انهار
انهار
مطالب خواندنی

(۸۹) ازدواج یوسف با زلیخا، حقیقت است یا خرافه؟

بزرگ نمایی کوچک نمایی
بسم الله الرحمن الرحیم
ازدواج یوسف با زلیخا،
حقیقت است یا خرافه؟
    
تعریف خرافه
تعریفهای بسیاری می توان از خرافه عرضه داشت: نسبت دادن امور طبیعی به ماوراء الطبیعه، باور و عقیده نامعقول، کلام بیهوده، موهوم، باطل و اسطوره ای، {۱} بدون پشتوانه عقلی و علمی.
در میانِ تعریفهای یاد شده، تعریف خرافه به باور بدون پشتوانه علمی دقیق تر می نماید و بیش از دیگر تعریفها جامع و مانع جلوه می کند. بنابراین، در این نوشتار مراد از خرافه، باورِ بدون پشتوانه خواهد بود.
پیشینه خرافه
خرافه، تاریخی بس بلند و طولانی دارد. در آیات، نشانه هایی از وجود مصادیق گوناگون خرافه در میان اقوام گذشته وجود دارد. برای نمونه:
الف. قوم صالح، صالح (علیه السلام) و همراهان ایشان را به فال بد می گرفتند:
(قالُوا اطَّیرنا بِک وَبِمَن مَعَک){۲}
آنان گفتند: ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم.
ب. قوم موسی او را شوم می دانستند:
(فَإِذا جأَتْهُمُ الحَسَنَه قالُوا لَنا هـذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَـیـئَه یـطَّـیـرُوا بِمُوسی وَمَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَلـکنَّ أَکثَرَهُمْ لا یعْلَمُونَ){۳}
اما [آنان نه تنها پند نگرفتند، بلکه] هنگامی که نیکی [و نعمت] به آنان می رسید، می گفتند: به خاطر خود ماست. ولی هنگامی که بدی [و بلا] به آنان می رسید، می گفتند: از شومی موسی و کسان اوست. آگاه باشید سرچشمه همه اینها، نزد خداست؛ ولی بیش تر آنان نمی دانند.
ج. گروهی دیگر رسولان خدا را شوم می دیدند:
(قالُوا إِنّا تَـطَیرنا بِکمْ لَـئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّـکمْ وَلََیمَسَّـنَّـکمْ مِنّا عَذاب ألِـیمُ){۴}
آنان گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم [و وجود شما را شوم می دانیم] و اگر [از این سخنان] دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و سُکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید!
در جهان مدرن نیز، مانند جهان سنتی انبوهی از خرافات بر زندگی و روح و روان انسان مدرن حاکم شده است و مجال اندیشه و تفکر را از او ستانده است. شاهد این مدعا بسیاری فال بینان، رمالان و طالع بینان، درآمد هنگفت و سرسام آور ایشان، اقبال مردم به آنان و شمارگان چندصد هزاری کتابهای طالع بینی چینی، هندی، ژاپنی و….
خاستگاه خرافات
تقلید، ناتوانی از درک عقاید، ترس، اضطراب، نادانی و روایات ساختگی و اسراییلیات، تنها بخشی از آبشخورهای شکل گیری خرافه ها شناخته می شوند.
در میان موارد یاد شده، عواملی که رنگ و لعاب دینی گرفته اند، اثرگذاری بیش تری بر ساخت خرافه دارند و خرافه هایی که بر پایه این عوامل ساخته می شوند، بیش از دیگر انواع خرافه ها، محکم و درخور پذیرش جلوه می کنند.
برای نمونه آنان که از نحوست برخی ایام می گویند، آیات وحی را مستند خویش می سازند، از جمله به این آیه شریفه استناد می کنند:
(إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَـرْصَـراً فِی یـوْمِ نَـحْـسٍ مُسْـتَمِرَّ){۵}
چنان که هم ایشان از روایات بسیاری که بر نحوست برخی از ایام دلالت دارد در راستای اثبات باور خرافی خویش مدد می گیرند.
روایات اسراییلی و خرافات
بخش درخوری از خرافه ها آبشخور روایی دارند و پاره ای از این روایات، از اسرایلیات بشمارند. در تعریف روایتهای اسرائیلی چند نظریه وجود دارد:
شماری روایتهای اسرائیلی را روایتهایی می شناسند که مفسران و اهل حدیث از منابع یهود گرفته اند.
شماری دیگر اسرائیلیات را روایتهایی می دانند که مفسران و اهل حدیث از منابع یهودی، مسیحی و دیگران استفاده کرده اند.
گروهی نیز معنای اسرائیلیات را بسیار گسترده دانسته و کلیه روایتهایی که مخالفان اسلام جعل کرده اند، اسرائیلی معرفی می کنند.{۶}
بنابراین، بانظر داشت تعریف خرافه به باور بدون پشتوانه علمی و عقلی و نظرداشت تعریف روایت اسرائیلی به روایتی که در منابع و مصادر اسلامی وجود ندارد و برگرفته از دیگر کتابها و ادیان است، نسبت میان روایت اسرائیلی و خرافه، عام و خاص خواهد بود. هر روایت اسرائیلی خرافه است، ولی هر خرافه ای روایت اسرائیلی نیست.
خرافه ها در داستان پیامبران
بخشی از داستان پیامبران، بر خرافه ها استوار شده است و بسیاری از این خرافه ها، ریشه در روایتهای اسرائیلی دارند. برای نمونه در داستان پیامبر اسلام، قصه غرانیق {۷} و ماجرای ازدواج پیامبر با زینب همسر زید، هیچ گونه پشتوانه علمی و عقلی ندارد و از این رو قرطبی، مفسر برجسته اهل سنت، از این جهت قصه غرانیق را به نقد می گیرد:
(این روایت در صحیح بخاری و مسلم نیامده است و افزون بر این، هیچ نویسنده معتبری این قصه را نقل نکرده است. ){۸}
خرافه زدایی
خرافه ها در میان آسیبهای اجتماعی بسیار ویران گر می نمایند. از این روی، تمامی رهبران الهی در گذر تاریخ با خرافه ها به مبارزه برخاسته و خرافه سازان و خرافه باوران را به عقب نشینی واداشته اند.
حضرت صالح در برابر قوم خویش می فرماید:
(قالَ طائِرُکم عِندَاللّهِ بَل أنتُم قَومُ تُفتَنُونَ.){۹}
[صالح] گفت: فال [نیک و] بد شما نزد خداست. [وهمه مقدرات به قدرت او تعیین می گردد] بلکه شما گروهی هستید، فریب خورده.
ابراهیم(ع) نیز به نقد خرافات مردم عصر خویش می پردازد و بر باورهای بی پشتوانه ایشان خط بطلان می کشد:
(وَ إِذ قالَ إِبْراهِـیمُ لاِبِـیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَه إِنّی أَرَاک وَقَوْمَک فِی ضَلالٍ مُبِـینٍ وَکذ لِک نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکوتَ السَّمـواتِ وَالأَرضِ ولِیکونَ مِنَ المُوقِنِینَ فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَءَا کوْکباً قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآ فِلِـینَ فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبّی لاَ ءَکونَنَّ مِنَ القَوْمِ الضّالّینَ فَلَمّا رَءَا الشَّمْسَ بازِغَه قالَ هـذا رَبّی هـذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَرِیء مِمّا تُشْرِکونَ.){۱۰}
هنگامی را که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می بینم. و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، و تا از اهل یقین گردد. هنگامی که شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم! و هنگامی که ماه را دید که می شکافد، گفت این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، بی گمان از گروه گمراهان خواهم بود. و هنگامی که خورشید را دید می شکافت، گفت این خدا من است؟ این بزرگ تر است! اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من از شریکهایی که شما می سازید، بیزارم.
پیامبر اسلام نیز، در برابر مردمی که کسوف را نتیجه مرگ ابراهیم فرزند آن حضرت می پنداشتند موضع می گیرد و پس از حمد و ثنای آفریدگار هستی، از خورشید و ماه به عنوان آیات الهی یاد می کند و کسوف و خسوف را در ارتباط با مرگ فرزند خویش نمی بیند و ارتباط کسوف و خسوف را با مرگ و زندگی منکر می شود. {۱۱} 
این همه نشان از اهمیت خرافه زدایی و پیرایش و پالایش دین دارد. از این جهت در این نوشتار یکی از فرازهای داستان یوسف (علیه السلام) را که حکایت از ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا دارد، باتوجه به مصادر و منابع اهل سنت و شیعه، به بوته نقد و بررسی می گذاریم.
روایت ازدواج یوسف و زلیخا
قصه ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا در دو دسته از متون دیده می شود. دسته نخست منابع تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت و دست دوم متون شیعه.
روایت ازدواج در منابع اهل سنت
در متون اهل سنت، دو روایت، یکی به صورت صریح و دیگری با تسامح و توجیه، از ازدواج یوسف (علیه السلام) با زلیخا حکایت دارند:
روایت اول. روایت وهب بن منبه:
روایت گر ازدواج یوسف (علیه السلام) با زلیخا در متون تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت، وهب بن منبه است. در تفسیر قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) وهب از ازدواج یوسف با زلیخا می گوید، زلیخا را همسر عزیز مصر معرفی می کند و از ناتوانی، نابینایی و تنگدستی او سخن می گوید. سخنان زلیخا با یوسف (علیه السلام) حزن و گریه یوسف (علیه السلام) را در پی دارد. یوسف به زلیخا می گوید: آیا عشق و محبت تو به من هنوز باقی است.
زلیخا دیدن یوسف را دوست داشتنی تر از دنیا می خواند.
یوسف به نماز می ایستد و زلیخا به او اقتدا می کند.
یوسف (علیه السلام) بینایی، جوانی و زیبایی زلیخا را از خدا طلب می کند و خدا جوانی، زیبایی و بینایی را به زلیخا باز می گرداند به گونه ای که او زیباتر از گذشته می شود.
یوسف با زلیخا ازدواج می کند و او را دختر می یابد.
از او درباره این موضوع پرسش می کند.
زلیخا در جواب از ناتوانی جنسی شوهر سابق خود می گوید.
زلیخا دو پسر به نامهای افراثیم و منشا به دنیا می آورد و محبت یوسف به او چند برابر محبت زلیخا به خودش می شود. {۱۲}
افزون بر قرطبی، شمار دیگری از تفسیرنویسان اهل سنت چون ابن کثیر (۷۷۴هـ. ق) و سیوطی (۹۱۱ هـ. ق) این روایت را با کمی تفاوت یاد می کنند. {۱۳}
نقد و بررسی
روایت وهب بن منبه، از چند جهت مخدوش است و بر فرض درستی، در شمار اسرائیلیات قرار می گیرد و عنوان آبشخور اصلی خرافه ازدواج یوسف با زلیخا شناخته می شود:
الف. ضعف راوی
وهب بن منبه از بزرگان اهل کتاب در یمن بوده و با کتب آسمانی آشنایی کامل داشته است. از این روی، بسیاری از بزرگان اهل سنت و شیعه او رادر شمار کسانی می آورند که اسرائیلیات بسیار در دین وارد کرده است. برای نمونه، ابن تیمیه، وهب بن منبه را از کسانی می شناسد که معظم خرافات و دروغها از او و کعب الاحبار نقل شده است:
(ومعظم الخرافات والاکاذیب نقلت عنهما.){۱۴} 
و ابن خلدون نیز کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبداللّه بن سلام را از اهل کتابی می شناسد که مسلمانان از ایشان بسیار روایت می کنند:
(عرب اهل کتاب و علم نبود، از این جهت از بزرگان اهل کتاب چون کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبداللّه بن سلام درباره آفرینش و گذشته پرسش می کرد و مفسران نیز سخنان ایشان را با تساهل در تفاسیر خویش نقل می کردند. ){۱۵}
 ب. ناسازگاری با دیگر روایات
روایت وهب، دست کم با دو روایت دیگر ناسازگار می نماید:
روایت نخست، روایت ماوردی است که مرحوم طبرسی (۵۴۸ هـ. ق){۱۶} عبدالعزیز سلمی دمشقی (۶۶۰ هـ. ق) {۱۷} و قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) آن را نقل می کنند. در این روایت می خوانیم:
(ولما رأته فی موکبه بکت، ثم قالت: الحمدللّه الذی جعل الملوک بالمعصیه عبیدا، والحمدللّه الذی جعل العبید بالطاعه ملوکا، فضمها إلیه، فکانت من عیاله حتی ماتت عنده، ولم یتزوجها. ){۱۸}
قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) نیز پس از گزارش روایت ماوردی آن را با روایت وهب ناسازگار می خواند و در پایان با عبارت (فاللّه اعلم) تردید خود را نسبت به ماجرای ازدواج یوسف با زلیخا نشان می دهد:
(وهو خلاف ما تقدم عن وهب، وذکره الثعلبی فاللّه اعلم. ){۱۹}
روایت دوم، روایت ابن اسحاق است؛ چه این که در این روایت، از ازدواج یوسف با راعیل سخن گفته شده و راعیل همسر (اطفیر) عزیز مصر خوانده شده است.
ج. آلوسی از مفسران برجسته اهل سنت خبر ازدواج یوسف و زلیخا را از خبرهایی می خواند که محدثین به آن اعتماد ندارند و برای آن هیچ اصلی نمی شناسند:
(وهذا مما لا اصل له وخبر تزوجها ایضا مما لایعول علیه عند المحدثین. ){۲۰}
د. روایت تورات از ازدواج حضرت یوسف، متفاوت با روایت وهب و ابن اسحاق است.
در فصل سی و نهم، نام عزیز مصر پوطی فر آمده و ناتوان جنسی دانسته شده است:
(و یوسف به مصر فرود آورده شد و پوطی فر خواجه سرای فرعون سردار لشکریان. ){۲۱}
در فصل چهل و یکم، از ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون مصر، سخن گفته شده است:
(و فرعون، یوسف را صافنث پعنیح نام نهاد و آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون را به وی به زنی داد. ){۲۲}
و در همین فصل، خبر ازدواج یوسف با آسنث دختر عزیز مصر آمده و از تولد دو پسر به نامهای: منسه و افریم سخن گفته شده است:
(و پیش از آمدن سالهای قحطی برای یوسف دو پسر زاییده شد که آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون، ایشان را برای او تولید نمود و یوسف اسم اول زاده را منسه نامید؛ زیرا که گفت خدا مرا از تمامی مشقت خود و تمامی خانه پدرم ناسی فرمود و اسم دومین را افریم خواند؛ زیرا که خدا مرا در زمین مصیبتم بارور گردانید.){۲۳}
 در فصل چهل و ششم نیز از نام همسر یوسف و دو فرزند او سخن گفته شده است:
(و به یوسف در زمین مصر منسه و افریم زائیده شدند که ایشان را آسنث دختر پوطی فرع کاهن اون، برای او زایید. ){۲۴}
نظر داشت روایت وهب بن منبه و آیات تورات، نشان از همانندیها و تفاوتهایی آشکار، میان سفر پیدایش و روایت وهب دارد:
همانندیها
در هر دو نقل، عزیز مصر ناتوان جنسی معرفی شده است و نتیجه ازدواج یوسف با زلیخا در نقل وهب، آسنث در نقل تورات، تولد دو پسر است.
تفاوتها
۱. در روایت وهب، زلیخا همسر عزیز مصر معرفی شده است و یوسف با زلیخا ازدواج می کند؛ اما در سفر پیدایش، نامی از همسر عزیر مصر برده نشده است.
۲. در تورات، دو پسر یوسف، افراثیم و منسه خوانده شده اند، ولی در تورات نام آنان منسه و افریم آمده است.
۳. در روایت وهب، عزیز مصر ناتوان جنسی دانسته شده، اما در آیات چهل و یکم و چهل و ششم، عزیز مصر دختری به نام آسنث دارد.
۴. در روایت وهب هیچ نشانی از خواست فرعون برای ازدواج یوسف و زلیخا دیده نمی شود؛ اما در آیات تورات ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون است.
بنابراین، تفاوتهای روایت وهب با آیات سفر پیدایش، بیش از همانندیهای آن دو است و این موضوع این احتمال را قوت می بخشد که وهب بن منبه، ماجرای ازدواج را از دیگر کتابهای الهی به خصوص ترجمه های تورات و دیگر کتابها گرفته باشد. بویژه باتوجه به این که در ترجمه هیرونومس یا جروم از تورات، فوطیفار، یا همان پوطی فار، خواجه خوانده شده است و آزنت همسر فوطیفار خوانده شده است.
علی قلی جدیدالاسلام می نویسد:
(قدیس هیرونومس یا جروم، در ترجمه خویش از تورات، فوطیفار را خواجه سرای فرعون می خواند و همسر او را آزنت می نامد که فرعون مصر او را به ازدواج یوسف درآورد. ){۲۵}
که در این صورت و براساس این ترجمه، نام همسر عزیز مصر آزنت است و این آزنت، پس از درگذشت عزیز مصر با یوسف(ع) ازدواج می کند.
مؤید یا دلیل درستی این احتمال آن که وهب در روایت شیخ صدوق، سخن خود را به کتابهای الهی نسبت می دهد، نه تورات:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. ){۲۶}
بنابراین، روایت وهب از اسرائیلیات خواهد بود و خاستگاه روایت او مجموعه ای از آثار و ترجمه های تورات است.
هـ. ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا تنها مستند به نقل وهب است و نقل قول منابع معتبر به وهب مستند است.
در روایتی که شیخ صدوق با ذکر سند از وهب نقل می کند، وهب تصریح به نقل این ماجرا از کتب الهی دارد:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. ){۲۷}
نتیجه آن که روایت وهب با نظرداشت منابع تفسیری اهل سنت، از اسرائیلیات است و به قرینه سخن آلوسی در شمار اسرائیلیاتی قرار می گیرد که درخور اعتماد نیستند و باتوجه به تعریف خرافه، قصه ازدواج یوسف و زلیخا در شمار خرافه ها قرار دارد.
روایت سوم. روایت ابن اسحاق
ابن جریر طبری (۳۱۰ هـ. ق) روایت ابن اسحاق را این گونه گزارش می کند:
(ابن اسحاق گفت: پادشاه مصر یوسف (علیه السلام) را (آن گونه که گفته اند) جایگزین اطفیر کرد و به او اختیار تام داد. ابن اسحاق ادامه داد: و (برای من نقل کرده اند و خدا بهتر می داند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف (علیه السلام) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید یوسف به او گفت: این بهتر است از آن چه پیش از این به دنبال آن بود. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان که می بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبارو بودی. پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می کنند: یوسف (علیه السلام) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد یکی افراثیم و دیگری میشا. ){۲۸}
ابن ابی حاتم رازی (۳۲۷ هـ. ق) نیز با حذف صدر و ذیل روایت یاد شده، این گونه می نویسد:
(ابن اسحاق می گوید: و (ذکر کرده اند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف (علیه السلام) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید، یوسف به او گفت: این بهتر است از آن چه پیش از این به دنبال آن بودی. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان که می بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبا رو بودی پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می کنند: یوسف (علیه السلام) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد.){۲۹}
سمعانی (۴۸۹ هـ. ق) نیز بدون این که نامی از ابن اسحاق بیاورد به صورت مجهول می گوید:
(روایت شده که پادشاه خواسته یوسف را پس از یک سال اجابت کرد و او را ولایت داد و تاج جواهرنشان بر سر او نهاد و او را بر تخت طلا نشانید، تمامی قدرت را به او داد و او را عزیز مصر خواند و همچنین در ادامه قصه آمده است که: عزیز مصر از دنیا رفت و پادشاه مصر همسر او را به ازدواج یوسف درآورد و او برای یوسف دو پسر آورد. ){۳۰}
بغوی (۵۱۰ هـ. ق) نیز با کمی تفاوت همان روایت طبری را در ازدواج یوسف (علیه السلام) گزارش می کند. {۳۱}
چنان که نسفی نیز تلفیقی از چند روایت را گزارش می کند. صدر روایت را مانند سمعانی می آورد و ذیل روایت را چون طبری و ابن ابی حاتم رازی. اما در مجموع نقل او بیش تر مانند روایت طبری است با این تفاوت که سند ندارد و راوی ذکر نشده است. {۳۲}
روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق از جهت نام همسر یوسف با یکدیگر ناسازگار می نمایند در توجیه و سازگار جلوه دادن این دو روایت، برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می دانند و زلیخا را لقب او می شناسند {۳۳} و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می دانند. {۳۴}
براین اساس زلیخا و راعیل را یک نفر می شناسند و زلیخای در روایت وهب را همان راعیل روایت ابن اسحاق و راعیل روایت ابن اسحاق را همان زلیخای در راویت وهب معرفی می کنند.
این سخن، هرچند به ظاهر صحیح می نماید و ممکن است روایت وهب را سازگار با روایت ابن اسحاق نشان دهد؛ اما با دقت در نسب راعیل و زلیخا به نادرستی این راهکار پی می بریم.
نام پدر زلیخا، تملیخاست {۳۵} و نام پدر راعیل، رعاییل {۳۶} است. بنابراین، ناسازگاری میان روایت وهب و ابن اسحاق به قوت خود باقی است.
نقد و بررسی روایت ابن اسحاق
روایت ابن اسحاق نیز از چند جهت در خور طعن است و در گروه اسرائیلیات قرار می گیرد:
الف. ابن اسحاق، مشترک میان چندین نفر است: سلیمان بن اسحاق، یعقوب بن اسحاق، یحیی بن اسحاق، محمد بن اسحاق، زکریا بن اسحاق و….
ب. روایت ابن اسحاق، در شمار احادیث مسند و منسوب به پیامبر قرار نمی گیرد و حکم روایت مسند را ندارد؛ چه این که در روایت ابن اسحاق، چهار نشانه بر نقل ابن اسحاق از افراد نامعلوم، یا دست کم غیر از پیامبر وجود دارد:
۱. (فیما یذکرون)
۲. (فذکر لی واللّه اعلم)
۳. (فیزعمون)
۴. (فیزعمون)
واژه ها و جمله های یاد شده، قرینه ای روشن و آشکار بر نقل ابن اسحاق از دیگران است و بنابراین، روایت او در شمار روایات مستند و درخور اعتماد اهل سنت قرار نمی گیرد؛ چه این که اهل سنت روایتی را مسند و معتبر می شناسند که برگرفته از پیامبر باشد.
ج. ابن اسحاق، به روایت خود اعتماد نداشته و با عباراتی چون (واللّه اعلم) و (فیزعمون) از بی اعتمادی خویش به اصل ماجرا و جزئیات آن پرده برمی دارد.
د. روایت اضطراب در متن دارد. برخی موارد اضطراب عبارت اند از:
۱. در نقل طبری، سخن از جانشینی یوسف شده است، ولی در نقل ابن ابی حاتم، هیچ اشاره ای به این موضوع نشده است.
۲. در روایت ابن ابی حاتم، نامی از فرزندان یوسف برده نشده است؛ اما در روایتی که طبری نقل می کند، افراثیم و میشا پسران حضرت یوسف معرفی می شوند.
۳. صدر روایت ازدواج یوسف با راعیل در نقل طبری با نقل ابن ابی حاتم، سمعانی، بغوی، نسفی متفاوت است؛ بخصوص با نظرداشت این موضوع که همانندی زیادی میان روایت سمعانی با سِفرِ پیدایش وجود دارد.
در سِفرِ پیدایش می خوانیم:
(پس فرعون به یوسف گفت… علی هذا پیش کار خانه ام تو خواهی بود و تمام قوم من محکوم حکم تو خواهند شد و من همین، به حسب تخت، از تو بزرگ تر خواهم بود و دیگر فرعون به یوسف گفت که ببین تو را بزرگ تمامی مصر گردانیدم و فرعون، انگشترین خود را از دست خود درآورد و به دست یوسف گذاشت و هم او را به کتان نازک ملبس ساخت و طوق زرین به گردنش انداخت و او را به عراده دومین خود سوار کرد و در حضورش ندا کردند زانو بزنید و او را حاکم تمامی ملک مصر گردانید. هم فرعون به یوسف گفت که: من فرعونم و بدون اذن تو کسی در تمامی ملک مصر دست خود و پای خود را نخواهد برداشت. ) {۳۷}
۴. نام فرعون در برخی نقلها، ریان بن ولید آمده است و در برخی دیگر هیچ نامی از او برده نشده است.
۵. روایت ابن اسحاق از ازدواج یوسف با راعیل حکایت می کند و روایت وهب بن منبه از ادواج یوسف با زلیخا. هرچند برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می دانند و زلیخا را لقب او می شناسند {۳۸} و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می دانند {۳۹} و شاید بر این اساس بتوان ناسازگاری این دو روایت را از میان برداشت؛ اما نظرداشت نام پدر راعیل و پدر زلیخا نشان از آن دارد که زلیخا و راعیل یک نفر نیست. نام مادر زلیخا تملیخاست {۴۰} و نام مادر راعیل، عاییل.{۴۱}
روایت ازدواج یوسف و زلیخا در متون شیعه
روایت ازدواج یوسف و زلیخا در چند متن اصلی شیعه آمده است:
اول. تفسیر قمی:
(عزیز مصر در سالهای قحطی از دنیا رفت و همسر او درمانده و نیازمند کمک دیگران شد، تا آن جا که از دیگران کمک می گرفت. تا این که او در مسیر یوسف (علیه السلام) قرار گرفت… یوسف به او گفت به یاد داری با من چه کردی؟
زلیخا گفت: ای پیامبر خدا! مرا ملامت نکن که من به چند سختی گرفتار آمدم… یوسف (علیه السلام) به او گفت: آیا حاجتی داری؟ زلیخا گفت: از خدا بخواه مرا جوان گرداند. یوسف چنین کرد و زلیخا جوان شد و یوسف با او ازدواج کرد و او را باکره یافت.){۴۲}
دوم. امالی شیخ صدوق (۳۸۱ هـ. ق)
(وهب بن منبه می گوید: وقتی یوسف با زلیخا روبه رو شد، زلیخا گفت: حمد خدای را که ملوک را به جهت گناه عبید قرار داد و عبید را به سبب طاعت ملوک گردانید. آن گاه زلیخا از یوسف (علیه السلام) کمک طلبید… و یوسف دستور داد به او مقداری طلا دهند… یوسف با زلیخا ازدواج کرد. ) {۴۳}
سوم. علل الشرایع شیخ صدوق (۳۸۱ هـ. ق)
در این کتاب ماجرای ازدواج از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است. امام (علیه السلام) از ملاقات یوسف و زلیخا می گوید. زلیخا از جمال یوسف (علیه السلام) می گوید و یوسف (علیه السلام) پیامبر اسلام را زیباتر از خود می خواند. زلیخا سخن یوسف (علیه السلام) را تصدیق می کند. یوسف می پرسد: چگونه سخن مرا تصدیق می کنی؟ زلیخا پاسخ می دهد: زیرا وقتی او را توصیف کردی حب او در قلب من قرار گرفت. خداوند به یوسف وحی کرد که ای یوسف او راست می گوید و من او را دوست دارم چون او محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست دارد. آن گاه خداوند یوسف را به ازدواج با زلیخا فرمان داد. {۴۴}
چهارم. امالی شیخ طوسی (۶۴۰ هـ. ق)
شیخ طوسی نیز با سندی متفاوت، همان روایت تفسیر قمی را با کمی تفاوت می آورد:
(لما أصابت امرأه العزیز الحاجه قیل لها: لو أتیت یوسف،علیه السلام، فشاورت فی ذلک، فقیل لها: إنا نخافه علیک. قالت: کلا إنی لا أخاف من یخاف اللّه، فلما دخلت علیه فرأته فی ملکه، قالت: الحمداللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته، وجعل الملوک عبیدا بمعصیته، فتزوجها فوجدها بکرا، فقال: ألیس هذا أحسن، ألیس هذا أجمل؟ فقالت: إنی کنت بلیت منک بأربع خصال: کنت أجمل أهل زمانی، وکنت أجمل أهل زمانک، وکنت بکرا، وکان زوجی عنینا. ) {۴۵}
ارزیابی و سنجش
نقد روایت قمی:
سند روایت قمی، ضعیف است چه این که در سند این روایت، یحیی بن اکثم آمده است و یحیی به باور رجال نویسان از قضات اهل سنت در سامرا، {۴۶} منکر مقام و منزلت ائمه و از کسانی بوده است که با امام جواد (علیه السلام) مناظره می کرده است. {۴۷}
افزون بر این، واژگان و محتوای روایت قمی ناسازگار با دیگر روایات، بخصوص روایت شیخ طوسی است و این ناسازگاری از ساختگی بودن آن حکایت دارد. برای نمونه در روایت شیخ طوسی، زلیخا خود را گرفتار چهار سختی می خواند و از چهار سختی نیز نام می برد در صورتی که در روایت قمی از دو سختی سخن می گوید و با نظرداشت امالی چاپ ایران که داخل پرانتز آمده است (وبلیت بزوج عنین طـ)، مجموعه سختیها، بیش از سه تا نخواهد شد. چنان که در روایت شیخ صدوق در علل الشرایع، ازدواج یوسف (علیه السلام) با زلیخا به امر خدا (فامره اللّه تبارک و تعالی ان یتزوجها) صورت گرفته است، اما در روایت قمی هیچ نشانه ای از امر خدا نیست و یوسف (علیه السلام) خود تصمیم به ازدواج با زلیخا گرفته است.
بنابراین، یحیی بن اکثم برای همسو نشان دادن اهل بیت پیامبر، سخن وهب بن منبه را مستند به ایشان می کند در نتیجه اسرائیلی بودن روایت وهب به روایت قمی نیز سرایت می کند و روایت قمی نیز در شمار خرافات قصه یوسف (علیه السلام) قرار می گیرد.
نقد روایت صدوق در امالی
این روایت چون روایت قمی از چندین جهت مخدوش است:
الف. راوی روایت صدوق، وهب بن منبه است و رجال نویسان شیعه چون: نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی او را سنی، ضعیف و کذاب می شناسند. {۴۸}
ب. وهب بن منبه ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا را برگرفته از دیگر کتب آسمانی می داند:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. )
ج. افزون بر این، روایت وهب در امالی با روایت او در متون اهل سنت ناسازگار می نماید.در متون اهل سنت، افراثیم و منشا، دو پسر ارشد یوسف و نتیجه ازدواج آن حضرت با زلیخا هستند در صورتی که در روایت صدوق در امالی، یوسف (علیه السلام) پیش از ازدواج با زلیخا فرزند داشته است:
(فقال بعض ولد یوسف لیوسف. ){۴۹}
افزون بر این، در دیگر فرازهای این ازدواج نیز، میان روایت وهب در امالی صدوق و روایت او در تفسیر قرطبی تفاوتهای بزرگی دیده می شود
نتیجه: روایت صدوق در امالی نیز چون روایت وهب خرافی است و در شمار اسرائیلیات قرار می گیرد.
نقد روایت صدوق در علل الشرایع
این روایت نیز از جهت سند و محتوا مشکل دارد:
الف. این روایت به قرینه (عمن ذکره عن ابی عبداللّه) در شمار روایات مرفوعه است. از این روی، ابن فهد حلی این روایت را مرفوعه می خواند:
(وروی محمد بن علی بن بابویه مرفوعا الی الصادق علیه السلام. ){۵۰}
ب. آیت اللّه بروجردی، روایات مرسله و مرفوعه شیخ صدوق را برگرفته از روایات اهل سنت می شناسد. بنابراین، ممکن است این روایت همان روایت وهب باشد که راوی یا راویان اهل سنت در سند ذکر نشده اند.
ج. روایت صدوق در علل الشرایع، ناسازگار با دیگر روایات قصه ازدواج یوسف با زلیخاست؛ چه این که:
۱. در دیگر روایات، از زیبایی پیامبر اسلام سخن گفته نشده است.
۲. زلیخا سبب گمراهی خویش را تنها زیبایی حضرت یوسف می داند، در صورتی که در دیگر روایات، سه یا چهار عامل را برای بدبختی خویش برمی شمارد.
۳. در این روایت یوسف (علیه السلام) با اولین برخورد، زلیخا را می شناسد؛ اما در دیگر روایات مانند روایت وهب، زلیخا نخست خود را معرفی می کند.
د. روایت صدوق ناسازگار با سخن پیامبر است:
(کان یوسف احسن منی ولکنی أملح. ) {۵۱}
یوسف از من زیباتر است؛ امّا من از او بانمک تر.
نقد روایت شیخ طوسی
در سند این روایت، عباد بن یعقوب الاسدی وجود دارد که شیخ طوسی و علامه حلی او را (عامی المذهب) معرفی می کنند {۵۲} و بعید نیست که عباد بن یعقوب، با همان هدفی که یحیی بن اکثم داشته است، روایات اهل سنت را به اهل بیت نسبت می دهد.
افزون بر این، شیخ طوسی در کتاب الغیبه، قصه ازدواج حضرت یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا را به اصحاب السیر نسبت می دهد:
(و کذلک اصحاب السیر ذکروا ان زلیخا امرأه العزیز رجعت شابه طریه وتزوجها یوسف علیه السلام. ) {۵۳}
در صورتی که اگر روایت شیخ طوسی، معتبر بود و شیخ به آن اعتماد داشت و آن را صادر از امام می دانست، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به امام نسبت می داد، یا دست کم به اصحاب السیر و امام (علیه السلام) نسبت می داد.
    
نتیجه:
نتیجه آن که: تمامی روایات شیعه در ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا و بینا شدن وی، ریشه در دو روایت دارد:
{۱} روایت وهب بن منبه،
{۲} روایت ابن اسحاق.
و از آن جهت که روایات این دو راوی در شمار روایات اسرائیلی قرار دارد و هر روایت اسرائیلی از خرافات شناخته می شود، روایات ازدواج یوسف و زلیخا در متون و منابع شیعه از خرافات خواهد بود.
    
سوگمندانه باوجود خرافی بودن ازدواج حضرت یوسف و زلیخا، بسیاری از صاحب نظران رشته های گوناگون، به طرح این روایت پرداخته و حجم درخور توجهی از آثار اسلامی را به گزارش این ازدواج و بحث درباره آن ویژه ساخته اند. برای نمونه شماری از محدثان در جای جای آثار خویش به بحث در مورد این روایت پرداخته و از ازدواج یوسف و زلیخا می گویند.
علامه مجلسی محدث بزرگ شیعه، در جای جای بحارالانوار، روایت ازدواج یوسف و زلیخا را از علل الشرایع و امالی صدوق، تفسیر قمی، قصص الانبیا راوندی و تفسیر ثعلبی نقل می کند {۵۴} و در یک مورد به نتیجه گیری می پردازد:
(اقول: یدل هذا الخبر وغیره مما اوردناه فی هذا الباب علی انه کان قد تزوجها. ) {۵۵}
افزون بر محدثان، مفسران قرآن نیز گرفتار این روایت شده و بی توجه به خرافی بودن آن، در تفسیر آیات از آن بهره می گیرند. برای نمونه طبرسی در مجمع البیان، با نقل روایات اهل سنت و نسبت دادن آنها به قیل و همچنین نقل روایت قمی به طرح ازدواج یوسف و زلیخا می پردازد {۵۶} چنان که فیض کاشانی نیز با نقل روایت صدوق در علل الشرایع و قمی {۵۷} و شیخ حویزی با نقل روایت علل الشرایع، قمی و امالی شیخ طوسی، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به بوته بحث می گذارد. {۵۸}
غزالی از مفسران اهل سنت نیز، در تفسیر سوره یوسف می نویسد:
(راوی می گوید: پدر زلیخا فرستاده ای به نزد پادشاه مصر، قطیفور، فرستاد با این پیغام که من دختری دارم که کسی را جز تو نمی خواهد، اگر تو نیز بخواهی او را با هر آن چه از فرمانروایی و اموالم که خواسته باشی به نزد تو خواهم فرستاد. و پادشاه مصر در پاسخ او نوشت، هرکس که ما را بخواهد ما نیز او را می خواهیم و هرکس که ما را دوست بدارد، ما نیز او را دوست می داریم و من جز او کسی را از تو نمی خواهم…
وقتی (زلیخا) به مصر رسید، به شکرانه آن چه در خواب در شأن یوسف دیده بود، بس شادمان گشت، اما وقتی در حجره خویش نشست و عزیز مصر به نزد او آمد و پرده اش را بر سر و چهره خویش گذارد و هنگامی که وی او را دید به یکی از کنیزکان که کنارش نشسته بود، گفت: این مرد کیست… آن گاه سروشی در گوش او ندا داد و گفت: ای زلیخا، نگران نباش و بردباری پیشه کن، چه بسا با بردباری به کام خویش برسی و با شوهر خویش محبت پیشه کن؛ چرا که او تنهاافزاری است برای رسیدن به وصال آن همسرت که او را به خواب دیده ای. از این روی، خاموشی گزید و آرام شد و پادشاه نیز از حسن و زیبایی او به شگفت آمد و دل به او سپرد و در کنارش می خفت؛ اما نمی توانست که به او دست رساند؛ چرا که او و یوسف برای همدیگر آفریده شده بودند. اما وقتی پادشاه می خواست در کنارش آرام گیرد، زنی از جنها به او نمایانده می شد… کنیزک زلیخا، قصه را چنان که بود با یوسف گفت و یوسف نیز به او گفت: من نیز او را در خواب دیده ام. پس برو و به او بگو من از تو و تو از آن منی، اما ما پس از تاب آوردن دشواریها و سختیهای بسیاری به همدیگر خواهیم رسید. ) {۵۹}
 
همو در فرازی دیگر روایتی تقریباً مانند روایت وهب می آورد و پس از نقل ماجرای زیبا شدن زلیخا می نویسد:
 
(در همان لحظه عشق او به دل یوسف افتاد و خطبه عقدشان را یعقوب بر زبان آورد و یوسف (علیه السلام) او را دوشیزه عذرا یافت و پس از آن زلیخا خانه ای برگزید و در خلوت نشست و به عبادت خداوند مشغول شد و در نیمه شب یوسف به سراغش رفت و در زد و زلیخا گفت بازگرد که اوضاع دگر شده و من بهتر از تو را یافته ام؛ اما یوسف در را شکست و بر او وارد شده و زلیخا از او گریخت و یوسف پیراهنش را پاره کرد… وقتی یوسف به وصال زلیخا رسید، گفت ای زلیخا من هرگز تو را به این زیبایی ندیده ام و از او پرسید: چگونه است که تا امروز دوشیزه بر جای مانده ای؟ زلیخا در پاسخ گفت: قطیفور هرگاه می خواست، نمی توانست به من نزدیک شود. ) {۶۰} 
پر واضح است که نقل حدیث نویسان و تفسیرگران، سکوت ایشان در برابر این روایت و بهره های اخلاقی آنان، {۶۱} از سخن زلیخا:
(الحمدللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته وجعل الملوک عبیدا بمعصیته. )
 
نافی اسرائیلی بودن ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا نیست. چه این که بهره گیری از این گروه از روایات در زمینه های گوناگون، بخصوص مباحث اخلاقی و پند و اندرز مخاطبان دلیل بر اسرائیلی نبودن آنها نیست.
پی نوشتها:
۱. فرهنگ عميد، ج ۱ / ۸۴۲.
۲. سوره نمل، آيه ۴۷.
۳. سوره اعراف، آيه ۱۳۱.
۴. سوره يس، آيه ۱۸.
۵. سوره قمر، آيه ۱۹.
۶. الاسرائيليات في التفسير و الحديث، محمد حسين ذهبي / ۱۹ – ۲۰.
۷. احکام القرآن ابن العربي، ۳ / ۳۰۳؛ لباب النقول، سيوطي / ۱۳۹.
۸. تفسير قرطبي، ج ۱۲ / ۸۱.
۹. سوره نمل، آيه ۴۷.
۱۰. سوره انعام، آيه ۷۴ – ۷۸.
۱۱. محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، ج ۲ / ۳۱۳، درالکتب، تهران.
۱۱۲. تفسير قرطبي، ج ۹ / ۲۱۳ – ۲۱۵.
۱۳. تفسير ابن کثير، ج ۲ / ۵۰۰؛ الدر المنثور، ج ۴ / ۲۵.
۱۴. المنار، رشيدرضا، ج ۸ / ۳۵۶ – ۳۵۷.
۱۵. تاريخ ابن خلدون، ج ۱ / ۴۳۹ – ۴۴۰.
۱۶. تفسير مجمع البيان، ج ۵ / ۴۱۸.
۱۷. تفسير العز بن عبد السلام، عزالدين عبدالعزيز السلمي، ج ۲ / ۱۲۷ – ۱۲۸.
۱۸. تفسير قرطبي، ج ۹ / ۲۱۸.
۱۹. تفسير العز بن عبدالسلام، ج ۲ / ۱۲۷ – ۱۲۸.
۲۰. تفسير آلوسي، ج ۱۳ / ۵.
۲۱. کتاب مقدس، عهد عتيق، سفر پيدايش، فصل سي و نهم، آيه ۱.
۲۲. همان، فصل چهل و يکم، آيه ۴۶.
۲۳. همان، فصل چهل و يکم، آيات ۵۱ – ۵۳.
۲۴. همان، فصل چهل و ششم، آيه ۲۱.
۲۵. شرح و نقد سِفرِ پيدايش تورات، علي قلي جديد الاسلام / ۶۷۸.
۲۶. امالي شيخ صدوق / ۵۲ -۵۳.
۲۷. همان.
۲۸. تفسير طبري، ج ۱۳ / ۹.
۲۹. تفسير ابن ابي حاتم رازي، ج ۷ / ۲۱۶.
۳۰. تفسير سمعاني، ج ۳ / ۴۱.
۳۱. تفسير بغوي، ج ۲ / ۴۳۳.
۳۲. تفسير نسفي، ج ۲ / ۱۹۵.
۳۳. تفسير ابي السعود، ج ۴ / ۲۶۲؛ البدايه و النهايه، ج ۱ / ۲۳۲.
۳۴. تفسير آلوسي، ج ۱۱۲ / ۲۰۷.
۳۵. همان.
۳۶. البدايه و النهايه، ج ۱ / ۲۳۲؛ فتح القدير، شوکاني، ج ۳ / ۱۵؛ البحر المحيط، ابي حيان اندلسي، ج ۵ / ۲۹۲؛ تفسير ابن کثير، ج ۲ / ۴۹۰؛ زاد المسير، ابن الجوزي، ج ۴ / ۱۵۲؛ قصص الانبياء، ابن کثير، ج ۱ / ۳۱۸.
۳۷. کتاب مقدس، سفر پيدايش، فصل ۴۱، آيات ۴۱ – ۴۵.
۳۸. تفسير ابي السعود، ج ۴ / ۲۶۲؛ البدايه و النهاية، ج ۱ / ۲۳۲.
۳۹. تفسير آلوسي، ج ۱۲ / ۲۰۷.
۴۰. همان.
۴۱. البدايه و النهايه، ج ۱ / ۲۳۲؛ فتح القدير، شوکاني، ج ۳ / ۱۵.
۴۲. تفسير قمي، ج ۱ / ۳۵۷.
۴۳. امالي، شيخ صدوق / ۵۲ – ۵۳.
۴۴. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج ۱ / ۵۵ – ۵۶.
۴۵. امالي شيخ طوسي.
۴۶. معجم رجال الحديث، ابوالقاسم خوئي، ۱۵۲۸۶.
۴۷. همان، ج ۲۱ / ۳۵.
۴۸. رجال نجاشي / ۳۴۸؛ الفهرست، شيخ طوسي / ۲۲۲؛ خلاصه الاقوال، علامه حلي / ۴۳۱.
۴۹. امالي، شيخ صدوق / ۵۲ – ۵۳.
۵۰. عدة الداعي، ابن فهد حلي/ ۱۵۲.
۵۱. سنن النّبي، علامه طباطبائي / ۴۰۴.
۵۲. الفهرست، شيخ طوسي / ۱۹۲؛ خلاصه الاقوال، علامه حلي / ۳۸۰؛ رجال ابن داود / ۲۵۲.
۵۳. الغيبة، شيخ طوسي / ۴۲۲.
۵۴. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج ۱۲ / ۲۸۱، ۲۸۲، ۲۵۳؛ ج ۱۶ / ۲۹۶، ۱۹۳؛ ج ۶۱ / ۷۱.
۵۵. همان، ۱۲ / ۲۸۲.
۵۶. مجمع البيان، ج ۵ / ۴۱۸ – ۴۱۹.
۵۷. تفسير فيض کاشاني، ج ۳ / ۵۱.
۵۸. نور الثقلين، حويزي، ج ۲ / ۴۷۱ – ۴۷۲.
۵۹. حُسن يوسف، محمد غزالي، ترجمه مسعود انصاري / ۱۶۱ – ۱۶۳.
۶۰. همان / ۳۰۹ – ۳۱۰.
۶۱. الامثل في تفسير کتاب الله المنزل، ناصر مکارم شيرازي، ج ۷ / ۲۳۲.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -