انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 49 - 59 توبه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنى اءلا فى الفتنة سقطوا و إ ن جهنم لمحيطة بالكفرين (49)
 


ترجمه :

49- بعضى از آنها مى گويند بما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم ) و ما را به گناه گرفتار ساز، آگاه باشيد آنها (هم اكنون ) در گناه سقوط كرده اند و جهنم كافران را احاطه كرده است !.
شاءن نززول :
گروهى از مفسران نقل كرده اند هنگامى كه پيامبران (عليهم السلام ) مسلمانان را آماده جنگ تبوك مى ساخت و دعوت به حركت مى كرد يكى از رؤ ساى طائفه بنى سلمة به نام جد بن قيس كه در صف منافقان بود خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد اگر اجازه دهى من در اين ميدان جنگ حاضر نشوم زيرا علاقه شديدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بيفتد ممكن است دل از دست بدهم و مفتون آنها شوم ! و دست از كارزار بكشم ! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اجازه داد.
در اين موقع آيه فوق نازل شد و عمل آن شخص را محكوم ساخت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رو به گروهى از بنى سلمه كرد و گفت بزرگ شما كيست ؟ گفتند جد بن قيس ، ولى او مرد بخيل و ترسوئى است ، فرمود چه دردى بدتر از درد بخل ، سپس فرمود بزرگ شما آن جوان سفيد رو بشر بن براء است (كه مردى است پر سخاوت و گشاده روى )
تفسير
منافقان بهانه تراش
شاءن نزول فوق نشان مى دهد كه انسان هر گاه بخواهد شانه از زير بار مسؤ ليتى خالى كند از هر وسيله اى براى خود بهانه مى تراشد، همانند بهانه اى كه (جد بن قيس ) منافق براى عدم حضور در ميدان جهاد درست كرد، و آن اينكه ممكن است زيبارويان رومى دل او را بربايند و دست از جنگ بكشد و به (اشكال شرعى ) گرفتار شود!.
گفتار (جد بن قيس ) مرا به ياد گفته يكى از ماموران جبار مى اندازد كه مى گفت : اگر ما مردم را تحت فشار قرار ندهيم حقوقى كه دريافت مى داريم براى ما شرعا اشكال دارد يعنى براى رهائى از اين اشكال بايد ظلم و ستم به خلق خدا كنيم .
به هر حال قرآن در اينجا روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و در پاسخ اين گونه بهانه جويان رسوا مى گويد: (بعضى از آنها مى گويند به ما اجازه ده كه از حضور در ميدان جهاد خوددارى كنيم و ما را مفتون و فريفته (زنان و دختران زيبا روى رومى ) مساز! (و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنى ).
اين احتمال نيز در تفسير و شاءن نزول آيه داده شده است كه او (جد بن قيس ) به عذر و بهانه زن و فرزند و اموال بى سرپرست خود مى خواست از جهاد صرفنظر كند.
ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مى گويد: (آگاه باشيد كه اينها هم اكنون در ميان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط كرده اند جهنم گرداگرد كافران را احاطه كرده است ) (الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ).
يعنى آنها به عذرهاى واهى و اينكه ممكن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اكنون در دل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آنها را فرا گرفته است آنها فرمان صريح خدا و پيامبرش را درباره حركت به سوى جهاد زير پا مى گذارند مبادا به شبهه شرعى گرفتار شوند!.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- يكى از راههاى شناخت گروه منافقان در هر جامعه اى دقت در طرز استدلال آنها و عذرهائى است كه براى ترك انجام وظائف لازم مى آورند چگونگى اين عذرها به خوبى باطن آنها را روشن مى سازد.
آنها غالبا به يك سلسله موضوعات جزئى و ناچيز و گاهى مضحك و خنده آور متشبث مى شوند تا موضوعات مهم و كلى را ناديده بگيرند، و براى اغفال افراد با ايمان به گمان خود از الفباى فكرى آنها استفاده مى كنند، و پاى مسائل شرعى و دستور خدا و پيامبر را به ميان مى كشند، در حالى كه در ميان گناه غوطه ورند و شمشير به دست گرفته بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آئين او مى تازند.
2- مفسران در تفسير جمله (و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ) گفتگوهاى مختلفى دارند بعضى مى گويند اين جمله كنايه از آن است كه عوامل و اسباب ورود به جهنم يعنى گناهان آنها را احاطه كرده است .
و بعضى گفته اند كه اين از قبيل حوادث حتمى آينده است كه به صورت ماضى يا حال بيان مى شود، يعنى به طور قطع در آينده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت .
ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله را به معنى حقيقى اش تفسير كنيم و بگوئيم هم اكنون جهنم موجود است و در باطن و درون اين جهان قرار
دارد و آنها در ميان جهنم هستند، اگر چه هنوز فرمان تاءثير كردن آن صادر نشده است ، همانگونه كه بهشت نيز هم اكنون وجود دارد و در باطن و درون اين جهان به همه احاطه كرده است منتها بهشتيان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخيان چون متناسب با دوزخند با دوزخ .
آيه و ترجمه


إ ن تصبك حسنة تسؤ هم و إ ن تصبك مصيبة يقولوا قد اءخذنا اءمرنا من قبل و يتولوا و هم فرحون (50)
قل لن يصيبنا إ لا ما كتب الله لنا هو مولئنا و على الله فليتوكل المؤ منون (51)
قل هل تربصون بنا إ لا إ حدى الحسنيين و نحن نتربص بكم اءن يصيبكم الله بعذاب من عنده اءو بأ يدينا فتربصوا إ نا معكم متربصون (52)

 


ترجمه :

50- هرگاه نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند، اگر مصيبتى به تو رسد مى گويند ما تصميم خود را از پيش گرفته ايم و باز مى گردند در حاليكه خوشحالند.
51- بگو هيچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما نوشته است ، او مولى (و سرپرست ) ما است و مؤ منان تنها بر خدا توكل مى كنند.
52- بگو آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى انتظار داريد (يا بر شما پيروز مى شويم و يا شربت شهادت مى نوشيم ) ولى ما انتظار داريم يا عذابى از طرف خداوند (در آن جهان ) يا به دست ما (در اين جهان ) به شما برسد، اكنون كه چنين است شما انتظار بكشيد ما هم با شما انتظار مى كشيم .
تفسير
در آيات فوق به يكى از صفات منافقان و نشانه هاى آنها اشاره شده است و بحثى را كه در آيات گذشته و آينده پيرامون نشانه هاى منافقان مى باشد تكميل مى كند.
نخست مى گويد: (اگر نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند) (ان تصبك حسنة تسؤ هم ).
خواه اين خير و نيكى پيروزى بر دشمن باشد يا غنائم جنگى ، و خواه پيشرفتهاى ديگر.
و اين ناراحتى دليل عداوت باطنى و فقدان ايمان آنها است ، چگونه ممكن است كسى كمترين بهره از ايمان داشته باشد و از پيروزى پيامبر خدا و يا حتى يك فرد با ايمان عادى ناراحت شود؟
(ولى در مقابل اگر مصيبتى به تو برسد و گرفتار مشكلى شوى با خوشحالى مى گويند: ما از جلو پيش بينى چنين مسائلى را مى كرديم ، و تصميم لازم را گرفتيم ) و خود را از اين پرتگاه رهائى بخشيديم ! (و ان تصبك مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا من قبل ).
(و هنگامى كه به خانه هاى خود باز مى گردند از شكست يا مصيبت يا ناراحتى شما خوشحالند) (و يتولوا و هم فرحون ).
اين منافقان كور دل از هر فرصتى به نفع خود استفاده و لاف عقل و درايت مى زنند كه اين عقل و تدبير ما بود كه موجب شد در فلان ميدان شركت نكنيم و مشكلاتى كه دامن ديگران را بر اثر نداشتن عقل و درايت گرفت دامان ما را نگرفت ، اين سخن را چنان مى گويند كه گوئى از خوشحالى در پوست نمى گنجند!
اما تو اى پيامبر به اينها از دو راه پاسخگوى ، پاسخى دندان شكن و منطقى نخست بگو: هيچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است همان خدائى كه مولاى ما و سرپرست حكيم و مهربان ما است و جز خير و صلاح ما را مقدر نمى دارد (قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا هو مولانا).
آرى (افراد با ايمان تنها بر خدا توكل مى كنند) (و على الله فيتوكل المؤ منون ).
تنها به او عشق مى ورزند و از او يارى مى طلبند و سر بر آستان او مى سايند و تكيه گاه و پناهگاهشان كسى جز او نيست .
اين اشتباه بزرگى است كه منافقان گرفتار آن هستند، خيال مى كنند با عقل كوچك و فكر ناتوانشان مى توانند همه مشكلات و حوادث را پيش بينى كنند و از لطف و رحمت خدا بى نيازند، آنها نمى دانند تمام هستى شان همچون پر كاهى است در برابر يك طوفان عظيم از حوادث يا همانند قطره كوچك آبى در يك بيابان سوزان ، در يك روز تابستان ، اگر لطف الهى يار و مددكار نباشد از انسان ضعيف كارى ساخته نيست .
(و تو اى پيامبر اين پاسخ را نيز به آنان بگو كه شما چه انتظارى را درباره ما مى كشيد جز اينكه به يكى از دو نيكى و خير و سعادت خواهيم رسيد) يا دشمنان را در هم مى كوبيم و پيروز از ميدان مبارزه باز مى گرديم ، و يا كشته مى شويم و شربت شهادت را با افتخار مى نوشيم ، هر كدام پيش آيد خوش آيد كه مايه افتخار است و روشنى چشم ما (قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين ).
اما به عكس (ما در مورد شما يكى از دو بدبختى ، تيره روزى و بلا و مصيبت را انتظار مى كشيم ، يا در اين جهان و جهان ديگر به مجازات الهى گرفتار مى شويد، و يا به دست ما خوار و نابود خواهيد شد) (و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا).
(حال كه چنين است شما انتظار بكشيد، و ما هم با شما انتظار مى كشيم ) شما در انتظار خوشبختى ما باشيد و ما هم در انتظار بدبختى شما نشسته ايم ! (فتربصوا انا معكم متربصون )
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- مقدرات و كوششهاى ما
شك نيست كه سرنوشت ما تا آنجا كه با كار و كوشش و تلاش ما مربوط است به دست خود ما است و آيات قرآن نيز با صراحت اين موضوع را بيان مى كند مانند (و ان ليس للانسان الا ما سعى ): (انسان بهره اى جز سعى و كوشش خود ندارد) (سوره نجم آيه 39) و (كل نفس بما كسبت رهينه ): (هر كس در گرو اعمال خويش است ) (سوره مدثر آيه 38) و آيات ديگر. (هر چند تاثير تلاش و كوشش نيز از سنن الهى و به فرمان اوست ).
ولى در بيرون دايره تلاش و كوشش ما و آنجا كه از حريم قدرت ما خارج است ، دست تقدير تنها حكمران است ، و آنچه به مقتضاى قانون عليت كه منتهى به مشيت و علم و حكمت پروردگار مى شود مقدر شده است انجام پذير خواهد بود.
منتها افراد با ايمان و خداپرست كه به علم و حكمت و لطف و رحمت او مؤ من هستند همه اين مقدرات را مطابق (نظام احسن ) و مصلحت بندگان مى دانند، و هر كس بر طبق شايستگيهائى كه اكتساب كرده است مقدراتى متناسب آن دارد.
يك جمعيت منافق و ترسو و تنبل و پراكنده محكوم به فنا هستند، و اين سرنوشت براى آنها حتمى است ، اما يك جمعيت با ايمان و آگاه ، و متحد و مصمم جز پيروزى ، سرنوشتى ندارند.
بنابر آنچه گفته شد روشن مى شود كه آيات فوق نه با اصل آزادى اراده و اختيار منافات دارد و نه دليلى بر سرنوشت جبرى انسانها و بى اثر بودن تلاشها و كوششها است .
2- در قاموس مؤ منان شكست وجود ندارد
در آخرين آيه مورد بحث به منطق عجيب محكمى برخورد مى كنيم كه راز اصلى همه پيروزيهاى مسلمانان نخستين در آن نهفته شده است ، و اگر پيامبر اسلام هيچ تعليم و دستورى جز اين نداشت براى تضمين پيروزى پيروانش كافى بود، و آن اينكه مفهوم شكست و ناكامى را به كلى از صفحه روح آنها زدوده ، و به آنها ثابت كرده كه در هر حال شما پيروزيد، كشته شويد پيروزيد، و دشمن را بكشيد باز هم پيروزيد.
شما دو راه در پيش داريد كه از هر كدام برويد به منزل مقصود خواهيد رسيد، بيراهه و پرتگاه مطلقا در مسير شما وجود ندارد يك راه به سوى شهادت مى رود كه نقطه اوج افتخار يك انسان با ايمان است ، و بالاترين موهبتى است كه براى انسان تصور مى شود كه با خدا معامله كند جان را بدهد و يك حيات جاويدان و ابدى در جوار قرب پروردگار و در ميان نعمتهاى غير قابل توصيفش خريدارى كند.
راه ديگر پيروزى بر دشمن و در هم شكستن قدرت اهريمنى او و پاكسازى محيط زندگى انسانها از شر ظالمان و ستمگران و آلودگان است و اين نيز فيضى است بزرگ و افتخارى است مسلم .
سربازى كه با اين روحيه وارد ميدان مبارزه مى شود هيچگاه فكر فرار
و پشت كردن به دشمن را در سر نمى پروراند، از هيچكس و هيچ چيز نمى هراسد، ترس و وحشت و اضطراب و ترديد در وجودش راه ندارد، ارتشى كه از چنين سربازانى تشكيل شود ارتشى خواهد بود شكست ناپذير!
چنين روحيه اى را تنها از طريق تعليمات اسلامى مى توان بارور ساخت و امروز نيز اگر با تعليم و تربيت صحيح ، اين منطق بار ديگر در روح مسلمانان جلوه گر شود، عقب ماندگيها و شكستها را جبران خواهند كرد.
آنها كه درباره علل پيشرفت مسلمانان نخستين ، و علل عقب ماندگى امروز، مطالعه و بررسى مى كنند، و گاهى اين موضوع را معمائى لا ينحل مى پندارند خوب است بيايند و كمى در آيه فوق بينديشند تا پاسخ اين سؤ ال را بروشنى در آن بيابند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق به هنگامى كه سخن از دو شكست منافقان مى گويد آنرا شرح مى دهد و يك يك بيان مى كند، ولى هنگامى كه سخن از دو پيروزى مؤ منان مى گويد، سر بسته گذاشته از آن مى گذرد، گوئى آنچنان روشن و واضح و آشكار است كه اصلا نيازى به شرح و بيان ندارد. و اين يك نكته زيبا و لطيف بلاغت است كه در آيه فوق به كار رفته .
3- صفات هميشگى منافقان
بار ديگر تاءكيد مى كنيم كه نبايد اين آيات را به شكل طرح يك مساءله تاريخى مربوط به گذشته مورد مطالعه قرار دهيم ، بلكه بايد بدانيم درسى است راى امروز و ديروز و فرداى ما و همه انسانها!
هيچ جامعه اى معمولا از يك گروه منافق ، اندك يا بسيار، خالى نيست و صفات آنها تقريبا يكسان و يكنواخت است .
آنها افرادى هستند نادان و در عين حال خود خواه و متكبر كه براى خويش
عقل و درايت فوق العادهاى قائلند.
آنها هميشه از راحتى مردم در رنج و عذابند و از ناراحتيهايشان خوشحال و خندان .
آنها هميشه در ميان انبوهى از خيالات واهى و ترديد و شك و حيرت به سر مى برند، و بهمين دليل گامى به پيش و گامى به پس ‍ مى نهند.
در مقابل آنها مؤ منان راستين با شادى مردم شاد و با غم آنها شريك و سهيمند، هيچگاه به علم و درايت خود نمى نازند، و هرگز خود را از لطف حق بى نياز نمى دانند، دلى لبريز از عشق خدا دارند، و در اين راه از هيچ حادثهاى نمى هراسند.
آيه و ترجمه


قل اءنفقوا طوعا اءو كرها لن يتقبل منكم إ نكم كنتم قوما فسقين (53)
و ما منعهم اءن تقبل منهم نفقتهم الا اءنهم كفروا بالله و برسوله و لا ياتون الصلوة الا و هم كسالى و لا ينفقون الا و هم كرهون (54)
فلا تعجبك اءمولهم و لا اءولدهم إ نما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهق اءنفسهم و هم كفرون (55)

 


ترجمه :

53- بگو انفاق كنيد خواه از روى ميل يا اكراه ، هرگز از شما پذيرفته نمى شود چرا كه شما قوم فاسقى بوديد.
54- و هيچ چيز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند و نماز بجا نمى آورند جز با كسالت و انفاق نمى كنند مگر با كراهت !
55- و (فزونى ) اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى خواهد آنها را به وسيله آن در زندگى دنيا عذاب كند و در حال كفر بميرند.
تفسير
اين آيات به قسمتى ديگر از نشانه هاى منافقان و نتيجه و سرانجام كار آنها اشاره كرده و روشن مى سازد كه چگونه اعمال آنها بى روح و بى اثر است و هيچگونه بهره اى از آن عائدشان نمى شود، و از آنجا كه در ميان اعمال نيك ، انفاق در راه خدا (زكات به معنى وسيع كلمه ) و نماز (پيوند خلق با خالق ) موقعيت خاصى دارد، مخصوصا انگشت روى اين دو قسمت گذارده است .
نخست مى گويد: (اى پيامبر به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختيار در راه خدا انفاق كنيد و چه از روى كراهت و اجبار و ملاحظات شخصى و اجتماعى ، در هر حال از شما منافقان پذيرفته نخواهد شد) (قل انفقوا طوعا او كرها لن يتقبل منكم ).
سپس به دليل آن اشاره كرده مى فرمايد: (زيرا شما گروه فاسقى بوديد) (انكم كنتم قوما فاسقين ). نيتهايتان آلوده ، و اعمالتان ناپاك ، و قلبتان تاريك است ، و خدا تنها عملى را مى پذيرد كه پاك باشد و از شخصى پاك و با تقوا سرزند.
روشن است كه فسق در اينجا يك گناه ساده و معمولى نيست زيرا ممكن است انسان مرتكب گناهى شود در عين حال عملى خالص نيز انجام دهد، بلكه منظور از آن كفر و نفاق و يا آلوده شدن انفاقهاى آنها به ريا و تظاهر است .
و نيز هيچ مانعى ندارد كه فسق در جمله بالا به مفهوم وسيع كلمه ، شامل هر دو باشد چنانكه آيه بعد نيز اين قسمت را توضيح خواهد داد.
در آيه بعد بار ديگر عدم قبول انفاقات آنها را توضيح مى دهد و مى گويد:
هيچ چيز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شده اند و هر عملى تواءم با ايمان به خدا و توحيد نبوده باشد در پيشگاه خدا قبول نيست (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا بالله و برسوله ).
قرآن كرارا روى اين مسئله تكيه كرده است كه شرط پذيرش اعمال صالح ايمان است ، حتى اگر عمل از روى ايمان سرزند و بعد از مدتى شخص عمل كننده راه كفر پيش گيرد عمل او حبط و نابود و بى اثر مى شود (در اين باره در جلد دوم تفسير نمونه از صفحه 69 الى 72 بحث كرده ايم ).
پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده مى گويد: (آنها نماز را بجا نمى آورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى ) (و لا ياتون الصلوة الا و هم كسالى ).
همانگونه كه (انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت و اجبار) (و لا ينفقون الا و هم كارهون ).
در حقيقت به دو دليل انفاقهاى آنها پذيرفته نمى شود يكى به دليل آنكه از روى كفر و عدم ايمان سر مى زند، و ديگر اينكه از روى كراهت و اجبار است .
همچنين به دو علت نماز آنها پذيرفته نيست نخست به علت كفر، و ديگر بخاطر آنكه از روى كسالت و كراهت انجام مى گيرد.
جمله هاى بالا در عين اينكه وضع منافقان را از نظر عدم نتيجه گيرى از اعمالشان تشريح مى كند در حقيقت نشانه ديگرى از نشانه هاى آنها را بيان مى كند، و آن اينكه مؤ منان واقعى را از نشاطى كه به هنگام عبادت دارند و از ميل و رغبتى كه نسبت به اعمال نيك نشان مى دهند و مخلصانه به دنبال آن مى شتابند بخوبى مى توان شناخت .
همانگونه كه به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان مى توان پى برد، زيرا معمولا از روى بى ميلى و دلسردى و ناراحتى و كراهت اقدام به انجام كار
خير مى كنند، گوئى كسى به اجبار دست آنها را گرفته و كشان كشان به سوى كار خير مى برد.
بديهى است اعمال گروه نخست چون از عشق خدا سر مى زند و با دلسوزى تواءم است همه آداب و مقرراتش رعايت مى گردد، ولى اعمال گروه دوم چون از روى كراهت و بى ميلى است ناقص و دست و پا شكسته و بى روح است ، بنابر اين انگيزه هاى متفاوت آنها دو شكل متفاوت به اعمالشان مى دهد.
در آخرين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: (فزونى اموال و اولاد آنها نبايد تو را در شگفتى فرو برد) و فكر كنى كه آنها با اينكه منافقند چگونه مشمول اينهمه مواهب الهى واقع شده اند (فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم ).
چرا كه اينها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقيقت (خدا مى خواهد به اين وسيله آنان را در زندگى دنيا معذب كند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به اين امور در حال كفر و بى ايمانى بميرند) (انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون ).
در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد (نيروى اقتصادى و انسانى ) معذب مى شوند: نخست اينكه اين گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى بركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگى دنيا است ، شب و روز بايد براى فرزندانى كه مايه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش كنند، و براى حفظ اموالى كه از طريق گناه بدست آورده اند جان بكنند، و از طرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان بالاخره دلبستگى دارند و به سراى وسيع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ايمان ندارند چشم پوشى از اينهمه اموال بر ايشان مشكل است تا آنجا
كه ايمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنيا مى روند، و به سخت ترين وضعى جان مى دهند؟
مال و فرزند اگر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مايه رفاه و آسايش و اگر ناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب اليم است .
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 بعضى سؤ ال مى كنند كه چگونه در آغاز آيه اول گفته شده است خواه از روى اختيار يا اكراه انفاق كنيد پذيرفته نمى شود.
در حالى كه در آخر آيه دوم تصريح شده كه آنها جز از روى كراهت انفاق نمى كنند آيا اين دو با هم منافات ندارد؟
ولى با توجه به يك مطلب پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه آغاز آيه اول در واقع به صورت يك (قضيه شرطيه ) است ، يعنى اگر از روى اطاعت و يا اكراه انفاق كنيد بهر شكل و بهر صورت باشد پذيرفته نخواهد شد، و مى دانيم قضيه شرطيه دليل بر وجود شرط نيست ، يعنى به فرض كه از روى ميل و اختيار هم انفاق كنند فايده ندارد چون بى ايمانند.
ولى ذيل آيه دوم بيان يك (قضيه خارجيه ) است و آن اينكه آنها هميشه از روى اكراه انفاق مى كنند (دقت كنيد).
2 درس ديگرى كه از آيات فوق مى توان گرفت اين است كه نبايد تنها به نماز و روزه مردم فريفته شد زيرا منافقان ، هم نماز مى خواندند، و هم به ظاهر در راه خدا انفاق مى كردند، بلكه بايد نمازها و انفاقهاى منافق گرانه را از اعمال پاك و سازنده مؤ منان راستين باز شناخت و اتفاقا با دقت و كنجكاوى در ظاهر عمل نيز غالبا شناخته مى شود.
و در حديث مى خوانيم (لا تنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شى ء اعتاده و لو تركه استوحش ، و لكن انظروا الى صدق حديثه و اداء امانته ): (تنها به ركوع و سجود طولانى افراد ننگريد، زيرا ممكن است اين (عبادت عادتى ) باشد كه از تركش ناراحت شود و لكن به راستگوئى و اداء امانت آنها دقت كنيد زيرا راستى و امانت از ايمان سرچشمه مى گيرد در حالى كه ركوع و سجود عادتى با كفر و نفاق هم سازگار است ).
آيه و ترجمه


و يحلفون بالله إ نهم لمنكم و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون (56)
لو يجدون ملجا اءو مغرت اءو مدخلا لولوا إ ليه و هم يجمحون (57)

 


ترجمه :

56- و به خدا سوگند مى خورند كه آنها از شما هستند در حالى كه از شما نيستند، ولى آنها گروهى هستند كه مى ترسند (و وحشت دارند لذا دروغ مى گويند).
57- اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند به سوى آن حركت مى كنند در حالى كه با سرعت و شتاب فرار مى كنند.
تفسير
نشانه ديگرى از منافقان
در آيات فوق يكى ديگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسيم شده است مى گويد: آنها به خدا سوگند ياد مى كنند كه از شما هستند (و يحلفون بالله انهم لمنكم ).
(در حالى كه نه از شما هستند و نه در چيزى با شما موافقند بلكه
گروهى هستند كه فوق العاده مى ترسند) و از شدت ترس كفر را پنهان كرده اظهار ايمان مى كنند مبادا گرفتار شوند (و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون ).
(يفرقون ) از ماده (فرق ) (بر وزن (شفق )) به معنى شدت خوف و ترس است ، (راغب ) در كتاب (مفردات ) مى گويد اين ماده در اصل به معنى تفرق و جدائى و پراكندگى است گوئى آنچنان مى ترسند كه مى خواهد قلبشان از هم متفرق و متلاشى گردد.
در واقع چون تكيه گاهى در باطن ندارند همواره گرفتار ترس و وحشتى عظيم هستند و به خاطر همين ترس و وحشت هيچگاه آنچه در باطن دارند اظهار نمى كنند، و چون از خدا نمى ترسند از همه چيز مى ترسند و دائما در حال وحشت به سر مى برند، در حالى كه مؤ منان راستين در سايه ايمان آرامش و شهامت خاصى دارند.
در آيه بعد شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤ منان در عبارتى كوتاه اما بسيار رسا و گويا منعكس مى كند مى گويد (آنها چنان هستند كه اگر پناهگاهى (همانند يك دژ محكم ) بيابند، يا دسترسى به غارهائى در كوهها داشته باشند، يا بتوانند راهى در زير زمين پيدا كنند، با سرعت هر چه بيشتر به سوى آن مى شتابند) تا از شما دور شوند و بتوانند كينه و عداوت خود را آشكار سازند (لو يجدون ملجا او مغارات او مدخلا لولوا اليه و هم يجمحون ).
(ملجاء) به معنى پناهگاه است همچون قلعه هاى محكم و يا مانند آن .
(مغارات ) جمع (مغاره ) به معنى غار است .
(مدخل ) به معنى راههاى پنهانى است مانند نقبهائى كه در زير زمين مى زنند و از آن وارد محلى مى شوند.
(يجمحون ) از ماده (جماح ) به معنى حركت شتابانه و شديدى است كه
هيچ چيز نتواند از آن جلوگيرى كند، همانند حركت اسبهاى سركش و چموش كه نتوان آنها را متوقف ساخت و به همين جهت چنين اسبى را (جموح ) مى گويند.
به هر حال اين يكى از رساترين تعبيراتى است كه قرآن درباره ترس و وحشت منافقان و يا بغض و نفرت آنان بيان كرده كه آنها اگر در كوهها و روى زمين راه فرارى پيدا كنند از ترس يا عداوت از شما دور مى شوند ولى چون قوم و قبيله اموال و ثروتى در محيط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!.
آيه و ترجمه


و منهم من يلمزك فى الصدقت فإ ن اءعطوا منها رضوا و إ ن لم يعطوا منها إ ذا هم يسخطون (58)
و لو اءنهم رضوا ما ءاتئهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيؤ تينا الله من فضله و رسوله إ نا إ لى الله رغبون (59)

 


ترجمه :

58- و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم ) غنائم به تو ايراد مى كنند، اگر از آن به آنها بدهند راضى مى شوند و اگر ندهند خشم مى گيرند (خواه حق آنها باشد يا نه ).
59- ولى اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها مى دهد راضى باشند و بگويند خداوند براى ما كافى است و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى بخشد ما تنها رضاى او را مى طلبيم (اگر چنين كنند به سود آنهاست ).
شاءن نزول :
در تفسير (در المنثور) از (صحيح بخارى ) و (نسائى ) و از گروهى ديگر چنين نقل شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول تقسيم اموالى (از غنائم يا مانند آن ) بود كه يكى از طائفه (بنى تميم ) به نام (ذو الخويصرة ) فرا رسيد صدا زد: اى رسولخدا! عدالت كن ! پيامبر فرمود : واى بر تو اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهد كرد؟!، (عمر) صدا زد اى رسولخدا به من اجازه بده تا گردنش را بزنم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: او را به حال خود واگذار! او يارانى دارد كه نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها كوچك مى شمريد ولى با اينحال آنها از دين فرار مى كنند همانگونه كه تير از كمان !.
در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به اينگونه افراد اندرز داد.
تفسير
خودخواهان بى منطق
در نخستين آيه فوق به يكى ديگر از حالات منافقان اشاره شده و آن اينكه آنها هرگز راضى به حق خود نيستند، و دائما انتظار دارند از اموال بيت المال و يا منافع عمومى هر چه بيشتر بهره ببرند، خواه مستحق باشند يا نه ، دوستى و دشمنى آنها بر محور همين منافع دور مى زند، هر كس جيب آنها را پر كند از او راضى هستند و هر كس به خاطر رعايت عدالت حق ديگران را به آنها نبخشد از او ناراضى مى شوند.
حق و عدالت در قاموس آنها مفهومى ندارد، و اگر داشته باشد عادل كسى
است كه هر چه بيشتر به آنها بدهد و ظالم كسى است كه حق ديگران را از آنان باز دارد! و به تعبير ديگر آنها فاقد هر گونه شخصيت اجتماعى هستند و تنها داراى يك شخصيت فردى و در چهار چوبه منافع خويش مى باشند، و همه چيز را تنها از اين زاويه مى نگرند!.
لذا مى گويد: (بعضى از آنها در تقسيم صدقات به تو عيب مى گيرند) و مى گويند عدالت را رعايت نكردى (و منهم من يلمزك فى الصدقات ).
اما در حقيقت چنين است كه آنها به منافع خويش مى نگرند (اگر سهمى به آنها داده شود راضيند و خوشحال و تو را مجرى عدالت مى دانند هر چند استحقاق نداشته باشند) (فان اعطوا منها رضوا).
(اما اگر چيزى از آن به آنها داده نشود خشمگين مى شوند) و تو را متهم به بيعدالتى مى كنند (و ان لم يعطوا منها اذاهم يسخطون ):
(ولى اگر آنها به حق خود راضى باشند و به آنچه خدا و پيامبرش در اختيار آنها گذارده رضايت دهند و بگويند همين براى ما كافى است و اگر هم نياز بيشترى داريم خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از فضل خود به زودى به ما مى بخشند ما تنها رضاى او را مى طلبيم و از او مى خواهيم كه ما را از اموال مردم بى نياز سازد، اگر آنها چنين كنند به سود آنها است ) (و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون ).
آيا در جوامع اسلامى امروز چنين كسانى يافت نمى شوند؟
آيا همه مردم به حق مشروع خود قانعند؟ و هر كس تنها به مقدار حقش به آنها بدهد او را عدالت پيشه مى دانند؟
مسلما جواب اين سؤ الها منفى است ، با نهايت تاسف هنوز بسيارند كسانى كه مقياس سنجش حق و عدالت را منافع شخصى خويش مى پندارند، و به حقوق
خويش قانع نيستند، و اگر كسى بخواهد همه را مخصوصا محرومان را به حق مشروعشان برساند داد و فريادشان بلند مى شود.
بنابر اين لزومى ندارد براى شناخت منافقان صفحات تاريخ را ورق بزنيم يك نگاه به اطراف خود و حتى نگاهى به خودمان بكنيم مى توانيم وضع خود و ديگران را دريابيم .
پروردگارا! روح ايمان را در ما زنده كن ! و فكر شيطانى و نفاق را در ما بميران !
و به ما توفيق مرحمت فرما تا خود را آنچنان بسازيم كه به حق خويشتن قانع باشيم ! نه به ديگران اجحاف كنيم و نه عدالت را در غصب حقوق سايرين بدانيم .
هميشه خواهان عدالت باشيم و مجرى عدالت !...


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -