. تمسّك به ولايت اهل بيت (ع)، عامل صعود انسان ها
عنصر محوري بحث « كرامت » را معرفت ولايت خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام) تشكيل ميدهد. ما اگر خواستيم چيزي را بشناسيم، راههاي متعددي دارد كه برجسته ترين آنها همين 3 راه معروف است:
1) آن شيء را با مقوّ مات دروني و لوازم ذاتي او مي شناسيم،
2) او را از شبه و مثل و نظير و مانند مي شناسيم،
3) از راه ضد.
معرفت شناسي سه گانه ياد شده در كتاب و سنّت كم نيست، مخصوصاً در بيان نوراني امير بيان و لذا گاهي شيء را با ضد مي شناسند.
وجود مبارك علي بن أبيطالب (ع) در وصف عقل و عدل فرمود: عقل، عدل آن است كه هر چيزي را در جاي خود قرار دهيد. وقتي سائل عرض كرد: صف لنا العقل او العدل، فرمود: وضع كلّ شيء موضعه. عرض كرد: صف لنا الجهل، جهل را براي ما معرفي كن؛ فرمود: فعلت (1)، من گفتم. يعني تو اگر عقل را فهميدي، بر اساس تعرف الاشياء باضداد ها عقل را هم مي فهميدي؛ اين معر فه الشّيء بالضّد در كلام حضرت است. گاهي معر فه الشّيء بالمثل است؛ وقتي ذات مقدّس حضرت در خطبه 153 بخشي از معارف را ذكر مي كند، به اين اصل كلّي مي پردازد: فا نّ المثل دليل علي شبهه (2). يعني تعرف الاشياء باشباه ها، اين راه دوّم. راه سوّم راهي است كه همگان بر آنيم و مي دانيم بهترين راه شناخت هر چيزي پي بردن به جنس و فصل او، ماده و صورت او، مقوّمات او و لوازم ذاتي اوست.
عدم امكان شناخت اهل بيت (ع) از راه شناخت ( اضداد )
شناخت اهل بيت عصمت و طهارت از راه تعرف الاشياء ب اضداد ها ممكن نيست، زيرا تعرف الاشياء باضداد ها آنجائي است كه ضدها امر وجودي باشند. اينجا اگر كسي ضد ولايت شد، به ديار عدم مي رود؛ چيزي ندارد تا خودش را با آن بشناسيم و ولايت را با ضد شناسائي كنيم. ناچار ولايت اولياء را يا بايد از مقوّمات دروني خود ولايت شناسائي كنيد، يا از مثل و نظير. دسترسي ما به كنه ولايت كاري است بسياري سخت. وجود مبارك امير بيان خود را معرفي كرد، فرمود: لو احبّنا جبل لتهافت (3). اگر كوه بخواهد ولايت ما را در خود جا بدهد، متلاشي خواهد شد. اينكه بارها به عرضتان رسيد نهج البلاغه مثل قرآن كريم نياز به ساليان متمادي درس و بحث دارد، اين است !
اين بيان بلند و ملكوتي علي بن أبيطالب (ع) را سيّد رضي در سطح بسيار نازل ترجمه كرده است !!
وجود مبارك امير بيان مي گويد: من مثل قرآنم. اگر خدا در سوره حشر فرمود: قرآن اگر بر كوه نازل بشود، كوه را متلاشي مي كند (4) فرمود: لو احبّنا جبل لتهافت. سيّد رضي بزرگوار آمده اين مطلب عرشي را فرشي كرد، يعني هر كس دوست من نباشد، بايد مصائب زيادي را تحمّل كند؛ آنقدر مصائب فراوان است كه سنگ را متلاشي مي كند ! آن معناي ملكوتي كجا، اين معناي ملكي كجا !!! وجود مبارك علي مي فرمايد: مگر كسي علي را مي شناسد؟ مگر كسي اهل بيت را مي شناسد؟ مگر كسي ولايت را مي شناسد؟ اگر لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاشعاً متصدّ عاً، اين همان تريبون قرآن است كه مي گويد: لو احبّنا جبل لتهافت؛ آن كجا، اين كجا !!
شناخته شدن اهل بيت (ع) از راه شناخت ( شبيه )
امّا درباره اينكه مااهل بيت را با شبيه شان بشناسيم؛ اينها در روزگار گذشته، از كهن و آينده مانند ندارند ! نه در گذشته تاريخ علي و اولاد علي مانند داشتند، نه در آينده.
ابن أبي الحديد دستش در تاريخ باز است، مي گويد: اسرار و رجال قبل از طوفان نوح در دست ما نيستند، ما درباره مردان بزرگ قبل از طوفان تاريخ مدوّني نداريم. امّا از آن روزي كه تاريخ تدوين شده؛ چه در بين مسلمانها، چه در بين يهودي ها، چه در بين مسيحي ها، چه در بين مجوسي ها، چه در بين لا مذهب ها؛ هيچ مردي به عظمت « علي» نيامده ! من مورّخم و مي دانم. بالأخره كفّار در كفرشان، در لنين و استالين يك قهرماني دارند. به استثناي رذائل اخلاقي و اعتقادي آنها، اگر سلحشوري آنها را با سلحشوري علي بسنجيد، لا يقاس به؛ اين حرف ابن أبي الحديد است.
بنابراين وقتي خود اينها سخن مي گويند، مي فرمايند: لو احبّنا جبل لتهافت؛ يعني كوه بخواهد ولايت ما را تحمّل كند، متلاشي مي شود.
قرآن كريم، تنها شبيه و وسيله شناخت اهل بيت (ع)
مي ماند معرفت خود اين ذوات قدسي با مثل و شبيه وحياني. كسي شبيه اينها نيست كه ما اينها را با آن شبيه بشناسيم و بشناسانيم ! تنها شبيه اين خاندان طيّب و طاهر،« قرآن كريم » است. هيچ كتابي شبيه اينها نيست و هيچ صحيفه اي همتاي اينها نيست ! اگر كسي خواست اين خاندان را بشناسد، فقط از راه قرآن مي شناسد و لا غير و وجود مبارك رسول گرامي (ص) فرمود: اين دو وزنه وزين(قرآن و اهل بيت) همتاي همند: لن يفتر قا (5). اگر در قرآن حقيقتي باشد كه اين خاندان (معاذ الله) به آن نرسيده باشد، فقد افترقا؛ چه اينكه اگر اين خاندان معرفتي داشتند كه در قرآن نهادينه نشده باشد، افترقا ! و التّالي باطل.بنابراين تنها معيار شناخت خاندان عصمت و طهارت و ولايت اهل بيت كه كريمه اهل بيت از اين دودمان است، اين است كه ما قرآن را بشناسيم.
مستحضريد؛ وقتي ذات أقدس اله قرآن را از گزند سهو و آسيب نسيان مصون مي داند و مبرّاي از بطلان پذيري و منزّه از نسخ شدن مي داند؛ ولايت هم بايد در اين راستا توجيه شود. اولياي الهي معصومند، حجّت بالغه الهي اند، از گزند سهو و نسيان مصونند؛ خيال كردند وقتي وجود مبارك نبوي اين دو را عدل هم دانست، يعني در ظواهر سخنان اينها شما تأمّل كنيد و حجّت اند، چه اينكه در ظواهر قرآن هم بايد تأمّل كنيد و حجّت اند.
تجلّي قرآن كريم از سوي خداي سبحان
بارها به عرضتان رسيد: خدا قرآن را نازل كرد و ولايت را هم نازل كرد. امّا خدا قرآن را آنجوري كه باران را نازل كرد، نازل كرد ! يك ينزّ ل الغيث(6) هست، يك انزال باران و بارش باران و تگرگ و برف هست كه اين انزال است، فرود آوردن است به معناي انداختن. يك انزال قرآني است كه انّا انزلناه في ليله القدر(7)، اين فرود آوردن است به معناي آويختن و نه انداختن ! قرآن را مثل باران نينداخت، قرآن را مانند حبل متين آويخت؛ يك طرفش به دست اوست، يك طرفش به دست ما ! اين وسط ها پر قرآن است. يك وقت است مي فرمايد: من باران را نازل كرده ام، يك وقت مي فرمايد: من قرآن را نازل كرده ام. پس اگر قرآن را مثل حبل انداخته بود؛ مشكل خود را حل نمي كرد، چه رسد به مشكل دست آويزان را !!
اينكه به ما دستور داد: و اعتصموا بحبل الله(8)، اين حبل متين است، اين عروه وثقي است؛ براي اينكه به جاي مستحكمي بسته است. اين را بگيريد و محفوظ بمانيد و نيفتيد، اين حدأقل است. فرمود:بگيريد و بخوانيد و بفهميد و باور كنيد و متخلّق بشويد و عمل كنيد و بالا بيائيد:اقرأ وارق (9)؛ اين حد مياني يا أعلي. بگير تا نيفتي، اين حدأقل تمسّك به قرآن است ! بگير و بالا بيا، اين حد مياني و حد اعلاي تمسّك به قرآن است؛ ولايت در اين مرحله است.
تمسّك به ولايت اهل بيت (ع)، عامل صعود انسان ها
زيارت كردن اهل بيت براي طلب مغفرت، اينها حد مياني يا حد نازل است. از علوم اينها استفاده كردن، حشر با اينها را خواستن، معرفت اينها را طلب كردن از سنخ اقرأ وارق است؛ ا قراء الو لايه وارق، اقراء الا مامه وارق، اقرا العصمه وارق، اقراالحجّه وارق؛ اين است. خيلي ها از همين راه به جائي رسيده اند. اين همه علماء و بزرگان كه به جائي رسيدند، از همين خاندان گرفتند؛ پس اين راه باز است.
اگر احياناً علماي قبلي نظير شيخ مفيد يا بزرگان ديگر (رضوان الله تعالي عليهم أجمعين) از اهل بيت عصمت و طهارت به عنوان ( علماي ابرار ) ياد مي كنند و ياد كرده اند، براي آن است كه اينها كه قريب العهد بالا سلام بودند، به صدر اسلام نزديك تر بودند؛ به زبان قرآني سخن مي گفتند. قرآن از انبياء به عنوان «صالحين » ياد مي كند. صالحيني كه خدا درباره انبياء ياد مي كند غير از صالحيني است كه ما درباره افراد عادي مطرح مي كنيم! ( ابراري ) را كه علماي سلف درباره اولياي الهي و اهل بيت (عليهم السّلام) ياد مي كنند نظير صالحيني است كه ذات أقدس له درباره انبياء ياد مي كند ! بنابراين اينها همتاي قرآنند، و قرآن لا يأت يه الباطل من بين يديه و لا من خلفه(10)، ولايت اينچنين است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه/ حكمت 235 ـ با تلخيص.
(2) نهج البلاغه/ خ 153.
(3) نهج البلاغه/ حكمت 111
(4) حشر/ 21.
(5) وسائل الشيعه/ 27/ 34.
(6) برداشت از:لقمان/ 34 و شوري/ 28
(7) قدر/ 1.
(8) آل عمران/ 103.
(9) الكافي/ 2/ 606.
(10) فصّلت/ 42
تاریخ تهیه مطلب: 1390/1/15