آيات 22 تا 28 سوره قصص
و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل (22)
و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون و وجد من دونهم امراتين تذودان قال ما خطبكما قالتا لا نسقى حتى يصدر الرعاء و ابونا شيخ كبير (23)
فسقى لهما ثم تولى الى الظل فقال رب انى لما انزلت الى من خير فقير (24)
فجاءته احديهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا فلما جاءه و قص عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين (25)
قالت احديهما يا ابت استجاءره ان خير من استاجرت القوى الامين (26)
قال انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج فان اتممت عشرا فمن عندك و ما اريد ان اشق عليك ستجدنى ان شاءالله من الصالحين (27)
قال ذلك بينى و بينك ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على والله على ما نقول وكيل (28)
|
ترجمه آيات
و چون موسى متوجه جانب مدين شد گفت اميدوارم كه پروردگارم مرا به راه مستقيم و راست هدايت كند (22).
و چون به آب مدين رسيد مردمى را ديد كه از چاه آب مى كشند و در طرف ديگر دور از مردم دو نفر زن را ديد كه گوسفندان را از اينكه مخلوط با ساير گوسفندان شوند جلوگيرى مى كردند، موسى پرسيد چرا ايستاده ايد؟ گفتند: ما آب نمى كشيم تا آنكه چوپانها گوسفندان خود را ببرند، و پدر ما پيرى سالخورده است (23).
موسى گوسفندان ايشان را آب داده سپس به طرف سايه بازگشت و گفت : پروردگارا من به آنچه از خير بر من نازل كنى محتاجم (24).
چيزى نگذشت كه يكى از آن دو زن كه با حالت شرمگين راه مى رفت به سوى موسى آمد و گفت پدرم تو را مى خواند تا پاداش آب دادنت را بدهد، همين كه موسى نزد پيرمرد آمد و داستان خود را به او گفت، پيرمرد گفت : ديگر مترس كه از مردم ستمگر نجات يافتى (25).
يكى از آن دو زن به پدر خود گفت چه خوب است او را اجير كنى كه بهترين اجير آن كس است كه هم نيرومند باشد و هم امين (26).
پيرمرد به موسى گفت مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسريت درآورم در برابر اينكه هشت سال اجيرم شوى، البته اگر ده سال كار كنى خودت كرده اى و آن دو سال جزو قرارداد ما نيست، و من نمى خواهم بر تو سخت بگيرم و به زودى مرا خواهى يافت ان شاءالله از صالحان (27).
موسى گفت اين قرارداد بين تو و خودم را قبول دارم، هر يك از دو مدت هشت سال و ده سال را كه خواستم انجام مى دهم و تو حق اعتراض نداشته باشى و خدا بر آنچه مى گوييم وكيل است (28).
بيان آيات
بيان آيات مربوط به فصل سوم داستان موسى: بيرون شدن از مصر به سوى مدين و ملاقات با شعيب (عليه السلام) و ازدواج با دختر او
اين آيات فصل سوم از داستان موسى (عليه السلام) است، در اين داستان بيرون شدنش از مصر به طرف مدين را آورده كه بعد از كشتن قبطى از ترس فرعون رهسپار آنجا شد، و در آنجا با دختر پيرمردى كهن سال ازدواج كرد، و در قرآن كريم نام آن پيرمرد نيامده، ليكن در روايات امامان اهل بيت (عليهم السلام) و پاره اى از روايات اهل سنت آمده كه او شعيب، پيغمبر مدين بوده.
و لما توجة تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل
|
در مجمع البيان آمده كه كلمه (تلقاء) به معناى برابر و مقابل هر چيز است، و نيز گفته مى شود: فلانى اين كار را از تلقاء خود كرد، يعنى از قبل خود و به داعى نفس خود كرد، و كلمه (سواء السبيل ) به معناى وسط راه، و يا راه وسط است.
(مدين) كدام شهر بوده است ؟
و كلمه (مدين ) - به طورى كه در كتاب مراصد الاطلاع آمده نام شهرى بوده كه شعيب در آنجا مى زيسته، و اين شهرى بوده در كنار درياى (قلزم ) روبروى (تبوك ) كه از تبوك تا آنجا شش منزل مسافت بوده، و از تبوك بزرگتر، چاهى هم كه گوسفندان شعيب از آن آب داده مى شد در همانجا بوده و بعضى ديگر گفته اند:(اين شهر در هشت منزلى مصر بوده، و از قلمرو حكومت فرعون خارج بوده، و به همين جهت موسى (عليه السلام) متوجه آنجا شده است ).
و معناى آيه اين است كه : وقتى موسى (عليه السلام) بعد از بيرون شدن از مصر متوجه مدين شد، گفت : از پروردگارم اميدوارم كه مرا به راه وسط هدايت كند، و دچار انحراف از آن و ميل به غير آن، نگشته و گمراه نشوم.
از سياق به طورى كه ملاحظه مى فرماييد برمى آيد كه آن جناب قصد مدين را داشته، ولى راه را بلد نبوده، از پروردگارش اميد داشته كه او را به راه مدين هدايت كند.
و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون...
|
كلمه (تذودان ) تثنيه (تذود) است و آن مضارع است از ماده (ذود)، كه به معناى حبس و منع است، و مراد از آن، اين است كه : آن دو زن گوسفندان خود را از اينكه به طرف آب بروند، و يا از اينكه با گوسفندان مردم مخلوط شوند، جلوگيرى مى كردند، همچنان كه مراد از كلمه (يسقون ) آب دادن به گوسفندان و چهارپايان است و كلمه (رعاء) به معناى چوپان است، كه كارش چرانيدن گوسفندان مى باشد.
و معناى آيه اين است كه : وقتى موسى به آب (مدين ) رسيد، در آنجا جماعتى از مردم را ديد كه داشتند گوسفندان خود را آب مى دادند، و در نزديكى آنها دو نفر زن را ديد كه گوسفندان خود را از اينكه به طرف آب بروند، جلوگيرى مى كردند، موسى از راه استفسار و از اينكه چرا نمى گذارند گوسفندان به طرف آب بيايند و از اينكه چرا مردى همپاى گوسفندان نيست، پرسش كرد، و گفت : (ما خطبكما)؟ چه مى كنيد؟ گفتند: ما گوسفندان خود را آب نمى دهيم تا آنكه چوپانها از آب دادن گوسفندان خود فارغ شوند، يعنى ما عادتمان اين طور است، و پدرمان پيرمردى سالخورده است، او نمى تواند خودش متصدى آب دادن به گوسفندان باشد، و لذا ما اين كار را مى كنيم.
فسقى لهما ثم تولى الى الظل وقال رب انى لما انزلت الى من خير فقير
|
موسى (عليه السلام) از گفتار آن دو دختر ف هميد كه واپس شدن آن دو از آب دادن گوسفندان، هم به خاطر نوعى تعفف و تحجب آن دو است و هم به خاطر ستم مردم به آن دو لذا پيش رفت و براى آنان آب كشيد، و گوسفندان ايشان را سيراب كرد.
موسى (عليه السلام) در اعمال خود مراقبت شديد داشته و فقط رضاى خدا را در نظر داشته است
(ثم تولى الى الظل و قال رب انى لما انزلت الى من خير فقير) يعنى پس از آب دادن گوسفندان برگشت به طرف سايه، تا استراحت كند، چون حرارت هوا بسيار زياد بود، آنگاه گفت : (پروردگارا من به آنچه از خير به سويم نازل كرده اى محتاجم ) و بيشتر مفسرين اين دعا را حمل بر درخواست طعام كرده اند، تا سد جوعش شود، بنابراين بهتر آن است كه بگوييم مراد از (ما) در جمله (لما انزلت الى ). نيروى بدنى است، كه بتواند با آن اعمال صالح و كارهايى كه موجب رضاى خداست انجام دهد، مانند دفاع از اسرائيلى، و فرار از فرعون به قصد مدين، و آب دادن به گوسفندان شعيب، و (لام ) بر سر كلمه (ما) به معناى (الى ) است.
و اين اظهار فقر و احتياج به نيرويى كه خدا آن را به وى نازل كرده و به افاضه خودش به وى داده، كنايه است از اظهار فقر به طعامى كه آن نيروى نازله و آن موهبت را باقى نگهدارد.
از اين بيان روشن مى شود كه موسى (عليه السلام) در اعمال خود مراقبت شديدى داشته، كه هيچ عملى انجام نمى داده، و حتى اراده اش را هم نمى كرده، مگر براى رضاى پروردگارش، و به منظور جهاد در راه او، حتى اعمال طبيعى اش را هم به اين منظور انجام مى داده، غذا را به اين منظور مى خورده كه براى جهاد، و تحصيل رضاى خدا نيرو داشته باشد.
و اين نكته از سراپاى داستان او به چشم مى خورد، چون بعد از زدن قبطى بلافاصله از اينكه نيرويش صرف يارى مظلوم و كشتن ظالمى شده، به عنوان شكرگزارى فرموده : (رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) و نيز وقتى كه از مصر بيرون آمد از در انزجار از ستم و ستمكار گفت : (رب نجنى من القوم الظالمين ) و نيز وقتى كه به راه افتاد از شدت علاقه به راه حق، و ترس از انحراف از آن راه، اظهار اميدوارى كرد كه : (عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل ) و باز وقتى كه گوسفندان شعيب را آب داد، و به طرف سايه رفت از در مسرت از اينكه نيرويى كه خدا به او داده، صرف در راه رضاى خدا شده، و دريغ از اينكه اين نيرو را از كف بدهد، و نخوردن غذا آن را سست كند، گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير)، و نيز وقتى كه خود را اجير شعيب (عليه السلام) كرد و دختر او را به عقد در آورد، گفت : (و الله على ما نقول وكيل خدا بر آنچه در اين قرارداد مى گوييم وكيل است ).
و اينكه بعضى از مفسرين (لام ) در كلمه (لما) را لام تعليل گرفته اند، و نيز اينكه بعضى گفته اند: مراد از كلمه (خير) خير دينى، يعنى نجات از ستمكاران است، بعيد است و سياق، آن را افاده نمى كند.
فجاءته احديهما تمشى على استحياء...
|
ضمير در (احديهما يكى از آندو) به كلمه (امراءتين ) بر مى گردد، و اگر كلمه (استحياء) را نكره، - بدون الف و لام - آورد، براى رساندن عظمت آن حالت است، و مراد از اينكه راه رفتنش بر (استحياء) بوده، اين است كه : عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پيدا بود، و حرف (ما) در جمله (ليجزيك اجر ما سقيت لنا) مصدريه است، و به جمله چنين معنا مى دهد كه : پدر ما تو را مى خواند تا به تو جزاى آب دادنت به گوسفندان ما را بدهد.
جمله (فلما جاءه و قص عليه القصص قال لا تخف...)، اشاره دارد به اينكه شعيب در برخورد با موسى (عليه السلام) نخست احوال او را پرسيده، و سپس موسى (عليه السلام) داستان خود را بدو گفت، و شعيب به او تسكين نفس داد به اين كه از شر آنان نجات يافته، چون فرعونيان بر مدين تسلطى نداشتند.
در اين جا استجابت خداوند از آن سه دعايى را كه قبلا موسى (عليه السلام) كرده بود، كامل شده، چون يكى از درخواستهايش اين بود كه خدا او را از مصر و از شر مردم ستمگر نجاتش دهد، كه شعيب در اين آيه به وى مژده داد كه نجات يافتى، دوم از درخواستهايش اين بود كه اميدوار بود خدا به (سواء السبيل ) راهنمايى اش كند، كه اين خود به منزله دعايى بود؛ و وارد (مدين ) شد درخواست سومش رزق بود، كه در اينجا شعيب او را دعوت كرد كه مزد آب كشيدنش را به او بدهد، و علاوه بر اين خداوند رزق ده سال او را تاءمين كرد، و همسرى به او داد، كه مايه سكونت و آرامش خاطرش باشد.
قالت احديهما يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين
|
اينكه (استيجار) را بدون قيد ذكر فرموده، اين معنا را مى فهماند كه مراد اين بوده كه موسى (عليه السلام) اجير او شود، در همه حوائج او، و خلاصه قائم مقام خود شعيب باشد، در همه كارهايش، هر چند كه به اقتضاى مقام تنها مسأله چراندن گوسفندان به نظر بيايد.
جمله (ان خير من استاءجرت...) در مقام تعليل براى جمله (استاجره ) است، و اين از باب به كار بردن سبب در جاى مسبب است، و تقدير آيه چنين است : (يا ابت استاجره لانه قوى امين، و خير من استاءجرت هو القوى الامين اى پدر او را اجير كن كه مردى نيرومند و امين است، و معلوم است كه بهترين اجير آن كسى است كه قوى و امين باشد).
و از اينكه دختر شعيب موسى (عليه السلام) را قوى و امين معرفى كرد، فهميده مى شود كه آن دختر از نحوه عمل موسى (عليه السلام) در آب دادن گوسفندان طرز كارى ديده كه فهميده او مردى نيرومند است، و همچنين از عفتى كه آن جناب در گفتگوى با آن دو دختر از خود نشان داد، و از اينكه غيرتش تحريك شد، و گوسفندان آنان را آب داد، و نيز از طرز به راه افتادن او تا خانه پدرش شعيب چيزهايى ديده كه به عفت و امانت او پى برده است.
از اينجا معلوم مى شود كه : گوينده جمله يا (ابت استاجره...) همان دخترى بوده كه به دستور پدرش رفت و موسى (عليه السلام) را به خانه دعوت كرد، همچنان كه روايات امامان اهل بيت (عليهم السلام) و نيز نظريه جمعى از مفسرين همين را مى گويد.
قال انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج...
|
در اين آيه شعيب (عليه السلام) پيشنهادى به موسى (عليه السلام) مى كند، و آن اينكه خود را براى هشت و يا ده سال اجير او كند، در مقابل او هم يكى از دو دختر خود را به همسرى به عقد وى درآورد، البته اين قرارداد عقد قطعى نبوده، به شهادت اينكه شعيب (عليه السلام) معين نكرده كه كدام يك از آن دو همسر وى باشند.
و از جمله (احدى ابنت ى هاتين يكى از اين دو دخترم ) برمى آيد كه دختران در آن هنگام حاضر بوده اند، و معناى جمله (على ان تاءجرنى ثمانى حجج ) اين است كه : مى خواهم يكى از اين دو دخترم رابه نكاحت درآورم، در مقابل اينكه تو هم خودت را اجير كنى براى من در مدت هشت سال، و كلمه (حجج ) جمع حجة است، كه مراد از آن يك سال است، و اينكه سال را حجه خواند به اين عنايت است كه در هر سال يك بار حج بيت الحرام انجام مى شود.
و از همين جا روشن مى گردد كه مسأله حج خانه خدا جزو شريعت ابراهيم (عليه السلام) بوده، و در نزد مردم آن دوره نيز معمول بوده است.
(فان اتممت عشرا فمن عندك ) - يعنى اگر اين هشت سال را به اختيار خودت به ده سال رساندى، كارى است كه خودت زايد بر قرارداد كرده اى، بدون اينكه ملزم بدان باشى.
(و ما اريد ان اشق عليك ) - شعيب (عليه السلام) در اين جمله خبر مى دهد از نحوه كارى كه از او مى خواهد، و مى فرمايد كه من مخدومى صالح هستم، و نمى خواهم تو در خدمتگذارى من خود را به زحمت و مشقت اندازى.
(ستجدنى ان شاء الله من الصالحين ) يعنى من از صالحين هستم، و ان شاء الله تو هم اين معنا را در من خواهى يافت، پس استثناء (ان شاء الله ) مربوط به صلاحيت او فى نفسه نيست، بلكه متعلق است به دريافت موسى.
قال ذلك بينى و بينك ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على و الله على ما نقول و كيل
|
ضمير در (قال ) به موسى (عليه السلام) برمى گردد، موسى در پاسخ شعيب (عليه السلام) گفت : (ذلك بينى و بينك ) يعنى اين قرارداد كه گفتى و شرطها كه كردى، و اين معاهده كه پيشنهاد نمودى ثابت باشد بين من و تو، نه من مخالفت آن كنم، و نه تو. (ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على ) اين جمله بيان آن دو مدتى است كه در كلام شعيب آمده و معين نشده بود، بلكه به طور مردد گفت : اگر ده سال تمامش كنى خودت كرده اى، و معناى جمله مورد بحث اين است كه : من خود اختيار دارم كه هر يك از اين دو مدت را بخواهم برگزينم، خلاصه اين اختيار واگذار به من است، اگر تنها هشت سال خدمت كردم، تو حق ندارى مرا به بيشتر از آن ملزم كنى، و اگر ده سال را برگزيدم باز هم نمى توانى مرا از آن دو سال اضافى منع كنى.
(و الله على ما نقول وكيل ) خدا را در آنچه بين خود شرط و پيمان بستند، وكيل مى گيرد، كه به طور ضمنى او را گواه هم گرفته، تا در صورت تخلف و اختلاف حكم و داورى بين آن دو با او باشد، و به همين جهت نگفت خدا شاهد باشد، بلكه گفت وكيل باشد، براى اينكه شهادت و داورى هميشه با خدا هست، احتياج به شاهد گرفتن كسى ندارد، و اما وكيل شدنش وقتى است كه كسى او را وكيل خود بگيرد مانند يعقوب كه وقتى مى خواست از فرزندانش ميثاق بگيرد كه يوسف را به او برگردانند - بنا به حكايت قرآن كريم در آيه (فلما اتوه مؤ ثقهم قال ) گفت : (الله على ما نقول وكيل خداوند بر آنچه مى گويم وكيل است )
بحث روايتى
در كتاب كمال الدين به سندى كه وى به سدير صيرفى دارد، از او از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در حديثى طولانى فرمود: مردى از اقصاى شهر دوان دوان آمد، و گفت : اى موسى درباريان در مشورتند كه تو را به قتل برسانند، پس بى درنگ بيرون شو، كه من از خيرخواهان توام، پس موسى ترسناك و انديشناك از مصر بيرون شد، و بدون اينكه مركبى و حيوانى و خادمى با خود بردارد، پستى ها و بلنديهاى زمين را پشت سر گذاشت، تا به سرزمين مدين رسيد، در آنجا به درختى رسيد، و ديد كه در زير آن، چاهى است، و مردمى پيرامون چاه هستند، و آب مى كشند، و دو دختر ضعيف هم ديد كه با خود رمه اى گوسفند دارند، پرسيد شما چرا ايستاده ايد؟ گفتند، پدر ما پيرى سالخورده است و ما دو دختر ناتوانيم، نمى توانيم با اين مردان بر سر نوبت در بيفتيم، منتظريم تا آنان از آب كشيدن فارغ شوند، ما مشغول شويم. موسى دلش به حال آن دو دختر بسوخت، پس دلو را از آنان گرفت و به آن دو گفت گوسفندانتان را نزديك بياوريد، پس همه آنها را سيراب كرد، دختران همان صبح زود كه آمده بودند، برگشتند، در حالى كه هنوز مردان برنگشته بودند.
موسى سپس به زير درخت رفت، و در آنجا نشست، و گفت : پروردگارا من بدانچه كه به من از خير نازل كرده اى محتاجم. و روايت كرده كه : اين را وقتى گفت كه حتى به نيم دانه خرما هم محتاج بود، از سوى ديگر وقتى دختران نزد پدر برگشتند از آن دو پرسيد امروز چطور به اين زودى برگشتيد؟ گفتند بر سر چاه مردى صالح ديديم، كه دلش به حال ما سوخت، و برايمان آب كشيد، پدر به يكى از دختران خود گفت، برو آن مرد را نزد من آور، يكى از آن دو دختر با حالت شرم و حيا نزد آن جناب آمد، گفت پدرم تو را مى خواند تا مزد آب كشيدن تو را به تو بدهد.
روايت كرده كه : موسى به دختر گفت راه را به من نشان بده، خودت از پشت سرم بيا، براى اينكه ما دودمان يعقوب به پشت زنان نگاه نمى كنيم، پس وقتى نزد شعيب آمد و ماجراى خود را بدو گفت شعيب گفت مترس كه از شر مردم ستمكار نجات يافتى.
آنگاه گفت : من مى خواهم يكى از اين دو دختر را به عقد تو درآورم، به شرط اينكه تو هم هشت سال، خودت را اجير من كنى، اگر اين مدت را به ده سال رساندى اختيار با خود تو است پس روايت فرموده كه : موسى همان ده سال را خدمت كرد، چون انبياء همواره طرف فضل و تماميت را اختيار مى كنند.
مؤلف: در اين معنا روايتى نيز در تفسير قمى آمده.
رواياتى در ذيل جمله (رب انى لما انزلت الى من خير فقير)
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از شخصى كه نامش را برد، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل حكايت كلام موسى كه گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) فرمود: منظورش طعام بوده.
مؤلف: عياشى هم نظير آن را از حفص از آن جناب روايت كرده، و عبارت روايت او چنين است : (طعام مقصودش بوده ). و نيز از ليث از امام باقر (عليه السلام) نظير آن را آورده و در نهج البلاغه هم مثل آن را فرموده، يعنى فرمود: (به خدا قسم درخواست چيزى جز نانى كه آن را بخورد نكرد).
و در الدر المنثور است كه : ابن مردويه از انس بن مالك روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى موسى براى آن دو دختر آب كشيد و سپس به طرف سايه رفت، و گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) آن روز موسى به يك مشت خرما محتاج بود.
و در تفسير قمى مى گويد: يكى از دو دختر شعيب (عليه السلام) به پدر گفت : اى پدر او را اجير خود كن، چون بهترين اجير آن كسى است كه قوى و امين باشد، شعيب درپاسخ گفت : به من گفتى كه قوتش را از آب كشيدنش فهميدى، كه به تنهايى آن همه دلو از چاه كشيد، اما امانتش را از كجا به دست آوردى در پاسخ گفت : از اينجا كه به من گفت : تو پشت سر من بيا، و مرا راهنمايى كن، چون من از دودمانى هستم كه به پشت زنان نظر نمى كنند، من از اينجا فهميدم او مردى امين است، چون همين نظر نينداختن بدنبال زنان، خود از امانتدارى است.
مؤلف: نظير اين را صاحب مجمع البيان از على (عليه السلام) روايت كرده.
و نيز در مجمع البيان است كه : حسن بن سعيد، از صفوان، از ابى عبدالله امام صادق (عليه السلام) روايت كرده، كه در پاسخ شخصى كه پرسيد: كدام يك از آن دو دختر بود كه آمد و به موسى (عليه السلام) گفت : پدرم تو را مى خواند؟ فرمود: همان دختر كه بعدا با او ازدواج كرد، يكى ديگر پرسيد. كدام يك از دو مدت را خدمت كرد؟ در پاسخ فرمود: مدت بيشتر را، يعنى مدت ده سال را، شخص ديگر پرسيد: آيا قبل از ده سال با او عروسى كرد، يا بعد از آن ؟ فرمود: قبل از آن شخص ديگر پرسيد: مگر مى شود كسى با زنى ازدواج كند و شرط كند كه مدت دو ماه مثلا براى پدرش خدمت كند، و آنگاه قبل از تمام شدن دو ماه با دختر عروسى كند؟ فرمود: موسى مى دانست كه شرط را به اتمام مى رساند، شخص ديگر پرسيد: از كجا مى دانست ؟ فرمود: مى دانست زنده مى ماند تا شرط شعيب را وفا كند.
مؤلف: مساله اينكه موسى ده سال خدمت را به اتمام رسانيد، در الدر المنثور به چند طريق از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز روايت شده.
و در تفسير عياشى مى گويد: حلبى گفته : شخصى ازامام صادق (عليه السلام) پرسيد: آيا قبل از بعثت رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم) خانه كعبه زيارت مى شد؟ فرمود: آرى، و تصديق اين معنا در قرآن است، كه از شعيب (عليه السلام) حكايت مى كند كه به موسى (عليه السلام) در داستان ازدواجش شرط كرد هشت حج، او را خدمت كند، و فرموده : (على ان تاءجرنى ثمانى حجج ) و نفرمود: (على ان تاءجرنى ثمانى سنين ).