انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 101 - 122 اعراف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


تلك القرى نقص عليك من أ نبائها و لقد جاءتهم رسلهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكفرين (101)
و ما وجدنا لا كثرهم من عهد و إ ن وجدنا أ كثرهم لفسقين (102)

 


ترجمه :
101 - اينها آباديهائى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم آنها (چنان لجوج بودند كه ) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نمى آوردند اينچنين خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند).
102 - و اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم .
تفسير :
در اين دو آيه باز هم تكيه ، روى عبرتهائى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى شود ، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است اگر چه در واقع هدف همه هستند نخست مى گويد: اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم (تلك القرى نقص عليك من انبائه
سپس مى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت ، هلاك و نابود شوند، بلكه (به طور مسلم پيامبرانشان با دلائل روشن ، به سراغ آنها آمدند و نهايت تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند) (و لقد جائتهم رسلهم بالبينات ).
اما آنها در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پيگير انبياء مقاومت به خرج دادند و روى حرف خود ايستادند ، و حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمان بياورند (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ).
و از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران الهى بارها براى دعوت و هدايت آنها قيام كردند ، اما آنها چنان روى دنده لجاجت افتاده بودند كه حتى با روشن شدن بسيارى از حقايق حاضر به قبول هيچ حقيقتى نمى شدند.
در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: اين چنين خداوند بر دلهاى كافران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد (كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين ).
يعنى كسانى كه در مسيرهاى غلط گام برمى دارند ، بر اثر تكرار و ادامه عمل ، انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش ‍ مى بندد ، كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند (و اتفاقا معنى طبع در اصل لغت ، نيز همين است كه صورتى را بر چيزى همانند سكه نقش كنند) و اين در حقيقت از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده ، زيرا مسبب تمام اسباب ، و سرچشمه تاثير هر مؤ ثر بالاخره او است ، او است كه به تكرار عمل ، اين خاصيت را بخشيده كه به صورت (ملكه ) در مى آيد.
ولى واضح است كه يك چنين گمراهى جنبه اجبارى ندارد بلكه ايجاد كننده اسباب ، خود افراد انسان هستند، اگر چه تاثير سبب به فرمان پروردگار مى باشد (دقت كنيد).
در آيه بعد ، دو قسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده ، بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افرادى پيمانشكن بودند: و ما براى اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتى نيافتيم (و ما وجدنا لاكثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به عهد و پيمان فطرى باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است ، زيرا هنگامى كه به آنها عقل و هوش و استعداد داد مفهومش اين بود كه از آنها پيمان گرفته ، چشم و گوش باز كنند، حقايق را ببينند و بشنوند و در برابر آن تسليم گردند و اين همان است كه در آيات آخر همين سوره ذيل آيه 172 به آن اشاره شده و تحت عنوان (عالم ذر) معروف است كه به خواست خدا شرح آن در ذيل همان آيات خواهد آمد.
و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمانهائى باشد كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند ، بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس ‍ مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از (فطرى ) و (تشريعى ) بوده باشد.
در هر صورت روح پيمانشكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوئيدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آنها است .
سپس به عامل ديگر اشاره كرده ، مى گويد: (اكثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان يافتيم ) (و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يعنى روح تمرد و قانونشكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود. بايد توجه داشت كه ضمير اكثر هم به همه اقوام و جمعيتهاى پيشين باز مى گردد، و اينكه مى گويد اكثر آنها پيمانشكن و فاسد بودند براى رعايت حال اقليتهائى است كه به انبياى گذشته ايمان آوردند و وفادار ماندند، هر چند
گاهى مؤ منان بقدرى محدود و معدود بودند كه از يك خانواده تجاوز نمى كردند، ولى روح حقطلبى كه بر سراسر آيات قرآن حكومت دارد ايجاب مى كند كه حتى حق اين يك خانواده و يا افراد معدود رعايت گردد و همه اين اقوام را منحرف و گمراه و پيمانشكن و فاسق معرفى نكند، و اين موضوع جالبى است كه مكرر در آيات قرآن با آن برخورد مى كنيم .
آيه و ترجمه


ثم بعثنا من بعدهم موسى بايتنا إ لى فرعون و ملايه فظلموا بها فانظر كيف كان عقبة المفسدين (103)
و قال موسى يفرعون إ نى رسول من رب العلمين (104)
حقيق على أ ن لا أ قول على الله إ لا الحق قد جئتكم ببينة من ربكم فأ رسل معى بنى إ سرءيل (105)
قال إ ن كنت جئت باية فأ ت بها إ ن كنت من الصدقين (106)
فأ لقى عصاه فإ ذا هى ثعبان مبين (107)
و نزع يده فإ ذا هى بيضاء للنظرين (108)

 


ترجمه :
103 - سپس به دنبال آنها (يعنى پيامبران پيشين ) موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم اما آنها (با عدم پذيرش اين آيات ) بر آن ظلم كردند ببين عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟
104 - و موسى گفت : اى فرعون ! من فرستادهاى از پروردگار جهانيانم .
105 - سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم ، من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما
آورده ام ، بنابراين بنى اسرائيل را با من بفرست .
106 - (فرعون ) گفت اگر نشانهاى آوردهاى ارائه بده اگر از راستگويانى .
107 - ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهاى آشكارى شد!
108 - و دست خود را (از گريبان ) بيرون آورد سفيد (و درخشان ) براى بينندگان بود!
تفسير :
خاطره درگيريهاى موسى و فرعون
به دنبال سرگذشت جمعى از انبياى بزرگ كه در آيات قبل به طور فشرده بيان شده در اين آيات و آيات فراوان ديگرى كه بعد از آن مى آيد، داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجام كار آنها بيان شده است .
و اينكه مى بينيم اين سرگذشت مشروحتر از سرگذشت انبياى ديگر در اين سوره بيان شده ممكن است به خاطر اين باشد كه اولا يهود و پيروان موسى بن عمران در محيط نزول قرآن زياد بوده اند و توجيه آنها به سوى اسلام به مراتب لازمتر بود و ثانيا قيام پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت بيشترى به قيام موسى بن عمران داشت .
در هر حال علاوه بر اين سوره ، در سوره هاى ديگرى مانند بقره ، طه ، شعرا، نمل ، قصص و سوره هاى ديگر به قسمتهاى مختلف اين سرگذشت عبرت انگيز اشاره شده است و اگر آيات هر سوره را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم و سپس كنار هم بچينيم خواهيم ديد كه بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند جنبه تكرار ندارد بلكه در هر سوره به تناسب بحثى كه در آن سوره مطرح بوده به عنوان شاهد به قسمتى از اين سرگذشت پرماجرا اشاره شده است .
ضمنا چون كشور مصر وسيعتر و مردم مصر داراى تمدن پيشرفته ترى از قوم نوح و هود و شعيب و مانند آنها بودند، و مقاومت دستگاه فراعنه به همين نسبت بيشتر بود قيام موسى بن عمران از اهميت بيشترى برخوردار گرديد و نكات عبرت انگيز فراوانترى در بر دارد، لذا به تناسبهاى مختلف روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنى اسرائيل تكيه شده است :
به طور كلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره ميتوان خلاصه كرد:
دورانهاى پنجگانه زندگى موسى
1 - دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت تا هنگام پرورش او در دامان فرعون .
2 - دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين مدين در محضر شعيب پيامبر.
3 - دوران بعثت او و سپس درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت .
4 - دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و حوادثى كه بر آنها در راه و به هنگام ورود در بيت المقدس گذشت .
5 - دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل !
و بايد توجه داشت كه در قرآن مجيد در هر سوره از سوره هائى كه اشاره شد به يك يا چند قسمت از اين دورانهاى پنجگانه اشاره شده است از جمله در آيات مورد بحث و ده ها آيه ديگر از همين سوره كه خواهد آمد، تنها اشاره به دورانهاى بعد از بعثت موسى بن عمران و رسالت او شده است ، به همين دليل ما بحثهاى مربوط به دورانهاى قبل را به تفسير آيات مربوط به همان قسمت در سوره هاى ديگر مخصوصا سوره قصص واگذار مى كنيم .
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (بعد از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح ، هود، صالح و مانند آنها) موسى را با آيات خود به سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم ) (ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى فرعون و ملائه ).
بايد توجه داشت كه فرعون ، اسم عام است و به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مى شد ، همانطور كه به سلاطين روم ،(قيصر) و به سلاطين ايران (كسرى ) مى گفتند.
كلمه (ملا) همانطور كه سابقا هم اشاره كرديم به معنى افراد سرشناس و اشراف پر زرق و برق كه چشمها را پر مى كنند و در صحنه هاى مهم جامعه حضور دارند، گفته مى شود.
و اينكه مى بينيم موسى در درجه اول به سوى فرعون و ملا او مبعوث مى گردد علاوه بر اينكه يكى از برنامه هاى موسى نجات بنى اسرائيل از چنگال استعمار فرعونيان و استخلاص آنها از سرزمين مصر بود، و اين بدون گفتگو با فرعون امكانپذير نبود، به خاطر آن است كه طبق مثل معروف هميشه آب را بايد از سرچشمه صاف كرد، مفاسد اجتماعى و انحرافهاى محيط تنها با اصلاحات فردى و موضعى چاره نخواهد شد بلكه بايد سردمداران جامعه و آنها كه نبض سياست و اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند در درجه اول اصلاح گردند، تا زمينه براى اصلاح بقيه فراهم گردد و اين درسى است كه قرآن به همه مسلمانان براى اصلاح جوامع اسلامى مى دهد.
سپس مى فرمايد: (آنها نسبت به آيات الهى ظلم و ستم كردند (فظلموا بها).
و مى دانيم حقيقت ظلم به معنى وسيع كلمه آن است كه چيزى را در غير محل آن به كار برند، و شك نيست كه آيات الهى ايجاب مى كند كه همگان
در برابر آن تسليم شوند و با پذيرا شدن آنها، خود و جامعه خويش را اصلاح نمايند، ولى فرعون و اطرافيانش با انكار اين آيات به اين آيات ظلم و ستم كردند.
و در پايان اضافه مى كند: بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود؟! (فانظر كيف كان عاقبة المفسدين ).
و اين جمله در حقيقت يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش او است كه شرح آن بعدا خواهد آمد.
آيه گذشته در حقيقت اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى و درگيريهاى او با فرعون و عاقبت كار آنها بود ، اما در آيات بعد همين موضوع بطور مشروحتر مورد بررسى قرار گرفته ، نخست مى گويد:
(موسى گفت اى فرعون من فرستاده پروردگار جهانيانم ) (و قال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين ).
و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهرهاى از درگيرى حق و باطل است ، و جالب اينكه گويا فرعون ، اولين بار بود كه با خطاب اى فرعون ! روبرو مى شد خطابى كه در عين رعايت ادب از هر گونه تملق و چاپلوسى و اظهار عبوديت تهى بود، چه اينكه ديگران معمولا او را به عنوان سرورا! مالكا! پروردگار! و امثال آن خطاب مى كردند.
و اين تعبير موسى براى فرعون به منزله زنگ خطرى محسوب مى شد! به علاوه اين جمله كه موسى مى گويد: (من فرستاده پروردگار جهانيان هستم )، در حقيقت يكنوع اعلان جنگ به تمام تشكيلات فرعون است ، زيرا اين تعبير اثبات مى كند، كه فرعون و مدعيان ديگرى همانند او همه دروغ مى گويند، و تنها پروردگار جهانيان خدا است .
در آيه بعد مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مى گويد : (اكنون كه من فرستاده او هستم ، سزاوار است كه درباره خداوند جز حق نگويم ، زيرا فرستاده خداوندى كه از همه عيوب ، پاك و منزه است ، ممكن نيست دروغگو باشد) (حقيق على ان لا اقول على الله الا الحق )
سپس براى تثبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: (چنان نيست كه اين ادعا را بدون دليل گفته باشم ، من از پروردگار شما ، دليل روشن و آشكارى با خود دارم ) (قد جئتكم ببينة من ربكم ).
اكنون كه چنين است بنى اسرائيل را با من بفرست (فارسل معى بنى اسرائيل ).
و اين در حقيقت قسمتى از رسالت موسى بن عمران بود كه بنى اسرائيل را از چنگال استعمار فرعونيان رهائى بخشد و زنجير اسارت و بردگى را از دست و پاى آنها بردارد، زيرا بنى اسرائيل در آن زمان به صورت بردگانى ذليل در دست قبطيان (مردم مصر) گرفتار بودند، و از وجود آنها براى انجام كارهاى پست و سخت و سنگين استفاده ميشد.
از آيات آينده و همچنين آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور دعوت فرعون و ديگر مردمان سرزمين مصر به سوى آئين خويش نيز بود، يعنى رسالت او منحصر به بنى اسرائيل نبود.
فرعون با شنيدن اين جمله كه من دليل روشنى با خود دارم ، بلافاصله گفت : اگر راست ميگوئى و نشانهاى از طرف خداوند با خود دارى آن را بياور
(قال ان كنت جئت باية فات بها ان كنت من الصادقين ).
و با اين تعبير ضمن ابراز ترديد در صدق موسى ظاهرا قيافه حقجوئى و حق طلبى به خود گرفت ، آنچنانكه يك جستجوگر به دنبال حق ميگردد.
بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر بيم و ديگرى مظهر اميد بود، و مقام انذار و بشارت او را تكميل ميكرد، نشان داد نخست عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشكارى درآمد (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
تعبير به مبين اشاره به اين است كه راستى تبديل به اژدها شد و چشمبندى و تردستى و سحر و مانند آنها نبود، به خلافكارى كه ساحران بعدا انجام دادند، زيرا در مورد آن ميگويد آنها چشمبندى كردند و عملى انجام دادند كه تصور ميشد مارهائى است كه به حركت در آمده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه 10 سوره نمل و 31 قصص ميخوانيم كه عصا همانند جان به حركت در آمد و جان در لغت به معنى مارهاى باريك و سريع السير است ، و اين تعبير با تعبير ثعبان كه به معنى اژدها و مار عظيم است ظاهرا سازگار نمى باشد.
ولى با توجه به اينكه آن دو آيه مربوط به آغاز بعثت موسى ، و آيه مورد بحث مربوط به مقابله او با فرعون است ، مشكل حل مى شود، گويا در آغاز كار، خدا موسى را تدريجا با اين معجزه عظيم آشنا ميسازد، و در صحنه اول كوچكتر و در صحنه بعد عظيمتر ظاهر ميگردد.
آيا تبديل عصا به مار عظيم ممكن است :
در هر حال تبديل عصا به مار عظيم بدون شك يك معجزه است ، و با تفسيرهاى مادى معمولى نميتوان آن را توجيه كرد، بلكه از نظر يك فرد الهى و خداپرست كه همه قوانين جهان ماده را محكوم اراده پروردگار ميداند، جاى تعجب نيست كه قطعه چوبى تبديل به حيوانى شود و اين در پرتو يك قدرت مافوق طبيعى است .
ولى نبايد فراموش كرد كه در جهان طبيعت تمام حيوانات از خاك به وجود آمده اند و چوبها و گياهان نيز از خاكند، منتها براى تبديل خاك به يك مار عظيم طبق معمول شايد ميليونها سال زمان لازم باشد، ولى در پرتو اعجاز اين زمان بقدرى كوتاه شد كه در يك لحظه همه آن تكاملها و تحولها به سرعت و پيدرپى انجام يافت و قطعه چوبى كه طبق موازين طبيعى مى توانست پس از گذشتن مليونها سال به چنين شكلى در آيد در چند لحظه چنين شكلى به خود گرفت .
و آنها كه سعى دارند براى همه معجزات انبياء توجيه هاى طبيعى و مادى كنند و جنبه اعجاز آنها را نفى نموده ، همه را به شكل يك سلسله مسائل عادى جلوه دهند هر چند بر خلاف صريح كتب آسمانى باشد، بايد موقف خود را به درستى روشن كنند كه آيا آنها به خدا و قدرت او ايمان دارند و او را حاكم بر قوانين طبيعت ميدانند يا نه ، اگر نمى دانند سخن از انبيا و معجزات آنها براى آنان بيهوده است و اگر ميدانند، دليلى بر اينگونه توجيهات تكلف آميز و مخالفت با صريح آيات قرآن نيست (گر چه در خصوص آيه مورد بحث هيچيك از مفسرين با اختلاف سليقه هائى كه دارند نديده ايم دست به توجيه مادى بزنند ولى آنچه گفتيم يك اصل كلى بود).
آيه بعد اشاره به دومين اعجاز موسى كه جنبه اميد و بشارت دارد كرده ميفرمايد: موسى دست خود را از گريبان خارج كرد، ناگهان سفيد و درخشنده در برابر بينندگان بود (و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين )
نزع در اصل به معنى برگرفتن چيزى از مكانى است كه در آن قرار گرفته ، مثلا برگرفتن عبا از دوش و لباس از تن در لغت عرب ، از آن تعبير به نزع ميشود، و همچنين جدا شدن روح از تن را نيز نزع ميگويند و به همين مناسبت گاهى به معنى خارج كردن نيز آمده است ، كه در آيه مورد بحث به همين معنى است .
گرچه در آيه سخنى از محل خارج ساختن دست به ميان نيامده است ، ولى از آيه 32 سوره قصص (اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء) استفاده مى شود كه موسى دست را در گريبان ميكرد و سپس خارج مى ساخت ، سفيدى و درخشندگى خاصى داشت ، سپس ‍ به حالت نخستين بازميگشت .
در پارهاى از روايات و تفاسير ميخوانيم كه دست موسى علاوه بر سفيدى در اين حالت به شدت مى درخشيد، ولى آيات قرآن از اين موضوع ساكت است ، اگر چه منافات با آن ندارد.
و همانطور كه گفتيم اين موضوع و معجزه سابق درباره عصا، مسلما جنبه طبيعى و عادى ندارد بلكه در رديف خارق عادات پيامبران است كه بدون دخالت يك نيروى ماوراء طبيعى امكانپذير نيست .
و نيز همانطور كه اشاره شد، موسى با نشان دادن اين معجزه ميخواهد اين حقيقت را روشن سازد كه تنها برنامه من جنبه ارعاب و تهديد ندارد، بلكه ارعاب و تهديد براى مخالفان است و تشويق و اصلاح و سازندگى و نورانيت براى مؤ منان .
آيه و ترجمه


قال الملا من قوم فرعون إ ن هذا لسحر عليم (109)
يريد أ ن يخرجكم من أ رضكم فما ذا تأ مرون(110)
قالوا أ رجه و أ خاه و أ رسل فى المدائن حشرين (111)
يأ توك بكل سحر عليم (112)

 


ترجمه :
109 - اطرافيان فرعون گفتند: بدون شك اين ساحر دانائى است !
110 - ميخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، نظر شما چيست ؟ (و در برابر او چه بايد كرد).
111 - (سپس به فرعون ) گفتند (جريان كار) او و برادرش را به تاخير انداز و جمع آورى كنندگان را به همه شهرها بفرست .
112 - تا هر ساحر دانا (و كار آزموده ) اى را به خدمت تو بياورند.
تفسير :
مبارزه شروع مى شود
در اين آيات ، سخن از نخستين واكنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و معجزاتش به ميان آمده است .
آيه نخست از قول اطرافيان فرعون چنين نقل مى كند كه آنها با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فورا وصله سحر به او بستند و گفتند اين ساحر دانا و كهنه كار و آزمودهاى است ! (قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم ).
ولى از آيات سوره شعراء استفاده مى شود كه اين سخن را فرعون درباره موسى گفت قال للملا حوله ان هذا الساحر عليم : فرعون به اطرافيان خود
گفت اين مرد ساحر دانائى است (شعراء - 34).
اما اين دو آيه هيچگونه منافاتى با هم ندارند، زيرا بعيد نيست كه اين سخن را نخست فرعون گفته باشد، چون همه چشمها به دهان او دوخته شده بود سپس اطرافيان متملق و چاپلوسش كه هيچ هدفى جز ارضاى رئيس خود نداشتند، و چشمشان همواره به دهان و قيافه و اشاره او دوخته شده است ، سخن او را تكرار كردند و يك زبان گفتند: صحيح است ، اين مرد ساحر آزمودهاى است اين برنامه اختصاص به فرعون و اطرافيان او ندارد، بلكه درباره همه ستمگران جهان و كارگردانان آنها صادق است
سپس افزودند هدف اين مرد اين است كه شما را از سرزمين و وطنتان بيرون براند (يريد ان يخرجكم من ارضكم ).
يعنى او نظرى جز استعمار و استثمار و حكومت بر مردم و توسعه طلبى و غصب سرزمين ديگران ندارد و اين كارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به اين هدف است و بعد گفتند با توجه به اين اوضاع و احوال عقيده شما در باره او چيست ؟
(فما ذا تامرون ).
يعنى درباره موسى به مشورت نشستند و به تبادل نظر و شور پرداختند زيرا ماده امر هميشه به معنى فرمان نيست ، بلكه به معنى مشورت نيز مى آيد. در اينجا بايد توجه داشت كه اين جمله نيز در سوره شعرا آيه 35 از زبان فرعون نقل شده كه او به اطرافيان خود خطاب مى كند و ميگويد درباره موسى چه مى انديشيديد و چه نظر ميدهيد؟ و گفتيم اين دو منافاتى با هم ندارند
اين احتمال نيز از طرف بعضى از مفسران داده شده است كه جمله فما ذا تامرون در آيه مورد بحث خطابى باشد كه اطرافيان فرعون به فرعون كرده اند
و صيغه جمع براى رعايت تعظيم است ، ولى احتمال اول نزديكتر به نظر ميرسد.
به هر حال نظر همگى بر اين قرار گرفت كه به فرعون گفتند درباره او و برادرش (هارون ) عجله مكن و هر گونه تصميمى در اين باره را به بعد موكول كن ، ولى مامور جمع آورى به همه شهرها بفرست (قالوا ارجه و اخاه و ارسل فى المدائن حاشرين ).
تا همه ساحران ورزيده و آزموده و دانا را به سوى تو فرا خوانند و به محضر تو بياورند (ياتوك بكل ساحر عليم ).
آيا اين پيشنهاد از طرف كارگردانان دستگاه فرعون به خاطر آن بود كه واقعا احتمال مى دادند دعوى موسى دعوى صادقانه باشد، و مى خواستند او را بيازمايند، و يا اينكه به عكس او را در دعوى خود، كاذب ميدانستند، و براى هر گونه تلاش و جنبش همانند تلاشها و جنبشهاى خودشان انگيزه سياسى قائل بودند كه براى يك سلسله مقاصد شخصى انجام گرفته است ، و از آنجا كه عجله در كشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجيبش باعث گرايش عده زيادى به او ميشد و چهره نبوت او با چهره مظلوميت و شهادت آميخته شده ، جاذبه بيشترى به خود ميگرفت ، لذا نخست به اين فكر افتادند كه عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى كنند و آبرويش را بريزند سپس او را بقتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى هميشه از نظرها فراموش گردد! احتمال دوم با قرائن موجود در آيات به نظر نزديكتر ميرسد.
آيه و ترجمه


و جاء السحرة فرعون قالوا إ ن لنا لا جرا إ ن كنا نحن الغلبين (113)
قال نعم و إ نكم لمن المقربين (114)
قالوا يموسى إ ما أ ن تلقى و إ ما أ ن نكون نحن الملقين (115)
قال أ لقوا فلما أ لقوا سحروا أ عين الناس و استرهبوهم و جاء و بسحر عظيم (116)
و أ وحينا إ لى موسى أ ن أ لق عصاك فإ ذا هى تلقف ما يأ فكون (117)
فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون (118)
فغلبوا هنالك و انقلبوا صغرين (119)
و أ لقى السحرة سجدين (120)
قالوا ءامنا برب العلمين (121)
رب موسى و هرون (122)

 


ترجمه :
113 - ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت ؟
114 - گفت : آرى ، و شما از مقربان خواهيد بود!
115 - (ساحران ) گفتند اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم !
116 - گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند مردم را چشمبندى كردند و ترسانى دند و سحر عظيمى به وجود آوردند!
117 - و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن ، ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد و) وسائل دروغين آنها را به سرعت برگرفت !
118 - (در اين موقع ) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودند باطل شد.
119 - در آنجا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند.
120 - و ساحران (همگى ) به سجده افتادند.
121 - و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم .
122 - پروردگار موسى و هارون .
تفسير :
چگونه سرانجام حق پيروز شد
در اين آيات گفتگو از درگيرى موسى (عليه السلام ) با ساحران و سرانجام كار او در اين مبارزه به ميان آمده است ، در نخستين آيه ميگويد: ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گذاشتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت (و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ).
كلمه اجر گرچه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به اينكه به صورت نكره است و نكره در اين گونه موارد براى تعظيم و بزرگداشت يك موضوع مى آيد، به معنى اجر و پاداش مهم و فوقالعادهاى است .
به خصوص اينكه اصل اجر و پاداش جاى ترديد و گفتگو نبود، آنچه آنها ميخواستند قبلا درباره آن از فرعون قول بگيرند مساله اجر و پاداش مهم و برجسته بود .
فرعون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت : آرى نه تنها اجر و پاداش مادى خواهيد داشت ، بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد! (قال نعم و انكم لمن المقربين ).
و به اين ترتيب هم وعده مال به آنها داد و هم وعده مقام بزرگ ، و از تعبير آيه اين چنين استفاده مى شود كه تقرب به فرعون در آن محيط چيزى بالاتر از مال و ثروت بود، و يك موقعيت به اصطلاح معنوى محسوب ميشد كه ميتوانست سرچشمه اموال فراوان ديگرى گردد.
سرانجام موعد معينى براى مقابله موسى (عليه السلام ) با ساحران تعيين شد و چنانكه در دو سوره طه و شعراء آمده است ، از همه مردم به عنوان يك دعوت عمومى براى مشاهده اين ماجرا دعوت به عمل آمد، و اينها نشان مى دهد كه فرعون به پيروزى نهائى خود ايمان داشت .
روز موعود فرا رسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند، يك مشت ريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميائى مخصوصى قرار داده شده بود تهيه كردند كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى در مى آمد و آن طنابها و عصاهاى توخالى را به حركت در مى آورد.
صحنه عجيبى بود، موسى (عليه السلام ) تك و تنها (فقط برادرش با او بود) در برابر انبوه جمعيت ساحران و مردم زيادى كه غالبا طرفدار و پشتيبان آنها بودند، قرار گرفت .
ساحران با غرور مخصوصى رو به سوى موسى (عليه السلام ) كردند و گفتند: يا تو شروع به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز ميكنيم و وسائل خود را مى افكنيم (قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون نحن الملقين ).
موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ گفت : شما قبلا شروع كنيد شما وسائل خود را بيفكنيد! (قال القوا).
هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند، مردم را چشمبندى كرده و با اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود، هول و وحشتى در دل مردم افكندند و سحر عظيمى در برابر آنها انجام دادند (فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاؤ ا بسحر عظيم ).
كلمه سحر همانگونه كه در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 102 گفته ايم در اصل به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است ، گاهى نيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است .
بنابراين افرادى كه با استفاده از سرعت حركات دست و مهارت در جابجا كردن اشياء مطالب را به صورت خارق العاده ، جلوه گر ميسازند و همچنين كسانى كه با استفاده كردن از خواص شيميائى و فيزيكى مرموز، مواد و اشياء مختلف آثار خارقالعادهاى به مردم نشان ميدهند، همه در عنوان ساحر داخل هستند.
علاوه بر اينها ساحران معمولا از يك سلسله تلقينهاى مؤ ثر نسبت به شنوندگان و جمله هاى اغراق آميز و گاهى هولانگيز و وحشتناك براى تكميل كار خود استفاده ميكنند كه اثر روانى فوقالعاده اى در بينندگان و شنوندگان ميگذارد، و از آيات مختلفى كه در اين سوره و سوره هاى ديگر قرآن درباره ماجراى ساحران عصر فرعون آمده چنين استفاده مى شود كه آنها از همه اين عوامل و وسائل استفاده كرده اند، جمله سحروا اعين الناس (چشم مردم را سحر كردند) و جمله استرهبوهم (مردم را به وحشت انداختند) و يا تعبيرات ديگرى
كه در سوره هاى طه و شعرا آمده است همه گواه بر اين حقيقت است .
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - صحنه عجيب سحر ساحران
قرآن با جمله و جاؤ ا بسحر عظيم به طور سربسته اشاره به اين واقعيت كرده است كه صحنهاى را كه ساحران به وجود آورده بودند بسيار مهم و حساب شده و هولانگيز بود و گرنه كلمه عظيم در اينجا به كار نميرفت .
از تواريخ و روايات و سخنان مفسران كه در ذيل اين آيات و آيات مشابه آن آمده است نيز به خوبى وسعت ابعاد اين صحنه آشكار مى شود، بنا به گفته بعضى از مفسران ، ساحران به ده ها هزار نفر بالغ ميشدند، و تعداد وسائلى كه از آن استفاده كردند نيز دهها هزار وسيله بود، و با توجه به اينكه در آن عصر، ساحران آزموده و مجرب در مصر فراوان بودند اين موضوع جاى تعجب نيست .

به خصوص اينكه قرآن در سوره طه آيه 67 ميگويد: فاوجس فى نفسه خيفة موسى يعنى صحنه به اندازهاى عظيم و وحشتانگيز بود كه حتى موسى در دل كمى ترسيد، هر چند طبق صريح نهج البلاغه ترس او به خاطر اين بوده است كه مردم ممكن است آنچنان تحت تاثير اين صحنه عظيم قرار گيرند كه باز گرداندن آنها مشكل باشد، به هر صورت همه آنها حكايت از عظمت اين صحنه ميكند.
2 - استفاده از سلاح مشابه
از اين بحث به خوبى استفاده مى شود كه فرعون با توجه به حكومت پهناورش در كشور مصر، داراى سياستهاى حساب شده شيطانى بود، براى مبارزه با موسى و هارون تنها از وسيله تهديد و ارعاب استفاده نكرد، بلكه كوشش كرد كه به گمان خود از سلاح مشابهى در برابر موسى استفاده كند، و مسلما اگر در كار خود پيروز ميشد هيچگونه نام و نشانى از موسى و مكتبش باقى نمى ماند و در آن صورت كشتن موسى (عليه السلام ) بسيار ساده و بى دردسر و موافق افكار عمومى بود، بى خبر از اينكه موسى (عليه السلام ) متكى به يك نيروى انسانى نيست كه قابل مقابله و معارضه بوده باشد، از نيروى لا يزال الهى و قدرت بيانتهاى او مدد ميگيرد كه هر مقاومتى را درهم ميكوبد و نابود مى كند، و در هر حال استفاده از سلاح مشابه بهترين راه پيروزى در برابر دشمنان سرسخت محسوب ميگردد و نيروهاى مادى را درهم ميشكند.
در اين هنگام كه همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غريو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافيانش تبسم رضايتبخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان ميدرخشيد وحى الهى به سراغ موسى (عليه السلام ) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه به كلى دگرگون شد و رنگها از چهره ها پريد و تزلزل بر اركان فرعون و يارانش افتاد، چنانكه قرآن ميگويد: ما وحى به موسى كرديم كه عصايت را بيفكن ناگهان (به صورت اژدهائى درآمد و) با دقت و سرعت ، مارهاى دروغين و وسائل قلابى ساحران را جمع كرد (و اوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذا هى تلقف ما يافكون ).
تلقف از ماده لقف (بر وزن وقف ) به معنى برگرفتن چيزى با قدرت
و سرعت است ، خواه بوسيله دهان و دندان باشد، يا بوسيله دست ، ولى در پارهاى از موارد به معنى بلعيدن نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث نيز ظاهرا به همين معنى است .
يافكون از ماده افك (بر وزن كتف ) در اصل به معنى منصرف ساختن از چيزى است و از آنجا كه دروغ انسان را از حق باز ميدارد به آن افك گفته مى شود.
بعضى از مفسران در اينجا احتمال ديگرى در معنى آيه داده اند و آن اينكه عصاى موسى پس از آنكه به صورت مار عظيمى درآمد، وسائل سحر ساحران را نبلعيد بلكه آنها را از كار انداخت و به صورت نخست بازگردانيد، و چنين تصور كرده اند كه اين كار، راه هر گونه اشتباه را بر مردم مى بست در حالى كه بلعيدن آن وسائل نميتواند، مردم را قانع سازد كه موسى ساحرى قويتر از آنها نبوده است .
ولى اين احتمال نه با جمله تلقف سازگار است و نه با تناسب مطالب آيه ، زيرا تلقف همانطور كه گفتيم به معنى برگرفتن چيزى با دقت و سرعت است نه دگرگون ساختن آن .
به علاوه اگر بنا بود اعجاز موسى (عليه السلام ) از طريق ابطال سحر ساحران آشكار شود، لزومى نداشت كه عصا به شكل مار عظيمى درآيد، آنچنان كه قرآن در آغاز اين سرگذشت بيان كرده است .
از همه اينها گذشته اگر بنابر ايجاد ترديد و وسوسه باشد، بازگشتن وسائل ساحران به شكل اول نيز قابل ترديد و وسوسه است ، زيرا ممكن است احتمال داده شود كه موسى آنچنان در سحر استاد است كه توانسته سحر ديگران را ابطال كند و به حال اول برگرداند.
بلكه چيزى كه سبب شد مردم بدانند عمل موسى (عليه السلام ) يك امر خارق عادت
الهى است كه به اتكاى نيروى بيانتهاى پروردگار انجام گرفته ، اين است كه مصر در آن زمان ساحران فراوان و بسيار آزموده داشت ، و اساتيد اين فن و ساحران پر سابقه چهره هاى شناخته شده اى در آن محيط بودند در حالى كه موسى به هيچيك از اين صفات متصف نبود، مردى به ظاهر گمنام از ميان بنى اسرائيل برخاست و دست به چنان كارى زد كه همه در مقابل آن عاجز و ناتوان ماندند، از اينجا معلوم شد كه يك نيروى غيبى در كار بوده و موسى (عليه السلام ) يك فرد عادى و معمولى نيست .
در اين هنگام حق آشكار شد و اعمال آنها كه بى اساس و نادرست بود، باطل گرديد (فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون ).
زيرا كار موسى يك واقعيت بود و اعمال آنها يك مشت تقلب و تزوير و چشم بندى و اغفال ، و شك نيست كه هيچ باطلى در برابر حق براى هميشه ياراى مقاومت ندارد.
و اين نخستين ضربتى بود كه بر پايه قدرت فرعون جبار فرود آمد.
در آيه بعد ميگويد: به اين ترتيب آثار شكست در آنها نمايان شد و همگى خوار و كوچك و ناتوان شدند (فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين ).
گرچه در تواريخ در اينجا مطالب فراوانى نوشته اند ولى حتى بدون نقل تواريخ نيز مى توان حدس زد كه در اين هنگام چه ولولهاى در ميان مردم برپا گرديد، جمعى بقدرى ترسيدند كه پا بفرار گذاشتند و عده اى فرياد ميكشيدند، بعضى بيهوش شدند، و فرعون و اطرافيانش كه با وحشت و اضطراب به اين صحنه مى نگريستند، قطرات عرق شرم بر چهره هاشان نمايان شده بود و به آينده مبهم و تاريك خود مى انديشيدند و نميتوانستند درباره چنين صحنهاى كه هيچ انتظار
آن را نداشتند فكرى كنند و براى آن راه حلى بيابند.
ضربه مهمتر آنگاه واقع شد كه صحنه مبارزه ساحران با موسى (عليه السلام ) به كلى تغيير شكل داد، ناگهان همه ساحران به زمين افتادند و براى عظمت خداوند سجده كردند (و أ لقى السحرة ساجدين ).
و فرياد زدند ما ايمان به پروردگار جهانيان آورديم (قالوا آمنا برب العالمين ).
همان پروردگار موسى و هارون (رب موسى و هارون ).
و با بيان اين جمله با صراحت اين حقيقت را بيان داشتند كه غير از اين خداى ساختگى ، پروردگارى است واقعى كه ما به او ايمان آورده ايم ، حتى به كلمه رب العالمين نيز قناعت نكردند زيرا فرعون ادعا ميكرد كه پروردگار جهانيان منم ! لذا پس از آن اضافه كردند رب موسى و هارون تا راه را به روى هر گونه سوء استفاده اى ببندند.
و اين چيزى بود كه به هيچوجه براى فرعون و دستگاه او قابل پيشبينى نبود، يعنى عده اى كه چشم اميد براى كوبيدن موسى (عليه السلام ) به آنها دوخته شده بود در صف اول مؤ منان قرار گرفتند و پيش روى عموم مردم براى خدا به خاك افتادند، و اعلام تسليم مطلق و بيقيد و شرط در برابر دعوت موسى (عليه السلام ) كردند.
البته اين موضوع كه انسانهائى اينچنين منقلب گردند نبايد جاى تعجب باشد، زيرا نور ايمان و توحيد در همه دلها وجود دارد، ممكن است پرده ها و حجابهاى اجتماعى ، زمانى كوتاه يا طولانى ، آنرا بپوشاند، اما گهگاه كه طوفانها ميوزد،
و حجابها كنار ميرود، فروغ خود را چنان آشكار ميسازد كه چشمها را خيره مى كند.
به خصوص اينكه ساحران اساتيد كهنه كارى بودند كه از همه كس به فوت و فن سحر واردتر بودند، آنها به خوبى ميتوانستند ميان معجزه و سحر فرق بگذارند، چيزى كه براى ديگران تشخيصش شايد احتياج به دقت و مطالعه داشت براى آنها از آفتاب روشنتر بود، آنها با توجه به فنون سحر كه سالها آموخته بودند، دريافتند كه كار موسى (عليه السلام ) هيچگونه شباهتى با سحر ندارد، از نيروى انسانى سرچشمه نگرفته بلكه زائيده يك قدرت ما فوق طبيعى و مافوق بشرى است ، و با توجه به اين واقعيت جاى تعجب نيست كه با آن صراحت و سرعت و بدون واهمه از آينده كار، ايمان خود را اظهار دارند.
جمله القى السحرة كه با فعل مجهول ذكر شده شاهد گويائى براى استقبال فوق العاده و تسليم مطلق ساحران در برابر موسى (عليه السلام ) است ، يعنى آنچنان جاذبه معجزه موسى (عليه السلام ) در قلب و فكر آنها اثر گذاشت كه گوئى همه را بى اختيار به زمين افكند و به اقرار و اعتراف واداشت


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -