امام هادي(عليه السلام) نيك سرشت ترين و پاك ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوب مي شد، به هنگام سكوت، شكوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب به سخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري كه شعاع كلامش روح آدميان را سحر مي كرد.
امام جواد عليه السلام پدر بزرگوار حضرت هادي عليه السلام نام جد بزرگوارش را (علي) كه نام امير المؤمنين وزين العابدين وسيد الساجدين علي بن الحسين بود بر فرزند خود نهاد وامام هادي عليه السلام به حكم وراثت ، خصوصيات اين دو بزرگوار را در خود داشت . او بلاغت وسخنوري را از امير بيان منشأ بلاغت وخواستگاه فصاحت به ارث برده بود وتقوا عبادت را از سيد الساجدين
كنيه آن حضرت
كنيه گذاري بر افراد از جمله رسمهاي عرب بوده ونوعي احترام بشمار مي رفته است تا جايي كه
مردمان آنروز با كنيه به تفاخر مي پرداختند .
ائمه (عليهم السلام) اين نكته را بخوبي رعايت مي كردند وحتي به اطفال خود كنيه گذاشتنه وآنان را با كنيه صدا مي زدند زيرا احترام نهادن در رشد رواني وبلوغ اجتماعي فرزند اثري مهم وژرف دارد كه امير مؤ منان در شعر ي كه به اين مضمون روايت شده مي فرمايد
امام جواد عليه السلام به تاسي از امامان سلف فرزند خود را ابو الحسن خواند ودر اين كنيه او را به امام موسي بن جعفر وامام رضا عليه السلام همانند ساخت.
محدثين وروات جهت تشخيص وتفكيك ، صفتي به ابو الحسن افزوده امام موسي بن جعفر عليه السلام را ابو الحسن الاول ، امام رضا عليه السلام را ابو الحسن الثاني وامام هادي عليه السلام را ابو الحسن الثالث مي خوانند .القاب امام گوشه هايي از فضائل ،مناقب وصفات والاي ايشان را به خوبي تصوير مي كنند:
الامين - التقي - الناصح - المتوكل - المرتضي - الفقيه - الطيب - العسكري - الوضح - الرشيد - الشهيد - الوفي - الخالص – العالم - نقي - فتاح - هادي - نجيب - مؤتمن
برخي خصوصيات حضرت هادي عليه السلام
امام هادي عليه السلام داراي نفس زكيه و عزمي راسخ و همتي عالي بود كه هرگز احدي از مردم را نمي توان در مقايسه با او همتا و همسان دانست.
ابن شهر آشوب از رجال حديث نقل مي كند كه او نيك سرشت ترين و پاك ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوب مي شد، به هنگام سكوت، شكوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب به سخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري كه شعاع كلامش روح آدميان را سحر مي كرد.
در وجود مقدس امام هادي عليه السلام ويژگي هاي اخلاقي پسنديده مي درخشيد. امامت، كمال و دانش و فضيلت و سرشت و اخلاق نيك از فرازهاي اخلاقي اين امام همام است.
خداوند به قدرت بي منتها و دانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختيار امامان شيعه كه راهبران حقيقي بشر هستند، قرار داده است.
امام هادي عليه السلام كه در زمره امامان شيعه و از خاندان رسالت است، نيز از ويژگي دانشي گسترده و جامع برخوردار است، طوري كه سمبل هاي دانش و فرهنگ وي، عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است.
امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت در قلوب همگان ايجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره امامت، امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد.
امام هادي عليه السلام در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن را پاسخ فرموده است.
با توجه به اينكه خداوند داراي عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه مي تواند هركس را بخواهد از ميان بندگان خود براي ارسال پيامش و تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هايش برگزيند. گوشه اي ديگر از درياي بيكران دانش امام هادي عليه السلام در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن مي گويد:
روزي يحيي بن اكثم در مجلس واثق خليفه عباسي كه جمعي از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسي سر حضرت آدم عليه السلام را هنگامي كه حج به جا آورد، تراشيد؟
تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسي كه جواب اين سؤال را بدهد حاضر مي كنم، سپس شخصي را بدنبال حضرت هادي عليه السلام فرستاد و وي را به دربار خليفه دعوت كرد. امام نيز دعوت را پذيرفت و براي اظهار و بيان حقيقت به دربار واثق رفت. خليفه پرسيد: اي ابوالحسن به ما بگو چه كسي سر حضرت آدم را هنگام حج تراشيد؟ امام فرمود: اي واثق ترا به خدا سوگند مي دهم كه ما را از بيان و جواب آن معاف كني، خليفه گفت: ترا سوگند مي دهم كه جواب را بفرمايي!
امام فرمود: اكنون كه قبول نمي كني، پس مي گويم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد تا موهاي سرش بريزد.
در مورد جاذبه اجتماعي و نفوذ سياسي امام هادي عليه السلام فقط مي توان همين را گفت كه يكي از تجليات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فياض نور حق در وجود امام هادي عليه السلام متجلي و منعكس شده و از وجود حضرت نيز مانند آينه اي كه انوار گوناگون را در خود انعكاس مي دهد، ساطع بوده است. كسي را در عصر پيشواي دهم، توان نگاهي ممتد و حتي لحظه اي كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستي و ترس بر قلب ها سايه مي افكند. در كتاب هاي تاريخي آمده است كه حضور امام در هر مجلسي مورد تجليل و احترام عميق بود و خواسته و ناخواسته اطرافيان را تحت تأثير و نفوذ قرار مي داد و همنشينان وي همواره آرزوي مجالست و مراودت او را در سر داشتند.
امام هادي عليه السلام و شيعيان غالي
مشكلات دروني شيعه كمتر از مشكلاتي نبود كه از خارج وبه وسيله دشمنان بر آنان وارد مي شد به ويژه كه مشكلات دروني در افزايش مشكلات خارجي تاثير مستقيم داشت به همين جهت ، امامان شيعه عليه السلام به هر شكلي بود سعي داشتند تا دامن تشيع را از لوث غلّوپاك كرده وغلات را از خود طرد نمايند وبدين وسيله راهي براي حل مشكلات دروني خود پيدا كنند اما غلات ، به منظور سود جوئي ويا به بدليل كج فكري ، خود را منتسب به ائمه شيعه عليه السلام كرده ومخالفتهاي ائمه با خود را نوعي تقيه قلم داد مي كردند آنچنان كه در بلاد دور دست كه شيعيان ازعلم وفقه وفرهنگ شيعي رشد يافته اي برخوردار نبودند ، عده اي فريب غاليان را خورده واز نظر عقيدتي به انحراف كشانده مي شدند اين جريان در بد نام ساختن شيعيان نزد فرق ديگر بسيار مؤثر مي افتاد .
امام هادي عليه السلام در ادامه فعاليت امامان پيشين ، غاليان درگيرشد زيرا در ميان اصحاب او نيز افرادي از غاليان وجود داشتند ، احمد بن محمد بن عيسي يكي از شيعيان دانشمند ومعتدل كه سخت به ائمه طاهرين دل بسته وبا هر گونه غلوي در دين مخالف بود.
نقل كرده كه طي نامه اي از امام هادي عليه السلام سؤال شد : احاديثي را به شما وپدرانتان نسبت داده اند كه دلها از شنيدن آنها مشمئز مي شود وبدان دليل كه اين احاديث از پدران بزرگوارتان نقل مي شود جرات رد آن را به خود نمي دهيم آنگاه ادامه مي دهد ، علي بن حسكه وسالم بن يقطين كه خود را از موالي ومنسوبان شما معرفي مي كنند نقل مي كنند كه در آيه (إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر ) فحشاء ومنكر اشاره به شخصي است كه اهل ركوع وسجود نبوده است همين طور منظور از زكات مردي مشخص است نه پرداخت مبلغي درهم ودينار واموري از فرائض وسنن ومعاصي را بر همين منوال تاويل مي كنند ، اگر مصلحت مي دانيد اين امر را براي ما روشن فرمائيد وبپيروانتان منت گذاشته ، آنها را از منجلاب اين چنين تاويلات انحراف آميز نجات دهيد آن حضرت در جواب نوشتند :
( ليس هذا من ديننا فاعتزله ) اين گونه تاويلات از دين مانيست از آن بپرهيزيد.
مانند همين نامه از ابراهيم بن شيبه وسهل بن زياد نيز روايت شده است به طوري كه جواب امام در پاسخ يكي از آنها بسيار مفصل بوده ودر آن علاوه بر رد محمد بن حسكه وانكار ولايت ووابستگي او به خاندان رسالت ، سخنان وي را باطل شمرده وشيعيان خود را به اجتناب از آنها امر فرموده است . حتي از آنها خواسته به هر كدام كه از اين دو نفر دسترسي پيدا كرديد بي درنگ به قتلشان اقدام كنيد . در روايت ديگري محمد حسكه وقاسم يقطيني از سوي امام مورد لعن ونفرين قرار گرفته اند .
علي بن حسكه استاد قاسم شعراني يقطيني بوده كه او نيز از بزرگان غلات ومطرود ائمة طاهرين عليه السلام است .حسن بن محمد بن باباي قمي ومحمد بن موسي شريقي نيز از شاگردان علي بن حسكه بوده اند . از كساني كه مورد لعن امام هادي عليه السلام قرار گرفته اند ، محمد بن نصير نميري وفارس بن حاتم قزويني بودند امام ضمن نامه اي كه در آن از ابن باباي قمي بيزاري جسته اند فرموده اند او ابن بابا گمان برده كه من او را به نبوت بر انگيخته ام واو باب من است سپس خطاب به شيعيان مي فرمايد : اگر توانستيد او را بكشيد .
محمد بن نصير نميري كه ادعاي نبوت مي كرد ، رئيس فرقه نميريه ويا نصيريه بوده است . گفته شده است كه او معتقد به تناسخ وربوبيت امام هادي عليه السلام وهمچنين معتقد به جواز نكاح با محارم وازدواج مرد با مرد بوده وادعا داشت كه از طرف امام هادي عليه السلام به نبوت مبعوث شده است محمد بن موسي بن حسن بن فرات نيز او را پشتيباني مي كرده است . پيروان محمد بن نصير كه نصيريه خوانده شده اند از مشهورترين فرقه هاي غالي بوده اند كه خود به چند گروه تقسيم مي شدند
از ديگر غاليان اين دوره عباس بن صدقه ، ابو العباس طرفاني (طبراني ) وابو عبد الله كندي معروف به شاه رئيس بود كه همه از بزرگان غلات بوده اند.
امام هادي عليه السلام دستور داد فارس بن حاتم دستور را تكذيب وهتك نمايند ودرباره اختلافي كه ميان فارس بن حاتم وعلي بن جعفر پيدا شده بود ، جانب علي بن جعفر را گرفته وابن حاتم را رد وطرد كرد.همچنين دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود وبراي قاتل وي سعادت اخروي وبهشت را تضمين كرد . سر انجام شخصي از شيعيان به نام جنيد پس ازكسب اجازه شفاهي از امام ، ابن حاتم را به قتل رساند .
روايات زيادي كه درباره ابن حاتم در رجال كشي آمده ، وجود خطر بزرگي از جانب او را كه موجوديت شيعه را تهديد مي كرد ه ، نشان مي دهد. شيعيان مكرر درباره او از امام هادي عليه السلام پرسشهائي كردند وامام در جواب تمامي اين پرسشها از وي بيزاري مي جستند .
سري بن سلامه نامه ديگري را در باره غاليان وفساد آنها به امام هادي عليه السلام فرستاد كه امام در جواب آن ، شيعيان را دعا فرمود وآنها را به ثبات قدم ومقاومت در برابر غلات دعوت كرد.
از ديگر غالياني كه خود را از اصحاب امام هادي عليه السلام قلمداد مي كرد احمد بن محمد سياري است كه بيشتر علماي رجال او را غالي وفاسد المذهب دانسته اند .
كتاب القراءات از مصادر اصلي رواياتي است كه در تحريف قرآن توسط برخي از افراد نادان به آن ، استدلال شده است. به ويژه كه امام هادي عليه السلام خود به سلامت قرآن از تحريف ودست نخوردگي آن از نظر كليه فرق اسلامي تاكيد ورزيده است:
قد اجتمتِ الامةُ قاطبةً لا اختلاف بينهم إنَّ القرآن حقٌ لا ريبَ فيهِ عندَ جميع اهلِ الفرق.
حسين بن عبيد از ديگر غالياني بود كه خود را از اصحاب امام هادي عليه السلام مي دانست. احمد بن محمد بن عيساي قمي كه از عالمان ضد غلو شهر قم بود ، او را همراه جمعي ديگر به اتهام غلّو از قم بيرون راند. چنانكه پيش از اين نيز متذكر شديم قمي ها انديشه ناب شيعي داشته وكوچكترين غلوي را تحمل نمي كردند. بدين سبب گاهي اشخاصي را كه حتي از غلات نبوده وگاه از مفوضه به شمار آمده ويا روايات نقل شده توسط راويان غالي را روايت مي كردند ، تحمل نكرده از قم بيرون مي كردند .
به هر روي تكذيبها وطردهاي مكرر ائمه عليه السلام از غاليان سبب شد كه آنها رو به به زوال گذارده ومهمترين سلاحشان كه انتساب وتمسك واهي به ائمه طاهرين عليه السلام بود از دست بدهند. با اين حال انديشه هاي غاليان تا قرنها باقي ماند وهنوز نيز مذاهبي در اين گوشه وآن گوشه جهان اسلام يافت مي شود كه نسبتي با اين فرقه هاي گمراه دارند.افزون بر آن ، تاثيرهاي فكري آنها در متون حديثي شيعه باقي مانده وگاه كساني ، براي مسائلي كه سابقه اي در تشيع اصيل ندارد به آنها استناد مي كنند .
فتح بن يزيد جرجاني ضمن روايت مفصلي ازامام هادي عليه السلام اعتراف مي كند كه او بر اين باور بود كه امام نيازي به خوردن وآشاميدن ندارد ؛ زيرا با مقام امامت سازگار نيست ؛ وامام هادي عليه السلام خطاب به وي فرمود :
اي فتح بن يزيد ! حتي پيامبران كه اسوه ما هستند مي خورند ومي آشامند ودر بازارها راه مي روند وهر جسمي اين چنين است ، جز خدا كه جسم را جسميت بخشيده است
شهادت
با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگىهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه وار مى چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.
بازتاب خبر شهادت پيشواى شيعيان، قلب ستمديده مردم را جريحهدار كرد. شهر يكپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و يتيمان نشست. در روز شهادت امام، جماعت بسيارى از بنى هاشم، بنى ابىطالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شيون و زارى سراسر خانه را آكنده بود. مردم به صورتهاى خود سيلى مىزدند و گونههاى خود را مىخراشيدند. بدن مطهر امام هادى(عليهالسلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ايشان بيرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را ديد، تصميم گرفت براى عوام فريبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از اين رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمين گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسكرى(عليهالسلام) پيش از تشييع بدن مطهر امام(عليهالسلام) به اتفاق شيعيان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در يكى از خانههايى كه در آن زندانى بود، به خاك سپردند.
ازدحام جمعيت به قدرى بود كه حركت كردن در بين آن همه جمعيت براى امام حسن عسكرى(عليهالسلام) مشكل بود. در اين هنگام، جوانى مركبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه كردند. «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكان امام هادى(عليهالسلام) بود، نيز قصيدهاى در رثاى امام خود خواند.
امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان مىگذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين).
تاریخ تهیه مطلب: 1389/3/24