انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 - 8 دخــان

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 1 تا 8

 بـسم اللّه الرّحمن الرّحيم

 حم (1)

 و الكتاب المبين (2)

 انا انزلناه فى ليله مباركه انا كنا مـنـذريـن (3)

 فيها يفرق كل امر حكيم (4)

 امرا من عندنا انا كنا مرسلين (5)

 رحمه من ربك انه هـو السـمـيع العليم (6)

 رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين (7)

 لا اله الا هو يحى و يميت ربكم و رب ابائكم الاولين (8)

ترجمه آيات

به نام خدايى كه هم رحمان است و هم رحيم. حم (1).

سوگند به كتاب روشنگر (2).

كـه مـا آن را در شـبـى مـبـارك نازل كرديم، چون از آغاز خلقت همواره سنت ما بر انذار خلق جريان داشته است (3).

در آن شب مبارك هر امر در هم فرو رفته باز مى شود (4).

البـتـه هـر امـر بـدان جـهـت كـه نـزد مـا اسـت، چـون مـا هـمـواره فـرسـتـنـده رسول بوده ايم (5).

و نـازل كردن اين كتاب رحمتى بود از ناحيه پروردگارت، چون كه او شنوا و داناى به حاجت خلق است (6).

مـالك و مـدبـر آسـمـانـهـا و زمـيـن و مـوجـودات بـيـن آن دو اسـت، اگـر اهل يقين باشيد (7).

جـز او مـعـبودى نيست، او است كه زنده مى كند و مى ميراند، هم مالك و مدبر شما است، و هم مالك و مدبر پدران گذشته شما (8).

بيان آيات

غرض و محتواى كلى سوره مباركه دخان

غـرض سـوره در يـك كـلمـه خلاصه مى شود، و آن اين است كه مى خواهد كسانى را كه به كتاب خدا شك دارند از عذاب دنيا و عذاب آخرت انذار كند. و اين غرض را در اين سياق بيان مـى كـنـد كـه : قـرآن كـتـابـى اسـت روشـن كـه از نـاحـيـه خـدا نازل شده بر كسى كه او به سوى مردم گسيل داشته، تا انذارشان كند. و به اين منظور نـازل كـرده تـا رحـمـتـى از او بـه بـنـدگـانـش بـاشـد. و در بـهـتـريـن شـب نـازل كـرده، شـب قـدر كـه در آن شـب هـر امـرى بـطـور خلل ناپذيرى تقدير مى شود.

چـيـزى كـه هـست مردم - يعنى كفار - در باره آن خود را به شك مى اندازند، و با هوى و هـوس خود بازى مى كنند، و به زودى عذابى دردناك در دنيا از هر سو ايشان را احاطه مى كـنـد، آنـگـاه بـه سـوى پـروردگـار خـود بـرمـى گـردنـد، و خـداونـد بـعـد از فصل قضاء و محاسبه دقيق با عذابى جاودانه از ايشان انتقام مى گيرد.

آنگاه براى آنان مثالى در خصوص عذاب دنيوى مى آورد و آن داستان موسى (عليه السلام ) اسـت، كـه بـه سـوى قـوم فـرعـون و بـراى نـجـات بـنـى اسـرائيـل گـسـيـل شـد، و فـرعـونـيـان او را تـكذيب كردند، و خداوند به همين جرم در دريا غرقشان كرد.

و سـپـس بـراى عـذاب دومـشـان كـه آن را انـكـار مى كردند، يعنى بازگشت به خدا در روز فـصـل قـضـا (قـيـامـت ) چـنـيـن اقـامـه حـجت مى كند كه : قيامت آمدنى است، چه بخواهند و چه نخواهند. و در آخر پاره اى از اخبار قيامت را و آنچه بر سر مجرمين مى آيد و آنچه از انواع عـذاب بـه آنها مى رسد، برشمرده، قسمتى هم از ثوابهايى را كه به متقين مى رسد كه حاصل جمعش عبارت است از حياتى طيب و مقامى كريم، بيان مى كند.

و ايـن سـوره - هـمـانـطـور كـه در آغـاز ذكـر كـرديـم - در مـكـه نازل شده، و شاهد بر اين مدعاى ما سياق آيات آن است.

 

حم و الكتاب المبين

(واو) در اين جمله براى سوگند است. و مراد از (كتاب مبين ) قرآن است.

 

انا انزلناه فى ليله مباركه انا كنا منذرين

مراد از (ليله مباركه اى كه قرآن در آن نازل شده ) شب قدر است، چون از آيه شريفه (انا انزلناه فى ليله القدر) اين طور استفاده مى شود.

مقصود از نزول كتاب در (شبى مبارك)

و مـنـظـور (از مبارك بودن آن شب ) اين است كه ظرفيت خير كثيرى را داشت، چون بركت بـه مـعـنـاى (خـيـر كـثـيـر اسـت )، و قـرآن خـيـر كـثـيـرى اسـت كـه در آن شـب نـازل گـشـت، و رحـمـت واسـعه اى است كه دامنه اش همه خلق را گرفت، همچنان كه خودش فرموده : (و ما ادراك ما ليله القدر ليله القدر خير من الف شهر).

از ظـاهـر لفـظ آيـه چـنين برمى آيد كه شب مزبور يكى از شب هايى است كه در روى زمين دور مـى زنـد، و از ظـاهـر جمله (فيها يفرق كل امر حكيم ) با در نظر داشتن اينكه صيغه مضارع (يفرق ) استمرار را مى رساند، فهميده مى شود كه شب مزبور همواره در روى كره زمـيـن تـكـرار مـى شـود. و از ظـاهـر جـمـله (شـهـر رمـضـان الذى انزل فيه القرآن ) چنين برمى آيد كه مادامى كه ماه رمضان در كره زمين تكرار مى شود، آن شـب نـيـز تـكـرار مـى شود، پس نتيجه مى گيريم كه شب مزبور همه ساله تكرار مى شود، و در هر سال قمرى در ماه رمضان همان سال يك بار تكرار مى گردد.

و امـا ايـنـكـه شب قدر كداميك از شبهاى رمضان است ؟ از آيات قرآن كريم چيزى نمى توان اسـتـفـاده كـرد، ولى در روايات تعيين شده كه - ان شاء اللّه - در بحث روايتى آينده از نظر شما خواهد گذشت.

بيان عدم منافات بين انزال (نزول دفعى) قرآن و تنزيل (نزول تدريجى) آن

و مـراد از نـازل شـدن كـتـاب در شبى مبارك به طورى كه از ظاهر آيه (انا انزلناه فى ليـله مباركه ) و از آيه (انا انزلناه فى ليله القدر) و از آيه (شهر رمضان الذى انـزل فـيـه القـران هـدى للنـاس و بـيـنـات مـن الهـدى و الفـرقـان ) اسـتـفاده مى شود نـزول تـمـامـى قـرآن كـريـم اسـت، (چـون در هـمـه ايـن آيـات تـعـبـيـر بـه (انزال ) شده كه به معناى نازل شدن يك باره است ).

پس ديگر نبايد اشكال شود به اينكه آيه شريفه (و قرانا فرقناه لتقراه على الناس عـلى مـكـث و نـزلنـاه تـنـزيـلا) مـى رسـانـد كـه قـرآن بـه تـدريـج نـازل شـده. و هـمـچـنـيـن آيـه (و قـال الذيـن كـفـروا لو لا نـزل عـليـه القران جمله واحده كذلك لنثبت به فوآدك و رتلناه ترتيلا) كه از ظاهر آن دو بـرمـى آيـد قـرآن بـه تـدريـج نـازل شـده، و آيـاتى ديگر مؤيد آن است، مانند آيه (فاذا انزلت سوره محكمه ) و آيه (و اذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الى بعض ) و نـيـز آيـاتـى ديـگـر و هـمـچـنـيـن روايـات بـسـيـارى كـه مـتـضـمـن شـأن نزول آيات است.

بـراى ايـنـكـه مـمـكـن اسـت بـگـويـيـم كـه قـرآن كـريـم دو نـوبـت نـازل شده ، بار اول تمامى آن در يك نوبت، و اين در ماه رمضان و در شب قدر كه يكى از شـبـهـاى رمـضـان اسـت. و بـار دوم، بـه تـدريـج و قـسـمـت قـسـمـت در طول بيست و سه سال نبوت و دعوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ).

و ليـكـن مـطـلبـى كه سزاوار نيست در آن ترديد شود اين است كه قرآن كريم كه مركب از سوره ها و آياتى است، با اختلافى كه بر حسب موارد شخصى و جزئى نزولش در سياق آن هست، با اين احتمال كه يك دفعه نازل شده باشد سازگار نيست، براى اينكه آياتى كـه در بـاره وقـايـع شـخـصـى و حـوادث جـزئى نـازل شـده، ارتـبـاط كـامـل بـا زمـان و مـكـان و اشـخـاص و احـوال خـاصـه اى دارد كـه در بـاره آن اشخاص و آن احـوال و در آن زمـان و مـكان نازل شده، و معلوم است كه چنين آياتى صادق و درست درنمى آيـد، مـگـر آنـكـه زمـان و مـكـانـش بـرسـد، و واقـعـه اى كـه در بـاره اش نـازل شـده رخ بدهد، به طورى كه اگر از آن زمانها و مكانها و وقايع خاصه صرفنظر شـود، و فـرض شـود كـه قـرآن يك باره نازل شده، آن وقت قهرا موارد آن آيات حذف مى شـود، و ديـگـر بـر آنـهـا تـطـبـيـق نـمـى كـنـد، پـس مـمـكـن نـيـسـت احـتـمـال بـدهـيـم كـه قـرآن كـريـم بـه هـمـيـن هـيـئت كـه هـسـت دو بـار نازل شده يك بار دفعه و يكجا، و بار ديگر به تدريج.

لازمه دوبار نازل شدن قرآن و گفتار بعضى مفسرين در اين خصوص

پـس اگـر بـخـواهـيـم بـگـويـيـم دو بـار نـازل شـده، لازم مـى شـود كـه قـائل بـه فـرق بـيـن ايـن دو دفـعـه بـه اجـمـال و تفصيل بشويم، همان اجمال و تفصيلى كه آيه شريفه (كتاب احكمت اياته ثم فصلت من لدن حـكـيـم خـبـيـر) و آيه (انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم ) بدان اشاره مى كند، كه بحثش در تفسير سوره هود و زخرف گذشت، و گفتيم كه احكام و تفصيل چه معنايى دارد.

بـعضى از مفسرين گفته اند: مراد از (نزول كتاب در ليله مباركه ) اين است كه ابتداى نـزول تـدريـجـى اش در شـب قـدر در مـاه رمـضـان بـوده. و خـلاصـه، ابـتـداى نزول قرآن سوره علق و يا سوره حمد بوده كه در شب قدر واقع شده.

از ايـن گـفـتـار بـه خـوبـى پـيـدا اسـت كـه گـويـنـده آن مـعـتـقـد بـوده كـه بـيـن نـازل شـدن قـرآن يـكباره در شب قدر، و بار ديگر به تدريج - كه آيات سابق بر آن دلالت دارنـد - مـنافات وجود دارد، و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه هيچ منافاتى در كار نيست.

علاوه بر اينكه خواننده محترم توجه دارد كه اين تفسير خلاف ظاهر آيات است.

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: قـرآن يـك نـوبـت تـمـامـيـش بـه آسـمـان دنـيـا نـازل شـده، و آن در شـب قـدر بـوده، و سـپـس از آسـمـان دنـيـا بـه تـدريـج و در طـول بـيـسـت و سـه سـال دعـوت رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) بـه زمـيـن نـازل شـده. و ايـن تـفـسـيـر از اخـبارى استفاده شده كه در تفسير آياتى وارد شده كه مى رسـاند قرآن يك دفعه نازل شده - كه ان شاء اللّه - آن روايات در بحث روايتى آينده از نظر خواننده خواهد گذشت.

(انـا كـنـا مـنـذرين ) - اين جمله در جاى تعليل قرار گرفته، و دلالت دارد بر اينكه خـداى تـعـالى قبل از اين انذار هم، بطور مستمر انذار مى كرده، و اين خود دلالت دارد بر اينكه نزول قرآن از ناحيه خداى سبحان چيز نوظهورى نيست، چون قرآن يك انذار است، و انذار سنت هميشگى خداى تعالى است كه همواره در امت هاى گذشته از طريق وحى به انبياء و رسولان جريان داشته، و دائما انبيايى را مبعوث مى كرده تا بشر را انذار كنند.

فيها يفرق كل امر حكيم

ضـمـير در (فيها) به (ليله ) برمى گردد. و فرق - كه ماده اصلى (يفرق ) اسـت - بـه مـعـنـاى جـدا كردن چيزى از چيز ديگر است، به طورى كه از يكديگر متمايز شـونـد. و در مـقـابـل ايـن مـعـنـا كـلمـه احكام قرار دارد. پس امر حكيم عبارت است از امرى كه الفـاظـش از يـكـديـگر متمايز نباشد، و احوال و خصوصياتش متعين نباشد، همچنان كه آيه (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) نيز به اين معنا اشاره دارد.

مراد از جدا شدن هر امر حكيم در شب قدر (فيها يـفـرق كل امر حكيم)

بـنـابـرايـن، امـور بـه حـسـب قـضـاى الهـى داراى دو مـرحـله انـد، يـكـى اجـمـال و ابهام، و ديگر مرحله تفصيل. (شب قدر) هم بطورى كه از آيه (فيها يفرق كـل امـر حـكـيـم ) بـرمـى آيـد، شبى است كه امور از مرحله احكام و ابهام به مرحله فرق و تـفـصـيل بيرون مى آيند. و از جمله امور يكى هم قرآن كريم است، كه در شب قدر از مرحله احكام درآمده، و نازل مى شود، (يعنى در خور فهم بشر مى گردد).

و چـه بـسـا كـه خـداى سـبـحـان پـيامبر خود را به جزئيات حوادثى كه به زودى در زمان دعوت او در هنگام نزول هر آيه و يا آيات و يا سوره رخ مى دهد خبر داده، و نيز آگاه كرده كـه در بـاره هـر حادثه آيه يا آياتى نازل مى شود، و از همين جهت هر پيشامدى مى كرده، مـنـتـظـر بـوده آيـه و يا آياتى در باره آن نازل شود، پس در حقيقت قرآن يك بار دفعه و يكپارچه بر او نازل شده، و يكبار هم تدريجا و متفرق.

بـرگـشـت ايـن وجـه بـه ايـن اسـت كـه بگوييم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) قـبـل از آنكه قرآن بر زمين نازل شود، و در مرحله عين و خارج قرار گيرد، در مرحله اى كه داشـت بـه قضاء تفصيلى نازل مى شد، بر آن اطلاع و اشراف داشت. و بنابر اين وجه، ديـگـر حـاجـتـى نـيـسـت كـه دو مـرحـله را بـه عـنـوان مـرحـله اجمال و تفصيل كه در وجه قبلى بود تقسيم كنيم.

گفتار بعضى از مفسرين درباره (فيها يـفـرق كل امرحكم )

و ظـاهـر گـفـتـار بـعـضى از مفسرين اين است كه خواسته اند بگويند: مراد از جمله (فيها يفرق كل امر حكيم ) تفصيل و جداسازى معارف و احكام و ساير جزئياتى است كه در قرآن بـيـان شـده. ولى ايـن حـرف صـحـيـح نيست، چون از ظاهر جمله (فيها يفرق ) استمرار فـهـميده مى شود. به عبارت ساده تر: از آن استفاده مى شود كه همه امور حكيمه همه ساله از يـكـديـگـر جدا مى شود. پس مراد از امور حكيمه بايد امور تكوينى باشد كه در هر شب قـدر بـعـد از احـكـام، تفريق و تقسيم مى شود. و اما معارف و احكام الهى معنا ندارد كه همه سـاله تـفـريـق و تـقـسـيـم شـود، پـس اگـر مـراد از تـفريق، تفريق معارف بود، جا داشت بفرمايد: (فيها فرق در آن شب معارف و احكام فشرده قرآن تجزيه و تقسيم شد).

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: حـكـيـم بـودن امـر، مـحـكـم كـردن آن بـعـد از تـجـزيـه و تـفـصـيل است، نه محكم بودن آن قبل از تفصيل، و معنى جمله اين است كه : خداى تعالى در آن شب قضاى هر امرى را مى راند، و آن را محكم مى كند، كه ديگر زياده و نقصان و يا هيچ دگرگونگى ديگرى نپذيرد.

و ليكن از همه اين وجوه روشن تر وجهى است كه ما بيان كرديم.

 

امرا من عندنا انا كنا مرسلين

مـراد از كـلمـه (امـر) در ايـنـجـا (شـأن ) اسـت. و ايـن كـلمـه حـال از كـلمـه (امـر) قـبـلى اسـت، و مـعـنـاى جـمله اين است : در آن شب هر امرى تجزيه و تـفـصيل مى شود، در حالى كه امرى است از جانب ما، و آغاز شده اى از درگاه ما. ممكن هم هست مـراد از ايـن كـلمه همان معناى مقابل نهى باشد، و آن وقت معنايش چنين مى شود: در آن شب هر امـرى بـه فـرمـان ما تفصيل داده مى شود. و اين كلمه چه به معناى شاءن باشد، و چه به معناى فرمان، متعلق است به كلمه (يفرق ).

و نـيـز مـمـكـن اسـت كـه بـگـويـيـم متعلق است به جمله (انزلناه ) يعنى در حالى كه آن نـازل شـده شـأنـى از مـا اسـت و يـا بـه فـرمـانـى از مـا نـازل شـده اسـت. و جـمـله (انـا كـنـا مـرسـليـن ) خـالى از تـأيـيـد ايـن احتمال نيست، و آن را تعليل مى كند. و معنايش اين است كه : ما آن كتاب را در حالى كه امرى از ناحيه ما بود نازل كرديم، چون سنت ما بر فرستادن پيامبران و رسولان جارى است.

 

رحمه من ربك انه هو السميع العليم

يعنى نازل كردن آن رحمتى بود از پروردگار تو. و يا معنايش اين است كه ما آن را بدين جـهـت نـازل كـرديـم تـا رحمتى از خود را بر مردم افاضه كرده باشيم : و يا اين است كه نـازل كـردنـش بـه خـاطـر آن بـود كـه رحـمـت پـروردگـارت اقـتـضـاى انـزال آن را داشـت. پـس كـلمـه (رحـمـه ) بـنـا بـر مـعـنـاى اول، حـال خـواهـد بـود، وبـنـا بـر مـعـنـاى دوم و سـوم مفعول له، و بيان علت.

و در كـلمـه (مـن ربـك ) التـفـاتـى از تـكـلم مـع الغير به غيبت بكار رفته، چون خداى تـعـالى قـبـلا متكلم مع الغير فرض شده بود، مى فرمود: ما چنين و چنان كرديم. و در اين كلمه غايب فرض شده مى فرمايد (از ناحيه پروردگارت ). وجه اين التفات اين است كه اظهار عنايتى در باره رسول گرامى خود فرموده باشد، چون آن كسى كه قرآن را بر آن جـنـاب نـازل كـرده، پـروردگـار او اسـت، و مـنـذر حـقـيقى كه پيامبر را به سوى مردم فرستاده او است.

(انـه هـو السـمـيـع العـليـم ) - يـعـنـى او شـنـواى درخـواست ها، و داناى حوائج است. درخواست آنان را مى شنود، و حاجت شان را كه همان اهتداء به هدايت پروردگار تو است مى داند، و به همين جهت كتاب نازل مى كند و رسول ارسال مى كند، چون نسبت به بندگانش ‍ رحمت دارد.

 

رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين

از آنجا كه وثنيها معتقد بودند كه هر صنف از اصناف خلق، اله و معبودى جداگانه دارد - حـال يـا يكى و يا بيشتر - و چه بسا مى شد كه يك طايفه از آنها اله مخصوصى براى خـود داشـتـنـد، غـيـر آن اله كـه قـوم ديـگـر اتخاذ كرده بودند، لذا در اين آيه شريفه به دنـبـال جـمـله (مـن ربـك ) كه در آخر آيه قبلى بود، فرمود: 0(رب السموات...) تا كـسـى از آنـان خـيـال نـكـنـد كـه ربـوبـيـت خـدا نـسـبـت بـه رسـول گـرامـيـش در جـمـله (ربـك پـروردگـار تـو) ربـوبيت خاصى است، و قرآن هم قـائل بـه چـنـد ربـوبـيـت اسـت. و نـيـز بـفـهـمـانـد كـه پـروردگـار رسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همان پروردگار آسمانها و زمين و موجودات بين آندو است، و به همين جهت دنبال اين آيه در آيه بعدى هم فرمود: (لا اله الا هو).

(ان كـنـتـم مـوقـنـيـن ) - ايـن اشـتـراط - هـمـانـطـور كـه زمـخـشـرى هـم گـفـتـه - از قـبـيـل اشـتـراطـى است كه گاهى خود ما در گفتگوهايمان مى آوريم، مثلا مى گوييم (اين تحفه و انعام زيد است كه مردم همه جا از كرم او سخن مى گويند و سخاوتش را شهرت داده انـد. البته اگر داستان بخشش و سخاى او را شنيده باشى، و برايت گفته باشند). و در حـقـيـقـت مـعـنـاى ايـن اشـتـراط ايـن اسـت كـه بـفـهـمـانـيـم سـخـاوت زيـد را هـمـه اهل يقين مى دانند.

در آيه مورد بحث هم معناى (اگر اهل يقين بوده باشيد همين است كه بفهماند خدا همان كسى است كه همه اهل يقين او را مى شناسند، و مى دانند كه تنها او رب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است، و اگر شما هم از ايشان باشيد البته خواهيد ديد كه او رب همه چيز است.

 

لا اله الا هو يحيى و يميت ربكم و رب آبائكم الاولين

از آنـجـا كه آيه قبلى مى فهماند كه ربوبيت يعنى ملك و تدبير منحصر در خداى تعالى اسـت، و نـيـز چـون الوهـيـت يعنى معبوديت به حق از لوازم ربوبيت است، لذا دنبالش كلمه توحيد را آورد كه تمامى آلهه غير خدا را نفى مى كند، و مى فرمايد: (لا اله الا هو).

(يحيى و يميت ) - اين دو صفت از خصوصى ترين صفات خداى تعالى است كه از شؤ ون تـدبـيـرنـد، و در نـامـبـردن آن دو، نـوعى زمينه چينى است براى انذار به معاد كه به زودى مى آيد.

(ربـكـم و رب آبـائكـم الاوليـن ) - در ايـن آيـه بـطـور كـامـل تـصـريـح شده به اينكه خداى تعالى رب ايشان و رب پدران و نياكان ايشان است پـس بـايـد تـنـهـا او را بـپرستند، و به خاطر پيروى از پدران در پرستش بت ها، نبايد تـعـلل ورزنـد، و عـذر و بـهـانـه بـيـاورنـد. و بـه مـنـظـور تـكـمـيـل ايـن تـصـريـح، جـمله مورد بحث در سياق مخاطب آمده و فرموده : (رب شما و رب پدران شما).

و اين دو جمله، يعنى جمله (يحيى و يميت ) و جمله (ربكم ) هر دو خبرند براى مبتدائى كه حذف شده، و تقديرش (هو يحيى و يميت ) و نيز (هو ربكم ) است.

بحث روايتى

(رواياتى درباره شب قدر و تقدير امور در آن)

در مجمع البيان در ذيل جمله (انا انزلناه فى ليله مباركه ) مى گويد: (ليله مباركه ) همان شب قدر است. اين معنا از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) روايت شده.

و در كـافـى بـه سـنـد خـود از على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از عمر بن اذيـنه، از فضيل، و زراره، و محمد بن مسلم، از حمران روايت كرده كه از امام باقر (عليه السـلام ) از ايـن كـلام خـدا كـه مـى فـرمايد (انا انزلناه فى ليله مباركه ) پرسيده، فرمود: بله، منظور شب قدر است، كه هر سال در هر ماه رمضان، در دهه آخر آن تكرار مى شـود، پـس قـرآن نـازل نـشـده مـگـر در شـب قـدر، هـمـچنان كه خداى تعالى در باره آن مى فـرمـايـد: (فـيـهـا يـفـرق كـل امـر حـكـيـم ) يـعـنـى در شـب قـدر هـر سـال هـمه امور آن سال كه بايد تا سال بعد جريان يابد تقدير مى شود، چه خير و چه شـر، چه اطاعت و چه معصيت، و چه مولودهايى كه بايد به عرصه وجود قدم بگذارند، و چـه اجـلهـا و رزقـهـا. پـس هـر چـه كـه در آن شـب بـراى آن سـال تـقـديـر شـود، و قـضـايـش رانـده شـود، آن قـضـاء حـتـمـى اسـت، ولى در عـيـن حال مشيت خداى تعالى در آن دخل و تصرف دارد.

مؤلف: ايـنـكـه فـرمـود (آن قـضـاء حـتـمـى اسـت، ولى در عـيـن حـال مـشـيـت خـداى تـعـالى در آن دخل و تصرف دارد) معنايش اين است كه از نظر اسباب و شـرايـط حـتـمـى اسـت، يـعنى هيچ سبب و شرطى نمى تواند تغييرش دهد، مگر آنكه خداى تعالى بخواهد.

و در كـتـاب بصائر از عباس بن معروف، از سعدان بن مسلم، از عبداللّه بن سنان ، روايت كـرده كـه گـفـت : مـن از او از نـيـمه شعبان پرسيدم. گفت من در اين باره اطلاعى ندارم، و ليكن اين قدر مى دانم كه چون شب نوزدهم رمضان مى شود، ارزاق را تقسيم مى كنند و اجلها را مى نويسند، و سفر حجاج مقدر مى شود و خداى تعالى توجهى به بندگان خود نموده، آنان را مى آمرزد، مگر كسانى را كه مسكر مى نوشند.

و چـون شـب بـيست و سوم رمضان مى شود، هر امر حكيم در آن تجزيه و تفريق مى گردد و آنـگاه آن را امضاء كرده به دست او مى سپارند. من پرسيدم به دست چه كسى مى سپارند؟ گفت به دست صاحبتان. و اگر اين نبود صاحبتان از حوادث آينده خبرى نمى داشت.

و در الدر المـنـثـور است كه محمد بن نصر، ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابن عباس روايت كـرده انـد كـه در ذيـل آيـه (فـيـهـا يـفـرق كل امر حكيم ) گفته : در شب قدر آنچه در آن سال بايد پيش بيايد نوشته مى شود، چه رزق، چه مرگ و زندگى، و چه آمدن و نيامدن باران، حتى اين هم نوشته مى شود كه چه كسانى موفق به حج مى شوند.

مؤلف: در مـورد مسأله ليـله القـدر، و آنچه كه خدا قضايش را در آن مى راند، و اينكه ليـله القـدر چـه شبى است، روايات بسيار زيادى هست كه عمده آنها در سوره قدر از نظر خواننده عزيز مى گذرد - ان شاء اللّه تعالى.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -