. 8 ربيع الاول: شهادت امام حسن عسكري عليه السلام
امام حسن عسكري عليه السلام در سال 260 هجري در سن 28 سالگي به دست معتمد عباسي به شهادت رسيد. معتمد به عباسيين سفارش مي كرد كه بر آن حضرت تنگ بگيرند. او و معتز و مهتدي چندين مرتبه امام حسن عسكري عليه السلام را حبس كردند.
ابوسهل میگوید: "در محضر امام عسکری (علیه السلام) بودم که امام به خادم خود فرمود تا مقداری آب بجوشاند. پس از آنکه آماده شد، مادر حضرت حجت (عج) آن را برای امام (علیه السلام) آورد، همینکه خواست ظرف را به دست آن حضرت بدهد و حضرت بیاشامد، دست مبارکش لرزید و ظرف به دندانهای پیشین ایشان برخورد کرد.
امام ظرف را بر زمین گذاشت و به خادم خود فرمود: "داخل این اتاق میشوی و کودکی را به حال سجده میبینی، او را نزد من بیاور."
ابوسهل میگوید که خادم گفت: "من وارد اتاق شدم؛ ناگاه چشمم به کودکی افتاد که سر به سجده نهاده بود و انگشت اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده بود.
به آن بزرگوار، سلام کردم و آن حضرت پاسخ مرا داد و نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز، عرض کردم که امام عسکری (علیه السلام) میفرماید شما نزد او بروید. در همین هنگام مادر بزرگوارش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد.
ابوسهل میگوید چون آن کودک به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و سلام کرد، بر چهره اش نگاه کردم، دیدم که رنگ چهره مبارکش روشنایی و تلالو دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعد و ما بین دندانهایش گشاده است. همینکه امام عسکری (علیه السلام) نگاهش به فرزندش افتاد، گریست و فرمود:
"ای سید خاندان خود، مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش میروم. " آن آقازاده ظرف آب را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود :
"پسرم!، بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین و تویی پسر و جانشین من و منم پدر تو، و تویی محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) و پدر توست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است. این عهدی است به من از پدرم و پدرهای طاهرین ...
و در همان هنگام بود که حضرت امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید.
آن حضرت 22 ساله بودند كه امام هادي عليه السلام به شهادت رسيدند و مدت امامت آن حضرت 6سال بود. در شبي كه فرداي آن روز به شهادت رسيدند نامه هاي زيادي به مردم مدينه نوشته بودند.
وقتي مردم سامرا باخبر شدند همه بازارها بسته شد و مردم كنار منزل آن حضرت وضو جمع شدند. وزراء و اتباع خليفه و بني هاشم و علويات داخل منزل بودند. در سامرا صداي شيون و گريه از هر سو به گوش مي رسيد و قيامتي بر پا شده بود.
امام زمان عليه السلام آن حضرت را غسل داده بعد از كفن آن حضرت ، بدن مطهر را جهت نماز آوردند. جعفر برادر حضرت جلو آمد كه بر بدن مبارك نماز بخواند. همين كه خواست تكبير بگويد امام زمان عليه السلام در حالي كه طفلي گندمگون، پيچيده موي، گشاده دندان مانند پاره ماه بود از حجره بيرون امد و رداي جعفر را كشيد و او را از آن مكان دور كرد و بر پدر بزرگوارش نماز خواندو آن حضرت را نزد قبر پدر بزرگوارش حضرت هادي عليه السلام دفن نمودند.
جعفر اين واقعه را براي معتمد نقل كرد همه جا را در جستجوي حضرت گشتند وهمه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا می گرفت.
آنان مىخواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده:
«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد، او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ می کند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»
شمه اي از فضائل حضرت
اخلاق و تحول آفرينى
حكومت ستمگر بنى عباس، امام عسكرى عليهالسلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ كه يكى از عناصر جنايتكار و از دشمنان سرسخت آل ابوطالب بود ـ زندانى كرد. سران بنى عباس به او گفتند:
ابومحمد ابنالرضا را تا توان دارى، آزار و اذيت ده و او را به قتل برسان.
از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اين كه ديدند علىبن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زير افكنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسكرى در او تأثير نهاده كه به حضرت نگاه نمىكند.
وقتى امام عسكرى عليهالسلام از اين زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحول روحى و معنوى گرديد كه ديدگاهش درباره حضرت، تغيير يافت و در گروه شايستگان زمان قرار گرفت.(1)
بار ديگر امام حسن عسكرى عليهالسلام را نزد صالح بن وصيف زندانى كردند، او نيز شخصى پليد و بى رحم بود. گروهى از جنايت پيشگان بنى عباس نزد صالح بن وصيف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند.
زندانبان به آنان گفت: آخر من چه كار كنم؟ دو نفر از بدترين افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، با شگفتى ديدم آن دو، به نماز، عبادت و روزه روى آوردهاند، به آنان گفتم: چه چيز اتفاق افتاده است؟ گفتند:
«ما چه گوييم درمورد مردى كه روزها روزه و شبها تا سحر نماز مىخواند، كمتر سخن مىگويد و به كارهاى غير ضرورى نمىپردازد! ما هنگامى كه به او مىنگريستيم، بدنمان به لرزه مىافتاد و توان استقامت در خود نمىديديم.(2)
پاسداشتِ نماز
امام عسكرى عليهالسلام به نماز اول وقت بسيار اهتمام مىداد و نماز را بزرگ مىداشت. ابوهاشم جعفرى كه يكى از ياران خاص و ويژه آن بزرگوار بود، مىگويد: نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود كه وقت اداء نماز فرا رسيد، آن بزرگوار نامه را به سويى نهاد و براى خواندن نماز حركت كرد.
از نماز كه فارغ شد، دوباره تشريف آورد و قلم را برداشت و شروع كرد به نوشتن نامه.(3)
ترغيب به خدمت رسانى
ابوهاشم مىگويد: روزى در محضر امام عسكرى عليهالسلام بودم، آن حضرت فرمود:
«يكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمىشود مگر اين كه در دنيا كارهاى نيك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نمايد»
تا اين را از حضرت شنيدم، خدا را سپاس گفتم و بسى خشنود گرديدم؛ زيرا يكى از برنامههاى زندگى من، خدمت رسانى به مردم و رفع نياز پابرهنگان و محرومان بود. تا اين مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه كرد و فرمود: بله، كسانى كه در اين جهان به مردم كمك مىكنند، در جهان ديگر نيز سر بلند و جايگاه آنان برجسته است. اى ابوهاشم! خدا تو را از اين گروه قرار دهد، خداى تو را رحمت كند.»(4)
پىنوشتها:
1) اصول كافى، ج 2، ص 508.
2) همان، ص 512.
3و4) انوارالبهيّه، شيخ عباس قمى، ص 154.
تاریخ تهیه مطلب: 1388/12/2