. نگاهي بر زندگاني حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم
ولادت و دوران كودكى
ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنى در ماه ربيع الاول است،گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفتهاند و شيعه بيشتر روز هفدهم را،به استثناى شيخ كلينى صاحب كتاب كافى كه ايشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مىدانند.رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در چه فصلى از سال متولد شده است؟در فصل بهار.در السيرة الحلبية مىنويسد:«ولد فى فصل الربيع»در فصل ربيع به دنيا آمد.بعضى از دانشمندان امروز حساب كردهاند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از ايام ماههاى شمسى منطبق مىشود،به اين نتيجه رسيدهاند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق مىشود با بيستم آوريل،و بيستم آوريل مطابق است با سى و يكم فروردين.و قهرا هفدهم ربيع مطابق مىشود با پنجم اردبيهشت.پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا آمده است حال يا سى و يكم فروردين يا پنجم اردبيهشت.در چه روزى از ايام هفته به دنيا آمده است؟شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمدهاند،اهل تسنن بيشتر گفتهاند در روز دوشنبه.در چه ساعتى از شبانه روز به دنيا آمدهاند؟شايد اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمدهاند،در بين الطلوعين.
عبد الله جوان،جوانى بود كه در همه مكه مىدرخشيد.جوانى بود بسيار زيبا،بسيار رشيد،بسيار مؤدب،بسيار معقول كه دختران مكه آرزوى همسرى او را داشتند.او با مخدره آمنه دختر وهب كه از فاميل نزديك آنها به شمار مىآيد،ازدواج مىكند.در حدود چهل روز بيشتر از زفافش نمىگذرد كه به عزم مسافرت به شام و سوريه از مكه خارج مىشود و ظاهرا سفر،سفر بازرگانى بوده است. در بازگشت از شام، در يثرب (مدينه منوّره) بيمار شد و در همان جا درگذشت و به ديدار نوزاد خويش توفيقى نيافت.
وفات عبدالله، دو ماه و به روايتى هفت ماه پيش از تولد فرزندش حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بود.
آمنه كه به تقوا، عفت و پاكيزگى در ميان بانوان قريش معروف بود، پس از تولد نور ديدهاش چندان در اين دنياى فانى زندگى نكرد. وى دو سال و چهار ماه و به روايتى شش سال پس از ميلاد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، در بازگشت از يثرب، در مكانى به نام «ابوا» بدرود حيات گفت و در همان مكان مدفون شد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از تولد، در كفالت جدش عبدالمطلب - بزرگ و سيد قريش مكه - قرار گرفت. عبدالمطلب ابتدا جهت شير دادن آن حضرت را به «ثويبه» (آزاد شده ابولهب) سپرد، ولى پس از مدتى وى را به «حليمه دختر عبدالله بن حارث سعديه» واگذار كرد.
حليمه، در ظاهر اگرچه دايه وى بود، ولى در حقيقت به مدت پنج سال از او مراقبت و در حقّش مادرى كرد.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از دوران كودكى داراى دو نام بود: يكى «محمد» (كه جد بزرگوارش براى وى برگزيد) و ديگرى «احمد» (كه مادر ارجمندش آن را انتخاب كرده بود).
از امام صادق عليه السلام روايت شد كه ابليس، پس از رانده شدن از رحمت الهى، مىتوانست به هفت آسمان رفت و آمد كند و خبرهاى آسمانى را گوش دهد، تا اين كه حضرت عيسىعليه السلام ديده به جهان گشود، از آن پس، ابليس از سه آسمان فوقانى ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پايينتر، رفت و آمد مىكرد. ولى چون حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به دنيا آمد، ابليس از تمام آسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گرديد و غير از او، تمامى شياطين نيز با تيرهاى شهاب از آسمان رانده شدند.
هم چنين روايت شده است كه هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم چند مسئله اتفاق افتاد: ايوان كسرا شكاف برداشت و چند كنگره آن فرو ريخت، آتش آتشكده بزرگ فارس خاموش شد، درياچه ساوه خشك گرديد، بتهاى مكه سرنگون شدند، نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگها را روشن كرد، انوشيروان (پادشاه ساسانى ايران) و مؤبدان بزرگ دربار وى، خوابهاى وحشتناكى ديدند آن حضرت ختنه شده و ناف بريده به دنيا آمد و پس از استقرار در زمين گفت: «الله اكبر و الحمد لله كثيراً، سبحان الله بكرةً و اصيلاً»
گفتنى است كه تاريخ نگاران و سيرهنويسان شيعه و اهل سنت، با اين كه در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و مىگويند كه آن حضرت در اول عامالفيل، برابر با سال 570 ميلادى و در ماه ربيع الاول ديده به جهان گشود، ولى درباره روز تولد اختلاف نظر دارند. شيعيان، معتقدند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز جمعه، مصادف با 17 ربيع الاول به دنيا آمد و اهل سنت مىگويند كه تولد وى روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بوده است.
در نظام جمهورى اسلامى ايران، به خاطر احترام به ديدگاه علماى شيعه و اهل سنت و جهت ايجاد وحدت و هم دلى ميان تمام مسلمانان جهان، از 12 تا 17 ربيع الاول، هفته وحدت اعلام گرديده و مسلمانان عالم اين هفته را گرامى مىدارند.
اما اين كه سال تولد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را عامالفيل مىنامند، بدين جهت است كه دو ماه و هفده روز پيش از تولد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، يعنى در نخستين روز محرم سال 570 ميلادى، فيل سواران «ابرهه» به مكه هجوم آورده و قصد نابودى كعبه و مسجدالحرام را نمودند، ولى با معجزه شگفت الهى سركوب شدند.
ماجراى اين واقعه عظيم از اين قرار بود كه ابرهة بن صباح يكى از جنگ جويان حبشى كه با پشتيبانىهاى بىدريغ نجاشى حبشه و قيصر روم بر يمن استيلا يافته و درصدد ترويج و تبليغ مسيحيت در يمن و تمامى شبه جزيره عربستان برآمده بود، كعبه را مانع هدفهاى خويش مىديد. بدين جهت، براى تخريب آن و وادار كردن عربهاى حجاز به مسيحيت، به مكه هجوم آورد و سپاهيان بىنزاكت وى در حالى كه سوار بر فيل بودند، به سوى خانه خدا كعبه يورش بردند، ولى هنوز پاى آنان به مسجدالحرام نرسيده بود كه فوجى از پرندگان، از سمت دريا پديدار شده و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. در اندك مدتى تمامى سپاهيان وى به وضع فجيعى كشته شدند و تنها تعداد اندكى از آنان با زخمهاى جانكاه، عقب نشينى كرده و به سوى يمن فرار نمودند.
قرآن كريم به داستان ابرهه و فيل سواران حبشى اشاره كرد و سوره ويژهاى را به نام الفيل نازل فرمود.
ماجراى اصحاب فيل، يكى از بزرگترين رويدادهاى عصر جاهليت در عربستان بود، بدين لحاظ مبدأ تاريخ عربها قرار گرفت و تا پيش از تعيين تاريخ هجرى قمرى، از اين تاريخ استفاده مىنمودند.
نوجواني و جواني
آرامش و وقار و سيمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بين همسن و سالهايش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که هميشه مي خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش کشد و نگذارد درد يتيمی او را آزار دهد.
در سن 12سالگی بود که عمويش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمين سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام) سوريه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسيحی که نام وی " بحيرا " بود برخورد کرد . بحيرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده يا دوازده ساله - از روی نشانه هايی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمينان دريافت که اين کودک همان پيغمبر آخر الزمان است . باز هم برای اطمينان بيشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی مي پرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من اين دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحيرا يقين کرد که اين کودک همان پيامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چيزی عقيده ندارد . بحيرا به ابو طالب سفارش زياد کرد تا او را از شر دشمنان بويژه يهوديان نگاهبانی کند ، زيرا او در آينده مأموريت بزرگی به عهده خواهد گرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در اين دوران که برای افراد عادی ، سن ستيزه جويی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملايمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگيهای محيط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکيزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امين " مشهور گرديد . " امين " يعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نيرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در يکی از جنگهای قريش با طايفه " هوازن " شرکت داشت و تيرها را از عموهايش بر طرف مي کرد . از اين جا مي توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . اين دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببيشتر آشکار مي شود ، چنانکه علی ( عليه السلام ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد) صلي الله عليه و اله ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار مي شد ، به رسول خدا پناه مي برديم و کسی از ما به دشمن از او نزديکتر نبود " با اين حال از جنگ و جدالهای بيهوده و کودکانه پرهيز مي کرد . عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود . افراد يا قبيله ها بتهايی از چوب و سنگ يا خرما مي ساختند و آنها را مي پرستيدند . محيط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستيز آلوده بود ، با اين همه آلودگی محيط ، محمد هرگز به هيچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترين عموهايش بود گفت : " هيچ وقت نشنيده ام محمد ( صلي الله عليه وآله ) دروغی بگويد و هرگز نديده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند " . از شگفتيهای جهان بشريت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن ديار که حتی به کارهای زشت خود افتخار مي کردند و زنان بدکار بر بالای بام خانه خود بيرق نصب مي نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکيزه زيست که هيچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترين خرده ای بر او بگيرند . کيست که سيره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پيری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظيم فرود نياورد ؟
يادي از پيمان جوانمردان
در گذشته بين برخي از قبيله ها پيماني به نام حلف الفضول بود که پايه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بيچارگان بود و پايه گذاران آن کسانی بودند که اسمشان " فضل " يا از ريشه " فضل " بود . پيمانی که بعدا عده ای از قريش بستند هدفی جز اين نداشت . يکی از ويژگيهای اين پيمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی . اما اگر کسی غير از مردم مکه و هم پيمانهای آنها در آن شهر زندگی مي کرد و ظلمی بر او وارد مي شد ، کسی به دادش نمي رسيد . اتفاقا روزی مردی از قبيله بنی اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد . مردی از طايفه بن سهم کالای او را خريد ولی قيمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قريش کمک خواست ، کسی به دادش نرسيد . ناچار بر کوه ابو قبيس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعاری درباره سرگذشت خود خواند و قريش را به ياری طلبيد . دادخواهی او عده ای از جوانان قريش را تحت تأثير قرار داد . ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فکری به حال آن مرد کنند . در همان خانه که حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) هم بود پيمان بستند که نگذارند به هيچکس ستمی شود ، قيمت کالای آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پيامبر اکرم ( صلي الله عليه وآله ) از اين پيمان ، به نيکی ياد مي کرد . از جمله فرمود : " در خانه عبد الله جدعان شاهد پيمانی شدم که اگر حالا هم - پس از بعثت به پيامبری - مرا به آن پيمان دعوت کنند قبول مي کنم . يعنی حالا نيز به عهد و پيمان خود وفادارم محمد ( صلي الله عليه وآله ) در سن بيست سالگی به اين پيمان پيوست ، اما پيش از آن - همچنان که بعد از آن نيز - به اشخاص فقير و بينوا و کودکان يتيم و زنانی که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند ، محبت بسيار مي کرد و هر چه مي توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمي نمود . پيوستن وی نيز به اين پيمان چيزی جز علاقه به دستگيری بينوايان و رفع ستم از مظلومان نبود .
ازدواج حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم با حضرت خديجه سلام الله عليها
حضرت خديجه، دختر خويلد بن اسد، پيش از ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آغاز با عتيق بن عائذ ازدواج كرد و از او داراى فرزندى به نام جاريه شد. پس از مرگ عتيق، با ابوهالة بن منذر اسدى ازدواج نمود و از او نيز داراى فرزندى به نام هند بن ابى هاله شد. پس از مرگ ابوهاله، خديجه بنت خويلد از دارايىهاى خويش و دارايىهاى شوهران گذشتهاش، اقدام به سرمايه گذارى تجارى و اقتصادى كرد. لذا دارايىهاى خود را به مضاربه داد و ثروت زيادى به دست آورد و از توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد. آن چنان كه نقل شد، تعداد هشتاد هزار شتر، كالاهاى بازرگانى كاروانهاى او را جا به جا مىكردند.
بزرگان قريش و ثروتمندان عرب، تمايل زيادى به ازدواج با وى نمودند. از جمله عقبة بن ابى معيط، ابوجهل، و ابوسفيان از وى خواستگارى نمودند، ولى همه آنان را رد كرد و دست رد به سينه شان زد و هيچ تمايلى به ازدواج ديگر از خود نشان نداد. اما از روزى كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم با پيشنهاد عمويش حضرت ابوطالب عليه السلام حاضر شد كه با خديجه بنت خويلد پيمانى بسته و از مقدارى از دارايىهاى وى به شرط مضاربه تجارت كند، قضايا دگرگون شد و خديجه براى ادامه زندگى خويش، راه ديگرى برگزيد. حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم با دارايى خديجه و به همراه دو تن از غلامان وى، اقدام به سفر بازرگانى به سرزمين شام نمود و در اين سفر، خريدو فروش خوبى به عمل آورد و سود فراوانى به دست آورد و همه آنها را پس از بازگشت به مكه، تحويل خديجه نمود و تنها به سهم خويش قناعت كرد.
خديجه، كه از امانت دارى امين قريش و صفا و صميميت وى به وجد آمده و خوشرفتارى و خوش اخلاقى وى را از دو غلام خويش شنيده بود، مبهوت رفتار و كردار حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم گرديد و عشق وى را در قلب خويش زنده كرد. از آن سو، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به سنينى رسيده بود كه مىبايست ازدواج مىكرد. عمويش «حضرت ابوطالب عليه السلام» و همسر عمويش حضرت فاطمه بنت اسدسلام الله عليها در پى يافتن همسرى شايسته براى او بودند.
خديجه سلام الله عليها كه از تصميم آنها باخبر شده بود نفيسه دختر عليه را به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و عشق و علاقه خويش نسبت به آن حضرت و آمادگى ازدواج با وى را ابراز نمود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم با عمويش ابوطالبعليه السلام در اين باره مشورت كرد و همگى از آن استقبال كردند.
بدين منظور، ابوطالبعليه السلام به همراه تعدادى از بزرگان بنىهاشم به نزد خويلد بن اسد و به روايتى نزد ورقة بن نوفل عموى خديجه رفت و خديجه را براى حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم خواستگارى كردند.
درخواست آنان از سوى خديجه و عمويش پذيرفته شد وعقد نكاح آن دو جارى شد و مهريه خديجه، چهارصد دينار تعيين گرديد كه خود وى، آن را ضامن شد. بدين ترتيب در دهم ربيع الاول سال 25 عام الفيل (28 سال پيش از هجرت) ازدواج آن دو بزرگوار برگزار شد.
خديجه به هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، چهل ساله بود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، بيست وپنج ساله.
خديجه كبرا در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داراى شش فرزند شد كه عبارتند از: قاسم، عبدالله، رقيه، زينب، ام كلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله عليهم اجمعين) كه تمام آنها، جز فاطمه زهرا سلام الله عليها پيش ازبعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به دنيا آمده بودند و تنها فاطمه سلام الله عليها پس از بعثت به دنيا آمد و خير كثيرى براى عالميان شد.
مسافرتها
رسول اكرم به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوريه بوده است.يك سفر در دوازده سالگى همراه عمويش ابو طالب،و سفر ديگر در بيست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بيوه به نام خديجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد.البته بعد از رسالت،در داخل عربستان مسافرتهايى كردهاند .مثلا به طائف رفتهاند،به خيبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفتهاند،به تبوك كه تقريبا مرز سوريه است و صد فرسخ تا مدينه فاصله دارد رفتهاند،ولى در ايام رسالت از جزيرة العرب هيچ خارج نشدهاند.
شغلها
پيغمبر اكرم جز شبانى و بازرگانى،شغل و كار ديگرى را ما از ايشان سراغ نداريم.بسيارى از پيغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مىكردهاند(حالا اين چه راز الهىاى دارد،ما درست نمىدانيم)همچنانكه موسى شبانى كرده است.پيغمبر اكرم هم قدر مسلم اين است كه شبانى مىكرده است.گوسفندانى را با خودش به صحرا مىبرده است،رعايت مىكرده و مىچرانيده و بر مىگشته است.بازرگانى هم كه كرده است.با اينكه يك سفر،سفر اولى بود كه خودش به بازرگانى مىرفت(فقط يك سفر در دوازده سالگى همراه عمويش رفته بود)آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد.
سوابق
در ميان همه پيغمبران جهان،پيغمبر اكرم يگانه پيغمبرى است كه تاريخ كاملا مشخصى دارد.يكى از سوابق بسيار مشخص پيغمبر اكرم اين است كه امى بود،يعنى مكتب نرفته و درس نخوانده بود كه در قرآن هم از اين نكته ياد شده است.اكثر مردم آن منطقه در آن زمان امى بودند.يكى ديگر اين است كه در همه آن چهل سال قبل از بعثت،در آن محيط كه فقط و فقط محيط بت پرستى بود،او هرگز بتى را سجده نكرد.البته عده قليلىـمعروف به«حنفاء»ـكه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشتهاند ولى نه از اول تا آخر عمرشان،بلكه بعدا اين فكر برايشان پيدا شد كه اين كار،كار غلطى است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضى از آنها مسيحى شدند.اما پيغمبر اكرم در همه عمرش،از اول كودكى تا آخر،هرگز اعتنايى به بت و سجده بت نكرد.اين،يكى از مشخصات ايشان است.و اگر يك بار كوچكترين تواضعى در مقابل بتى كرده بود،در دورهاى كه با بتها مبارزه مىكرد به او مىگفتند:تو خودت بودى كه يك روز در آمدى اينجا مقابل لات و هبل تواضع كردى.نه تنها بتى را سجده نكرد،بلكه در تمام دوران كودكى و جوانى،در مكه كه شهر لهو و لعب بود،به اين امور آلوده نشد.مكه دو خصوصيت داشت:يكى اينكه مركز بت پرستى عربستان بود و ديگر اينكه مركز تجارت و بازرگانى بود و سرمايه داران عرب در مكه خفته بودند و برده داران عرب در مكه بودند.اينها بردهها و كنيزها را خريد و فروش مىكردند.در نتيجه مركز عيش و نوش اعيان و اشراف هم همين شهر بود.انواع لهو و لعبها،شرابخواريها،نواختنها و رقاصيها[داير بود]به طورى كه مىرفتند كنيزهاى سپيد و زيبا را از روم(همين شام و سوريه)مىخريدند و مىآمدند در مكه به اصطلاح عشرتكده درست مىكردند و از اين عشرتكدهها استفاده مالى مىكردند كه يكى از چيزهايى كه قرآن به خاطر آن سخت به اينها مىتازد همين است،مىفرمايد :
و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء ان اردن تحصنا
آن بيچارههاى بدبخت(كنيزها)مىخواستند عفاف خودشان را حفظ كنند،ولى اينها به اجبار اين بيچارهها را وادار به زنا مىكردند و در مقابل پولى مىگرفتند.خانههاى مكه در دو قسمت بود،در بالا و پايين شهر.بالاها را اعيان و اشراف مىنشستند و پايينها را غير اعيان و اشراف.در خانههاى اعيان و اشراف هميشه صداى تار و تنبور و بزن و بكوب و بنوش بلند بود.پيغمبر اكرم در تمام عمرش هرگز در هيچ مجلسى از اين مجالس داير مكه شركت نكرد . در دوران قبل از رسالت،به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و مشهور بود.او را به نام«محمد امين»مىخواندند.به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند.در بسيارى از كارها به عقل او اتكا مىكردند.عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود كه پيغمبر اكرم سخت به آنها مشهور بود،به طورى كه در زمان رسالت وقتى كه فرمود:آيا شما تاكنون از من سخن خلافى شنيدهايد،همه گفتند:ابدا،ما تو را به صدق و امانت مىشناسيم.
يكى از جريانهايى كه نشان دهنده عقل و فطانت ايشان است اين است كه وقتى خانه خدا را خراب كردند(ديوارهاى آن را برداشتند)تا دو مرتبه بسازند،حجر الاسود را نيز برداشتند .هنگامى كه مىخواستند دوباره آن را نصب كنند،اين قبيله مىگفت من بايد نصب كنم،آن قبيله مىگفت من بايد نصب كنم،و عن قريب بود كه زد و خورد شديدى روى دهد.پيغمبر اكرم آمد قضيه را به شكل خيلى سادهاى حل كرد.قضيه،معروف است،ديگر نمىخواهم وقت شما را بگيرم.
مسأله ديگرى كه باز در دوران قبل از رسالت ايشان هست،مسأله احساس تأييدات الهى است.پيغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت،از كودكى خودش فرمود.از جمله فرمود:من در كارهاى اينها شركت نمىكردم...گاهى هم احساس مىكردم كه گويى يك نيروى غيبى مرا تأييد مىكند.مىگويد:من هفت سالم بيشتر نبود.عبد الله بن جدعان كه يكى از اشراف مكه بود،عمارتى مىساخت.بچههاى مكه به عنوان كار ذوقى و كمك دادن به او مىرفتند از نقطهاى به نقطه ديگر سنگ حمل مىكردند .
من هم مىرفتم همين كار را مىكردم.آنها سنگها را در دامنشان مىريختند،دامنشان را بالا مىزدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت مىشد.من يك دفعه تا رفتم سنگ را در دامنم گذاشتم،مثل اينكه احساس كردم كه دستى آمد و زد دامن را از دستم انداخت.حس كردم كه من نبايد اين كار را كنم،با اينكه كودكى هفت ساله بودم.امام باقر عليه السلام در رواياتى،و نيز امير المؤمنين در نهج البلاغه اين مطلب را كاملا تأييد مىكنند:
«و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته،يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم.»
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:بودند فرشتگانى الهى كه از كودكى او را همراهى مىكردند .پيامبر مىفرمود:من گاهى سلام مىشنيدم،يك كسى به من مىگفت السلام عليك يا محمد!نگاه مىكردم،كسى را نمىديدم.گاهى با خودم فكر مىكردم شايد اين سنگ يا درخت است كه دارد به من سلام مىدهد،بعد فهميدم فرشته الهى بوده كه به من سلام مىداده است.
از جمله قضاياى قبل از رسالت ايشان،به اصطلاح متكلمين«ارهاصات»است كه همين داستان ملك هم جزء ارهاصات به شمار مىآيد.رؤياهاى فوق العاده عجيبى بوده كه پيغمبر اكرم مخصوصا در ايام نزديك به رسالتش مىديده است.
مىگويد:من خوابهايى مىديدم كه«يأتى مثل فلق الصبح»مثل فجر،مثل صبح صادق،صادق و مطابق بود،اينچنين خوابهاى روشن مىديدم.بعضى از رؤياها از همان نوع وحى و الهام است،نه هر رؤيايى،نه رؤيايى كه از معده انسان بر مىخيزد،نه رؤيايى كه محصول عقدهها،خيالات و توهمات پيشين است.جزء اولين مراحلى كه پيغمبر اكرم براى الهام و وحى الهى در دوران قبل از رسالت طى مىكرد،ديدن رؤياهايى بود كه به تعبير خودشان مانند صبح صادق ظهور مىكرد.گاهى خود خواب براى انسان روشن نيست،پراكنده است،و گاهى خواب روشن است ولى تعبيرش صادق نيست.اما گاه خواب در نهايت روشنى است،هيچ ابهام و تاريكى و به اصطلاح آشفتگى ندارد،و بعد هم تعبيرش در نهايت وضوح و روشنايى است.
رفتار و خلق و خوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم
خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) مي فرمايد: "انک لعلی خلق عظيم . براستی که بر خلق عظيمی هستي " (سوره قلم آيه 4) بنده ناتوانی چه مي تواند در حق پيامبری که سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيکی و بزرگواری است بگويد؟ آنچه مي گويم قطره ای است از دريا. خوی پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمين و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهايت مهر و محبت رفتار مي کرد. آن چنان ساده و بی پيرايه لباس مي پوشيد و بر روی زمين مي نشست و در حلقه ياران قرار مي گرفت که اگر ناشناسی وارد مي شد، نمي دانست پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) کدام است . در عين سادگي ، به نظافت لباس و بدن خيلی اهميت مي داد. وضوی پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) هميشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمي فرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب بود. هميشه در سلام کردن پيش دستی مي کرد. تبسم نمکينی هميشه بر لبانش بود، ولی از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد مي رفت . مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مي داد. دست مهر بر سر يتيمان مي کشيد. از خوابيدن روی بستر نرم پرهيز داشت و مي فرمود: "من در دنيا همچون سواری هستم که ساعتی زير سايه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند". با همه مهر و نرمی که با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان مي داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمي داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قريش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زيور دنيا دوری مي کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بين مردم تقسيم مي کرد و با آن که فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمی بيش از ديگران براي خود بر نمي داشت براستي كه آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق براي همگان بود.
تاریخ تهیه مطلب: 1388/12/10