انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 61 تا 111 یوسف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنّا لَفاعِلُونَ«61»

(برادران به یوسف)گفتند:او را با اصرار و التماس از پدرش خواهیم خواست و حتماً این کار را خواهیم کرد.

نکته ها:

«مراوده»به مراجعه پی درپی،همراه با التماس یا خدعه و فریب گفته می شود.

بوی حسد از کلام برادران استشمام می شود،به جای«ابانا»گفتند: «أَباهُ» و در اوّل سوره نیز گفتگوی برادران این بود که؛ «لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنّا» پدر برای ماست،ولی یوسف و برادرش را بیشتر از ما دوست دارد.

پیام ها:

1-سفر فرزند باید به اذن پدر و رضایت او باشد. «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ»*

2-برادران یوسف از عکس العمل منفی پدرشان در برابر تقاضای همراه بردن بنیامین مطلع بودند.( «سَنُراوِدُ» به معنای گفتگوی پی در پی همراه با نقشه و تدبیر است)*

3-حضرت یعقوب پس از ماجرای یوسف بنیامین را از خود دور نمی کرده است و جدا کردن او از پدر،کار آسانی نبود. «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ»*

وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«62»

و(یوسف)به غلامان خود گفت:آنچه را به عنوان قیمت پرداخته اند در بارهایشان بگذارید، تا چون به خانواده خود بازگردند آن را بازشناسند، به امید آنکه(بار دیگر) برگردند.

نکته ها:

حضرت یوسف که در آیات قبل از او با تعابیری چون؛«صادق،محسن،مخلص»یاد شده، یقیناً بیت المال را به پدر وبرادران خود نمی بخشد و ممکن است که پول غلّه را از سهم و ملک شخصی خود داده باشد.

پول را برگرداند تا بی پولی،مانع سفر دوم آنها نشود. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» علاوه بر آنکه برگرداندن پول،نشانه صمیمیّت و نداشتن سوءقصد از اصرار برآوردن برادر است و مخفیانه در بین کالا گذاردن نشانه بی منّت بودن وحفظ از دستبرد سارقین است.

یوسف که دیروز برده و خدمتکار بود،امروز غلام و خدمتکار دارد. «لِفِتْیانِهِ» اما در هنگام ملاقات برادران،نه انتقام گرفت و نه گلایه ای نمود و نه کینه ای داشت.بلکه با برگرداندن سرمایه آنان،به آنها توجّه داد که من شما را دوست می دارم.

پیام ها:

1-مدیر و رهبر لایق باید طرحهایش ابتکاری باشد. «اجْعَلُوا»

2-بدی ها را با خوبی جبران کنید. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»

3-صله رحم،یعنی کمک نمودن،نه معامله کردن. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»

4-پول گرفتن در زمان نیاز از پدر پیر و برادران،با کرامت نفس سازگار نیست.

«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ»

5-یوسف،کار گذاردن بضاعت برادران را بر عهده چند نفر گذاشت تا هر گونه زمینه را برای اتهام مسدود کند و برده ای سوء استفاده نکند که مبلغ را برای خود بردارد و بگوید در رحال مسافران گذاشتم. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ»*

6-کمک به دیگران را حتّی الامکان مخفیانه انجام دهید. «فِی رِحالِهِمْ»*

7-نه انتقام و نه کینه،بلکه هدیه دادن برای ارتباط بعدی. اِجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

8-برای بازیافتن انسان ها،باید از پول گذشت. اِجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

9-خوبی کردن بهترین وسیله جذب افراد است. اِجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ ... یَرْجِعُونَ*

10-مسئولان،کارگزاران خود را نسبت به برنامه ها و طرحها کاملاً توجیه کنند تا مدیران موفقی باشند.(یوسف به همه فهماند که هدف این کار،بازگشت این کاروان است) «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»*

11-در طرح ها و برنامه ها،یقین صددرصد به عملی شدن آن لازم نیست. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

فَلَمّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ«63»

پس چون به سوی پدر خود باز گشتند،گفتند:ای پدر پیمانه(برای نوبت دیگر)از ما منع شد،پس برادرمان(بنیامین)را با ما بفرست تا سهمیه و پیمانه خود را بگیریم وما حتماً نگهبان او خواهیم بود.

پیام ها:

1-یعقوب بر خانواده وفرزندان خویش،مدیریّت وتسلط داشت. یا أَبانا مُنِعَ ...

2-پدر،دارای حقّ امر و نهی به فرزند خود می باشد. «فَأَرْسِلْ»

3-بنیامین بدون اجازه ی پدر به مسافرت اقدام نمی کرد. «فَأَرْسِلْ مَعَنا»

4-برای گرفتن چیزی و یا جلب اعتماد کسی،از عواطف استفاده کنید. «أَخانا»

5-مجرم چون در درون نگرانی دارد،در سخنانش تأکیدهای پی درپی دارد. «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» ( «إِنّا» و حرف«لام»و جمله اسمیه نشانه تأکید است.)

قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ«64»

(یعقوب)گفت:آیا شما را بر او امین بدانم،همان طور که شما را بر برادرش امین دانستم(و دیدید که چه شد)پس(به جای شما به خدا اعتماد می کنم که)خداوند بهترین حافظ است و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:

سؤال: با توجّه به سابقه بدی که فرزندان یعقوب داشتند،چرا پدرشان مجدداً فرزند دیگرش را به آنان سپرد؟

پاسخ: فخر رازی[1]احتمالات متعدّدی را مطرح نموده که هر کدام از آنها می تواند توجیهی بر این موافقت باشد؛اوّلاً:برادران از اقدام اولیه شان به نتیجه ای که مورد نظرشان بود، (محبوبیّت در نزد پدر)نرسیده بودند.ثانیاً:حسادت برادران نسبت به این برادر،کمتر از یوسف بود.ثالثاً:شاید قحطی و خشکسالی شرایط ویژه ای را پدید آورده بود که سفر مجّدد را ضروری می کرد.رابعاً:دهها سال از حادثه اوّل گذشته و فراموش شده تلقّی می شد.خامساً:

خداوند متعال در حفظ فرزندش به او تسلّی خاطر داده بود.

در آیه 12،یعقوب در مورد یوسف،به حافظ بودن برادرانش اعتماد کرد،به فراق یوسف و نابینایی گرفتار شد،ولی در مورد بنیامین به خدا تکیه کرد و گفت: «فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً» هم توانا شد،هم بینا و هم فراق و جدائی پایان یافت.

پیام ها:

1-اعتماد سریع به کسی که سابقه تخلّف دارد،جایز نیست. «هَلْ آمَنُکُمْ»

2-یاد خاطرات تلخ گذشته،انسان را در برابر حوادث آینده بیمه می کند. «هَلْ آمَنُکُمْ ... عَلی أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ»

3-با یک شکست یا تجربه ی تلخ،خود را کنار نکشیم. هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ ... فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً یعقوب بار دیگر فرزند دوم را با توکل به خدا به برادران تحویل داد.

4-برادران یوسف،خود را حافظ پنداشتند، «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» امّا حضرت یعقوب تذکّر داد که خداوند حافظ است. فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً ...*

5-بر عوامل ظاهری و مادی هر چند فراوان باشند تکیه نکنیم،تنها بر خدا توکّل کنیم. «فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً»*

6-با توجّه به رحمت بی نظیر الهی و با توکل به خداوند،به استقبال حوادث زندگی برویم. «فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ»

7-سرچشمه حفاظت،رحمت است. «فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ»

وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمِیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ«65»

و هنگامی که بارهای خود را گشودند،دریافتند که سرمایه شان به آنها بازگردانده شده،گفتند:ای پدر(دیگر)چه می خواهیم؟این سرمایه ی ماست که به ما باز گردانده شده و ما قوت وغذای خانواده ی خود را فراهم واز برادرمان حفاظت می کنیم وبا(بردن او)یک بار شتر می افزاییم واین (پیمانه اضافی نزد عزیز)پیمانه ای ناچیز است.

نکته ها:

شاید معنای آیه چنین باشد:این مقداری که گرفته ایم به جایی نمی رسد،اگر نوبت دیگر برویم،بار بیشتری می گیریم.

«نَمِیرُ» از«میر»یعنی مواد غذایی و «نَمِیرُ أَهْلَنا» یعنی به خانواده ی خود غذا می رسانیم.

از جمله «نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ» استفاده می شود که سهم هر نفر،یک بار شتر بوده که باید خود حاضر باشد و دریافت کند.

پیام ها:

1-فرزندان یعقوب در کنار پدر وپیرامون او زندگی می کردند وبرای تهیه آذوقه ی خانواده تلاش می کردند. فَتَحُوا مَتاعَهُمْ ... یا أَبانا ...

2-هنر یوسف،نه فقط انسان بودن که انسان سازی است. «وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ» (به برادران حسود و جفاکار خود،مخفیانه هدیه می دهد تا زمینه را برای مراجعت آنها فراهم سازد.قرآن می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» بدی را با خوبی دفع کنید.[2])

3-اگر از اوّل پول و بهای کالا گرفته نشود،خریدار تحقیر می شود.اگر قصد هدیه هست ابتدا پول اخذ شود،ولی به شکل عاقلانه برگردانده شود. «رُدَّتْ إِلَیْهِمْ»

4-اگر خواستید کبوتران فراری را جذب کنید،باید کمی دانه پخش کنید.(یوسف بهای غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زیاد کند) «بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ»

5-مرد،مسئول تغذیه خانواده است. «نَمِیرُ أَهْلَنا»

6-سهمیه بندی مواد غذایی در شرایط کمبود،کاری یوسفی است. «نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ»

قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ«66»

(پدر)گفت:من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنکه(با سوگند)به نام خدا،وثیقه ای محکم بیاورید که حتماً او را نزد من برگردانید،مگر آنکه همه شما گرفتار حادثه ای شوید.پس چون وثیقه خود را آوردند(پدر)گفت:

خداوند بر آنچه می گوییم وکیل است.

نکته ها:

«موثق»یعنی آنچه مایه وثوق و اطمینان به قول طرف مقابل است که می تواند عهد،

سوگند و نذر باشد. «مَوْثِقاً مِنَ اللّهِ»

پیام ها:

1-به صرف خویشاوندی اکتفا نکنید و قراردادها را محکم کنید. لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّی ...*

2-ایمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او،قوی ترین پشتوانه بوده و هست. «مَوْثِقاً مِنَ اللّهِ»

3-هرگاه از شخصی بدقولی و بدرفتاری دیدید،در نوبت بعد قرارداد را محکمتر کنید. «مَوْثِقاً»

4-فرزند خود را به راحتی همراه دیگران نفرستید. «تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللّهِ»

5-در قراردادها،پیش بینی حوادث غیرمترقّبه و خارج از حیطه اختیار را بکنید.

«إِلاّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ» (تکلیف خارج از توانایی،ممنوع است.)

6-محکم کاری های قانونی و حقوقی،شما را از توکل به خداوند غافل نکند.

«اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ»

وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَهٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ«67»

و(یعقوب)گفت:ای پسران من(چون به مصر رسیدید،همه)از یک دروازه (به شهر)وارد نشوید(تا توجّه مردم به شما جلب نشود)بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید و(بدانید من با این سفارش)نمی توانم چیزی از(مقدّرات)خدا را از شما دور کنم.فرمان جز برای خدا نیست،تنها بر او توکّل می کنم و همه توکّل کنندگان(نیز)باید بر او توکّل نمایند.

نکته ها:

حضرت یعقوب علیه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نکته توحیدی می گوید:

اوّل: «ما أُغْنِی عَنْکُمْ» ،یعنی من با این سفارش ورود از چند در نمی توانم چیزی از مقدّرات خدا را از شما دور کنم.

دوم:در آیه قبل فرمود: «إِلاّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ» ،یعنی مگر آنکه همه شما به گونه ای که تصوّر نمی کردید گرفتار حادثه ای شوید.

سوم:در آیه ی 64 فرمود: «فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً» .

چهارم:در آیه 67 فرمود: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» .

آری،رسول خدا سراپا توجّه به خدا و توحید دارد،امّا فرزندان یعقوب در سفر تنها می گفتند:

«وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» یعنی ما خودمان برادرمان را حفظ می کنیم.در این گفتگوها سیمای موحّد مخلص،با افراد عادّی به زیبایی نشان داده می شود.*

پیام ها:

1-عاطفه پدری حتّی نسبت به فرزندان خطاکار،از بین نمی رود. «یا بَنِیَّ»

2-چاره اندیشی وتدبیر برای حفظ سلامت فرزندان،لازم است. یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا ...

3-وقتی توصیه کننده عالم و آگاه است،لازم نیست فرمانبر از فلسفه ی آن دستور آگاه باشد.(فرزندان یعقوب فرمان لا تَدْخُلُوا ...را عمل کردند و فلسفه و راز آن را نپرسیدند)*

4-از بهترین زمان های موعظه،در آستانه سفر است.یعقوب در آستانه ی سفر فرزندان به آنان گفت: «یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»

5-جلو حساسیّت ها،سوءظن ها و چشم زخم ها را بگیرید،ورود گروهی جوان به منطقه ی بیگانه،عامل سوءظن و سعایت است. «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»

6-لطف و قدرت خداوند را منحصر در یک راه نپندارید،دست او باز است و می تواند از هر طریقی شما را مدد رساند. «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»

7-فقط بازدارنده و نهی کننده نباشید،بلکه راه حل نیز ارائه دهید. لا تَدْخُلُوا ... وَ ادْخُلُوا*

8-برای رسیدن به مقصود بایستی راههای مختلف را پیمود. «وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَهٍ»*

9-مدیر خوب باید علاوه بر برنامه ریزی،حساب احتمالات را بکند،زیرا انسان در اداره ی امور خود مستقل نیست.یعنی با همه محاسبات و دقّت ها باز هم دست خدا باز است و تضمینی برای انجام صددرصد محاسبات ما نیست.

«وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ»

10-در برابر مقدّرات حتمی خداوند،چاره ای جز تسلیم نیست. «ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ»

11-حاکم مطلق هستی،خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ»

12-با توکّل زانوی اشتر ببند. لا تَدْخُلُوا ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ*

13-هم احتیاط و محاسبه لازم است؛ لا تَدْخُلُوا ...و هم توکل به خداوند ضروری است. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»

14-به غیر خداوند،توکل نکنید. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» چرا که او به تنهایی کفایت می کند «وَ کَفی بِاللّهِ وَکِیلاً»[3]و بهترین وکیل است. «نِعْمَ الْوَکِیلُ»[4]

15-یعقوب،هم خود توکل کرد و هم دیگران را با امر به توکل تشویق نمود.

تَوَکَّلْتُ ... فَلْیَتَوَکَّلِ ...

وَ لَمّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ حاجَهً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ«68»

و چون از همانجا که پدرشان دستورشان داده بود وارد(مصر)شدند،این کار در برابر اراده خداوند هیچ سودشان نبخشید،جز آنکه نیازی در دل یعقوب بود که عملی شد.(تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسیدن برادران،به خصوص بنیامین به یوسف بود که عملی شد و اثر دیگری نداشت)و البتّه(یعقوب)بخاطر آنچه به او آموزش داده بودیم دارای علمی(فراوان)بود ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.

نکته ها:

در اینکه آرزوی درونی و حاجت یعقوب که برآورده شد چه بوده است احتمالاتی وجود دارد:

1.رسیدن بنیامین به یوسف علیه السلام و خارج شدن یوسف از تنهایی،هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.

2.سرعت بخشیدن به وصال پدر و پسر که در آینده به آن اشاره خواهد شد.

3.انجام وظیفه،بدون آنکه ضامن نتیجه ی آن باشد.حاجت یعقوب آن است که در مقدّمات کار کوتاهی نشود و از یک در وارد نشوند،ولی آنچه خواهد شد به دست خداوند است.

پیام ها:

1-تجربه های تلخ،انسان را باادب می کند و سخنان بزرگان را می پذیرد. «وَ لَمّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ»

2-اطاعت از پدر لازم و ارزشمند است. «دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ»*

3-اگر از بی ادبی افراد گفتید،از ادب آنان نیز بگویید. اُدْخُلُوا ... أَبُوهُمْ (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر می دادند،امروز تسلیم امر پدر شدند.)

4-محاسبات و دقتّ و برنامه ریزی ها با وجود اراده ی الهی کارساز است،آنجا که نخواهد کارساز نیست. «ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ»

5-یعقوب،بر مطالب واسراری آگاه بود که مصلحت نمی دانست بازگو کند.

«حاجَهً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ»

6-دعا وحاجت اولیای خدا،مستجاب می شود. «حاجَهً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها»

7-علم انبیا از جانب خداوند است. «عَلَّمْناهُ»

8-بیشتر مردم عالمان حقیقی را نمی شناسند. «عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»*

9-بیشتر مردم،به اسباب و علل چشم می دوزند و از حاکمیّت خداوند و لزوم توکّل بر او ناآگاهند. «أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»

10-معیار حقّ و باطل،تشخیص اکثریّت نیست. «أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»*

وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ«69»

وقتی(برادران)بر یوسف وارد شدند،او برادرش(بنیامین)را در نزد خود جای داده گفت:همانا من برادر تو هستم،پس از آنچه انجام می دهند اندوهگین مباش.

نکته ها:

در تفاسیر آمده است که وقتی فرزندان یعقوب علیه السلام وارد مصر شدند،یوسف میزبان آنان شد و برای هر دو نفر،یک طبق غذا مقرر کرد.بنیامین در آخر تنها ماند.یوسف او را در کنار خودش نشاند وآنگاه برای هر دو نفر اتاقی قرار داد و باز بنیامین را هم اتاق خویش ساخت.

بنیامین از بی وفایی های برادران و جنایتی که درباره یوسف در سالهای قبل کرده بودند، سخن گفت.در اینجا بود که کاسه ی صبر یوسف لبریز شد و گفت:نگران مباش من همان یوسفم و چنان با تأکید گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» که جایی برای احتمال این سخن که«من جای برادرت باشم»نگذارد.

در مورد جمله «فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» دو معنی احتمال می رود:یا از عملکرد گذشته ی برادران اندوهگین مباش،یا از برنامه ای که غلامان برای نگاهداری تو دارند و پیمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پیش من بمانی،نگران مباش.

پیام ها:

1-برادرانی که دیروز به قدرت خود می بالیدند؛ «نَحْنُ عُصْبَهٌ» اکنون باید برای تهیه آذوقه،با کمال تواضع آستانه یوسف را ببوسند. «دَخَلُوا عَلی»

2-کلام ها،طبقه بندی،محرمانه و علنی دارد.یوسف تنها به صورت محرمانه به بنیامین گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.)

3-در بعضی امور،تنها خواص را باید در جریان گذاشت. «فَلا تَبْتَئِسْ»

4-هرگاه به نعمتی رسیدید،تلخ کامی های گذشته را فراموش کنید.(یوسف و بنیامین به دیدار هم رسیدند،پس نگرانی های قبلی را باید فراموش کرد.) فَلا تَبْتَئِسْ ...

5-قبل از اجرای طرح ونقشه،باید بی گناه از نظر روحی آماده و توجیه باشد.(به بنیامین گفته شد که به نام سارق تورا نگاه می داریم نگران مباش.) «فَلا تَبْتَئِسْ»

فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَهَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ«70»

پس چون بارهای برادران را مجهّز و مهیا ساخت،ظرف آبخوری(گران قیمتی)را در خورجین برادرش(بنیامین)قرار داد،سپس منادی صدا زد؛ ای کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.

نکته ها:

«سقایه»پیمانه ای است که در آن آب می نوشند. «رَحْلِ» به خورجین و امثال آن می گویند که روی شتر می گذارند.«عیر»به معنی کاروانی که مواد غذایی حمل می کنند.[5]

این چندمین باری است که یوسف طرح ابتکاری می دهد،یک بار بهای غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و این بار ظرف قیمتی را در محموله برادر گذاشت تا او را نزد خود نگاه دارد.

حضرت یوسف علیه السلام در مرحله ی قبل بضاعت را توسط غلامان در بار برادران گذارد، «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ» ولی در سفر دوم شخصاً سقایه را در بار بنیامین قرار داد.

(چون موضوع سرّی بود). «جَعَلَ السِّقایَهَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ»*

در تفاسیر آمده است که در جلسه دو نفره ای که یوسف و بنیامین با هم داشتند،یوسف از او پرسید آیا دوست دارد در نزد وی بماند.بنیامین اعلام رضایت کرد،ولی یادآور شد که پدرش از برادران تعهد گرفته که او را برگردانند.یوسف گفت:من راه ماندن تو را طراّحی می کنم و لذا با موافقتِ بنیامین این نقشه کشیده شد.

نظیر فیلم ها،نمایش ها و صحنه های تئاتر که افراد در ظاهر و در شکل مجرم و گناهکار احضار و مخاطب می شوند و یا حتّی شکنجه می گردند،ولی آنها بخاطر توجیه قبلی و رضایت شخصی و مصلحت مهم تری آن را پذیرا شده اند.

سؤال: چرا در این ماجرا به بی گناهانی نسبت سرقت داده شد؟

پاسخ: بنیامین با آگاهی از این طرح و اتّهام،برای ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت کرد و باقی برادران هر چند در یک لحظه ناراحت شدند،ولی بعد از بازرسی از آنها رفع اتهام گردید.

علاوه بر آنکه کارگزاران از اینکه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند وبطور طبیعی فریاد زدند: «إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«لا کِذبَ علی المصلح» کسی که برای اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغی بگوید، دروغ حساب نمی شود،و آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.[6]

پیام ها:

1-گاهی صحنه سازی برای کشف ماجرایی جایز است و برای مصالح مهم تر، نسبت دادن سارق به بی گناهی که از قبل توجیه شده باشد،مانعی ندارد.[7]

«إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»

2-اگر در میان گروهی یک نفر خلافکار باشد،مردم تمام گروه را خلافکار می نامند. «إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»

قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ«71»

(برادران یوسف)رو به ماموران کردند و گفتند:شما چه چیزی را گم کرده اید.

قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ«72»

گفتند:پیمانه و جام مخصوص شاه را گم کرده ایم و برای هرکس آن را بیاورد،یک بار شتر(جایزه)است و من این را ضمانت می کنم.

نکته ها:

«صُواعَ» و«سقایه»به یک معنی بکار رفته اند،پیمانه ای که هم با آن آب می خورند و هم گندم را کیل و اندازه می کنند که نشانه صرفه جویی،بهره وری و استفاده چند منظوره از یک وسیله است. «صُواعَ» ظرفی است که گنجایش یک صاع(حدود 3 کیلو)گندم را دارد.

«حِمْلُ» به بار گفته می شود و «حِمْلُ» نیز به معنای بار است،امّا باری که پنهان باشد،مثل بارانی که در دل ابر است یا فرزندی که در شکم مادر است.[8]

جمله ی «لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ» هرکس چنین کند من چنان پاداش می دهم،در اصطلاح فقهی«جُعاله»نامیده می شود که دارای سابقه و اعتبار قانونی است.

پیام ها:

1-برادران با جمله ی «ما ذا تَفْقِدُونَ» توصیه کردند که قبل از اثبات موضوع دزدی کسی را نباید متهم کرد.*

2-جایزه تعیین کردن،از شیوه های قدیمی است. «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ»

3-جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد.در زمان قحطی بهترین جایزه،یک بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِیرٍ»

4-ضامن باید فرد معیّن ومشخّصی باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»*

5-ضامن باید معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»*

6-ضامن گرفتن برای جلب اطمینان،سابقه تاریخی دارد. «أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»

قالُوا تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنّا سارِقِینَ«73»

گفتند:به خدا سوگند شما می دانید که ما برای فساد در این سرزمین نیامده ایم و ما هرگز سارق نبوده ایم.

نکته ها:

برادران یوسف گفتند:شما می دانید که ما برای سرقت و فساد به این منطقه نیامده ایم،در اینکه از کجا می دانستند،چند احتمال دارد:شاید با اشاره یوسف باشد که این گروه دزد نیستند.شاید هنگام ورود به منطقه گزینش شده بودند.آری برای ورود و خروج هیئت های بیگانه،مخصوصاً در شرایط بحرانی،باید دقت کرد تا مطمئن به اهداف مسافرین شد.

پیام ها:

1-حُسن سابقه،نشانه ای برای برائت است. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ»

2-دستگاه امنیّتی مصر قوی و کارآزموده بوده است و می دانست که این قافله برای فساد نیامده اند. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ»*

3-دزدی وسرقت،یکی از مصادیق فساد در زمین است. «ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنّا سارِقِینَ»

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ«74»

(مأموران یوسف)گفتند:پس اگر دروغ گفته باشید،کیفرش چیست؟

نکته ها:

به نظر می رسد طراّح این سؤال حضرت یوسف است،چون می داند برادران طبق مقررات و قانون منطقه کنعان ونظر حضرت یعقوب اظهار نظر خواهند کرد.

پیام ها:

1-وجدان مجرم را برای تعیین کیفرش،به قضاوت بخوانید. فَما جَزاؤُهُ ...

قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمِینَ«75»

گفتند:کیفرش چنین است که هر کس پیمانه در بارش پیدا شود،خود او جزای سرقت است(که به عنوان گروگان یا برده در اختیار صاحب پیمانه قرار گیرد)ما(در منطقه کنعان)ظالم(سارق)را اینگونه کیفر می دهیم.

پیام ها:

1-مجازات سرقت در میان بعضی اقوام گذشته،بردگی سارق بوده است. «فَهُوَ جَزاؤُهُ» به گفته تفسیر مجمع البیان،مجازات سرقت،بردگی به مدّت یک سال بوده است.

2-در قانون استثنا و تبعیض وجود ندارد،هرکس سارق بود برده خواهد شد.

«مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ»

3-با تفهیم جرم و بیان قانون و عقوبت آن،اعتراض متّهم را به حداقل کاهش دهید. جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ ...*

4-دلایل باید به گونه ای باشد که متهم نیز خود به راحتی اتهام را بپذیرد. مَنْ وُجِدَ ...*

5-وجود یک خلافکار در جمعی،دلیل بر خلافکار بودن همه نیست. «مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ»*

6-کیفر خلافکار در کشور بیگانه می تواند طبق قانون خود او باشد،نه کشور میزبان. «کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمِینَ»

7-سرقت،نمونه ی بارز ستمکاری است.(«ظالم»بجای«سارق») «نَجْزِی الظّالِمِینَ»

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ«76»

پس(از پذیرش کیفر،ماموران شروع به بازرسی کرده و)قبل از بارِ برادرش،به (بازرسی)بار سایر برادران پرداخت،سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد.

ما اینگونه برای یوسف تدبیر کردیم،زیرا طبق قانون شاه مصر،یوسف نمی توانست برادرش را بازداشت کند،مگر آنکه خدا بخواهد(که کیفر سارق در کنعان را مقدّمه بازداشت این برادر قرار می دهد.)ما هر کس را که بخواهیم(و لایق باشد)درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی،دانشوری است.

نکته ها:

«کَیْدَ» همه جا به معنی مذموم بکار نرفته است، «کَیْدَ» به معنی طرح و نقشه نیز استعمال شده است. «کِدْنا»

در موقع بازرسی،بنیامین چون از طرح و نقشه با خبر بود،آسوده خاطر بود،لذا در سراسر این ماجرا هیچ اعتراضی از او نقل نشده است و برای اینکه طرح مخفی بماند و موجب سوءظن نشود،بازرسی را از بار دیگران شروع کردند تا نوبت به بنیامین رسید و چون در بار او پیدا شد،طبق قرار قبلی باید او در مصر می ماند.این طرح و نقشه الهی بود،چون یوسف با قوانین جاری مصر نمی توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.

پیام ها:

1-مأمورین اطلاعاتی باید به نوعی عمل کنند که موجب شک و ظن به آنها نشود.

«فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ» (در بازرسی،اوّل به سراغ بار بنیامین نرفتند،بلکه از دیگر برادران دیگر شروع نمودند.)

2-عملکرد کارکنان به عهده مسئولان گذاشته می شود. «فَبَدَأَ» (به حسب ظاهر یوسف شخصاً بازرسی نکرده،ولی قرآن می فرماید:او بازرسی را آغاز کرد.)

3-بازرسی اموال متّهمان از سوی حاکم،مجاز است. «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ»

4-فکر و ابتکار و چاره جویی،از امدادهای غیبی است. «کِدْنا»

5-طرح های یوسف،الهامات الهی بود. «کِدْنا لِیُوسُفَ»

6-حضور بنیامین نزد یوسف،به سود یوسف بود. «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ»

7-احترام ومراعات قوانین،حتّی در نظام های غیر الهی لازم است. «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ»

8-سردمداران نیز بایستی به قانون وفادار و از آن تخلّف نکنند.(یوسف به قانون مصر پایبند بود،لذا برادر را نگه داشت) «لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ»

9-مقام های معنوی،درجات وسلسله مراتب دارد. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ...

10-علم و آگاهی،مایه ی برتری است. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ... وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ

11-دانش بشری محدود است. «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»

قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ«77»

(برادران)گفتند:اگر او سرقت کند(جای تعجب نیست،زیرا)پیش از این نیز برادر او دزدی کرده بود.یوسف(این تهمت را)در دل خود پنهان داشت و(با آنکه ناراحت شده بود)به روی آنان نیاورد.(ولی)گفت:موقعیّت شما بدتر(از او)ست و خداوند به آنچه توصیف می کنید داناتر است.

پیام ها:

1-متّهم،یا انکار می کند و می گوید:من دزد نیستم؛ «ما کُنّا سارِقِینَ» یا کار خود را توجیه می کند و می گوید:دزد بسیار است. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

2-حسود،حتّی بعد از دهها سال ضربه می زند. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

3-اخلاق برادر،در برادر اثر می گذارد. «أَخٌ لَهُ» (اخلاق مادر،در فرزند اثر دارد.

بنیامین و یوسف از یک مادر بودند)

4-آنجا که صفا نیست،اتّهام افراد زود پذیرفته می شود. إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ ...(بیرون آمدن پیمانه از بار او،دلیل بر سرقت نیست،ولی برادران چون علاقه ای به بنیامین نداشتند، کلمه سرقت را بکار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.)

5-آنجا که صفا نیست،خلاف جزیی را کلی قلمداد می کنند.( «یَسْرِقْ» بجای «سرق»یعنی او همیشه این کاره بوده است.)

6-برای رسیدن به هدف باید نیش هایی را تحمل کرد. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

7-گاهی برای حفظ آبروی خود،به دیگران تهمت می زنند. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

8-جوانمردی و سعه صدر،رمز رهبری است. «فَأَسَرَّها یُوسُفُ»

9-رازها را فدای احساسات نکنیم.(یوسف از برادران نسبت دزدی می شنید، ولی به خاطر مصلحت وحفظ رازش چیزی نگفت) «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ»

10-افشاگری همیشه ارزش نیست. «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ»

11-حسد در حقّ برادر،دروغگویی و اتّهام بی مورد از جمله دلایل یوسف برای گفتنِ «شَرٌّ مَکاناً» به برادران بود.

12-برادران یوسف،بر فرضِ سرقت پیمانه از سوی بنیامین،از او بدتر بودند، چون آنان برادر خود را دزدیده بودند. «أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً»

قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ«78»

(برادران)گفتند:ای عزیز! همانا برای او پدری است پیر و سالخورده، پس یکی از ما را به جای او بگیر(و او را رها کن)،همانا ترا از نیکوکاران می بینیم.

نکته ها:

وقتی برادران یوسف دیدند نگاهداشتن بنیامین قطعی شد،با توجّه به تعهّدی که به پدر سپرده بودند و سابقه ای که درباره یوسف نزد پدر داشتند،و احساس کردند برگشتن بدون بنیامین بسیار تلخ است،تقاضای خود را با روان شناسی خاصی مطرح نمودند وشروع به التماس کردند و با بیان های عاطفی و محرک همچون،تو عزیز و قدرتمندی،تو از نیکوکارانی،او پدری پیر و سالخورده دارد،هر کدام از ما را خواستی به جای او بگیر،درصدد جلب بخشش او بر آمدند.

پیام ها:

1-مقدرات الهی،هر سنگدل و ستمگری را روزی به خاک مذلّت می نشاند.

آهنگ التماس در جمله؛ یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ ....

2-تقوا پیشگانی که هواپرستان آنها را خوار کنند خداوند آنان را عزّت خواهد بخشید. «یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ»*

3-یوسف حتّی در زمان اقتدارش،نیکوکاری در رفتار و منش او نمایان بود.

«نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

4-فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار،سختی و آسانی،ضعف و قدرت، تغییری در احوال محسنان ایجاد نمی کند.(یوسف در همه جا و همه ی شرایط،نیکوکار توصیف شد) «إِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»*

قالَ مَعاذَ اللّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنّا إِذاً لَظالِمُونَ«79»

(یوسف)گفت:پناه به خدا از اینکه کسی را به جز آنکه متاعمان را نزد او یافته ایم،بگیریم.زیرا که در این صورت حتماً ستمگر خواهیم بود.

نکته ها:

دقّت در کلمات یوسف علیه السلام،نشان از این دارد که نمی خواهد بنیامین را سارق معرّفی کند،لذا نمی گوید:«وجدناه سارقاً»بلکه می گوید: «وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ» متاع در بار او بود،نه آنکه قطعاً او سارق است.

اگر یوسف برادر دیگری را به جای بنیامین نگه می داشت،طرح به هم می خورد و برادران با او به عنوان یک دزد برخورد می کردند و انواع آزار و اذیّت ها را روا می داشتند و آن کس که به جای بنیامین می ماند،احساس می کرد به ناحقّ گرفتار شده است.

پیام ها:

1-مراعات مقرّرات،بر هر کس لازم است و قانون شکنی حتّی برای عزیز مصر نیز ممنوع است. «مَعاذَ اللّهِ»

2-نیکوکار قانون شکنی نمی کند. مِنَ الْمُحْسِنِینَ. قالَ مَعاذَ اللّهِ ...*

3-قاضی نباید تحت تأثیر احساسات قرار گیرد. «قالَ مَعاذَ اللّهِ»*

4-قضاوت کار حساسی است که باید در آن به خدا پناه برد. «مَعاذَ اللّهِ»*

5-یوسف علیه السلام در دو مکان به خدا پناه برد:یکی در خلوت زلیخا و یکی به هنگام قضاوت و حکم. «قالَ مَعاذَ اللّهِ»*

6-قانون شکنی،ظلم است.(نباید به درخواست این و آن مقرّرات را شکست.) «مَعاذَ اللّهِ أَنْ نَأْخُذَ»

7-بی گناه نباید به جای گناهکار کیفر ببیند،هر چند خودش به اینکار رضایت داشته باشد. «مَعاذَ اللّهِ»

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ«80»

پس چون از یوسف مأیوس شدند(که یکی را به جای دیگری بازداشت کند)،نجواکنان به کناری رفتند.(برادر)بزرگشان گفت:آیا نمی دانید که پدرتان برای برگرداندن او بر شما پیمان الهی گرفته و پیش از این نیز درباره یوسف کوتاهی کرده اید.پس من هرگز از این سرزمین نمی روم تا آنکه(یوسف عفو کند یا آنکه)پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حقّ من حکمی کند و او بهترین داور و حاکم است.

نکته ها:

«خَلَصُوا» یعنی گروه خود را از سایرین جدا کردند. «نَجِیًّا» یعنی به نجوی پرداختند.پس «خَلَصُوا نَجِیًّا» یعنی شورای محرمانه تشکیل دادند که چه بکنند.

پیام ها:

1-التماس ها وخواهش ها،شما را از اجرای احکام الهی واعمال قاطعیّت باز ندارد. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ»

2-گناه موجب می شود دیگران از فرد دوری کرده برائت بجویند و حتّی رابطه خویشاوندی را نادیده بگیرند. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا»*

3-روزگاری همین برادران،قدرتمندانه مشورت می کردند که چگونه یوسف را از بین ببرند؛ اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً ... لا تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ ...امروز کاسه التماس در دست گرفته و مشورت ونجوی می کنند که چگونه بنیامین را آزاد نمایند. «خَلَصُوا نَجِیًّا»

4-در عدم حضور پدر مسئولیّت اعضای خانواده با برادر بزرگتر است. «قالَ کَبِیرُهُمْ»*

5-رعایت سلسله مراتب و موقعیّت سنّی در خانواده و جامعه لازم است. «قالَ کَبِیرُهُمْ»*

6-در حوادث تلخ و ناگوار،بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند. «قالَ کَبِیرُهُمْ»

7-عهد وپیمان ها لازم الاجرا است. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً»

8-پیمان های سخت و قراردادهای محکم،راه سوءاستفاده را می بندد. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً»

9-خیانت وجنایت تا آخر عمر وجدان های سالم را آزار می دهد. «وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ»

10-تحصّن،یکی از شیوه های قدیمی برای رسیدن به مقصود است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ»

11-غربت،بهتر از شرمندگی است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ»

12-به خداوند خوش بین باشیم. «هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ»

اِرْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ«81»

(برادر بزرگ گفت:من اینجا می مانم،ولی)شما به سوی پدرتان برگردید، پس بگویید:ای پدر! همانا پسرت دزدی کرده و ما جز به آنچه می دانستیم گواهی ندادیم و ما نگهبان(و آگاه به)غیب نبوده ایم.

پیام ها:

1-انسان،خودخواه است.در آنجا که می خواستند به گندم بیشتر برسند،گفتند:

«فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا»[9]برادر ما را با ما روانه کن،ولی امروز که تهمت در کار است،گفتند: «ابْنَکَ» پسر تو دزدی کرده و نگفتند:برادر ما.

2-شهادت وگواهی،باید بر اساس علم باشد. «ما شَهِدْنا إِلاّ بِما عَلِمْنا»

3-در پیمان ها و تعهدات،باید برای حوادث پیش بینی نشده تبصره ای باز کرد.

وَ ما کُنّا لِلْغَیْبِ ...

4-عذر خود را با کمال صراحت بگوئیم. «وَ ما کُنّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ»

وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُونَ«82»

(اگر به حرف ما اطمینان نداری)از قریه ای که در آن بودیم و از کاروانی که در میانشان به اینجا رو آورده ایم،سؤال کن و بی شک ما راستگو هستیم.

نکته ها:

«قریه»تنها به معنای روستا نیست،بلکه به محل اجتماع و مناطق مسکونی گفته می شود؛ خواه شهر باشد یا روستا.ضمناً «وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ» به معنی سؤال از اهل قریه است.

«عیر»به کاروانی گفته می شود که مواد غذایی حمل ونقل می کند.

برادران یوسف در گفتگو با پدر،در ماجرای کشته شدن یوسف توسط گرگ،دلیل نداشتند، ولی در اینجا برای حرف خود دو دلیل آوردند؛یکی سؤال از مردم مصر و یکی سؤال از کاروانیان که ما در میان آنان بودیم.علاوه برآنکه در ماجرای قبل گفتند: «لَوْ کُنّا صادِقِینَ» و «لَوْ» نشانه تردید و دلهره و سستی است،ولی در این صحنه با «إِنّا» و حرف لام که در جمله «إِنّا لَصادِقُونَ» است نشان می دهند که قطعاً راست می گویند.

پیام ها:

1-سابقه ی بد و دروغ،در پذیرش سخنان انسان در تمام عمر ایجاد تردید می کند. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ»

2-گواهی شهود عینی،راهی معتبر برای اثبات مدّعا می باشد. وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ ...

وَ الْعِیرَ ...

3-امکان تبانی مجموعه ای بزرگ بر کذب،منتفی است. وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ ... إِنّا لَصادِقُونَ*

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ«83»

(یعقوب)گفت:(این چنین نیست)بلکه(بار دیگر)نفس شما(با نسبت دزدی به بنیامین یا تعیین کیفر گروگان گیری)مسئله را برای شما آراسته است، پس صبری نیکو(لازم است)امید است که خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد،چرا که او قطعاً آگاه و حکیم است.

نکته ها:

وقتی برادران،پیراهن آغشته به خون یوسف را با ظاهری غمگین و گریان حضور پدر آوردند و گفتند:یوسف را گرگ خورد.حضرت یعقوب گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» یعنی نفس شما این کار را در چشم شما زیبا جلوه داده است و من صبر جمیل می کنم.در اینجا نیز که دو فرزندش(بنیامین وپسر بزرگتر)از او جدا شده اند،همین جمله را تکرار می کند.شاید این سؤال مطرح شود در ماجرای یوسف برادران توطئه و خیانت کردند،ولی در ماجرای بنیامین این مسایل نبود،پس چرا کلام یعقوب در هر دو مورد یک لحن و یک عبارت است؟ «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»

تفسیرالمیزان اینگونه پاسخ می دهد:یعقوب می خواهد بگوید دوری این دو برادر نیز دنباله حرکت قبلی شما نسبت به یوسف است.یعنی تمام این صحنه ها،دنباله همان کار زشت شماست.ممکن است گفته شود که مراد یعقوب این است که شما در اینجا هم خیال می کنید بی تقصیرید و کارتان خوب بوده است،ولی شما مقصّرید زیرا:اوّلاً:چرا با دیدن پیمانه در بار برادرتان او را سارق دانستید؟شاید کس دیگری این پیمانه را در بار گذاشته بود؟ثانیاً:چرا زود برگشتید؟باید تحقیق می کردید.ثالثاً چرا کیفر سارق را گروگان قرار دادید؟[10]

امّا سخن صاحب المیزان مناسب تر است،چون پیدا شدن پیمانه در بار بنیامین،برای عموم مردم سبب علم به دزدی می شود و ماندن برادر بزرگتر در مصر نیز برای پیگیری کار یا جلب عواطف و رحم بود و کیفری هم که ذکر شده،مجازات سارق در منطقه آنان بوده است.

بنابراین در هیچ یک از سه مسئله،جلوه نفسانی نبود تاگفته شود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

صبر،گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است،چنانکه اهل دوزخ می گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» صبر کردن و یا جزع کردن برای نجات ما اثری ندارد.و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است که چهره این صبر در هر جایی با یک عنوان مطرح است؛صبر در میدان جهاد،شجاعت است.صبر در دنیا،زهد است.صبر در برابر گناه،تقواست.صبر در برابر شهوت،عفّت است و صبر در برابر مال حرام،ورع است.

تزیین و زیبانمایی زشتی ها،گاهی توسّط شیطان؛ «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ»[11]، گاهی به وسیله ی زرق و برق دنیا؛ «حَتّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ»[12]و گاهی توسّط نفس انسان است. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

پیام ها:

1-نفس برای توجیه گناه،کارهای زشت را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد.

«سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

2-صبر،شیوه ی مردان خداست وصبر جمیل،صبری است که در آن سخنی بر خلاف تسلیم و رضای خداوند گفته نشود.[13] «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»

3-هرگز از قدرت خداوند مأیوس نشویم. «عَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ»

4-یعقوب به زنده بودن سه فرزندش(یوسف،بنیامین،برادر بزرگتر)یقین داشت و به ملاقاتشان امیدوار بود. «أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً»

5-برای قدرت الهی،حل مشکلات تازه و کهنه،یکسان است.خداوند می تواند یوسف دیروز و برادر امروز شما را یکجا دورهم گرد آورد. «جَمِیعاً»

6-مؤمن،حوادث تلخ را نیز از حکمت خدا می داند. «الْحَکِیمُ»

7-باور وتوجّه به عالمانه وحکیمانه بودن افعال الهی،آدمی را به صبر وشکیبایی

در حوادث دشوار وادار می کند. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ، إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

وَ تَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ«84»

یعقوب از فرزندان روی گرداند و گفت:ای دریغا بر یوسف،پس اندوه خود را فرو می خورد(تا آنکه)دو چشمش از اندوه سفید(و نابینا)شد.

نکته ها:

«اسف»به معنای حزن و اندوه همراه با غضب است.یعقوب بر چشم گریه،و بر زبان «یا أَسَفی» و در دل حزن داشت.

در روایتی امام صادق علیه السلام فرمود:علیّ بن الحسین علیهما السلام بیست سال بعد از حادثه کربلا به هر مناسبتی گریه می کرد.سؤال کردند چرا این همه گریه می کنید؟ فرمود: یعقوب یازده پسر داشت یکی غائب شد،با اینکه زنده بود،از گریه چشمانش را از دست داد،ولی من در برابر چشمان خود دیدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوّت شهید شدند،چگونه گریه نکنم؟[14]

پیام ها:

1-حسدورزی،یک عمر تحقیر به همراه دارد. «وَ تَوَلّی عَنْهُمْ»

2-آنها می خواستند با حذف یوسف،خود محبوب پدر شوند؛ «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» ولی حسادت،قهر پدر را شامل حال آنها کرد. «تَوَلّی عَنْهُمْ»

3-یعقوب می دانست که بر فرزند دیگر ظلم نشده است،ظلم بر یوسف رفته است. «یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ»

4-غصّه و گریه،گاهی موجب نابینایی می شود. «ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ»

5-ندبه و گریه و سوز و عشق،نیاز به شناخت دارد.(یعقوب آشنا به یوسف است که از سوز نابینا می شود.)

6-اهمیّت مصائب،بر محور شخصیّت افراد است.(ظلم به یوسف با ظلم به دیگران فرق دارد،نام یوسف برده می شود نه دو برادر دیگر.)

7-گریه،غم و اندوه در فراق عزیزان،جایز است. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ»

8-تحمّل انسان حدّی دارد و روزی لبریز می شود. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ»*

9-فرو بردن خشم،از صفات مردان الهی و کاری شایسته است. «فَهُوَ کَظِیمٌ»*

10-گریه و غم،منافاتی با کظم غیظ و صبر ندارد. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ،یا أَسَفی ،فَهُوَ کَظِیمٌ»

قالُوا تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ«85»

(فرزندان یعقوب به پدرشان)گفتند:به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را یاد می کنی،تا آنکه بیمار و لاغر شوی و(یا مشرف به مرگ و)از بین بروی.

نکته ها:

«حرض»،به شخصی گویند که عشق یا اندوه و حزن،او را فرسوده کرده باشد.

پیام ها:

1-یوسف ها همواره باید در یادها باشند. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» (اولیای خدا در دعای ندبه،یوسف زمان را صدا می زنند و گریه می کنند.)

2-اگر می خواهید ببینید چقدر کسی را دوست دارید،ببینید چقدر به یاد او هستید. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ»*

3-آن که یوسف را می شناسد،سوزی دارد که افراد عادّی آن را درک نمی کنند.

«تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضاً»

4-مسایل روحی وروانی،در جسم اثر می گذارد. «حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» (فراق می تواند انسان را بشکند و یا بکشد،تا چه رسد به داغ و مصیبت.)

5-حساب عاطفه پدری،از علاقه های عادّی جداست. «تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ»

قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ«86»

(یعقوب)گفت:من ناله(آشکار)وحزن(پنهان)خود را فقط به خدا شکایت می برم و از (عنایت و لطف)خداوند چیزی را می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:

«بث»به حزن شدید گفته می شود که گویا شدّت آن باعث شده که دارنده اش نتواند آن را بیان کند.

حضرت آدم از کار خود به درگاه خدا ناله نمود؛ «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[15]و حضرت ایّوب از بیماری خود؛ «أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» [16]و حضرت موسی از فقر و نداری؛ «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»[17]و حضرت یعقوب از فراق فرزند. «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی»

پیام ها:

1-آنچه مذموم است،یا سکوتی است که بر قلب واعصاب فشار می آورد و سلامت انسان را به مخاطره می اندازد و یا ناله و فریاد در برابر مردم است که موقعیّت انسان را پایین می آورد،امّا شکایت بردن به نزد خداوند مانعی ندارد.

إِنَّما أَشْکُوا ... إِلَی اللّهِ

2-موحّد،درد دل خود را تنها با خدا در میان می گذارد. إِنَّما أَشْکُوا ... إِلَی اللّهِ دست حاجت چو بری،نزد خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود نعمتش نامتناهی،کرمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

3-افراد ظاهربین از کنار حوادث به راحتی می گذرند،ولی انسان های ژرف نگر آثار و حوادث را تا قیامت می بینند. أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ...

4-یعقوب به زنده بودن یوسف و سرآمدن فراقش و به حقایقی درباره ی خدا و صفات او آگاه بود که بر دیگران پوشیده بود. «أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»

5-شاید «ما لا تَعْلَمُونَ» همان رؤیای یوسف باشد که یعقوب در آغاز آن را تعبیر کرده بود.*

یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ«87»

ای پسرانم!(بار دیگر به مصر)بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خداوند مأیوس نشوید،حقّ این است که جز گروه کافران،از رحمت خداوندی مأیوس نمی شوند.

نکته ها:

«تحسّس»جستجوی چیزی از راه حس است.«تجسّس»به جستجو کردن در مورد بدی ها و«تحسس»به جستجو کردن در مورد خوبی ها گفته می شود.

به تعبیر راغب،«رَوْح»و«روح»به معنای جان است،ولی«رَوح»درموارد فَرَج و رحمت به کار می رود،گویا با گشایش گره و مشکل،جان تازه ای در انسان دمیده می شود.

در تفسیر تبیان آمده است:روح از ریح است،همان گونه که انسان با وزش باد احساس راحتی می کند با رحمت الهی نیز انسان شادمان می گردد.

براساس روایات،یأس از رحمت خدا،از گناهان کبیره است.[18]

پیام ها:

1-پدر نباید با فرزندانش قطع رابطه ی دائمی کند. وَ تَوَلّی عَنْهُمْ ... یا بَنِیَّ

2-شناخت،نیاز به حرکت دارد. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا»

3-رسیدن به لطف الهی،با تنبلی سازگار نیست. «اذْهَبُوا ،وَ لا تَیْأَسُوا»

4-اولیای خدا،هم خود مأیوس نمی شوند هم دیگران را از یأس باز می دارند.

«لا تَیْأَسُوا»

5-یأس،نشانه ی کفر است. لا یَیْأَسُ ... إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ زیرا مأیوس شده،در درون خود می گوید:قدرت خدا تمام شده است.

فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ«88»

پس هنگامی که(مجدداً)بر یوسف وارد شدند،گفتند:ای عزیز! قحطی ما و خاندان ما را فراگرفته و(برای خرید گندم)بهای اندکی با خود آورده ایم، (اما شما کاری به پول اندک ما نداشته باش)سهم ما را بطور کامل وفا کن و بر ما ببخش،زیرا که خداوند کریمان و بخشندگان را پاداش می دهد.

نکته ها:

«بضاعت»به مالی گویند که عنوان«بها»به خود بگیرد. «مُزْجاهٍ» از ریشه ی«ازجاء»به معنای طرد کردن است.از آنجایی که معمولاً فروشندگان بهای کم را برمی گردانند، «بضاعت مزجاه»گفته شده است.

برخی از مفسران گفته اند:مراد از «تَصَدَّقْ عَلَیْنا» درخواست بازگرداندن بنیامین است.

در روایات آمده است:یعقوب نامه ای برای یوسف نوشت که محتوای آن تجلیل از یوسف، بیان قحطی کنعان،تقاضای آزادی بنیامین و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان برای یوسف فرستاد.وقتی یوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند،بوسید و بر چشم گذاشت و گریه ای کرد که قطرات اشک بر لباسش نشست.

برادران که هنوز یوسف را نمی شناختند شگفت زده بودند که این همه احترام به پدر ما برای چیست؟کم کم برق امیدی در دل آنها روشن شد.خنده یوسف را چون دیدند،با خود گفتند نکند او یوسف باشد.[19]

پیام ها:

1-برای یعقوب،یوسف مطرح است؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ» ولی برای فرزندان گندم. «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»

2-تحقیر کنندگان،روزی تحقیر می شوند.فرزندانی که با غرور می گفتند: «نَحْنُ عُصْبَهٌ» ما قوی هستیم، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» برادر ما دزد بود، «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ» پدر ما در گمراهی آشکار است،امروز با حقارت می گویند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

3-برای درخواست کمک و مساعدت،فرهنگ خاصّی لازم است:

الف:تجلیل از کمک کننده. «أَیُّهَا الْعَزِیزُ»

ب:بیان حال و نیاز خود. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

ج:کمبود بودجه(فقر مالی). «بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ»

د:ایجاد انگیزه در کمک کننده. «تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»

4-فقر و نیاز،انسان را ذلیل می کند. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» آنچه شیران را کند روبَه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ«89»

(یوسف)گفت:آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید آنگاه که شما نادان بودید.

نکته ها:

در یک سؤال ممکن است اهداف گوناگونی نهفته باشد،اهدافی مثبت و سازنده و یا منفی و آزاردهنده،سؤال یوسف که پرسید آیا می دانید با یوسف و برادرش چه کردید؟،ممکن است برای این باشد که من ماجرا را می دانم.یا اینکه ممکن است هدف از سؤال این باشد که کار بدی کردید،توبه کنید و ممکن است هدفش تشفّی خاطر بنیامین باشد که در جلسه حضور دارد و ممکن است هدفش سرزنش و توبیخ و ملامت یا به رخ کشیدن عزّت خود و یا سرزنش به اینکه با این همه جنایت چرا امید تصدّق دارید؟

درمیان غرض هایی که مطرح شد،سه مورد اوّل با مقام یوسف سازگاری دارد،ولی باقی موارد با فتوّت و کرامتی که آیات بعد از یوسف گزارش می کند،همخوانی ندارند.او علیرغم اینکه نسبت دزدی شنید،چیزی نگفت و سرانجامِ کار به برادران گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»

جهل،تنها به معنای ندانستن نیست،بلکه غلبه هوسها نوعی بی توجّهی است.انسان گناهکار هر چند عالم باشد،جاهل است چون توجّه ندارد و آتش دوزخ را برای خود می خرد.

پیام ها:

1-پرونده خطاها و گناهان روزی گشوده خواهد شد. «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ»*

2-فتوّت در آن است که جزئیات خلاف مطرح نشود. «ما فَعَلْتُمْ»

3-وقتی به قدرت رسیدید،دیگر مظلومان را فراموش نکنید. «ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ»*

4-فتوّت در آن است که راه عذر به خطاکار تلقین شود. «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ»

قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ«90»

گفتند:آیا تو خود(همان)یوسفی؟گفت:(آری)من یوسفم و این برادر من است.به تحقیق خداوند بر ما منت گذاشت.زیرا که هر کس تقوا و صبر پیشه کند،پس همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

نکته ها:

هر چه زمان می گذشت،برادران مبهوت تر شدند که چرا عزیز مصر در برابر نامه ی پدرشان گریه کرد!؟عزیز از کجا ماجرای یوسف را می داند؟راستی قیافه او به یوسف شباهت زیادی دارد! نکند او یوسف باشد،چه بهتر که از خودش بپرسیم.اگر یوسف نبود به ما دیوانه نمی گویند؟واگر یوسف بود از شرمندگی چه می کنیم؟هیجان سراسر وجود برادران را گرفته بود.بالاخره طلسم سکوت را با سؤالِ آیا تو یوسفی،شکستند.

در اینجا چه صحنه ای پیش آمد؟و کدام نقاش می تواند سیمایی از شرمندگی و شادی و گریه و در آغوش کشیدن را تصویر کند؟خدا می داند و بس.

باید شرایط طوری فراهم شود که مردم سؤال کنند و برای رشد و تربیت،انگیزه آنان را بالا برد.در برادران یوسف دائماً انگیزه برای جستجو و سؤال زیاد می شد.با خود می گفتند:چرا اصرار داشت بنیامین را به همراه خود بیاوریم؟چرا پیمانه در بار ما پیدا شد؟چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟او از کجا داستان یوسف را می داند؟نکند دیگر به ما غلّه ندهد؟وقتی این هیجان ها در روح آنها اوج گرفت،پرسیدند:آیا تو یوسف هستی؟گفت:بله....

امام صادق علیه السلام فرمودند:به تحقیق در حضرت قائم علیه السلام سنتی از یوسف است...مردم حضرت را نمی شناسند تا اینکه خداوند اذن دهد که خود را معرفی کند.[20]

پیام ها:

1-گذشت تاریخ و حوادث تلخ و شیرین،رابطه ها و شناخت ها را تغییر می دهد.

«أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»

2-اولیای خدا،همه ی نعمت ها را از او می دانند. «مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا»

3-اجر صبر و تقوا،در دنیا نیز داده می شود. أَنَا یُوسُفُ ... مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ ...*

4-کسی لایق زمامداری و حکومت است که در برابر حوادث،حسادت ها، شهوت ها،تحقیرها،زندان ها،تبلیغات سوء و...امتحان داده باشد. مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ ...

5-از حساس ترین اوقات،برای تبلیغ استفاده کنید.(موقعی که برادران از کار

خود شرمنده وآماده پذیرش سخن یوسف اند او می گوید: مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ ...)

ن ن-لطف خداوند،حکیمانه و بر طبق ملاک ها ومعیارها است. مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ ...

7-صبر وتقوا،زمینه عزّت است. مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ ...

8-تقوا و صبر از ویژگی های محسنان است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»*

9-یکی از سنت های الهی،حکومت صالحان است. «لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»

قالُوا تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنّا لَخاطِئِینَ«91»

(برادران)گفتند:به خدا قسم،که خداوند ترا بر ما برتری داده است و قطعاً ما خطاکار بوده ایم.

نکته ها:

«ایثار»به معنای برتری دادن دیگران بر خود است.برادران یوسف در اثر تفکر غلط «نَحْنُ عُصْبَهٌ» ،دست به کار غلطی زدند و گفتند:او را به چاه افکنید؛ «أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ» .

خداوند آنها را در تنگنا گذاشت تا جایی که برای سیر کردن شکم التماس کنند؛ «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» پس اعتراف کردند که نقشه ما خراب از آب در آمد؛ «کُنّا لَخاطِئِینَ» سپس آن تفکر غلط،تبدیل به پذیرش یک واقعیّت شد که؛ «لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنا»

برادران یوسف چند بار به صیغه «تَاللّهِ» قسم یاد کرده اند:

1. «تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ» به خدا سوگند شما خود می دانید که ما برای فساد و سرقت به سرزمین شما نیامده ایم.

2. «تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» به پدر گفتند:به خدا سوگند تو دائماً یوسف یوسف می کنی.

3. «تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ» پدرجان به خدا سوگند تو در علاقه افراطی به یوسف، گرفتار انحراف گذشته شده ای.

4. «تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنا» به یوسف گفتند:به خدا قسم خداوند تو را بر ما برتری داد.

پیام ها:

1-اگر از روی حسادت به کمالات و برتری های دیگران اعتراف نکنیم،با فشار و ذلّت به آنها اقرار خواهیم کرد. «لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنا»

2-در برابر اراده خدا،نمی توان ایستادگی کرد. «آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنا»

3-در روز توانایی،به گونه ای عمل نکنیم که در روزگار ضعف شرمنده شویم. وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ ... وَ إِنْ کُنّا لَخاطِئِینَ*

4-اعتراف به خطا،زمینه را برای عفو وبخشش فراهم می کند. «إِنْ کُنّا لَخاطِئِینَ»

قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ«92»

(یوسف)گفت:امروز بر شما توبیخ و ملامتی نیست،خداوند شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:

«تَثْرِیبَ» به معنای توبیخ،گناه شمردن و ملامت زیاد است.

روز فتح مکّه مشرکان به کعبه پناهنده شده بودند،عمر گفت:ما امروز انتقام خواهیم گرفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:امروز روز مرحمت است و از مشرکان پرسید:گمان شما امروز نسبت به من چیست؟گفتند:خیر است،تو برادر کریم ما هستی.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:امروز کلام من همان کلام یوسف است؛ «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» عمر گفت:من از حرف خودم شرمنده ام[21]

علی علیه السلام می فرمایند:

«اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه» هرگاه بر دشمن خود پیروز شدی شکر آنرا،عفو دشمن قرار بده. [22]

در حدیث می خوانیم:دل جوان رقیق تر است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند:یوسف چون نسبت به پدر و برادران جوان تر بود،فوری برادران را بخشید.[23]

پیام ها:

1-سعه صدر،ابزار و وسیله ی ریاست است. «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»

2-همین که خلافکار اعتراف کرد،بپذیرید واو را خجل نکنید. «إِنّا کُنّا خاطِئِینَ .قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ»

3-گذشت خود را به همه اعلام کنید تا دیگران هم سرزنش نکنند. «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ»

4-یوسف علیه السلام به بازسازی روحی روانی برادران گنهکار پرداخت،ما نیز چنین کنیم. لا تَثْرِیبَ ...*

5-گذشت و عفو از مردم باید فوری باشد. «الْیَوْمَ»

6-عفو در اوج عزّت و قدرت،سیره اولیای خداست. «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»

7-فتوت را از یوسف بیاموزیم که هم حقّ خود را بخشید و هم از خداوند طلب آمرزش و عفو می کند. لا تَثْرِیبَ ... یَغْفِرُ اللّهُ

8-آنجا که بنده می بخشد از خداوند که ارحم الراحمین است چه انتظاری جز عفو داریم. «یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ»

9-بخشیدن شرمندگان،سیره ی الهی است.(یغفر در قالب مضارع آمده است.)

10-عفو خداوند،شامل کسانی هم که سالها موجب آزار دو پیامبر او(یوسف و یعقوب)شده اند،می شود. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ»

11-گذشت ستم دیدگان از ظالمین،زمینه ساز شمول مغفرت الهی است،ولی در آمرزش او به مغفرت و رحمت الهی نیز منوط است. لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ ... یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ

12-توصیف خداوند به مغفرت و رحمت،(مانند «أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ» )از آداب دعا و استغفار است.

اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ«93»

(یوسف گفت:)این پیراهن مرا ببرید و آنرا بر صورت پدرم بیفکنید(تا)بینا شود و همه کسان خود را نزد من بیاورید.

نکته ها:

در داستان حضرت یوسف،پیراهن او در چند جا مطرح شده است؛

الف: «وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ» برادران،پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته کرده و نزد پدر بردند که گرگ یوسف را خورد.

ب: «قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ» پیراهن از پشت پاره وسبب کشف جرم و مجرم شد.

ج: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» پیراهن موجب شفای یعقوب نابینا می شود.

اگر پیراهنی که جوار یوسف است نابینا را بینا می کند،پس در تبرک به مرقد و صحن و سرا و درب و دیوار و پارچه و هر چیز دیگری که در جوار اولیای خدا باشد،امید شفا هست.

تا اینجا مرحله شناسایی یوسف،عذرخواهی از او وعفو وگذشت یوسف و طلب عفو الهی، طی شده است،ولی هنوز نابینایی پدر که از آثار جرم برادران است،وجود دارد.در این آیه راه حل این مشکل ارائه می شود.

ضمناً در روایت آمده است که یوسف گفت:کسی پیراهن مرا برای پدر ببرد که پیراهن خونی مرا پیش او برده بود تا همانگونه که پدر را دل آزرده کرده با این پیراهن دلشاد سازد.

در روایات آمده است:یوسف برادران خود را هر روز و شب سر سفره خود می نشاند و آنها احساس شرمندگی می کردند،به یوسف پیغام دادند که سفره ما جدا باشد،چون چهره تو ما را شرمنده می کند!.

یوسف پاسخ داد:امّا من افتخار می کنم که در کنار شما باشم و با شما غذا بخورم. روزگاری مردم که مرا می دیدند،می گفتند:«سبحان من بلغ عبدا بیع بعشرین درهما ما بلغ»منزّه است خدایی که برده ی بیست درهمی را به عزّت رساند.امّا امروز وجود شما برای من عزّت است.

حالا مردم می دانند که من برده و بی اصل و نسب نبوده ام.من برادرانی مثل شما و پدری همانند یعقوب داشته ام،ولی غریب افتاده بودم.[24] (اللّه اکبر از این فتوّت و جوانمردی)

نقل شده است مرحوم آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی که برای معالجه از اراک به سمت تهران حرکت کرده بود،شبی را در قم ماندند.مردم از ایشان تقاضا کردند که حوزه علمیه خود را از اراک به قم منتقل کند،چون قم حرم اهل بیت علیهم السلام و مدفن حضرت معصومه علیها السلام است.ایشان استخاره کردند و این آیه آمد: «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

پیام ها:

1-تبرّک به اشیائی که مربوط به اولیای خداست،جایز است. «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» (پیراهن یوسف،چشم نابینایی را بینا می کند.)

2-کسی که با هوی و هوس مبارزه کند،حتّی لباسش نیز از مقدسات می شود.

«بِقَمِیصِی»

3-تنها دیدن اشیای مقدّس برای تبرّک کافی نیست،باید آن را لمس کرد. «فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی»*

4-حزن و شادی در نور چشم اثر دارد. وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ ... یَأْتِ بَصِیراً شاید به همین دلیل فرزند خوب را«قرهالعین»نامیده اند.(البتّه اگر نخواهیم از بُعد معجزه بررسی کنیم.)

5-وصال،دل پیر را زنده و نابینا را بینا می کند. «فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً»*

6-در معجزه وکرامت،سن وسال شرط نیست.(پیراهن فرزند،چشمان پدر را بینا می کند.)

7-یوسف،علم غیب داشت وگرنه از کجا می دانست که پیراهن،پدر را بینا می کند. «یَأْتِ بَصِیراً»

8-خداوند آنچه را که روزی سبب حزن یعقوب شده بود،مایه شادی و شفای او

قرار داد.(پیراهن روزی سبب اندوه شد و امروز سبب شادی)*

9-فرزندان متمکن،بستگان ضعیف مخصوصاً والدین سالمند را تحت پوشش ببرند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

10-شرایط اجتماعی،در عمل به وظیفه اثر دارد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» (صله ی رحم یوسف در آن شرایط به نوعی بود که باید فامیل به مصر بیایند.)

11-رسیدگی به بستگان با حفظ حقوق سایر مردم،لازم است. «أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ»

12-تغییر مسکن و هجرت،آثار زیادی دارد از جمله:خاطرات غم انگیز را دگرگون می کند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

13-افراد خانواده و بستگان نزدیک در صورت امکان نزدیک هم و در کنار هم زندگی کنند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»*

14-جوانمردی یوسف علیه السلام تا آن اندازه بود که برادران او را تحمّل نکردند و را در چاه انداختند،ولی یوسف علیه السلام همه برادران و خانواده هایشان را دعوت کرد.

«وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»*

15-با خویشان هر چند خطاکار باشند نباید قطع رابطه کرد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»*

16-برای کسانی که زجر فراق کشیده اند باید به فکر رفاه بود. «أَجْمَعِینَ» دیگر یعقوب تاب فراق ندارد.

17-بهترین لطف آن است که همه را شامل شود. «أَجْمَعِینَ»

وَ لَمّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ«94»

و چون کاروان(از مصر به سوی کنعان محل زندگی یعقوب)رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوی یوسف را می یابم،البتّه اگر مرا کم خرد ندانید.

نکته ها:

«فَصَلَتِ» یعنی فاصله گرفت. «فَصَلَتِ الْعِیرُ» یعنی کاروان از مصر فاصله گرفت. «تُفَنِّدُونِ»

از ریشه«فند»به معنی ناتوانی فکر و سفاهت است.

یعقوب نگران بود که اطرافیانش نسبت بی خردی به او دهند و فرمود: «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» ، ولی با کمال تأسّف اطرافیان و بعضی اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این نسبت را به آن حضرت دادند،آنجا که در آستانه رحلت فرمود:قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بگویم و ثبت شود که اگر به آن عمل کنید،هرگز گمراه نشوید! یکی گفت: «ان الرجل لیهجر»[25]پیامبر هذیان می گوید و نگذاشتند چیزی نوشته شود.

سؤال: چگونه است که تنها یعقوب بوی یوسف را درک می کند؟ «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ»

پاسخ:هیچ مانعی ندارد،همان گونه که انبیا،وحی را درک می کنند و ما آن را درک نمی کنیم،در بقیه امور نیز آنان چیزی را بیابند که ما نمی یابیم.مگر در آستانه ی جنگ خندق،به هنگام کندن خندق،رسول اکرم صلی الله علیه و آله از جهش برقی که از اصابت کلنگ به سنگی نمایان شد، نفرمود:در این برق سقوط امپراطوری ها را دیدم؟امّا بعضی از افراد ضعیف الایمان گفتند:

پیامبر از ترس خود،دور شهر خندق می کند،ولی با هر ضربه و جرقّه ای،از سقوط یک رژیم و حکومتی و پیروزی خود وعده می دهد!

در شرح نهج البلاغه مرحوم خویی آمده است:برای امام معصوم،عمود نوری است که چون خدا اراده کند،امام با نگاه به آن،آینده را می بیند وگاهی نیز مثل مردم عادی است.

زمصرش بوی پیراهن شنیدی

چرا در چاه کنعانش ندیدی

بگفت:احوال ما برق جهان است

گهی پیدا و دیگر دم،نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینیم

گهی تا پشت پای خود،نبینیم

شاید مراد از«بوی یوسف»خبر تازه ای از یوسف باشد.این مسئله امروزه در دنیای علم،به «تله پاتی»یعنی انتقال فکر از نقاط دور دست،مشهور شده وبه عنوان یک مسئله مسلّم علمی درآمده است.یعنی کسانی که پیوند نزدیکی با هم دارند و یا دارای قدرت روحی خاص هستند،همین که مسئله ای در گوشه ای از جهان برای شخصی پیش آید او نیز در گوشه ای دیگر از جهان آن را درمی یابد.

شخصی از امام باقر علیه السلام سؤال کرد:گاهی بدون جهت قلبم را غم فرا می گیرد،به نوعی که اطرافیان می فهمند.امام فرمود:مسلمانان در آفرینش از یک حقیقت و طینت هستند، همین که حادثه ی تلخی برای یکی از آنان اتفاق بیافتد،دیگری در سرزمین و منطقه ای دیگر غمناک می شود.[26]

اگر استشمام بوی یوسف را مربوط به قوای شامّه بدانیم،باید به عنوان یک امر خارق العاده و معجزه پذیرفت که یعقوب بویی را از دور استشمام می کند.

در ایّام تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران که مردم به فرمان امام خمینی قدس سره در جبهه های غرب و جنوب حاضر بودند،بنده نیز در خدمت شهید آیهاللّه اشرفی اصفهانی که حدود نود سال داشت،در عملیات«مسلم بن عقیل»بودم.ایشان بارها در شب حمله به من فرمود:من بوی بهشت را می یابم،ولی من هرچه بو کشیدم چیزی نیافتم!.

آری،کسی که نود سال در علم و تقوا و زهد و تهجّد بوده،می تواند احساسی داشته باشد که دیگران نداشته باشند.همانگونه که پیشگویی ایشان که گفتند:من چهارمین شهید محراب خواهم بود،عملی شد!. [27]

به هر حال ممکن است مراد از بوی بهشت،یک بوی عرفانی باشد.نظیر شیرینی مناجات که یک مزه معنوی است.و ممکن است بوی طبیعی باشد،لیکن هر شامه ای لایق استشمام آن نیست.نظیر امواج رادیویی که در فضاست،لیکن هر رادیویی تمام آنها را نمی گیرد.

پیام ها:

1-انسان،با صفای باطن می تواند حقایق معنوی را درک کند. «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ» ولی درک حقایق محدود است،اینگونه نیست که آنان در هر مکان و زمان بتوانند هرچه را دریابند و لذا بوی پیراهن را بعد از فاصله کاروان دریافت نمود. «فَصَلَتِ الْعِیرُ»

2-اگر حقایقی را درک نمی کنیم،مقام دیگران را انکار نکنیم. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»

3-همه ی مردم ظرفیّت شنیدن حقایق را ندارند و نسبت بی خردی به گوینده می دهند. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»*

4-زندگانی عالمان در میان نادانان،رنج آور ومشکل است. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»

قالُوا تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ«95»

(به او)گفتند:به خدا سوگند تو در گمراهی دیرین خود هستی.

نکته ها:

در آیه 8 این سوره خواندیم که برادران در حقّ پدر خود گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» پدرمان به خاطر علاقه بی جهت به یوسف و برادرش،در گمراهی آشکار است. در اینجا گفتند: «ضَلالِکَ الْقَدِیمِ» ،یعنی هنوز در آن خطای پیشین به سر می برد.

افراد عادّی نباید اولیای خدا را با فهم خود بسنجند و حکم کنند که این شدنی است یا نشدنی.حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«الناس اعداء ما جهلوا» [28]یعنی مردم همین که خود نمی دانند با هر دانایی مخالفت می کنند.

پیام ها:

1-کار نیکان را قیاس از خود مگیر. «إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ» (نسبت گمراهی به پدر، ناشی از قیاس وسنجیدن درک او با فهم خود بود.)

2-یعقوب در طول دوران فراق یوسف،به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را برای اطرافیانش اظهار می کرد. «إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ»

فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ«96»

پس چون(آن برادری که حامل پیراهن یوسف بود)مژده رسان آمد،پیراهن را روی صورت یعقوب انداخت.پس یعقوب بینا گشت و گفت:آیا به شما نگفتم:همانا من از(عنایت)خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:

اگر مراد از سفید شدن چشم «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ» ؛کم نور شدن باشد، «بَصِیراً» به معنای پر نور شدن است و دلالت بر این دارد که حزن و شادی در دید و قوه باصره ی انسان مؤثر است.

امّا اگر مراد نابینایی مطلق باشد که از ظاهر آیه و «فَارْتَدَّ بَصِیراً» بر می آید،یک معجزه و توسّل است که قرآن آن را اثبات می کند.

دنیا فراز و نشیب دارد؛برادران یوسف یک روز کشته شدن یوسف را به دست گرگ و یک روز خبر حاکم شدن یوسف را می آورند.

پیام ها:

1-سرچشمه علم انبیا،علم الهی است. أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ...

2-انبیای الهی به وعده های خداوند اطمینان دارند. أَ لَمْ أَقُلْ ...

3-یعقوب بر خلاف فرزندانش،به زنده بودن یوسف و پایان پذیرفتن فراقش اطمینان داشت. «أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ»

4-فرزند ناصالح باعث کوری پدر وفرزند صالح موجب بینایی او می شود.

اِبْیَضَّتْ عَیْناهُ ... فَارْتَدَّ*

5-اراده ی الهی،بر قوانین طبیعی حاکم است. «فَارْتَدَّ بَصِیراً»

6-لباس و تعلّقات اولیای خدا،می تواند منشأ اثر باشد. «فَارْتَدَّ بَصِیراً»

7-چه بسا امری که مکروه شمرده می شود؛ولی برای همه خیر است،چنان که قحطی ناخوشایند بود،ولی موجب آزادی بی گناهی چون یوسف و حاکمیّت او،وصال یعقوب وکنترل قحطی شد. «إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»*

قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ«97»

(فرزندان)گفتند:ای پدر! برای گناهانمان(از خداوند)طلبِ آمرزش کن که براستی ما خطاکار بودیم.

قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ«98»

(یعقوب)گفت:بزودی از پروردگارم برای شما طلب آمرزش می کنم، براستی که او،خود آمرزنده وبسیار مهربان است.

نکته ها:

فرزندان یعقوب موحّد بودند وبه مقام والای پدرشان آگاه بودند؛ «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» آنچه در آیات قبل به عنوان«ضلال»به پدر نسبت داده اند،مراد گمراهی در عقیده نیست،بلکه گمراهی در تشخیص و علاقمندی او به یوسف بود.

برای ظالم سه روز است:روز قدرت،روز مهلت و روز ندامت.

برای مظلوم نیز سه روز است:روز حسرت که مورد ظلم قرار گرفته،روز حیرت که در فکر چاره اندیشی است و روز نصرت در این دنیا یا جهان آخرت.

کسانی که در اثر اشتباه به پدر گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» بعد از توجّه به اشتباه می گویند: «إِنّا کُنّا خاطِئِینَ»

در تفسیر مجمع البیان و اطیب البیان آمده است که حضرت یعقوب در انتظار شب جمعه یا سحر بود تا برای فرزندانش دعا کند.

پیام ها:

1-ظلم،مایه ی ذلّت است.روزی که برادران،یوسف را به چاه انداختند،روز خنده آنان و ذلّت یوسف بود و امروز به عکس شد.

2-برای آمرزش گناهان،توسّل به اولیای خداوند جایز است. «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»

3-دعای پدر تأثیر ویژه ای دارد. «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»*

4-برای توبه هیچگاه دیر نیست. «اسْتَغْفِرْ لَنا»*

5-اعتراف به گناه و خطا زمینه آمرزش است. «إِنّا کُنّا خاطِئِینَ»*

6-برای دعا،ساعات خاصّی اولویّت دارد. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»

7-دعای پدر در حقّ فرزندان،اثر خاصّی دارد. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»

8-پدر نباید کینه توز باشد ولغزش فرزندان را در دل نگهدارد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»

9-به هنگام اقرار خلافکار،او را ملامت نکنید.هنگامی که گفتند: «إِنّا کُنّا خاطِئِینَ» ما خطاکار بودیم.پدر گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»

10-گناهکار را به مغفرت الهی امیدوار کنیم. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی»*

11-در استجابت دعا و توسّل به اولیای الهی صبور باشیم. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»*

12-حضرت یعقوب از حقّ خویش گذشت و برای حقّ الهی وعده دعا به فرزندان داد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی»*

13-لطف خداوند،شامل بزرگ ترین گناه و گناهکاران نیز می شود. «هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» با اینکه دو نفر از پیامبران الهی مورد آزار و اذیّت چندین ساله قرار گرفته اند،باز امید بخشایش از او می رود.

فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِینَ«99»

پس چون(پدر و مادر و برادران)بر یوسف وارد شدند،پدر و مادرش را در کنار خویش جای داد وگفت:به خواست خدا با أمن و امان داخل مصر شوید.

نکته ها:

نمی دانم این فراز از داستان را چگونه بنویسم! یوسف برای استقبال از والدین خود،در بیرون شهر خیمه ای زده وبه انتظار ایستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر کند؛ فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ ... اُدْخُلُوا مِصْرَ به طور طبیعی وقتی پدر و مادر و برادران یوسف، خود را برای سفر آماده می کردند،شور و غوغا در کنعان بود.

مردم می دیدند چگونه بعد از سالها،با دریافت خبر خوش سلامت یوسف،در حالی که یعقوب بینایی خود را باز یافته با اشتیاق عزم دیدار فرزند را دارد.آنها نیز خوشحال از احوال این پدر وپسر بودند،مخصوصاً از اینکه یوسف در مصر خزانه دار و حاکم است و در دوره قحط سالی،با ارسال غلّه آنها را نیز حمایت کرده است.با چه شوق و شور و عشقی می توان این قصه را نوشت و تمام نمود!.

از «أَبَوَیْهِ» معلوم می شود که مادر یوسف نیز زنده بوده است،ولی سؤالی که خودم نیز به جواب آن پی نبرده ام این است که چرا در سرتاسر داستان نامی از گریه،سوز وناله های مادرش مطرح نشده و این موضوع مسکوت مانده است؟

در روایات آمده که یعقوب با اصرار وسوگند از یوسف خواست تا ماجرای خود را بازگو کند.

وقتی یوسف شروع به گفتن کرد که برادران مرا لب چاه برده و با تهدید پیراهنم را کندند، یعقوب بی هوش شد.چون به هوش آمد،درخواست کرد که ادامه دهد،ولی یوسف گفت:پدر تو را به حقّ ابراهیم،اسماعیل و اسحاق علیهم السلام مرا از نقل داستان معاف کن! یعقوب پذیرفت.[29]

پیام ها:

1-استقبال در بیرون شهر،کار نیکویی است. «فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ» در بیرون شهر مراسم استقبال از یعقوب بود و یوسف در آنجا خیمه زده بود.

2-پست ومقام نباید ما را از احترام به والدین غافل کند. قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ ...

3-حتّی اگر شخص اوّل کشور نیز خواست از امنیّت سرزمین خود سخن بگوید، باید توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «إِنْ شاءَ اللّهُ» زیرا تا خدا نخواهد، امنیّتی در کار نیست،چنانکه گروهی از سنگ های کوه خانه ساختند تا درامان باشند،ولی قهر خداوند امنیّت آنان را به هم زد. «وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً

آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُصْبِحِینَ» [30]

4-در انتخاب محلّ سکونت،یکی از مهم ترین مسائل،امنیّت است. «آمِنِینَ»

5-اگر یوسف ها حاکم باشند،امنیّت برقرار خواهد شد. «آمِنِینَ»

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ«100»

و پدر ومادرش را بر تخت بالا برد،ولی همه ی آنان پیش او افتادند و سجده کردند.و(یوسف)گفت:ای پدر! این است تعبیر خواب پیشین من.به یقین، پروردگارم آن را تحقق بخشید و به راستی که به من احسان کرد،آنگاه که مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بر هم زد،از بیابان(کنعان به مصر) آورد.همانا پروردگار من در آنچه بخواهد،صاحب لطف است.براستی او دانای حکیم است.

نکته ها:

«عرش»به تختی می گویند که سلطان روی آن می نشیند. «خَرُّوا» به زمین افتادن،«بدو» به بادیه و صحرا و «نَزَغَ» به ورود در کاری به قصد فساد معنا شده است.

«لَطِیفٌ» از اسم های خداوند است،یعنی قدرت او در لابلای کارهای پیچیده نیز نفوذ می کند.و تناسب آن با این آیه در این است که در زندگی یوسف گره های کوری بود که فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ کرده و آنها را باز نمود.

یوسف مثل کعبه شد و پدر و مادر وبرادران رو به او،به عنوان کرامت او،برای خدا سجده کردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر این سجده برای غیر خدا و شرک بود،یعقوب و یوسف که دو پیامبر خدایند شاهد چنین منکری نمی شدند.شاید هم این سجده،نشانه ی تواضع بوده،نه پرستش که در این صورت سجده بر یوسف بوده و اشکالی نداشته است.

پیام ها:

1-در هر مقامی هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید. «رَفَعَ أَبَوَیْهِ» آنکه رنج بیشتر داشته باید عزیزتر باشد.

2-انبیا هم بر تخت حکومت نشسته اند. «عَلَی الْعَرْشِ»

3-احترام به حاکمان برحقّ وتواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»

4-سجده ی پدر و برادران بر یوسف،خواب او را تعبیر کرد. «رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ - خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»

5-خداوند حکیم است.گاهی اجابت دعایی یا تعبیر خوابی را بعد از سالیان طولانی واقع می گرداند. «هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ»

6-به واقعیّت رساندن طرحها،کار خداوند است. «قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا» آری یوسف از پایداری و صبر خود سخنی نمی گوید و همه را کار خدا می داند.

7-خواب اولیای خدا،حقّ است. «جَعَلَها رَبِّی حَقًّا»

8-در برخورد با واسطه ها و ابزار و وسایل،همیشه خدا را اصل و ناظر بدانیم.با آنکه در زندگی یوسف اسباب و عللی دست به هم دادند که او به این مقام رسید،ولی باز می فرماید: «قَدْ أَحْسَنَ بِی»

9-در هنگام برخورد با یکدیگر،از تلخی های گذشته چیزی نگویید. «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» اولین سخن یوسف با پدر شکر خدا بود،نه نقل تلخی ها.

10-با فتوت باشیم و دل مهمان را نیازاریم.(در آیه شریفه،یوسف علیه السلام بیرون آمدن از زندان را مطرح می کند،امّا از بیرون آمدن از چاه سخن نمی گوید مبادا که برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

11-جوانمرد و با فتوت باشیم نه اهل عقده و انتقام.یوسف می گوید: «نَزَغَ اَلشَّیْطانُ» شیطان وسوسه کرد وگرنه برادرانم بد نیستند.

12-اولیای الهی،ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحید و ربوبیّت می دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آیات قبل و «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

13-پایان سختی ها،گشایش است. «أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

14-بادیه نشینی،ضرورت است نه ارزش. قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ ... جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ

15-زندگی والدین در کنار فرزند،یک لطف الهی است. أَحْسَنَ بِی ... جاءَ بِکُمْ

16-در زمان حضرت یوسف،مصر دارای تمدّن شهرنشینی؛ولی کنعان سرزمینی عشایری بوده است. «جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ»*

17-برای پیشرفت و زندگی بهتر،باید سفر کرد. «جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ»*

18-مخلَص همه چیز را از خدا می بیند و از حوادث گله نمی کند.(در این آیه کلمات «جَعَلَها رَبِّی ، أَحْسَنَ بِی ، أَخْرَجَنِی .... وَ جاءَ بِکُمْ» ،سخن از الطاف الهی است)*

19-برادران و اعضای یک خانواده،باید بدانند شیطان به دنبال اختلاف میان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی»

20-خود را برتر ندانید. «بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» یوسف نگفت شیطان آنان را فریب داد، می گوید شیطان بین من و آنهارا...یعنی خود را نیز در یک سمت قرار می دهد.

21-همان گونه که حضرت یعقوب در کودکی و اوّل داستان به یوسف گفت: «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» یوسف نیز در پایان می گوید: «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» .*

22-کارهای خداوند،همراه با رفق،مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ»

23-همه حوادث تلخ وشیرین براساس علم وحکمت الهی صورت می گیرد.

«الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

24-بعد از بخشیدن،کسی را شرمنده نکنید.چون یوسف برادران را بخشیده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند.

25-حضرت یعقوب در آغاز داستان به یوسف گفت: «إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (آیه 6)

و در پایان نیز یوسف علیه السلام گفت: «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» که قابل توجّه است.*

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ«101»

(یوسف گفت:)پروردگارا؛تو مرا(بهره ای)از حکومت دادی و از تعبیر خواب ها به من آموختی.(ای)پدیدآورنده ی آسمان ها و زمین،تنها تو در دنیا وآخرت مولای منی،مرا تسلیم خود بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.

نکته ها:

اولیای خدا وقتی به عزّت و قدرت خود نگاه می کنند،فوراً به یاد خداوند می افتند و می گویند:خدایا هر چه هست از توست.یوسف نیز اینچنین کرد،سخن را از پدر برگرداند و متوجّه خدا شد.خداوند حکومت مصر را به دو نفر داد،یکی فرعون که آن را به خود نسبت داد و گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» و دیگر به یوسف داد که آنرا به خدا نسبت داد و گفت:

«آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

تفکّر ابراهیم،در ذریّه و فرزندان او جلوه گری می کند؛ابراهیم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»[31]من تسلیم پروردگار عالمیان هستم،سپس نوه او یعقوب به فرزندانش سفارش می کند که با ایمان از دنیا بروید. «لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[32]در اینجا فرزند یعقوب نیز مرگ در حال تسلیم را از خدا می خواهد؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»

به هر حال ابراهیم علیه السلام از صالحین است؛ «إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحِینَ»[33]و یوسف علیه السلام می خواهد به او ملحق شود. «أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»

یوسف که خداوند همواره او را حفظ کرد،به او علم داد،به او حکومت داد و خطر را از او دور کرد،باز نگران عاقبت خود است.وای به حال کسانی که قدرت،مال و علم خود را با حیله به دست آورده اند،آنان چه عاقبتی خواهند داشت!.

خداوند به حضرت آدم اسمائی را آموخت؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»[34]

به حضرت داود علم زره بافی؛ «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ»[35]

به حضرت سلیمان،علم نطق پرندگان؛ «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» [36]

به حضرت یوسف،علم تعبیر خواب؛ «عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»

و به پیامبر اسلام علوم اوّلین و آخرین. «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»[37]

پیام ها:

1-اعطای حکومت،از شئون ربوبیّت الهی است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

2-حکومت را نتیجه ی فکر،مال،قدرت،یار و طرح خود ندانیم،بلکه اراده ی خداوند عامل اصلی است. «آتَیْتَنِی»

3-آنچه خدا به نیکان بدهد یا از آنان بگیرد،برای تربیت آنان است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی ، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ»

4-حکومت،حقّ دانشمندان است نه بی سوادان. آتَیْتَنِی ... عَلَّمْتَنِی دانش یوسف وسیله حاکمیّت او شد.

5-در هر موقعیّت وحالی،خود را به خداوند بسپارید. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»

6-قدرت و حکومت و سیاست،زمینه خروج از دین است،مگر اینکه خداوند لطف کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»

(یوسف در چاه دعایی داشت و در زندان دعای دیگر داشت،ولی همین که به حکومت رسید دعای او این بود:خدایا من مسلمان بمیرم.)

7-بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به یاد مرگ وقیامت و سرانجام کار خود هستند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ» همان گونه که همسر فرعون در کاخ

فرعون به فکر قیامت بود و می گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ»[38]پروردگارا! در بهشت برای من جایی نزد خود قرار بده.

8-عظمت خداوند تنها به خاطر نعمت هایی که به ما ارزانی داشته نیست،بلکه او بوجود آورنده کل هستی است. «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

9-افتخار یوسف آن نیست که حاکم بر مردم است،افتخارش آن است که خداوند حاکم بر اوست. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»

10-حسن عاقبت وپایداری در کار خیر،مهمتر از شروع آن است.انبیا برای حسن عاقبت دعا می کردند؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» یعنی مرا در تسلیم خود تا مرگ پایدار بدار. (2)

11-در دعا،اوّل از نعمت های الهی یاد کنید؛ «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» بعد درخواست خود را مطرح کنید. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»

12-چون به قدرت رسیدید،مناجات با خدا را از یاد نبرید. رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی ...

13-حضرت یوسف علیه السلام در شور انگیزترین لحظات متوجّه خدا شده و با او مناجات می کند. رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی ...*

14-علم و دانش در حکمرانی صحیح و عادلانه نقش مهمّی دارد. «آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی»*

15-در دعاها ومناجات ها تنها به فکر دنیا ومسائل مادی نباشید. «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»

16-قدرت انسان ناچیز؛ «مِنَ الْمُلْکِ» علم انسان ناچیز؛ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ ...اما حکومت خداوند بر همه هستی است. «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

17-خدایی که خالق آسمان ها و زمین است می تواند کسی را از لابلای تمام سختی ها نجات داده و او را به بالاترین درجه ها برساند. رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ ... فاطِرَ السَّماواتِ ...*

18-به ایمان فعلی خود مغرور نشویم،حفظ ایمان تا آخر مهم است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»*

19-نهایت ایمان،تسلیم در برابر خداوند است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»*

20-عاقبت خیر،بهترین نعمتی است که خداوند به بندگانش عطا می کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»*

21-هیچ پادشاهی تا ابد نمی ماند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»*

22-با ایمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن،آرزوی پاکان است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»

23-انسان های وارسته حکومت را برای خدمت و صلاح می خواهند. «أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»*

24-صالحان دارای بالاترین مقام در آخرت هستند.(یوسف آرزوی ملحق شدن به آنان را دارد) «أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»*

سیمای یوسف(ویژگی های یک رهبر موفّق)

در پایان داستان حضرت یوسف،سیمایی از آن را مرور می کنیم:

1.توجّه کامل به خداوند در تلخی ها: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ ...در شادی ها و شیرینی ها: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

2.رهاکردن هر خط انحرافی از هر گروهی: «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ»

3.پی گیری راه مستقیم پیشگامان: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائِی إِبْراهِیمَ ... وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ

4.پایداری در راه رضای خدا تا آخرین نفس: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»

5.وقار در برابر رقبا: «أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنّا»

6.صبر در برابر حوادث و مرارت ها: «یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ ، أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً»

7.پاکدامنی و ترجیح تقوا بر رفاه: «مَعاذَ اللّهِ ، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی»

8.کتمان در برابر بیگانگان: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ»

9.علم وافر: عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ - إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ ...

10.بیان زیبا و فصیح: «فَلَمّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ»

11.اصالت خانوادگی: آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ ...

12.مدارا با مخالفان فکری: «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ»

13.اخلاص:«کان من المخلصین»

14.سوز و علاقه به هدایت دیگران: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»

15.قدرت طراحی وابتکار: جَعَلَ السِّقایَهَ ، اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ ، فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ ،...

16.تواضع و فروتنی: «رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ»

17.عفو و اغماض: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ»

18.فتوت و جوانمردی: «نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی»

19.امانتداری: «اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»

20.مهمان نوازی: «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ«102»

(ای پیامبر!)این(داستان)از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم و تو نزد آنان(برادران یوسف)نبودی آنگاه که در کار خویش هم داستان و متّفق شدند و نیرنگ می نمودند(که چگونه یوسف را در چاه اندازند و بگویند گرگ او را دریده است.)

پیام ها:

1-انبیا از طریق وحی،با غیب آشنا می شوند. ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ ...

2-انبیا،تمام اخبار غیبی را نمی دانند. «مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ»

3-آنجا که خدا نخواهد،نه تصمیم مردم «أَمْرَهُمْ» نه اجماع آنان «أَجْمَعُوا» ونه نقشه وتوطئه «یَمْکُرُونَ» اثری ندارد.

4-در حوادث پی درپی و مرتبط،نکته اصلی و نقطه ی شروع را فراموش نکنید.

محور داستان یوسف توطئه نابودی یوسف بود. «أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ»

وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ«103»

(ای پیامبر!)بیشتر مردم ایمان بیاور نیستند،هر چند(سخت بکوشی و) حرص و آرزو داشته باشی.

نکته ها:

«حرص»به معنای علاقه شدید به چیزی وتلاش برای دستیابی به آن است.

پیام ها:

1-بارها اکثریّت مردم از نظر اعتقادات دینی،مورد انتقاد قرآن قرار گرفته اند.

وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ ... بِمُؤْمِنِینَ

2-پیامبران نسبت به هدایت دیگران،سوز و درد و اشتیاق دارند. «حَرَصْتَ»

3-هر حرصی مذموم نیست.(پیامبر برای ایمان آوردن مردم،حرص می ورزید) «حَرَصْتَ»*

4-کج فهمی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم نباید مانع تبلیغ دین و بیان حقیقت گردد. ما أَکْثَرُ النّاسِ ... بِمُؤْمِنِینَ*

5-ایمان نیاوردن اکثریّت مردم،به خاطر کوتاهی پیامبران نیست،بلکه نتیجه ی اختیار وآزادی خود انسان ها است که نخواسته اند ایمان بیاورند. «ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ»

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ«104»

و تو بر این(وظیفه ی ارشاد)پاداشی از آنان نمی خواهی.آن(رسالت و قرآن)جز تذکر و پندی برای جهانیان نیست.

نکته ها:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز همانند سایر پیامبران،هرگز از مردم در قبال هدایت آنان پاداشی درخواست نکرد.زیرا توقع داشتن از مردم،پذیرش دعوت را سنگین می کند.در سوره طور آیه 40 می خوانیم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» مگر از مردم مزدی درخواست کردی تا پرداخت آن برایشان سنگین باشد.اگر در آیه دیگر می بینیم که مزد رسالت را مودّت اهل قربی می داند، «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی[39]برای آن است که پیروی و تبعیّت اهل بیت،برای خود مردم سودمند است نه پیامبر،زیرا در جای دیگر می خوانیم: «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[40]آری کسی که اهل بیت را دوست دارد از آنان اطاعت می کند و اطاعت از آنان اطاعت از پیامبر و خداست.

قرآن ذکر است،زیرا:

یادآور آیات،نعمات و صفات الهی است.

یادآور گذشته و آینده انسان است.

یادآور عوامل سقوط و عزّت جوامع است.

یادآور صحنه های قیامت است.

یادآور عظمت هستی است.

یادآور تاریخ و زندگی شخصیّت های تاریخ ساز است.

معارف قرآن و احکام آن حقایقی است که باید آنرا فرا گرفت و همواره به خاطر داشت.زیرا «ذِکْرٌ» به علم ومعرفتی گفته می شود که در ذهن حاضر باشد واز آن غفلت نشود.

پیام ها:

1-مبلّغ نباید از مردم توقعی داشته باشد،همانگونه که پیامبران چنین بودند. «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»

2-آنچه زشت است درخواست پاداش است،نه دریافت آن. «تُسْئَلُ»

3-معارف قرآن فطری است و همه مردم از آن می توانند بهره ببرند.( «ذِکْرٌ» در جایی است که انسان در درون خود می دانسته،ولی فراموش کرده است)*

4-کار پیامبران یادآوری و بیدار ساختن فطرت هاست. «ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»*

5-رسالت پیامبر اسلام،جهانی است. «لِلْعالَمِینَ»

6-ایمان نیاوردن گروهی از مردم،حتّی اکثریّت آنان در یک زمان و مکان نباید مبلغان دینی را دلسرد کرده و مأیوس نماید.اگر در منطقه ای از زمین گروهی ایمان نیاوردند،در جای دیگر تبلیغ نمایند. «لِلْعالَمِینَ»

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ«105»

و چه بسیار نشانه در آسمان ها و زمین که بر آن می گذرند،در حالی که از آن روی گردانند.

نکته ها:

گویا این آیه برای تسلّی خاطر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و هر رهبر و امام بر حقّ است که اگر مردم به فرمان و دستور آنان بی اعتنا بودند نگران نباشند،آنان دائماً بر نشانه های قدرت و حکمت خدا در طبیعت و خلقت برخورد می کنند،ولی لحظه ای نمی اندیشند.این همه زلزله،کسوف، خسوف،صاعقه،گردش ستارگان،کهکشان ها،همه و همه را می بینند،ولی از آن اعراض می کنند.

جمله «یَمُرُّونَ عَلَیْها» را سه نوع معنی کرده اند:

1.منظور از مرور انسان ها بر آیات الهی،مشاهده آنهاست.

2.منظور از مرور انسان ها بر آیات،حرکت زمین است،زیرا با حرکت زمین،انسان بر اجرام آسمانی مرور می کند.[41]

3.مرور بر آیات آسمانی،پیشگویی سوار شدن انسان بر وسایل فضایی و حرکت آنها در آسمان ها است.[42]

اعراض،از غفلت خطرناکتر است.با اینکه تعداد نشانه ها زیاد است «کَأَیِّنْ» و انسان دائماً با آنها رابطه دارد «یَمُرُّونَ» امّا نه تنها از آنها غفلت می کند،بلکه مواقعی نیز با عنایت از آنها اعراض می کند.

پیام ها:

1-تمام هستی،نشانه و رمز خداشناسی است. «آیَهٍ»

2-انسان اگر لجاجت کند،هیچ نشانه ای را نمی پذیرد. وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ ... یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ

3-نگاه سطحی و بدون فکر و تأمّل،زمینه ی هدایت و رشد نیست. یَمُرُّونَ ...

مُعْرِضُونَ*

4-علم به تنهایی کافی نیست،حقّ پذیری نیز لازم است تا ایمان حاصل شود.

«یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»*

5-احسن القصص بودن داستان به تنهایی کافی نیست؛مهم آمادگی برای به کار بستن و پذیرفتن این همه درس بزرگ است. «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»*

وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ«106»

وبیشترشان به خداوند ایمان نمی آورند،جز اینکه(با او چیزی را)شریک می گیرند.(و ایمانشان خالص نیست)

نکته ها:

امام رضا علیه السلام فرمودند:شرک در این آیه به معنای کفر و بت پرستی نیست،بلکه مراد توجّه به غیر خداوند است.[43]

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمودند:شرک در انسان،از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه،مخفی تر است.[44]

امام باقر علیه السلام نیز فرمودند:مردم در عبادت موحد هستند،ولی در اطاعت از غیر خدا گرفتار شرک می شوند.[45]

ودر روایات دیگری می خوانیم که مراد از شرک در این آیه،شرک نعمت است.مثل اینکه انسان بگوید فلانی کار مرا سرو سامان داد،اگر فلانی نبود نابود شده بودم و امثال آن. [46]

پیام ها:

1-ایمان،مراتبی دارد و ایمان خالص که هیچ گونه شرکی در آن نباشد کم است.

وَ ما یُؤْمِنُ ... إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ

نشانه های مؤمن مخلص

1.در انفاق: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» [47]از کسی توقع پاداش و تشکر ندارد.

2.در عبادت: «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» [48]جز خداوند کسی را بندگی نمی کند.

3.در تبلیغ: «إِنْ أَجرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ»[49]به غیر خداوند از کسی پاداش نمی خواهد.

4.در ازدواج: «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ» [50]از فقر نمی هراسد و با توکل به وعده خدا ازدواج می کند.

5.در برخورد با مردم: «قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» [51]جز رضای او همه چیز را کنار می گذارد.

6.در جنگ وبرخورد با دشمن: «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ»[52]از کسی به جز خداوند نمی هراسد.

7.در مهرورزی و محبّت: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»[53]هیچ کس را به اندازه خداوند دوست نمی دارد.

8.در تجارت وکسب وکار: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»[54]از یاد خداوند غافل نمی شود.

نشانه های مؤمن مشرک

1.عزّت را از دیگران آرزو می کند: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ» [55]

2.در عمل: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[56]کار شایسته را با ناشایست می آمیزد.

3.در برخورد بادیگران: «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»[57]دچار تعصّبات حزبی و گروهی می شود.

4.در عبادت: «الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. اَلَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ»[58]بی توجّهی و ریاکاری می کند.

5.در جنگ و نبرد: «یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ»[59]از مردم می ترسد.

6.در تجارت وامور دنیوی: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»[60]افزون طلبی،او را سرگرم می کند.

7.در انتخاب دین و دنیا: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً» [61]دنیا را می گیرند و پیامبر را تنها می گذارند.

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَهٌ مِنْ عَذابِ اللّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السّاعَهُ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«107»

آیا(آنها که ایمان نمی آورند)از اینکه عذاب الهی آنها را در برگیرد و یا قیامت در حالی که نمی دانند ناگهانی فرا رسد،در امانند؟

نکته ها:

«غاشِیَهٌ» به معنای عقوبتی است که جامعه یا فردی را در برمی گیرد.

پیام ها:

1-هیچ کس خود را تضمین شده نپندارد. «أَ فَأَمِنُوا»

2-احتمال قهر الهی،برای حرکت انسان به سوی راه حقّ کافی است،مشکل در این است که بعضی این احتمال را هم نمی دهند. «أَ فَأَمِنُوا»

3-قهر خداوند،فراگیر است و امکان فرار نیست. «غاشِیَهٌ»

4-جزیی از عذاب،برای گرفتار کردن انسان کافی است. «غاشِیَهٌ مِنْ عَذابِ»

5-یاد قیامت،عامل تربیت است. «تَأْتِیَهُمُ السّاعَهُ»

قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ«108»

(ای پیامبر! تو نیز)بگو:این راه من است.من و هرکس پیروی ام کرد،با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم و خداوند(از هر شریکی)منزه است و من از مشرکان نیستم.

نکته ها:

دعوت کننده به توحید با توده مردم فرق دارد،همان گونه که در دو آیه قبل گفتیم توده ی مردم غالباً ایمانشان آلوده به شرک است؛ «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» امّا مبلغ آسمانی باید بتواند بگوید: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

پیام ها:

1-راه انبیا،روشن و در معرض شناخت ودید همگان است. «هذِهِ سَبِیلِی»

2-پیمایندگان راه حقّ باید مواضع خود را با صراحت و بدون ترس بیان و اعلام کنند. «هذِهِ سَبِیلِی»*

3-دعوت رهبر باید به سوی خدا باشد،نه به سوی خود. «أَدْعُوا إِلَی اللّهِ»

4-رهبر باید بصیرت کامل داشته باشد. «عَلی بَصِیرَهٍ»

5-مردم را چشم بسته و بدون آگاهی نباید به انجام کاری ترغیب کرد. «عَلی بَصِیرَهٍ»*

6-پیروان پیامبر باید هر کدام مبلغی باشند که با بصیرت و آگاهی مردم را به سوی خدا دعوت کنند. أَدْعُوا إِلَی اللّهِ ... أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی

7-محور تبلیغ،تنزیه خداوند از هرگونه شرک وشریک است. «سُبْحانَ اللّهِ»

8-مبلّغان دینی باید افرادی خالص ومخلص باشند. «ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

9-توحید ونفی شرک،اساس دین اسلام می باشد. «أَدْعُوا إِلَی اللّهِ ، ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ«109»

و پیش از تو(پیامبری)نفرستادیم،جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان نیز وحی می کردیم.(با وجود این)آیا در زمین سیر نکرده اند تا عاقبت کسانی را که پیش از آنان بوده اند بنگرند؟و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند بهتر است.آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:

بارها مخالفان انبیا بهانه می گرفتند که چرا پیامبران انسان هایی همانند ما هستند؟گویا مردم زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز این چنین فکر و سؤالی را داشتند که این آیه،هم پاسخ می گوید و هم هشدار می دهد.

پیام ها:

1-همه انبیا مرد بوده اند. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً» شاید به خاطر آن که امکان تبلیغ،هجرت و تلاش،برای مرد بیشتر است.

2-علوم انبیا از طریق وحی و به اصطلاح«لدّنی»بوده است. «نُوحِی إِلَیْهِمْ»

3-پیامبران از جنس مردم بوده و در میان آنان زندگی می کردند.(نه فرشته بودند، نه افراد گوشه گیر ونه اهل رفاه.) «مِنْ أَهْلِ الْقُری»

4-سیر و سفر باید هدفدار باشد. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا

5-مشاهده مستقیم از کارآمدترین شیوه های دریافت حقیقت است. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا*

6-سیر و سیاحت در زمین و آگاهی از تاریخ و درس عبرت گرفتن،برای هدایت و تربیت بسیار کارگشاست. «فَیَنْظُرُوا»

7-حفظ آثار باستانی برای عبرت و بازدید آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا»

8-فرستادن انبیا،نزول وحی و هلاکت مخالفان لجوج آنها،همه از سنّت های الهی در تاریخ است. «کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

9-کفار از مخالفت با پیامبران چیزی بدست نمی آورند،در دنیا گرفتار قهر و عذابند.ولی اهل تقوا به آخرت که بهتر از دنیاست می رسند. «وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ»

10-به کار انداختن عقل و فکر بشر از اهداف رسالت انبیا و قرآن است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»*

11-خرد و اندیشه،انسان را به سوی مکتب انبیا پیش می برد. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ«110»

(دعوت پیامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت)تا هنگامی که پیامبران(از هدایت مردم)به آستانه نومیدی رسیدند وکفار گمان کردند (وعده ی عذاب)به دروغ به آنان داده شده است،آنگاه یاری ما به آنان رسید،پس کسانی را که می خواستیم نجات یافتند و(لی)عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمی شود.

نکته ها:

در طول تاریخ،پیامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند،تا آنکه از هدایت مردم مأیوس می شدند،چنانکه مخالفانِ لجوج نیز دست از مقاومت برنمی داشتند.نمونه هایی از آن را در قرآن می خوانیم:

الف:نمونه یأس انبیا:

بعد از آنکه نوح سالیان متمادی مردم را دعوت کرد،جز گروه اندکی کسی ایمان نیاورد، خداوند به او فرمود: «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ»[62]جز کسانی که ایمان آورده اند، کس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد.نوح در نفرین خود که نشان از یأس او نیز دارد، می گوید: «وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً»[63]یعنی از اینان جز کافر فاجر نیز متولد نخواهد شد.

در داستان زندگی و دعوت هود،صالح،شعیب،موسی،و عیسی علیهم السلام نیز این یأس از ایمان آوردن کفار به چشم می خورد.

ب:نمونه سوءظن مردم به انبیا:

کفّار تهدید انبیا را توخالی و دروغ می پنداشتند.در سوره هود آیه 27 می خوانیم «بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ»[64]گمان می کنیم شما دروغگویید.یا اینکه فرعون به موسی علیه السلام گفت: «إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً» [65]

به راستی که گمان می کنم که تو افسون زده ای.

ج:نمونه نصرت خداوند:

قرآن نصرت الهی را حقّی می داند که خداوند بر خود لازم کرده است «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»[66]یعنی یاری مؤمنان بر ما لازم است.یا در جای دیگر می فرماید: «نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»[67]ما هود و مؤمنان را نجات دادیم.

امّا درباره قهر خداوند که از مجرمان برنمی گردد،در سوره ی رعد آیه 11 می فرماید: «إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» هرگاه خداوند بر قومی قهر بگیرد،برگشت ندارد.

پیام ها:

1-قساوت و لجاجت در انسان،تا آنجا اوج می گیرد که انبیای بردبار را نیز مأیوس می کند. «إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ»

2-خوش بینی و حسن نیّت و حوصله اندازه دارد. «حَتّی»

3-نیروی خود را صرف زمینه های غیرقابل نفوذ نکنید.باید از برخی مردم صرف نظر کرد. «اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ»

4-مهلت دادن به مجرمان وتاخیر عذاب آنان،از سنت های الهی است. «حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ» یعنی به قدری ما به مجرمان مهلت دادیم که انبیا مأیوس شدند.

5-تاخیر عذاب الهی سبب جرأت وتکذیب مجرمین می گردد. حَتّی إِذَا ... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا

6-ناامیدی انبیا از هدایت مردم،شرط نزول قهر خداست. إِذَا اسْتَیْأَسَ ... لا یُرَدُّ بَأْسُنا ...

7-امدادهای الهی نسبت به پیامبران هم زمان خاصی دارد. إِذَا اسْتَیْأَسَ ... جاءَهُمْ 8-قهر الهی شامل انبیا و مومنان واقعی نمی شود. «فَنُجِّیَ»

9-هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست. نَصْرُنا ... بَأْسُنا

10-سرنوشت قهر یا نجات انسان بدست خود اوست. «مَنْ نَشاءُ ، اَلْمُجْرِمِینَ»

11-اراده وخواست خدا قانون مند است. «مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ»

12-راه خدا بن بست ندارد. إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ ... جاءَهُمْ نَصْرُنا (هر کجا مردم کار را به بن بست کشاندند قدرت خدا جلوه می کند.)

13-هیچ قدرتی مانع قهر خدا نمی شود. «لا یُرَدُّ بَأْسُنا»

14-سنت خداوند در حمایت انبیا و هلاکت مجرمان است. «جاءَهُمْ نَصْرُنا ، لا یُرَدُّ بَأْسُنا»

لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«111»

به راستی در سرگذشت آنان،برای خردمندان عبرتی است.(این)سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد،بلکه تصدیق کننده ی آن(کتاب آسمانی)است که پیش از آن آمده و روشنگر هر چیز و(مایه)هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان می آورند.

نکته ها:

«عبرت»و«تعبیر»به معنی عبور است،عبور از صحنه ای به صحنه ای دیگر.«تعبیر خواب»عبور از رؤیا به واقعیات.و«عبرت»یعنی عبور از دیدنی ها و شنیدنی ها به نادیدنی ها و ناشنیدنی ها.

«قَصَصِهِمْ» شاید اشاره به داستان تمام انبیا باشد و شاید مراد،داستان یوسف،یعقوب، برادران،عزیز مصر وحوادث تلخ وشیرینی باشد که در این سوره آمده بود.

پیام ها:

1-شرط امتیاز در داستان ها،پندآموزی آنهاست.در ابتدای سوره فرمود: «نَحْنُ

نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» ودر آخر فرمود: «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ»

2-چنانکه حضرت یوسف علیه السلام علی رغم همه کیدها و مشکلات و موانع به عزّت و قدرت رسید،پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز علی رغم همه ی مکرها و...به عزّت و قدرت خواهد رسید. «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ»*

3-تنها خردمندان از داستان ها،پند وعبرت می گیرند. «عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ»

4-عبرت آموزی از قصص قرآن،مخصوص یک زمان نیست. «لِأُولِی الْأَلْبابِ»

5-داستان های قرآن،بیان واقعیّت های عینی و عبرت آموز است.(یافتنی است، نه بافتنی.) «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری»

6-گفتار راست و واقعی،تأثیر عمیق دارد. عِبْرَهٌ ... ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری

7-قرآن با کتب آسمانی دیگر همسو است. تَصْدِیقَ الَّذِی ...

8-قرآن،تمام نیازهای انسان را مطرح می کند. «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ»

9-قرآن،هدایت محض است و آمیخته با هیچ ضلالتی نیست. «هُدیً»

10-تنها اهل ایمان از هدایت ورحمت قرآن بهره می برند. «هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

11-نکته سنجی و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ» ولی دریافت نور و رحمت الهی،ایمان نیز لازم دارد. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

12-داستان یوسف برای جویندگان حقیقت،آیت «آیاتٌ لِلسّائِلِینَ» برای خردمندان، عبرت «عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ» و برای اهل ایمان،مایه ی هدایت و رحمت است. «هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»*

«والحمدللّه ربّ العالمین»

 


[1] - تفسیر کبیر

[2] - فصّلت،34

[3] - نساء،81

[4] - آل عمران،173

[5] - مفردات

[6] - تفسیر نورالثقلین

[7] - تفسیر المیزان

[8] - مفردات راغب

[9] - یوسف،63.

[10] - تفسیر نمونه

[11] - انفال،48

[12] - یونس،24

[13] - تفسیر نورالثقلین

[14] - بحار،ج46،ص108

[15] - اعراف،23

[16] - انبیاء،83

[17] - قصص،24

[18] - من لایحضره الفقیه،باب معرفه الکبائر

[19] - تفسیر نمونه.

[20] - بحار،ج 12،ص 283

[21] - تفسیر قرطبی

[22] - نهج البلاغه،حکمت 11

[23] - بحار،ج 12،ص 280

[24] - تفسیر کبیر،به نقل از تفسیرنمونه

[25] - صوارم المهرقه،ص224.

[26] - تفسیر نمونه

[27] - منافقان در فاصله ی یکی دو سال،آیه اللّه مدنی،صدوقی،دستغیب و ایشان را در نماز جمعه یا مسیر رفتن به نماز جمعه،با نارنجک قطعه قطعه نمودند.

[28] - نهج البلاغه،حکمت 172

[29] - تفسیر نمونه و مجمع البیان

[30] - حِجر،82-83.

[31] - بقره،131.

[32] - بقره،132

[33] - بقره،130

[34] - بقره،31

[35] - انبیاء،80

[36] - نمل،16

[37] - نساء،113

[38] - تحریم،11

[39] - شوری،23

[40] - سبأ،47

[41] - تفسیر المیزان

[42] - سفرنامه حج آیهاللّه صافی

[43] - تفسیر نمونه

[44] - سفینه البحار،ج 1،ص 697

[45] - کافی،ج2،ص292

[46] - تفسیر نمونه

[47] - انسان،9

[48] - کهف،110

[49] - هود،29

[50] - نور،32.

[51] - انعام،91

[52] - احزاب،39

[53] - بقره،165

[54] - نور،37

[55] - نساء،139

[56] - توبه،102

[57] - مؤمنون،53

[58] - ماعون،5-6

[59] - نساء،77

[60] - تکاثر،1

[61] - جمعه،11

[62] - .هود،36.

[63] - نوح،27

[64] - هود،27

[65] - اسراء،101

[66] - روم،47.

[67] - .هود،58


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -