ب - علل و عوامل قیام زید
شیخ مفید، علت اساسى و انگیزه نخستین حرکت زید را خون خواهى از امام حسین علیه السّلام و یاران شهید او در واقعه کربلا، دانسته است .
هم چنین زنده کردن سنت نبوى ، جهاد با ستم کاران ، رفع محرومیت ها و ایجاد عدالت اجتماعى را مى توان از جمله علل و عوامل قیام زید دانست .
زید بسان تمام علویان مبارز و حق طلبان دلیر از روش هاى غیر انسانى حاکم مدینه و خلفاى غاصب اموى در جامعه اسلامى و اسلام ستیزى و دنیاگرایى زمام داران عصر خویش در رنج بود و دنبال فرصتى مى گشت تا آرزوهاى خویش را محقق سازد و بار دیگر قیامى را به وجود آورد. زید به خاطر ستم کارى ها و رفتار تبعیض آمیز خالد بن عبدالملک ، حاکم مدینه به شام رفت تا در نزد هشام بن عبدالملک نهمین خلیفه اموى از وى دادخواهى کند.
هشام که سرگرم خوش گذرانى ها و زندگى راحت در میان درباریان بود، حوصله ملاقات با زید را نداشت . به همین جهت چندین بار درخواست زید مبنى بر ملاقات را رد کرد. اما با اصرار و پافشارى زیاد زید، وى را به حضور پذیرفت . ولیکن پیش از ورود وى به مجلس نشینان خود دستور داد، طورى بنشینند که جایى براى نشستن زید نباشد و او در آغاز ورودش تحقیر گردد. زیدبن على علیه السّلام که فردى دلیر و زیرک بود، به محض ورود در مجلس هشام ، متوجه شد که هشام براى تحقیر و سرکوفت او، زمینه را فراهم کرده است . زید نیز با گفتار و رفتار خود تلاش کرد که هشام و اطرافیان او را متوجه کردار ناشایست و استکبارى آنان گرداند. بدین جهت ، به هشام گفت : إ نّه لیس من عباداللّه احد فوق اءن یوصى بتقوى اللّه ، ولا من عبادة احد دون اءن یوصى بتقوى اللّه ، و اءنا اوصیک بتقوى اللّه یا امیرالمؤ منین ، فاتّقه .
یعنى : مقام هیچ بنده اى بالاتر از آن نیست که دیگران او را به تقوى سفارش نکنند و مقام هیچ بنده اى فروتر از آن نیست که دیگران را به تقوا وادار نکند. اینک من تو را به تقوا و بیم از خداى منان ، توصیه مى کنم .
هشام که گمان نمى کرد با چنین سخنى روبرو گردد، درصدد برآمد تا زید را از راه هاى دیگر شرمسار گرداند. او به زید گفت : تو خود را شایسته خلافت مى دانى و آرزو دارى که روزى بر سریر خلافت نشینى ، ولى بدان چنین نخواهد شد. چون تو شایسته آن نیستى ، زیرا تو کنیززاده اى بیش نیستى !
هشام براى تحقیر و کوچک کردن زید، کنیززاده بودن وى را پیش گرفت . چون مادر زید، کنیزى بود که مختاربن ابى عبیده ثقفى به امام سجاد علیه السّلام بخشید و زید از او متولد گردیده بود.
زید به هشام پاسخ داد: موقعیت هیچ فردى در پیشگاه خداى سبحان ، برابر با مقام و منزلت آن پیامبرى نمى باشد که کنیززاده بود. اگر کنیززادگى ایجاب مى کرد که فرزندان کنیز، موقعیت و مقامى نداشته باشند، اسماعیل علیه السّلام به پیامبرى برانگیخته نمى شد. زیرا مادر او نیز کنیز حضرت ابراهیم علیه السّلام بود. اینک از تو مى پرسم : مقام نبوت در پیشگاه خداوند سبحان بالاتر است یا خلافت و زمامدارى ؟ کنیززادگى براى کسى که پدرش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤ منان على بن ابى طالب علیه السّلام است ، ننگى براى او نخواهد بود.
در این جا میان هشام و زید، سخن هاى دیگرى نیز ردوبدل شد و زید او را در برابر چشمان مجلس نشینان ، خوار و زبون کرد و وى را به خاطر غرور، تکبر و رفتار ستم کارانه او و عاملانش در شهرها و مناطق اسلامى ، سرزنش کرد.
هشام که دیگر توان مناظره با زید را نداشت ، به نگهبانان دستور داد که وى را از مجلس بیرون کرده و سپس از شام اخراجش کنند.
زید در حالى از شام بیرون مى رفت که مى گفت : إ نّه لم یکره قوم قطّ حدَّ السیوف إ لّا ذلّوا؛ هیچ ملتى از تیزى شمشیر نهراسید، جز این که خوار و زبون گردید.
زید پس از بیرون آمدن از شام ، یک راست به سوى کوفه رفت تا مقاصد خویش را عملى سازد و یا از شام به مدینه برگشت و پس از مدتى توقف در مدینه ، به سوى عراق رهسپار شد و در کوفه اقامت گزید.
منبع: روزشمار تاریخ اسلام(ماه صفر)