انهار
انهار
مطالب خواندنی

روستای گازرخان (قلعه حسن صباح)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
، بنیان‌گذار دولت در و نیز بانى دعوت مستقل نزارى. درباره آغاز زندگى و دوره جوانى او اطلاعات کمى وجود دارد. اینکه حسن و خواجه نظام‌الملک و عمر خیام در کودکى باهم در مکتبى در نیشابور به تحصیل مشغول بودند ، افسانه است و سند تاریخى ندارد. مؤلفى مجهول وقایع دوران حکمرانى حسن ، اولین خداوند الموت* و رهبر اسماعیلیان ایران (که آنان وى را سیّدنا خطاب می کردند)، را در کتابى به نام سرگذشت سیّدنا جمع کرده بود که در واقع آغاز یک سنّت تاریخ‌نگارى در دوره الموت از تاریخ اسماعیلیان نزارى ایران نیز بوده است. قسمت اول این کتاب احتمالاً به قلم است. سرگذشت سیّدنا به جانمانده است، اما گروهى از مورخان ایرانى دوره ایلخانى (عطاملک جوینى و رشیدالدین فضل‌اللّه و عبداللّه‌بن على کاشانى) از آن استفاده کرده و قسمتهایى از آن را در بخش مربوط به ، در تواریخ اسماعیلیه نقل کرده‌اند. کتابهاى این سه مورخ، مهم‌ترین منابع موجود درباره حسن صباح‌اند .
حسن صباح در حدود سال ۴۴۵ در قم، در خانواده‌اى از شیعیان امامى، به دنیا آمد. پدرش، علی بن محمدبن جعفر صبّاح حِمیَرى، اصلش از کوفه بود ولى ادعا می کرد که نسبش حمیرى یَمنى است. او که از کوفه به قم مهاجرت کرده بود، به شهر رى نقل مکان کرد که مرکز مهم دیگرى براى تعالیم شیعه و فعالیتهاى داعیان اسماعیلى بود. حسن در رى به عنوان شیعه دوازده امامى تعلیم و تربیت یافت، اما در هفده سالگى از طریق یکى از داعیان اسماعیلى، به نام امیره ضَراب، با تعالیم اسماعیلیه آشنایى پیدا کرد. سپس از داعى دیگرى، به‌نام ابونصر سراج، اطلاعات بیشترى کسب کرد و سرانجام به مذهب اسماعیلى گروید و نسبت به امام اسماعیلى زمان، یعنى خلیفه فاطمى، مستنصرباللّه، سوگند عهد به جاى آورد. اندکى بعد در ۴۶۴، حسن صباح توجه ابن‌عطّاش (رهبر اسماعیلیانِ سرزمینهاى سلجوقى) را، که به رى آمده بود، جلب کرد. ابن‌عطّاش که متوجه استعداد و کفایت او شده بود، در سلسله مراتب دعوت اسماعیلیه، مقامى به ‌وى داد. در ۴۶۷، حسن صباح همراه ابن‌عطّاش به اصفهان (مرکز مخفى دعوت اسماعیلیه ایران) رفت و در ۴۶۹، به توصیه او، عازم قاهره، پایتخت فاطمیان، شد تا در آنجا تعلیم بیشترى ببیند. وى در صفر ۴۷۱ به قاهره وارد شد. در آن زمان، بدرالجمالى*، امیر جیوش و وزیر فاطمیان، به عنوان داعی الدعاة، جانشین مؤیَّد فی الدین* شیرازى شده بود. درباره اقامت سه ساله حسن در مصر اطلاعات چندانى در دست نیست. وى ابتدا در قاهره و سپس در اسکندریه به سر برد و مستنصرباللّه را ندید. به نظر میرسد که حسن در مصر با بدرالجمالى درگیرى پیدا کرد و از قاهره به اسکندریه، که پایگاه مخالفان بدرالجمالى بود، رفت (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۱۸۷ـ۱۹۱؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص۹۷ـ ۱۰۳؛ کاشانى، ص ۱۳۳ـ۱۳۷؛ حافظ‌ابرو، ص ۱۹۱ـ۱۹۳). بنابر قول منابع نزارى که مورخان ایرانى نقل کرده‌اند، منازعه حسن با بدرالجمالى بر سر جانشینى مستنصر باللّه بود و اینکه حسن حمایت خود را از ولیعهد او، یعنى نزار، اظهار کرده بود (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۱۹۰ـ۱۹۱؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۰۱ـ ۱۰۲؛ کاشانى، ص ۱۳۷؛ حافظ ابرو، ص ۱۹۳). طبق روایت دیگرى (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱۰، ص ۲۳۷؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۷۷؛ کاشانى، ص ۱۱۴؛ مقریزى، ج ۲، ص ۳۲۳، ج ۳، ص ۱۵)، مستنصرباللّه شخصاً به حسن گفته بود که جانشین وى نزار خواهد بود. در هر صورت، حسن سرانجام از مصر اخراج شد و در ذیحجه ۴۷۳ به اصفهان بازگشت (جوینى، ج ۳، ص ۱۹۱؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۰۳).
به نظر می رسد که حسن در سالهاى اقامت در مصر چیزهایى فرا گرفت که بعداً از آنها در تدوین سیاست انقلابى خود استفاده کرد. وى به‌خوبى می دانست که دولت فاطمیان رو به زوال است و امکانات لازم را براى کمک به اسماعیلیان ایران، در مبارزاتشان با سلجوقیان ترک، ندارد. حسن، پس از بازگشت به ایران، نُه سال به‌عنوان داعى اسماعیلى، در ایران سفر کرد و در همین دوره، سیاست انقلابى خود را طرح نمود و قدرت نظامى سلجوقیان را در مناطق گوناگون ارزیابى کرد (رجوع کنید به خراسانى فدائى، ص ۸۹ـ۹۰). تا حدود ۴۸۰، او توجه خود را به ایالات سواحل دریاى مازندران، به‌خصوص به منطقه کوهستانى دیلم*، معطوف کرده بود. این منطقه از قدیم پناهگاهى براى علویان و شیعیان به شمار می آمد و از مراکز قدرت سلجوقیان در مرکز و مغرب ایران، دور بود. علاوه بر این، دعوت اسماعیلیه در دیلم، که عمدتاً سنگر شیعیان زیدى بود، تا حدودى اشاعه پیدا کرده بود. در این زمان، حسن صباح براى شورش برضد سلجوقیان نقشه می کشید و در جستجوى محل مناسبى بود که بتواند پایگاه عملیاتى خود را در آنجا مستقر کند. به این منظور، سرانجام قلعه الموت را در منطقه رودبار انتخاب کرد.
در آن زمان، دعوت اسماعیلى ایران کماکان تحت رهبرى عبدالملک‌بن عطّاش بود، ولى حسن که سرانجام داعى دیلم شده بود، سیاست مستقلى در پیش گرفت و به تحکیم دعوت در شمال ایران پرداخت (دفترى، ۱۳۷۵، ص ۳۸۵ـ۳۸۶). حسن براى به دست آوردن الموت، که در آن هنگام در دست عُمال سلجوقیان بود، شمارى از داعیان زیردست خود را به آن ناحیه فرستاد تا اهالى آنجا را به کیش اسماعیلى درآورند. در همان حال، وى اسماعیلیان را از جاهاى دیگر فراخواند و در الموت مستقر ساخت. حسن صباح در رجب ۴۸۳ مخفیانه وارد قلعه الموت شد. وى تا مدتى هویت خود را پنهان میکرد و به عنوان معلمى به نام دهخدا، به کودکان محافظان قلعه درس می داد و بسیارى از محافظان نیز به کیش اسماعیلى در آمدند. چون پیروان حسن در داخل و خارج قلعه الموت به تعداد لازم رسیدند، قلعه به آسانى در اواخر پاییز ۴۸۳ به دست او افتاد (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۱۹۱ـ۱۹۵؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۰۳ـ ۱۰۵). تسخیر قلعه الموت سرآغاز مرحله قیام مسلحانه اسماعیلیان ایران برضد سلجوقیان بود و ضمنآ تأسیس آنچه را که بعداً به دولت مستقل اسماعیلیه نزارى شد، نوید می داد.
حسن صباح براى قیام خود برضد سلجوقیان، مجموعه پیچیده‌اى از انگیزه‌هاى مذهبى ـ سیاسى داشت. وى که شیعه اسماعیلى بود، با سیاستهاى ضد شیعىِ سلجوقیان ــ که به مثابه حامیان جدید اهل‌سنّت، سوگند خورده بودند دولت اسماعیلى فاطمیان را براندازندــ اصولاً مخالف بود و از ظلم عمال ملکشاه سلجوقى و نظام‌الملک وزیر شکایت داشت (رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۱۲؛ کاشانى، ص ۱۴۸). حسن صباح بلافاصله پس از استقرار در الموت، به اصلاح و توسعه استحکامات و انبارهاى آذوقه آنجا پرداخت، به طورى که از لحاظ دفاعى و مایحتاج، الموت را چنان قلعه تسخیرناپذیرى کرد که می توانست در برابر محاصره‌هاى طولانى مقاومت کند؛ امتحانى که در سالهاى بعد بارها در آن موفق شد. سپس حسن نفوذ خود را در سراسر رودبار و نواحى مجاور آن در دیلم گسترش داد، مردم بیشترى را به مذهب اسماعیلى درآورد و قلعه‌هاى دیگرى را تسخیر کرد یا ساخت. او در الموت کتابخانه مهمى ایجاد کرد که مجموعه کتابها و ادوات علمى آن تا هنگام حمله مغول و تخریب الموت در ۶۵۴، گسترش یافت. دیرى نگذشت که قواى سلجوقى محلى، به سرکردگى امیر یورنتاش، که نواحى الموت در اقطاع او بود، به الموت حمله کردند و از این زمان اسماعیلیان ایران وارد منازعات نظامى طولانى مدتى با سلجوقیان شدند (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۱۹۹ـ۲۰۴، ۲۱۴؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۰۷ـ۱۰۹؛ کاشانى، ص ۱۴۳ـ۱۴۵؛ هیلن براند، ص ۲۰۵ـ۲۲۰).
در ۴۸۴ حسن، یکى از داعیان به نام حسین قائنى را به قهستان (کوهستان)، در جنوب‌شرقى خراسان، گسیل داشت تا در آنجا براى جنبش کمک فراهم آورد. مردم قهستان، که تحت حکومت امیر سلجوقى بودند، بلافاصله و به طور گسترده به قیام عمومى برضد سلجوقیان دست زدند و چند شهر عمده (مانند قائن، طبس، تون و زوزن) را گرفتند. بدین ترتیب، اسماعیلیان در قهستان هم، مانند رودبار، موفق به تثبیت استقلال خود از سلجوقیان شدند و آن منطقه، دومین سرزمین عمده اسماعیلیان ایران شد که آن را رهبرى اداره می کرد که از الموت منصوب می شد و او را مُحتَشَم می نامیدند. حسن صباح در آن هنگام در رودبار و قهستان دولت مستقلى براى اسماعیلیان ایران تشکیل داده و با سلطه سلجوقیان به مبارزه برخاسته بود (رجوع کنید به جوینى، همانجا؛ منهاج سراج، ج ۲، ص ۱۸۳ـ۱۸۵؛ رشیدالدین فضل‌اللّه؛ کاشانى؛ هیلن‌براند، همانجاها). در ۴۸۵، ملکشاه به صلاحدید نظام‌الملک، لشکریانى به جنگ اسماعیلیان در رودبار و قهستان فرستاد اما این عملیات، با مرگ ملکشاه و نظام‌الملک در همان سال، نافرجام ماند. با این اتفاق و رقابت پسران ملکشاه براى جانشینى، حسن فرصت مناسبى براى تحکیم و بسط موقعیت خود یافت. اسماعیلیان قلعه گردکوه و قلعه‌هاى دیگرى را در اطراف دامغان و قسمتهاى شرقى کوههاى البرز (در منطقه قومس)، و چند قلعه را در ناحیه اَرَّجان، منطقه مرزى بین ایالات خوزستان و فارس، تصاحب کردند. رهبر اسماعیلیه اَرَّجان ابوحَمزَه نام داشت که، مانند حسن صباح، چند سالى را براى تکمیل معلومات اسماعیلى خود در مصر گذرانده بود. در رودبار نیز اسماعیلیان قلعه‌هاى بیشترى را گرفتند که از همه مهم‌تر لَمَسَر/ لَنبَسر در ناحیه علیاى شاهرود و در مغرب الموت بود (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۳۱۹؛ جوینى، ج ۳، ص ۲۰۷ـ۲۰۸؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۱۶ـ۱۱۹؛ کاشانى، ص ۱۴۵ـ۱۴۶، ۱۵۱ـ۱۵۵، ۱۵۸). کیابزرگ امید*، جانشین بعدى حسن، لَمسر را در ۴۸۹ (رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۱۵ـ۱۱۶؛ کاشانى، ص ۱۵۰ـ۱۵۱)، یا به قول جوینى (ج ۳، ص ۲۰۸ـ۲۰۹) در ۴۹۵، تسخیر کرد و حکمران آن بود تا زمانى که به الموت احضار گردید تا جانشین حسن شود.
اسماعیلیان توجه خود را به نواحى نزدیک‌تر به مقرّ سلجوقیان در اصفهان نیز معطوف کرده بودند. در این منطقه، رهبرى اسماعیلیه با احمد، فرزند عبدالملک‌بن عطّاش، بود و وى با تصاحب قلعه شاه دز/ دژ در ۴۹۴، پیروزى مهمى در حومه اصفهان کسب کرد، به طورى که حدود سى هزار نفر را در ناحیه اصفهان به کیش اسماعیلى درآورد (رجوع کنید به ظهیرى نیشابورى، ص۴۰؛ راوندى، ص ۱۵۴ـ۱۵۷؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۲۰؛ کاشانى، ص ۱۵۶).
قیام اسماعیلیان ایران، با توجه به مسائلى از جمله ساختار قدرتِ حکومت سلجوقى، روشهاى مبارزه خاصى پیدا کرد. حسن صباح از ابتدا به ماهیت غیرمتمرکز بودن حکومت سلجوقى واقف بود و به‌خوبى میدانست که پس از ملکشاه دیگر سلطان قدرتمندى نیست که لازم باشد وى را با سپاهى بزرگ براندازد. قدرت سیاسى و نظامى سلجوقیان عمدتاً میان امیران بسیارى تقسیم شده بود که هر یک از آنان ناحیه‌اى را به‌اقطاع در اختیار داشتند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۲۱۱، ۳۱۷ـ۳۱۹؛ ظهیرى نیشابورى، ص۳۰ـ۳۳). بنابراین، حسن صباح کوشید تا ناحیه به ناحیه، از طریق قلعه‌هاى نفوذناپذیر بسیار بر سلجوقیان غلبه کند. فرماندهان این قلعه‌ها دستورهاى کلى خود را از الموت میگرفتند ولى در محل خود، آزادى عمل داشتند. اتخاذ سیاست کشتن اشخاص مهمِ نظامى و سیاسى ـ مذهبى نیز واکنشى به غیرمتمرکز بودن قدرت سلجوقیان بود. حسن صباح در این امر به روشى متوسل شده بود که قبلا و در همان زمان نیز گروههاى مختلف، از جمله غُلات و خوارج و خود سلجوقیان، به کار گرفته بودند، اما این سیاست به گونه‌اى اغراق‌آمیز به اسماعیلیه ایران و شام انتساب پیدا کرد و به همین دلیل، هر قتل مهمى که در دوره الموت در سرزمینهاى مرکزى دنیاى اسلام رخ میداد، به فداییان اسماعیلى نسبت داده می شد (رجوع کنید به هاجسن، ص۷۷ـ۸۹،۱۱۰ـ ۱۱۵؛ لوئیس، ص۱۲۵ـ۱۴۰).
در همان حال که قیام اسماعیلیان ایران به رهبرى حسن صباح گسترش می یافت، مستنصرباللّه (خلیفه فاطمى و امام اسماعیلى) در ۴۸۷ در قاهره درگذشت و نزاع بر سرجانشینى او اسماعیلیه را به دو شاخه نزارى و مُستعلوى (رجوع کنید به مستعلویه*) تقسیم کرد. چند سالى بود که حسن صباح سیاست انقلابى مستقلى اتخاذ کرده و رهبرى اسماعیلیان سرزمینهاى سلجوقى را نیز برعهده گرفته بود. وى در مورد جانشینى مستنصرباللّه، از دعوى و حقوق نزار حمایت کرد. نزار ولیعهد مستنصر بود ولى وزیر قدرتمند فاطمى، افضل، او را از حقوق جانشینى محروم کرده بود. نزار در ۴۸۸ به قتل رسید (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۲۳۷ـ۲۳۸؛ حافظ‌ابرو، ص ۱۶۳ـ۱۶۴). حسن صباح بلافاصله مناسبات خود را با دولت فاطمى و دستگاه مرکزى دعوت اسماعیلیه در قاهره، که اینک در خدمت دعوت مستعلوى درآمده بود، قطع کرد و بدین ترتیب، مستعلى را که بر تخت فاطمى نشانده شده بود، به عنوان جانشین مستنصرباللّه در امامت نشناخت. با این تصمیم، حسن صباح دعوت مستقل نزاریه را بنیان نهاد ولى در حیات خودش هیچ‌گاه نام جانشین نزار را در امامت فاش نساخت. از این به بعد، اسماعیلیان ایران با نام نزاریه نیز شهرت پیدا کردند. در این زمان، اسماعیلیان نزارى، امامى در دسترس نداشتند و مانند دوره پیش از فاطمى، بار دیگر دوره سَتر (دوره غیبت امامشان) را تجربه میکردند. در چنین وضعى، حجت نماینده تام‌الاختیار امام بود. نزاریان در این دوره سَتر، حسن صباح را به عنوان حجت امام غایبشان پذیرفتند. حسن نیز، که ظهور قریب‌الوقوع امام را پیشگویى می کرد، خود را حجت او می دانست (هفت باب بابا سیدنا، ص ۲۱ـ۲۲؛ دفترى، ۱۳۷۵ش، ص ۴۰۰ـ۴۰۳). تا حدود هفتاد سال بعد از مرگ نزار، روى سکه‌هایى که در الموت ضرب می شد، نام او حک می گردید و به ذریه وى، بدون آنکه اسمى از آنها ذکر شود، دعا و سلام فرستاده می شد (رجوع کنید به مایلز، ص ۱۵۵ـ۱۵۸).
بیرون از جماعت اسماعیلیه ایران، با شروع فعالیتهاى انقلابى حسن صباح، این احساس به وجود آمده بود که اسماعیلیه ایران دعوت جدیدى در قیاس با دعوت قدیم اسماعیلیان دوره فاطمى آغاز کرده‌اند. حال آنکه در دعوت جدید عقاید تازه‌اى تبلیغ نمی شد، بلکه آن اساساً مبین عقیده‌اى کهن بود که در بین اسماعیلیه نیز سابقه‌اى طولانى داشت، یعنى تعلیم یا آموزش موثق از طریق معلمى صادق، که در آن زمان به صورت تازه‌اى عرضه می شد. این عقیده به حسن صباح که متکلمى دانشمند و به سنّتهاى فلسفى نیز آگاه بود، نسبت داده شده است. او این نظریه را به صورت جدّى در رساله‌اى کلامى، به فارسى، به نام چهار فصل (فصول اربعه) از نو بیان کرد. این رساله باقی نمانده است، اما مورخان ایرانى آن را دیده و شرح کرده‌اند (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۱۹۵ـ۱۹۹؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص۱۰۶ـ۱۰۷؛ کاشانى، ص۱۴۲ـ۱۴۳؛ خراسانى فدائى، ص۹۶ـ ۹۹). شهرستانى نیز، که از معاصران حسن صباح و با اصول عقاید اسماعیلیه آشنا بود، قسمتهایى از این رساله را نقل کرده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۹۵ـ۱۹۸).
حسن صباح در این رساله، نظریه شیعى تعلیم را، ضمن چهار قضیه، از نو شرح داده که در آن مبنایى منطقى براى تبیین مرجعیت یک معلم صادق به عنوان راهنماى روحانى افراد بشر، به جاى علماى متعدد اهل‌سنّت، بنیان نهاده است که بنابر آن، این معلم صادق شخصى غیر از امام اسماعیلى زمان نمی توانست باشد. اشاعه این عقیده واکنش دستگاه اهل سنّت و خلافت عباسى را برانگیخت و در این میان، غزالى از طرف خلیفه عباسى، مستظهر، مأموریت یافت که رساله جامعى در رد باطنیه* (اسماعیلیه) بنویسد (رجوع کنید به غزالى، ص ۳ـ۵). او در رساله‌اى که اندک زمانى قبل از ۴۸۸ نوشت و بعداً به المستظهرى شهرت یافت، عقیده تعلیم را رد کرد. در هر صورت، از این به بعد، اسماعیلیه ایران به تعلیمیه نیز شهرت یافت. این امر نشان‌دهنده اهمیت عقیده تعلیم نزد آنان بود. در واقع، عقیده تعلیم با تأکید بر مرجعیت تعلیم مستقلانه هر امام در زمان خودش، عقیده بنیادى نزاریان دوره الموت شد (دفترى، ۱۳۷۵ش، ص ۲۵۴، ۴۲۵).
در دوره سلطنت برکیارق*، اسماعیلیه ایران همچنان رو به گسترش بود و تا نزدیکى اصفهان، پایتخت سلجوقیان، نیز اشاعه پیدا کرد. در چنین اوضاعى، برکیارق در مغرب ایران و سلطان سنجر در مشرق کشور از قدرت روزافزون اسماعیلیه هراسان شده بودند. آنان در ۴۹۴ به توافق رسیدند که هر یک در قلمرو خود به‌نحوى مؤثرتر با اسماعیلیان به مقابله بپردازد ولى تا مرگ برکیارق در سال ۴۹۸، حسن صباح توانسته بود فعالیتهاى خود را با گسیل داشتن داعیان ایرانى، در شام نیز بسط دهد (رجوع کنید به ابن‌قلانسى، ص ۱۵۱ـ۱۵۶؛ ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۳۱۴، ۳۲۴؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص۱۲۰ـ۱۲۲؛ کاشانى، ص ۱۵۶ـ ۱۵۸).
سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقى، جانشین برکیارق، قاطعانه‌تر برضد اسماعیلیه اقدام کرد. وى لشکرهاى عظیمى به مقابله با الموت گسیل داشت و شخصآ نیز با سپاهیانش قلعه شاه دز را محاصره کرد و عاقبت آنجا را در سال ۵۰۰ از اسماعیلیه گرفت و به نفوذ آنان در منطقه اصفهان پایان داد (رجوع کنید به ابن‌قلانسى، ص ۲۴۴ـ۲۵۰؛ جوینى، ص ۲۱۱ـ۲۱۳؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۲۴ـ۱۳۲؛ کاشانى، ص ۱۵۶ـ۱۵۷، ۱۶۰ـ۱۶۷). با مرگ سلطان محمدبن ملکشاه در ۵۱۱، سلجوقیان بار دیگر بر سر جانشینى سلطان دچار منازعات داخلى شدند و این به نزاریان ایران فرصت داد تا حدودى شکستهاى قبلى خود را جبران نمایند. تا سالهاى پایان عمر حسن صباح، قیام ضد سلجوقىِ اسماعیلیان ایران قوّت اولیه خود را از دست داده بود. از طرفى، لشکرکشیهاى طولانى سلجوقیان براى راندن اسماعیلیه از قلاعشان بدون نتیجه مانده بود و اسماعیلیان ایران توانسته بودند قلعه‌هاى زیادى را همچنان در رودبار و قومس و قهستان حفظ کنند. بنابراین، اینک مرحله جدیدى آغاز شده بود که می توان آن را دوران وقفه نامید (رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛ دفترى، ۱۳۷۵ش، ص ۴۱۸ـ۴۱۹).
حسن صباح که متکلم، فیلسوف و منجم بود، در مدیریت و تدابیر سیاسى و جنگى نیز تبحر داشت. وى زندگى زاهدانه‌اى داشت و شیوه زندگى او سرمشق دیگر نزاریان شده بود. وى بیش از سى سال در الموت مانده بود و گفته شده است که هرگز از آن بیرون نیامد و همیشه در حجره کوچک خود ماند و خود را وقف مطالعه کتاب و انشاى تعالیم دعوت اسماعیلیه نزارى و اداره امور دولت اسماعیلى کرد. وى در مراعات دستورهاى شریعت بسیار دقیق بود و با دوست و دشمن یکسان سخت‌گیرى میکرد. حسن صباح دو پسر داشت و هر دو را سیاست کرد، یکى را به جرم نوشیدن شراب و دیگرى را به اتهام دخالت در قتل داعى حسین قائنى که بعداً معلوم شد اتهامى باطل بوده است (رجوع کنید به جوینى، ج ۳، ص ۲۰۹ـ۲۱۰). حسن در رهبرى، صفاتى استثنائى داشت و به‌رغم شکستهاى مختلف هیچ وقت ایثارگرى و هدفهاى خود را از دست نداد و توانست دولت و دعوت نزاریه را بنیان گذارد و آنها را در سالهاى اولیه پرآشوب رهبرى کند.
حسن صباح چون پایان عمرش را نزدیک دید، کیابزرگ امید را از لَمسر فراخواند و او را داعى دیلم و جانشین خود در الموت کرد. حسن صباح در پى بیمارى کوتاهى، در ربیع‌الآخر ۵۱۸ درگذشت. او را در نزدیکى قلعه الموت به خاک سپردند. مقبره او، که بعداً کیابزرگ امید و دیگر رهبران نزاریه ایران نیز در آنجا دفن شدند، تا هنگامى که به دست مغولان ویران گشت، زیارتگاه اسماعیلیان نزارى بود (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۶۲۵؛ جوینى، ج ۳، ص ۲۱۵ـ۲۱۶؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ص ۱۳۳ـ ۱۳۴؛ کاشانى، ص ۱۶۸).
منابع : ابن‌اثیر؛ ابن‌قلانسى، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ جوینى؛ عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ‌ابرو، مجمع التواریخ السلطانیه، چاپ محمد مدرسیزنجانى، تهران ۱۳۶۴ش؛ محمدبن زین‌العابدین خراسانى فدائى، کتاب تاریخ اسمعیلیه، یا، هدایت المؤمنین الطالبین، چاپ آلکساندر سمیونوف، ]تهران[ ۱۳۶۲ش؛ خواندمیر؛ فرهاد دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره‌اى، تهران ۱۳۷۵ش؛ محمدبن على راوندى، راحةالصدور و آیةالسرور، چاپ محمد اقبال، لندن ۱۹۲۱؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، جامع‌التواریخ: قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه و محمد مدرسیزنجانى، تهران ۱۳۵۶ش؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۸؛ ظهیرالدین ظهیرى نیشابورى، سلجوقنامه، تهران ۱۳۳۲ش؛ محمدبن محمد غزالى ، فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوى، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴؛ عبداللّه‌بن على کاشانى، زبدة التواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۶ش؛ احمدبن على مقریزى، اتّعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطمیین الخلفا، ج ۲، چاپ محمد حلمى محمد احمد، قاهره ۱۴۱۶/۱۹۹۶، ج ۳، چاپ محمد حلمى محمد احمد، قاهره ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛ عثمان‌بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران ۱۳۶۳ش؛ میرخواند؛ هفت باب بابا سیدنا، در دو رساله مختصر در حقیقت مذهب اسمعیلیه، یعنى هفت باب بابا سیدنا، و مطلوب المؤمنین، چاپ و. ایوانوف، بمبئى ۱۹۳۳؛
Farhad Daftary, “Hasan-i Sabbah and the origins of the Nizari Isma`ili movement” in Mediaeval Isma`ili history and thought, ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996; idem, The Isma`ilis: their history and doctrines, Cambridge 1992; idem, “Persian historiography of the early Nizari Isma`ilis”, Iran: journal of the British Institute of Persian studies, XXX (1992); Carole Hillenbrand, “The power struggle between the Saljuqs and the Isma`ilis of Alamut, 487-518/1094-1124: the Saljuq perspective”, in Mediaeval Isma`ili history and thought, ibid; M.G.S. Hodgson, The order of assassins, The Hague 1955; Bernard Lewis, The assassins: a radical sect in Islam, London 1967; G.C. Miles, “Coins of the assassins of Alamut”, Orientalia Lovaniensia periodica, 3 (1972)

حسن صباح و حشاشین

حسن صباح (از شیعیان اسماعیلی) بنیان گذار گروهی است که مشهور به حشاشین می باشد که البته بیشتر شهرت این گروه به زمان بعد از حسن صباح در جنگ های صلیبی بر می گردد.

مقاومت و ایمان حسن صباح مثال زدنی است و از شواهد پیداست که وی در بین مردم بسیار محبوب بوده است .
حسن صباح
Hassan Sabbah
حسن صباح در فیلم The Keeper
درباره ی حشاشین غرض ورزی زیادی شده است و افسانه هایی خلاف منطق را درباره ی آنان می گویند.
حشاشین در قلعه الموت
ساختار ویژه حشاشین که به طور مخفی عمل می کردند و تأثیر گذاری آنها باعث شده است آنها همواره مورد توجه غربی ها قرار گیرند . این موضوع در هنر آنها انعکاس داشته است و حتی واژه Assassin از حشاشین می آید.
هرچند در بسیاری از فیلم ها و داستان ها ، حشاشین شرور تصویر شده اند ولی اگر بررسی بیشتر انجام شود چهره ی دیگری از آنها نمایان می شود.
حشاشین در فیلم شاهزاده ایران (Prince Of Persia)
در این فیلم این گروه Hassansins خوانده می شوند.
حشاشین در سری بازی های کامپیوتری Assassin's Creed
در بازی کامپیوتری Assassin's Creed حشاشین قهرمان داستان هستند و بر خلاف دیدی که به حشاشین وجود دارد ایشان شخصیت های خوب داستان هستند و قصد نجات بشریت را دارند. لازم به ذکر است که این بازی یکی از مشهور ترین و محبوب ترین بازی های کامپیوتری است و سه نسخه از آن روانه بازار شده است و نسخه چهارم این بازی هم در راه است .
حسن صباح رهبر فراتر از زمان ومکان(مو به موی زندگی)
حسن صباح یکی ازرهبران فرقه اسماعیلیه بوده ومقام حجت اعظم را دارا بوده است، زنده گی این مبارزنستوه ورهبرخردمند دارای ابعاد مختلف بوده وهرلحظۀ زنده گی پربار او فلسفۀ بزرگ ، تعریف خاص ومختص به خودش را داراست زیرا حسن صباح نه تنها یک رهبر مذهبی وفکری بوده بلکه دانشمند وفیلسوفی بوده که فلسفه تاسیس وبنیاد مکتب آزادی خواهی اش ، که باعث سرنگونی بزرگترین امپراطوری وقت گردید ، را با ذکاوت وهوشمندی خارق العاده خاص خودش به میان آورده وامروز خون عدالت آزادی خواهی اندیشه های این ابرمرد بزرگ در رگهای سایر پیروانش درجریان بوده ودرخت تنومند مذهب اسماعیلیه را بارور وبه ثمر جهانی رسانیده است .
داستان زنده گی ومبارزات ثمربخش حسن صباح یکی از جالب ترین وآموزنده ترین درس شهامت ، فداکاری وسرمشق برای انسان های وراسته ، آزادی خواو عدالت پسند میباشد
دوران کودکی حسن صباح
حسن صباح در سال 420 هجری تولد گردیده علی پدروی ملبس به لباس زهد تقواه ، پیرو کیش شیعه اثناعشری بوده است . و پسرش حسن صباح را که دارای استعداد سرشار بود خدمت امام موفق نیشابوری که یکی ازعلمای سرآمد روزگارخویش بود به نیشاپور برای کسب علم ودانش فرستاد وحسن دورس خویش را با شوق اشتیاق خاص نزد امام موفق نیشاپوری به سررسانید ، در دوران مدرسه با نظام الملک و عمر خیام همدرس بوده وروابط خیلی دوستانه ونزدیک باهم داشته است ، دراین ایام این سه یار ورفیق دبستانی باهم عهد میبندد که هرگا یکی از آنان درآینده به مقام و منصب عالی یی برسند دورفیق دیگر خودرا نیز یاری وهمکارنماید .
دوره بعدا زتحصیل وا جوانی
بعد ازختم تحصیل تصادف روز گار چینن میآید که خواجه نظام الملک به عالی ترین مقام در دربارملکشاه سلجوقی به عنوان وزیراعظم برگزیده میشود.
حسن صباح نیز دوباره به ری بازگشته وزنده گی خویش را کمافی السابق سپری مینماید عمر خیام به کارهای ادبی وشاعری آغاز مینماید واز طرف خواجه نظام الملک برای عمر خیام از مالیه نیشاپور ماهانه مبلغ ششصد دیناربرایش معاش مقررمیگردد ،
خبرموفقیت خواجه نظام الملک ،چگونگی ملاقات خیام ومساعدت خواجه برای خیام همه بگوش حسن میرسد ، حسن صباح نیز باشیندن این خبر عازم اصفهان وبعداز سپری نمودن چند روز به حضور نظام الملک میرسد ، خواجه نظام الملک ، حسن صباح را به پادشاه سلجوقی ملکشا معرفی وبه صفت دستیار ومشاور خودش مقررمینماید .
حسن در دربارملکشاه با خواجه نظام الملک
حسن صباح باداشتن استعداد و هوشمندی سرشاری که داشت به صفت دستیار ومشاور خاص وزیراعظم تقرر حاصل منماید ومدت ازجملۀ یاران و دوستان نزدیک خواجه نظام الملک به شمار میرفت ، اما از آنجائیکه روح بلندپرواز حسن هیچگاهی دریک نقطه محبوس نمیبود بلکه همواره به قله های بلند کامیابی سیر وپرواز داشت ، این استعداد ورابط حسن با بعضی ازسران دربار ، حسادت خواجه نظام الملک را درپی داشته وازاین سبب بین این دو دوست ویار دبستانی خصومت ها مخالفت های درونی کم کم شکل مییگیرد تا آنکه سخن به اینجامیرسد ، زمانیکه ملکشا میخواهد حساب خرج ودخل سالانۀ ممکلت را ازنظام الملک جویا شود خواجه برای آماده ساختن این دفتر به مدت دوسال وقت مطالبه میکند اما حسن صباح برای ترتیب تمام دخل وخرج مملکت مدت چهل رزو از حضورشاه مهلت میخواهد مشروط براینکه کاتبان ونویسنده گان مالیاتی دربار دراجرای این ماموریت مطابق اراده وخواستش باوی همکاری نماید .
حسن صباح برای آماده ساختن دفتر مالیات تمام توابعات مملکت بصورت متداوم شب وروز کار میکند وقرار وعده موعود دیوان شامل تمام دخل وخرج سایر ولایات خراسان را بصورت بسیار درست آماده وتنظیم مینماید ، این خبرپیشرفت وتهیه راپور مالیه ، دخل وخرج مملکت که کامیابی حسن و شکست حریفش خواجه نظام الملک را توام باخود درپی داشت ، خواجه بخاطر بقا وحفظ قدرتش میبایست به هرنوعی ممکن باحسن صباح مبارزه ومانع اجرای این امر میشد ، تااینکه بالاخره توانست اوراق تهیه شده حسن صباح را که به مدت چهل شبانه روز با زحمات زیادی ترتیب یافته بود توسط یکی از گماشته گان نزدیکش موفق به فریب دادن غلام حسن صباح وبرهم زدن دفترحسابات میگردد، سرانجام روز موعود فرامیرسد وتمام اراکین دربار برای شنیدن راپورنهای مالیات دولت سلجوقی درقصرملکشا حضور به هم میرساند وسلطان ملکشا ازحسن صباح میخواهد که راپور یکی ازولایات را به وی گزارش دهد ، امازمانیکه حسن صباح برای ارائه پاسخ شاه دفتر را میگشاید میبیند که دفتر به هم خورده وهمه زحمات که درمدت چهل شبانه روز متقبل شده بود مساوی به صفرگردیده است ، ازین جهت سراسیمه گردیده و هرچند کوشش میکند تا ازمیان اوراق گزارش یکی ازولایات را پیداکند موفق نمیشود ، دراین حال ملکشاه به صورت قهر آمیز از حسن میپرسد که تاخیر درپاسخ سوال چیست ؟ وحسن صباح درجواب میگوید که دفتروی بهم خورده است اما دراین موقع خواجه نظام الملک که ازماجرا واقف ومتوجه حرکات حسن صباح میباشد ملکشاه را مخاطب قرارداده و میگوید برای اجرای ماموریتیکه من دوسال مهلت خواستم این جاهل آنرا فقط درمدت چهل روز آماده کند نتیجۀ کاربیشترازاین نخواهد بود ، بالاخره حسن صباح با چنین یک سرنوشت مجبورا راه فرار را درپیش و به همکاری یکی ازدوستان نزدیکش بطور مخفی ازاصفهان گریخته ومدتی را به وطن آبای اش ری سپری وسپس به مصر میرود .
گرایش حسن به کیش اسماعیلیه وسفر به مصر
حسن صباح بعدازآنکه از دربار ملکشا مجبور به فرار شد از سوی عبدالملک عطاش یکتن از داعیان فرقه اسماعیلیه به کیش اسماعیلیه دعوت وجهت آموزش عالی ودیداربا خلیفۀ فاطمی مصمم به سفرمصر میشود وبعداز رسیدن به مصر ازطرف خلیفه فاطمی المستنصر باالله موردلطف استقبال قرارمیگیرد، حسن صباح تقریا مدت یک سال وپنج ماه را درمصر به سرمیبرد وبعدازفراگیری آموزش دعوت اسماعیلی ودریافت لقب حجت ازسوی خلیفه فاطمی المستنصر باالله دوباره عازم وطنش میگردد ، زنده گی حسن صباح درمصر خود ضروت به بحث طولانی داشته و ازعهده این مقاله بیرون است .
تسخیر الموت وتشکیل سازمان فدائیان
بعدازآنکه حسن صباح دوباره به سرزمین ایران میرسد ، برای رسیدن به اهداف ومبارزه برای آزادی میهن واعاده حقوق هم میهنانش درجستجوی پایگاهی میشود زیرا رسیدن خبر ورود حسن صباح زنگ خطری برای حریف شماره یک وی خواجه نظام الملک به شمار میرفت وخواجه نظام الملک باتمام قدرت اومکانات خویش تلاش میکرد که حسن صباح را دستگیر نماید ازاینرو حسن صباح برای مدت ده سال به صورت مخفیانه ازیک شهر به شهر دیگری میرفت تااینکه چون عقاب سرگردان به تسخیر آشیانه دایمی اش قلعۀ الموت دست میباید.
حسن صباح بعد ازتسخیر قلعه الموت (آشیانه عقا ب ) موفق به تصرف هفتاد دو دژ دیگری نیزمیگردد ، همزمان با تسخیر قلعه ها دعوت آشکار کیش اسماعیلیه را آغاز میکند که دراثرآن تعداد زیادی مردم خراسان را به طریقه باطنی دعوت وجنبش فدائیان را تاسیس مینماید .
تاسیس جنبش فدایئان، گسترش وترویج مذهب اسماعیلیه درسراسر مملکت فارس خراسان (ایران امروزی ) چنان بالا میگیرد که خطرجدی برای حکومت سلجوقیان محسوب میشد ، حسن صباح با تدبیرخاص وقوه رهبری موثری که داشت موفق به تشکیل سازمان فدائیان اسماعیلیه وگسترش کیش باطنی در قلب حکومت سلجوقیان وشکست دشمنان وطنش وبه ویژه بدخواهان کیش اسماعیلیه ، گردید این رهبر باتدبیر وهوشمند برای مدت سی وپنج سال درآشیانه عقاب رهبری ودعوت اسماعیلیه را درسرزمین پهناور خراسان به عهده داشت که مورخین درمورد مبارزات وزنده گی پرماجرای وی کتاب های زیادی را تالیف نموده وهرکدام از رهبری مدبرانه وخردمندانۀ وی درامر آزادی خواهی ومبارزه باظلم ، تحقق بخشیدن عدالت ورسیدن به قله ها ی شامخ ترقی وکامیابی های دائیمی تاریخی به عنوان الگو وسرمشق یادنموده است ، اینجاست که سیمای درخشان وچهرۀ تابناک این ابر مرد بزرگ تاریخ را میتوان به یک سخن خلاصه نموده وگفت که حسن صباح آن مبارزبی بدیل وقهرمان همیشه جاوید تاریخ به صفت یک رهبر واقعی فراتر اززمان ومکان درذهن هرفرد عدالت پسند وحقیقت خواه تبارزمینماید زیرا درتاریخ کمتر کسی را سراغ داریم که درتدبیر ، جرئت ، جسارت ودراجرای مرام وهدف والای خود چون حسن صباح ظهور نموده باشد .
زندگی نامه ی حسن صباح
حسن بن علی بن محمد بن جعفر بن حسین بن محمد صباح حِمَیری (=حسن صباح که در تاریخ معروف به سیدنا نیز هست) همان طور که خود می‌گوید مذهب شیعه اثنی عشری داشت و اهل ری بود (نسبت آن‌ها در تاریخنامه‌ها به اعقاب شاهان قدیم حمیری عربستان جنوبی رسیده‌است). پدرش او را به مدرسهٔامام موفق (نیشابور) برد تا نزد او تحصیل کند. در بعضی منابع از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظام‌الملک به عنوان سه یار دبستانی یاد شده‌است.
پس از تحصیل به مصر رفت و آنجا با خلیفه فاطمی، المستنصر بالله ملاقات کرد. فرقهٔ او را نزاریه نیز می‌نامند زیرا او بر سر جانشینی المستنصر با امیر الجیوش مخالف بود. المستنصر دو پسر داشت به نام‌های نزار و مستعلی. او ابتدا پسر اولش نزار را جانشین خود کرد اما با مخالفت امیرالجیوش، مستعلی را به عنوان جانشین خود اعلام کرد.اختلافات آن‌ها هم از همین جا شروع شد. طبق اعتقاد اسماعیلیان نص اول قبول است و نص دوم باطل. سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پرنفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد. بعد از یک دوره طولانی و تسلط بر منطقه الموت، قلعه‌های زیادی در سراسر ایران تصرف کرد. مهم‌ترین این قلعه‌ها قلعه الموت در نزدیکی ۵۰۰ متری روستای گازرخان(قصرخان) در نزدیکی قزوین که مقر خود حسن صباح بود و دیگری قلعه قهستان (قلعه کوه قائن) در جنوب خراسان(خراسان جنوبی فعلی) که رهبری آن را حسین قاینی یار وفادار حسن صباح بر عهده داشته است. از دیگر قلعه‌ها می‌توان به قلعه لمبسر (یا لمسر)و قلعه دژ کوه یا شاه دژ در اصفهان اشاره کرد.
حسن صباح در پی بیماری کوتاهی، در ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۱۸ قمری درگذشت. او را در نزدیکی قلعه الموت به خاک سپردند. مقبره او، که بعداً کیابزرگ امید و دیگر رهبران نزاریه ایران نیز در آنجا دفن شدند، تا هنگامی که به دست مغولان ویران گشت، زیارتگاه اسماعیلیان نزاری بود.[۱]
مذهب باطنی
طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا می‌نمودند. اما دشمنانشان آنها را ملحد می‌نامیدند (ملحد = کافر، این کلمه اسم مفعول کلمهٔ لحد است و علت این که مسلمانان اسماعیلیان را ملحد می خواندند این بود که گمان می‌بردند پذیرفتن عقاید اسماعیلیان مانند آن است که انسان خود را دفن کند و سنگ لحد را بروی خود بگذارد). تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه، مخصوصاباطنیان الموت کار دشواری است؛ زیرا باید مطالب را از بین صدها لعن و نفرین و تعریف و تمجید دریافت.
علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده:
  1. چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی می‌کردند به باطنی معروف شدند.
  2. آنها معتقد بودند که آنچه را که در دین‌شان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت می‌کنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.
از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج می‌کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر می‌کردند و او را فردی خون‌خوار و ستمکار معرفی می‌نمودند.مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج کرده و به کارهایی مثل ترور وادار می‌کرده است.
حشاشین
شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود. مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته می‌شد، به نام حشیشی‌ها (حشاشین) معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassinدر زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله می‌دانستند[۲]و به خود اجازه می‌دادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند. آن‌ها فقط مخالفان خود را که برای گسترش فرقه اسماعیلیه خطر ناک می‌دیدند می‌کشتند، هر چند مسائل ناشی از اشغال ایران و فساد روزافزون خلفای عباسی در رشد و گسترش این جنبش بی‌تاثیر نبود. فداییان باطنی، بسیاری از سرانسلجوقی را کشتند و این کار را نیز در زمان جانشینان حسن صباح از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضتآنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را خاموش کرد و آخرین رهبر آنان که رکن الدین خورشاه نام داشت را به قتل رسانید.
آن‌ها هیچ گاه از زهر و تیر استفاده نمی‌کردند و هیچ گاه از پشت به کسی خنجر نمی‌زدند[نیازمند منبع] اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین می‌شدند یا کار آن‌ها با زهر و تیر راحت تر می‌شد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایین‌تر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد. پیروان حسن صباح، حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی داروو حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. عقاید بدین حد سخت‌گیرانه تنها در عده‌ای از اندیشه‌های بودایی دیده می‌شود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت.
بسیاری از سازمان‌های زیرزمینی مانند روشن‌ضمیران و فراماسونری شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند.
افسانه‌ها در مورد حسن صباح
Assassins2-alamut.jpg
در مورد زندگی حسن صباح افسانه‌های زیادی وجود دارد. یعضی موارد نیز به اشتباه به او نسبت داده می‌شوند. مانند فرمان قیامه القیامه (یا قیام قیامت) که در زمان حسن (ملقب به علی ذکره السلام) داده شده بود و نباید او را با حسن صباح اشتباه گرفت، بلکه او جانشین محمد پسر کیا امید بود. در واقع شعار ابن صباح علیکم بالقلاع بود.
بعد از به قدرت رسیدن حسن صباح قلعه‌ای در قهستان تحت فرمانروایی شیرزاد قهستانی اداره می‌شد که هنرجوها با اختیار کامل وارد قلعه شده و بعد از ورود به قلعه اخته شده و مرتاضگونه تمرینات هنرهای رزمیو آدم کشی را فرامی‌گرفتند و با پاک کردن افکار اضافی جسم و روح خود را یکی کرده و دارای اراده آهنین شده و راهی مأموریت می‌شدند. ولی در اکتشافات باستان‌شناسی هم چنین مکانی یافت نشد. در مورد بهشت‌هایی که در پشت قلعه وجود داشته نیز در منبع خاص و معتبری اشاره نشده‌است.
گفته می‌شود که زمانی که امیر ارسلان تاش پیک‌هایی فرستاد تا حسن صباح را تسلیم کند، وی به سه تن از فداییانش دستور داد تا یکی خود را زیر آب خفه کند و دیگری کاردی بر قلب خود بزند و دیگری نیز خود را از بالای قلعه به پایین پرت کند که این مورد باعث عقب نشینی نیروهای سلطان شده بود. (این مورد در بعضی منابع ذکر شده)
زندگی حسن صباح فیلم می شود!
به گزارش صراط نیوز به نقل از شبکه ایران محمدعلی نجفی قصد دارد طرح قدیمی «خداوندالموت» را جلوی دوربین ببرد.
نجفی پیش از این قصد داشت این فیلمنامه را قبل از «زاگرس» جلوی دوربین ببرد، اما شرایط برای تولید آن مهیا نشد. داستان این فیلم تاریخی در دوره حسن صباح روایت می‌شود و احتیاج به پیش تولیدی عظیم و امکانات تولیدی مناسب داردبه تازگی بنیاد سینمایی فارابی موافقت اولیه خود را با ساخت فیلمنامه «خداوندالموت» اعلام کرده تا با مهیا شدن شرایط، پیش تولید آن آغاز شود. محمدعلی نجفی خیلی دوست دارد این فیلمنامه را جلوی دوربین ببرد و البته تنها در شرایطی حاضر به تولید این پروژه است که شرایط و امکانات لازم برای ساخت آن مهیا باشد.
فیلمنامه این فیلم توسط نغمه ثمینی نوشته شده و به احتمال فراوان سیدضیاء هاشمی تهیه‌کننده آن است. نجفی بعد از ساخت فیلم «زاگرس» فعالیتی در زمینه کارگردانی در سینما و تلویزیون نداشت و تنها به عنوان تهیه‌کننده فیلم سینمایی «دیگری» را تولید کرد.
امامزاده هجده تن روستای گازرخان
در قسمت جنوبی میدان گازرخان که در اصطلاح محلی به آن « چنار دار کونه » می گویند و چسبیده به مسجد گازرخان بنای معروف « امام زاده هجده تن » وجود دارد، که هجده قبر یکجا در آن وجود دارد. که از قدیم الایام مورد تقدس اهالی محل بوده و تاکنون هم مردم در مناسبتهای مذهبی و غیره به زیارت این قبور می روند. و حتی به گفته ی پیرمردان و ریش سفیدان در گذشته ی نه چندان دور در روزهای خاصی مانند عاشورا مردم روستاهای همجوار در قالب دسته های عزاداری به گازرخان آمده ، و به تکریم و تعظیم آمامزاده هجده تن می پرداختند.
در ساختمان قدیمی این امامزاده که تخریب شده است، دربی به سمت مسجد تعبه شده بود که نمازگزاران مسجد از طریق آن به زیارت این قبور مشرف می شدند. در سالهای اخیراین بنا توسط میراث فرهنگی ترمیم شده و در معرض دید گردشگران عزیز قرار گرفته است.که سعی شده است تا ظاهر قدیمی و سنتی آن تا حدودی حفظ شود.
به گفته ی اهالی و طبق اسناد موجود ، در گذشته صندوقی در ظلع شمال غربی این مزار روی یکی از قبور نصب شده بود که در زیر آن سنگی به چشم می خورد که روی آن نوشته شده بود : «هذا المقبره ( کذا ) المنوره و التربه المرحومه المغفوره المبروره فاطمه خاتون بنت جلال الدین توفت فی شهر ذی القعده الحرام سنه ست عشر و الف هجریه نبویه »
در دو طرف دیوار این بنا آثاری از باقی مانده دو برج مدور مشاهده می گردد که میرساند وضع این بنا در گذشته بصورت دیگری بوده که از بین رفته است.
در مورد این که این مقبره متعلق به چه افرادی بوده است ، نقل قولهای متفاوتی وجود دارد.، که هیچ کدام قطعیت ندارد. ولی می توان چنین پنداشت که بعضی از قبور سران و بزرگان اسماعیلیه باشد.
آقای پرویز ورجاوند در کتاب سرزمین قزوین ،ص 180 به نقل از مینودر می گوید. « می گویند آرامگاه هجده تن از سادات صفوی است » سپس اظهار نظر نموده که « حدس زده می شود که از خاندان صفویه باشند که به امر شاه اسماعیل دوم آنها را به الموت آورده و مقتول کرده باشند.»
از گردشگران عزیز دعوت بعمل می آید ضمن بازدید از روستای تاریخی و زیبای گازرخان از مقبره ی امام زاده هجده تن دیدن نمایند.
امامزاده محمود گازرخان
در جنوب روستاي گازرخان رودبار الموت نرسيده به قلعه تاريخي حسن صباح در کنار جاده امامزاده اي منسوب به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در ميان مزرعه گيلاس گزادشت توجه عابرين را جلب مي نمايد که از معنويت و صفاي ويژه اي برخوردار است و درخت تادانه اي با قدمت زياد در ضلع غرب امامزاده موجود است كه به ديوار امامزاده چسبيده و اهالي محل در فصل پاييز بعضا از ميوه آن براي تبرک بهره مند مي شوند‘در قديم نيز بچه هاي محلي ميوه هاي ريز تادانه را از درخت چيده وبا مغز گردو سائيده وممزوج نموده ومي خوردند.o:p>
بعضي از گردشگران در آنجا پياده شده و ضمن ساختن وضو نمازشان را در شبستان آن مي خوانند و شير آبي نيز از دره مجاور در جلو امامزاده از آب شرب تعبيه شده ، که تشنگي زائران و رهگذران را برطرف نموده و همانطوريکه بر روي مخزن آب نوشته شده نوشندگان آب به قافله سالار شهداي کربلا درود مي فرستند.مردم روستاي گازرخان اين امامزاده را مامن و جايگاهي براي بيان تمنيات و مکنونات قلبي خود دانسته و احترام زيادي را براي آن قائل مي باشند و به مناسبت هاي مختلف براي زيارت به آن مکان مقدس مي روند و ضمن روشن نمودن شمع به دعا و نيايش والقاء خواسته هاي خود مي پردازند.
در روز عاشورا نيز کليه مردم روستا با دسته سينه زني و بر افراشتن علم كه از تقدس ويژه اي بين اهالي برخوردار مي باشد؛به روش سنتي از روستا تا به محل استقرار امامزاده سينه زني وعزا داري مي نمايند و ضمن طواف امامزاده عزاداري برای حضرت سيدالشهدا و ياران باوفايش نزديك به ظهر عاشورا به اوج خود مي رسد.
غذاهاي نذري اهالي در آنجا بين سينه زنان و عزاداران حسيني و رهگذران غريبه توزيع ميشود.
اخيرا با تعميرات و حصاري که با کمک اهالي به دور امامزاده کشيده شده و آن را محفوظ و محصور نموده و بر غناي معنوي و سکوت سحرآميز آن افزوده شده و هرروزه بر زائرين آن مکان مقدس افزوده مي شود.
به همين جهات به نظر مي رسد اگر اداره محترم اوقاف محل ، به نحو مقتضي در جمع آوري کمک و نذورات مردم در اين محل ساماندهي نموده و ساز و کاري را فراهم نمايد تا از محل جمع آوري اين نذورات پس از وضع حق العمل عوامل اجرايي ، مابقي آن را صرف بهسازي ساختمان و گنبد امامزاده نمايد، عملي بحق و خداپسندانه و شايسته خواهد بود.
الموت
مقبره هیجده تن از سادات صفوی
الموت
از زائريني که موفق به زيارت امامزاده محمود گازرخان مي شوند التماس دعا دارد.....
مرمت امامزاده 18 تن روستاي گازرخان قزوين
امامزاده 18 تن در روستاي گازرخان منطقه الموت توسط پايگاه ميراث فرهنگي اين منطقه در حال مرمت و احيا است .

مدير پايگاه ميراث فرهنگي الموت با بيان اين مطلب به ميراث آريا(chtn)،گفت: اين امامزاده که در ميدان روستاي گازرخان منطقه الموت قزوين واقع شده است بازسازي شده و کاشي‌کاري آن نيز در برخي نقاط مرمت شده است .

حميده چوبک افزود: اين امامزاده جزء پروژه‌هاي مرمتي سازمان ميراث فرهنگي،صنايع دستي و گردشگري قزوين است که در سه ماهه نخست سال‌جاري افتتاح مي‌شود .

وي تصريح کرد: اعتبار اختصاص داده شده به مرمت و بازسازي اين بنا در حدود 50 ميليون تومان است .

چوبک اضافه کرد:ساماندهي ميدان روستاي گازرخان الموت نيز يکي ديگر از اقدامات اين پاپگاه بوده است که براي امسال به بهره‌برداري مي‌رسد .اين پروژه نيز با اعتبار 50 ميليون تومان انجام شده است ./104

میراث استان ها – طی کاوش های باستان شناسی درقلعه حسن صباح مقداری سفال و کاشی زرین فام کشف شده که در دوره حسن صباح مورد استفاده قرار می گرفته است. با کشف این سفال و کاشی ها و تطبیق آنها به نقاشی های مینیاتوری از قلعه حسن صباح، به خصوص نقاشی کتاب جامع التواریخ، باستان شناسان بر این باورند که نمای اصلی قلعه مطابق با نقاشی های مینیاتوری بوده است.
به گزارش «میراث خبر» دژ تاریخی حسن صباح، رهبر فرقه اسماعیلیه نزاری در ایران، بین قرن 4 و 5 قمری محل استقرار پایگاهی برای مبارزات حسن صباح و تبلیغا ‌اگرچه مسئولان شهرداری تهران پیش از این بارها بر همکاری همه جانبه به منظور حفظ هویت تاریخی پایتخت تاکید کرده بودند اما روند برنامه های عمرانی در شهرداری منطقه 12، بزرگ ترین منطقه تاریخی تهران حاکی از ادامه برنامه های متناقض با حفظ هویت پایتخت 200 ساله استتی برای جذب پیروان وی بوده است. این دژ تاریخی به علت قرار گرفتن در محل صعب العبور امکان دسترسی دشمنان حسن صباح را از او کم می کرد و به همین علت این دژ تاریخی سالیان درازی مقر فرماندهی حسن صباح بوده است. تاریخ پابر جایی این قلعه را هولا کوخان مغول به پایان رساند. وی با تشکیل یک سپاه عظیم و یازده ماه محاصره قلعه موفق شد تا حسن صباح را شکست داده و قلعه را فتح کند. به گفته مکتوبات تاریخی هولاکوخان پس از فتح قلعه آن را با خاک یکسان کرد و اثری از آن باقی نگذاشت؛ اما نبرد حسن صباح با هولاکوخان و حضور سالیان درازی که در قلعه داشته است همواره دست مایه طراحان و نقاشان بوده است. در میان نقاشی هایی که غالبا هم مینیاتوری بوده اند، نقاشی معروفی در کتاب جامع التواریخ چاپ شده است. این نقاشی هولاکوخان را در حال وارد شدن به قلعه نشان می دهد. سالیان درازی است که محققین در جستجوی پاسخ به این پرسش هستند که آیا طرح قلعه در این نقاشی مطابق با نمای حقیقی قلعه قبل از اشغال آن توسط مغول ها بوده است؟
حمیده چوبک، باستان شناس و سرپرست پروژه ملی الموت در خصوص یافته های باستان شناسی در قلعه و تشابه آن با نقاشی های مینیاتوری از دژ حسن صباح به میراث خبر گفت:«در سومین فصل کاوش در قلعه الموت کاشی ها و سفال هایی کشف شد که به آن زرین فام می گفتند. این نوع از کاشی و سفال در آن زمان توسط بزرگان و افراد ثروتمند مورد استفاده قرار می گرفته و جنبه تزئینی ویژه ای داشته است. در نقاشی مینیاتوری ای که در کتا ب جامع التواریخ وجود دارد و یکی از قدیمی ترین نقاشی ها از قلعه حسن صباح محسوب می شود، دیواره قلعه با همین سفال ها و کاشی ها تزئین شده است. با کنار هم قرار دادن این کاشی ها و نقاشی مینیاتوری کتا ب جامع التواریخ می توان به این نکته اشاره داشت که احتمالا دیواره قلعه تشابه زیادی به نقاشی کتاب جامع التاریخ داشته است».
چوبک با اشاره به کتاب جامع التواریخ در موزه پاریس گفت:«این کتاب در موزه پاریس نگهداری می شود و ما برای آنکه بخواهیم از تصویر این کتاب عکس بگیریم باید هزاران دلار بپرازیم؛ در حالی که این کتاب متعلق به ما و حق مسلم ماست که از آن استفاده کنیم».
به گفته چوبک از جمله نکاتی که باعث می شود تا محققین به نقاشی این کتاب و تطبیق آن با نمای اصلی قلعه به دیده شک بنگرند قدمت این نسخه خطی است که به قرن نهم مربوط می شود.
به گفته برخی تاریخ نویسان هولاکوخان قلعه را با خاک یکسان کرده است، اما برخی دیگر نیز معتقدند از آنجایی که در زمان صفویه این قلعه زندان بوده است، نمای اصلی آن تا دوران صفویه پا بر جا مانده بود و پس از آن در زمان قاجاریه بخاطر پیدا کردن اشیای قیمتی از بین رفته است.
محمد حسن سمسار محقق و کارشناس اموال تاریخی در خصوص سفال ها و کاشی های پیدا شده در قلعه حسن صباح و تطبیق آن با نقاشی مینیاتوری کتاب جامع التواریخ گفت:«همانطور که در نقاشی هم دیده می شوددیوار های قلعه از کاشی زرین فام شکل گرفته است و یافته های اخیر باستان شناسان در قلعه حسن صباح نیزما را به این نکته نزدیک تر می کند که در آن زمان ازکاشی های زرین فام برای تزئینات دژ استفاده شده است؛ اما باید به این نکته توجه داشت که نقاشان مینیاتوری واقعیت را در ابعاد تخیلی تصویر می کردند و به همین علت آن نقاشی نیز تخیلی است؛ و از آنجایی که به گفته تاریخ هولاکوخان قلعه را با خاک یکسان کرده است و این نقاشی نیز متعلق به قرن نهم است، نمی توان خیلی به این موضوع استناد داشت که با پیدا کردن این کاشی ها و سفال ها بتوان گفت نمای قلعه مطابق با نقاشی بوده است».
به گفته وی شاید بتوان با کشف بیشتر سفال ها واشیایی از این دست، و با کنار هم قرار دادن آن ها تطبیق بهتری بین نقاشی مینیاتوری کتاب جامع التواریخ و واقعیت موجود انجام داد.
دژ تاریخی حسن صباح یکی از غیر قابل نفوذ ترین دژهای تاریخی ایران بوده است. شرایط استراتژیکی این قلعه باعث می شد تا هیچ سپاهی نتواند قلعه را فتح کند. حسن صباح به مدت چهارده سال با مغول ها می جنگد و در آخرین نبرد هنگامی که هولاکوخان به قصد فتح قلعه به الموت می رود شکست می خورد. هولاکوخان از آنجایی که می دانست نفوذ به قلعه غیر ممکن است، با محاصره طولانی قلعه که یازده ماه به طول انجامید توانست سرمای دره الموت را تحمل کند و افراد حسن صباح را که به علت تمام شدن آب و غذایشان توانایی برای جنگیدن با مغول ها را نداشتند شکست دهد. به گفته اغلب مورخین هولاکوخان پس از فتح قلعه آن را با خاک یکسان کرد.
قلعه الموت را مردم محل «قلعه حسن» می‌نامند. این قلعه از دو بخش غربی و شرقی تشکیل شده است. هر بخش، به دو بخش: قلعه پایین و قلعه بالا تقسیم شده است که در اصطلاح محلی، آنها را «جورقلا» و «پیازقلا» می‌نامند. طول قلعه حدود یک صد و بیست متر و عرض آن در نقاط مختلف بین ده تا سی و پنج متر متغیر است. دیوار شرقی قلعه بالا یا قلعه بزرگ که از سنگ و ملاط گچ ساخته شده است، کم‌تر از سایر قسمت‌ها آسیب دیده است. طول آن حدود ده متر و ارتفاع آن بین چهار تا پنج متر است. در طرف جنوب، در داخل صخره اتاقی کنده شده که محل نگهبانی بوده است. در جانب شرقی این اتاق، دیواری به ارتفاع دو متر وجود دارد که پی آن در سنگ کنده شده و پشت کار آن نیز از سنگ گچ بنا شده است و نمای آن از آخر می‌باشد. در جانب شمال غربی قلعه بالا نیز دو اتاق در داخل سنگ کوه کنده‌اند.
در اتاق اول، چاله آب کوچکی قرار دارد که اگر آب آن را کاملاً تخلیله بکنند، دوباره آبدار می‌شود. احتمال می‌دهند که این چاله با حوض جنوبی ارتباط داشته باشد. در پای این اتاق، دیوار شمالی قلعه به طول دوازده متر و پهنای یک متر قرار دارد که از سطح قلعه پایین‌تر واقع شده است و پرتگاه مخوفی دارد. در جانب جنوب غربی این قسمت قلعه، حوضی به طول هشت متر و عرض پنج متر در سنگ کنده‌اند که هنوز هم بر اثر بارندگی‌های زمستان و بهار پر از آب می‌شود. در کنج جنوب غربی این حوض، درخت تاک کهن‌سالی که هم‌چنان سبز و شاداب است، جلب توجه می‌کند. اهالی محل معتقدند که آن را «حسن صباح» کاشته است.
این قسمت از قلعه ، به احتمال زیاد، همان محلی است که حسن صباح مدت سی و پنج سال در آن اقامت داشته و پیروان خود را رهبری می‌نموده است. در جانب شرقی قلعه، پاسداران قلعه و افراد خانواده‌های آنها ساکن بوده‌اند در حال حاضر، آثار کمی از دیوار جنوبی این قسمت باقی مانده است. در جانب شمال این دیواره، ده آخور برای چارپایان، در داخل سنگ کوه‌کنده شده است. گذشته از آثار دیوار جنوبی، دیوار غربی این قسمت به ارتفاع دو متر هم چنان پابرجاست؛ ولی از دیوار شرقی اثری دیده نمی‌شود. در این سمت، سه آب انبار کوچک در دل سنگ کنده‌اند و چند اتاق نیز در سنگ ساخته شده که در حال حاضر ویران شده‌اند. بین دو قسمت قلعه؛ یعنی قلعه بالا و پایین، میدانگاهی قرار دارد که بر گرداگرد آن، دیواری محوطه قلعه را به دو قسمت تقسیم کرده است. در حال حاضر، در میان میدان آثار فراوانی به صورت توده‌های سنگ وخاک مشاهده می‌شود که بی‌شک باقی مانده بناها و ساختمان‌های فراوانی است که در این محل وجود داشته و ویران گشته‌اند.
به‌طور کلی باید گفت، قلعه‌الموت که دو قلعه بالا و پایین را در بر می‌گیرد، به صورت بنای سترگی بر فراز صخره‌ای سنگی بنا شده و دیوارهای چهارگانه آن به تبعیت از شکل و وضع صخره‌ها ساخته شده‌اند؛ از این رو عرض آن به‌خصوص در قسمت‌های مختلف فرق می‌کند. از برج‌ های قلعه، سه برج گوشه‌های شمالی و جنوبی و شرقی هم‌چنان برپای‌اند و برج گوشه شرقی آن سالم‌تر است. دروازه و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی قرار دارد. مدخل راه منتهی به دروازه، از پای برج شرقی است و چند متر پایین‌تر از آن واقع شده است. در این محل، تونلی به موازات ضلع جنوب شرقی قلعه به طول شش متر و عرض دو متر و ارتفاع دو متر در دل‌سنگ‌های کوه کنده شده است. با گذشتن از این تونل ، برج جنوبی قلعه و دیوار جنوب غربی آن، که روی شیب تخته سنگ ساخته شده است، نمایان می‌گردد.
این دیوار بر دشت وسیع گازرخان که در جنوب قلعه قرار دارد، مشرف است؛ به نحوی که دره الموت رود از آن دیده می‌شود. راه ورود به قلعه با گذشتن از کنار برج شرقی و پای ضلع جنوب شرقی، به طرف برج شمالی می‌رود. از آنجا که راه ورود آن در امتداد دیوار، میان دو برج شمالی و شرقی، واقع شده است استحکامات این قسمت، از سایر قسمت‌ها مفصل‌تر است و آثار برج‌های کوچک‌تری در فاصله دو برج مزبور دیده می‌شود. دیوارهای اطراف قلعه و برج‌ها، در همه جا، دارای یک دیوار پشت‌بندی است که هشت متر ارتفاع دارد و به موازات دیوار اصلی بنا شده است و ضخامت آن به دو متر می‌رسد. از آنجا که در تمام طول سال، گروه زیادی در قلعه سکونت داشته و به آب بسیار نیاز داشته‌اند؛ سازندگان قلعه با هنرمندی خاصی اقدام به ساخت آب انبارهایی کرده‌اند و به کمک آب‌روهایی که در دل سنگ کنده‌اند، از فاصله دور، آب را بر این آب انبارها سوار می‌نموده‌اند.
در پای کوه‌الموت، در گوشه شمال شرقی، غار کوچکی که از آب رو مجرا ‌های قلعه بوده، دیده می‌شود. آب قلعه از چشمه «کلدر» که در دامنه کوه شمال قلعه قرار دارد، تأمین می‌شده است. مصالح قسمت‌های مختلف قلعه، سنگ (از سنگ‌ کوه‌های اطراف)، ملات‌گچ، آجر، کاشی و تنپوشه هایی سفالی به قطر ۱۰ سانتی‌متر است. آجرهای بنا که مربع شکل و به ضلع بیست و یک سانتی‌متر و ضخامت پنج سانتی‌مترند، در روکار بنا به کار برده شده‌اند. در ساختمان دیوارها، برای نگهداری دیوارها و متصل کردن قسمت‌های جلو برج‌ها به قسمت‌های عقب، در داخل کار، کلاف‌های چوبی به‌طور افقی به کار برده‌اند. از جمله قطعات کوچک کاشی که در ویرانه‌های قلعه به دست آمده، قطعه‌ای است به رنگ آبی آسمانی با نقش صورت آدمی که قسمتی از چشم و ابرو و بینی آن کاملاً واضح است. امروزه در دامنه جنوبی کوه هودکان که در شمال کوه قلعه‌الموت واقع شده است، خرابه‌های بسیاری دیده می‌شود که نشان می‌دهد روزگاری بر جای این خرابه‌ها، ساختمان‌های بسیاری وجود داشته است.
در حال حاضر، اهالی محل خرابه‌های این محوطه را دیلمان‌ده ، اغوزبن ، خرازرو و زهیرکلفی می‌نامند. همچنین در سمت غرب قلعه، قبرستانی قدیمی معروف به «اسبه کله چال» وجود دارد که در بالای تپه مجاور آن، بقایای چند کوره آجرپزی نمایان است. در قله کوه هودکان نیز پیه‌سوزهای سفالین کهن به دست آمده است. سال بنای قلعه‌الموت در کتاب نزهه‌القلوب حمدالله مستوفی، دویست و چهل و شش ه ـ .ق ذکر شده که هم‌زمان با خلافت المتوکل خلیفه عباسی می‌باشد.
دژ لمبسر رازمیان با پلکان قابل دسترسی به بالای دژ .به فاصله 22 کیلومتری از رجائی دشت .
- امامزاده علی اصغر و درخت خونبارزرآباد . به فاصله 7 کیلومتری درسمت چپ جاده الموت
- دریاچه اوان به فاصله 8 کیلومتری ازجاده اصلی الموت درسمت غرب جاده .
- دژ شمس کلایه و امامزاده 12 امام به فاصله 2کیلومتری در شمال غرب معلم کلایه .
- مسیر دره اندج رود وغارهای طبیعی با چشم انداز زیبا ومسحور کننده .
- دژ حسن صباح به فاصله 8 کیلومتری از دوراهی آتان - گازرخان وفاصله 30 کیلومتری از معلم کلایه
- امامزاده حسن سپهسالار در خشکه چال درشمال دژ حسن صباح . به فاصله 3 کیلومتری ازدژ حسن صباح
- بافت روستای پلکانی همانند ماسوله در آتان به فاصله 27 کیلومتری از معلم کلایه .
- دژ نویزر شاه درگرمارود که تنها کوهنوردان ماهر امکان دسترسی به آن رادارند .
- آبشارگلالک درمسیر جاده پیچه بن .
- کاروانسرای پیچه بن درانتهای الموت .باچشم انداز زیبای منطقه مازندران . به فاصله 50 کیلومتری از معلم کلایه (جاده خاکی )
- دژ شیرکوه درمنطقه دوآب تنها کوهنوردان ماهر امکان دسترسی به آن دارند . به فاصله 23 کیلومتری از معلم کلایه.
- مسیرهای کوهستانی برای کوه پیمائی درفصل مناسب بهار وتابستان دربلندیهای هودکان - شاتان -شاه البرز - سیالان - خشچال - کوههای نرگس
گازرخان ازجمله روستاهایی است که قدمتی طولانی دارد وبه دلیل وجود قلعه ی حسن صباح و موقعیت استراتژیک منطقه، در دروه های گوناگون دستخوش حوادث و تحولات تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته است.
واژه ی گازرخان در لغت به معنای رخت شور خانه ی بزرگان و خان ها معنی شده است. و احتمالا در زمان سلطه ی مغولان بر این منطقه و تصاحب قلعه ی حسن صباح، این قسمت تحت حاکمیت بزرگان و سران مغولی بوده است. و با توجه به وجود چشمه های متعدد در داخل روستا محل مناسبی برای شست و شو بوده است.
امروزه روستای گازرخان را مسعودآباد نیز می نامند. این نام گذاری با همت سازمان بنیاد شهید و اداره ی ثبت اسناد و با هدف احیای یاد و نام شهدای هشت سال دفاع مقدس انجام شده است. شهید مسعود عباسی که اولین شهید روستا و پس از وی دیگر هم رزمانش به نام های احمد گل علیپور، محمدکیا گل علی پور، احسان بابایی، مهندس سیف اله نجاری و علی یعقوب نژاد به درجه ی رفیع شهادت رسیدند. به نظر می رسد این نام گذاری به دلیل اولویت زمانی به شهادت رسیدن شهید مسعود عباسی نسبت به سایر شهدای روستا انجام گرفته است.
با توجه به کوهستانی بودن منطقه و پای کوهی بودن روستای گازرخان و بارش نزولات آسمانی مانند باران و برف این روستا از لحاظ منابع آب غنی است. در فصل زمستان بارش برف در ارتفاعات هودکان ـ شاتان ـ اُجِر و... و ماندگاری آن تا اوایل تابستان ذخیره ی مناسبی برای مصرف در فصول گرم سال می باشد. در ضمن سفره های زیر زمینی در این ناحیه منبع تغذیه ی چشمه های دایمی در این روستا و روستاهای اطراف است.
آبی که از ذوب شدن برف ارتفاعات به سمت دامنه و دره های منتهی به روستا جاری می شود در امر کشاورزی و آبیاری مزارع مورد استفاده قرار می گیرد.
در زمان گذشته بیشتر مزارع زیر کشت گندم، جو، بود. لذا به دلیل بارش فراوان در سال این محصولات به صورت دیم کاشت می شد و مزارع محدودی به صورت آبی و با استفاده از آب حاصل از ذوب شدن برف در فصول گرم و چشمه های موجود در محدوده ی روستا آبیاری می شد.
با گذشت زمان و رواج کشاورزی در منطقه و به دنبال آن کاشت انواع درختان مثمر و میوه در مناطق دیگراز جمله در استان های شمالی همجوار این منطقه، به تبع آن در این روستا نیز کشاورزان به باغداری و محصولات درختی در کنار دامداری روی آوردند و این امر مستلزم ایجاد منبع آب جدید و بیشتر جهت آبیاری بود . از این رو با همیاری مردم و تلاش ارگان های دولتی از جمله جهاد سازندگی، در اوایل انقلاب طی پروژه ای آب زراعی روستا را از منطقه ی تارولات، متعلق به روستای گازرخان به وسیله ی کانال سیمانی برای استفاده ی روستاهای خشکچال، توان و گازرخان فراهم آوردند که از گذشته تا به حال با مشکلاتی همراه بوده و هست

وقف نامه سنگی روستای گازرخان
 در عید نوروز امسال وقف نامه ای از جنس سنگ یشم توسط آقای معصومعلی سمیعی گازرخانی فرزند حجت الاسلام والمسلمین مرحوم آقا شیخ مرتضی سمیعی گازرخانی از روحانیون دهه 30 الی 50 روستای گازرخان به اداره کل اوقاف استان قزوین تحویل داده شد. این وقف نامه که به گفته ی آقای سمیعی از سالیان دور نزد او به امانت بوده است توسط آقای حافظ مقیمی الموتی کارمند گازرخانی اداره کل اوقاف استان قزوین به این اداره کل تحویل داده شد. گفتنی است این وقف نامه با توجه به تاریخی که روی آن حک شده است حدود 200 سال قدمت دارد. طبق نوشته ای که روی این لوح سنگی یشمی با خط زیبای نستعلیق حک شده بود. و بنده انرا از نزدیک مشاهده کردم . قسمتی از روستای گازرخان از جمله زمینی معروف به " خشکه عسل" و قطعه زمینی معروف به درویش باغ در روستای محمود آباد الموت توسط شخصی به نام شعبان ابن محمد مقیم وقف مسجد ولیعصر(عج) و امامزاده هجده تن روستای گازرخان و تعمیرات غسالخانه شده است. این لوح اخیرا توسط مسئولین استان قزوین رونمایی شد.
زپوچ جهان هيچ اگر دوست دارم ترا ، اي كهن بوم و بر دوست دارم
در تاريخ ۱۱/۰۵/۱۳۸۶ به اتفاق اميد - محسن و امير حسين شجاعي پارسا به قلعه زيبا و افسانه اي الموت رفتيم كه مدتها آرزوي رفتن به آنجا را داشتم .
براي رفتن به اين قلعه بايستي ابتدا مسير ۱۴۰ كيلومتري قزوين را طي نمود. نرسيده به شهر قزوين سمت راست يك تابلوي بزرگ شما را به قلعه الموت راهنمايي ميكند كه از آنجا ۱۰۸ كيلومتر تا قلعه فاصله داريد و بخاطر دره ها و پرتگاه ها و باريك بودن جاده اين مسير بين ۲ تا ۳ ساعت طول ميكشد. همانطور كه در نقشه ديده ميشود پس از معلم كلايه روستاي گازرخان ( قلعه حسن صباح ) با خودكار مشخص شده.
البته اگر اين مسير را صبح زود در بهار يا تابستان برويد خيلي فرحبخش است و لذتي وافر از ديدن مناظر زيبا خواهيد برد
ضلع جنوبي قلعه
قلعه الموت را مردم محل قلعه حسن مي نامند . حسن صباح در سال۴۸۳ هجري قمري اين قلعه را تصرف كرد كه در شمال شرقي روستاي گازرخان بر فراز كوهي از سنگ به ارتفاع ۲۱۰۰ متر از سطح دريا قرار دارد .
قلعه بالا
اين قلعه به دو بخش تقسيم مي شود . قلعه بالا و قلعه پايين . قلعه بالا يا قلعه بزرگ كه از سنگ و ملات گچ ساخته شده ، كمتر از ساير قسمتها آسيب ديده و در حال حاضر سازمان ميراث فرهنگي در حال مرمت آن ميباشد و متاسفانه طي ساليان گذشته اين قلعه هم از دست انسانهاي طمعكار در جستجوي گنج در امان نبوده و شديدا" صدمه ديده كه خوشبختانه در حال حاضر تحت حفاظت نگهبانان ميراث فرهنگي ميباشد.
ديوارهاي ساخته شده از سنگ و ملات گچ
اين قلعه در سال ۶۵۴ هجري قمري به دستور هلاكوخان به آتش كشيده شد و ويران گرديد و در دوره هاي مختلف تاريخ ، بعنوان زندان و تبعيدگاه مورد استفاده واقع مي شده است.
پلكاني كه به سردخانه ، محل نگهداري آذوقه منتهي ميشد
گذري كوتاه در رابطه با حسن صباح :
حسن صباح از ايرانياني بود كه در دوره سلجوقي قيام كرد و از مخالفان سرسخت تسلط اعراب و تركان سلجوقي بر ايران بود . مذهب وي و پيروانش اسماعيليه بود كه شاخه اي از تشيع است با اين تفاوت كه آنان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق(ع) حق فرزند وي اسماعيل دانسته اند.
قلعه پايين
حسن صباح سالها با اشغالگران مبارزه نمود و نقش بزرگي هم در گسترش زبان فارسي و عقب زدن زبان عربي در ايران داشت .
شيوه حسن صباح در از بين بردن مخالفان ، كشتن مستقيم افراد به همراه جانفشاني قاتل يعني همان چيزي كه امروز ترور ميناميم بود.
آيا ميدانيد واژه الموت ( اله - اموت ) ا ، ل ، ه ، ا ، م ، و ، ت به حساب ابجد ( ۱ - ۳۰ - ۵ - ۱ - ۴۰ - ۶ - ۴۰۰ ) سال ورود حسن صباح به دژ يعني ۴۸۳ برابر است كه پيروان حسن اين تصادف محض را از كرامات او مي دانند.
تونلي كه در دل كوه بر فراز قلعه كنده شده و با گذر از اين تونل ، قلعه بالا كه روي شيب ساخته شده است و همچنين روستاي گازرخان ودره الموت كاملا" نمايان ميشود.ابعاد اين تونل ۶ متر طول ، ۲ متر عرض و ۲ متر ارتفاع ميباشد.
روستاي گازرخان
به گفته اهالي روستا ، گازرخان نام يكي از سرداران سپاه هلاكوخان بوده كه پس از قلع و قمع اسماعيليان و نابودي قلعه الموت ، والي منطقه الموت شده
اصطبل در قلعه بالا در حال مرمت
نكته : لطفا" قبل از رفتن به اين قلعه افسانه اي حتما" كتاب خداوند الموت نوشته پل آمير ترجمه ذبيح ا... منصوري را مطالعه بفرمائيد تا از سفرتان لذتي دو چندان ببريد.
قلعه الموت ( دژ فرمانرواي قلعه ها - حسن صباح-)
قلعه الموت در شمال شرقی روستای گازرخان(قصر خان) و بر فراز صخره ای به ارتفاع ۲۱۶۳ متر از سطح دریا که بلندی صخره از زمین‌های پیرامون خود 200 متر و گسترده دژ 20000 متر مربع می‌باشد قرار دارد. این کوه از نرمه گردن (میان نرمه‌لات و گرمارود) شروع شده و به طرف مغرب ادامه پیدا کرده است. صخره‌های پیرامون قلعه که رنگ سرخ و خاکستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شده‌اند. پیرامون دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است کهکوه هودکان با فاصله‌ای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است. . این قلعه یکی از جاذبه‌های گردشگری استان قزوین محسوب می‌شود.
حمدالله مستوفی دربارهٔ این قلعه گفته است که این بنا به دست «داعی الحق حسن بن زید الباقر» بنا شده است.
حسن صباح در سال ۴۸۶ هجری قمری این قلعه را تصرف کرد که اکنون به نام قلعهٔ حسن صباح نیز نامیده می‌شود. معماری قلعه
قلعه الموت را مردم محل «قلعه حسن» می‌نامند. این قلعه از دو بخش غربی و شرقی تشکیل شده است. هر بخش، به دو بخش: قلعه پایین و قلعه بالا تقسیم شده است که در اصطلاح محلی، آنها را «جورقلا» و «پیازقلا» می‌نامند. طول قلعه حدود یک صد و بیست متر و عرض آن در نقاط مختلف بین ده تا سی و پنج متر متغیر است. دیوار شرقی قلعه بالا یا قلعه بزرگ که از سنگ و ملاط گچ ساخته شده است، کم‌تر از سایر قسمت‌ها آسیب دیده است. طول آن حدود ده متر و ارتفاع آن بین چهار تا پنج متر است. در طرف جنوب، در داخل صخره اتاقی کنده شده که محل نگهبانی بوده است. در جانب شرقی این اتاق، دیواری به ارتفاع دو متر وجود دارد که پی آن در سنگ کنده شده و پشت کار آن نیز از سنگ گچ بنا شده است و نمای آن از آخر می‌باشد. در جانب شمال غربی قلعه بالا نیز دو اتاق در داخل سنگ کوه کنده‌اند.
در اتاق اول، چاله آب کوچکی قرار دارد که اگر آب آن را کاملاً تخلیله بکنند، دوباره آبدار می‌شود. احتمال می‌دهند که این چاله با حوض جنوبی ارتباط داشته باشد. در پای این اتاق، دیوار شمالی قلعه به طول دوازده متر و پهنای یک متر قرار دارد که از سطح قلعه پایین‌تر واقع شده است و پرتگاه مخوفی دارد. در جانب جنوب غربی این قسمت قلعه، حوضی به طول هشت متر و عرض پنج متر در سنگ کنده‌اند که هنوز هم بر اثر بارندگی‌های زمستان و بهار پر از آب می‌شود. در کنج جنوب غربی این حوض، درخت تاک کهن‌سالی که هم‌چنان سبز و شاداب است، جلب توجه می‌کند. اهالی محل معتقدند که آن را «حسن صباح» کاشته است.
این قسمت از قلعه، به احتمال زیاد، همان محلی است که حسن صباح مدت سی و پنج سال در آن اقامت داشته و پیروان خود را رهبری می‌نموده است. در جانب شرقی قلعه، پاسداران قلعه و افراد خانواده‌های آنها ساکن بوده‌اند در حال حاضر، آثار کمی از دیوار جنوبی این قسمت باقی مانده است. در جانب شمال این دیواره، ده آخور برای چارپایان، در داخل سنگ کوه‌کنده شده است. گذشته از آثار دیوار جنوبی، دیوار غربی این قسمت به ارتفاع دو متر هم چنان پابرجاست؛ ولی از دیوار شرقی اثری دیده نمی‌شود. در این سمت، سه آب انبار کوچک در دل سنگ کنده‌اند و چند اتاق نیز در سنگ ساخته شده که در حال حاضر ویران شده‌اند. بین دو قسمت قلعه؛ یعنی قلعه بالا و پایین، میدانگاهی قرار دارد که بر گرداگرد آن، دیواری محوطه قلعه را به دو قسمت تقسیم کرده است. در حال حاضر، در میان میدان آثار فراوانی به صورت توده‌های سنگ وخاک مشاهده می‌شود که بی‌شک باقی مانده بناها و ساختمان‌های فراوانی است که در این محل وجود داشته و ویران گشته‌اند.
به‌طور کلی باید گفت، قلعه‌الموت که دو قلعه بالا و پایین را در بر می‌گیرد، به صورت بنای سترگی بر فراز صخره‌ای سنگی بنا شده و دیوارهای چهارگانه آن به تبعیت از شکل و وضع صخره‌ها ساخته شده‌اند؛ از این رو عرض آن به‌خصوص در قسمت‌های مختلف فرق می‌کند. از برج‌های قلعه، سه برج گوشه‌های شمالی و جنوبی و شرقی هم‌چنان برپای‌اند و برج گوشه شرقی آن سالم‌تر است. دروازه و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی قرار دارد. مدخل راه منتهی به دروازه، از پای برج شرقی است و چند متر پایین‌تر از آن واقع شده است. در این محل، تونلی به موازات ضلع جنوب شرقی قلعه به طول شش متر و عرض دو متر و ارتفاع دو متر در دل‌سنگ‌های کوه کنده شده است. با گذشتن از این تونل، برج جنوبی قلعه و دیوار جنوب غربی آن، که روی شیب تخته سنگ ساخته شده است، نمایان می‌گردد.
این دیوار بر دشت وسیع گازرخان که در جنوب قلعه قرار دارد، مشرف است؛ به نحوی که دره الموت رود از آن دیده می‌شود. راه ورود به قلعه با گذشتن از کنار برج شرقی و پای ضلع جنوب شرقی، به طرف برج شمالی می‌رود. از آنجا که راه ورود آن در امتداد دیوار، میان دو برج شمالی و شرقی، واقع شده است استحکامات این قسمت، از سایر قسمت‌ها مفصل‌تر است و آثار برج‌های کوچک‌تری در فاصله دو برج مزبور دیده می‌شود. دیوارهای اطراف قلعه و برج‌ها، در همه جا، دارای یک دیوار پشت‌بندی است که هشت متر ارتفاع دارد و به موازات دیوار اصلی بنا شده است و ضخامت آن به دو متر می‌رسد. از آنجا که در تمام طول سال، گروه زیادی در قلعه سکونت داشته و به آب بسیار نیاز داشته‌اند؛ سازندگان قلعه با هنرمندی خاصی اقدام به ساخت آب انبارهایی کرده‌اند و به کمک آب‌روهایی که در دل سنگ کنده‌اند، از فاصله دور، آب را بر این آب انبارها سوار می‌نموده‌اند.
در پای کوه‌الموت، در گوشه شمال شرقی، غار کوچکی که از آب رومجرا‌های قلعه بوده، دیده می‌شود. آب قلعه از چشمه «کلدر» که در دامنه کوه شمال قلعه قرار دارد، تأمین می‌شده است. مصالح قسمت‌های مختلف قلعه، سنگ (از سنگ کوه‌های اطراف)، ملات‌گچ، آجر، کاشی و تنپوشه هایی سفالی به قطر ۱۰ سانتی‌متر است. آجرهای بنا که مربع شکل و به ضلع بیست و یک سانتی‌متر و ضخامت پنج سانتی‌مترند، در روکار بنا به کار برده شده‌اند. در ساختمان دیوارها، برای نگهداری دیوارها و متصل کردن قسمت‌های جلو برج‌ها به قسمت‌های عقب، در داخل کار، کلاف‌های چوبی به‌طور افقی به کار برده‌اند. از جمله قطعات کوچک کاشی که در ویرانه‌های قلعه به دست آمده، قطعه‌ای است به رنگ آبی آسمانی با نقش صورت آدمی که قسمتی از چشم و ابرو و بینی آن کاملاً واضح است. امروزه در دامنه جنوبی کوه هودکان که در شمال کوه قلعه‌الموت واقع شده است، خرابه‌های بسیاری دیده می‌شود که نشان می‌دهد روزگاری بر جای این خرابه‌ها، ساختمان‌های بسیاری وجود داشته است.
در حال حاضر، اهالی محل خرابه‌های این محوطه را دیلمان‌ده،اغوزبن، خرازرو و زهیرکلفی می‌نامند. همچنین در سمت غرب قلعه، قبرستانی قدیمی معروف به «اسبه کله چال» وجود دارد که در بالای تپه مجاور آن، بقایای چند کوره آجرپزی نمایان است. در قله کوه هودکان نیز پیه‌سوزهای سفالین کهن به دست آمده است. سال بنای قلعه‌الموت در کتاب نزهه‌القلوب حمدالله مستوفی، دویست و چهل و شش ه - .ق ذکر شده که هم‌زمان با خلافت المتوکل خلیفه عباسی می‌باشد.
تخریب قلعه
این قلعه در شوال ۶۵۴ هجری قمری به‌دستور هلاکو به آتش کشیده و ویران شد و از آن پس به‌عنوان تبعیدگاه و زندان مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از سال ۹۳۰ هجری قمری و ابتدای حکومت شاه طهماسب صفوی تا سال ۱۰۰۶ هجری قمری قلعه کالبدی سالم داشته است.
متاسفانه حفاری‌هایی که در دورهٔ قاجار برای یافتن گنج در قلعهٔ الموت انجام شده، سبب ویرانی آن شده‌است. حسن صباح از این قلعه دارو نیز به تمامی شهرهای ایران ارسال می‌کرده است. از الموتبه عنوان محلي براي رصد ستارگان نیز استفاده مي‌شده است . با مقايسه قلعه الموت با رصدخانه مراغه مشخص است كه خواجه نصيرالدين طوسي پس از الموت، رصدخانه مراغه را مي‌سازد با اين فرضيه مي‌توان گفت از الگوي الموت براي ساخت رصدخانه مراغهاستفاده كرده است.
 
گازرخان از روستاهای معروف ناحیه الموت قزوین است . در گازرخان بیش از هر چیز چهار چنار کهنسال در میان میدان ده جلب توجه می نماید . میدان وسط روستا که محل قبرستان قدیمی آن است به نام (قتلگاه) خوانده می شود . از این درختهای چنار سه تا دارای ارتفاع قابل ملا حظه اند . پیرامون تنه یکی از آنها 50/7 متر و دیگری 60/7 متر و سومی 6 متر است . با توجه به اندازه پیرامون تنه درختهای مزبور می توان گفت که سن آنها باید در حدود هزار سال باشد و به احتمال زیاد در زمان نفوذ و قدرت اسماعیلیه در این ناحیه کاشته شده اند . در سمت جنوب میدان و قبرستان بنایی مرکب از یک مسجد و یک مقبره که متصل به یکدیگرند قرار دارد . مجموع بنای مزبور نقشه ای مستطیل دارد و از سنگ سیاه و ملاط گچ ساخته شده است . کتیبه ای حاوی تاریخ تعمیر بنا بر دیواره مقبره قرار داده شده است . در کنار کتیبه مزبور دری قرار دارد که به اتاق مقبره باز می شود . در اتاق مقبره 18 قبر که پوششی از گچ دارند در کنار هم قرار گرفته اند . در دو طرف نمای خارجی دیوار این بنا آثاری از باقی مانده دو برج مدور دیده می شود که نشانگر وضع این بنا در گذشته است که ملحقاتی داشته ولی از بین رفته است . بعضی از این قبرها شاید آرامگاه برخی از سران و بزرگان اسماعیلیه باشند . تاریخ ساخت این بنا را قرن هفتم هجری می دانند که در سال 852 ه. ق بر حسب کتیبه ای که هنوز به جاست بار دیگر تعمیر شده است .

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -