انهار
انهار
مطالب خواندنی

آبروی کسی را نبر!

بزرگ نمایی کوچک نمایی

پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می‌گویی؟ گفت: «آبروی کسی را نبر!» ...

 هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم می‌آیند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم. شیعیان امیرالمومنین(ع) نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می‌آید. منتها ما چه می‌کنیم؟ این انوار را حفظ نمی‌کنیم 
ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می‌شود نماز شب می‌خواند، صبح می‌نشیند غیبت می‌کند. نور نماز شب رفت! با یک حرف تلخ این نورها از بین می‌رود

من تعجب می‌کنم از بعضی‌ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته است. بار 21 به او می‌گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می‌گوید: «نه من نمی‌توانم. دوستان همه دارند می‌روند عمره. من چطور نروم؟

حالا به این خانم شما بگویید این همه عمره رفتید، مساله اخلاق را در خانه رعایت می‌کنید؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می‌روی اما یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا یک آقا فرقی ندارد. آقا بداخلاق شود، عبادتش ضایع می‌شود. خانم بداخلاق شود، عباداتش ضایع می‌شود.

*****

مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می‌آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود؛ شواهد را جمع کند و حکم کند.
اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می‌ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می‌دهد، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید.

اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می‌دیدیم، صرف نمی‌کرد امام حسین در راهش شهید شود. خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه "سید سکوت" چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته‌اند آبرو بردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: عمداً نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، عقوق والدین و آبرو بردن. این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند.
پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می‌گویی؟
می‌گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت: «آبروی کسی را نبر!»

الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها، آبرو می‌برند!

عزیز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مومن مقدس را می‌برند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله... توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می‌برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغگو هستی 

*****

گناهکار چند نوع است. عده‌ای گناه می‌کنند، بعد ناراحت و پشیمان می‌شوند. سوز و گداز دارند. توبه می‌کنند و هرگز فکر نمی‌کنند که روزی این توبه را بشکنند اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می‌شود.

اما اگر نه، دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می‌شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.
دوره‌ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده‌اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین، طرف می‌نشیند چشمش را هم می‌بندد و می‌گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟

همه الان صاحب معارف شده‌اند! همه عارف شده‌اند! به جوانی گفتم چرا می‌روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می‌دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند... ما یک آسپرین از دست غیر متخصص نمی‌خوریم بعد درباره دین...

*****

فرد وارد بازار قیامت می‌شود، فکر می کند خبری است. تعجب می‌کند؛ خدایا پس چه شد؟ نمازها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی...

جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می‌خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی، برو درستش کن... از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می‌زنند... ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

*****

تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده‌ای می‌گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سروصدا راه می‌انداختند تا کسی قرآن را نشنود. دسته دیگر می‌گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می‌گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این‌ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قرآن هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر(ص) جنگیدند... قرآن ظرایفی دارد که متقین می‌فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.

**** *

 اول مظلوم از انسان‌ها، امیر المومنین(ع) است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می‌شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم اما... اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می‌شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را سه ساعت طول بدهیم. اگر استادی و نورانیتی داری، مختصر توضیح بده! وسط دعا هرچه شعر بلد است می‌خواند. همه بیچاره می‌شوند. جوان‌ها زده می‌شوند. می‌گویند جوان نمی‌رود دعای کمیل. خوب تو نمی‌گذاری!

مولوی می‌گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه‌ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده‌اند؟ گفتند برای صدایت! گفت صدای من که بد است.

گفتند این مسیحی‌ها 6 ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می‌خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند.

صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی‌خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.
 

*****

شیطان را باید شناخت. شعار می‌دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما به شیطان رو می‌دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه‌های پر درخت تبریز بازی می‌کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه‌ها بلند شد... یک بچه عقرب پیدا شده بود کمی از مورچه بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک. بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک‌تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می‌خواهد. شما الان نمی‌توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی می‌آید در آستین آدم. شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است، این طور بگویید روبروی خدا ایستاده‌اید. شیطان قوی نیست، موذی است.

خداوند در قرآن می‌فرماید کسی بر بنده من تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می‌روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر کنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و به وظیفه عمل کنید، مطمئن باشید شیطان می‌رود.

*****

دعا از معجزات قولی پیامبر(ص) است. آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی‌دهد، همه کارهایش درست می‌شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

آقایان حیف تان نمی‌آید مادرها را اذیت می‌کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: «بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟» دست مادر که بالا می‌رود بلاها از شما دور می‌شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می‌رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می‌رنجاند، قبول باشد!

سفره خدا بزرگ است. پیرزن نابینایی جلوی حضرت موسی(ع) را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد، دیگر زیبایی و... وحی آمد که موسی چرا فکر می‌کنی؟ مگر از تو می‌خواهد؟...

 

 

 


تاریخ تهیه مطلب: 1389/3/28

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -