(۳) مناجات شعبانيه، عظيم ترين معارف الهي
ماه شعبان، ماه دعا و مناجات است. «ما» در ماه شعبان به سر ميبريم. سالگرد رحلت حضرت امام خميني(ره) را هم در پيش داريم. قصد داريم در اين نوشتار به نگاه امام خميني(ره) به مناجات شعبانيه بپردازيم؛ تا هم يادي از بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران كرده باشيم و هم با تبيين مناجات شعبانيه و شرح نگاه امام، سهمي از خط معنوي و عرفاني برده باشيم.
مقام معظم رهبري حضرت امام خامنهاي ميفرمودند: «يك بار از امام سؤال كردم كه در ميان دعاهاي معروف، به كدام يك از آنها بيشتر انس يا اعتقاد داريد؟ ايشان بعد از تأملي فرمودند: دعاي كميل و مناجات شعبانيه»[1]
حضرت امام خميني(ره) –خود- درباره مناجات شعبانيه ميفرمودند:
1. من نديدهام در ادعيه، دعايي را كه گفته شده باشد همه امامها اين دعا را ميخواندند. در دعاي شعبانيه اين هست؛[2]
2. تمام اين مسائلي كه عرفا در طول كتابهاي طولاني خودشان يا خودشان ميگويند؛ در چند كلمه مناجات شعبانيه هست، بلكه عرفاي اسلام از همين ادعيه و از همين دعاهايي كه در اسلام وارد شده است از اينها استفاده كردهاند؛[3]
3. مناجات شعبانيه از بزرگترين مناجات و از عظيمترين معارف الهي و از بزرگترين اموري است كه آنهايي كه اهلش هستند ميتوانند تا حدود ادراك خودشان استفاده كنند؛[4]
4. مناجات شعبانيه از مناجاتهايي هست كه اگر انسان دنبالش برود و فكر در او بكند، انسان را به يك جايي ميرساند؛[5]
5. مناجات شعبان مناجات همه ائمه است و در اين، مسائل بسيار هست، معارف بسيار هست و ادب اينكه انسان چه جور بايد با خداي تبارك و تعالي مناجات كند؛[6]
6. مناجات شعبانيه از مناجاتهايي است كه اگر يك نفر انسان دلسوخته، يك عارف دلسوخته بخواهد اين را شرح كند از براي ديگران، بسيار ارزشمند است و محتاج به شرح است.[7]
عرفان، زاييده دعاها و مناجات شعبانيه است. مناجات شعبانيه، مناجات همه امامها است. مناجات شعبانيه علو از معارف الهي است. اين مناجات، انسان را به خدا ميرساند و مقامهاي بلند الهي را براي آدمي ترسيم ميكند.
نبايد از اين مناجات غفلت كنيم. خواندن اين مناجات را بخصوص در ماه شعبان بر خود لازم بشمريم. با توجه به معنا و با دقت و تدبّر آن را بخوانيم. علماي برجسته و عارفان دلسوخته به شرح آن بپردازند و عظمت اين مناجات را در شرح آن تبيين نمايند. اگر حقيقت مناجات شعبانيه را بفهميم و با تدبّر آن را مرور كنيم، انسان را به يك جاهاي بلند معنوي و به مقامات الهي ميرساند.
نگارنده تنها در اين نوشتار كوتاه به تبيين سهمي از مناجات شعبانيه ميپردازد. درك همه محتوا و تفسير تمام مناجات، كاري دشوار و از توان حقير به دور است. اهل دل بايد به آن بپردازند. پرداختن به آن نيز نيازمند ساعتها وقت است كه نتيجه آن صدها صفحه كتاب ميشود.
به همين قسمت اكتفا ميكنيم: «إلهي هَبْ لي كَمالَ الْانْقِطاعِ إلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا»[8]
معبودا! مرا به كمالِ گسستن [از خلق] و پيوستن به خودت رسان و ديده قلبمان را با فروغي كه بدان تو را مشاهده كنند، روشن فرما تا ديده دل ما حجابهاي نوراني را بر درَد و به معدن عظمت و جلال رسد و جانهاي ما به مقام والاي قدس تو بپيوندد. معبودا! مرا در شمار كساني قرار ده كه چون آنان را خواندي، پاسخت دادند و چون بدانان نگريستي، بر اثر تجلّي شكوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آنها به نهان، راز گفتي و آنان به عيان، به طاعت تو پرداختند.
تدبر و توجه به اين مضامين و الفاظ و انس با آنها، براي تمامي كساني كه ميخواهند به وظايف بزرگ خود عمل كنند، واجب، لازم و ضروري است. موفقيتهاي بزرگ به ميزان زيادي مرهون ارتباط با خداوند و مناجات و استغاثه و گريه و توسل و دعا است. با همين مناجاتها، كمال انقطاع به سوي خدا حاصل ميشود و انسان با بريدن از همه قيود و دنبالهها به سمت محبوب واقعي خود پرواز ميكند.
اين كمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودي و هرچه و هر كس و پيوستن به اوست و گسستن و بريدن از غير او، و هبهاي الهي است به اولياي مخلص. وقتي ابراهيم در آتش بزرگ نمروديان قرار گرفت، بين زمين و آسمان و قبل از افتادن در آتش، جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: «ألك حاجه؟» آيا حاجتي داري؟
ابراهيم فرمود: «امّا اليك فلا» - به تو نيازي ندارم. خداوند از حال من آگاه است.[9]
ابراهيم منقطع از همه چيز و همه كس بود. ميدانست كار فقط دست خداست.
انقطاع يعني بريدن از خلق و اتصال به خالق هستي، مؤثر ديدن خدا و خواستن تمامي نيازها از او و مساوي بودن وجود و فقدان اسباب و ابزار. كار را فقط به دست خدا بدانيم.
وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ- چشمهاي دل ما را به نوري روشنگردان كه با آن تو را مشاهده كند.
اين ديدن خداوند، با چشم دل است و چشم دل از چشم سر قويتر است.
حضرت علي(ع) به دعبل يماني فرمودند:... لا تَراهُ الْعُيونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بِحَقائِقِ الْايمانِ[10] – چشمها خداوند را چنان كه اشياء را ميبينند نميتوانند بينند، بلكه قلبها با حقايق ايماني خداوند را ميبينند.
اين نوراني كردن چشم دل و روشن كردن حقايق براي دل بيدار و چشم بصير مومن، رايگان به دست نميآيد و بدون مجاهدت و تلاش و ارتباط با پروردگار بزرگ امكان ندارد تحقق پيدا كند.
امام خميني(ره) در نامه عارفانه به خانم طباطبايي ميتويسد: «ابصار قلوب تا به ضياءِ نَظْره او نور نيابد، حُجُب نور خرق نشود و تا اين حُجب باقى است، راهى به معدن عظمت نيست و ارواح تعلُّق به عزّ قدس را درنيابند و مرتبت تَدَلّى حاصل نيايد ثُمَّ دَنى فَتَدَلّى. و ادنى از اين، فناى مطلق و وصول مطلق است.»[11]
چشم دل بايد با ديدن خداوند روشن و نوراني گردد و سپس پردهها را پاره كند؛ چرا كه قبل از چنين ديداري بين انسان و خدا پردههايي وجود دارد؛ ولو نوراني كه مانع و حاجب از ديدار حضرت حق ميگردد. چشم دل با نور الهي پردهها را ميدرد و به معدن عظمت ميرسد و جانهاي ما معلق به نور عزّت و عظمت خداوند ميگردد. اگر چنين حالي براي انسان حاصل شد؛ ديگر هوس هيچ چيز ديگر نميكند.
براي رسيدن به اين مقام بايستي با همت و عزم و اراده، گام اول را برداشت، آن وقت خداوند عزيز و مهربان راه را باز ميكند و قدمها يكي پس از ديگري، به سمت نوراني شدن دل و پر نور شدن وجود انسان برداشته ميشود و آدمي مورد خطاب پروردگار قرار ميگيرد. چه اينكه خداوند به موسي فرمود: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي» به كوه بنگر، اگر درجاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد.
«فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا»[12] - اما هنگامي كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داده؛ و موسي مدهوش به زمين افتاد.
انسان كه مورد خطاب قرار گرفت، نداي الهي را اجابت ميكند و به خاطر اين عظمت مدهوش ميگردد. عارف و فيلسوف و دانشمند نميتوانند درك كنند كه مسأله چي هست. مسأله «فصعق لجلالك» كه مبدأش قرآن است «و خرّ موسي صعقا»؛ مسألهاي است كه انسان گمان ميكند خوب افتاد عش كرد. «صعق»؛ يعني عش كرد. اما اين عش چي بوده است، عش موسي چي بوده، اين مسألهاي نيست كه غير موسي بفهمد.
بايد رياضت كشيد تا بفهميم «صعق» چيست. «ناجيته» چيست. خدا با انسان مناجات ميكند و در گوشي با آدمي سخن ميگويد؛ اين مناجات چي هست، نميدانيم. بايد با رياضت بسيار فهميد و درك كرد.
همه اين مسائل به نحو لطيف در قرآن مجيد و كتب ادعيه مباركه ما كه از ناحيه ائمه معصومين(علیهم السلام) وارد شده است- وجود دارد. با توجه به قرآن و ادعيه ميفهميم كه نجواي سوي حق با بنده خاص خود، پس از مدهوش شدن او صورت ميگيرد و لذت چنين مناجاتي از هر خوردني و آشاميدني بالاتر است.
كسي كه لذت انس با خدا را بچشد، به غير از اين نجوا به چيزي نميانديشد و از خدا ميخواهد: «وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ» - مرا از كساني قرار بده كه او را ندا كردي.
خداوند چشم دل اين دعا كننده را به سوي جلال خود ميگشايد و او آن قدر لذت ميبرد كه بيطاقت شده و حالت بيهوشي به او دست ميدهد و همه چيز را فراموش ميكند. از دنياگرايي و مقام و شهرت و شهوت و ثروت دوري مينمايد و در مسير مستقيم الهي قرار ميگيرد و به چيزي جز خدا نميانديشد و تنها براي كسب رضايت او گام بر ميدارد.
در مناجات شعبانيه از خداوند اين مقام را ميخواهيم و با تلاش بايد به آن برسيم. اين مقام قابل دسترسي است و الا مأمور به خواندن مناجات نميشديم.
اگر امام بزرگوار بينظير ما نيز با اين مفاهيم مأنوس نبود، بسيار بعيد بود كه خداوند اين همه توفيق را به ايشان ارزاني بدارد. حاميان امام خميني(ره) نيز با تمسك به روش آن امام همام بايد با انس با مناجات شعبانيه، توفيق را رفيق راه خود كنند و براي خويشتن سعادت دو سرا را تدارك ببينند.
[1] سپاه مولود انقلاب، ص122.
[2] صحيفه نور، ج12، ص239.
[10] نهجالبلاغه، خطبه 174.
[11] صحيفه نور، ج22، ص343.