انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 127 - 137 اعراف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 127 تا 137 سوره اعراف  

 127- و قال الملا من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و آلهتك قال سنقتل ابناءهم و نستحى نساءهم و انا فوقهم قاهرون

 128- قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين

 129- قالوا اوذينا من قبل ان تاتينا و من بعد ما جئتنا قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعملون

 130- و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون

 131- فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه و ان تصبهم سيئه يطيروا بموسى و من معه الا انما طائرهم عند الله و لكن اكثرهم لا يعلمون

 132- و قالوا مهما تاتنا به من آيه لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين

 133- فارسلنا علبهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آيات مفصلت فاستكبروا و كانوا قوما مجرمين

 134- و لما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك بما عهد عندك لئن كشفت عنا الرجز لنومنن لك و لنرسلن معك بنى اسرائيل

 135- فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ينكثون

 136- فانتقمنا منهم فاغرقناهم فى اليم بانهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين

 137- و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمه ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون

ترجمه آيات  

بزرگان قوم فرعون گفتند چرا موسى و قوم او را مى گذارى كه در اين سرزمين فساد كنند و ترا و خدايانت را واگذارند، گفت پسرانشان را خواهيم كشت و زنانشان را نگه خواهيم داشت كه ما بالا دست آنهاييم و نيرومند (127)

موسى به قوم خود گفت از خدا كمك جوييد و صبور باشيد كه زمين متعلق به خدا است و به هر كسى از بندگان خويش بخواهد وا مى گذارد و سرانجام نيك از آن پرهيزكاران است (128)

اسرائيليان گفتند پيش از آمدن تو (به رسالت ) و هم بعد از آن در رنج و شكنجه بوده ايم موسى گفت شايد پروردگارتان دشمنانتان را هلاك كند و شما را در اين سرزمين جانشين (آنها) كند و بنگرد چگونه عمل مى كنيد (129)

فرعونيان را به خشكسالى و كمبود حاصل دچار كرديم شايد متذكر شوند (130)

و چون حادثه خوبى به آنها مى رسيد مى گفتند اين به خاطر ما است و چون حادثه بدى به آنها مى رسيد به موسى و پيروان او شگون مى زدند، حق اين بود كه سرنوشت آنها نزد خدا بود لكن بيشترشان نمى دانستند (131)

مى گفتند هر معجزه اى براى ما بياورى و ما را بدان جادو كنى ما به تو ايمان نمى آوريم (132)

پس طوفان و ملخ و شپش و وزغ ها و خون را (خون شدن درياى نيل ) كه معجزه هايى از هم جدا بود به آنها فرستاديم و باز گردنكشى كردند كه گروهى بزهكار بودند (133)

و چون عذاب بر آنها نازل شد گفتند اى موسى پروردگار خويش را به آن پيمان كه با تو نهاده براى ما بخوان كه اگر اين عذاب از ما بردارى قطعا به تو ايمان مى آوريم و پسران اسرائيل را با تو مى فرستيم (134)

و چون اين عذاب ها را براى مدتى كه به سر بردند از آنها برداشتيم آن وقت پيمان شكنى كردند (135)

پس از آنها انتقام گرفتيم و به دريا غرقشان كرديم براى آنكه آيه هاى ما را تكذيب كرده و از آنها غافل مانده بودند (136)

و خاورها و باخترهاى آن سرزمين را كه بركت در آن نهاده بوديم به گروهى كه خوار به شمار مى رفتند واگذاشتيم و كلمه نيكوى پروردگار تو درباره پسران اسرائيل به پاداش صبرى كه كرده بودند انجام شد و آنچه را فرعون و قوم وى مى ساختند با بناهايى كه بالا مى بردند ويران كرديم (137)

بيان آيات  

اين آيات مشتمل است بر اجمال آنچه كه بين موسى و فرعون - در ايامى كه موسى (عليه السلام ) در ميان قوم فرعون به سر مى برده - جريان يافته و آن خاطراتى را كه وى پس از دعوت آنان به دين توحيد و نجات دادن بنى اسرائيل داشته و آن معجزاتى را كه يكى پس از ديگرى برايشان آورده تا آنجا كه خدا او و بنى اسرائيل را نجات داده و فرعون و لشكريانش را غرق كرده و سرزمين مبارك و مشارق و مغارب آن را در اختيار او و قومش گذاشته خاطر نشاءن ميسازد.

 

قال الملا من قوم فرعون اتذر موسى و قومه...

اين جمله حكايت گفتارى است كه قومش با فرعون داشته و مى خواستند او را فريب دهند و به قتل موسى و قوم او تحريكش كنند، لذا فرعون در رد پيشنهاد آنان گفت : كشتن موسى و بنى اسرائيل براى ما مهم نيست، براى اينكه فعلا قدرت در دست ما است، و در هر حال برايشان تسلط داريم، پس چه بهتر همان عذاب قبلى را در حق ايشان اجراء نموده فرزندانشان را كشته و زنانشان را زنده نگهداريم. و اين جواب خود دليل روشنى است بر اينكه قوم فرعون از او خواستند تا موسى و قومش را بكشد، زيرا اگر پيشنهاد ايشان چيز ديگرى غير از كشتن بود جمله (و انا فوقهم قاهرون ) آن موقعيتى را كه مى بايست داشته باشد نمى داشت.

فرعون هم مدعى خدايى بوده و هم خدايانى را مى پرستيده است  

و اينكه گفتند: (و يذرك و آلهتك ) تاءكيد در تحريك وى بر قتل ايشان است، و معنايش اين است كه : اى فرعون ! اين شخص علاوه بر فسادى كه او و قومش در زمين انگيخته اند زير بار پرستش تو و خدايانت هم نرفته اند. از اين جمله به خوبى بر مى آيد كه فرعون هم ادعاى الوهيت مى كرده و مردم را به پرستش خود مى خوانده و هم خودش خدايانى براى خود داشته و آنها را مى پرستيده. تاريخ هم اين معنا را درباره پاره اى از امت هاى گذشته اثبات كرده، از آن جمله نقل شده كه در روم و ممالك ديگر، مردم، بزرگ خانواده و روساى قبائل و عشاير را مى پرستيدند، و آن بزرگان و رؤ سا هم، پدران نخستين و بت ها را پرستش مى كرده اند. و نيز در تاريخ دارد كه بعضى از بت پرستان براى بت هايى كه مى پرستيدند بت ها و ارباب ديگرى قائل بودند، و معتقد بودند كه بت هاى مورد پرستش آنان آن بت ها را مى پرستند، از آن جمله پدر و مادر را رب خود مى دانستند و براى پدر و مادر ارباب ديگرى قائل بودند.

اين آن چيزى است كه از جمله مورد بحث به دست مى آيد، الا اينكه از كلامى كه فرعون با قوم خود داشته و قرآن از او چنين حكايت مى كند: (انا ربكم الاعلى ) و همچنين از جمله ديگرى كه گفت : (ما علمت لكم من اله غيرى ) بر مى آيد كه او براى خود معبودى اتخاذ نكرده بوده، و تنها خود را معبود مردم مى دانسته است.

و لذا بعضى از مورخين نوشته اند كه خود فرعون دهرى مسلك بوده، و اصلا براى عالم صانعى قائل نبوده، و مردم را هم از پرستش ‍ بت ها منع مى كرده، و مى گفته كه تنها بايد مرا بپرستيد، و به همين جهت بعضى از ايشان بطورى كه شنيده مى شود آيه مورد بحث را (والهتك ) - به كسر همزه و فتح لام با الف بعد از لام - قرائت كرده اند كه هم بر وزن عبادت است و هم به معناى آن.

ليكن صحيح تر همان چيزى است كه از ظاهر جمله مورد بحث استفاده مى شود.

و از جمله (ما علمت لكم من اله غيرى ) هم بيش از اين بر نمى آيد كه مى خواسته اله و معبود ديگرى كه مالك و مدبر امور خصوص قبطيان باشد نفى كرده و تدبير امور آنان را به خود اختصاص دهد. و اين حرف هم تنها از او نبوده، همه بت پرستان - تا آنجا كه ما سراغ داريم - همين را مى گفته اند، يعنى براى هر صنفى از اصناف خلائق از قبيل آسمان و زمين، دريا و خشكى و اقوام و همچنين براى اقسام مختلف حوادث از قبيل صلح و جنگ، دوستى و دشمنى و زشتى و زيبائى خداى جداگانه اى قائل بودند، و خود از ميان همه آن خدايان آن خدائى را مى پرستيدند كه مورد حاجت و نيازشان بوده، مثلا سكنه سواحل درياها بيشتر پروردگار دريا و طوفان را مى پرستيدند.

بنابراين، معناى گفتارش كه گفت : (ما علمت لكم من اله غيرى ) اين است كه : من براى شما قبطى ها پروردگارى غير از خودم سراغ ندارم، پروردگار شما قبطى ها منم نه آنكه موسى ادعا مى كند كه از طرف او مبعوث شده، و خودش هم او را مى پرستد. مويد اين معنا قرينه اى است كه همراه كلام او است، و آن اين است كه بعد از جمله مزبور بنا به حكايت قرآن اضافه كرده : (فاوقد لى يا هامان على الطين فاجعل لى صرحا لعلى اطلع الى اله موسى و انى لاظنه من الكاذبين ) از اين كلام به خوبى بر مى آيد كه فرعون در معبود بودن خود براى موسى شك داشته و اين خود قرينه است بر اينكه در جمله قبلى نمى خواسته وجود خدائى غير خود را انكار كرده و بگويد: من علم به عدم وجود آن دارم، بلكه مى خواسته علم به وجود چنين خدائى را نفى و انكار كند.

و كوتاه سخن اينكه خواسته است بگويد: من خدائى بجز خودم براى شما سراغ ندارم، نه اينكه شما خدائى به غير من نداريد.

سخن فخر رازى درباره معتقدات فرعون و اشكالى كه بر آن وارد است  

و اما آن احتمال كه گفتيم بعضى ها داده و گفته اند: فرعون مردى دهرى مسلك بوده، ظاهرا احتمالى است كه فخر رازى داده و در تفسيخود چنين گفته است :

آنچه به نظر من مى رسد اين است كه فرعون يا مرد عاقلى بوده و يا عقل نداشته، اگر عقل نمى داشت از حكمت خدا دور بود كه به سوى چنين كسى پيغمبرى گسيل بدارد، و اگر عقل داشته و عقلش هم كامل بوده، معقول نيست كه چنين كسى واقعا معتقد به الوهيت خود باشد، و خود را خالق آسمان و زمين بداند، از خود او هم كه بگذريم معنا ندارد خلق كثيرى از عقلا چنين اعتقادى درباره او داشته باشند، چون فساد اين عقيده از ضروريات عقل است.

پس بهتر اين است كه بگوييم فرعون مردى دهرى و منكر وجود صانع بوده، و كواكب را مدبر اين عالم خاكى و خود را مدبر و مربى آدميان مى دانسته، پس اينكه گفته : (انا ربكم الاعلى ) مقصودش اين بوده كه من مربى و ولى نعمت و روزى دهنده شمايم. و اينكه گفت : (ما علمت لكم من اله غيرى ) مقصودش اين بوده كه من جز خود كسى را سراغ ندارم كه پرستش و عبادتش بر شما واجب باشد.

و وقتى مسلك و مرامش اين بوده بعيد نيست كه بگوييم وى بت هايى به صورت كواكب براى خود درست كرده و مى پرستيده، و مانند ساير ستاره پرستان به آن بتها تقرب مى جسته، و بنابراين مانعى ندارد كه جمله (و يذرك و آلهتك ) را حمل بر همين معنايى كنيم كه به نظرمان رسيد.

اين بود كلام فخر رازى، اشكالى كه ما بر گفتار وى داريم اين است كه اين شخص اينقدر نفهميده كه معناى الوهيت و ربوبيت در نظر بت پرستان و ستاره پرستان آفريدن آسمانها و زمين نيست، و هيچ بت پرست و ستاره پرستى بت و ستاره خود را آفريدگار و خالق آسمانها و زمين نمى داند، بلكه معناى الوهيت در نظر آنان تدبير يك قسمت از امور عالم است كه خود فخر هم در آخر كلامش ‍ احتمال آن را داده، و اين اشتباه را هم كرده كه هيچ دهرى مذهبى ستاره پرست و هيچ ستاره پرستى دهرى و منكر وجود صانع نمى شود.

پس حق مطلب همان است كه گفتيم فرعون خود را پروردگار مصر و مصريان مى دانسته، و اگر مربوب بودن آنان را براى رب و پروردگارى ديگر انكار مى كرده روى قاعده و اعتقاد خود آنان بوده، نه اينكه مخلوق بودن آنان و خالقيت خداى سبحان را انكار كرده باشد.

(قال سنقتل ابناءهم و نستحيى نساءهم و انا فوقهم قاهرون ) اين جمله وعده اى است كه فرعون به كرسى نشينان خود داده، و آنان را به اين معنا دلخوش كرده كه بزودى همان سخت گيريها و عذابى كه درباره بنى اسرائيل داشت از سر مى گيرد، پسران آنان را مى كشد و دخترانشان را براى كلفتى و خدمتگزارى قبطيان زنده مى گذارد، و در آخر هم براى فرو نشاندن خشم و از بين بردن اضطراب درونى آنان اضافه كرده است كه : (ما مسلط و قاهر بر ايشانيم ).

تحريك و تشويق موسى (ع) بنى اسرائيل را به قيام عليه فرعون و استعانت از خدا و صبر در برابر شدائد

قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا...

موسى (عليه السلام ) در اين جمله بنى اسرائيل را بر قيام و شورش عليه فرعون بر مى انگيزد و آنان را به استمداد و استعانت از خداى تعالى در رسيدن به هدف كه همان رهايى از اسارت و بندگى فرعون است توصيه مى نمايد، و آنان را به صبر در برابر شدايدى كه فرعون خط نشان آن را مى كشد سفارش مى كند. آرى، صبر در برابر شدايد راهنماى به سوى خير و پيشتاز فرج و نجات است. موسى (عليه السلام ) در آخر كلام خود با جمله (ان الارض لله يورثها من يشاء) گفتار خود را تعليل مى كند.

و حاصل اين تعليل اين است كه : اگر من اين نويد را مى دهم براى اين است كه فرعون مالك زمين نيست تا آن را به هر كس بخواهد بدهد و از هر كس بخواهد بگيرد، بلكه زمين ملك خداى سبحان است، او است كه به هر كس بخواهد ملك و سلطنت در زمين را مى دهد، و سنت او هم بر اين جريان دارد كه حسن عاقبت را به كسانى از بندگان خود اختصاص دهد كه از او بترسند، و از او حساب ببرند، بنابراين شما اى بنى اسرائيل ! اگر تقوا پيشه كنيد، يعنى از خداى تعالى استعانت جسته و در راه او در شدايد صبر كنيد خداوند اين سرزمين را كه امروز در دست فرعونيان است به دست شما خواهد سپرد.

موسى (عليه السلام ) به منظور فهماندن همين معنا دنباله كلام خود (ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده ) اضافه كرد كه : (و العاقبه للمتقين )، و لفظ (عاقبه ) در لغت به معناى دنباله هر چيز است، همچنانكه لفظ (البادئه ) به معناى آن چيزى است كه هر عمل و يا هر چيزى به آن ابتداء و شروع مى شود.

و اگر بطور مطلق فرمود: (عاقبت از آن پرهيزكاران است ) براى اين بود كه سنت الهى بر اين جريان دارد. آرى، خداى تعالى نظام عالم را طورى قرار داده كه هر نوعى از انواع موجودات به منتهاى سيرى كه خداوند برايش معلوم كرده برسد، و سعادت مقدر خود را نائل گردد،

حال انسان هم كه يكى از انواع موجودات است حال همانها است، او نيز اگر در راهى قدم بگذارد كه خداوند و فطرت برايش ترسيم كرده و از انحراف از راه خدا يعنى از كفر به خدا و به آيات خدا و فساد انگيختن در زمين بپرهيزد خداوند به سوى عاقبت نيك هدايتش نموده و به زندگى پاك زنده اش داشته و به سوى هر خيرى كه بخواهد ارشادش مى كند.

شكوه بنى اسرائيل نزد موسى (ع) و جواب موسى (ع) به ايشان  

قالوا اوذينا من قبل ان تاتينا و من بعد ما جئتنا

كلمه (اتيان ) و كلمه (مجيى ء) در اين آيه به يك معنا است و به كار بردن هر دو تنها به منظور تفنن در تعبير است، و اينكه بعضى از مفسرين اين دو كلمه را به دو معنا گرفته و گفته اند (تاتينا) به معناى (آوردى براى ما) و (جئتنا) به معناى (آمدى ما را) است و تقدير آيه اين است كه : (من قبل ان تاتينا بالايات و من بعد ما جئتنا قبل از اينكه اين آيات را براى ما بياورى و بعد از آنكه آمدى ما را) صحيح نيست، براى اينكه دليلى بر تقدير گرفتن (بالايات ) در دست نيست.

علاوه بر اينكه غرض بنى اسرائيل اين بوده كه شكايت خود را به موسى عرضه داشته و بگويند ما چه قبل از آمدنت و چه بعد از آمدنت آن عذاب و شكنجه اى كه از فرعونيان مى ديديم هنوز هم مى بينيم، و از آن وعده اى كه خداوند داده بود كه به دست تو از دست فرعونيان نجات پيدا مى كنيم خبرى نشد، و معلوم است كه در رساندن اين غرض حاجتى به ذكر آيات نيست و اصلا آوردن آيات هيچ ربطى به اين غرض ندارد، پس تقدير گرفتن (بالايات ) درست نيست و مطلب همان است كه گفتيم اين دو كلمه در آيه به يك معنا و هر دو به معناى آمدن است، نه يكى به معناى آوردن و ديگرى به معناى آمدن.

 

قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعملون

اين جمله حكايت جوابى است كه موسى از شكايت بنى اسرائيل داده، و خاطر آنان را بدين وسيله تسليت داده و اميدوارشان ساخته است، در حقيقت تكرار همان كلام قبلى است كه فرمود: (استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله ) كانه خواسته است بفرمايد: اينكه به شما دستور دادم كه در راه رسيدن به هدف از خدا بترسيد حرف زنده اى بود كه هرگز غير آن را از من نخواهيد شنيد، اگر به آن دستور عمل كنيد اميد اين هست كه خداوند دشمنان شما را هلاك كرده و زمين را بعد از ايشان به شما واگذار كند. آرى، اگر مى خواهيد خداوند شما را جانشين آنان در زمين قرار بدهد بايد بدانيد كه خداوند چنين كارى را بيهوده نمى كند، و شما را بدون هيچ قيد و شرطى بر آنان ترجيح نمى دهد، و اگر شما را به آرزويتان برساند براى اين است كه ببيند رفتار شما چگونه خواهد بود، و اين همان معنايى است كه آيه شريفه (و تلك الايام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء) در مقام افاده آن است.

و اين يكى از آياتى است كه خداوند در آن يهود را كه براى خود منصب بلا عزل الهى قائل بودند تخطئه نموده است. آرى، توراتى كه در دست يهود است يهوديان را داراى كرامتى بدون قيد و شرط و آنان را حزب خدا و سرزمين بيت المقدس را سرزمينى دانسته كه خداوند به يهود تمليك كرده، آن هم تمليكى كه نه نقل و انتقال بردار است و نه اقاله پذير.

مبتلا نمودن خداوند فرعونيان را به قحطى وتفّأل بد آنان درباره موسى (ع)

و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات

(سنين ) جمع (سنه ) به معناى قحط و نايابى است. و گويا معناى اصلى آن (سنه القحط سال قحطى ) بوده و به تدريج گفته شده : (السنه آن سال ) سپس به كثرت استعمال تدريجا كارش به جايى رسيده كه معناى قحطى و نايابى را به خود گرفته است.

خداى سبحان در اين آيه مى فرمايد - و قسم هم ياد مى كند - كه آل فرعون را يعنى همان قبطى ها را كه فاميل او بودند به قحطى هاى متعدد و كمى ميوه ها دچار كرد تا شايد بدين وسيله متذكر شوند.

و اينكه گفتيم (قحطى متعدد) براى اين است كه از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين قحطى ممتد در امتداد چند سال نبوده، بلكه بين دو سال قحطى يك و يا چند سال فاصله مى شده، زيرا اگر اينطور نبود (سنه قحط سالى ) را به صيغه جمع نمى آورد، زيرا قحطى ممتد به امتداد چند سال يك قحطى است، نه قحطى هاى متعدد. علاوه بر اينكه جمله (فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه ) ظهور دارد در اينكه حسنه مذكور در آن، بعد از سيئه (قحطى ) بوده و بعد از آن حسنه مواجه با سيئه ديگرى شدند.

 

فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه...

از ظواهر امر بر مى آيد كه قوم فرعون وقتى پس از قحط سالى به سال خوشى مى رسيده و نعمت و روزى شان فراوان مى شده مى گفته اند: (اين از خود ما است ) و مقصودشان اين بوده كه (ما تا آنجا كه به ياد داريم هرگز به قحط سالى دچار نشده ايم، و اگر در گذشته مبتلا به آن خشكسالى شديم از نحوست موسى بوده است ) و اگر اين حرف را پس از نجات از قحط سالى زده اند براى اين بوده كه تا آنروز دچار چنين بلائى نشده بودند، و معلوم است كه انسان معمولا وقتى متوجه ارزش و اهميت نعمتى مى شود كه به ضد آن مبتلا بشود.

قوم فرعون هم اگر به قحط سالى دچار نشده بودند پس از نجات و رسيدن به فراوانى نعمت نمى گفتند: (اين از ما است ) گو اينكه طبعا و عادتا بايستى قضيه بر عكس اينكه واقع شده بود واقع مى شد، به اين معنا كه بايستى قبل از تفال بد به موسى زدن مى گفتند: (اين از ما است ) چون وقتى مردمى قحط سالى و بلا را از نحوست شخص معينى مى دانند كه بر حسب ارتك از و عادت ديرينه، نعمت و فراخى روزى و رفاه عيش را از خود بدانند، زيرا تا به رفاه و راحت خو نكرده باشند از گرفتارى و بلا آنطور كه بايد وحشت نمى كنند، وليكن همانطور كه گفتيم از ظواهر قضيه بر مى آيد كه تفال بد به موسى زدن قبل از گفتن (اين از ما است ) بوده.

و شايد به همين جهت قوم فرعون را قبل از فال بد زدنشان ذكر كرده و نيز به همين مناسبت كلمه (حسنه ) را با لفظ (اذا) و كلمه (سيئه قحط سالى ) را با لفظ (ان ) آورده و فرموده : (فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه و ان تصبهم سيئه يطيروا بموسى و من معه )، از اين اختلاف در تعبير بر مى آيد كه (حسنه - رفاه عيش ) در نظر فرعونيان اصل ثابتى بوده، و ابتلاى به قحط سالى نادر و بى سابقه بوده است. شاهد ديگر اين معنا اين است كه كلمه (حسنه ) را با (الف و لام ) جنس كه مفيد تعريف است و كلمه (سيئه ) را نكره و بدون (الف و لام ) آورده.

كلمه (يطيروا) از (تطير) و تطير مشتق از (طير) است، و جهت اين اشتقاق اين است كه عرب به خيلى چيزها از آن جمله به طيور تفاءل مى زدند به همين جهت كلماتى از ماده (طير) اشتقاق كردند كه معناى تفاءل و يا بهره اى از شر و شآمت را بدهد مانند تطير كه به معناى اول و طائر كه به معناى دوم است.

پس اينكه فرمود: (الا انما طائرهم عند الله و لكن اكثرهم لا يعلمون ) معنايش اين مى شود: بهره اى كه ايشان از شر و شآمت دارند نزد خداست، و آن عذابى است كه خداوند براى آنان تهيه ديده، و ليكن بيشتر ايشان از اين عذاب غافلند، و خيال مى كنند از گناهان و جناياتى كه مرتكب مى شوند اثرى باقى نمى ماند، و در دفترى بايگانى نمى شود.

البته براى كلمه (طائر) معانى ديگرى هم از قبيل نامه اعمال و غير آن ذكر كرده اند، و ليكن مناسب با سياق همان معنايى است كه ما ذكر كرديم.

 

وقالوا مهما تاتنا به من آيه لتسحرنابها فما نحن لك بمؤمنين

كلمه (مهما) از اسماى شرط و به معناى (هر چه ) است، و معناى آيه اين است كه (هر چه براى ما معجزه بياورى كه ما را جادو كنى ما به تو ايمان آور نيستيم ).

قوم فرعون با اين كلام خود خواسته اند موسى را براى هميشه از خود مايوس سازند، و اينكه معجزات او را جادو خواندند در حقيقت خواسته اند او را استهزاء نموده و بگويند تو بى خود اسم اين اعمالت را معجزه گذارده اى.

نزول عذابهاى متعدد بر قوم فرعون، به تفصيل و در زمانهاى مناسب  

فارسلنا عليهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم ايات مفصلات...

كلمه (طوفان ) به گفته راغب به معناى هر حادثه اى است كه انسان را احاطه كند، و ليكن بيشتر متعارف شده كه در آب بسيار زياد استعمال شود. و در مجمع البحرين مى گويد: اين كلمه به معناى سيلى است كه زمين را در خود غرق كند، و اصل آن، ماده (طوف ) است كه به معناى طواف و دور زدن مى باشد.

كلمه (قمل ) - به ضم قاف و تشديد ميم - به گفته بعضى ها به معناى ميمون هاى درشت هيكل و به گفته بعضى ديگر به معناى مگس هاى ريز است. و قمل - به فتح قاف و سكون ميم - به معناى شپش معروف است. (جراد) و (ضفادع ) و (دم ) به ترتيب به معناى ملخ، قورباغه و خون است.

كلمه (مفصلات ) از تفصيل به معناى جدا جدا كردن اجزاى يك شى ء متصل است، كه لازمه آن متمايز شدن هر جزئى است از اجزاى ديگر. پس بنابراين، از اينكه فرمود: (آيات مفصلات ) استفاده مى شود آياتى كه به سوى قوم فرعون فرستاده مى شده يكجا و يكدفعه نبوده، بلكه هر كدام جداى از مابقى فرستاده مى شده، و اين خود دليل بر اين است كه اين آيات آياتى است الهى كه هر كدام در موقع مناسبش نازل مى شود، چون اگر يكجا نازل مى شد ممكن بود خيال كنند يك امر اتفاقى و جزافى بوده و ربطى به موسى و نفرين او نداشته است.

آيه بعدى شاهد بر اين است كه معناى (مفصلات ) همان معنائى است كه ما كرديم، براى اينكه از آن آيه استفاده مى شود: هر كدام از آيات كه فرستاده مى شده قبلا موسى از آمدن آن آيه و آن عذاب خبر مى داده، لذا وقتى به آن برخورد مى كردند دست به دامن موسى مى شدند تا بلكه دعائى كند و آن عذاب را از ايشان برگرداند، و با موسى عهد مى بستند كه اگر اين عذاب را از آنان بر دارد به وى ايمان مى آورند و دست از بنى اسرائيل برداشته و ايشان را به موسى مى سپارند، ولى وقتى به دعاى موسى عذاب برداشته مى شد عهد خود را مى شكستند.

 

و لما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك...

(رجز) به معناى عذاب است، و الف و لامى كه در اينجا بر سر آن است، اشاره به عذابى است كه هر كدام از آيات قوم فرعون مشتمل بر آن بوده است، و جمله (بما عهد عندك ) بطورى كه قرينه مقام افاده مى كند به اين معنا است كه : از پروردگارت براى ما رفع عذاب را بخواه، چون خدايت با تو عهد بسته كه هيچ وقت دعايت را رد نكند. بنابراين، لامى كه در جمله به كار رفته لام قسم خواهد بود.

جمله (لئن كشفت عنا الرجز لنومنن لك و لنرسلن معك بنى اسرائيل ) همان عهدى است كه گفتيم قوم فرعون با موسى بسته و آن را شكستند.

عهدشكنى قوم فرعون بعد از برداشته شدن عذاب از آنان  

فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ينكثون

كلمه (نكث ) به معناى عهد شكستن است، و جمله (الى اجل هم بالغوه ) متعلق است به جمله (كشفنا)، و از اين دو جمله بر مى آيد عهدهايى كه بين موسى و قوم فرعون مى گذشته موجل به مدت معينى بوده، مثلا اگر موسى (عليه السلام ) مى گفته كه خداوند اين عذاب را از شما بر مى دارد به شرطى كه ايمان بياوريد و بنى اسرائيل را با من روانه كنيد در آخر اضافه مى كرده كه اگر تا فلان مدت به اين عهد وفا نكرديد عذاب مرتفع نخواهد شد.

و همچنين اگر بنى اسرائيل با وى عهد مى بسته اند آنان نيز عهد خود را محدود به مدت معين مى كردند، لذا آيه شريفه مى فرمايد: (پس از آنكه عذاب برداشته مى شد و آن اجل معين سر مى رسيد عهد خود را كه با موسى بسته بودند، مى شكستند).

 

فانتقمنا منهم فاغرقناهم فى اليم

كلمه (يم ) در زبان عرب به معناى دريا است، ما بقى الفاظ آيه معنايش روشن است.

 

و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها...

ظاهرا مراد از (ارض ) سرزمين شام و فلسطين است، مويد و يا دليل بر اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد: (التى باركنا فيها) براى اينكه خداوند در قرآن كريمش غير از سرزمين مقدس كه همان نواحى فلسطين است و غير از كعبه هيچ سرزمينى را به بركت ياد نكرده.

معناى آيه اين است كه : ما بنى اسرائيل را كه مردمى ضعيف به شمار مى رفتند قدرت داده و مشارق و مغارب سرزمين مقدس را به ايشان واگذار نموديم. و اگر در اينجا بنى اسرائيل را به مردمى مستضعف وصف كرده براى اين است كه كارهاى عجيب خارق العاده خدا را برساند، و بفهماند چگونه خداوند افتادگان را بلند مى نمايد و كسانى را كه در نظرها خوار مى آيند تقويت نموده و زمين را در تيول آنان قرار مى دهد، چه قدرتى بالاتر از اين ؟

اينهم كه فرمود: (و تمت كلمه ربك الحسنى ) براى اين است كه برساند به ملك و سلطنت رسانيدن بنى اسرائيل و هلاك كردن دشمنان ايشان بر وفق قضاى حتميش بوده، موسى (عليه السلام ) هم گويا از اين قضا خبرى داشته كه در وعده به بنى اسرائيل گفته است : (عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض ). آيه شريفه (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ) نيز اشاره به همين معنا دارد.

و اما معناى (تماميت كلمه ) - تمام شدن كلمه، خارج شدن آن از مرحله قوه و استعداد به مرحله فعليت و وقوع است، البته ناگفته نگذاريم كه جهت و علت تمام شدن كلمه پروردگار در خصوص داستان بنى اسرائيل صبر ايشان بوده و لذا فرموده : (بما صبروا).

جمله (و دمرنا ما كان يصنع فرعون...) به اين معنا است كه ما آن صنايعى كه قوم فرعون داشته و آن قصرهايى كه افراشته بودند و آن تاكستانهائى كه به وجود آورده و داربست هايى را كه براى موبن ها ساخته بودند از بين برديم.

بحث روايتى (درباره مبتلا گشتن فرعونيان به عذابهاى متعدد و عهدشكنى ايشان) 

در مجمع البيان است كه ابن عباس و سعيد بن جبير و قتاده و محمد بن اسحاق بن بشار مطلبى را گفته اند، و على بن ابراهيم هم همان مطلب را به سند خود از ابى جعفر و ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده، و آن مطلب كه از مجموع روايات گرفته شده اين است كه : بعد از ايمان ساحران به موسى و شكست خوردن فرعون و اصرار بر كفر خود، هامان به فرعون گفت : مردم بطورى كه مى بينى يكى پس از ديگرى به موسى ايمان مى آورند، بايد فكرى كرد، من فكر مى كنم صلاح در اين باشد كه ماءمور بگذارى تا هر كس را كه به دين موسى در آمده زندانيش كنند.

پس فرعون هر كس را كه به موسى ايمان آورده بود حبس نمود. خداوند هم فرعونيان را به عذاب هاى گوناگونى از قبيل كمبود زراعت و امثال آن مبتلا نمود، و در آخر طوفانى بر آنان مسلط كرد تا تمامى خانه هاى آنان را در هم فرو ريخت، فرعونيان ناگزير به بيابان گريختند، و خيمه ها به پا كردند، و اما خانه هاى بنى اسرائيل يك قطره از آب سيل به آنها نرسيد، و زمين هاى زراعتى آنان نيز آسيبى نديد، بر عكس براى فرعونيان هيچ زمين زراعتى نماند، لذا به موسى گفتند: از خدايت بخواه اين بارندگى هولناك را از ما قطع كند، كه اگر چنين كنى ما به تو ايمان آورده و بنى اسرائيل را از زندانها رها كرده با تو روانه مى سازيم.

موسى (عليه السلام ) از خدا خواست و خداوند هم عذاب را از آنان برداشت، و ليكن متاءسفانه به وعده خود وفا ننموده و ايمان نياوردند. اين بار هامان به فرعون گفت : اگر بنى اسرائيل را آزاد كنى به دست خود، موسى را بر خود غلبه داده اى، و او بطور مسلم سلطنت تو را از بين خواهد برد، لذا فرعون بنى اسرائيل را رها ننمود و درباره باران هاى خطرناك گفت : بارانى كه آمد عذاب نبود، بلكه نعمتى بود براى ما زيرا دشت و صحراى ما را پس از خشكى و مردگى زنده و سر سبز و خرم نمود، و چون چنين كردند خداوند هم - به روايت على بن ابراهيم در سال دوم و به روايت ديگران در ماه دوم ملخ را بر زراعتها و اشجار ايشان مسلط كرد، بطورى كه از زراعت و درختان چيزى باقى نگذاشت بلكه موى سر و ريش آنان و لباس و فرش و زندگى شان را هر چه بود خوردند، و حال آنكه همين ملخ ‌ها به خانه هاى بنى اسرائيل داخل نمى شدند و هيچگونه آزارى نمى رساندند.

مردم همه سر و صدايشان بلند شد، و فرعون شديدا به جزع و فزع در آمد، و به موسى (عليه السلام ) گفت : اين بار هم از پروردگارت بخواه اين بلا را از ما بگرداند، و بطور قطع من نيز دست از بنى اسرائيل بر مى دارم. موسى (عليه السلام ) دعا كرد و ملخ بعد از آنكه يك هفته يعنى از شنبه تا شنبه ديگر بر ايشان مسلط بود از آنان بر طرف گرديد.

بعضى ها در كيفيت دعاى موسى (عليه السلام ) گفته اند كه وى نگاهى به آسمان نمود و سپس عصاى خود را به طرف مشرق و مغرب به حركت در آورد، و بدون درنگ ملخ ‌ها از همان طرف كه آمده بودند برگشتند، تو گوئى اصلا ملخى نيامده بوده. اين بار هم هامان نگذاشت فرعون به وعده خود وفا كند و بنى اسرائيل را آزاد سازد،

لذا در سال سوم - به روايت على بن ابراهيم - و در ماه سوم - به روايت ديگران - خداوند (قمل ) را كه عبارت است از ملخ ريز و بدون بال و خيلى خبيث تر و خطرناك تر از ساير انواع ملخ بر همه زراعت آنان مسلط نمود، به اين معنى كه اين بار ملخ ساقه و ريشه ها را هم خورد، و خلاصه زمين را ليسيد.

بعضى ديگر گفته اند: موسى (عليه السلام ) مامور شد تا به تلى خاكى كه در دهى از دهات مصر معروف به عين شمس قرار داشت برود، موسى بدانجا رفت و عصاى خود را به آن تل خاك زد و بلافاصله ملخ ‌هاى نام برده سراسر مصر را پر كرده حتى به جامه هاى فرعونيان در آمده و آنان را گزيدند، و اگر كسى مشغول غذا خوردن بود قمل در غذايش شده و ظرف غذايش از آن پر مى شد.

سعيد بن جبير گفته است : (قمل ) همان شپشه اى است كه به حبوبات مى افتد، و نيز گفته است : اگر كسى ده جراب (مشك ) گندم به آسياب مى برد از آن ده مشك بيش از سه قفيز(پيمانه ) عايدش نمى شد، و اين بلا شديدترين بلائى بود كه فرعونيان بدان دچار شدند، زيرا نه تنها حبوبات آنان به خطر افتاد بلكه موى بدن و حدقه و پلك چشم و ابروهاى آنان نيز دستخوش اين بلا شد. وقتى به بدنهايشان حمله مى كرد هر كه ميديد خيال مى كرد پوست بدن هاى آنان مبتلا به گرى شده. خلاصه خواب و آرامش از آنان سلب شد، همه به ناله و فرياد در آمدند. ناچار فرعون موسى را طلبيد و گفت : اگر اين بار از خدايت بخواهى تا عذاب را از ما بردارد بطور قطع و مسلم دست از بنى اسرائيل بر مى دارم. موسى اين بار نيز پذيرفت و دعا كرد، و به دعاى او قمل كه هفت روز تمام يعنى از روز شنبه اى تا شنبه بعد مسلط بر آنان شده بود بر طرف گرديد.و اين بار هم عهد خود را شكسته خداوند در سال چهارم و به آن روايت ديگر در ماه چهارم ضفدع (قورباغه ) را بر آنان مسلط كرد.

تمام زندگى آنان مالامال از ضفدع شد، لباس و يا ظرف و يا طعام و يا آبى نماند مگر اينكه پر از ضفدع بود، غذا مى پختند چيزى نمى گذشت كه مى ديدند پر از ضفدع شده، مى خواستند با يكديگر صحبت كنند تا دهن باز مى كردند ضفدع به دهانشان مى افتاد،

لقمه بر مى داشتند تا دهانشان باز مى شد ضفدع قبل از لقمه دهانشان را پر كرده بود. اين بار به گريه در آمده به شكايت نزد موسى آمدند، و گفتند اينبار توبه كرده و ديگر به كردار زشت خود بر نمى گرديم، از خدا بخواه تا ما را از شر قورباغه ها رهائى دهد، موسى دعا كرد و خداوند ضفدع را پس از آنكه هفت روز يعنى از روز شنبه تا شنبه ديگر بر ايشان مسلط بود از آنان بر داشت.

و چون اين بار نيز عهد خود را شكستند خداوند در سال پنجم خون را روانه بسوى ايشان كرد، به اين معنا كه آب نيل را براى ايشان خون گردانيد، بنى اسرائيل آن را آب و قبطى ها آن را خون مى ديدند، حتى قبطى ها به بنى اسرائيل التماس مى كردند كه ايشان آب را در دهان خود ريخته و از دهان خود به دهان قبطى ها بريزند، با اين حال تا در دهن اسرائيلى ها بود آب بود و به محضى كه به دهان قبطى ها منتقل مى شد خون مى گرديد. فرعون كه ديد از عطش هلاك مى شود، ناچار شد برگ درختان را بجود ولى مع الوصف رطوبت برگ درختان هم در دهانش خون مى شد، هفت روز هم به اين عذاب دچار بودند، هيچ آب و غذايى نمى خوردند مگر آنكه خون بود. زيد بن اسلم گفته است خونى كه خداوند مسلط بر فرعونيان كرد عبارت از خون دماغ (رعاف ) بود. بهر حال به نزد موسى آمدند كه از خدايت رفع اين پريشانى و عذاب را بخواه تا به تو ايمان آورده دست از بنى اسرائيل برداشته و با تو روانه شان كنيم، موسى اين بار نيز دعا كرد و عذاب از ايشان برداشته شد مع ذلك دست از بنى اسرائيل بر نداشتند.

عياشى در تفسير خود از محمد بن قيس از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: مقصود از كلمه (رجز) در آيه (لئن كشفت عنا الرجز لنومنن لك ) برف است، لذا بلاد خراسان را كه كوهستانى و برف گير است بلاد رجز گويند.

مؤلف: اين روايت آنطورى كه بايد و شايد با سياق آيه انطباق ندارد.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -