حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کردند وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخهای از پیروان امامان است با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را امام زمان و امام آخر میدانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود که خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.
حسن صباح نیز که اسماعیلی بود به مصر رفت و آنجا با حکیم ناصرخسرو قبادیانی و خواجه موید الدین شیرازی ملاقات کرده سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پر نفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد.بعد از یکدوره طولانی و تسلط بر منطقه الموت و قلعه های زیادی در سراسر ایران با اعلام قیامه القیامه که در واقع شورش بر علیه خارجیان در ایران بود سرانجام توانست برخی از شهر های ایران را تصرف نموده علنا بر ضد ملکشاه سلجوقی و وزیرش خواجه نظام الملک طوسی که با اسماعیلیان شدیدا مخالف بود به مبارزه برخیزد و از این کار دو هدف داشت: هدف اول و اصلی آزاد کردن ایران از زیر سلطهٔ اعراب بود و هدف دوم ترویج مذهب اسماعیلی در ایران. شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل (یعنی همان چیزی که امروزه ترور مینامیم) بود. فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار در زمان جانشینان وی از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به 95 سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را که از درون به فساد کشیده شده بود خاموش کرد و آخرین رهبر آنان را که رکن الدین خورشاه نام داشت به قتل رسانید.
مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته میشد، به نام حشیشیون (حشاشین)معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassin در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. این فرقه اولین سازمان تروریستی شناخته شده در تاریخ بشر است آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله میدانستند و به خود اجازه میدادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند و به همین خاطر بود که سالها هیچ ارتشی نزدیک الموت هم نشد زیرا که همواره عوامل الموتیان در ارتش نفوذ کرده و فرماندهان آن را به قتل میرساندند. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایینتر گفته میشد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفتهای نیز دارد. پیروان حسن صباح حشاشین خوانده میشدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش میباشد. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربههای شخصی خویش را تنها در صورتی میپذیرد که عقل بر آن حکم دهد. عقاید بدین حد سخت گیرانه تنها در عدهای از اندیشههای بودایی دیده میشود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در ردههای پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه میداشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده است. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Illuminati و Free Masons شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بودهاند.
در افسانهها از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظامالملک به عنوان سه یار دبستانی یاد شده است که صحت این ادعا مورد تردید است
مذهب باطنی
طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا مینمودند. پس از مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی کرد و کم کم شاخهای از اسماعیلیه بوجود آمد که باطنی نامیده شد، اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) مینامیدند. آنها علاوه بر مهدویت حسن صباح معاد را قبول نداشته معتقد بودند که انسانها با مرگ نابود میشوند و آنچه به عنوان اجر نیک و بد ذکر شده در مورد نام نیک یا بدی است که از آدمیان باقی میماند. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده:چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی میکردند به باطنی معروف شدند.
آنها معتقد بودند که آنچه را که در دینشان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت میکنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.
افسانههای فراوانی که در مورد حسن صباح ساخته شده
از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج میکرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی مینمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج میکرده به کارهایی مثل ترور وامیداشته است. همچنین افسانهٔ پیمان دوران کودکی خیام و خواجه نظامالملک و حسن صباح جز برای این ساخته نشده که انگیزه حسن صباح از این قیام را دشمنی شخصی با نظام الملک جلوه دهند. باطنیان شخصی را مامور به قتل خواجه نظامالملک کردند ولی زمانی که فرد مزکور نزد خواجه رسید ناگهان غلام 15-16 ساله خواجه به وی حمله ور شد و با ضربات دشنه او را از پای در آورد. ترور خواجه 2 محرک داشت یکی خود ملکشاه سلجوقی و دیگری خواجه حرمسرای ملکشاه.
پانویس
مهمترین این قلعهها قلعه الموت در نزدیکی قزوین که مقر خود حسن صباح بود و دیگر قلعه طبس در جنوب خراسان که رهبری آن را شیرزاد قهستانی یار وفادار حسن صباح بر عهده داشت. این قلعه بر بلندای کوهی قرار داشت که شیب فوقالعاده تندی داشت و راه ورود به قلعه تا مدتها پنهان بود. و کسی نمیتوانست بدون خواست باطنیان (اسماعیلیها) وارد قلعه شود. طبق اسناد تاریخی این قلعه یکی از مقرهای تربیت فداییان مطلق بوده که برای ترور اشخاص مهم تربیت میشدهاند.