انهار
انهار
مطالب خواندنی

بناي شهر سامرا توسط معتصم (220 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
ابواسحاق، محمد بن هارون الرشيد معروف به "المعتصم بالله" هشتمين خليفه عباسیان پس از وفات برادرش مأمون عباسي در سال 218 قمري به خلافت رسيد. مقر حكومت عباسيان از زمان منصور دوانقي تا زمان وي شهر بغداد بود. ولي حضور سپاهيان خليفه از نقاط مختلف اسلامي در بغداد از جمله مغاربه جنگجويان مصري و شمال افريقا و فراغنه سرابازان سمرقند، فرغانه و خراسان در مقر خلافت مزاحمت‌هاي روزافزوني براي ساكنان اين شهر به وجود مي‌آورد و موجب نارضايتي آنان از سپاهيان خليفه مي‌گرديد.
معتصم عباسي تصميم گرفت، پايتخت خود را از بغداد به مكاني ديگر انتقال دهد. بدين جهت در سال 219 قمري احمد بن خالد معروف به ابو وزير را مأموريت داد كه به "قاطول" در 124 كيلومتري شمال بغداد رود و زمين‌هاي آن جا را برآورد و برانداز كند و آن‌ها را از صاحبانشان خريداري كند.
احمد بن خالد آن مكان را براي تأسيس شهري جديد مناسب يافت و اراضي آن را از صاحبانش خريداري كرد و برخي از زمين‌هاي قاطول از مسيحيان بود و آنان را نيز ترغيب به فروش زمين‌هايشان كرد. وي مقدمات ايجاد يك شهر بزرگ را فراهم كرد و سپس به بغداد برگشت و معتصم را از وضعيت قاطول باخبر گردانيد.
معتصم در پانزدهم ذی القعده سال 220 قمري به همراه خانواده، دبيران، درباريان، قضات و فرماندهان انتظامي و نظامي وارد قاطول شد و بناي انواع ساختمان‌ها را در آن جا آغاز كرد و براي خود در كنار رود دجله، كاخ مجلل و زيبايي بنا كرد و آن را "جوسق" ناميد. وي در آباداني اين شهر تلاش زيادي نمود و سرمايه‌داران و صاحب منصبان را به آبادي و عمران آن بسيار ترغيب و تشويق كرد و سرانجام در سال 221 قمري رسماً در آن سكونت گزيد.
از آن هنگام اين شهر "دارالخلافه" عباسيان گرديد و معتصم آن را «سرّ من راي» (يعني: هر كسي مرا ببيند، مسرور و خوشحال گردد) ناميد ولي مردم آن را مختصر و كوتاه كرده و «سامرا» ناميدند.[۱]
1-  نك: تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 472؛ تاريخ الطبري، ج 7، ص 231؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 399.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -