انهار
انهار
مطالب خواندنی

2- پند و ارشاد امت

بزرگ نمایی کوچک نمایی
چون امام چهارم در عصر اختناق زندگى مى کرد، نمى توانست مفاهیم مورد نظر خود را بصورت آشکار و صریح بیان کند، از اینرو از شیوه موعظه استفاده مى کرد و مردم را از طریق موعظه با اندیشه درست اسلامى آشنا مى کرد و این اندیشه را که در اثر تبلیغات حاکمان جائز در طول زمان به فراموشى سپرده شده یا تحریف گشته بود، به صورت اول و اصیل به یاد مردم مى آورد و توده مردم و جامعه اسلامى را تا هر مقدار که مى توانست با حقایق و تعالیم اسلام آشنا مى ساخت
بررسى این موعظه ها نشان مى دهد که امام با روش حکیمانه و بسیار زیرکانه اى، ضمن اینکه مردم را نصیحت و موعظه مى کرد، آنچه را که مى خواست در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا مى کرد، و این، بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامى در آن شرائط بود زیرا این مباحث، در عین حال که اثر و نتیجه سیاسى داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را بر نمى انگیخت. امام ضمناً مسئله «امامت»، یعنى سیستم حکومت اسلامى و رهبرى جامعه اسلامى توسط امام معصوم، را روشن مى کرد و مردم را از آنچه در جامعه اسلامى آن روز مى گذشت، یعنى حاکمیت حاکمان زور و کفر و سردمداران فاسق و منافق، آگاه مى ساخت و به آنان تفهیم مى کرد که حکومتى مانند حکومت« عبدالملک»، حکومتى که اسلام خواسته، نیست. اهمیت این موضوع از این نظر بود که تا مردم نسبت به این مسئله توجه پیدا نمى کردند و از حالت جمود و تخدیرى که به مرور زمان به وجود آمده بود، بیرون نمى آمدند، تغییر اوضاع و تشکیل حکومت مطلوب اسلامى امکان نداشت.یک نمونه از این گونه بیانات و مواعظ امام سجاد که بهترین گواه نکات یاد شده است، سخنان مفصلى است که به تصریح محدثان، امام هر روز جمعه در مسجد پیامبر، آن را براى یاران خود و دیگران ایراد مى نمود. در اینجا به عنوان نمونه بخشهایى از سخنان امام را از نظر خوانندگان مى گذرانیم:
«مردم! پرهیزگار باشید و بدانید که به سوى خدا باز خواهید گشت. آن روز رستاخیز هر کس آنچه را که از نیک و بد، انجام داده، نزد خود حاضر خواهد یافت و آرزو خواهد کرد که بین او و اعمال بدش فرسخها فاصله باشد... نخستین امورى که در قبر، دو فرشته منکر و نکیر از آن سوال خواهند کرد، «خداى» تو که او را عبادت مى کنى، و «پیامبر» تو که به سوى تو فرستاده شده است، و «دین» تو که از آن پیروى مى کنى، و «کتاب» آسمانى که آن را تلاوت مى کنى، و «امام» تو که ولایتش را پذیرفته اى، خواهد بود...»
در این سخنان چند چیز جلب توجه مى کند:
1- تکرار این سخنان در هر روز جمعه که نشانگر اهمیت آن و میزان عنایت امام به طرح این مسائل است.
2- از اینکه گفتار امام با جمله: اى مردم! ایها الناس آغاز مى گردد، معلوم مى شود که در اینجا مخاطبان امام، تنها شیعیان و یا پیروان خاص امام نبوده اند، بلکه دایره مخاطبان وى وسیع و عام بوده است.
3- امام طى سخنان خود صراحتاً یا تلویحاً، به آیات، متعدد قران استناد و استدلال نموده است و این بدان جهت است که در اینجا طرف سخن، عامه مردم بوده اند و آنان به امام سجاد به عنوان یک امام نگاه نمى کردند، از اینرو امام براى تثبیت مطلب، به آیات قرآن استشهاد مى کرده است، ولى در مواردى که طرف سخن تنها شیعیان و یاران خاص امام بودند، حضرت ضرورتى براى استناد به آیات قرآن نمى دید.
نمونه دیگر از بیانات امام، موعظه نسبتا مفصلى است که آن را «ابوحمزه ثمالى» یکى از بهترین و نزدیکترین یاران حضرت، نقل مى کند. متن این روایت گواهى مى دهد که در جمع شیعیان و پیروان خاص آن حضرت بیان شده است. امام طى سخنانى مى فرماید:
خداوند ما و شما را از مکر ستمگران و ظلم و حسودان و زورگویى جباران حفظ کند. اى مومنان! شما را طاغوتها و طاغوتیان دنیا طلب که دل به دنیا سپرده و شیفته آن شده اند و به دنبال نعمتهاى بى ارزش و لذتهاى زود گذر آن هستند، نفریبد به جانم سوگند در ایام گذشته حوادثى را پشت سر گذاشتید و از انبوه فتنه ها به سلامت گذشتید، در حالى که پیوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهکاران در زمین دورى و تبرى مى جستید؛ پس اکنون نیز از خدا یارى بخواهید و به سوى فرمانبرى از خدا و اطاعت از «ولى خدا» که از حاکمان کنونى شایسته تر است، برگردید
امر خدا و اطاعت از کسى را که خدا اطاعت او را واجب کرده، بر همه چیز مقدم بدارید، و هرگز در امور جارى، اطاعت از طاغوتها را که شیفتگى به فریبندگیهاى دنیا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهى مقدم ندارید از معاشرت با گنهکاران و آلودگان، همکارى با ستمگران و نزدیکى و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنه آنان برحذر باشید و از آنان دورى بجویید و بدانید که هر کس با اولیاى خدا مخالفت ورزد و از دینى غیر از دین خدا پیروى کند و در برابر امر رهبرى الهى خود سرانه عمل کند، در دوزخ گرفتار آتشى شعله ور خواهد شد...
اهمیت و ضرورت این نصایح و ارشادهاى امام هنگامى روشن مى گردد که میزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حکومت عبدالملک و پسرش ولید و متروک شدن سنتها و آداب و تعالیم اسلامى در آن عصر را مورد توحه قرار دهیم:
مى دانیم که از حدود سال سى ام هجرى نیمه دوم دوران خلافت عثمان فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش یافت و اشراف قریش که در آمد کلانى از خزانه دولت داشتند و از بخششهاى خلفاى وقت نیز بهره مند بودند، به ثروت اندوزى پرداختنند و بدین ترتیب رفاه طلبى و اشرافیت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج یافت.ثروت اندوزان، املاک و مستغلات فراوانى گرد آوردند و کنیزان و غلامان بسیارى خریدند ؛ بخصوص کنیزانى که براى خوانندگى و بزم آرایى تربیت شده بودند...کم کم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنیاگرى به طبقات دیگر نیز سرایت کرد.
این انحطاط اخلاقى در زمان حکومت یزید آن چنان گسترش یافت که دو شهر مقدس «مکه» و «مدینه» نیز از این آلودگیها محفوظ نماند
«مسعودى» مى نویسد: «فساد و آلودگى یزید، به اطرافیان و عمال وى نیز سرایت کرد، در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشکارا را به شرابخوارى پرداختند.»
این وضع در زمان عبدالملک نیز همچنان ادامه یافت، به طورى که «شوقى ضیف» پس از بیان گسترش اشرافیت و رفاه زدگى در شهر مکه و مدینه مى افزاید:
«گویى این دو شهر بزرگ حجاز را براى خنیاگران ساخته بودند، تا آن جا که نه تنها مردمان عادى، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى شتافتند.»
«قاضى ابو یوسف» به بعضى از اهالى مدینه مى گفت: اى مردم مدینه! وضع شما با این آواز خوانیها شگفت انگیز است، زیرا هیچ کس و ناکس و هیچ شخص محترم و غیر محترم در ایمان شما، از آن ابایى ندارد!
محیط مدینه طورى شده بودکه «نه عالمان، غنا را ناروا مى شمردند و نه عابد از آن جلوگیرى مى کردند
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدینه به نام «عبدالعزیز مخزومى» در اختلافى که یک نفر از اهل مدینه با یک عراقى اشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخیص داد شهادتش را پذیرفت.
عراقى به قاضى گفت: این «دحمان» است!
عبدالعزیز گفت: مى شناسمش، اگر نمى شناختم از هویتش سوال مى کردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به کنیزان غنا یاد مى دهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بیامرزد!
کدامیک از ما اهل غنا نیست؟! برو حق این مرد را بده!
در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل مى شد بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده اى باشد.
«عائشه» دختر «طلحه» بزمهاى مختلف ترتیب مى داد و در آن «عزّة المیلأ» آواز مى خواند
حتى کار به جایى رسیده بود که وقتى یکى از مشهورترین زنان آواز خوان آن عصر بنام «جمیله» سفرى به مکه کرد، در طول مسیر، آن چنان از وى استقبال شد که در مورد هیچ مفتى و فقیه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان این سفر را چنین نقل مى کنند:
هنگامى که جمیله به قصد حج از مدینه حرکت کرد، گروهى از مردان خنیاگر نامدار آن زمان همچون: «هیت، طویس، دلال، بردالفؤاد، نومة الضحى، رفند، رحمة، هبة الله، معبد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بدیح الملیح و نافع الخیر» که تعداد آنان را تا سى نفر نوشته اند. و نیز گروهى از زنان خنیاگر همچون: «فرهه، عّزة المیلأ، جبّابه، سلاّمه، حُلیده، عقیله، شمّاسیه، فرعه، بلبله، لذة العیش، سُعیده و زرقأ» او را مشایعت کردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى کردند!
هنگامى که کاروان جمیله نزدیک مکه رسید، از طرف دیگر از اشراف مکه و دیگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدینه بازگشت، از طرف اهالى مدینه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وجود آمد که اهالى مدینه بر در خانه ها صف کشیده این صحنه را تماشا مى کردند.
این داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزشها در جامعه مدینه در آن عصر است. افرادى که در این سفر جمیله را بدرقه کردند، از بزرگان خنیاگران عصر خویش بودند که شهرت آنان در جهان آن روز پیچیده بود. حال اگر در نظر بگیریم که هر یک از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعلیم داشته است، و باز اگر احتمال این امر را منتفى ندانیم که گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جمیله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار مى نماید. وقتى که وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مرکز تاسیس حکومت اسلامى چنین باشد، مى توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟!

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -