انهار
انهار
مطالب خواندنی

فتاوای آیت الله مظاهری

بزرگ نمایی کوچک نمایی

مسئله 2369- اجراى قصاص و گرفتن ديات وظيفه حاكم شرع است و ديگران حقّ دخالت ندارند.

مسئله 2370- اگر شخص بالغ و عاقل با اختيار و عمد مسلمان بالغ عاقلى را بكشد ورثه مقتول حقّ دارند به عنوان قصاص او را بكشند، ولى اگر ديوانه‏اى يا نابالغى يا بچه در شكم را بكشد، قصاص نمى‏شود و بايد ديه داده شود و همچنين اگر ديوانه يا نابالغ يا شخص كور، كسى را بكشد قصاص نمى‏شود و بايد ديه داده شود .

مسئله 2371- اگر فرزندى پدر يا مادر خود را عمداً بكشد قصاص مى‏شود ولى اگر پدرى فرزند خود را عمداً بكشد قصاص نمى‏شود ولى بايد ديه بدهد و علاوه بر ديه تعزير هم مى‏شود.

مسئله 2372- اگر دو نفر يا بيشتر مسلمانى را بكشند به نحوى كه همه در كشتن او شريك باشند، ورثه مقتول مى‏توانند بعضى را بكشند و از ديگران سهم ديه را بگيرند و مى‏توانند همه را بكشند و در هر حال بايد تفاوت ديه كسى را كه مى‏كشند بپردازند.

مسئله 2373- اگر مردى زنى را بكشد مى‏توانند او را بكشند ولى چون ديه زن نصف ديه مرد است بايد براى كشتن مرد، نصف ديه او را بدهند. و اگر زنى مردى را بكشد مى‏توانند زن را بكشند ولى بايد به كشتن او اكتفا كنند و حقّ مطالبه نصف ديه را ندارند.

مسئله 2374- كشتن بر سه قسم است:

 اوّل: كشتن عمدى، يعنى به قصد كشتن كسى، كارى را نسبت به او انجام دهد كه منجر به مردنش شود.

 دوّم: كشتن شبه عمد، يعنى قصد كشتن نداشته باشد ولى با توجّه، كارى را كه معمولاً كشنده نيست نسبت به او انجام دهد، و بر حسب تصادف منجر به مرگ او شود، مثل اينكه براى ادب كردن چند تازيانه به او بزند و بر حسب تصادف به سبب آن بميرد.

 سوّم: كشتن خطايى، يعنى نسبت به شخص نه قصد كشتن داشته و نه مى‏خواسته كارى را نسبت به او انجام دهد. مثل اينكه به قصد كشتن كبوتر، تيرى رها كند و بر حسب تصادف به انسانى بخورد و او را بكشد.

مسئله 2375- در قتل عمد ورثه مقتول مى‏توانند قصاص كنند يا ديه بگيرند يا عفو كنند ولى عفو بهتر است، و در قتل شبه عمد حقّ قصاص ندارند فقط مى‏توانند ديه بگيرند يا عفو نمايند، و در قتل خطايى نيز حقّ قصاص ندارند بلكه يا عفو مى‏كنند يا از عاقله يعنى خويشاوندان پدرى قاتل، ديه مى‏گيرند.

مسئله 2376- ديه مرد مسلمان هزار مثقال شرعى طلا (هر مثقال هيجده نخود) است و ديه زن نصف مرد است.

مسئله 2377- اگر قتل در يكى از ماه‌هاى حرام، يعنى رجب، ذى‏القعده، ذى‏الحجّه و محرم واقع شود يك ثلث ديه بر ديه افزوده مى‏شود، و بايد دو ماه روزه هم كه سى و يك روز آن پى در پى باشد در ماه‌هاى حرام بگيرد.

مسئله 2378- در قتل عمد كه ورثه حقّ قصاص دارند مى‏توانند بيش از ديه از قاتل بگيرند و قصاص نكنند.

مسئله 2379- ديه قتل عمد را بايد در ظرف يك سال بدهند، و ديه قتل شبه عمد و قتل خطايى را مى‏توانند در ظرف سه سال به سه قسط بدهند.

مسئله 2380- در قتل خطا و قتل شبه عمد، قاتل بايد علاوه بر ديه، شصت روز روزه بگيرد و اگر نتواند، شصت فقير را سير نمايد، و در قتل عمد اگر ورثه مقتول عفو كنند يا با قاتل بر ديه توافق نمايند، قاتل بايد شصت روز روزه بگيرد و شصت فقير را هم سير نمايد.

مسئله 2381- در بريدن اعضا قصاص جايز است ولى در ايجاد جراحت چون معمولاً قصاص قابل كنترل نيست يعنى نمى‏شود درست به اندازه جراحت، جراحت وارد كرد، بايد ديه گرفته شود.

مسئله 2382- ميزان كلى در ديه اعضاى اصلى انسان اين است كه هر عضوى كه فرد باشد، مانند زبان يا آلت مردانگى، بريدن و از بين بردن آن موجب ديه قتل (هزار مثقال شرعى طلا) است و هر عضو اصلى كه جفت باشد، مانند دست و پا و گوش و چشم، بريدن يا از بين بردن جفت آن موجب ديه قتل، و بريدن يا از بين بردن يكى از آن‌ها موجب نصف ديه است.

مسئله 2383- اگر تمام دندان‌هاى كسى را از بين ببرند ديه آن ديه قتل است. و ديه هر كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه شش عدد در بالا و شش عدد در پايين مى‏باشد پنجاه مثقال شرعى طلا و ديه هر كدام از شانزده دندان عقب دهان بيست و پنج مثقال شرعى طلا مى‏باشد.

مسئله 2384- اگر ده انگشت كسى را از بيخ ببرند ديه آن ديه قتل است، و ديه هر انگشت يك دهم ديه قتل است، و ديه هر بند انگشت يك سوّم ديه انگشت است، و در انگشت شَصت ديه هر بند نصف ديه انگشت است.

مسئله 2385- اگر پشت كسى را طورى بشكنند كه ديگر خوب نشود و به هيچ وجه نتواند بنشيند، يا طورى به كسى آسيب برسانند كه عقل او از بين برود و ديگر برنگردد، و يا دو لب كسى را ببرند، يا بر كسى صدمه‏اى وارد كنند كه تمام موى ريش يا سر او بريزد و ديگر نرويد، يا بر كسى صدمه‏اى وارد كنند كه انزال نشود يا به هيچ وجه نتواند جلوى ادرار يا مدفوع خود را بگيرد، يا مرد اجنبى زنى را افضا نمايد يعنى مخرج بول و حيض او را يكى كند، ديه آن ديه قتل است.

مسئله 2386- اگر شوهر به واسطه نزديكى، زن را افضا نمايد، چنانچه بعد از نُه سالگى زن باشد زن مى‏تواند به حاكم شرع مراجعه كند، و اگر پيش از نُه سالگى باشد بايد او را طلاق دهد و ديگر با او ازدواج نكند و علاوه بر مهر، ديه افضا كه همان ديه قتل است و همچنين نفقه او را تا آخر عمر او بدهد.

مسئله 2387- اگر ريش كسى را به زور بتراشند و بعد برويد، بايد يك سوّم ديه كشتن را بدهند.

مسئله 2388- اگر بيش از يكى از جنايت‌هايى كه در مسائل گذشته شمرده شد انجام شود ديه تكرار مى‏شود مثلاً اگر كسى بر ديگرى صدمه‏اى وارد كرد كه هم صداى خود را از دست داد و هم كور و كر شد بايد سه ديه به او بپردازد.

مسئله 2389- ديه زن با مرد تا يك سوّم ديه كشتن، مساوى است و چنانچه بيشتر از آن شد ديه زن نصف ديه مرد مى‏شود.

مسئله 2390- كسى كه سوار حيوان است اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند، يا ديگرى كارى كند كه حيوان به صاحب خود يا ديگرى صدمه بزند ضامن مى‏باشد.

مسئله 2391- سقط جنين از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دميده شده باشد در حكم آدم كشى است، و كسى كه اين كار را مى‏كند، چه خود زن باشد يا شوهر يا پزشک، گرچه با اجازه آن‌ها باشد، بايد ديه بپردازد، و ديه آن اگر نطفه باشد بيست مثقال شرعى طلا، و اگر علقه يعنى خون بسته باشد چهل مثقال، و اگر مضغه يعنى مانند يك پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روييده ولى هنوز روح در آن ندميده صد مثقال، و اگر روح در آن دميده، براى پسر هزار مثقال و براى دختر پانصد مثقال شرعى طلا است.

مسئله 2392- اگر كسى زن حامله را بكشد به نحوى كه بچه او هم تلف شود، بايد ديه هر دو را بدهد.

مسئله 2393- اگر كسى پوست بدن مسلمانى را پاره كند بايد پنج مثقال شرعى طلا، و اگر به گوشت برسد ده مثقال، و اگر استخوان او را بشكند پنجاه مثقال طلا به او بدهد، و اگر اين جراحت‌ها به سر يا صورت باشد دو برابر مى‏گردد.

مسئله 2394- اگر كسى كارى كند كه بدن ديگرى سرخ شود به طورى كه فوراً برطرف نشود بايد يك مثقال شرعى طلا، و اگر سبز و كبود شود يك مثقال و نيم شرعى طلا، و اگر سياه شود سه مثقال طلا به او بدهد، و اگر در سر و صورت باشد دو برابر مى‏شود.

مسئله 2395- در مواردى كه دستور خاصى براى ديه مشخص نشده، تعيين مقدار آن با حاكم شرع است.

مسئله 2396- مقصود از عاقله كه ديه قتل خطا را بايد بدهد خويشان نسبى پدرى مى‏باشد، چه مرد باشند يا زن، غير از بچه‏ها و ديوانه‏ها و كفّار، و تقسيم ديه بر آنان با رعايت مراتب ارث است.

مسئله 2397- اگر قاتل بميرد يا فرار كند و دسترسى به او نباشد، ديه را از مال او برمى‏دارند، و اگر مال ندارد از عاقله مى‏گيرند.

مسئله 2398- اگر انسان كسى را مجروح كرد يا به او ضربه يا سيلى زد، ديه را بايد به خود او بدهد، ولى اگر بچه يا ديوانه‏اى را بزند، بايد ديه را به ولىّ شرعى او بدهد تا به مصرف او برساند.

مسئله 2399- ديه مقتول از تركه او محسوب مى‏شود، ولى خويشان مادرى از آن ارث نمى‏برند.

مسئله 2400- ولىّ مقتول كه حقّ قصاص دارد كسى است كه از او ارث مى‏برد، جز زن و شوهر كه در اين حقّ شركت ندارند هرچند از ديه ارث مى‏برند. و اگر بعضى از آن‌ها به قصاص راضى نشوند، ديگران نمى‏توانند قصاص كنند مگر آنكه تفاوت ديه را بپردازند، و اگر بعضى از آن‌ها صغير باشند، اختيار با ولىّ آن‌هاست.

مسئله 2401- اگر ولىّ مقتول قبل از قصاص بميرد، حقّ قصاص به ورثه او مى‏رسد.

مسئله 2402- اگر كسى حيوان كسى را بكشد بايد قيمتش را به او بدهد، و اگر آن را معيوب كند بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب را بپردازد.

مسئله 2403- اگر حيوان به جان يا مال يا زراعت كسى خسارت وارد كند، چنانچه صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد ضامن خسارت است و الّا ضامن نيست.

مسئله 2404- اگر آتشى روشن كند و مال كسى آتش بگيرد، در صورتى كه مواظبت نكرده باشد ضامن است.

مسئله 2405- اگر در جايى كه احتمال عبور مردم را مى‏دهد گودالى بكند، در صورتى كه كوتاهى كند و باعث افتادن كسى در آن شود ضامن است.

مسئله 2406- اگر كسى با فرياد زدن يا ايجاد صدا باعث كر شدن يا سقط جنين شود ضامن ديه آن‌هاست.

مسئله 2407- اگر كسى‏ ديگرى را از منزل بيرون‏ببرد و آن شخص‏برنگردد ضامن است.

مسئله 2408- اگر پليس در اثر تيراندازى باعث قتل يا جرح كسى شود، در صورتى كه تيراندازى او طبق وظيفه نباشد ضامن است، و اگر طبق وظيفه باشد و به جايى كه بايد بزند اصابت كرده باشد چيزى بر كسى نيست ولى اگر به غير جايى كه بايد بزند زده باشد مثل آنكه تصميم داشته به پا بزند به قلب يا سر اصابت كند، ديه بر بيت‏المال است.

مسئله 2409- اگر كارى كند كه بكارت دخترى از بين برود، يا با او به غير عنف زنا كند و بكارتش را از بين ببرد، ديه آن مهر المثل است.

مسئله 2410- اگر كارى كند كه زن حيض نبيند يا هميشه خون ببيند ديه آن يك سوّم ديه كشتن است.

مسئله 2411- اگر سر ميّت را ببرد ديه ‏اش صد مثقال شرعى طلا است و در این مورد، فرقی بین میت زن یا مرد و صغیر یا کبیر نیست؛ ولى اگر اعضاى او را قطع كند يا جراحتى بر او وارد كند، تعيين آن با حاكم شرع است. و در هر صورت اين ديه به ورثه نمى‏ رسد و صرف خيرات براى ميّت مى‏گردد و اداى دين ميّت نيز از آن جايز است.

مسئله 2412- اگر پاى كسى را بشكند ديه‏اش دويست مثقال شرعى طلا و اگر دست كسى را بشكند صد مثقال است ولى اگر استخوان غير دست و پا را بشكند يا باعث در رفتن استخوان شود تعيين آن با حاكم شرع است.

مسئله 2413- اگر ناخن كسى را در آورد يا باعث از بين رفتن آن شود ديه‏اش پنج مثقال شرعى طلا، و اگر نرمه گوش كسى را از بين ببرد ديه‏اش يك سوّم ديه قتل است.

مسئله 2414- ديه زنازاده مانند ديه حلال‏زاده است.

مسئله 2415- تعيين ديه كافرى كه حربى نيست، ذمّى باشد يا غير ذمّى، با حاكم شرع است.

مسئله 2416- اگر براى دفاع از جان يا عرض يا مالش كسى را بكشد يا او را مجروح سازد ديه ندارد.

مسئله 2417- قتل يا جنايت به چند راه ثابت مى‏گردد:

 1 - اقرار خود قاتل يا جانى.

 2 - شهادت دو مرد عادل.

 3 - قسامه و آن در صورتى است كه مدّعى قتل شاهدى بر قاتل بودن متهم نداشته باشد یا آنكه نشانه‏هايى كه باعث گمان به قاتل بودن اوست موجود باشد مثل آنكه او را با اسلحه نزد مقتول يافته باشند، و كيفيت آن به اين صورت است كه مدّعى به تنهايى يا ديگران، در نزد حاكم شرع پنجاه قسم بخورند و اگر مدّعى از قسامه امتناع نمايد قسامه با متهم است.

 4 - اگر مدّعى بيّنه نداشته باشد بايد منكر قسمبخورد و اگر منكر قسم نخورد با قسم خوردن مدّعىقتل يا جنايت ثابتمى‏گردد.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -