيهى «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ارتباط و آيات بعد، دعا مىباشد.
گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، شايد به خاطر همين كلمه «إِيَّاكَ»* تكرار شد.
پيامها:
1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نَعْبُدُ، نَسْتَعِينُ»
2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
3- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم.
______________________________
(1). مريم، 93.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 32
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» «1»
4- «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مىگوييم:
«نَعْبُدُ» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مىگوييم: «نَسْتَعِينُ» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
5- شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دستيابى به توحيد و يكتاپرستى است.
«رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
6- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ ...»
7- توجّه به معاد، يكى از انگيزههاى عبادت است. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
سوره الفاتحة، آيه 6
«6» اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
نكتهها:
در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرتهاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مىفرمايد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» «2» بيانگر اين نوع از هدايت است.
ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
كلمهى «صراط» «3» بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانهى شخصيت انسان است.
______________________________
(1). «وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمىيافتيم. اعراف، 43.
(2). طه، 50.
(3). «صراط» در قيامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همهى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 33
راههاى غير الهى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
* راه خواستهها و توقعاتهاى خود.
* راه انتظارات وهوسهاى مردم.
* راه وسوسههاى شيطان.
* راه طاغوتها.
* راه نياكان و پيشينيان.
* راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مىكند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راههاى طاغوتها و هوسهاى مردم و هوسهاى شخصى كه هر روز تغيير مىكنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راههاى ديگر متعدّد و پراكندهاند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست. «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1»
* راه مستقيم، راه انبياست. «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «2»
* راه مستقيم، راه بندگى خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» «3»
* راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «4»
* راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست. «5»
* راه مستقيم، كتاب خداوند است. «6»
* راه مستقيم، راه فطرت سالم است. «7»
______________________________
(1). هود، 56.
(2). يس، 3- 4.
(3). يس، 61.
(4). آلعمران، 101.
(5). بنا بر اينكه الف و لام در «الصِّراطَ» اشاره به همان راه يكتاپرستى در آيه قبل باشد.
(6). بنابر روايتى در تفسير مجمعالبيان، ج 1، ص 58.
(7). بنابر روايتى از امام صادق عليه السلام در تفسير صافى، ج 1، ص 86.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 34
انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مىگيرد. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
در راه مستقيم بودن، تنها خواستهاى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مىكند، حتّى رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مىخواهند.
انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشتهى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» «1»
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هىالجادّة» «2» انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جادهى هدايت است.
راه مستقيم يعنى ميانهروى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مىشود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّالمايشاء دانسته و دست خدا را بسته مىداند. يكى رهبران آسمانى راهمچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مىكند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مىپندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مىداند و ديگرى حتّى به
______________________________
(1). كسى كه مىگويد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ...» مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين درخواست او، هدايت به مرحله بالاترى است.
(2). بحار، ج 87، ص 3.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 35
درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مىبندد. يكى اقتصاد را زير بنا مىداند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مىانگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مىفرستد. يكى بخل مىورزد و ديگرى بىحساب سخاوت به خرج مىدهد. يكى از خلق جدا مىشود و ديگرى حقّ را فداى خلق مىكند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مىكند. «1» در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مىفرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. «2» يعنى نمونهى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ...، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانهروى سفارش كردهاند. «3» جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مىنشيند. «4»
در قرآن و روايات، نمونههاى زيادى آمده كه در آنها به جنبهى اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
* «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» «5» بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
* «لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» «6» در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن- دستبسته باش- و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
* «الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» «7» مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانهرو هستند.
* «لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا» «8» نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته،
______________________________
(1). «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» انعام، 161.
(2). تفسير نورالثقلين، ج 1 ص 20.
(3). در اين باره مىتوان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
(4). شيطان به خدا گفت: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» اعراف، 16.
(5). اعراف، 31.
(6). اسراء، 29.
(7). فرقان، 67.
(8). اسراء، 110.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 36
بلكه با صداى معتدل بخوان.
* نسبت به والدين احسان كن؛ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» «1»* امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ... فَلا تُطِعْهُما» «2»
* پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» «3» و هم خانواده خويش را دعوت مىكند. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» «4»
* اسلام هم نماز را سفارش مىكند كه ارتباط با خالق است؛ «أَقِيمُوا الصَّلاةَ»* و هم زكات را توصيه مىكند كه ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّكاةَ» «5»
* نه محبتها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ» «6» و نه دشمنىها شما را از عدالت دور كند. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» «7»
* مؤمنان هم دافعه دارند؛ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» «8»
* هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «آمَنُوا»* و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» «9»
* هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» «10» و هم صبورى وپايدارى در سختىها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» «11» شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مىكرد و هم شمشير تيز مىكرد.
* روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانهى خدا دعا مىخواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خونآشنا شود.
* اسلام مالكيّت را مىپذيرد، «الناس مسلطون على اموالهم» «12» ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمىدهد و آن را محدود مىسازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» «13»
آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبهاى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانهروى وراه مستقيم را سفارش مىكند.
______________________________
(1). بقره، 83.
(2). لقمان، 15.
(3). مريم، 51.
(4). مريم، 15.
(5). بقره، 43.
(6). نساء، 135.
(7). مائده، 8.
(8). فتح، 9.
(9). بقره، 25.
(10). بقره، 250.
(11). انفال، 65.
(12). بحار، ج 2، ص 272.
(13). كافى، ج 5، ص 28.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 37
پيامها:
1- همهى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهمترين خواستهى يكتاپرستان است.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ ... اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
3- براى دستيابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ ... اهْدِنَا»
5- بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
سوره الفاتحة، آيه 7
«7» صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ
(خداوندا! ما را به) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدايت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
نكتهها:
اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مىكند كه مورد نعمت الهى واقع شدهاند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. «1» توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مىدارد.
بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضبشدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنىاسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مىنمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته
______________________________
(1). «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»، كسانى كه خدا و رسول را پيروى كنند، آنان با كسانى هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پيامبران، راستگويان، شهدا و صالحان. نساء، 69 و آيه 59 سوره مريم.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 38
وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيهى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمتهاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.
هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهايى همچون قوم عاد، ثمود و بنىاسرائيل، به عنوان غضبشدگان معرّفى شدهاند. «1»
بنىاسرائيل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ» «2» لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» «3» اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است؛ دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ» «4» وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرامخوارى و رفاهطلبى روى آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» «5» وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تنپرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ
______________________________
(1). در آيات متعدّدى از قرآن ويژگىهاى گمراهان و غضب شدگان و مصاديق آنها بيان شده است كه براى نمونه به موارد ذيل اشاره مىشود:
* منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6.
* كافران به آيات الهى و قاتلان انبياء الهى. بقره، 61.
* اهل كتاب كه در برابر دعوت به حقّ سركشى كردهاند. آلعمران، 110- 112.
* فراريان از جهاد. انفال، 16.
* پذيرندگان و جايگزين كنندگان كفر با ايمان. بقره، 108 و نحل، 106.
* پذيرندگان ولايت دشمنان خدا و دوستداران رابطهى با دشمنان خدا. ممتحنه، 1.
(2). بقره، 47.
(3). بقره، 61.
(4). نساء، 46.
(5). نساء، 161.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 39
مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» «1» به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مىخواهيم كه مانند غضبشدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مىروند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مىكنند. «2»
انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولّاى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مىجويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است.
ضالّين در قرآن
«ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحيّر بكار مىرود، «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا» «3» وگاهى به معناى ضايع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» «4» ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضَلالٍ مُبِينٍ»*، «ضَلالٍ بَعِيدٍ»*، «ضَلالٍ كَبِيرٍ» به چشم مىخورد.
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شدهاند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، «5» مشركان، «6» كفار، «7» عصيانگران، «8» مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و
______________________________
(1). مائده، 24.
(2). «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» بگو: اى اهلكتاب! در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد وبه دنبال خواهشهاى گمراهانِ پيش از خود نرويد، كه آنان افراد زيادى را گمراه كرده و از راه راست گمراه شدهاند. مائده، 77.
(3). ضحى، 7.
(4). محمّد، 1.
(5). «مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ» بقره، 108.
(6). «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً» نساء، 116.
(7). «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ ... فَقَدْ ضَلَّ» نساء، 136.
(8). «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ» احزاب، 36.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 40
دوست خود گرفتند، «1» كسانى كه مردم را از راه خدا باز مىدارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مىكنند، آنان كه حقّ را كتمان مىكنند و كسانى كه از رحمت خدا مأيوسند.
در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف.
گمراهان خود بستر وزمينهى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده، استفاده مىكنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: 1. هوسها، «2» 2. بتها، «3» 3.
گناهان «4»، 4. پذيرش ولايت باطل، «5» 5. جهل و نادانى. «6»
پيامها:
1- انسان در تربيت، نيازمند الگو مىباشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان، نمونههاى زيباى انسانيّتاند. «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»
2- آنچه از خداوند به انسان مىرسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مىآوريم. «7» «أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان، مقاوم و پايدار مىكند. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» «8»
______________________________
(1). «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ ... وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ» ممتحنه، 1.
(2). «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ» جاثيه، 23.
(3). «جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ» ابراهيم، 30.
(4). «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» بقره، 26.
(5). «أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ» حج، 4.
(6). «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ» بقره، 198.
(7). درباره نعمت «أَنْعَمْتَ» بكار رفته، ولى در مورد عذاب، نفرمود: «غضبت» تو غضب كردى.
(8). قرآن سفارش كرده است: «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» هرگز سرپرستى گروه غضب شدگان الهى را نپذيريد. ممتحنه، 13.