انهار
انهار
مطالب خواندنی

معراج پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در روایات

بزرگ نمایی کوچک نمایی
معروف آن است که رسولخدا«صلي الله عليه وآله وسلم ‏»در آنشب در خانه ‏ام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت...

داستان معراج درروایات

معروف آن است که رسولخدا«صلي الله عليه وآله وسلم ‏»در آنش بدر خانه ‏ام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتى‏که آنحضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصى و آسمانهارفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشیدبطورى که صبح‏آنشب را در همانخانه بود،و در تفسیر عیاشى است که امام‏صادق(عليه السلام)فرمود:رسولخدا «صلي الله عليه واله وسلم» نماز عشاء و نماز صبح را درمکه خواند،یعنى اسراء ومعراج در این فاصله اتفاق افتاد،و درروایات به اختلاف عبارت از رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» و ائمه معصومین روایت‏شده که فرمودند:
جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد ومرکبى را که ‏نامش‏«براق‏» بود براى او آورد و رسول خدا«صلي الله عليه واله وسلم» بر آنسوارشده و بسوى بیت المقدس حرکت کرد،و در راه در چند نقطه‏ایستاد و نماز گذارد،یکى در مدینه و هجرتگاهى که سالهاى‏بعد رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» بدانجا هجرت فرمود،و یکى هممسجدکوفه،و دیگر در طور سیناء،و بیت اللحم-زادگاه حضرت‏عیسى(عليه السلام)-و سپس وارد مسجداقصى شد و در آنجا نماز گذارده‏و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کرده‏اند ازجمله جاهائى را که آن آنحضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین‏مشاهده فرمود سرزمین قم بود که بصورت بقعه‏اى میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه راپرسید پاسخ داد:اینجا سرزمین قم‏است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجاگرد می آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیابصورت زنى زیبا وآرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولى رسول خدا«صلي الله عليه واله وسلم» بدو توجهى نکرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجاآدم ابو البشر را دید،آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند،و بر طبق روایتى‏که على بن ابراهیم درتفسیر خود از امام صادق(عليه السلام)روایت کرده‏رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» فرمود: فرشته‏اى را در آنجا دیدمکه بزرگتر از اوندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهره‏اى در هم و خشمناک‏داشت و ماننددیگران تبریک گفت ولى خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت:این مالک،خازن دوزخ‏است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهکاران افزوده میشود،بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب‏سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشان‏دهد و چون سر پوش را برداشت لهیبى از آن برخاست که فضا رافرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وى‏خواستم آنرا به حال خود برگرداند.
و بر طبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهده‏کرد که لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگوئى که باآنحضرت داشت عرضکرد:همگى دنیا در دست من همچون‏درهم(و سکه‏اى)است که در دست مردى باشد وآنرا پشت و روکند،و هیچ خانه‏اى نیست جز آنکه من در هر روز پنج‏بار بدان‏سرکشىمیکنم و چون بر مرده‏اى گریه مى‏کنند بدانهامى‏گویم:گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس‏از آن نیز بارها میآیم تا آنکه یکى از شما باقى نماند،در اینجابودکه رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» فرمود:براستى که مرگ بالاترین مصیبت وسخت‏ترین حادثه است،و جبرئیلدر پاسخ گفت:حوادث پس‏از مرگ سخت‏تر از آن است.
و سپس فرمود:
و از آنجا بگروهى گذشتم که پیش روىآنها ظرفهائى ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را مى‏خوردند و پاکرامی گذاردند،از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟گفت:افرادى از امت توهستند که مال حراممیخورند و مال حلال را وا می گذارند و مردمى‏را دیدم که لبانى چون لبان شتران داشتندو گوشتهاى پهلوشان راچیده و در دهانشان میگذاردند،پرسیدم:اینها کیانند؟گفت: اینهاکسانى هستند که از مردمان عیبجوئى مى‏کنند.و مردمان‏دیگرى را دیدم که سرشان را باسنگ میکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخداد:اینان کسانى هستند که نماز شامگاه وعشاءرا نمیخوانده و میخفتند،و مردمى را دیدم که آتش در دهانشان‏میریختند و ازنشیمنگاهشان بیرون مى‏آمد و چون وضع آنها راپرسیدم،گفت:اینان کسانى هستند که اموال یتیمان را به ستم‏میخورند،و گروهى را دیدم که شکمهاى بزرگى داشتند ونمى‏توانستند ازجا برخیزند گفتم:اى جبرئیل اینها کیانند؟ گفت:کسانى هستند که ربا میخورند،و زنانىرا دیدم که برسينه هايشان آویزانند،پرسیدم:اینها چه زنانى هستند؟گفت: زنان‏زناکارى هستندکه فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب‏میدارند،و سپس بفرشتگانى برخوردم که تمام اجزاء بدنشان‏تسبیح خدا میکرد
و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و درآنجا دو مرد را شبیه‏بیکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟گفت:هر دوپسرخاله یکدیگر یحیى و عیسى علیهما السلام هستند،بر آنها سلام‏کردم و پاسخ داده تهنیتودرود به من گفتند،و فرشتگان زیادى‏را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجامشاهده کردم.
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم ودر آنجا مرد زیبائى راکه زیبائى او نسبت‏به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت‏بستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل‏گفت:این برادرتیوسف است،بر او سلام کردم و پاسخ داد وتهنیت و تبریک گفت،و فرشتگان بسیارى را نیزدر آنجا دیدم.
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم ومردى را دیدم و چون ازجبرئیل پرسیدم گفت:او ادریس است که خدا ویرا به اینجاآورده،براو سلام کرده پاسخ داد و براى من آمرزش خواست، وفرشتگان بسیارى را مانند آسمانهاىپیشین مشاهده کردم وهمگى براى من و امت من مژده خیر دادند.
سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردىرا بسن کهولت‏دیدم که دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم‏کیست؟جبرئیل گفت:هارون بن عمران است،بر او سلام‏کردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسیارى را مانندآسمانهاى دیگرمشاهده کردم.
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و درآنجا مردى گندمگون وبلند قامت را دیدم که مى‏گفت: بنى اسرائیل پندارندمن‏گرامى‏ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولى این مرد از من‏نزد خدا گرامى‏تراست،و چون از جبرئیل پرسیدم:کیست؟ گفت:برادرت موسى بن عمران است،بر او سلام کردم جواب‏داد و همانند آسمانهاى دیگر فرشتگان بسیارى را در حال خشوع‏دیدم.
سپس بآسمان هفتم رفتیم و در آنجابفرشته‏اى برخورد نکردم‏جز آنکه گفت:اى محمد حجامت کن و به امت‏خود نیزسفارش حجامترا بکن،و در آنجا مردى را که موى سر وصورتش سیاه و سفید بود و روى تختى نشسته بوددیدم و جبرئیل‏گفت:او پدرت ابراهیم است،بر او سلام کرده جواب داد وتهنیت و تبریک گفت،و مانند فرشتگانى را که در آسمانهاى‏پیشین دیده بودم در آنجا دیدم،و سپس دریاهائى از نور که ازدرخشندگى چشم را خیره میکرد،و دریاهائى از ظلمت وتاریکى،ودریاهائى از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک‏شدم جبرئیل گفت:این قسمتى از مخلوقات خدا است.
و در حدیثى است که فرمود:چون به حجابهاى نور رسیدم‏جبرئیل از حرکت ایستاد و بمن گفت:برو!
و در حدیث دیگرى فرمود:از آنجا به سدرة المنتهى رسیدم ودر آنجا جبرئیل ایستاد و مراتنها گذارده گفت:برو!گفتم:اى‏جبرئیل در چنین جائى مرا تنها مى‏گذارى و از من مفارقت‏میکنى؟گفتاى محمد اینجا آخرین نقطه‏اى است که صعود به آنراخداى عز و جل براى من مقرر فرمودهو اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم میسوزد،آنگاه با من وداعکرده و من پیش رفتم تا آنگاه‏که در دریاى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت واز ظلمت‏به‏نور وارد مى‏کرد تا جائیکه خداى تعالى میخواست مرا متوقف‏کند و نگهداردآنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت.
و در اینکه آن سخنانى که خدا بآنحضرتوحى کرده چه بوده‏است در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال‏وسربسته میگوید«فاوحى الى عبده ما اوحى‏»- پس وحى کرد به‏بنده‏اش آنچه را وحى کرد-واز اینرو برخى گفته‏اند:مصلحت‏نیست در اینباره بحث‏شود زیرا اگر مصلحت‏بود خداىتعالى‏خود میفرمود،و بعضى هم گفته‏اند:اگر روایت و دلیل معتبرى‏از معصوم وارد شد وآنرا نقل کرد،مانعى در اظهار و نقل آن‏نیست.
و در تفسیر على بن ابراهیم آمده که آنوحى مربوط بمسئله‏جانشینى و خلافت على بن ابیطالب(عليه السلام)و ذکر برخى از فضائل‏آنحضرت بوده،و در حدیث دیگر است که آن وحى سه چیز بود:1- وجوب نماز2- خواتیم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غیر از شرک، و در حدیث کتاب بصائر است‏که خداوندنامهاى بهشتیان و دوزخیان را باو داد.
و بهر صورت رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» فرمود:پس ازاتمام مناجات باخداى تعالى باز گشتم و از همان دریاهاى نور و ظلمت گذشته‏در سدرةالمنتهى بجبرئیل رسیدم و بهمراه او باز گشتم.
روایت دیگرى در این باره
درباره چیزهائیکه رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» آنشب درآسمانها وبهشت و دوزخ و بلکه روى زمین مشاهده کرد روایات زیاد دیگرى نیز بطورپراکنده وارد شده که ما ذیلا قسمتى از آنها راانتخاب کرده و براى شما نقل مى‏کنیم:
در احادیث زیادى که از طریق شیعه واهل سنت از ابن‏عباس و دیگران نقل شده آمده است که رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» صورت‏على بن ابیطالبرا در آسمانها مشاهده کرد و یا فرشته‏اى رابصورت آنحضرت دید و چون از جبرئیل پرسیددر جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار على(عليه السلام)را داشتند خداى‏تعالى این فرشته را بصورت آنحضرت خلق فرمود و هر زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار على بن ابیطالب میشویم به دیدن این‏فرشته میآئیم.
و در حدیث نیز آمده که صورت ائمهمعصومین پس ازعلى(عليه السلام)را تا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف درسمت راست عرش مشاهده کرد و چون پرسید گفتند:اینهاحجتهاى الهى پس از تو در روى زمین هستند.
و در حدیث دیگرى است که رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» گوید:ابراهیم‏ خلیل در آنشب فرمودند:-اى محمد امت‏خود را از جانب من‏سلام برسان و بآنها بگو:بهشت آبش گوارا و خاکش پاک وپاکیزه و دشتهاى بسیارى خالى از درختدارد و با ذکر جمله‏«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لاحول و لا قوة الا بالله‏» درختى در آن دشتها غرس میگردد،امت‏خود را دستور دادهتادرخت در آن زمینها زیاد غرس کنند.
شیخ طوسى(ره)در امالى از امامصادق(عليه السلام)ازرسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» روایت کرده که فرمود:در شب معراج چون‏داخل بهشت‏شدم قصرى ازیاقوت سرخ دیدم که از شدت‏درخشندگى و نورى که داشت درون آن از بیرون دیده میشد ودوقبه از در و زبر جد داشت از جبرئیل پرسیدم:این قصر ازکیست؟گفت:از آن کسى که سخن پاکو پاکیزه گوید،و روزه را ادامه دهد(و پیوسته گیرد)و اطعام طعام کند،و در شب‏هنگامى که مردم در خوابند تهجد-و نماز شب-انجام دهد، على(عليه السلام) گوید: من به آنحضرت عرضکردم:آیادر میان امت‏شما کسى هست که طاقت اینکار را داشته باشد؟فرمود:هیچ‏میدانى سخن پاک گفتن چیست؟عرضکردم:خدا و پیغمبرداناترند فرمود:کسى که بگوید:«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله‏و الله اکبر»هیچ میدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم:خداورسولش داناترند،فرمود:ماه صبر-یعنى ماه رمضان-را روزه گیردو هیچ روز آنرا افطارنکند،و هیچ دانى اطعام طعام چیست؟ گفتم:خدا و رسولش داناترند،فرمود:کسى که براىعیال ونانخواران-خود(از راه مشروع)خوراکى تهیه کند که آبروى‏ایشان را از مردم حفظ کند،و هیچ میدانى تهجد در شب که مردم‏خوابند چیست؟ عرضکردم:خدا و رسولش داناترند،فرمود: کسى که نخوابد تا نماز عشاء خود را بخواند-در آنوقتى که یهود ونصارى و مشرکین میخوابند.
این حدیث را نیز که متضمن فضیلتى ازخدیجه-بانوى‏بزرگوار اسلام-میباشد بشنوید:
عیاشى در تفسیر خود از ابو سعید خدرىروایت کرده که‏رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» فرمود:در آن شبى که جبرئیل مرا بمعراج برد چون بازگشتیم بدو گفتم:اى جبرئیل آیا حاجتى دارى؟گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خداىتعالى و ازطرف من سلام برسانى و رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» چون خدیجه را دیدارکرد سلام خداوند وجبرئیل را بخدیجه رسانید و او در جواب‏گفت:
«ان الله هو السلام و منه السلام والیه السلام و على جبرئیل السلام‏»
خبر دادن رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» از کاروان قریش
ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراجاز ام هانى روایت‏کرده که گوید:رسول خدا«صلي الله عليه واله وسلم» آنشب را در خانه من بود و نمازعشاء راخواند و بخفت،ما هم با او بخواب رفتیم، نزدیکیهاى‏صبح بود که ما را بیدار کرد ونماز صبح را خوانده ما هم با اونماز گزاردیم آنگاه رو به من کرده فرمود:اى ام هانى من امشب چنانچه دیدید نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپس‏به بیت المقدس رفته و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنانچه‏مشاهده میکنید نماز صبح را دوباره دراینجا خواندم.
این سخن را فرموده برخاست که برود من دست انداخته ‏دامنش را گرفتم بطورى که جامه‏اش پس رفت و بدو گفتم:اى‏رسول خدا اینسخن را که براى ما گفتى براى دیگران مگو که‏تو را تکذیب کرده ومى‏آزارند،فرمود:بخدا!براى آنها نیز خواهم‏گفت!
ام هانى گوید:من به کنیزک خود که ازاهل حبشه بود گفتم: بدنبال رسول خدا«صلي الله عليه واله وسلم» برو ببین کارش با مردم بکجا میانجامدوگفتگوى آنها را براى من باز گوى.
کنیزک رفت و باز گشته گفت:چون رسولخدا«صلي الله عليه واله وسلم» داستان‏خود را براى مردم تعریف کرد با تعجب پرسیدند:نشانه صدق‏گفتار توچیست و ما از کجا بدانیم تو راست میگوئى؟فرمود: نشانه‏اش فلان کاروان است که من هنگام رفتن بشام در فلانجادیدم و شترانشان از صداى حرکت‏براق رم کرده یکى از آنهافرارکرد و من جاى آنرا به ایشان نشان دادم و هنگام بازگشت نیز درمنزل ضجنان(25 میلىمکه)بفلان کاروان برخوردم که همگى‏خواب بودند و ظرف آبى بالاى سر خود گذارده بودندو روى آنرا باسرپوش پوشانده بودند و کاروان مزبور هم اکنون از دره تنعیم وارد مکه خواهند شد،و نشانه‏اش آن است که پیشاپیش آنهاشترى خاکسترى رنگ است و دو لنگه بارروى آن شتر است که‏یک لنگه آن سیاه مى‏باشد.
و چون مردم این سخنان را شنیدند بسوىدره تنعیم رفته وکاروان را با همان نشانیها که فرموده بود مشاهده کردند که ازدرهتنعیم وارد شد و چون آن کاروان دیگر بمکه آمد و داستان رم‏کردن شتران و گم شدن آنشتر را از آنها جویا شدند همه راتصدیق کردند.
محدثین شیعه رضوان الله علیهم نیزبهمین مضمون-با مختصراختلافى-روایاتى نقل کرده‏اند و در پایان برخى از آنهاچنین‏است که چون صدق گفتار آنحضرت معلوم شد و راهى براى‏تکذیب و استهزاء باقى نماندآخرین حرفشان این بود که گفتند: -این هم سحرى دیگر از محمد!
پى‏نوشتها:
رسولي محلاتي، درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج3،

تاریخ تهیه مطلب: 1389/6/6

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -