انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 31 - 49 اعراف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


يبنى ءادم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا إ نه لا يحب المسرفين (31)
قل من حرم زينة الله التى أ خرج لعباده و الطيبت من الرزق قل هى للذين ءامنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيمة كذلك نفصل الايت لقوم يعلمون (32)

 


ترجمه :
31 - اى فرزندان آدم ! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد.
32 - بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است ؟ بگو اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى ) در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود اينچنين آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم .
تفسير :
در اين آيات به تناسب سرگذشت آدم در بهشت ، همچنان سخن از مساله پوشش تن و ساير مواهب زندگى و چگونگى استفاده صحيح از آنها است .
نخست به همه فرزندان آدم به عنوان يك قانون هميشگى كه شامل تمام اعصار و قرون مى شود دستور مى دهد كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد (يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد)
اين جمله مى تواند هم اشاره به زينتهاى جسمانى باشد كه شامل پوشيدن لباس هاى مرتب و پاك و تميز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مى شود، و هم شامل زينتهاى معنوى ، يعنى صفات انسانى و ملكات اخلاقى و پاكى نيت و اخلاص .
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى تنها اشاره به لباس خوب يا شانه كردن موها شده ، و يا اگر مى بينيم تنها سخن از مراسم نماز عيد و نماز جمعه به ميان آمده است ، دليل بر انحصار نيست بلكه هدف بيان مصداق هاى روشن است .
و همچنين اگر مى بينيم كه در بعضى ديگر از روايات ، زينت به معنى رهبران و پيشوايان شايسته تفسير شده دليل بر وسعت مفهوم آيه است كه همه زينت هاى ظاهرى و باطنى را در بر مى گيرد.
گر چه اين حكم مربوط به تمام فرزندان آدم در هر زمان است ، ولى ضمنا نكوهشى است از عمل زشت جمعى از اعراب در زمان جاهليت كه به هنگام آمدن به مسجدالحرام و طواف خانه خدا كاملا عريان و برهنه مى شدند، و هم اندرزى است به آنها كه به هنگام نماز و يا رفتن به مساجد لباس هاى كثيف و مندرس و يا لباس هاى مخصوص منزل را در تن مى كنند و در مراسم عبادت خدا به همان هيئت شركت مى نمايند، كه متاسفانه هم اكنون نيز در ميان جمعى از بى خبران مسلمانان معمول و متداول است ، در حالى كه طبق آيه فوق و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است دستور داريم بهترين لباس هاى خود را به هنگام شركت در مساجد بپوشيم .
در جمله بعد اشاره به مواهب ديگر يعنى خوردنيها و آشاميدنيهاى پاك و پاكيزه مى كند و مى گويد از آنها بخوريد و بنوشيد (و كلوا و اشربوا).
اما چون طبع زياده طلب انسان ، ممكن است از اين دو دستور سوء استفاده كند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آميز از پوشش و تغذيه صحيح ، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذير را پيش گيرد، بلافاصله اضافه مى كند ولى اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد (و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ).
كلمه اسراف كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كميت و كيفيت و بيهوده گرائى و اتلاف و مانند آن را شامل مى شود، و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويق به استفاده كردن از مواهب آفرينش ، فورا جلو سوء استفاده را گرفته و به اعتدال توصيه مى كند.
در آيه بعد با لحن تندترى به پاسخ آنها كه گمان مى برند تحريم زينتها و پرهيز از غذاها و روزيهاى پاك و حلال ، نشانه زهد و پارسائى و مايه قرب به پروردگار است ، مى پردازد و مى گويد: اى پيامبر بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگانش آفريده و همچنين مواهب و روزيهاى پاكيزه را تحريم كرده است (قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق ).
اگر اين امور، بد بود، خدا نمى آفريد، و اكنون كه براى استفاده بندگانش آفريده است چگونه ممكن است آنها را تحريم كند؟ مگر ميان دستگاه آفرينش و دستورات دينى تضاد ممكن است وجود داشته باشد؟!
سپس براى تاكيد اضافه مى كند: به آنها بگو اين نعمتها و موهبتها براى افراد با ايمان در اين زندگى دنيا آفريده شده ، اگر چه ديگران نيز بدون داشتن شايستگى از آن استفاده مى كنند ولى در روز قيامت و زندگى عاليتر كه صفوف كاملا از هم مشخص مى شوند، اينها همه در اختيار افراد با ايمان و درستكار قرار مى گيرد، و ديگران به كلى از آن محروم مى شوند! (قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامة )
بنابراين چيزى كه در دنيا و آخرت مال آنها است و مخصوصا در جهان ديگر اختصاص به آنها دارد چگونه ممكن است تحريم گردد؟ حرام چيزى است كه مفسده انگيز باشد، نه نعمت و موهبت .
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده است كه اين مواهب در دنيا اگر چه آميخته با گرفتاريها و گاهى با غم و رنجها و اندوه ها است ، ولى در سراى ديگر خالص از همه اين ناملايمات در اختيار مؤ منان قرار خواهد گرفت (ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد).
در پايان آيه به عنوان تاكيد مى گويد: اين چنين آيات و احكام خود را براى جمعيتى كه آگاهند و مى فهمند تشريح مى كنيم (كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون ).
زينت و تجمل از نظر اسلام
در مورد استفاده از انواع زينتها، اسلام مانند تمام موارد، حد اعتدال را انتخاب كرده است ، نه مانند بعضى كه مى پندارند استفاده از زينتها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد مخالف زهد و پارسائى است ، و نه مانند تجمل پرستانى كه غرق در زينت و تجمل مى شوند، و تن به هر گونه عمل نادرستى براى رسيدن به اين هدف نامقدس مى دهند.
و اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگيريم مى بينيم كه تعليمات اسلام در اين زمينه درست هماهنگ ويژگيهاى روح انسان و ساختمان جسم او است .
توضيح اينكه :
به گواهى روانشناسان ، حس زيبائى يكى از چهار بعد روح انسانى است كه به ضميمه حس نيكى ، و حس دانائى ، و حس مذهبى ، ابعاد اصلى روان آدمى را تشكيل مى دهند، و معتقدند تمام زيبائيهاى ادبى ، شعرى ،
صنايع ظريفه ، و هنر به معنى واقعى همه مولود اين حس است ، با وجود اين چگونه ممكن است ، يك قانون صحيح ، اين حس اصيل را در روح انسان خفه كند، و عواقب سوء عدم اشباع صحيح آن را ناديده بگيرد.
لذا در اسلام : استفاده كردن از زيبائيهاى طبيعت ، لباسهاى زيبا و متناسب ، به كار بردن انواع عطرها، و امثال آن ، نه تنها مجاز شمرده شده بلكه به آن توصيه و سفارش نيز شده است ، و روايات زيادى در اين زمينه از پيشوايان مذهبى در كتب معتبر نقل شده است .
به عنوان نمونه در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه به نماز برمى خواست بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد سؤ ال كردند چرا بهترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود: ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عند كل مسجد.
خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.
در حديث ديگرى مى خوانيم كه يكى از زاهدان ريائى به نام عباد بن كثير با امام صادق (عليه السلام ) روبرو شد، در حالى كه امام (عليه السلام ) لباس نسبتا زيبائى بر تن داشت ، به امام گفت : تو از خاندان نبوتى ، و پدرت (على عليه السلام ) لباس بسيار ساده مى پوشيد چرا چنين لباس جالبى بر تن تو است ؟ آيا بهتر نبود كه لباسى كم اهميت تر از اين مى پوشيدى ، امام فرمود: واى بر تو اى عباد!، من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق :
چه كسى حرام كرده است زينتهائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاى پاكيزه را؟ ... و روايات متعدد ديگر.
اين تعبير كه خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد، و يا تعبير به اينكه خداوند زيبائيها را آفريده ، همگى اشاره به اين حقيقت است كه اگر استفاده از هر گونه زيبائى ، ممنوع بود، خداوند هرگز اينها را نمى آفريد، آفرينش زيبائيها در جهان هستى خود دليل بر اين است كه خالق زيبائيها آن را دوست دارد.
ولى مهم اينجاست كه غالبا در اين گونه موضوعات ، مردم راه افراط را مى پويند، و با بهانه هاى مختلف رو به تجمل پرستى مى آورند، و به همين دليل قرآن مجيد - همانطور كه گفتيم - بلافاصله بعد از ذكر اين حكم اسلامى از اسراف و زياده روى و تجاوز از حد، مسلمانان را بر حذر مى دارد، در بيش از بيست مورد در قرآن مجيد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نكوهش گرديده است (درباره اسراف در ذيل آيات متناسب مشروحا سخن خواهيم گفت ).
به هر حال روش قرآن و اسلام در اين مورد، روش موزون و معتدلى است كه نه جمود دارد و تمايلات زيباپسندى روح انسان را در هم مى كوبد، و نه بر اعمال مسرفان و تجمل پرستان و شكمخواران صحه مى گذارد مخصوصا در جوامعى كه افراد محروم و بينوا وجود داشته باشد حتى از زينتهاى معتدل نيز نهى مى كند، و لذا مى بينيم در بعضى از روايات هنگامى كه از بعضى امامان سؤ ال مى كردند چرا لباس فاخر پوشيده ايد در حالى كه جد شما على (عليه السلام ) چنين لباسى در تن نمى كرد؟ در پاسخ مى فرمودند مردم آن زمان در شدت و فشار بودند و مى بايست چنين شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفه ترى دارند و در چنين شرائطى استفاده از اين زينتها (در حدود معقول ) مانعى ندارد.
يك دستور مهم بهداشتى
جمله كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه در آيه فوق آمده است ، گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد، اما امروز
ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سرچشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى است براى قلب و ساير دستگاه هاى بدن ، و هم منبع آماده اى است براى انواع عفونتها و بيماريها، لذا براى درمان بسيارى از بيماريها، نخستين گام همين است كه اين مواد مزاحم كه در حقيقت زباله هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاكسازى جسم عملى گردد.
عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم ، اسراف و زياده روى در تغذيه و به اصطلاح پرخورى است ، و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايت اعتدال در غذا نيست مخصوصا در عصر و زمان ما كه بيماريهاى گوناگونى مانند بيمارى قند، چربى خون ، تصلب شرائين ، نارسائيهاى كبد و انواع سكته ها، فراوان شده ، افراط در تغذيه با توجه به عدم تحرك جسمانى كافى ، يكى از عوامل اصلى محسوب مى شود، و براى از بين بردن اينگونه بيماريها راهى جز حركت كافى و ميانه روى در تغذيه نيست .
مفسر بزرگ ما، مرحوم طبرسى در مجمع البيان مطلب جالبى نقل مى كند كه هارون الرشيد طبيبى مسيحى داشت كه مهارت او در طب معروف بود، روزى اين طبيب به يكى از دانشمندان اسلامى گفت : من در كتاب آسمانى شما چيزى از طب نمى يابم ، در حالى كه دانش مفيد بر دو گونه است : علم اديان و علم ابدان ، او در پاسخش چنين گفت : خداوند همه دستورات طبى را در نصف آيه از كتاب خويش آورده است كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد و پيامبر ما نيز طب را در اين دستور خويش ‍ خلاصه كرده است المعدة بيت الادواء و الحمية رأ س كل دواء و اعط كل بدن ما عودته : معده خانه همه بيماريها است ، و امساك سرآمد همه داروها است و آنچه بدنت را
عادت داده اى (از عادات صحيح و مناسب ) آن را از او دريغ مدار.
طبيب مسيحى هنگامى كه اين سخن را شنيد گفت : ما ترك كتابكم و لا نبيكم لجالينوس طبا!: قرآن شما و پيامبرتان براى جالينوس ‍ (طبيب معروف ) طبى باقى نگذارده است .
كسانى كه اين دستور را ساده فكر مى كنند، خوب است در زندگى خود آن را بيازمايند تا به اهميت و عمق آن آشنا شوند، و معجزه رعايت اين دستور را در سلامت جسم و تن خود ببينند.
آيه و ترجمه


قل إ نما حرم ربى الفوحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق و أ ن تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطنا و أ ن تقولوا على الله ما لا تعلمون (33)
 


ترجمه :
33 - بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان ، حرام كرده است و (همچنين ) گناه و ستم بدون حق ، و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد.
تفسير :
محرمات الهى
بارها ديده ايم كه قرآن مجيد هر گاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مى گويد، تا هر دو بحث ، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و به
طور عموم ، و سپس به طور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى گذارد.
در آغاز از تحريم فواحش سخن مى گويد و مى فرمايد: اى پيامبر بگو: پروردگار من تنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است اعم از اينكه آشكار باشد يا پنهان (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ).
فواحش جمع فاحشه به معنى خصوص اعمالى است كه فوق العاده زشت و ناپسند است نه همه گناهان ، و شايد تاكيد روى اين مطلب كه خواه پنهان باشد يا آشكار، از اين جهت است كه عربهاى جاهلى ، عمل زشت منافى عفت را اگر پنهانى انجام مى شد، مجاز مى شمردند، و تنها در صورتى كه آشكار باشد ممنوع مى دانستند.
سپس موضوع را تعميم داده و به تمام گناهان اشاره مى كند و مى گويد (و الاثم )
اثم در اصل به معنى هر گونه كارى است كه زيانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسان گردد، و او را از رسيدن به ثواب و پاداش ‍ نيك باز دارد، بنابراين هر نوع گناهى در مفهوم وسيع اثم داخل است .
ولى بعضى از مفسران ، اثم را در اينجا تنها به معنى شراب گرفته اند، و شعر معروف ،
شربت الاثم حتى ضل عقلى كذاك الاثم يصنع بالعقول
آنقدر اثم (شراب ) نوشيدم كه عقلم گم شد، آرى شراب ، با عقل آدمى اين چنين مى كند.
ولى ظاهر اين است كه اين معنى تمام مفهوم اثم نيست بلكه يكى از افراد روشن آن است .
بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذارده ، مى گويد:
و هر گونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران (و البغى بغير الحق )
بغى به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى غالبا به كوششهائى گفته مى شود كه براى غصب حق ديگران است و لذا مفهوم آن غالبا با مفهوم ظلم و ستم مساوى است .
روشن است توصيف بغى در آيه مورد بحث ، به غيرالحق از قبيل توضيح و تاكيد روى معنى بغى است .
سپس اشاره به مساله شرك كرده ، مى گويد: و نيز پروردگار من ، حرام كرده كه شريكى بى دليل براى او قائل شويد (و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا).
در اينجا نيز روشن است كه جمله ما لم ينزل به سلطانا براى تاكيد و توجه به اين حقيقت است كه مشركان هيچگونه دليل و گواه منطقى و خردپسندى در كار خود ندارند، و كلمه سلطان به معنى هر گونه دليل و گواهى است كه باعث تسلط و پيروزى انسان بر مخالف مى شود.
آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مى كند نسبت دادن چيزى به خدا بدون علم و آگاهى است (و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ).
درباره سخن گفتن بدون علم ، ذيل آيه 28 همين سوره نيز بحث كرده ايم . در آيات قرآن و روايات اسلامى روى اين مساله زياد تاكيد شده و مسلمانان به شدت از گفتن چيزهائى كه نمى دانند، ممنوع شده اند، تا آنجا كه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : من افتى بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الارض : آن كس كه بدون علم و آگاهى فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند.
و اگر درست در وضع جوامع انسانى و بدبختيهائى كه دامن آنها را مى گيرد دقت كنيم خواهيم ديد كه قسمت مهمى از اين بدبختيها از شايعه سازى و سخن گفتن بدون اطلاع و گواهى به ناحق و اظهار نظرهاى بى مدرك سرچشمه مى گيرد.
آيه و ترجمه


و لكل أ مة أ جل فإ ذا جاء أ جلهم لا يستأ خرون ساعة و لا يستقدمون (34)
 


ترجمه :
34 - براى هر قوم و جمعيتى زمان و مدت (معينى ) است و به هنگامى كه مدت آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخير مى كنند و نه بر آن پيشى مى گيرند.
تفسير :
هر جمعيتى سرانجامى دارد
در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مى كند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سرانجام و سرنوشت گنهكاران كه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مى شود.
نخست مى گويد: براى هر امتى زمان و مدت معينى وجود دارد (و لكل امة اجل ).
و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظه اى تاخير خواهند كرد و نه لحظه اى بر آن پيشى مى گيرند (فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون )
يعنى ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند ملتهائى از صفحه روى زمين برچيده مى شوند، و بجاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مى گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست بلكه اقوام و جمعيتها و جامعه ها را نيز
در بر مى گيرد.
با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن پرورى مى باشد
هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهائى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه هاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مى كنند. بررسى فناى تمدنهائى همچون تمدن بابل ، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان ، و آشوريان ، و مسلمانان اندلس ، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مى دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودى كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتى ساعتى نتوانستند پايه هاى لرزان حكومتهاى خويش را نگاه دارند.
بايد توجه داشت كه ساعت در لغت به معنى كمترين وقت است ، گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار كمى از زمان مى آيد اگر چه امروز معنى معروف آن يك بيست و چهارم مدت شبانه روز است .
پاسخ به يك اشتباه
بعضى از مذاهب ساختگى كه در قرون اخير پيدا شده اند براى رسيدن به اهداف خود، لازم ديده اند كه قبل از هر چيز پايه هاى خاتميت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به گمان خويش متزلزل سازند، لذا بعضى از آيات قرآن را كه هيچ دلالتى بر هدف آنها ندارد به كمك تفسير به راءى ، و سفسطه بر مقصود خود منطبق ساخته اند از جمله آيه مورد بحث است ، آنها مى گويند: قرآن گفته است هر امتى پايانى دارد و منظور از امت ، مذهب است بنابراين مذهب اسلام نيز بايد پايانى داشته باشد!
بهترين راه براى درك چگونگى اين استدلال اين است كه معنى واقعى امت را در لغت ، و سپس در قرآن مجيد، مورد بررسى قرار دهيم .
از بررسى كتب لغت و همچنين موارد استعمال اين كلمه در قرآن كه بالغ بر 64 مورد مى شود چنين استفاده مى گردد كه امت در اصل به معنى جمعيت و گروه است .
مثلا در داستان موسى مى خوانيم و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون : هنگامى كه به آبگاه شهر مدين رسيد، جمعيتى را مشاهده كرد كه (براى خود و چهارپايانشان ) مشغول آب كشيدن هستند و نيز در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم : و لتكن منكم امة يدعون الى الخير: بايد جمعيتى از شما باشند كه دعوت به نيكيها كنند.
و نيز مى خوانيم : و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما: ما بنى اسرائيل را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم .
و نيز مى خوانيم : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم : جمعيتى (از ساكنان شهر ايله از بنى اسرائيل ) گفتند: چرا اندرز مى دهيد افراد گناهكارى را كه خداوند آنها را هلاك خواهد كرد ... (اعراف - 164)
از اين آيات به خوبى روشن مى شود كه امت به معنى جمعيت و گروه است ، نه به معنى مذهب و نه به معنى پيروان مذهب ، و اگر مى بينيم كه به پيروان مذهب امت گفته مى شود، به خاطر آن است كه آنها نيز براى خود گروهى هستند.
بنابراين معنى آيه مورد بحث اين است كه هر جمعيت و گروهى ، سرانجامى
خواهند داشت ، يعنى نه تنها تك تك مردم ، عمرشان پايان مى پذيرد بلكه ملتها هم مى ميرند و متلاشى مى شوند و منقرض مى گردند اصولا در هيچ مورد امت ، در معنى مذهب به كار نرفته است ، و به اين ترتيب آيه مورد بحث هيچگونه ارتباطى به مساله خاتميت ندارد.
آيه و ترجمه


يبنى ءادم إ ما يأ تينكم رسل منكم يقصون عليكم ءايتى فمن اتقى و أ صلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (35)
و الذين كذبوا بايتنا و استكبروا عنها أ ولئك أ صحب النار هم فيها خلدون (36)

 


ترجمه :
35 - اى فرزندان آدم ! اگر رسولانى از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند (از آنها پيروى كنيد) زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنها هست و نه غمناك مى شوند.
36 - و آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند اهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند.
تفسير :
دستور ديگرى به همه فرزندان آدم
بار ديگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته ، مى گويد: اى فرزندان آدم اگر رسولانى از خودتان (از طرف من ) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما
عرضه مى دارند از آنها پيروى كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى (يا بنى آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ).

و در آيه بعد اضافه مى كند اما آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن ، خضوع ننمايند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند (و الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).
پاسخ به يك سفسطه ديگر
همانطور كه در آيات گذشته گفتيم جمعى از دين سازان قرون اخير براى صاف كردن جاده ادعاهاى خود پاره اى از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعى هستند كه دليل بر نفى خاتميت است ، در حالى كه ارتباطى با آن ندارد.
يكى از آنها آيه فوق است ، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند مى گويند: اين آيه با توجه به جمله ياتينكم كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگرى مبعوث شوند.
ولى اگر كمى به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مى گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انسانى و تمامى فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مى شود زيرا
شك نيست كه براى مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادى آمدند كه نام عده قابل ملاحظه اى از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگرى نيز در كتب تواريخ ثبت است .
منتها اين عده از دين سازان براى اغفال مردم ، آيات گذشته را به دست فراموشى مى سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص ‍ مسلمانان مى گيرند و از آن نتيجه گيرى مى كنند كه امكان رسولان ديگرى در كار است .
اينگونه سفسطه ها سابقه بسيار دارد مخصوصا در ميان اينها كه آيه يا جمله اى از يك آيه را از بقيه جدا مى كنند و قبل و بعد آنرا ناديده مى گيرند و بر مفهومى كه تمايل دارند تطبيق مى دهند هر چند ضد مفهوم واقعى آن باشد.
آيه و ترجمه


 


فمن أ ظلم ممن افترى على الله كذبا أ و كذب بايته أ ولئك ينالهم نصيبهم من الكتب حتى إ ذا جاءتهم رسلنا يتوفونهم قالوا أ ين ما كنتم تدعون من دون الله قالوا ضلوا عنا و شهدوا على أ نفسهم أ نهم كانوا كفرين (37)
 


ترجمه :
37 - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند يا آيات او را تكذيب مى نمايند؟ آنها نصيبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب اين جهان ) مى برند تا زمانى كه فرستادگان ما (فرشتگان قبض ارواح ) به سراغ آنها روند و جانشان را بگيرند از آنها مى پرسند: كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى خوانديد؟ (چرا به يارى شما نمى آيند؟) مى گويند آنها (همه ) گم شدند (و از ما دور گشتند) و بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند!
تفسير :
از اين آيه به بعد قسمتهاى مختلفى از سرنوشت شومى كه در انتظار افترا گويان و تكذيب كنندگان آيات خدا است ، بيان شده ، نخست به چگونگى حال آنها به هنگام مرگ اشاره كرده مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند و يا آيات او را تكذيب مى كنند؟! (فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب باياته )
همانطور كه در سوره انعام ذيل آيه 21 اشاره كرده ايم ، در چندين آيه از قرآن با تعبيرهاى مختلفى ، ستمكارترين مردم معرفى شده اند، ولى صفاتى كه براى آنها بيان شده همه به يك ريشه باز مى گردد و آن شرك و بت پرستى و تكذيب آيات پروردگار است ، در آيه مورد بحث ، علاوه بر تكذيب آيات الهى ، تهمت و افتراء بر خدا به عنوان صفت بارز آنان ، ذكر شده است .
با توجه به اينكه از ديدگاه قرآن ، ريشه تمام بدبختيها شرك و سرمايه همه سعادتها توحيد است ، روشن مى شود كه چرا اين افراد گمراه و گمراه كننده ، ستمكارترين مردمند، اينها هم به خويشتن ظلم مى كنند هم به جامعه اى كه به آن تعلق دارند، بذر نفاق و پراكندگى را در همه جا مى پاشند و مانع بزرگى بر سر راه وحدت صفوف و پيشرفتها و اصلاحات واقعى هستند.
سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنين توصيف مى كند آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برايشان مقدر شده است مى برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى گيرند، تا پيمانه عمرشان لبريز گردد و به اجل نهائى برسد، در اين هنگام فرشتگان ما كه مامور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى آيند (اولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب حتى اذا جائتهم رسلنا يتوفونهم ).
منظور از كتاب در جمله بالا مقدراتى است كه خداوند براى بندگان خود از نعمتهاى مختلف اين جهان قرار داده است ، اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور از كتاب كيفر الهى و يا اعم از هر دو بوده باشد.
ولى با توجه به كلمه حتى كه معمولا اشاره به پايان چيزى است روشن مى شود كه منظور تنها نعمتهاى گوناگون دنيا است كه هر كسى اعم از نيكوكار و بدكار سهمى از آن دارد و به هنگام مرگ پايان مى گيرد نه كيفرها و مجازاتهاى الهى كه با مرگ پايان نمى يابد و تعبير به كتاب از اين مقدرات به خاطر آن است كه شباهت به مسائلى دارد كه سهم بندى و نوشته مى شود.
به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى شود، نخستين بار با توبيخ و سرزنش فرشتگان پروردگار كه مامور گرفتن جانشان هستند روبرو مى شوند، آنها مى پرسند كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى پرستيديد و يك عمر از آنها دم مى زديد و همه چيز خود را نابخردانه در پاى آنها مى ريختيد؟! (قالوا اين ما كنتم تدعون من دون الله ).
آنها چون دست خود را از همه چيز كوتاه مى بينند و پندارهائى را كه درباره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش بر آب مشاهده مى كنند، در پاسخ مى گويند: آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند اثرى از آنها نمى بينيم و هيچگونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بيهوده بود (قالوا ضلوا عنا).
و به اين ترتيب خودشان بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند (و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ).
گر چه ظاهر مساله اين است كه فرشتگان سؤ الى مى كنند و آنها نيز پاسخ مى گويند، ولى در واقع اين يكى از مجازاتهاى روانى براى آنها است كه آنها را متوجه
وضع ناگوارى كه بر اثر اعمالشان دامن آنها را گرفته است مى نمايند و به آنها نشان مى دهند كه چگونه يك عمر در بيراهه ها سرگردان بوده و تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست داده اند و هيچ چيز نيندوخته اند، در حالى كه راه بازگشت به روى آنها بسته است و اين نخستين تازيانه آتشين مجازات الهى است كه بر روح آنها نواخته مى شود.
آيه و ترجمه


قال ادخلوا فى أ مم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار كلما دخلت أ مة لعنت أ ختها حتى إ ذا اداركوا فيها جميعا قالت أ خرئهم لا ولئهم ربنا هؤ لاء أ ضلونا فاتهم عذابا ضعفا من النار قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون (38)
و قالت أ ولئهم لا خرئهم فما كان لكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون (39)

 


ترجمه :
38 - (خداوند به آنها) مى گويد: داخل شويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس در آتش ، هر زمان گروهى وارد مى شوند گروه ديگر را لعن مى كنند تا همگى با ذلت در آن قرار گيرند (در اين هنگام ) گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى گويند: خداوندا! اينها بودند كه ما را گمراه ساختند پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن (كيفرى براى گمراهيشان و كيفرى به خاطر گمراه ساختن ما) مى گويد براى هر كدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى دانيد (زيرا پيروان نيز اگر گرد پيشوايان ستمگر و گمراه را نگرفته بودند آنها قدرتى بر اغواى
دگران نمى داشتند).
39 - و پيشوايان آنها به پيروان خود مى گويند شما امتيازى بر ما نداريد پس بچشيد عذاب (الهى ) را در برابر آنچه انجام مى داديد.
تفسير :
درگيرى پيشوايان و پيروان گمراه در دوزخ !
در اين آيات همچنان بيان سرنوشت شوم تكذيب كنندگان آيات خدا دنبال مى گردد:
در آيات گذشته صحنه اى كه به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى دهد ترسيم شده بود و در اينجا صحنه برخورد گروه هاى اغوا كننده و اغوا شونده را در قيامت شرح مى دهد:
در روز رستاخيز خداوند به آنها مى گويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس كه پيش از شما بودند، قرار گيريد و در آتش ‍ داخل شويد (قال ادخلوا فى امم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار).
اين فرمان ممكن است به صورت يك فرمان تكوينى باشد يعنى خداوند عملا آنها را در يك جا قرار دهد، و يا اينكه شبيه يك فرمان تشريعى صادر شود كه با گوش خود بشنوند و ناچار از اطاعت آن بوده باشند.
هنگامى كه همگى در آتش ورود كردند برخوردشان با هم مسلكهايشان شروع مى شود، برخوردى عجيب و عبرت انگيز، هر دسته اى كه وارد دوزخ مى شود به ديگرى لعن و نفرين مى كند و او را مسئول بدبختى خويش مى داند (كلما دخلت امة لعنت اختها)
شايد بارها گفته ايم صحنه قيامت انعكاس بزرگى از صحنه هاى اين دنيا است ، در اين جهان نيز بارها ديده ايم كه هر گروه از گروه هاى منحرف به دسته ديگر بد مى گويد و از او متنفر است ، به عكس پيامبران الهى و افراد صالح و مصلح هر كدام آمده اند برنامه ديگرى را تاييد كرده اند و پيوستگى خود را در هدف با يكديگر اعلام داشته اند.
مطلب به همين جا پايان نمى پذيرد، هنگامى كه همگى با ذلت و خوارى در محيط شرر بار دوزخ قرار مى گيرند، شكايات آنها به پيشگاه پروردگار از يكديگر شروع مى شود، نخست فريب خوردگان زبان به شكايت مى گشايند و چون راه نجاتى براى خود نمى بينند عرضه مى دارند پروردگارا اين اغواگران بودند كه ما را گمراه ساختند، خدايا عذاب و كيفر آنها را مضاعف كن ، كيفرى به خاطر گمراه بودن ، و كيفرى به خاطر گمراه كردن ما (حتى اذا اداركوا فيها جميعا قالت اخريهم لاوليهم ربنا هؤ لاء اضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار).
شك نيست كه اين درخواست كاملا منطقى و بجا است و حتى بدون درخواست اغواگران چنين كيفرى را دارند، زيرا آنها بار مسئوليت انحراف فريب خوردگان را نيز بر دوش مى كشند، بدون اينكه از مسئوليت خود آنها كاسته شود، ولى عجيب اين است كه در پاسخ به آنها گفته مى شود، مجازات هر دو دسته از شما مضاعف است ولى نمى دانيد چرا؟! (قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون ).
با دقت روشن مى شود كه چرا گروه پيروان نيز مجازات مضاعف دارند، زيرا هيچگاه پيشوايان ظلم و ستم و سركردگان انحراف و گمراهى به تنهائى نمى توانند برنامه هاى خود را پياده كنند و اين پيروان سرسخت و لجوج هستند كه به آنها در رسيدن به اين هدف قدرت و توان مى بخشند و به اصطلاح تنور آنها را داغ كرده و پاى پرچمشان سينه مى زنند، بنابراين ، اين دسته نيز بايد كيفر مضاعف داشته
باشد، كيفرى به خاطر گمراهى خود و كيفرى به خاطر حمايت از ظالم و ستمگر و پيشوايان گمراه .
به همين دليل در حديث معروفى كه از امام كاظم (عليه السلام ) درباره يكى از دوستانش بنام صفوان نقل شده مى خوانيم كه به هنگام نهى او از همكارى با دستگاه هارون الرشيد ستمگر فرمود: اگر مردم دستگاه آنها را گرم نكنند و به حمايتشان نشتابند چگونه مى توانند حق پيشوايان عادل را غصب كنند.
در آيه بعد پاسخ پيشوايان گمراه را چنين نقل مى كند كه آنها به پيروان خود مى گويند شما هيچ تفاوتى با ما نداريد، يعنى اگر ما گفتيم شما تاييد كرديد و اگر گام برداشتيم كمك نموديد و اگر ستم نموديم شما يار و مددكار ما بوديد، بنابراين شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناك الهى را بچشيد (و قالت اوليهم لاخريهم فما كان لكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون ).
منظور اولى طايفه نخستين ، يعنى پيشوايان و منظور از اخرى گروه پيروان مى باشد.
آيه و ترجمه


إ ن الذين كذبوا بايتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم أ بوب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين (40)
لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزى الظلمين (41)

 


ترجمه :
40 - آنها كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند درهاى آسمان برويشان گشوده نمى شود و (هيچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن خياطى بگذرد! (يعنى بهيچوجه امكان ندارد) اينچنين گنهكاران را جزا مى دهيم .
41 - براى آنها بسترهائى از (آتش ) دوزخ و روى آنها پوششهائى (از آن ) است و اينچنين ظالمان را جزا مى دهيم .
تفسير :
بار ديگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متكبر و لجوج يعنى آنها كه زير بار آيات پروردگار نمى روند و در برابر حق تسليم نيستند رفته مى گويد: كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود (ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء).
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : اما المؤ منون فترفع اعمالهم و ارواحهم الى السماء فتفتح لهم ابوابها و اما الكافر فيصعد بعمله و روحه
حتى اذا بلغ الى السماء نادى مناد اهبطوا به الى سجين : (اما مؤ منان ، اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مى شود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما كافر روح و عملش را بالا مى برند تا به آسمان برسد در اين هنگام كسى صدا مى زند آن را به سوى سجين (دوزخ ) پائين ببريد.
به همين مضمون رواياتى نيز از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير طبرى و ساير تفاسير در ذيل آيه مورد بحث نقل شده است .
ممكن است منظور از آسمان در اينجا معنى ظاهر آن باشد، و نيز ممكن است كنايه از مقام قرب خدا بوده باشد همانطور كه در آيه 9 سوره فاطر مى خوانيم : اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه :(سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى روند و عمل صالح را ترفيع مى دهد).
سپس اضافه مى كند: (آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد)! (و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط).
اين تعبير كنايه لطيفى از محال بودن اين امر است ، در واقع براى اينكه عدم امكان دخول اين افراد در بهشت به صورت يك مساله حسى در آيد، اين مثال انتخاب شده است ، تا همانطور كه هيچكس ترديد ندارد كه ممكن نيست شتر با آن جثه بزرگش از سوراخ باريك سوزن عبور كند، همينطور مسلم بدانند راهى براى ورود افراد بى ايمان متكبر در بهشت مطلقا موجود نيست !.
جمل در لغت به معنى شترى است كه تازه دندان برآورده ، ولى يكى از معانى جمل طنابهاى محكمى كه كشتى ها را با آن مهار مى كنند، نيز مى باشد و از آنجا كه طناب و سوزن تناسب بيشترى با هم دارند، بعضى اين معنى را در تفسير
آيه بهتر دانسته اند، ولى بيشتر مفسران اسلامى معنى اول را ترجيح داده اند، و حق با آنها است زيرا:
اولا - در روايات پيشوايان اسلام نيز تعبيراتى ديده مى شود كه با تفسير اول متناسب است .
ثانيا - نظير اين تفسير در باره ثروتمندان (خودخواه و متكبر) نيز در انجيل ديده ، در انجيل لوقا باب 18 جمله 24 و 25 چنين مى خوانيم كه عيسى فرمود : چه بسيار مشكل است كسانى را كه صاحبان دولتند درآمدن در ملكوت خدا، زيرا آسانتر است شتر را كه در چشمه سوزن درآيد از اينكه صاحب دولتى در ملكوت خدا داخل شود.
حداقل از اين جمله چنين استفاده مى شود كه اين كنايه ، از قديم در ميان اقوام معمول بوده است .
هم امروز نيز در ميان ما اين ضرب المثل درباره افرادى كه گاهى زياد سختگيرند و گاهى بسيار آسان مى گيرند رائج است ، مى گويند فلانكس گاهى از دروازه وارد نمى شود، ولى گاهى از چشمه سوزن عبور مى كند.
ثالثا - با توجه به اينكه كلمه جمل بيشتر در معنى اول به كار مى رود و استعمال اين كلمه در معنى طناب ضخيم بسيار كم است تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.
در پايان آيه براى تاكيد و توضيح بيشتر اضافه مى كند، اين چنين گنهكاران را كيفر ميدهيم (و كذلك نجزى المجرمين ).
در آيه بعد، به قسمتى ديگر از مجازات دردناك آنها اشاره كرده مى گويد: براى اين گونه افراد، بسترهائى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهائى
از همان آتش سوزان قرار دارد (لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش )
و باز براى تاكيد اضافه مى كند اين چنين ظالمان و ستمگران را كيفر مى دهيم (و كذلك نجزى الظالمين ).
جالب اينكه گاهى از آنها به عنوان (مجرم ) و گاهى (ظالم ) و گاهى (تكذيب كننده آيات پروردگار) و گاهى (متكبر) تعبير مى كند كه همه آنها در واقع به يك حقيقت برمى گردد.
آيه و ترجمه


و الذين ءامنوا و عملوا الصلحت لا نكلف نفسا إ لا وسعها أ ولئك أ صحب الجنة هم فيها خلدون (42)
و نزعنا ما فى صدورهم من غل تجرى من تحتهم الا نهر و قالوا الحمد لله الذى هدئنا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا أ ن هدئنا الله لقد جاءت رسل ربنا بالحق و نودوا أ ن تلكم الجنة أ ورثتموها بما كنتم تعملون (43)

 


ترجمه :
42 - و كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند - هيچكس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كنيم - اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.
43 - و آنچه در دلها از كينه و حسد دارند برمى كنيم (تا در صفا و صميميت با هم زندگى كنند) و از زير (قصرها و درختان ) آنها نهرها جريان دارد و مى گويند سپاس مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر او ما را هدايت نكرده بود ما (به اينها) راه نمى يافتيم مسلما فرستادگان پروردگار ما حق مى گفتند، و (در اين هنگام ) ندا داده مى شود كه اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى داديد به ارث برديد .
تفسير :
آرامش كامل و سعادت جاويدان
همانگونه كه سابقا اشاره كرديم ، روش قرآن اين است كه براى تاكيد مطلب ، گروه هاى مختلف و سرنوشت آنها را در برابر يكديگر نهاده و با مقايسه
به يكديگر چگونگى وضع آنها را تشريح مى كند، در آيات گذشته بحث از سرنوشت منكران آيات خدا و متكبران و ظالمان بود، در اينجا آينده روشن افراد با ايمان را چنين شرح مى دهد: كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات ... اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ).
ولى در ميان اين جمله (يعنى در ميان (مبتدا) و (خبر)) يك جمله معترضه كه اشاره به پاسخ بسيارى از سوالات است بيان كرده ، مى گويد: ما هيچكس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كنيم (لا نكلف نفسا الا وسعها).
اشاره به اينكه كسى تصور نكند كه قرار گرفتن در صف افراد با ايمان و انجام عمل صالح در دسترس همه كس نيست و جز افراد معدودى قدرت بر وصول به آن ندارند، زيرا تكاليف پروردگار به اندازه قدرت افراد است و به اين وسيله راه را به روى همه كس اعم از عالم و جاهل ، كوچك و بزرگ و در هر سن و سال گشوده و همه را دعوت به پيوستن به اين صف مى كند، و البته از هر كس به اندازه استعداد فكرى و جسمى و امكاناتش انتظار دارد.
اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، وسيله نجات و سعادت جاويدان را منحصرا ايمان و عمل شايسته معرفى مى كند و به اين ترتيب به عقيده خرافى مسيحيان امروز كه وسيله نجات را قربانى شدن مسيح در برابر گناهان بشريت ميدانند خط بطلان مى كشد، اصرار قرآن روى مساله ايمان و عمل صالح در آيات مختلف براى كوبيدن اين طرز تفكر و مانند آن است .
در آيه بعد اشاره به يكى از مهمترين نعمتهائى كه خدا به بهشتيان ارزانى مى دارد و مايه آرامش روح و جان آنها است كرده ، و مى گويد: كينه ها و حسدها و دشمنيها را از دل آنها برمى كنيم (و نزعنا ما فى صدورهم من غل ).
(غل ) در اصل به معنى نفوذ مخفيانه چيزى است ، و به همين جهت به حسد و كينه و دشمنى كه به طرز مرموزى در جان انسان نفوذ مى كند (غل ) گفته مى شود، و اگر به رشوه نيز غلول مى گويند به اين مناسبت است كه نفوذ مخفيانه براى انجام خيانتى مى باشد.
در حقيقت يكى از بزرگترين ناراحتيهاى انسانها در زندگى دنيا كه سرچشمه پيكارهاى وسيع اجتماعى مى شود و علاوه بر خسارتهاى سنگين جانى و مالى آرامش روح را به كلى بر هم مى زند، همين (كينه توزى ) و(حسد)است .
بسيارى را مى شناسيم كه در زندگى هيچ چيز كم ندارند، تنها رنج و عذاب اليم آنها حسد نسبت به وضع ديگران ، و كينه توزى است كه زندگى مرفه آنها را عرصه تاخت و تاز لشكر اندوه و غم و فعاليتهاى خسته كننده بيدليل مى سازد.
بهشتيان به كلى از بدبختيهاى ناشى از اينگونه صفات بركنارند، نه كينهاى دارند و نه حسدى و نه عواقب شوم اين صفات زشت ، آنها با هم در نهايت دوستى و محبت و صفا و صميميت و آرامش زندگى مى كنند، همه از وضع خود راضيند، حتى آنها كه در مقامات پائينترى قرار دارند نسبت به وضع كسانى كه مقام آنها بالاتر است رشك و حسد نمى برند، و به اين ترتيب بزرگترين مشكل همزيستى سالم آنها حل شده است .
بعضى مفسران روايتى نقل كرده اند كه (هنگامى كه بهشتيان به سوى بهشت روان شوند، بر در بهشت درختى مى بينند كه از ريشه آن دو چشمه جارى است ،
از يكى از آن دو چشمه مى نوشند، و تمام كينه ها و حسدها از قلب آنها شسته مى شود و اين همان شراب طهور است ، و در چشمه ديگر خود را شستشو مى دهند و طراوت و زيبائى در اندام آنها آشكار مى شود، به طورى كه بعد از آن هرگز ژوليده و رنگ پريده و دگرگون نخواهند شد).
اين حديث گر چه سندش به پيامبر و امامان نرسيده است و تنها يكى از مفسران به نام سدى نقل كرده ، اما بعيد نيست در اصل از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده باشد زيرا اين امور از مسائلى نيست كه امثال سدى بتوانند از آن آگاهى يابند، و در هر حال اشاره لطيفى است به اين حقيقت كه بهشتيان هم از درون شستشو مى شوند و هم از برون ، هم زيبائيهاى جسمانى دارند و هم زيبائيهاى روحانى ، و هيچگونه حسد و كينه آنها را رنج نمى دهد.
خوشا به حال مردمى كه در اين دنيا نيز بهشتى براى خود بسازند و سينه ها را از كينه ها و حسدها پاك كنند، و از رنجهاى ناشى از آن بركنار گردند.
قرآن پس از ذكر اين نعمت روحانى ، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها كرده مى گويد: از زير قصرهاى آنها نهرهاى آب جريان دارد (تجرى من تحتهم الانهار).
سپس رضايت و خشنودى كامل و همه جانبه اهل بهشت را با اين جمله منعكس مى كند كه آنها مى گويند: حمد و سپاس مخصوص ‍ خداوندى است كه ما را به اين همه نعمت رهنمون شد و اگر او ما را راهنمائى نميكرد، هرگزهدايت نمى يافتيم اين توفيق او بود كه دست ما را گرفت و از گذرگاه هاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانيد. (و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله ).
(مسلما فرستادگان پروردگار ما، راست مى گفتند و ما با چشم خود درستى
گفتار آنها را هم اكنون مى بينيم ) (لقد جاءت رسل ربنا بالحق ).
(در اين هنگام ندائى بر مى خيزد، و اين جمله را در گوش جان آنها سرمى دهد كه اين بهشت را به خاطر اعمال پاكتان به ارث برديد) (و نودوا ان تلكم الجنة اورثتموها بما كنتم تعملون ).
بار ديگر به اين حقيقت مى رسيم كه نجات در سايه عمل صالح است ، نه پندارها و خيالات بى اساس .
(ارث ) در اصل به معنى انتقال يافتن مال و ثروتى از كسى به ديگرى است بدون اينكه قراردادى در ميان آنها باشد (يعنى از مسير طبيعى نه خريد و فروش و مانند آن ) و اگر به انتقال اموال ميت به بازماندگانش ارث گفته مى شود، نيز از همين نظر است .
تعبير به ارث چرا؟
در اينجا يك سوال پيش مى آيد كه چگونه به اهل بهشت گفته مى شود، اين نعمتها را به (ارث ) در برابر اعمالتان برديد؟
پاسخ اين سؤ ال را حديثى كه از طرق شيعه و اهل تسنن از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است مى دهد آنجا كه مى فرمايد: ما من احد الا و له منزل فى الجنة و منزل فى النار فاما الكافر فيرث المؤ من منزله من النار و المؤ من يرث الكافر منزله من الجنة فذلك قوله اورثتموها بما كنتم تعملون : (هر كس - بدون استثناء - جايگاهى در بهشت و جايگاهى در دوزخ دارد، كافران جايگاه دوزخى مومنان را به ارث مى برند و مومنان جايگاه بهشتى كافران را، و اين است معنى گفتار خداوند (اورثتموها بما كنتم تعملون ).
اين حديث در واقع اشاره به آن است كه درهاى سعادت و شقاوت به روى همگان باز است هيچكس از آغاز بهشتى آفريده نشده و نه هيچكس دوزخى ، بلكه همه كس استعداد رسيدن به هر دو را دارند، و اين اراده خود آنها است كه سرنوشتشان را تعيين مى كند، بديهى است هنگامى كه مومنان با اعمال خود، به بهشت راه يافتند و افراد ناپاك و بى ايمان به دوزخ ، جاى خالى هر كدام به طور طبيعى در اختيار ديگرى قرار خواهد گرفت .
و به هر حال اين آيه و اين حديث يكى از دلائل روشن نفى جبر و
طرفدارى از اصل آزادى اراده است .
آيه و ترجمه


و نادى أ صحب الجنة أ صحب النار أ ن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فأ ذن مؤ ذن بينهم أ ن لعنة الله على الظلمين (44)
الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كفرون (45)

 


ترجمه :
44 - و بهشتيان به دوزخيان صدا ميزنند كه ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق يافتيم ، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟! در اين هنگام ندا دهنده اى در ميان آنها ندا مى دهد كه لعنت خدا بر ستمگران باد!
45 - همانها كه (مردم را) از راه خدا باز مى دارند و (با القاى شبهات ) مى خواهند آنرا كج و معوج نشان دهند و آنان به آخرت كافر هست
تفسير :
پس از بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت بهشتيان و دوزخيان بيان شد، در اين آيات اشارهاى به گفتگوى اين دو گروه با هم در آن جهان شده است ، و از آن استفاده مى شود كه بهشتيان و دوزخيان از محل خود ميتوانند با يكديگر سخن بگويند.
نخست مى گويد: (بهشتيان ، دوزخيان را مخاطب ساخته و صدا مى زنند كه ما وعده پروردگار خويش را حق يافتيم ، آيا شما هم به آنچه خدا به وسيله فرستادگانش وعده داده بود، رسيديد؟!) (و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا).
(و آنها در پاسخ مى گويند آرى ، همه را عين حقيقت ديديم (قالوا نعم ).
بايد توجه داشت با اينكه (نادى ) فعل ماضى است ، در اينجا معنى مضارع را مى بخشد، و اينگونه تعبير در قرآن فراوان است كه حوادث قطعى آينده را با فعل ماضى ذكر مى كند و اين يكنوع تاكيد محسوب مى شود، يعنى آينده چنان روشن است كه گوئى در گذشته روى داده است .
ضمنا تعبير به (نادى ) كه معمولا براى فاصله دور است ، روشنگر بعد مسافت مقامى يا مكانى ميان اين دو گروه است .
در اينجا ممكن است سؤ ال شود گفتگوهاى اين دو گروه چه فايدهاى دارد، با اينكه خودشان پاسخ آن را مى دانند؟
ولى جواب آن معلوم است ، زيرا سؤ ال هميشه براى افزايش معلومات نيست ، بلكه گاهى جنبه ملامت و سرزنش و توبيخ دارد، و در اينجا چنين است ، در واقع اين خود يكى از كيفرهاى گنهكاران و ستم پيشگانى است كه وقتى دنيا به كامشان
بود، با ملامتها و سرزنشها، روح افراد با ايمان را مى آزردند، در آنجا بايد كيفر آن را به عنوان نتيجه عمل ببينند، نظير اين موضوع در سوره هاى مختلف قرآن از جمله در آخر سوره مطففين آمده است .
سپس اضافه مى كند (در اين هنگام گويندهاى ، ندا در مى دهد (آنچنان كه صداى او به گوش همگان مى رسد) كه لعنت خدا بر ستمگران باد! (فاذن موذن بينهم ان لعنة الله على الظالمين ).
سپس ستمگران را چنين معرفى مى كند:
(همانها كه مردم را از راه راست باز داشتند و با تبليغات مسموم و زهرآگين خود، ايجاد شك و ترديد در ريشه هاى عقائد مردم كردند و جاده مستقيم الهى را كج و معوج نشان دادند، و به سراى ديگر نيز ايمان نداشتند) (الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كافرون ).
از آيه فوق بار ديگر اين حقيقت استفاده مى شود كه همه انحرافات و مفاسد در مفهوم ظلم و ستم جمع است و ظالم مفهوم وسيعى دارد كه تمام گنهكاران ، مخصوصا گمراهان گمراه كننده را در بر مى گيرد.
اين ندا دهنده كيست ؟
در اينكه اين موذن (ندا دهنده ) كه صداى او را همگان مى شنوند و در حقيقت ، سيطره تفوقى بر همه آنها دارد كيست ؟ از آيه چيزى استفاده نمى شود،
ولى در روايات اسلامى كه در تفسير و توضيح آيه فوق آمده است ، غالبابه امير مؤ منان على (عليه السلام ) تفسير شده است .
حاكم ابوالقاسم حسكانى كه از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از محمد حنفيه از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: انا ذالك المؤ ذن : آنكه اين ندا را در مى دهد منم و همچنين به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه على (عليه السلام ) در قرآن نامهائى دارد كه مردم آنها را نمى دانند، از جمله موذن در آيه شريفه فاذن موذن بينهم : (على است كه اين ندا را در مى دهد و مى گويد) الا لعنة على الذين كذبوا بولايتى و استخفوا بحقى :(لعنت خدا بر آنها باد كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا كوچك شمردند.)
از طرق شيعه نيز روايات متعددى در اين زمينه وارد شده است ، از جمله اينكه صدوق با سند خود از امام باقر نقل مى كند كه امير مومنان على (عليه السلام ) به هنگام بازگشت از ميدان جنگ نهروان ، مطلع شد كه معاويه آشكارا او را دشنام مى دهد و يارانش را به قتل مى رساند، حضرت برخاست و خطابهاى ايراد كرد و در ضمن فرمود: (ندا دهنده در دنيا و آخرت منم همانگونه كه خداوند مى فرمايد: فاذن موذن بينهم ان لعنة الله على الظالمين ، من آن موذن رستاخيزم ، و نيز مى فرمايد و اذان من الله و رسوله (به هنگام حج بايد از طرف خدا و پيامبر اين صدا به گوش همه مردم برسد ...) آن مؤ ذن نيز من بودم .
ما فكر مى كنيم علت اينكه امير مومنان على (عليه السلام ) به عنوان موذن و ندا دهنده در آن روز انتخاب مى شود. اين است كه اولا در دنيا نيز اين منصب را از طرف خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشت زيرا پس از فتح مكه ماموريت پيدا كرد كه سوره برائت را در
موسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله : (اين ندائى است از طرف خداوند و پيامبرش به همه مردم در روز حج اكبر كه خدا و رسولش از مشركان بى زارند).
ثانيا موقف على (عليه السلام ) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم و درگيرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود، آنچنان كه حمايت از مظلوم و دشمنى با ظالم در تمام فرازهاى تاريخ زندگيش - با توجه به شرائط خاص عصرش - مى درخشد، مگر نه اين است كه زندگى در جهان ديگر يكنوع تجسم بزرگ و تكامل يافته از زندگى انسانها در اين جهان است بنابراين چه جاى تعجب كه موذن آن روز يعنى آن كس كه نداى لعن بر ظالمان را در ميان بهشت و دوزخ از طرف خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرمى دهد على (عليه السلام ) باشد.
از آنچه گفتيم پاسخ نويسنده المنار روشن مى شود، كه در فضيلت بودن اين مقام براى على (عليه السلام ) ترديد مى كند و مى گويد: (معلوم نيست كه اين كار براى او فضيلتى باشد)!
بايد گفت همانطور كه نمايندگى از سوى پيامبر در مراسم حج و ابلاغ سوره برائت يكى از بزرگترين افتخارات او محسوب مى شود، و همانطور كه مبارزه با ظالمان و ستمگران از برجستهترين فضائل او است ، تصدى اين منصب در قيامت كه دنباله همان برنامه است نيز فضيلت آشكارى محسوب مى شود.
و نيز از آنچه گفتيم پاسخ (آلوسى ) نويسنده تفسير (روح المعانى ) كه مى گويد: صدور اين احاديث از طرق اهل سنت ثابت نيست روشن گرديد، زيرا همانطور كه دانستيم اين حديث را دانشمندان اهل تسنن و شيعه هر دو در كتابهاى خود آورده اند.
آيه و ترجمه


و بينهما حجاب و على الا عراف رجال يعرفون كلا بسيمئهم و نادوا أ صحب الجنة أ ن سلم عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون (46)
و إ ذا صرفت أ بصرهم تلقاء أ صحب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظلمين (47)
و نادى أ صحب الا عراف رجالا يعرفونهم بسيمئهم قالوا ما أ غنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون (48)
اهؤ لاء الذين أ قسمتم لا ينالهم الله برحمة ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا أ نتم تحزنون (49)

 


ترجمه :
46 - و در ميان آندو (بهشتيان و دوزخيان ) حجابى قرار دارد و بر (اعراف ) مردانى هستند كه هر يك از آندو را از سيمايشان مى شناسند و به بهشتيان صدا مى زنند كه درود بر شما باد، اما داخل بهشت نمى شوند در حالى كه اميد آن را دارند.
47 - و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مى افتد مى گويند: پروردگارا ما را با جمعيت ستمگران قرار مده !
48 - و اصحاب اعراف مردانى (از دوزخيان را) كه از سيمايشان آنها را مى شناسند صدا مى زنند و مى گويند ديديد كه گردآورى شما (از مال و ثروت و زن و فرزند) و تكبرهاى شما به حالتان سودى نداد؟!
49 - آيا اينها (اين واماندگانى كه بر اعراف هستند) همانها نيستند كه سوگند ياد كرديد
رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد (ولى به خاطر ايمان و بعضى اعمال خيرشان خداوند آنها را مشمول رحمت خود ساخت هم اكنون به آنها گفته مى شود) داخل بهشت شويد كه نه ترسى داريد و نه غمناك مى شويد.
تفسير :
اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت
در تعقيب آيات گذشته كه گوشهاى از سرگذشت بهشتيان و دوزخيان را بيان مى كرد، در اين آيات درباره اعراف كه منطقهاى است حد فاصل ميان بهشت و دوزخ ، با ويژگيهائى كه دارد سخن مى گويد.
نخست به حجابى كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كشيده شده است اشاره كرده ، مى گويد:(ميان اين دو گروه حجابى قرار دارد) (و بينهما حجاب ).
از آيات بعد چنين استفاده كه حجاب مزبور همان (اعراف ) است كه مكان مرتفعى است در ميان اين دو گروه ، كه مانع از مشاهده يكديگر مى شود، ولى وجود چنين حجابى مانع از آن نيست كه آواز و صداى يكديگر را بشنوند چنانكه در آيات قبل گذشت ، بسيار ديده ايم كه همسايگان مجاور از پشت ديوار با يكديگر سخن مى گويند و از حال يكديگر جويا مى شوند، در حالى كه يكديگر را نمى بينند، البته كسانى كه بر اعراف يعنى قسمتهاى بالاى اين مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى توانند ببينند (دقت كنيد).
گر چه از پارهاى از آيات قرآن مانند آيه 55 سوره صافات استفاده مى شود كه اهل بهشت گهگاه مى توانند، از مقام خود، سر برآورند و دوزخيان را بنگرند، ولى اين گونه استثنائات منافاتى با چگونگى بهشت و دوزخ و وضع اصلى آن دو ندارد، و آنچه در بالا گفته شد، كيفيت اصلى اين دو موقف را نشان مى دهد، اگر چه اين قانون نيز استثناهائى دارد و ممكن است در شرايط خاصى بعضى از بهشتيان ،
دوزخيان را بنگرند.
آنچه در اينجا بايد قبل از بحث درباره چگونگى اعراف موكدا يادآور شويم اين است كه تعبيراتى كه درباره قيامت و زندگى جهان ديگر مى شود، هيچگاه نميتواند از تمام خصوصيات آن زندگى پرده بردارى كند، و گاهى اين تعبيرات جنبه تشبيه و مثال دارد و گاهى تنها شبحى را نشان مى دهد، زيرا زندگى آن جهان در افقى بالاتر و به مراتب از زندگى اين جهان وسيعتر است ، درست همانند وسعت زندگى اين جهان در برابر دنياى رحم مادر و عالم جنين ، بنابراين اگر الفاظ و مفاهيمى كه براى زندگى اين جهان داريم نتواند گوياى تمام آن مفاهيم باشد جاى تعجب نيست .
سپس قرآن مى گويد:(بر اعراف مردانى قرار دارند كه هر يك از جهنميان و دوزخيان را در جايگاه خود مى بينند و از سيمايشان آنها را مى شناسند (و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم ).
(اعراف ) در لغت جمع عرف (بر وزن گفت ) به معنى محل مرتفع و بلند است ، و اينكه به يالهاى اسب و پرهاى بلند پشت گردن خروس ، (عرف الفرس ) يا (عرف الديك ) گفته مى شود به همين جهت است كه در محل مرتفعى از بدن آنها قرار دارد (درباره خصوصيات سرزمين اعراف كه در آيه آمده پس از پايان تفسير آيات به تفصيل سخن خواهيم گفت ).
سپس مى گويد: مردانى كه بر اعراف قرار دارند بهشتيان را صدا مى زنند و مى گويند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده اند، اگر چه بسيار تمايل دارند (و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم
يطمعون ).
اما به هنگامى كه به سوى ديگر نگاه مى كنند و دوزخيان را در دوزخ مى بينند، به درگاه خدا راز و نياز مى كنند و مى گويند: پروردگارا ما را با جمعيت ستمگران قرار مده (و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين ).
قابل توجه اينكه درباره مشاهده دوزخيان در آيه فوق تعبير به اذا صرفت ابصارهم شده است ، يعنى هنگامى كه چشم آنها به سوى دوزخيان برگردانده ميشود و اين در حقيقت اشاره به آن است كه آنها از مشاهده دوزخيان تنفر دارند گويا نگاهشان به آنها نيز آميخته با اكراه و اجبار است .
در آيه بعد اضافه كه اصحاب اعراف ، جمعى از دوزخيان را كه از چهره و سيمايشان مى شناسند صدا مى زنند و مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهند كه ديديد عاقبت گردآورى اموال و نفرات در دنيا و تكبر ورزيدن از قبول حق ، به شما سودى نداد، چه شد آن مالها؟ و كجا رفتند آن نفرات ؟ و چه نتيجهاى گرفتيد از آنهمه كبر و خودپرستى ؟ (و نادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون ).
بار ديگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى كه اشاره به جمعى از ضعفاى مومنان كه بر اعراف قرار گرفتهاند مى كنند، مى گويند:(آيا اينها
همان كسانى هستند كه شما سوگند ياد كرديد هيچگاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد) (اهؤ لاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمة ).
سرانجام رحمت الهى شامل حال اين دسته از ضعفاى مومنان شده و به آنها خطاب مى شود كه وارد بهشت شويد نه ترسى بر شما است و نه در آنجا غم و اندوهى داريد (ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتم تحزنون ).
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از ضعفاى مومنان آنها هستند كه ايمان دارند و داراى حسنات و كارهاى نيكى هستند، ولى بر اثر آلودگيها و پارهاى از گناهان همواره مورد تحقير دشمنان حق قرار داشتند و روى آنها تكيه مى كردند چگونه ممكن است چنين افرادى مشمول رحمت الهى واقع شوند، ولى سرانجام روح ايمان و حسناتى كه داشتند، در پرتو لطف و رحمت الهى كار خود را مى كند و سرنوشت سعادتمندانهاى مى يابند.
اصحاب اعراف چه كسانى هستند؟
همانطور كه گفتيم (اعراف ) در اصل به معنى زمينهاى برجسته است و با قرائنى كه در آيات فوق و احاديث پيشوايان اسلام آمده روشن مى شود كه مكان خاصى است ميان دو قطب سعادت و شقاوت يعنى بهشت و دوزخ كه همچون حجابى ميان اين دو كشيده شده و يا همچون زمين مرتفعى در ميان اين دو فاصله گرديده است به طورى كه آنها روى آن قرار دارند، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده ميكنند، و از چهره هاى تاريك و روشن آنها مى توانند آنها را بشناسند اكنون ببينيم چه كسانى بر اعراف قرار دارند و اصحاب اعراف كيانند؟
بررسى آيات چهارگانه فوق نشان مى دهد كه دو گونه صفات مختلف و متضاد براى اين اشخاص ذكر شده است :
در آيه اول و دوم ، افرادى كه بر اعراف قرار دارند چنين معرفى شده اند كه
آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى آنها را جلوگيرى كرده است به هنگامى كه نگاه به بهشتيان مى كنند بر آنها درود مى فرستند، و مى خواهند با آنها باشند، اما هنوز نمى توانند، و به هنگامى كه نظر به دوزخيان مى افكنند، از سرنوشت آنها وحشت نموده و به خدا پناه مى برند.
ولى از آيه سوم و چهارم استفاده مى شود كه آنها افرادى با نفوذ و صاحب قدرتند ، دوزخيان را مؤ اخذه و سرزنش مى كنند و به و اماندگان در اعراف كمك مى نمايند كه از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.
رواياتى كه در زمينه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده نيز ترسيمى از دو گروه متضاد مى كند، در بسيارى از روايات كه از ائمه اهلبيت (عليهم الاسلام ) نقل شده مى خوانيم : نحن الاعراف : (مائيم اعراف ) يا (آل محمد هم الاعراف ):(خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اعرافند) و مانند اين تعبيرات .
و در بعضى ديگر از روايات مى خوانيم : هم اكرم الخلق على الله تبارك و تعالى : (آنها گراميترين مردم در پيشگاه خدايند) و يا هم الشهداء على الناس و النبيون شهدائهم : (آنها گواهان بر مردمند و پيامبران گواهان آنها هستند) و روايات ديگر كه حكايت دارد آنها پيامبران و امامان و صلحاء و بزرگانند.
ولى دسته ديگرى از روايات مى گويد: آنها و اماندگانى هستند كه بديها و نيكى هايشان مساوى بوده است يا گنهكارانى هستند كه اعمال نيكى نيز داشته اند، مانند حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: هم قوم استوت حسناتهم و سيئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته : (آنها گروهى هستند كه حسنات و سيئاتشان مساوى است ، اگر خداوند آنها را
به دوزخ بفرستد بخاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت او است ).
روايات متعدد ديگرى در تفاسير اهل تسنن از (حذيفه ) و (عبد الله بن عباس ) و(سعيد بن جبير) و امثال آنها به همين مضمون نقل شده است .
در همين تفاسير نيز مداركى بر اينكه اهل اعراف ، صلحاء و فقها و علما و يا فرشتگان هستند ديده مى شود.
گرچه ظاهر آيات و ظاهر اين روايات در ابتدا متضاد به نظر مى رسد، و شايد همين امر سبب شده است كه مفسران در اين باره اظهار نظرهاى متفاوت و گوناگون كنند، اما با دقت روشن مى شود كه نه در ميان آيات و نه در ميان روايات تضادى وجود ندارد، بلكه همه يك واقعيت را تعقيب مى كنند.
توضيح اينكه همانطور كه گفتيم از مجموع آيات و روايات چنين استفاده كه اعراف گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاويدان است ، طبيعى است كه افراد نيرومند و قوى يعنى صالحان و پاكان با سرعت از اين گذرگاه عبور مى كنند اما افرادى كه خوبى و بدى را به هم آميختند در اين مسير وامى مانند.
همچنين طبيعى است كه سرپرستان جمعيت و پيشوايان قوم در گذرگاه هاى سخت همانند فرماندهانى كه در اينگونه موارد در آخر لشكر راه مى روند تا همه سپاهيان بگذرند، در آنجا توقف مى كنند تا به كمك ضعفاى مومنان بشتابند و آنها كه شايستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهائى يابند.
بنابراين در اعراف ، دو گروه وجود دارند، ضعيفان و آلودگانى كه در رحمتند و پيشوايان بزرگى كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند، بنابراين قسمت
اول آيات و روايات اشاره به گروه نخستين يعنى ضعفا است و قسمت دوم اشاره به گروه دوم يعنى بزرگان و انبياء و امامان و صلحا.
در بعضى از روايات نيز شاهد اين جمع به خوبى ديده مى شود مانند روايتى كه در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:(الاعراف كثبان بين الجنة و النار و الرجال الائمة يقفون على الاعراف مع شيعتهم و قد سبق المؤ منون الى الجنة بلا حساب ...):(اعراف ، تپهاى است ميان بهشت و دوزخ ، و امامان آن مردانى هستند كه بر اعراف در كنار شيعيان (گنهكارشان ) قرار مى گيرند، در حالى كه مؤ منان (خالص ) بدون نياز به حساب در بهشت جاى گرفته اند ...)
بعد اضافه مى كند: (امامان و پيشوايان در اين موقع به پيروان گناهكار خود مى گويند خوب نگاه كنيد، برادران با ايمان خود را چگونه بدون حساب به بهشت شتافته اند، و اين همان است كه خداوند مى گويد: سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون (يعنى آنها به بهشتيان درود مى فرستند در حالى كه خودشان هنوز وارد بهشت نشده اند و آرزو دارند).
سپس به آنها گفته مى شود، دشمنان حق را بنگريد كه چگونه در آتشند و اين همان است كه خداوند مى فرمايد: و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين ... بعد به دوزخيان مى گويند اينها (پيروان و شيعيانى كه آلوده گناهانى بوده اند) همانها هستند كه شما مى گفتيد هرگز مشمول رحمت الهى نخواهند شد، (سپس رحمت الهى شامل حال آنها شده ) و به اين دسته از گنهكاران (كه بر اثر ايمان و اعمال صالحى شايستگى عفو و آمرزش دارند) از طرف امامان و پيشوايان دستور داده مى شود كه به سوى بهشت برويد نه ترسى داريد و نه غمى ).
شبيه همين مضمون در تفاسير اهل تسنن از حذيفه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است .
بار ديگر تكرار مى كنيم كه سخن درباره جزئيات رستاخيز و خصوصيات زندگى در جهان ديگر درست به اين مى ماند كه ما از دور شبحى ببينيم و آنرا توصيف كنيم در حالى كه آن شبح با زندگى ما تفاوت بسيارى دارد و ما تنها با الفاظ محدود و نارساى خود مى توانيم اشاره كوتاهى به آن كنيم .
نكته قابل توجه اينكه زندگى در جهان ديگر بر اساس الگوهائى است كه از اين جهان گرفته مى شود در مورد اعراف نيز همينگونه است زيرا در اين دنيا مردم سه گروهند، مومنان راستين كه در پرتو ايمان به آرامش كامل رسيده اند و از هيچگونه مجاهدتى دريغ ندارند، و معاندان و دشمنان لجوج حق كه به هيچ وسيله به راه نمى آيند، و گروه سومى كه در گذرگاه صعب العبورى ميان اين دو گروه قرار گرفته اند و بيشتر توجه رهبران راستين و پيشوايان حق نيز به آنها است كه در كنارشان بمانند و دستشان را بگيرند و از مرحله اعراف مانند نجاتشان دهند تا در صف مومنان حقيقى قرار گيرند.
و از اينجا نيز روشن مى شود كه دخالت انبياء و امامان در وضع اين گروه در قيامت همانند دخالتشان در زمينه رهبرى در اين دنيا هيچگونه منافاتى با قدرت مطلقه پروردگار و حاكميت او بر همه چيز ندارد، بلكه هر چه آنها مى كنند به اذن و فرمان او است .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -