انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 151 تا 206 اعراف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ«151»

(چون خشم موسی فرو نشست)گفت:پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خویش وارد کن و تو مهربان ترین مهربانانی.

نکته ها:

* آمرزش خواهی حضرت موسی یا برای درس دادن به دیگران است یا به خاطر آنکه در میان مردم به هارون پرخاش کرده است. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی»

البته حضرت موسی با بیان این جمله،برخورد عاطفی هارون را که گفت: «ابْنَ أُمَّ» پاسخ بهتری داد.

پیام ها:

1-به برادران وهمکاران خود نیز دعا کنیم. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی»

2-در طوفان انحراف های جامعه،رهبران به دعا و لطف الهی بیش از دیگران نیازمندند. «وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ»

3-بخشودگی،مقدّمه ی ورود در رحمت الهی است. اِغْفِرْ ... أَدْخِلْنا

4-در دعا،از الطاف و صفات خدا یاد کنیم. «أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ»

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ«152»

قطعاً کسانی که گوساله را(به پرستش)گرفتند،به زودی خشمی از سوی پروردگارشان و ذلّتی در زندگی دنیا به آنان خواهد رسید و این گونه دروغ پردازان را کیفر می دهیم.

نکته ها:

* از آیه ی 149 بر می آمد که بنی اسرائیل از کرده ی خود پشیمان شدند.این آیه نشان می دهد که توبه ی آنان پذیرفته نشد،مگر به نحوی که در آیه ی 54 سوره ی بقره بیان شد که برای توبه باید یکدیگر را بکشند. «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» آری،توبه ی ارتداد و گوساله پرستی پس از حقّ پرستی،گفتن «اسْتَغْفِرِ اللّهَ» نیست،بلکه باید همدیگر را با دست خود اعدام کنند تا این حرکت در روش مبارزه با شرک فرهنگ شده و در نسل ها بماند.

* امام باقر علیه السلام ذیل آیه فرمودند:هرکس در دین الهی بدعت گذارد،در همین دنیا ذلیل و خوار می شود.[1]

پیام ها:

1-انسان در انتخاب دین آزاد است،گرچه گاهی به چیزی گرایش پیدا می کند که باعث سقوط او می شود. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

2-افراد مرتد،مغضوب خدا هستند. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

3-غضب اولیای خدا،غضب خداست. «غَضْبانَ أَسِفاً - غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

4-آنان که به جای ایمان،سراغ بت های پر زرق و برق و پر سرو صدا بروند،در همین دنیا هم خوار خواهند شد. «ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»

5-غضب الهی،مخصوص بنی اسرائیل نیست،بلکه سنّت الهی است و نسبت به اقوامِ مرتدّ دیگر هم بوده و خواهد بود. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ«153»

و کسانی که مرتکب بدی ها وگناهان شده وپس از آن توبه کرده و ایمان آورند،پس از آن توبه،بی گمان پروردگارت آمرزنده و مهربان است.

پیام ها:

1-راه توبه همیشه باز است،گرچه پس از مدّتی باشد. «ثُمَّ تابُوا» ( «ثُمَّ» برای فاصله زمانی است)

2-توبه ی هر خلافی،جبران همان است،توبه ی گوساله پرستی،بازگشت به ایمان واقعی به خداست. «آمَنُوا»

3-برای دعوت به توبه باید زمینه ای را فراهم آورد. ثُمَّ تابُوا ... إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ

4-خداوند نسبت به توبه کنندگان واقعی علاوه بر بخشش،رحمت خود را هم شامل آنان می سازد. «لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» آری،اسما و صفات الهی،جلوه های حکیمانه دارند.

وَ لَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ«154»

و چون خشم موسی فرو نشست،الواح را(از زمین)برگرفت و در نوشته های آن برای کسانی که از پروردگارشان بیم دارند،هدایت و رحمتی است.

پیام ها:

1-قانون آسمانی،رحمت الهی است و هدایت همراه رحمت،شامل انسان های خداترس می شود. هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ ... یَرْهَبُونَ

2-تورات تحریف نشده،در زمان خود وسیله ی هدایتِ پرواپیشه گان است.

هُدیً ... یَرْهَبُونَ

3-خوف از خداوند،درهای رحمت را به روی انسان می گشاید. رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ ...

یَرْهَبُونَ

4-هیچ مقامی جز خداوند شایسته نیست که آدمی در برابرش خائف و خاضع باشد. «لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ»

وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ«155»

و موسی برای(آمدن به)میعادگاه ما،از قوم خود هفتاد مرد را برگزید.پس همین که(در پی درخواست دیدن خدا)زمین لرزه آنان را فرا گرفت گفت:پروردگارا! اگر می خواستی، می توانستی آنها و مرا پیش از این(آمدن به طور)بمیرانی،آیا مارا به خاطر کارهای بی خردان ما هلاک می کنی؟این صحنه جز آزمایشی از جانب تو نیست که با آن، هر که را(سزاوار بدانی و)بخواهی گمراه می کنی و هر که را بخواهی(و لایق بدانی) هدایت می کنی،تو ولیّ و سرپرست مایی،پس ما را ببخشای و بر ما رحم کن، که تو بهترین آمرزندگانی.

نکته ها:

* در این که حضرت موسی علیه السلام یک میقات یا چند میقات داشته و مرگ و هلاکت در میقات، به خاطر تقاضای دیدار خدا بوده یا گوساله پرستی مردم، گفتگوهایی است که در فهم آیه نقشی ندارد و از آن چشم می پوشیم.

* یاران موسی علیه السلام با دیدن آن همه معجزات،باز هم تقاضای دیدن خدا یا شنیدن صدای خدا را داشتند،درحالی که آن هفتاد نفر،برگزیده ی از میان هفتصد نفر بودند که به کوه طور رفته و گرفتار قهر الهی شدند،زیرا کسی که معجزه ای دید،نباید بهانه بیاورد.

* در عدد«هفتاد»نیز مانند عدد«چهل»،راز و رمزی نهفته است.

* وقتی برگزیدگان پیامبری همچون موسی علیه السلام چنین از کار درآیند،چگونه می توان گفت:

مردم عادّی،امام را برگزینند؟! حضرت مهدی علیه السلام در پاسخ کسی که پرسید چرا مردم حقّ انتخاب امام را ندارند؟فرمودند:حضرت موسی که هفتاد نفر را انتخاب کرد معلوم شد لایق نبودند،پس وقتی انتخاب شدگان پیامبری مثل موسی منحرف شدند،انتخاب شدگان مردم چه وضعی خواهند داشت[2]

پیام ها:

1-برای حضور در مراکز مهم و مسائل حسّاس،باید گزینش انجام شود و افرادی انتخاب شوند،نه هر کس و در هر سطحی حاضر شود. «وَ اخْتارَ مُوسی»

2-مردن،از تحمّل حرف مردم آسانتر است. «لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّایَ» (ای کاش! قبل از آمدن مردم به کوه طور،جان ما را می گرفتی که تحمّل این که بگویند:تو بهترین ها را برگزیدی و به قتلگاه بردی و آنان را نابود کردی و...

سخت تر است.)

3-پیامبران در اعمال و رفتار خود،به ظاهر عمل می کنند نه به علم غیب.از این رو گاهی برگزیدگان انبیا نیز نالایق در می آیند. «بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا»

4-گاهی آتش قهر الهی چنان فراگیر است که خشک و تر را با هم می سوزاند.

«أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ» (خوبان را به خاطر سکوت و بی تفاوتی)

5-بلاها و حوادث،گاهی آزمایش الهی است، إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ ...که در آن افراد شناخته شد و انسانها از هم جدا می شود. تُضِلُّ ... تَهْدِی

6-ستایش خداوند پیش از دعا،از آداب دعاست. «أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا»

7-تا روح از آلودگی گناه پاک نشود،رحمت الهی نمی آید. «فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»

8-آمرزش و عفو الهی،(بر خلاف بخشش مردم که یا با تأخیر است،یا همراه با منّت و تحقیر،)بهترین بخشایش هاست. «خَیْرُ الْغافِرِینَ»

وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ«156»

(خداوندا!)برای ما در این دنیا و در آخرت،خیر و نیکی مقرّر کن که ما به سوی تو رهنمون و بازگشت کرده ایم.(خداوند)فرمود:عذابم را به هر کس که بخواهم(و مستحقّ باشد)می رسانم،و(لی)رحمتم همه چیز را فرا گرفته است،پس به زودی آن (رحمتم)را برای کسانی که تقوا دارند و زکات می دهند و آنان که به آیات ما ایمان می آورند،مقرّر می دارم.

نکته ها:

* این آیه،بیان دعای دیگر حضرت موسی علیه السلام در پی خواسته ی قبلی است.

* «هُدْنا» اشاره دارد به توجّه آنان به سوی خدا وتوبه کردن از راه منحرفان و راه کسانی که تقاضای نابجای دیدار خدا را داشتند.

* به نقل ابن عبّاس،هنگامی که آیه ی «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» نازل شد،شیطان نیز در رحمت الهی طمع کرد و گفت:عبارت «کُلَّ شَیْءٍ» ،شامل من هم می شود.خداوند برای رفع این توهّم فرمود: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ...

آری،رحمت الهی گسترده است و به همه کس می رسد،امّا شمول رحمت برای غیر مؤمنان،به تفضّل الهی است[3]

* در روایت آمده است که شخصی در نماز می گفت:«اللهمّ ارحمنی و محمّداً و لاترحم معنا احداً»،خدایا! تنها من و محمّد صلی الله علیه و آله را مشمول رحمت خود قرار بده،نه هیچ کس دیگری را.

پیامبر صلی الله علیه و آله پس از نماز در انتقاد به او فرمود:رحمت نامنتهای الهی و موضع وسیع و نامحدود را محدود ساختی![4]

پیام ها:

1-بهترین گام ها و کارها،با ثبات ترین آنهاست. «وَ اکْتُبْ لَنا»

2-انبیا در فکر تأمین سعادت دنیا و آخرت مردمند. «وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ»

3-از بهترین دعاها،جامع ترین آنهاست. «فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ»

4-بازگشت خالصانه به سوی خدا،دریافت الطاف الهی است. «هُدْنا»

5-رحمت الهی نامحدود است،اگر کسی به آن نرسید،تقصیر خود اوست.

«رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» نقصی در فاعلیّت رحمت الهی نیست،بلکه نقص در قابلیّت ماست.

6-رحمت خداوند فراگیر است،ولی عذاب الهی چنین نیست. رَحْمَتِی وَسِعَتْ ...

عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ

7-اصل،رحمت الهی است و عذاب او عارضی.(برای رحمت،فعل ماضی «وَسِعَتْ» ،ولی برای عذاب فعل مضارع «أُصِیبُ» آمده است)

8-دعای انبیا نیز در چهارچوب حکمت و قانون الهی مستجاب می شود. اُکْتُبْ لَنا ... فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ ...

9-با وجود تقوا و عمل به تکالیف،شمول رحمت الهی حتمی است، فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ ...ولی با وجود گناه و معصیت،عذاب حتمی نیست،زیرا با توبه و استغفار،امکان مغفرت وجود دارد. «عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ»

10-رحمت الهی بی نهایت است،امّا شرط بهره وری از آن،تقوا،پرداخت زکات و ایمان است. یَتَّقُونَ ... اَلزَّکاهَ ... یُؤْمِنُونَ بنابراین،کسی که زکات نمی دهد و یا بی تقوا می باشد،از رحمت الهی محروم و در معرض عذاب الهی است.

11-زکات،در شریعت یهود نیز بوده است. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»

12-آنچه سبب دریافت الطاف الهی است،ایمان به تمام آیات است،نه بعض آنها. «بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ»

اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«157»

(رحمت الهی،شامل کسانی است که علاوه بر ایمان،زکات وتقوا،)از رسول و پیامبر درس نخوانده ای پیروی می کنند که(نام و نشانه های او را)نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند.(پیامبری که)آنان را به نیکی فرمان می دهد و از زشتی باز می دارد و آنچه را پاکیزه و پسندیده است برایشان حلال می کند و پلیدی ها را بر ایشان حرام می کند و از آنان بار گران(تکالیف سخت)و بندهایی را که بر آنان بوده برمی دارد (وآزادشان می کند).پس آنان که به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری کنند و از(قرآن)نوری که همراه او نازل شده است پیروی کنند،آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

* کلمه ی«امی»،منسوب به«ام»،به معنای مادر،به کسی گفته می شود که درس نخوانده باشد،مثل کسی که از مادر متولّد شده است.بعضی گفته اند:اُمّی،یعنی برخاسته از امّت و توده ی مردم،نه اشراف.برخی هم آن را منسوب به«أُمَّ الْقُری»دانسته اند که نام مکّه است، پس امّی یعنی مکّی.

* پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امّی و درس نخوانده بود، «الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ» چنانکه در آیه ی 48 سوره ی عنکبوت نیز می خوانیم: «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ» تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود نمی نوشتی.البتّه آن حضرت توانایی نوشتن و خواندن هر دو را داشت.[5]

* در تمام مکّه در عصر بعثت،17 مرد و یک زن با سواد بیشتر وجود نداشت و اگر پیامبر صلی الله علیه و آله حتّی کلمه ای از یک نفر آموخته بود،نمی توانست خود را در میان مردم،امّی بنامد.[6]

* کلمه ی«اصر»،به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به هر کار و تکلیف سخت و دشوار که انسان را از فعّالیّت باز دارد گفته می شود،چنانکه به عهد و پیمان و کیفر نیز گفته شده است.«اغلال»،جمع«غل»،به معنای زنجیر،شامل عقائد باطل، خرافات ،بت پرستی، بدعت و سنّت های دست و پاگیر جاهلی می شود.

* گرچه به دلایلی،تورات و انجیل را تحریف شده می دانیم،امّا در همین تورات و انجیل موجود نیز اشارات و بشاراتی نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به چشم می خورد و سبب می شود که اهل کتاب،پیامبر خدا را بشناسند،آنگونه که پدر فرزند خود را می شناسد.[7] اگر نام و نشان پیامبر اسلام در تورات و انجیل نبود،مخالفان،آن دو کتاب را آورده،می گفتند:نیافتیم و از این راه وارد خصومت می شدند،نه از راه لشکرکشی و پرداخت هزینه های آن چنانی و جزیه دادن.

* در احادیث متعدّدی از شیعه و سنّی می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر آیه ای از قرآن که درباره ی مؤمنان و صفات نیک آنان آمده،علیّ در رأس آن و رهبر آنان است.

«ما انزل اللّه آیه فیها«یا ایّها الّذین آمنوا»الاّ و علیٌّ رأسها و امیرها».[8]

* پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند:پس از شما قومی می آیند که پیامبری را ندیده اند و تنها به وسیله ی کتاب و مکتوبی ایمان می آورند و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند[9]

پیام ها:

1-پیروان پیامبر اسلام،از رحمت خاصّ الهی برخوردارند. فَسَأَکْتُبُها ... اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ

2-پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله،واسطه ی رحمت واسعه ی الهی است. وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها ... اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ

3-پیامبر اسلام هم مقام نبوّت داشت،هم مقام رسالت. «الرَّسُولَ النَّبِیَّ» «نبیّ»به کسی می گویند که از وحی الهی آگاهی دارد و خبر می دهد،ولی«رسول» مسئول ابلاغ،اجرا و نظارت هم می باشد.

4-نشانه ها و صفات ذکر شده از پیامبر در تورات و انجیل،به گونه ای با آن حضرت تطبیق داشت که گویا خود او را در آن دو کتاب می یافتند. «یَجِدُونَهُ» ونفرمود:«یجدون علائمه»

5-برای نفوذ سخن و اثبات حقّ،مدرک رسمی و سند کتبی لازم است. «مَکْتُوباً»

6-پیامبران پیشین،به آمدن پیامبر اسلام بشارت داده اند. مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ ...

7-امر به معروف و نهی از منکر،در رأس برنامه های بعثت پیامبران است.

یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ...

8-موضوع مصرف و تغذیه،مورد عنایت اسلام است. یُحِلُّ ... یُحَرِّمُ (قبل از نزول قرآن،یهود ونصارا در دام خرافات وبرنامه های طاقت فرسا و تحریم حلال ها و بدعت گذاری ها بودند که با ظهور اسلام،تمام آنها برداشته شد.)

9-برای اصلاح جامعه،ابتدا باید امکانات حلال را فراهم کرد،سپس برای امور حرام،محدودیّت ایجاد نمود.( «یُحِلُّ» ،قبل از «یُحَرِّمُ» است).

10-حلال ها و حرام های الهی،بر اساس فطرت است. «یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» («طیب»،به چیزی گفته می شود که مطابق طبع انسان باشد)

11-عادات و رسوم غلط،زنجیری بر افکار مردم است.انسان بدون انبیا،وابسته و اسیر است. «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ»

12-احترام و تکریم،باید همراه امداد و تعاون باشد. «عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ» ( «عَزَّرُوهُ» از«تعزیر»،به معنای حمایت با شمشیر است ومراد کسانی هستند که پیامبر اسلام را در جبهه ها یاری می کردند.)

13-تنها ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله کافی نیست،حمایت هم لازم است. عَزَّرُوهُ ... نَصَرُوهُ

14-قرآن،نوری است که دلها و اندیشه ها را روشن می کند و همواره قرین پیامبر صلی الله علیه و آله بود. «النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» (نبوّت پیامبر،همراه قرآن و از طرف خدا نازل شده است)

15-عامل رستگاری و فلاح،ایمان و حمایت از پیامبر و پیروی از قرآن است.

فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ اتَّبَعُوا ... أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ«158»

بگو:ای مردم! همانا من فرستاده ی خداوند به سوی همه شما هستم،آن (خدایی)که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست،هیچ معبودی جز او نیست،زنده می کند و می میراند،پس به خداوند و پیامبر او(همان)پیامبر درس ناخوانده ای که به خداوند و گفتار او ایمان دارد،ایمان بیاورید و از او پیروی کنید،باشد که هدایت یابید.

نکته ها:

* بر خلاف ادّعای بی اساس برخی که می گویند:پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ابتدا در فکر ارشاد مردم منطقه ی خود بود و چون موفّق شد،به فکر ارشاد جهانیان افتاد! قرآن با جملاتی همچون:

«کَافَّهً لِلنّاسِ»[10]، «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» [11]، «لِلْعالَمِینَ نَذِیراً» [12]و...،جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از همان آغاز بیان می کند.[13] البتّه رسالت جهانی آن حضرت نیز مثل هر طرحی،مرحله به مرحله پیش می رود:ابتدا دعوت از اهل و عشیره،سپس مردم مکّه و آنگاه همه ی مردم.

* امام مجتبی علیه السلام فرمود:جمعی از یهود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده گفتند:آیا تو گمان می کنی مثل موسی،پیامبر هستی؟حضرت پس از اندکی سکوت فرمودند: آری،منم خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده ی پروردگار جهانیان. پرسیدند:بر چه کسانی مبعوث شده ای؟ عرب یا عجم یا ما؟آیه ی فوق نازل شد. [14]یعنی من بر همه ی جهانیان رسولم.

* تکرار کلمه ی«امی»در این آیه و آیه ی قبل،نشانه ی اهمیّت آن در اثبات حقانیّت پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن است.

* با توجّه به آیه ی قبل که فرمود:آنان نام و نشان پیامبر اسلام را در تورات و انجیل به خوبی می یابند،مخاطب این آیه همه ی مردم حتّی یهود و نصارا می باشند.

* این آیه،ابتدا بر سه مطلب تأکید می کند:1.اثبات خالقیّت خداوند. «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 2.توحید و یگانگی خداوند. «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ» 3.قیامت و حشر و نشر. «یُحیِی وَ یُمِیتُ» پایان،آیه می فرماید:حال که مبدأ و معاد بدست خداست،پس به او ایمان آورید:[15]

«فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ»

پیام ها:

1-رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله جهانی است. «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» و مکتب جهانی،رهبر جهانی لازم دارد.

2-کسی که حکومت کامل بر همه ی هستی دارد،قدرت بر زنده کردن و میراندن هم دارد. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ

3-نبوّت،لازمه ی توحید و معاد است.چون خداوند یکتا،مالک هستی است، «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» حیات ومرگ نیز به دست اوست، «هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ» پس،رهبری و هدایت انسان ها هم باید از طرف او باشد. «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ»

4-رهبر باید به راه خود ایمان کامل داشته باشد. «یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِماتِهِ»

5-ایمان به خدا و رسول و تبعیّت از پیامبر صلی الله علیه و آله،در کنار هم رمز هدایت است.

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ... وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

6-پیروی از قرآن و سنّت و سیره ی پیامبر،هر دو لازم است. «وَ اتَّبِعُوهُ» (در آیه ی قبل سخن از تبعیّت از نور و قرآن بود و در اینجا تبعیّت از پیامبر صلی الله علیه و آله)

7-حتّی اهل کتاب نیز باید به پیامبر اسلام ایمان داشته و از او پیروی کنند. یا أَیُّهَا النّاسُ ... فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ... وَ اتَّبِعُوهُ

8-تقلید و تبعیتی که انسان را به هدایت و کمال برساند،ارزشمند است. «وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ«159»

و از قوم موسی،گروهی مردم را به حقّ راهنمایی می کنند و به حقّ، دادگری می کنند.

نکته ها:

* هدایت شدن به حقّ،نشانه ی دوری از تعصّب و شناخت حقّ و پیروی از آن است و این گروه هدایت یافته ی یهود،کاری به سایر لجوجان بهانه گیر نداشتند.

* شاید مراد از این گروه،یهودیانی باشند که دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را لبیک گفتند،البتّه در جای دیگر مطلق آمده و اختصاصی به قوم یهود ندارد. «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»[16]

در روایات متعدّد،آمده است که اینان گروهی هستند که به نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله اقرار کرده و همراه حضرت حجّت علیه السلام ظهور می کنند.[17]

* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:ای مردم! صراط مستقیمی که پیروی از آن لازم است،من هستم پس از من،علیّ علیه السلام و آنگاه فرزندان من از نسل او، «أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» امامانی که مردم را به حقّ هدایت کرده و به حقّ دادگری می کنند.[18]

* حضرت علی علیه السلام فرمود:بنی اسرائیل پس از موسی علیه السلام هفتاد و یک فرقه شدند که همه در آتشند، جز یک فرقه از آنها و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.[19]

پیام ها:

1-در برخورد با مخالفان نیز باید انصاف داشت و خدمات و کمالاتشان را نادیده نگرفت. «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ»

2-هدایت کنندگان،خود باید ملازم و معتقد و پیرو حقّ باشند. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»

وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ«160»

 و آنان(قوم موسی)را به دوازده گروه تقسیم کردیم که هر یک شاخه ای از دودمان بنی اسرائیل و امّتی بودند،و به موسی آنگاه که قومش از او آب طلبیدند،وحی کردیم که عصای خود را بر آن سنگ بزن،پس از آن سنگ، دوازده چشمه جوشید(و به اطراف سرازیر شد،آن گونه که)هر گروه آبشخور(سهم آب)خود را به خوبی شناختند.و ابر را بر فراز آنان سایه بان ساختیم و«مَنّ»و«سَلوی»(دو نوع خوراکی)بر آنان نازل کردیم (و به آنان گفتیم:)از پاکیزه هایی که روزی شما کرده ایم،بخورید.آنان(با ناسپاسی خود)بر ما ستم نکردند،بلکه بر خویشتن ستم کردند.

نکته ها:

* «اسباط»جمع«سِبط»،به فرزندان و نوه ها و شاخه های یک فامیل گفته می شود.هر یک از تیره های بنی اسرائیل،از یکی از فرزندان یعقوب منشعب شده بودند.«انبجاس»به معنای جوشیدن و فوران کم و مختصر است.

«من»،غذایی است همچون عسل و شیره ی گیاهی(نظیر گزانگبین)،و«سلوی»پرنده ای است حلال گوشت،شبیه کبوتر(و بلدرچین).

* عدد«دوازده»،عدد ماه های سال،عدد نقبای بنی اسرائیل،عدد چشمه های آبی که با اعجاز حضرت موسی صورت گرفت و عدد امامان معصوم علیهم السلام است.مخالفان اهل بیت،بسیار کوشیده اند تا این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را(که شیعه و سنّی با دهها سند آن را نقل کرده اند) خلفایِ پس از من دوازده نفر و همه از قریشند، [20]بر حاکمان بنی امیّه و بنی عباس تطبیق دهند،امّا نتوانسته اند.

* با زدن عصا به سنگ،دو معجزه اتّفاق افتاد:جوشیدن آب بسیار،پدیدار شدن چشمه ها به تعداد قبیله ها.در روایات می خوانیم که حضرت موسی علیه السلام با توسّل به اهل بیت پیامبر علیهم السلام دست به اعجاز زد[21]

* حضرت شعیب علیه السلام به دیدن داماد خود موسی علیه السلام آمد،صف طولانی منتظران ملاقات با موسی علیه السلام را دید.به موسی پیشنهاد کرد که مردم را گروه گروه کند و برای هر دسته، مسئولی معیّن کند تا بخشی از مشکلات را آنها حلّ کنند و مسائل مهم تر را به موسی علیه السلام ارجاع دهند[22]

* بعضی از مطالب و جریان ها در آیات متعدّدی از قرآن،به ظاهر تکرار شده است،از جمله این داستان که در آیه 57 به بعد سوره ی بقره نیز آمده و این بیانگر آن است که تکرار یک موضوع،با انگیزه ی تربیتی مانعی ندارد.

پیام ها:

1-در اداره ی امور،وجود تشکیلات،تقسیم کار و طبقه بندی،نقش مهمی دارد.

«وَ قَطَّعْناهُمُ»

2-دوازده گروه بنی اسرائیل،همه از یک ریشه بودند. «قَطَّعْناهُمُ» به جای«جَعَلْنَا»

3-گروه گروه شدن،با حفظ وحدت در هدف،ضرری ندارد. «قَطَّعْناهُمُ»

4-عرضه بعد از تقاضا،اهمیّت بیشتری دارد. اِسْتَسْقاهُ ... اِضْرِبْ بِعَصاکَ

5-وسیله مهم نیست،اراده ی الهی مهم است که گاهی یک عصای چوبی را کارگشا در همه جا قرار می دهد. «بِعَصاکَ» (عصا،در جایی مار و اژدها و در جای دیگر وسیله ای برای ایجاد چشمه های آب می شود)

6-توسّل به پیامبران برای رهایی از مشکلات جایز،بلکه به اجابت نزدیک است.

مردم،نیازهای اقتصادی و مادّی خود را نیز با انبیا در میان می گذاشتند و به آنان متوسّل می شدند. اِسْتَسْقاهُ ... فَانْبَجَسَتْ

7-اگر هر گروه بداند که به کجا باید رجوع کند،بسیاری از مشکلات اجتماعی حل می شود. «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»

8-به مردم آگاهی دهیم،خودشان عمل می کنند. «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» و نفرمود: «قد شرب»

9-خداوند،هم آب مورد نیاز بنی اسرائیل را تأمین کرد،هم غذای آنان را. اِثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً ... اَلْمَنَّ وَ السَّلْوی

10-پیدایش و حرکت ابرها و عملکرد آنها،همه تحت تدبیر و اراده ی الهی است. «وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ»

11-منّ و سلوی،از غذاهای طیّب است.(جمله ی «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ» ،پس از «الْمَنَّ وَ السَّلْوی» آمده است)

12-خداوند،روزی رسانِ مردم، «رَزَقْناکُمْ» و خواهان بهره گیری طیّب از نعمت های پاک و پاکیزه است. «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ»

13-با یک ضربه عصای موسی،چشمه ها از دل سنگ جوشید،ولی با آن همه معجزه،دلهای نا اهلان تکان نخورد. «وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

14-کفران نعمت،سبب محرومیّت از آن می شود و زیانش به ناسپاسان می رسد.

«وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

15-آنان که از نعمت های مادّی در راه رشد و معنویّت خود بهره نگیرند،به خود ستم کرده اند. «کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّهٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ«161»

و(به یاد آورید)آن هنگام که به آنان(بنی اسرائیل)گفته شد در این آبادی (بیت المقدّس)ساکن شوید و از(نعمت های)آن در هر نقطه و هرگونه که می خواهید بخورید(و به عنوان استغفار از آن همه بهانه جویی و آزار موسی)بگویید:«حطّه»(خدایا! گناهان ما را فرو گذار)و سجده کنان از درب(بیت المقدّس)وارد شوید تا خطاهای شما را ببخشاییم،ما به زودی (پاداشِ)نیکوکاران را می افزاییم.

نکته ها:

* کلمه ی «حِطَّهٌ» ،به معنای نزول چیزی از بالاست،(انحطاط هم از این ریشه است)و به مفهوم تقاضای نزول رحمت و عفو الهی است.

فرمان این بود که بنی اسرائیل هنگام ورود به سرزمین مقدّس،با این کلمه از خداوند آمرزش بطلبند،ولی آنان از روی استهزا،کلمه را عوض کردند و گفتند:«حنطه».[23]

* مشابه ی این آیه،با تفاوتی اندکی در سوره ی بقره(آیه 58)نیز آمده است.

* در روایات متعدّد،امامان معصوم علیهم السلام فرمودند:«نحن باب حطّتکم»باب حطّه ی شما ماییم.

یعنی اگر در مدار حکومت و ولایت ما وارد شوید،مورد لطف قرار می گیرید.[24]

* بسیاری از مفسّران مراد از قریه را بیت المقدّس دانسته اند.

* سیر طبیعی آن است که ابتدا با آدابی که سفارش شده داخل شهر شده،سپس آن را مسکن قرار داده و آنگاه از غذاهای آنجا بخورند،ولی در این آیه اوّل مسکن و غذا آمده، بعد توبه و مغفرت و ورود به شهر،شاید به خاطر آن که تأمین مسکن و غذا،زمینه و بستری است که دستورات اخلاقی را بپذیرند.

پیام ها:

1-داستان ورود بنی اسرائیل به بیت المقدّس،همراه با عذرخواهی از خداوند در برابر لجاجت ها و تغییر کلمات سفارش شده،داستانی عبرت آموز و قابل دقّت است. «وَ إِذْ»

2-برای آوارگان،مسکن مهم ترین مسئله است.(ابتدا از مسکن سخن به میان آمده است) «اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ»

3-بیت المقدّس،سرزمینی پر نعمت است. «وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ»

4-خداوند،همه ی نیازهای مادّی ومعنوی،دنیوی و اخروی بشر را تأمین می کند و برای برخورداری از نعمت هایی همچون مسکن،غذا،عفو ولطف،دستور می دهد که دعا و استغفار کنند و سجده نمایند. اُسْکُنُوا ... کُلُوا ... قُولُوا حِطَّهٌ

5-خداوند،با یک عذرخواهی و توبه ی خالصانه، «قُولُوا حِطَّهٌ» گناهان بسیاری را می بخشد. «نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ» چنانکه در دعا می خوانیم:«یا مَن یقبل الیَسیر و یَعفو عن الکثیر»ای خدایی که کم را می پذیری و گناه زیاد را می بخشایی!

6-برای دریافت لطف و آمرزش الهی،هم استغفار و دعا لازم است،هم عمل.

«قُولُوا حِطَّهٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ»

7-ورود به مکان های مقدّس،ادب و آداب ویژه ای دارد. «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»

8-باید میان نیکوکار و گنهکار،تفاوت باشد.وقتی خطاکاران بخشوده می شوند، نیکوکاران هم از درجه و لطف بیشتری برخوردار می گردند. «سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»

9-در نظام مدیریّت و تشویق دیگران،باید همواره نیکوکاران را امتیاز داد.

«سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ«162»

پس ستمکاران آنان(بنی اسرائیل)،آنچه را به آنان گفته شده بود،بر سخنی دیگر تغییر دادند،ما هم به خاطر ستم پیشگی آنان،عذابی آسمانی بر آنان فرستادیم.

نکته ها:

* تحریف و تغییر،گاهی آشکار است،مثل تغییر لفظِ«حِطّه»به«حِنطه»،و گاهی با حفظ قالب لفظ،محتوا و روح یک موضوع را عوض می کنند،نظیر حیله ی بنی اسرائیل برای گرفتن ماهی در روز شنبه که در آیه ی بعد مطرح شده است.

* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«لاترکبوا ما ارتکب الیهود فتستحلّوا محارم اللّه بادنی الحیل»،آنچه یهودیان مرتکب آن شدند که با کوچک ترین حیله و توجیه،حرام های خدا را حلال می کردند،شما انجام ندهید.[25]

* قرآن،سه نوع تحریف را در قانون الهی مطرح می کند:

1.تغییر واژه ها،مثل بنی اسرائیل که به جای گفتن کلمه ی «حِطَّهٌ» یعنی طلب آمرزش و عفو،گفتند:«حِنطه»یعنی گندم.

2.تغییر زمان،مثل آنکه بنی اسرائیل حوضچه هایی را در ساحل دریا ساختند و شنبه ها که صید حرام بود،ماهی در آنها جمع می شد و روز یکشنبه که صید آزاد بود،آنها را صید می کردند و می گفتند:ما در روز شنبه و روز تعطیل صید نکرده ایم. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ»[26]

3.تغییر روشنفکرانه و دست کاری در تقویم طبیعی،مثل تأخیرانداختن ماه های حرام.در دوران جاهلیّت؛چون مایل نبودند که جنگ را به خاطر فرا رسیدن ماه های حرام قطع کنند، ماه ها را به تأخیر می انداختند که آیه نازل شد. «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ»[27]

پیام ها:

1-کیفر تحریف وتغییر دستورهای خدا،قهر وعذاب است. فَبَدَّلَ ... فَأَرْسَلْنا

2-تغییرات لجوجانه و بر اساس استهزا،قابل بخشش نیست. «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»

3-همه ی کیفرها مربوط به قیامت نیست،بلکه گاهی در دنیا نیز کیفر داده می شود. «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»

4-سرنوشت انسان به دست خودش است و عذاب،نتیجه ی ستم خود اوست.

«بِما کانُوا یَظْلِمُونَ»

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ«163»

و(ای پیامبر!)از آنان درباره ی(مردم)آن آبادی که کنار دریا بود سؤال کن! آنگاه که(به قانون،)در روز شنبه تجاوز می کردند،هنگامی که روز تعطیل(شنبه)،ماهی ها(به روی آب در)کناره های دریا نزد آنان می آمدند،و(لی)روزی که تعطیل نبودند،ماهیان آشکار نمی شدند.ما این گونه آنان را به خاطر تجاوز و فسقشان آزمایش می کردیم.

نکته ها:

* کلمه ی«سَبت»،به معنای قطع و تعطیل کردن کار است و برای استراحت و آرامش از آن به تعطیلی تعبیر می شود.بنابراین«یوم السَبت»یعنی روز تعطیل که،روز شنبه بود و «یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ» یعنی روزی که تعطیل نمی کردند.

* «شُرَّعاً» جمع«شارع»،به معنای ساحل و کنار آب است،روز شنبه که صید حرام بود، ماهی ها خود را از عمق آب به ساحل می رساندند.بعضی نیز گفته اند مراد از «شُرَّعاً» ماهی هایی است که سر از آب بیرون آورده و خود را نشان می دهند.[28]

* گروهی از بنی اسرائیل(مردم ایله)که در ساحل دریا زندگی می کردند،به فرمان خدا در روزهای شنبه صید ماهی برای آنها ممنوع بود،امّا در همان روز،ماهی های دلخواه آنان، «حِیتانُهُمْ» جلوه گری بیشتری می کردند، «شُرَّعاً» و مردم را بیشتر وسوسه می کردند! که این خود آزمایش الهی بود.این قوم،قانون الهی را مزوّرانه شکستند و با ساختن حوضچه های ساحلی و بستن راه فرار و خروج ماهی هایی که شنبه ها به آن وارد می شدند، روز یکشنبه به راحتی آنها را صید می کردند و ادّعا می کردند که از فرمان الهی تخلّف نکرده و روز شنبه صید نکرده اند.

* خداوند،گرچه ماهی را برای استفاده ی مردم آفریده است،ولی از هفته ای یک روز صید ماهی را به عنوان امتحان،منع فرمود،بنابراین هر تحریمی،الزاماً جنبه ی بهداشتی ندارد، ماهی شنبه با روزهای دیگر از نظر مواد پروتئینی فرقی ندارد.

* حضرت علی علیه السلام به شدّت از توجیه گناه و حلال کردن حرام با توجیه خمر به نبیذ،رشوه به هدیه و ربا به معامله،انتقاد می کردند.[29]

* گاهی آزمایش الهی،در صحنه هایی است که تمایلات انسان به اوج می رسد،چنانکه در این آیه منع از صید و آزمایش در حالی است که ماهی ها بیشتر خود را نشان می دهند، «تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ» یا در آیه ی 94 سوره ی مائده که سخن از تحریم شکار در حالت احرام است،می خوانیم: «لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ» آنجا که شکار، در دسترس و در تیررس است،منع صید در آن حالت،یک آزمایش الهی است.

پیام ها:

1-قانون شکنی نیاکان،نسل های بعدی را نیز شرمنده می کند. وَ سْئَلْهُمْ ...

2-نقل خصلت های زشت نیاکان که به خاطر آنها تنبیه شده اند،برای عبرت دیگران مانعی ندارد. «عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی»

3-ساحل نشینی و گذران زندگی از طریق ماهی گیری،در طول تاریخ بوده است.

کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ ...

4-چهره ی واقعی گناه،با توجیه و حیله،عوض نمی شود.(ساختن حوضچه های کنار دریا برای صید روز بعد) «یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ»

5-ماهیان دریا،به اراده ی الهی قدرت تشخیص روزهای هفته و افراد صیّاد را پیدا می کنند. تَأْتِیهِمْ ... لا تَأْتِیهِمْ

6-جلوه های دنیایی و مادّی،یکی از آزمایش های الهی است. «کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ»

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَهً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ«164»

و(به یاد آور)زمانی که گروهی از آنان(بنی اسرائیل،به گروه دیگر که نهی از منکر می کردند)گفتند:چرا شما قومی را موعظه می کنید که خدا هلاک کننده ی ایشان است،یا عذاب کننده ی آنان بر عذابی سخت است؟گفتند:برای آنکه عذری باشد نزد پروردگارتان و شاید آنها نیز تقوا پیشه کنند.

نکته ها:

* بنی اسرائیل سه گروه بودند:یک دسته قانون شکن،عده ای دیگر دلسوزان نصیحت گر و گروه سوم گروهی بی تفاوت.بی تفاوت ها به نصیحت گران می گفتند:خود را خسته نکنید، چون حرف هایتان در فاسقان اثر ندارد و آنها به هر حال جهنّمی هستند.ولی ناهیان از منکر می گفتند:کار ما بی اثر نیست،حداقل آنکه ما نزد خدا معذوریم.و چه بسا آنها به واسطه ی سخن ما تقوا پیشه کنند.

* در آیه ی 5 و 6 سوره ی مرسلات،خداوند به کسانی که ذکرش را به دیگران،چه برای اتمام حجّت و چه برای تأثیر و هشدار القا می کنند،سوگند یاد می کند. «فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً»

* در کتاب امر به معروف و نهی از منکر،بیش از ده فایده برای امر و نهی،حتّی در صورتی که اثر نکند،ذکر کرده ام که خلاصه اش را در اینجا بیان می کنم، [30]تا شاید سکوت و ترس و بی تفاوتی در مقابل ترک معروف و عمل به منکر از بین برود:

1.گاهی امر و نهی ما امروز اثر نمی کند،ولی در تاریخ،فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد.

چنانکه امام حسین علیه السلام در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شد،تا وجدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.

2.گاهی امر و نهی،فضا را برای دیگران حفظ می کند.چنانکه اذان گفتن مستحبّ است، گرچه شنونده ای نباشد،ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایی لازم است،گرچه ماشینی نباشد.زیرا حفظ قانون و فضای احترام و عمل به قانون،لازم است.

3.گاهی امر و نهی ما،گناهکاران را از گناه باز نمی دارد،ولی گفتن های پی در پی،لذّت گناه را در کام او تلخ می کند و لااقل با خیال راحت گناه نمی کند.

4.برای حفظ آزادی باید امر و نهی کرد،زیرا نگفتن،جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل می کند.

5.امر ونهی برای خود انسان مقام آفرین است،گرچه دیگران گوش ندهند.قرآن می فرماید:

«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ[31]

6.امر به معروف و نهی از منکر،اگر در دیگران اثر نکند،لااقل برای خود ما یک نوع قرب به خداوند،تلقین و تمرین شجاعت و جلوه ی سوز و تعهّد است.

7.گاهی امر و نهی ما امروز اثر نمی کند،امّا روزی که خلافکار در بن بست قرار گرفت و وجدانش بیدار شد،می فهمد که شما حقّ گفته اید.بنابراین اگر امروز اثر نکند، روزگاری اثر خواهد کرد.

8.امر و نهی،وجدان انسان را آرام می کند،انسان با خود می گوید که من به وظیفه ام،عمل کردم،این آرامش وجدان با ارزش است،گرچه دیگران گوش ندهند.

9.امر به معروف ونهی از منکر،سیره ی انبیاست،گرچه دیگران گوش ندهند.قرآن می فرماید: «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ» [32]و یا بارها می فرماید:مردم سخنان و ارشادهای پیامبران را گوش نمی دادند و از آنها روی می گرداندند.بنابراین ما نباید توقّع داشته باشیم که همه به سخنان ما گوش بدهند.

10.امر به معروف،یک اتمام حجّت برای خلافکار است تا در قیامت نگوید کسی به من نگفت! علاوه بر آنکه عذری هم برای گوینده است تا به او نگویند چرا نگفتی؟

11.هنگام قهر الهی،آمرین به معروف نجات خواهند یافت.(آیه ی بعد به آن اشاره می کند)

به هرحال،انبیا و اوصیا در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود واز میان نرود،چنانکه قرآن در آیاتی می فرماید: «یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ»[33]، «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» [34]و «یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ»[35]که از این آیات استفاده می شود،گاهی در امر به معروف باید تا مرز شهادت پیش رفت.

* حضرت علی علیه السلام در نامه ای به نماینده ی خود،به خاطر حضورش بر سر سفره ی اشراف او را توبیخ کرد.[36] یعنی آن حضرت برای آنکه زهد به اشرافی گری کشیده نشود،فردی را فدای مکتب کرد.

پیام ها:

1-عدّه ای،نه خود موعظه می کنند ونه تحمّل موعظه کردن دیگران را دارند. وَ إِذْ قالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ ...

2-گناه بی تفاوتی خود را نباید با«خواستهِ الهی»توجیه کرد. «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ»

3-بی تفاوت ها،به جای اعتراض به اهل گناه،به آمرین به معروف اعتراض می کنند. «لِمَ تَعِظُونَ»

4-در مقابل کسانی که موعظه و تلاش تربیتی را بی اثر می دانند باید مقاومت کرد.

لِمَ تَعِظُونَ ... قالُوا مَعْذِرَهً زیرا بازنداشتن مردم از گناه،مسئولیّت دارد و باید پاسخگو باشیم.

5-قضاوتِ عجولانه،ممنوع است.نمی توان گفت:خداوند این گروه را عذاب یا هلاک خواهد کرد،شاید پرهیزکار شوند. مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

6-نهی از منکر واجب است؛یا برای اینکه افراد فاسق با ایمان شوند، «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» یا برای عذر داشتن خود انسان نزد خداوند. «مَعْذِرَهً» (پس لازم نیست حتماً نهی از منکر اثر کند،تا بر ما واجب شود،زیرا ما مأمور به وظیفه ایم،نه ضامن نتیجه)

7-مردان خدا،از اصلاح جامعه نا امید نمی شوند و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کنند. «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ«165»

پس چون تذکّری را که به آنان داده شده بود فراموش کردند،کسانی را که نهی از منکر می کردند نجات دادیم و ستمگران را به سزای نافرمانی که همواره انجام می دادند،به عذابی سخت گرفتیم.

فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ«166»

پس چون از آنچه نهی شده بودند تجاوز کردند،به آنان گفتیم:به شکل میمون های طرد شده در آیید.

نکته ها:

* کلمه ی «بَئِیسٍ» از«بأس»،به معنای شدید و «عَتَوْا» ،به معنای عصیان و سرکشی است.

* طبق روایات،چون موعظه کنندگان بنی اسرائیل دیدند پندشان در قوم خود بی اثر است،از مردم جدا شدند و همان شب،قهر و عذاب الهی نازل شد و گنهکاران و سکوت کنندگان را در برگرفت.[37] و این تبدیل و تحوّل،از تصرّفات تکوینی الهی است.

* در آیه 60 سوره مائده آمده که گروهی به خاطر نافرمانی،به صورت خوک ومیمون درآمدند و اینجا فقط میمون ذکر شده است.ابن عباس می گوید:هر دو آیه درباره ی یک گروه است.

* از ظاهر آیه استفاده می شود که نه تنها خصلت آنان،بلکه شکل ظاهری آنان نیز تبدیل به میمون شد.آری،خدایی که با یک فرمان،آتش را بر حضرت ابراهیم گلستان می کند، می تواند موجودی را به موجود دیگر و انسانی را نیز میمون کند.البتّه مسخ شدگان توالد و تناسلی نداشتند و به فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله چندروزی بیشتر زنده نبودند.[38]

پیام ها:

1-نهی از منکر،اگر سبب هدایت دیگران نشود،سبب نجات خود ناهیان می شود. «أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ»

2-فراموشی،اگر در اثر بی توجّهی و بی اعتنایی باشد کیفر دارد. فَلَمّا نَسُوا ...

3-هرکس که راه موعظه را به روی خود ببندد،راه قهر الهی را به روی خویش باز کرده است. «نَسُوا - أَخَذْنَا»

4-نهی از منکر،یک وظیفه دائمی است. «یَنْهَوْنَ» (فعل مضارع نشانه استمرار است)

5-بی تفاوتان،ظالمند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا» (در آیه ی قبل،بنی اسرائیل به سه دسته تقسیم شدند:متجاوزان،واعظان و سکوت کنندگانِ بی تفاوت.در این آیه سکوت کنندگان هم جزو ظالمانِ هلاک شده به حساب آمده اند،زیرا تنها ناهیان از منکر نجات یافتند، «أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ» پس سکوت،هم ظلم و هم زمینه ی هلاکت است.)

6-از بزرگ ترین و شدیدترین عذاب ها،سقوط از مرحله ی انسانیّت است.

«بِعَذابٍ بَئِیسٍ، کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ»

7-متجاوز،استحقاق از دست دادن انسانیّت و مسخ شدن را دارد و کیفر مستکبر، طرد و تحقیر است. «عَتَوْا ،قِرَدَهً خاسِئِینَ» آری،ملّتی که در برابر قانون الهی گردنکشی کند،میمون وار از دیگران تقلید خواهد کرد.

8-آنان که حکم خدا را با حیله،مسخ و دگرگون کنند،چهره شان مسخ می شود.

بازیگرِ با دین،به صورت حیوان بازیگر(میمون)در می آید. «کُونُوا قِرَدَهً»

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ«167»

و(به یاد آور)آنگاه که پروردگارت اعلام کرد:همانا تا روز قیامت،کسی را بر آنان(بنی اسرائیل)مسلّط خواهد کرد که آنان را پیوسته عذاب سخت دهد.همانا پروردگارت زود عقوبت می کند و شکّی نیست که او(در برابر توبه کنندگان)بخشاینده و مهربان است.

نکته ها:

* «تَأَذَّنَ» ،یعنی سوگند یاد کرد و اعلام نمود.«یَسُوم»از«سَوم»،یعنی تحمیل کردن.

* بارها علی علیه السلام خطاب به بی وفایان عصر خویش می فرمود:خداوند مرا از شما بگیرد و دیگران را بر شما مسلّط سازد[39]

پیام ها:

1-کیفر الهی در مورد یهود و سرنوشت آنان،قابل توجّه است. وَ إِذْ ...

2-گرچه سنّت الهی،مهلت دادن به منحرفان است،امّا مهلت دادن در همه جا و برای همیشه نیست. «لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ»

3-تسلّط مردم تبهکار بر بنی اسرائیل،عقوبت الهی به سبب اعمال خود آنان است. «لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ»

4-ملّت ها،تاریخی بهم پیوسته دارند و گناهِ نسلی در نسل های آینده و در طول تاریخ حتّی تا قیامت ادامه می یابد. «إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ»

5-آنان که در برابر اولیای الهی دهن کجی کنند،ذلیل می شوند. یَسُومُهُمْ ...

6-قوم ستمگر یهود،همیشه ذلیل و خوار خواهند بود. «إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ»

7-ترس از عقوبت،همراه با امید به مغفرت و رحمت الهی،مایه ی تربیت و رشد انسان است. «إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

8-راه توبه و دریافت مغفرت الهی برای همه باز است. «إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«168»

و ما آنان(بنی اسرائیل)را در زمین به صورت امّت ها و گروه هایی پراکنده ساختیم، بعضی از آنان صالحند وبرخی(لجوج و حیله گر و)غیرصالح،و آنان را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم،شاید که برگردند.

نکته ها:

* بنی اسرائیل،گاهی به عزّت و قدرت رسیدند تا شاید شکرگزار شوند و گاهی به سختی ها گرفتار شدند تا حسّ توبه و انابه در آنان زنده شود.البتّه در این میان،بعضی صالح و نیکوکار بودند و به حقانیّت اسلام ایمان آوردند و برخی هم در پی دنیاپرستی و لجاجت خویش بودند.

پیام ها:

1-انسان،در انتخاب راه و روش آزاد است. «مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ»

2-هنگام انتقاد از یک گروه،باید حقّ خوبانشان ضایع نشود. «مِنْهُمُ الصّالِحُونَ»

3-حوادث تلخ و شیرین،ابزار آزمایش الهی است. «بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ»

4-تشویق و تنبیه،مهر و قهر،هر دو سازنده و تربیت کننده است. «بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

5-تحوّل روحی انسان ها و بازگشت به سوی حقّ،از حکمت های آزمایش و امتحان الهی است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِیهِ وَ الدّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ«169»

پس از آنان،فرزندانی(ناصالح)جانشینان آنها شدند که کتاب آسمانی(تورات)را به ارث بردند(ولی قدر آن را ندانستند)،متاع ناپایدار این دنیا را می گرفتند(و با رها کردن قانون خدا) می گفتند:به زودی ما بخشوده خواهیم شد.و اگر بار دیگر همان منافع مادّی پیش آید، باز هم آن را می گیرند(و قانون خدا را رها می کنند).آیا از آنان در کتاب آسمانی، پیمان گرفته نشده که جز حقّ،نسبتی به خدا ندهند؟با اینکه مطالب آن کتاب و پیمان را بارها(به صورت درس)خوانده اند،(ولی در عمل، دنیا پرستند)در حالی که خانه آخرت برای اهل تقوا بهتر است.آیا تعقّل نمی کنید؟

نکته ها:

* «خلف»،اغلب به فرزند ناصالح گفته می شود و«خلف»به فرزند صالح.[40]

* «عرض»،به معنای هرگونه سرمایه است،ولی«عرض»،تنها پول نقد می باشد،همچنین به موجود عارضی و کم دوام وناپایدار«عَرَض»می گویند،لذا چون دنیا ناپایدار است،به آن عرض گفته می شود.فیض کاشانی می گوید:مراد از«عَرَض»در آیه،رشوه است.

* «درس»،به معنای تکرار است و از آنجا که به هنگام مطالعه و فراگرفتن چیزی از استاد، مطالب تکرار می شود به آن درس گفته شده و به چیزهایی که مکرّر استفاده و کهنه شده اند نیز مندرس می گویند.[41]

* امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند سفارش نموده،مردم چیزی را که نمی دانند نگویند،سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللّهِ

إِلاَّ الْحَقَّ»[42]

* امام حسن علیه السلام فرمود:

«عجب لمن یتفکّر فی مأکوله کیف لا یتفکّر فی معقوله فیجنب بطنه ما یوذیه و یودع صدره ما یرویه» ،تعجّب از کسی است که در غذا و خوراک جسمی خود تفکّر و تأمّل می کند،امّا در انتخاب غذای فکری خود هیچ اندیشه ای ندارد و هرچیزی را در دل و عقیده ی خود جای می دهد.[43]

پیام ها:

1-تاریخ،شاهد نسل هایی دنیاگرا و گناهکار از یهود بوده است. فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ ...

2-دنیاگرایی،از آفات دین است. مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ ... یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی

3-یهودیان هم دسترسی به تورات داشتند،هم آگاهی کامل به آن. «وَرِثُوا الْکِتابَ»

4-کسی که از تعالیمِ کتاب آسمانی آگاه شد،شایسته نیست دنیاگرایی و حرام خواری را پیشه خود کند. وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ ...

5-رشوه و حرام خواری در ادیان دیگر نیز مورد انتقاد و توبیخ بوده است.

«یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی»

6-یهودیان به گناه خود اعتراف داشتند،ولی می گفتند بخشیده خواهیم شد.

«سَیُغْفَرُ لَنا»

7-یهودیان چنان خودخواه بودند که خیال می کردند بدون توبه بخشیده می شوند. «سَیُغْفَرُ لَنا» آری،کسی که مغفرت را برای خود تضمین شده می داند،قابل توبیخ است.

8-امید بی جا،مثل خوف نابجا مخرّب است. «سَیُغْفَرُ لَنا» امید به رحمت الهی علی رغم اصرار برگناه نابجاست.

9-حرام خواران یهود به گناه خود اصرار داشتند. «وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ»

10-هرکس با وجود گناه،مغفرت الهی را برای خود حتمی بپندارد،به خدا نسبت ناحقّ داده است. «أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ»

11-دانستن تعالیم کتاب آسمانی و مطالعه ی آن به طور مکرّر کافی نیست،عمل به آن لازم است. وَرِثُوا الْکِتابَ ... دَرَسُوا

12-جهان آخرت،جهانی برتر و دارای نعمت هایی جاودانه و پایدار است. «وَ الدّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ»

13-دوری از حرام خواری،نشانه ی تقواست.(جمله ی «یَتَّقُونَ» ،در برابر جمله ی «یَأْخُذُونَ عَرَضَ» قرار گرفته است.)

14-بهره گیری از حیات سراسر خیر اخروی،در گرو تقوا و پرهیزگاری است. «وَ الدّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»

15-هرکس دنبال دنیا برود و آخرت را رها کند،خردمند نیست. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

16-از روشهای تبلیغی و تربیتی،سؤال و پرسش از مخاطبان است که وجدان ها را بیدار می کند. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ«170»

و کسانی که به کتاب(آسمانی)تمسّک می جویند و نماز را به پا داشته اند (بدانند که ما) قطعاً پاداش اصلاحگران را تباه نخواهیم کرد.

نکته ها:

* در روایات آمده است:این آیه بیانگر ویژگی های اهل بیت علیهم السلام وشیعیان آنان می باشد[44]

* قرآن،همواره در کنار اکثریّت مفسد،اقلیّت صالح را هم مطرح می کند.(در آیه ی قبل انتقاد و در این آیه،ستایش است)

* «الْکِتابَ» ،شامل همه ی کتاب های آسمانی می شود و مفهوم آیه اختصاص به پیروان دین خاص و یا کتاب خاصّی ندارد،ولی با توجّه به آیات گذشته،شاید مراد تورات باشد.

* در این آیه از گروهی که به کتاب آسمانی تمسّک می کنند تقدیر شده،امّا در جای دیگر کسانی را که کتاب در اختیارشان است،ولی به آن تمسّک نمی کنند،به الاغی تشبیه کرده که بار کتاب حمل می کند. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» [45]

* «مصلح»،هم به کسی که در صدد اصلاح خویش است و هم به کسی که در تلاش برای اصلاح جامعه است،گفته می شود.

* با این که نماز،جزو محتوای کتاب آسمانی است،ولی به دلیل اهمیّت آن،به طور جداگانه ذکر شده است،زیرا نماز ستون دین است و اقامه ی دین بستگی به آن دارد. چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«الصلاه عمود الدّین»[46]و یا در جای دیگر فرمودند:هر چیزی دارای صورتی است و سیمای دین شما نماز است،پس نباید سیمای دین خودتان را خراب کنید.

«و وجه دینکم الصلاه فلا یشیننّ احدکم وجه دینه»[47]

پیام ها:

1-تلاوت،حفظ،چاپ و نشر کتاب آسمانی،کافی نیست،بلکه باید به آن عمل کرد تا نجات بخش باشد. «یُمَسِّکُونَ» (چنانکه عمل به نسخه ی پزشک،تنها راه درمان است.)

2-در ادیان و کتاب های آسمانی گذشته نیز نماز بوده است. «أَقامُوا الصَّلاهَ»

3-افراد بی نماز و جاهل به کتاب خدا،نمی توانند مصلح کامل باشند. یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ ... أَقامُوا الصَّلاهَ ... اَلْمُصْلِحِینَ

4-دین علاوه بر آثار اخروی،در اصلاح زندگی دنیوی نیز نقش دارد. «الْمُصْلِحِینَ»

5-اقامه ی نماز،وسیله اصلاح جامعه است. «أَقامُوا الصَّلاهَ ،الْمُصْلِحِینَ» (اقامه یعنی اهتمام کامل به برپایی نماز در تمام شئون زندگی،نه صرف خواندن نماز)

6-اصلاح واقعی،دو شرط دارد:تمسّک کردن به قانون الهی و رابطه ی استوار داشتن با خدا از طریق اقامه ی نماز.(تمام آیه)

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّهٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ«171»

و(به یاد آور)زمانی که کوه(طور)را از جای کنده،همچون سایبانی بالای سرشان قرار دادیم و گمان کردند که آن بر سرشان خواهد افتاد،(در آن حال،به آنان گفتیم:)آنچه را (از احکام و دستورها)به شما دادیم،قدرتمندانه و جدّی بگیرید و آنچه را در آن است به یاد آورید(و عمل کنید)باشد که اهل تقوا شوید.

نکته ها:

* این آیه،مشابه آیه ی 63 سوره بقره وآخرین آیه در این سوره است که درباره ی بنی اسرائیل سخن می گوید.از آیه ی 103 تا اینجا،پیاپی مسائلی را در مورد آنان مطرح کرده است.

* «نَتق»،به معنای کندن و پرتاب کردن و «ظُلَّهٌ» ،به معنای پاره ی ابر،سقف و سایبان است.

* موسی علیه السلام که برای میقات الهی به کوه طور رفته بود،در بازگشت برای هدایت بنی اسرائیل تورات را همراه خود آورد،امّا آنان به مخالفت پرداختند،خداوند کوه را از جا کند وبالای سرشان قرار داد،آنان وحشت کردند و به سجده افتادند و قول اطاعت دادند،ولی طولی نکشید که دوباره از دین برگشتند.

* سؤال: آیا پیمان گرفتن و اطاعت در حال اجبار ارزشی دارد؟

پاسخ: اوّلاً هر اجباری بد نیست،گاهی معتاد را مجبور به ترک اعتیاد می کنند که خود یک ارزش است.البتّه عقیده ی قلبی را نمی توان با اجبار تحمیل کرد،امّا عمل صحیح را می توان به اجبار در جامعه ترویج داد.ثانیاً گاهی کاری در آغاز به اجبار القا می شود،ولی به تدریج از روی آگاهی و اختیار انجام می گیرد.

* از امام صادق علیه السلام پرسیدند:«مراد از قوّت در این آیه قوّت بدنی است یا قلبی؟حضرت فرمودند:هر دو».[48]

پیام ها:

1-قرار گرفتن کوه،بالای سر بنی اسرائیل و تهدید آنان،حادثه ای است که نباید فراموش شود. وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ ...

2-یاد گرفتن کافی نیست،بلکه باید یادآوری شود. خُذُوا ... اُذْکُرُوا

3-برای تربیت عمومی جامعه و برای جلوگیری از انحراف،گاهی باید از اهرم فشار استفاده کرد. إِذْ نَتَقْنَا ... خُذُوا ما آتَیْناکُمْ ...

4-احکام الهی را باید با جدّیت و قدرت عمل کرد. «بِقُوَّهٍ»

5-برای رسیدن به کمال تقوا،قاطعیّت در دین و تصمیم جدّی لازم است.

خُذُوا ... بِقُوَّهٍ ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

6-هدف کتب آسمانی و دستورهای دین،خداترسی و پیدایش تقوا در مردم است. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

7-با بیان فلسفه و آثار قوانین،دستورات واحکام،دیگران را برای توجّه و عمل به آن تشویق نماییم. خُذُوا ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ«172»

و(به یاد آور)زمانی که پروردگارت،از پشت بنی آدم،فرزندان وذرّیّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت(و فرمود:)آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:بلی،ما گواهی دادیم(که تو پروردگارمایی،این اقرار گرفتن از ذریّه ی آدم برای آن بود)تا در روز قیامت نگویید:ما از این،غافل بودیم.

نکته ها:

* «ذُرِّیَّهٌ»،یا از«ذر»،به معنای ذرّات بسیار کوچک غبار(یا مورچه های ریز)است،که مراد از آن در اینجا،اجزای نطفه ی انسان و یا فرزندان کوچک و کم سن و سال می باشد،یا از ریشه ی«ذَرو»،به معنای پراکنده ساختن و یا از«ذَرَأَ»،به معنای آفریدن است[49]امّا اغلب به فرزندان گفته می شود.

* چگونگی پیمان گرفتن خدا از بنی آدم در این آیه بیان نشده است،ولی مفسّران اقوال متعدّدی بیان کرده اند که مشهورترین آنها دو قول است؛

الف:طبق روایات،پس از خلقت حضرت آدم،همه فرزندان او تا پایان دنیا به صورت ذرّات ریز و پراکنده،همچون مورچگان از پشت او بیرون آمده،مورد خطاب و سؤال الهی قرار گرفتند و به قدرت الهی به ربوبیّت خدا اعتراف کردند.سپس همه به صلب و گل آدم برگشتند تا به تدریج و به طور طبیعی به این جهان بیایند.این عالم را«عالم ذرّ»و آن پیمان را«پیمان ألَست»می گویند[50]

امام صادق علیه السلام فرمود:بعضی از ذریّه ی آدم در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند، ولی ایمان قلبی نداشتند[51]از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که این اقرار، روز عرفه انجام شده است.[52]

ب:مراد از عالم ذرّ،همان پیمان فطرت و تکوین می باشد.یعنی هنگام خروج فرزندان آدم از صلب پدران به رحم مادران که ذرّاتی بیش نیستند،خداوند فطرت توحیدی و حقّ جویی را در سرشت آنها می نهد و این سرّ الهی به صورت یک حسّ درونی در نهاد وفطرت همه،به ودیعت نهاده می شود.همچنین در عقل و خردشان،خداباوری به صورت یک حقیقت خود آگاه نقش می بندد.و لذا فطرت و خرد بشری،بر ربوبیّت خداوند گواهی می دهد.

در بعضی روایات که از امام صادق علیه السلام درباره ی فطرت سؤال شده است،امام،فطرت را همان عالم ذرّ دانسته اند.[53]

در برخی روایات،فطرت،اثر عالم ذرّ است نه خود آن،«ثبت المعرفه فی قلوبهم و نسوا الموقف»، بنابراین،انسان ها در زمان و موقفی اقرار کرده،ولی آن را فراموش کرده اند، و اثر آن اقرار همان فطرتی است که به سوی او گرایش دارد.به هرحال آیه ی،مورد گفتگوی متکلّمان،محدّثان و مفسّران است،لذا ما علم آن را به اهلش که همان راسخان در علم هستند،واگذار می کنیم.[54]

پیام ها:

1-تمام انسان ها،فرزندان حضرت آدم علیه السلام هستند و خداوند از آنها بر ربوبیّت خود اقرار گرفته است. وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ ... أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ

2-خداوند،توحید را در فطرت و سرشت انسان ها قرار داده است. «أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» هر انسانی به گونه ای ربوبیّت و وحدانیّت خداوند را دریافته و بر آن گواه است.

3-خداوند،پس از آفرینش انسان،ربوبیّت خود را بر او آشکار کرد تا به هنگام لزوم گواهی دهد. «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»

4-میثاق فطرت و خداجویی،برای اتمام حجّت است. «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ»

5-در روز قیامت،ادّعای غفلت از ربوبیّت خداوند،پذیرفته نیست. «إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ» عذر جهل و غفلت،نزد خداوند پذیرفته نیست.

أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ«173»

یا نگویید:پدران ما پیش از ما مشرک بودند و ما نیز فرزندانی از پس آنان بودیم(و ناچار راهشان را ادامه دادیم)؟آیا ما را به خاطر عملکرد اهل باطل،مجازات و هلاک می کنی؟

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«174»

و ما این گونه آیات خویش را روشن بیان می کنیم(تا بدانند نور توحید،از آغاز در سرشت آنان بوده است)و شاید آنان(به سوی خداوند و فطرت پاک توحیدی) بازگردند.

نکته ها:

ا* گر گواهی بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود،انسان در دنیا به راحتی خداپرست نمی شد و همواره از نیاکان خود،تقلید می کرد. أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا ...

پیام ها:

1-فطرت خداشناسی در وجود انسان،برای اتمام حجّت از سوی خداوند است و چراغ فطرت،قدرت نور افشانی بر ظلمات محیط را دارد. أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ ...

2-جامعه و محیط،انسان را مجبور نمی کند. أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا ...

3-تقلید در اصول دین،جایز نیست. «أَشْرَکَ آباؤُنا»

4-عقیده،عمل و شرک نیاکان،بستر اعتقاد،عمل وشرک فرزندان می شود.

«أَشْرَکَ آباؤُنا»

5-گناه و انحراف خود را به دوش دیگران افکندن،موجّه نیست. «تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا»

6-مشرکان،باطل گرا می باشند. «أَشْرَکَ آباؤُنا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»

7-در نظام کیفری خداوند،هیچ کس به گناه دیگری مؤاخذه نمی شود. «أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»

8-آیات الهی،برای توجّه دادن انسان هاست به میثاق فطرت و سرشت توحیدی.

«نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

9-اصل،توحید است و شرک،عارضی است،لذا قرآن،خواستار بازگشت مشرکان به اصالت انسان است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ«175»

و بر آنان،داستانِ آن کس(بَلعَم باعورا)را بخوان که آیات خود(از علم به معارف و اجابت دعا و صدور برخی کرامات)را به او داده بودیم،پس او(ناسپاسانه)خود را از آن آیات جدا ساخت،پس شیطان او را در پی خویش کشید تا از گمراهان شد.

نکته ها:

* «انسلاخ»،به معنای کندنِ پوست است و در جایی که چیزی به چیزی چسبیده باشد به کار می رود و در اینجا کنایه از فاصله گرفتن از علوم الهی است.

* جمله ی «فَأَتْبَعَهُ» ،بیانگر آن است که آن شخص در مسیر حقّ به چنان مقامی رسیده بود که شیطان از او قطع امید کرده بود،امّا با بروز نشانه های انحراف،شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و سرانجام در صف گمراهان و شقاوت مندان قرار گرفت.[55]

* این آیه،به داستان دانشمندی از بنی اسرائیل،به نام«بَلعَم باعورا»اشاره می کند که نخست در صف مؤمنان و حاملان آیات و علوم الهی بود،امّا با وسوسه ی شیطان و طاغوت، منحرف شد.

امام رضا علیه السلام فرمود:بَلعَم فرزند باعور،اسم اعظم الهی را می دانست و دعایش مستجاب می شد،ولی به دربار فرعون رفت و با آنکه در ابتدا،مبلّغ حضرت موسی علیه السلام بود،ولی سرانجام علیه موسی و یاران او اقدام کرده و بد عاقبت شد. [56]آری، زرق و برق دنیا و دربار، عامل سقوط علما و دانشمندان است.

قرآن،نام این شخص را نمی برد،ولی کارش را بازگو می کند،تا به فرموده ی امام باقر علیه السلام برهر کس که هوای نفس را بر حقّ غالب کند منطبق شود[57]و چنین کسانی در هر زمانی یافت می شوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّی مانند بلعم باعورا ندارد.

* ماجرای بَلعم باعورا،در تورات کنونی هم آمده است.[58]

پیام ها:

1-رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای قابل پیش بینی،آگاه کند و به آنان هشدار دهد. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ ...

2-گاهی طاغوت ها،علما را هم فریب می دهند.سرنوشت دانشمندی همچون بلعم باعورا باید برای تاریخ درس عبرت باشد. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ...زیرا داستانی مهم و مفید است.( «نَبَأَ» به خبر مهم و مفید می گویند)

3-انسان آزاد است و می تواند تغییر جهت دهد. «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ»

4-انسان هر چه بالا رود،نباید مغرور شود،چون احتمال سقوط وجود دارد و عاقبتِ کار مهم است.جایگاه هرکس بالاتر باشد،احتمال خطر بیشتری وجود دارد. «فَانْسَلَخَ مِنْها»

5-آنکه از خدا جدا شود،طعمه ی شیطان می گردد. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ»

6-شیطان وسوسه می کند و در کمین است که هر گاه در کسی زمینه ای ببیند،او را دنبال کند. «فَانْسَلَخَ فَأَتْبَعَهُ» (کلمه ی «فَأَتْبَعَهُ» در کنار کلمه ی «فَانْسَلَخَ» ،نشان می دهد که شیطان در کمین است و به محض انسلاخ،انسان را دنبال می کند.)

7-شیطان،حریف عالم ربّانی نمی شود.(تا بلعم از آیات دست نکشیده بود، شیطان بر او تسلّط نداشت) «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ» 8-علم،به تنهایی نجات بخش نیست،زیرا دانشمند دنیاپرست،اسیر شیطان می شود. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ»

9-باید به بد فرجامی اندیشید و از سوء عاقبت ترس داشت،تا نعمت،تبدیل به نقمت نشود. آتَیْناهُ آیاتِنا ... فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ

10-رها کردن راه خدا،دور از عقل و خرد است. «فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ»

11-سقوط انسان در چند مرحله واقع می شود:جداشدن از آیات الهی،پیروی از شیطان وپیوستن به جمع گمراهان. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ»

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ«176»

و اگر می خواستیم،(قدر وارزش)او را به وسیله ی آیات(و علومی که به او داده بودیم) بالا می بردیم،ولی او به زمین(و مادّیات)چسبید و از هوس خود پیروی کرد.پس مَثَل او مَثَل سگ است که اگر به آن حمله کنی دهان باز کرده و پارس می کند و زبان بیرون می آورد و اگر او را واگذاری،باز چنین می کند(همیشه دهان دنیاپرستان باز است،) این، مَثَل کسانی است که آیات مارا تکذیب کردند.پس این داستان را (برایشان) بازگو، باشد که بیندیشند.

نکته ها:

* در این آیه،چون کلمه ی«أرض»در برابر رفعت معنوی قرار گرفته،مراد از آن مسائل حقیر،مادّی و دنیوی است.

* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:کسی که علم و معلوماتش زیاد شود،امّا هدایت یابی او بیشتر نشود،آن علم سبب دوری بیشتر او از خداوند شده است.[59]

* قصّه های قرآن بر پایه ی حقّ و حقیقت استوار است و برای دلداری و ثبات قدم پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمان،نا امیدی دشمنان و وسیله ی موعظه و تذکّر مؤمنان بود [60]و مایه ی عبرتی برای خردمندان است.[61]

پیام ها:

1-پایبندی به آیات الهی،سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. «لَرَفَعْناهُ بِها»

2-در عین حاکمیّت اراده و خواست خداوند بر جهان،انسان مختار وآزاد است.

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ...

3-خواست خداوند،بر پایه ی عملکرد خودماست. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» آری،رسیدن به مقام قرب،مشروط به پرهیز از دنیاگرایی و هوس است.

4-مردم غافل،به چهار پایان می مانند،ولی دانشمند دنیاپرست،مثل سگ حریص است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ»

5-دانشمند بی عمل،منفور است. کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ ...

6-اسیر دنیا،هرگز آرامش ندارد. «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» انسان حریص هر چه داشته باشد،باز هم دندان طمعش بزرگ است،زیرا دنیاپرستی و حرص،نهایت ندارد.

7-علاقه ی به دنیا و هواپرستی،انسان را نسبت به امور دیگر بی تفاوت می کند.

إِنْ تَحْمِلْ ... أَوْ تَتْرُکْهُ ...

8-علمای دین اگر دنیاگرا شدند،در صدد تکذیب آیات الهی و گرایش به کفر قرار می گیرند. أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ... کَذَّبُوا بِآیاتِنا

9-سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده،باید مایه عبرت و اندیشه ی مردم باشد.(در آیه ی قبل آمد: «وَ اتْلُ» ،در اینجا می خوانیم: «فَاقْصُصِ» ).

10-داستان نویسی و داستان سرایی باید در مسیر رشد فکری انسان باشد،نه تخدیر و سرگرمی.قصّه گویی جهت دار،کار انبیاست. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»

ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ«177»

چه بد مَثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب کردند.و(لی)آنان تنها به خودشان ستم می کردند.

مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ«178»

هرکه را خدا هدایت کند،تنها اوست هدایت یافته،و هر که را گمراه کند،پس آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

* شاید دلیل این که در مورد هدایت یافتگان کلمه ی مفرد«مهتد»و در مورد گمراهان به صورت جمع آمده«خاسرون»،آن باشد که راه هدایت یافتگان یکی است و با هم متّحدند، امّا منحرفان،متفرّقند و راهشان متعدّد است.

جان گرگان و سگان هر یک جداست

متّحد جان های شیران خداست

* گرچه هدایت و گمراهی به دست خداست،ولی جنبه ی اجبار ندارد و بی دلیل و بی حساب نیست.خداوند حکیم و رحیم است و تا انسان زمینه را به دست خویش فراهم نسازد، مشمول لطف یا قهر الهی نمی شود.

پیام ها:

1-عاقبتِ زشتی در انتظار تکذیب کنندگان است. «ساءَ مَثَلاً»

2-تکذیب آیات الهی،ظلم به خویش است،نه خداوند. «أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ» مقدّم داشتن «أَنْفُسَهُمْ» بر «یَظْلِمُونَ» ،نشانه ی انحصار است.

3-هدایت به دست خداوند است و اگر لطف او نباشد،علم به تنهایی سبب نجات و هدایت نمی شود. «مَنْ یَهْدِ اللّهُ»

4-هدایت یافتگان از هر گونه زیان و خسران به دور هستند،زیرا ضلالت سرچشمه ی خسارت است. «مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ«179»

و همانا بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم،(که سرانجامشان به آنجا می کشد،چرا که)آنان دلهایی دارند که با آن حقّ را درک نمی کنند و چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوشهایی دارند که با آن نمی شنوند، آنان همچون چهارپایان،بلکه گمراه ترند،آنان همان غافلانند.

نکته ها:

* «ذَرَأَ»از«ذَرْء»،در اصل به معنای پراکنده ساختن و انتشار است و در اینجا به معنای خلق،آفرینش و اظهار نمودن است.

* سؤال: قرآن،در این آیه،آفرینش بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ می داند و در آیه ای دیگر خلقت جنّ و انس را برای عبادت می شمارد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»[62]کدام یک صحیح است؟

پاسخ: هدف اصلی آفرینش،خداپرستی و عبودیّت است،ولی نتیجه ی کار بسیاری از انسان ها در اثر عصیان،طغیان و پایداری در کفر و لجاجت،دوزخ است،گویا که در اصل برای جهنّم خلق شده اند.حرف«لام»در «لِجَهَنَّمَ» ،برای بیان عاقبت است،نه هدف.مانند نجّار که هدف اصلی او از تهیه کردن چوب،ساختن در و پنجره های زیباست،ولی کار به سوزاندن چوب های بی فایده در بخاری می انجامد که آن هدف فرعی است.

این مطلب،شبیه این جمله ی حضرت علی علیه السلام است که می فرماید:خداوند فرشته ای دارد که هر روز با صدای بلند می گوید:«لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب»[63]بزایید برای مرگ و بسازید برای خرابی،یعنی پایان تولّد،مرگ،آخر ثروت اندوزی،فنا و پایان ساختمان ساختمان،خرابی است.

آری،انسان هایی که هویّت انسانی خود را از دست داده اند،جایگاهی جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً» [64]چنانکه خود آنان نیز اعتراف می کنند که اگر دستورات الهی را شنیده بودند و تعقّل می کردند،در جهنّم جای نداشتند. «قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»[65]

* انسان در داشتن چشم،گوش و زبان،شبیه حیوان است،ولی کیفیّت و هدف بهره برداری انسان از نعمت ها باید بهتر و بیشتر باشد،وگرنه همچون حیوان بلکه پست تر از اوست.

انسان باید علاوه بر ظاهر،ملکوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهای ظاهری،زمزمه های باطنی و معنوی را بشنود.

آدمی زاده طرفه معجونی است

از فرشته سرشته و زحیوان

گر رود سوی این،شود به از این

ور رود سوی آن،شود پس از آن

* از امام صادق علیه السلام پرسیدند:چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟حضرت فرمودند:اگر چنین می شد،دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت،زیرا آنان مجبور بودند و اختیاری نداشتند،امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت،با تعالیم پیامبران و کتب آسمانی مسیر هدایت او را روشن کرد و او را به اطاعت فرمان داد و از نافرمانی نهی کرد تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند.گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده،امّا به چیزی امر یا نهی نکرده مگر آنکه انسان می تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نیست.[66] آری،تکلیف پذیری،تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است.

پیام ها:

1-فرجام بسیاری از انسان ها و جنّیان،دوزخ است. ذَرَأْنا ...

2-جنّ هم مثل انسان،تکلیف و اختیار،کیفر و پاداش دارد. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»

3-ملاک انسانیّت،فهم پذیرش معارف و تکالیف دینی است،وگرنه انسان مانند حیوانات است. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»

4-کسی که با وجود توانایی از نعمت های الهی درست بهره نبرد،بدتر از موجودی است که اساساً آنها را ندارد. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»

5-انسان های غافل و بی بصیرت،(در بی تفاوتی،شکم پرستی،شهوت رانی، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت)مانند چهارپایان بلکه بدتر از آن می باشند. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»

6-انسان های بی بصیرت،از هدف،خدا،خود،امکانات،آخرت،ذریّه،آیات الهی،قانون خدا،الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند. «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»

7-دوزخی شدن بسیاری از انسان ها،به خاطر بهره نبردن از نعمت های الهی در مسیر هدایت و کمال است.زیرا با داشتن چشم،گوش و دل،گرفتار غفلت شده اند. «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»

وَ لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«180»

و نیکوترین نام ها برای خداوند است،پس خداوند را با آنها بخوانید.و کسانی را که در اسم های خدا به کژی و مجادله میل دارند خدا را به چیزی که لایق او نیست توصیف می کنند (و به جنگ و ستیزه می پردازند و صفات خدا را بر غیر او می نهند) رهاکنید.آنان به زودی به کیفر آنچه می کردند،خواهند رسید.

نکته ها:

* گرچه همه ی نام ها و صفات الهی نیکوست و خداوند همه ی کمالات را دارد که قابل احصا و شماره نیست،امّا در روایات،بر یک صد اسم تکیه شده و در کتب اهل سنّت مانند صحیح مسلم،بخاری،ترمذی نیز آمده است.و هرکس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب می شود.[67] و هر کس آنها را شماره کند،اهل بهشت است.البتّه منظور تنها شمردن لفظی و با حرکات لب نیست،بلکه توجّه و الهام گرفتن از این صفات و اتّصال به آنهاست.این یک صد اسم،عبارتند از:

«اللّه،اله،الواحد،الاحد،الصّمد،الاوّل،الآخر،السّمیع،البصیر،القدیر،القاهر،العلیّ،الاعلی، الباقی،البدیع،البارّ،الاکرم،الظاهر،الباطن،الحیّ،الحکیم،العلیم،الحلیم،الحفیظ،الحقّ، الحسیب،الحمید،الحفیّ،الربّ،الرّحمن،الرّحیم،الذّارء،الرّازق،الرّقیب،الرؤوف،الرّائی، السّلام،المؤمن،المهیمن،العزیز،الجبّار،المتکبّر،السیّد،السُبّوح،الشهید،الصادق،الصانع، الطاهر،العدل،العفو،الغفور،الغنیّ،الغیاث،الفاطر،الفرد،الفتّاح،الفالق،القدیم،الملک، القدّوس،القویّ،القریب،القیّوم،القابض،الباسط،قاضی الحاجات،المجید،المولی،المنّان،المحیط، المبین،المقیت،المصوّر،الکریم،الکبیر،الکافی،کاشف الضرّ،الوتر،النور،الوهّاب،الناصر، الواسع،الودود،الهادی،الوفیّ،الوکیل،الوارث،البرّ،الباعث،التوّاب،الجلیل،الجواد،الخبیر، الخالق،خیر النّاصرین،الدیّان،الشکور،العظیم،اللطیف،الشافی»[68]

* در قرآن،145 اسم از اسامی خدا آمده است و عدد نودونه در روایات،یا برای این است که برخی نام ها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است،یا مراد این است که این نام ها در قرآن نیز هست،نه اینکه فقط این تعداد باشد.در بعضی از آیات،مضمون این نام ها وجود دارد.

مثلاً«صادق»،به عنوان نام خدا در قرآن نیست،ولی آیه ی؛ «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً» [69]چه کسی راستگوتر از خداست؟آمده است.در برخی روایات و دعاها مانند دعای جوشن کبیر،نام های دیگری هم برای خدا بیان شده است،البتّه بعضی از اسمای حسنای الهی،آثار و برکات و امتیازات خاصّی دارد.فخررازی می گوید:همه ی صفات خداوند،به دو چیز بر می گردد:بی نیازی او و نیازمندی دیگران به او.[70]

* امام صادق علیه السلام فرمود:به خدا سوگند،اسمای حسنی ماییم.[71] یعنی صفات الهی در ما منعکس شده است و ما راه شناخت واقعی خداییم.طبق این احادیث،جمله ی «ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» ،به ما می گوید که به ملحدان فضائل اهل بیت علیهم السلام تکیه و اعتنا نکنید.

در روایت دیگری امام رضا علیه السلام فرمودند:ما اهل بیت علیهم السلام اسمای حسنای خدا هستیم و عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمی شود.«نحن واللّه الاسماء الحسنی الّذی لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا»[72]

* عبارت «الْأَسْماءُ الْحُسْنی» ،چهار بار در قرآن آمده است.[73] اسمای حُسنی سه مصداق دارد:

صفات الهی،نام های الهی و اولیای الهی.[74]

* امام رضا علیه السلام فرمود:هرگاه به شما مشکلات و سختی روی آورد،به وسیله ی ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود:«وللّه الاسماء الحسنی فادعوه بها»[75]

طبق روایات،هر که اسم اعظم خداوند را بداند،دعایش مستجاب است و می تواند در طبیعت،تصرّف کند.چنانکه بلعم باعورا(که در آیه ی 175 از او یاد شد)اسم اعظم الهی را می دانسته است.

امّا این که اسم اعظم چیست؟بعضی گفته اند:یکی از نام های الهی است که بر ما پوشیده است.بعضی گویند:اسم اعظم،در حقیقت لفظ و نام نیست،بلکه کمال و صفتی از خداوند است که هرکس بتواند پرتوی از آن را در وجود خویش پدید آورد،قدرت روحی او به حدّی می رسد که می تواند در طبیعت تصرّف کند،وگرنه چنان نیست که فردی،با فراگرفتن لفظ و گفتن کلمه ای بتواند«مستجاب الدّعوه»شود و مثلا در جهان اثر بگذارد[76]

امام رضا علیه السلام فرمود:«انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه»آفریدگار،جز به آنچه خود توصیف کرده،وصف نمی شود.یعنی نمی توان از پیش خود بر خدا نام نهاد.مثلاً او را عفیف و شجاع و...نامید.[77]

* اسم،نمایانگر مُسمّی است،ذات خداوند مقدّس است،نام او هم باید مقدّس باشد.بنابراین هم ذات خدا را باید منزّه شمرد، «سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ»[78]و هم نام او را تنزیه کرد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی»[79]لذا قرار دادنِ نام دیگران در ردیف نام خدا جایز نیست و نمی توان گفت:به نام خدا و خلق.

* شهید مطهری می گوید:نام های خداوند جنبه علامت ندارند،بلکه نمایان گر صفت و حقیقتی از حقایق ذات مقدّس او می باشند. [80]

پیام ها:

1-کلمه ی«اللّه»،محور همه ی اسمای الهی است. «وَ لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی» (کلمه ی «اللّهِ»،دربردارنده ی تمام صفات الهی است)

2-تمام خصال نیکو،برای خداست،دیگران برای رسیدن به«حُسنی»باید سراغ او بروند. «لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

3-دعوت و دعا باید به زیبایی ها و خوبی ها باشد. «الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها»

4-اسمای الهی نشانه های اوست،می توان از نشانه به او رسید. «لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها»

5-ایمان به این که خداوند تمام کمالات را دارد و از همه ی عیب ها دور است، انسان را به دعا و ستایش وامی دارد. «فَادْعُوهُ بِها»

6-داروی غفلت،یاد خداست.در آیه ی قبل خواندیم: «هُمُ الْغافِلُونَ» در این آیه می خوانیم: «فَادْعُوهُ بِها»

7-در برابر به ملحدان و منحرفان،عکس العمل نشان دهیم. «ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ»

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ«181»

و از کسانی که آفریده ایم،گروهی(دیگران را)به حقّ هدایت می کنند و به آن حکم می کنند.

نکته ها:

* در روایات آمده است مراد از این آیه اهل بیت پیامبر علیهم السلام و شیعیان آنان می باشند.[81]

* حضرت علی علیه السلام ضمن اشاره به گروه های مختلفی که در امّت اسلامی پیدا خواهند شد، فرمودند:«تنها گروهی که اهل نجاتند،شیعیان اهل بیت علیهم السلام می باشند».[82]

پیام ها:

1-هدایت گری با روشها و وسائل باطل و یا به سوی باطل،ممنوع است. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ»

2-هدایت،حکومت و قضاوت،باید در مسیر«حقّ»باشد. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»

3-کسانی ارزش بیشتری دارند که علاوه بر هدایت پذیری،در فکر ایجاد نظام حقّ نیز باشند.آری،تنها شناخت و عمل شخصی کافی نیست،نشر حقّ نیز مهم است.( «بِهِ یَعْدِلُونَ» ،یعنی«به یحکمون»).

4-جامعه به گروهی هدایتگر و داورِ به حقّ،نیازمند است.(کلّ آیه)

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ«182»

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،به تدریج،آنان را از جایی که ندانند، گرفتار خواهیم کرد.

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ«183»

و به آنان مهلت می دهم(تا پیمانه پر شود،)همانا تدبیر من محکم و استوار است(و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست).

نکته ها:

* «استدراج»که یکی از سنّت های الهی نسبت به مکذّبان و مُترفان است،از«دَرَجَهٌ»به معنای درهم پیچیدن تدریجی است.[83] این سنّت در آیه ی 44 سوره ی قلم هم آمده است.

* حضرت علی علیه السلام فرمود:«آنان که در رفاه و آسایش زندگی می کنند،به فکر خطر استدراج باشند،مبادا نعمت ها وسیله ی خواب و غفلت آنان شود». [84]همچنین فرمودند:«کسی که در مواهب و امکانات بسیار زندگی کند و شکر نعمت را بجا نمی آورد و آن را مجازات استدراجی نداند،از نشانه های خطر غافل مانده است». [85]آری،خداوند مهلت می دهد،امّا اهمال نمی کند.چنانکه بزرگان گفته اند:«انّ اللّه یمهل و لا یهمل»

* حضرت علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که خداوند اراده خیری برای بنده ای کند،به هنگام انجام گناه او را گوشمالی می دهد تا توبه کند،ولی هنگامی که بر اثر اعمالش، بدی و شری مقدّر شود،هنگام گناه نعمتی به او می بخشد تا توبه و استغفار را فراموش کند و به گناه ادامه دهد که در واقع نوعی عذاب مخفیانه و به تدریج است. چنانکه خداوند می فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»» .[86]

* کید الهی و مهلت و طول عمر دادن به عنوان«استدراج»،بارها در آیات قرآن آمده است، مثل این آیات: «لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[87]کفّار گمان نکنند که مهلتی که به آنان می دهیم،خیر آنهاست بلکه ما از این جهت به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهانشان بیافزایند، «فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّی حِینٍ»[88]،پس ایشان را در غفلتشان واگذار.و نیز آیات:196 سوره ی آل عمران،44 سوره ی انعام،55 سوره ی توبه و 55 و 56 سوره ی مؤمنون.

* گاهی نعمت های الهی،پرده پوشی های خداوند و ستایش های مردمی،همه و همه،از وسائل غرور و سرگرمی و به نحوی استدراج است.[89]

* حضرت علی علیه السلام فرمود:«تحریف گران توجیه کار که هر روز مطیع طاغوتی هستند،مشمول قانون استدراج می باشند».[90]

* امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند،دوستان خود را با تلخی ها هشدار می دهد و نااهلان را در رفاه،رها می کند». [91]

* از امام سؤال شد از کجا بفهمیم نعمت های موجود در اختیار ما استدراج است یا نه؟امام در جواب فرمود:اگر شکر نعمت به جای آوری نگران نباش استدراج نیست.[92]

پیام ها:

1-تکذیب آیات روشن الهی،به سقوط تدریجی وهلاکت مخفی می انجامد. «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» (چوب خدا،صدا ندارد)

2-مهلت دادن به مردم،از سنّت های خداست،تا هر کس در راهی که برگزیده،به نتیجه برسد و درها به روی همه باز باشد،هم فرصت طغیان داشته باشند،هم مجال توبه و جبران. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»

3-غالباً سقوط انسان،پلّه پله و آرام آرام است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

4-عمر و زندگی،به دست خداست و گنهکار را از قدرت خدا گریزی نیست. «وَ أُمْلِی لَهُمْ»

5-خداوند فرصت توبه و جبران به کافران می دهد،ولی آنان لایق نیستند. «وَ أُمْلِی لَهُمْ»

6-همیشه نعمت ها نشانه ی لطف خدا نیست،گاهی زمینه ای برای قهر ناگهانی خداوند است. «أُمْلِی - کَیْدِی»

7-مرفّهان غافل،با تدبیر خدا طرفند. «أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی» (همان گونه که کید،عملی پنهانی است،استدراج نیز عذابی مخفیانه می باشد)

8-خطر غرور و غفلت تا حدّی است که خداوند با سه تعبیر پیاپی آن را مطرح کرده است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ - أُمْلِی لَهُمْ - کَیْدِی»

9-طرح و تدبیر الهی،شکست ناپذیر است. «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ«184»

آیا آنان فکر نکردند که هم نشین آنان(پیامبر اسلام،)هیچ گونه جنون ندارد؟او جز هشداردهنده ای آشکار نیست.

نکته ها:

* «جنه»،به معنای جنون و در اصل به معنای پوشش است،گویا هنگام جنون،پوششی روی عقل قرار می گیرد.

* هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده بود که شبی بر کوه صفا تا پاسی از شب،مردم را به خدا دعوت کرده،از مجازات های الهی بیم و اندرز می داد.مشرکان گفتند:رفیق ما دیوانه شده است که چنین سخنانی بر زبانش جاری می شود.آیات فوق نازل شد.

آنان به کسی تهمت جنون می زدند که قبل از رسالت،او را محمّد امین نام نهاده بودند.

پیام ها:

1-تهمت و جسارت،شیوه و عمل اهل فکر و اندیشه نیست. «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا»

2-پیامبر،مصاحب و هم صحبت مردم است.اگر دیوانه بود،چرا قبلاً نگفتند و چرا سالها با او هم صحبت شدند؟ «بِصاحِبِهِمْ»

3-در نظام فاسد،به حقّ گویان نسبت جنون می دهند. «مِنْ جِنَّهٍ»

4-پیامبران،از طرف مخالفان گرفتار تهمت سحر یا جنون بوده اند. «مِنْ جِنَّهٍ» چنانکه در آیه ای دیگر می خوانیم: «کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» [93]

5-در شیوه ی تبلیغ و تربیت و مخاطب شناسی،برای تربیت غافلان باید بیشتر نذیر بود،نه بشیر. «إِنْ هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ»

6-برای مردم مغرور و خواب آلود،باید صریح و آشکار حرف بزنیم. «مُبِینٌ»

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ«185»

آیا در ملکوتِ آسمان ها و زمین و هرچه خدا آفریده،به دقّت نمی نگرند(تا بدانند آفرینش همه ی آنها هدفدار است،نه بیهوده)و اینکه شاید زمان (مرگ)آنان نزدیک شده باشد؟پس بعد از این(آیات روشن)،به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟

نکته ها:

* «مَلَکُوتِ» از«مُلْکِ»،به معنای حکومت و مالکیّت است.اینجا به حکومت مطلقه ی خداوند بر هستی اطلاق شده است.

پیام ها:

1-نگاه اندیشمندانه،عمیق و متفکّرانه،ثمربخش و کارگشا می باشد.(توجّه و اندیشه درباره ی باطن هستی و شیوه ی ارتباط آن با آفریدگار،آدمی را به خداوند مرتبط می سازد،چنانکه توحید و نبوّت را باید با عقل و فکر فهمید، نه از روی تقلید). «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ،أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا»

2-توحید،سرچشمه و پشتوانه ی نبوّت است و دقّت در ملکوت هستی،روشن می کند که این نظام رها شده نیست. أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا ... فَبِأَیِّ حَدِیثٍ

3-بیشتر بدبختی ها به خاطر غفلت از یاد مرگ است. «عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» (یاد مرگ،در کاستن از لجاجت،مؤثّر است و مردم را به استفاده ازفرصت و به ایمان آوردن پیش از فرا رسیدن مرگ،فرا می خواند)

4-آفرینش هیچ ذرّه ای،بی هدف نیست. «مِنْ شَیْءٍ»

5-قرآن و آیات الهی،بهترین کتاب و سخن است و هیچ عذری برای نپذیرفتن آنها نیست. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ»

6-کسی که به قرآن و معارف آن ایمان نیاورد،دیگر به هیچ سخن هدایت بخشی ایمان نمی آورد. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ»

مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ«186»

هرکه را خداوند(به خاطر فسق و اعمالش)گمراه کند،برای او هیچ هدایتگری نیست،و آنان را در سرکشی و طغیانشان رها می کند تا سرگردان شوند.

پیام ها:

1-سزای کسانی که به هشدارهای انبیا گوش نمی دهند و به گفته های آنان نمی اندیشند،این است که گرفتار قهر الهی شده و به حال خود رها شوند.

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ... وَ یَذَرُهُمْ

2-اضلال،کار خداست ولی زمینه ساز آن،نیّت و عمل خود انسان است که سبب می شود قلب او زنگ بگیرد و هدایت الهی را نپذیرد. «یُضْلِلِ اللّهُ» آیات دیگری نیز این حقیقت را بیان می کند،از جمله: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ»[94]و «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[95]

3-طغیان و سرکشی مردم اجباری نیست و گمراهی انسان ها،نتیجه ی انتخاب خود آنان است. «طُغْیانِهِمْ» (انسان،از ابتدا بد آفریده نشده است)

4-طاغوت ها،سرگردانند. «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»

5-اگر هدایت الهی نباشد،گمراهی و سرگردانی انسان مستمرّ و ادامه دار است. «یَعْمَهُونَ»

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَهِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَهً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ«187»

از تو درباره ی قیامت می پرسند که چه وقت به پا می شود؟بگو:علم آن تنها نزد پروردگار من است،جز او کسی نمی تواند زمان آن را آشکار سازد.(فرا رسیدن قیامت،)در آسمان ها و زمین سنگین است،جز به صورت ناگهانی پیش نمی آید.از تو چنان می پرسند که گویا از(زمان)آن آگاهی کامل داری! بگو:علم آن تنها نزد خداوند است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

* کفّار قریش،گروهی را نزد علمای یهود فرستادند تا مطالب و سؤالات دشواری را فرا گرفته و از پیامبر صلی الله علیه و آله بپرسند و او از عهده ی پاسخگویی بر نیاید و محکوم شود.یکی از آن سؤال ها،تعیین زمان وقوع قیامت بود.[96]

* «السّاعَهِ» ،زمان شروع قیامت است،و«الْقِیامَهِ»،زمان حساب و کتاب،پاداش و جزا می باشد.[97] «مرُسی»،به معنای ثبوت و وقوع است،«جبال راسیات»،یعنی کوه های استوار و محکم.

«حَفِیٌّ» ،به معنای پیگیری و تحقیق است،حفیّ بودن پیامبر صلی الله علیه و آله،یعنی گویا پیامبر فرارسیدن روز قیامت را از خدا پرسیده و تحقیق کرده و می داند.

* سنگینی قیامت در آسمان ها و زمین،شاید به خاطر بهم ریختگی کرات و بی نور شدن خورشید و زیر و رو شدن زمین باشد.و شاید مراد از سنگینی قیامت،سنگینی کیفرها در آن روز باشد.در دعای کمیل می خوانیم:«وهذا ما لاتقوم لها السماوات و الارض» ،آسمان ها و زمین طاقت تحمّل عذاب دوزخ را ندارند.

* از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره ی ظهور و خروج حضرت قائم علیه السلام پرسیدند،حضرت فرمودند:

«مثلهُ مثل الساعه»قیام او مثل برپایی قیامت ناگهانی است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَهً» .این حدیث از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است.[98]

پیام ها:

1-مردم،مکرّر از پیامبر سؤال می کردند و گاهی از زمان وقوع قیامت می پرسیدند. «یَسْئَلُونَکَ» (فعل مضارع نشان دوام و استمرار است)

2-جز خداوند،کسی از زمان برپایی قیامت آگاه نیست. «إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» آری، ندانستن زمان برپایی قیامت،برای آماده باش انسان بهتر است.

3-قیامت،قابل پیش بینی نیست و در زمانی که انتظارش نمی رود،ناگهانی رخ خواهد داد. «بَغْتَهً» ( «بَغْتَهً» در موردی بکار می رود که انسان حتّی احتمال و حدس آن را نیز در ذهن خود نداشته باشد)

4-قیامت بسیار گران وسنگین است،حتّی بر آسمان ها و زمین،تا چه رسد به انسان ها. «ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

5-در مورد آنچه نمی دانیم،از گفتنِ«نمی دانم»نهراسیم.در این آیه پیامبر دوبار فرمان یافته که بگوید: قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی ... قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ و در جای دیگر نیز می فرماید:سرنوشت خود و شما را نمی دانم. «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ» [99]

6-ندانستن خصوصیّات و جزئیّات قیامت،ضرری به اصل نبوّت ومعاد نمی زند.

هیچ کس از زمان و مکان مرگ خود آگاه نیست،ولی این دلیل انکار اصل مرگ نمی شود. «إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی»

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«188»

بگو:من مالک هیچ سود و زیانی برای خودم نیستم،مگر آنچه را خدا بخواهد(و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم،مگر هر چه خدا بخواهد)و اگر غیب می دانستم،منافع زیادی برای خودم فراهم می کردم وهرگز به من زیانی نمی رسید.من جز هشداردهنده و بشارت دهنده برای گروهی که ایمان می آورند نیستم.

نکته ها:

* در قرآن و روایات،مطالبی بیان شده است که نشان می دهد انبیا و اولیای الهی علم غیب داشته اند،همچنین آیات و روایاتی نظیر همین آیه به چشم می خورد که نشانگر آن است که آنان علم غیب ندارند! جمع میان این دو دسته آیات و روایات به چند صورت است:

الف:آنجا که می فرماید:علم غیب نمی دانند،مراد آن است که آن بزرگواران از پیش خود غیب نمی دانند و آنجا که می گوید:غیب می دانند،یعنی با اراده و الهام و وحی خدا می دانند، نظیر آنکه می گوییم:فلان شهر نفت ندارد یا نفت دارد که مراد ما از نداشتن این است که زمین آن نفت خیز نیست،یعنی از خود نفتی ندارد و مراد از داشتن نفت آن است که به وسیله ی لوله و ماشین و کشتی و قطار،نفت به آنجا می رسد.

ب:علم غیب،دو گونه است که انبیا بخش اعظم آن را می دانند،نظیر اخباری که قرآن به نام غیب به پیامبر اسلام وحی فرمود: «تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ»[100]و بخشی ازعلم غیب مخصوص خداوند است و هیچ کس از آن اطّلاعی ندارد،نظیر علم به زمان برپایی قیامت.پس آنجا که نمی دانند یعنی بخش مخصوص به خداوند را نمی دانند و آنجا که می دانند،یعنی بخشی دیگر را می دانند.

ج:مخاطبان آن بزرگواران متفاوت بودند؛بعضی اهل غلوّ و مبالغه بودند که پیامبران و ائمّه اطهار علیهم السلام به آنان می فرمودند:ما غیب نمی دانیم تا درباره ی آنان مبالغه نکنند.و بعضی در معرفت آن بزرگواران ناقص بودند که پیامبر و امام،برای رشد آنان،گوشه ای از علم غیب خود را عرضه می کردند.

د:مراد از نداشتن علم غیب،نداشتن حضور ذهنی است.ولی به فرموده ی روایات برای امامان معصوم عمودی از نور است که با مراجعه به آن از همه چیز آگاهی پیدا می کنند.نظیر انسانی که می گوید من شماره ی تلفن فلانی را نمی دانم،ولی دفترچه راهنمایی دارد که می تواند با مراجعه به آن همه ی شماره ها را بگوید.

ه:آگاهی از غیب،همه جا نشانه ی کمال نیست،بلکه گاهی نقص است.مثلاً شبی که حضرت علی علیه السلام در جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابیدند،اگر علم داشتند که مورد خطر قرار نمی گیرند، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد،زیرا در این صورت،همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند.در اینجا کمال به ندانستن است.

و:خدا علم غیبی را که توقّع سود و زیان در آن است،به آنان مرحمت نمی کند.نظیر همین آیه ی مورد بحث،ولی در مواردی که هدف از علم غیب،ارشاد و هدایت مردم باشد،خداوند آنان را آگاه می سازد،همان گونه که عیسی علیه السلام به یاران خود فرمود:من می توانم بگویم که شما مردم در خانه ی خود نیز چه چیزی را ذخیره کرده اید. «وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»[101]

* بعضی مفسران گفته اند که اهل مکّه به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:اگر با خدا ارتباط داری،چرا از گرانی و ارزانی اجناس در آینده با خبر نمی شوی تا بتوانی سود و منفعتی بدست آوری وآنچه به زیان شماست،کنار بگذاری،که آیات فوق نازل شد.[102]

پیام ها:

1-هر که ایمانش بیشتر باشد،نسبت به تکلیف و خواست الهی بیشتر تسلیم است و بیشتر احساس عجز می کند. لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ...

2-همه ی سود و زیان ها را به اراده و خواست خدا بدانیم. «إِلاّ ما شاءَ اللّهُ»

3-پیامبر از پیش خود و برای زندگی شخصی خویش،غیب نمی داند.اخبار غیبی به عنوان پیامبر بودن به او داده شده،آن هم از سوی خدا. لَوْ کُنْتُ ...

4-زمان برپایی قیامت،از امور غیبی است. یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَهِ ... وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ

5-شناخت آینده،زمینه ساز رفاه و آسایش،و جهل به آن،زمینه ساز زیان و مشکلات است. لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ ...

6-زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مانند مردم دیگر،آمیخته با رنج و سختی بود. «وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ»

7-پیامبر صلی الله علیه و آله مژده رسان و بیم دهنده ی همه ی بشر است،امّا تنها مؤمنانند که تحت تأثیر قرار می گیرند. «نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرِینَ«189»

او خدایی است که شما را از یک نفس(جان)آفرید و همسرش را از(نوع)او قرار داد تا بدان آرام گیرد.پس چون با او بیامیخت،باری سبک بر گرفت (و باردار شد)و(مدّتی)با آن سر کرد،چون زن سنگین شد،آن دو(زن و شوهر)از خداوند، پروردگارشان، درخواست کرده(و گفتند:)که اگر فرزند شایسته ای به ما بدهی،قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود.

پیام ها:

1-گوهر وجودی زن و مرد یکی است. «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها»

2-ازدواج و همسر،عامل آرامش روح و زندگی است وناآرامی های روانی را برطرف می کند. «لِیَسْکُنَ إِلَیْها»

3-اساس زندگی بر انس و الفت است،نه اختلاف و شقاق. «لِیَسْکُنَ إِلَیْها»

4-مسائل جنسی را با کنایه بیان کنیم. «تَغَشّاها»

5-آمیزش زن و شوهر باید در پنهانی باشد. «تَغَشّاها»

6-رشد جنین،تدریجی است،تا زن آمادگی داشته باشد. «خَفِیفاً، أَثْقَلَتْ»

7-تا بار انسان سنگین نشود،متوجّه مسئولیّت خود نمی شود. «فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا»

مشکلات،وسیله ی توجّه به خدا و پیدایش حالت روحی و معنوی و آماده نمودن دل و وجدان انسان است.مانند زنان باردار که چون از تقدیر الهی بی خبرند دائم در اضطراب به سر می برند و پذیرای هرگونه موعظه و راهنمایی می باشند.

8-پدر و مادر در سرنوشت فرزند،احساس مسئولیّت می کنند. «دَعَوَا»

9-انسان فطرتاً میل به بقای نسل و فرزند دارد. «آتَیْتَنا»

10-فرزند را از خدا بدانیم،نه از وسائل دیگر یا خودمان. «آتَیْتَنا»

11-آمیزش جنسی تنها برای لذّت و شهوت نیست،بلکه برای بقا و دوام نسل صالح است. «صالِحاً»

12-انسان فطرتاً به دنبال صلاح و اصلاح است،نه بی تفاوتی وفساد. «آتَیْتَنا صالِحاً» و نفرمود:«آتیتنا ولداً».

13-برای صلاح و تربیت صحیح فرزند،باید پیش از تولّد او اقدام کرد و از خدا استمداد جست. «فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً»

فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ«190»

پس چون(خداوند)به آن دو،فرزندی صالح داد،آنان در آنچه به ایشان عطا نمود،برای خدا شریکانی قرار دادند،ولی خداوند از آنچه که آنان شریک او قرار می دهند،برتر است.

أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ«191»

آیا چیزهایی را شریک خدا قرار می دهند که چیزی نمی آفرینند و خودشان نیز مخلوقند؟!

پیام ها:

1-فرزند،هم مربوط به پدر و هم مربوط به مادر،هر دو است. «آتاهُما»

2-خداوند،فرزندِ شایسته و صالح می دهد،این ماییم که سبب انحراف فرزندان می شویم. «آتاهُما صالِحاً»

3-انسان ها در تنگناها متعهّد می شوند، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرِینَ» ،امّا در حال گشایش،بی وفایند. «جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ»

4-فرزند،موهبتی الهی است،پدر و مادر نباید،برای خود یا دیگران،در شکل و قیافه و یا سلامت فرزند نقش استقلالی قائل شوند که آن نوعی شرک است.

«جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ»

5-نخستین شرط معبود،قدرت بر آفرینش است.در دنیای علم و صنعت،هنوز میلیون ها نفر بت پرستند. «أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ»

وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ«192»

و(این معبودها)قدرت یاری آنان را ندارند و حتّی خودشان را هم نمی توانند حمایت کنند.

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ«193»

و اگر معبودها را به هدایت فرا خوانید،از شما پیروی نمی کنند،بر شما یکسان است که آنها را دعوت کنید یا ساکت باشید!

نکته ها:

* ممکن است معنای «تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی» این باشد که اگر از آنان بخواهید شما را راهنمایی کنند،اجابت نمی کنند.به هرحال گرچه سخن در مورد بت های بی جان است،امّا در آیه جمع ذوی العقول بیان شده تا از این پندار باطل مشرکان که آنها را عاقل، بلکه فوق عقل می دانستند و می پرستیدند و از آنها طلب استمداد می کردند، پرده بردارد.

* قرآن،بارها با تعبیرات گوناگونی همچون: «لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً» و «لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً» [103]،ما را از توجّه استقلالی به توان و قدرتِ اشیا یا افراد،نهی کرده است.

پیام ها:

1-چیزهایی که نه توان یاری رسانی دارند و نه می توانند از خود دفاع کنند، شایسته ی پرستش نیستند. وَ لا یَسْتَطِیعُونَ ...

2-حتّی پرستش انسان های دیگر،توجیه ندارد تا چه رسد به اشیا و موجوداتِ کمتر از انسان که توانایی هیچ گونه راهنمایی و حمایتی را ندارند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ»

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«194»

همانا کسانی را که به جای خدا می خوانید(و می پرستید)،بندگانی (آفریده هایی) همچون خود شمایند.پس اگر راست می گویید،آنان را بخوانید،تا آنان جوابتان را بدهند.

نکته ها:

* ممکن است مراد از«عباد»،انسان هایی باشند که به عنوان خدا مطرح شده بودند،مثل حضرت عیسی علیه السلام،یا فرشتگان و ممکن است مراد،همان بت هایی باشد که بت پرستان آنها را«اله»می پندارند.و اگر به معنای مخلوقات باشد،شامل هرچیزی که به جای خدا پرستش شود،می شود.

پیام ها:

1-پرستش،دلیل می خواهد و معبود باید برتر و بالاتر از عابد باشد،پرستیدن مخلوقات یا انسان هایی مثل خودمان،نه دلیلی دارد و نه امتیازی. «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ» علامه اقبال لاهوری در می گوید:

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد

گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از خوی غلامی زسگان پست تر است

من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

2-معبودی شایسته ی پرستش است که نیازهای بنده و مخلوق را برطرف کرده، او را رشد دهد،و بین او و معبود روابط دو طرفه باشد. «فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ»

3-عدم پاسخگویی معبودها به حوائج شما،نشانه ی عجز و بی عرضگی و دروغین بودن آنهاست. «فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ«195»

آیا آنان(معبودها)،پاهایی دارند که با آن راه بروند،یا دست هایی دارند که با آن قدرت نمایی کنند،یا چشم هایی دارند که با آنها ببینند،یا گوشهایی دارند که با آنها بشنوند؟(ای پیامبر!)بگو:شریک های(خیالی)خودتان را بخوانید و علیه من نقشه بکشید و هیچ مهلت هم به من ندهید!(تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست).

نکته ها:

* «یَبْطِشُونَ» از«بطش»،به معنای گرفتنِ با قدرت و با صولت است.

* این آیه،توبیخ کسانی است که برای خدا شریکانی قرار می دهند که از خودشان عاجزترند، چون خودشان قدرت راه رفتن،دیدن،شنیدن و...دارند،ولی آن مجسّمه های بی روح، حتّی این قدرت را هم ندارند و اگر از آنها خواسته شود که کاری انجام دهند،هیچ قدرتی ندارند وناتوانند،پس چرا همچنان آنان را می پرستند؟

پیام ها:

1-رهبر الهی باید قدرت و جرأت تحدّی و دعوت به مباهله را داشته باشد و ادّعا کند که قدرت های باطل،هر طرحی که دارند،اعمال کنند،تا عجز آنها ثابت شود. قُلِ ادْعُوا ...

2-دست و پا دارها،قدرت بر یاری مشرکان ندارند،تا چه رسد به شریک های بی دست و پایی که در حدّ و اندازه خودتان هم نیستند. أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها ...

3-مشرکان زیر بار اطاعت پیامبر نمی روند،چون می گویند:بشری مثل خود ماست.ولی زیر بار پرستش بت هایی می روند که از خودشان هم عاجزترند.

قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ...

4-شیوه ی احتجاج و طرح سؤال همراه با انتقاد،توبیخ،تحدّی و مبارزه طلبی،از بهترین شیوه های تبلیغی و تربیتی است.(با توجّه به این آیه و آیات قبل)

إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ«196»

همانا ولیّ و سرپرست من،خدایی است که این کتاب آسمانی را نازل کرده است و او همه ی صالحان را سرپرستی(و هدایت)می کند.

نکته ها:

* در آیات قبل،ناتوانی معبودهای باطل بیان شد.این آیه به معرّفی خداوند می پردازد.

* صالح بودن،از جایگاه والایی نزد خداوند برخوردار است،تمام انبیا از صالحان بوده اند، «کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ»[104]و آرزوی ملحق شدن به آنان را داشته اند،چنانکه حضرت یوسف فرمود: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»[105]و ما نیز در پایان هر نماز،به آنان سلام می فرستیم.«السلام علینا و علی عباداللّه الصالحین»

پیام ها:

1-خداوند به واسطه ی قرآن،پیامبر را یاری و بیمه کرد. «إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ»

2-توجّه صالحان به سرپرستی خداوند،سبب مقاومت و نهراسیدن آنان است.

ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ ...

3-رابطه ی خداوند با انسان مؤمن،بسیار نزدیک است.«ولیّ»(کلمه ی«ولیّ»،در اصل به معنای دنباله ی هم و پشتِ سر هم بودن است.)

4-نزول کتاب آسمانی،پرتوی از ولایت الهی است. وَلِیِّیَ ... نَزَّلَ

5-معبود واقعی کسی است که هم برنامه مشخّصی می دهد، «نَزَّلَ الْکِتابَ» هم در اجرا، رهروان را سرپرستی می کند. «یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ» (صدور قانون باید همراه با حمایت از مجریان صالح و شایسته باشد)

6-نترسید! زیرا خداوند ولیّ صالحان است و وعده ی یاری داده. إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ ...

یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ

7-مشکلات انسان،یا از نداشتن برنامه است و یا از نداشتن سرپرست،و مؤمن هیچ یک از این دو مشکل را ندارد. نَزَّلَ الْکِتابَ ... یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ

8-ولایت الهی نسبت به اولیای صالح همیشگی و عمومی است. «یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ» و کافر،از مدار حمایت ها و امدادهای الهی محروم است. «وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ»[106]

9-مؤمنان صالح ونیکوکار،در بن بست قرار نمی گیرند. «یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ» در آیه ی دیگر نیز آمده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»[107]خداوند سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاریکی ها نجات می دهد.

10-شایسته سالاری،شیوه ی مورد تأیید قرآن است. «یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»

وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ«197»

(بت ها)و کسانی که به جای خدا می خوانید(و می پرستید)،نه می توانند شما را یاری نمایند و نه خود را یاری می کنند.

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ«198»

و اگر آنان(بت پرستان یا بت ها)را به هدایت فراخوانی،نمی شنوند و می بینی که آنان به تو نگاه می کنند،و حال آنکه نمی بینند(گویا به تو می نگرند،ولی نگاهشان خالی از هرگونه شعور و دقّت است).

نکته ها:

* از مجموع آیات گذشته استفاده می شود که معبود و ربّ،باید:

الف:خالق و مالک باشد. «أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ»

ب:ناصر و یاور باشد. «لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ»

ج:به خواسته ها و دعاها ترتیب اثر دهد. سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ ...

د:توانگر و قدرتمند باشد. أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها ...

ه:شنوا و بینا باشد. «أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها ،أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها»

و:قدرت خنثی کردن مکر دشمن را داشته باشد. «ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ»

ز:کتاب و قانون عرضه کند. «نَزَّلَ الْکِتابَ»

ح:خوبان و شایستگان را حمایت کند. «یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»

پیام ها:

1-هدف بت پرستان،یاری جستن از بت هاست که قرآن آن را رد می کند. «وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ»

2-بت ها و معبودها،حدّاقل باید خودشان از حوادث مصون باشند که نیستند. «وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ»

3-معبودهای فاقد شعور واراده وقدرت،شایسته ی پرستش نیستند.

«لا یَسْتَطِیعُونَ،لا یَسْمَعُوا،لا یُبْصِرُونَ»

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ«199»

عفو و میانه روی را پیشه کن(عذر مردم را بپذیر و بر آنان آسان بگیر)،و به کارهای عقل پسند و نیکو فرمان بده،و از جاهلان اعراض کن.

نکته ها:

* با آنکه برای کلمه ی«عفو»،چندین معنا بیان شده است:حدّ وسط و میانه،قبول عذر خطاکار و بخشودن او،آسان گرفتن کارها،ولی ظاهراً در این آیه،معنای اوّل مراد است.

* «خُذِ الْعَفْوَ» ،به معنای عفو را در اختیار و کنترل خود داشتن و به جا استفاده کردن آن است،لذا در بعضی موارد باید قاطعانه برخورد کرد، «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللّهِ»[108]چنانکه «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» به معنای آزاد و رها کردن جاهلان و دشمنان نیست،بلکه مراد با آنان نبودن و میل به آنان نداشتن است،امّا گاهی موعظه،تذکّر و حتّی برخورد با آنان لازم است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ»[109]

* این آیه با تمام سادگی و فشردگی،همه ی اصول اخلاقی را در بر دارد.هم اخلاق فردی «عفو»،هم اخلاق اجتماعی «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» ،هم با دوست«عفو»،هم با دشمن «أَعْرِضْ» ،هم زبانی «وَ أْمُرْ» ،هم عملی «أَعْرِضْ» ،هم مثبت «خُذِ» ،هم منفی «أَعْرِضْ» ،هم برای رهبر،هم برای امّت،هم برای آن زمان و هم برای این زمان.چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند:در قرآن آیه ای جامع تر از این آیه در مکارم الاخلاق نیست.[110]

شکّی نیست که عفو،در مسائل شخصی است،نه در حقّ النّاس و بیت المال.

* وقتی این آیه نازل شد،پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل توضیح و شیوه ی عمل به این آیه را درخواست کرد.جبرئیل پیام آورد:«تَعفُو عمّن ظلمک و تُعطی مَن حَرمک و تَصِل مَن قطعک»، [111]از کسی که به تو ظلم کرده در گذر،به کسی که تو را محروم کرده عطا کن و با کسی که با تو قطع رابطه کرده است،ارتباط برقرار کن.

* سراسر این سوره،با تعبیرهای گوناگون دعوت به اعتدال است.اعتدال در حقوق(آیه ی 29)،در مصرف(آیه ی 31)،در زینت(آیه ی 32)،در عبادت(آیه ی 56)،در خانه سازی (آیه ی 74)،در اقتصاد(آیه ی 85)و نسبت به شیوه ی اجرای حقّ و عدالت در امّت حضرت موسی علیه السلام و امّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله در آیات 157 و181 نکات ارزشمندی آمده است.

پیام ها:

1-همواره باید راه میانه واعتدال را پیشه کرد. «خُذِ الْعَفْوَ»

2-خوب بودن تنها کافی نیست،باید در جامعه خوبی ها را ترویج و سفارش کرد.

«وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»

3-تنها پیامبر مخاطب آیه نیست،بلکه هر مسلمان و هر مبلّغ ومصلح اجتماعی باید با لجوجان و جاهلان یاوه گو،برخوردی اعراض آمیز داشته باشد و در برابر توهین و تهمت ها چشم پوشی و صبر کند،نه آنکه درگیر و گلاویز شود.

وَ أَعْرِضْ ...

4-هم باید به معروف امر کرد و هم شیوه ی امر کردن،باید معروف و پسندیده باشد. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»

5-مراد از جاهلان،نابخردان است،نه بی سوادان. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» در فرهنگ قرآن و و روایات،معمولاً جهل در برابر عقل است.

6-در شیوه ی اعراض و گذشت،نباید به خواسته و گفته ی جاهلان که بر خلاف مصلحت است توجّه کنیم،بلکه باید محکم و استوار ایستاد. «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»

وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ«200»

و اگر از طرف شیطان(و شیطان صفتان)کمترین وسوسه و تحریک و سوءنیّتی به تو رسید،پس به خداوند پناه آور که قطعاً او شنوا و داناست.

نکته ها:

* «نَزْغٌ»،به معنای ورود در کاری به قصد افساد و تحریک است.

* در این سوره،از آیه ی 16 تا 27 داستان وسوسه کردن شیطان نسبت به حضرت آدم آمده است،در اواخر سوره هم نسبت به وسوسه های شیطان هشدار می دهد.

* در آیه ی قبل،دعوت به اعراض از جاهلان بود.پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید:«با وجود خشم،چگونه می توان تحمّل کرد؟این آیه نازل شد». [112]البتّه پناه بردن،تنها با گفتن

کلمه ی«اعوذ باللّه»نیست،بلکه یک پیوند و ارتباط روحی برقرار کردن و توکّل کردن و خود را به خدا سپردن است.

* گرچه همه ی انبیا معصومند،ولی شیاطین حتّی از دست اندازی و وسوسه ی آنان هم در نمی گذرند.چنانکه این آیه می فرماید: «وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ» یاآیه ی «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ[113]که نشان دهنده ی مخالفان انبیا است.امّا ارزش کار انبیا در همین است که با وجود غرائز بشری و وسوسه های شیطانی،انسان هایی صالح و با تقوا،دور از گناهند.

در حقیقت شیطان،با وسوسه های خود،قصد گمراه کردن تمام انسان ها را دارد،ولی در برابر مخلصین شکست می خورد. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[114]

پیام ها:

1-فرض گناه و وسوسه،دلالت بر وقوع آن ندارد،تنها هشدار است.( «إِمّا» ،در قالب شرط است،نه تحقّق.نظیر آیه ی «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[115]اگر شرک ورزی، عملت تباه می شود و شرط،دلیل بر وقوع نیست.)

2-وسوسه ی شیطان،حتمی است. «یَنْزَغَنَّکَ» (با نون تأکید آمده است)

3-وسوسه ی شیطان،دائمی است. «یَنْزَغَنَّکَ» (فعل مضارع،نشانه استمرار است)

4-حتّی از کوچک ترین وسوسه ی شیطان نیز نباید غافل شد و باید به خدا پناه برد و خود را تحت پوشش او قرار داد.«نَزْغٌ»

5-پیامبران معصومند و یکی از راه های عصمتشان،استمداد و توجّه و پناه بردن به خداست. «فَاسْتَعِذْ»

6-استعاذه واستمداد از خدا،بهترین درمان وسوسه های شیطانی است. «فَاسْتَعِذْ»

7-انبیا هم نیاز به استعاذه و پناه جویی به خدا را دارند. «فَاسْتَعِذْ»

8-هنگام خطر،توجّه و هوشیاری ویژه لازم است. «فَاسْتَعِذْ»

9-چون وسوسه های شیطانی متفاوت است،استعاذه هم باید به«اللّه»باشد که جامع همه ی صفات نیک و کمالات است.(فرمود:«باللّه»،و نفرمود:

«بالغنی»،یا«بالعلیم»و...).

10-باید به خدایی پناه برد که شنوا و داناست و به هر راز و رمزی آگاه است،نه به بت ها و خرافات و... «إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ«201»

همانا کسانی که تقوا پیشه کرده اند،هرگاه وسوسه های)شیطانی به آنان نزدیک شود،متوجّه می شوند(وخدا را یاد می کنند)،آنگاه بینا می گردند.

وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ«202»

و برادرانشان،(شیطان صفتان گمراه،)آنان را در انحراف می کشند و نگه می دارند و هیچ کوتاهی نمی کنند.

نکته ها:

* کلمه ی«مس»،به معنای اصابت و برخورد کردن همراه با لمس کردن است. «طائِفٌ» ،به معنی طواف کننده است،گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کند تا راهی برای نفوذ بیابد. [116]

* شاید مراد از توجّه در این آیه،تذکّر به شنوایی و بینایی خداوند است که در پایان آیه ی قبل آمده بود،یعنی توجّه می کنند که خدا کار آنها را می بیند و حرفشان را می شنود و این توجّه به حضور خداوند،سبب ترک گناه می شود.چنانکه امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:

وسوسه گناه به سراغ بنده می آید،او به یاد خداوند می افتد،متذکّر شده و انجام نمی دهد[117]

در برخی روایات،ذکر«لااله الاّ اللّه»برای دفع وسوسه های شیطان توصیه شده است.[118]

* وسوسه ی شیطان،گاهی از دور است، «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ»[119]،گاهی از طریق نفوذ در روح و جان، «فِی صُدُورِ النّاسِ» [120]،گاهی با همنشینی، «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» [121]،گاهی هم از طریق رابطه و تماس. «مَسَّهُمْ»

پیام ها:

1-شیطان،به سراغ انسان های با تقوا و مؤمن هم می رود. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ»

2-شیطان ها برای انحراف،پیوسته در حال گشت و طوافند. «طائِفٌ»

(وسوسه های نفسانی و شیطانی،مثل میکرب همه جا وجود دارند و دنبال ایمان های ضعیفند تا در آنها نفوذ کنند.)

3-گاهی ممکن است علما،مربّیان و مصلحان،مورد تماس های مشکوک برای القای خط انحرافی قرار گیرند که باید هشیار باشند و در مسیر خواسته های دشمن قرار نگیرند و به خدا پناه ببرند. إِذا مَسَّهُمْ ... تَذَکَّرُوا

4-یاد خدا،به انسان بصیرت می دهد و او را از وسوسه ها نگاه می دارد. «تَذَکَّرُوا، مُبْصِرُونَ»

5-متّقی،به خدا توجّه کرده و شیطان شناس و آگاه است. اِتَّقَوْا ... تَذَکَّرُوا

6-گناهکاران و گرفتاران شیطان،کورند و نجات یافتگان از دام های ابلیس، بینایند. «مُبْصِرُونَ»

7-اگر افراد جامعه از نظر اخلاقی،سیاسی،اقتصادی و نظامی،پاک و متّقی باشند،رفت و آمدها وتماس ها با شیطان صفتان کارساز نخواهد بود. «تَذَکَّرُوا، مُبْصِرُونَ»

8-اگر تقوا و تذکّر نباشد،شیطان ها با انسان برادر می شوند و تماس آنها،آسان ومؤثّر می گردد و انسان را به عمق گمراهی می کشانند. «إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»

9-راه انحراف،نهایت و حدّ ندارد. «یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»

10-خداوند،صالحان متّقی را تحت ولایت قرار می دهد،چنانکه در آیات قبل خواندیم، إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ ... وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ ولی بی تقوایان،گرفتار اخوّت شیطانی می شوند. «إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»

11-شیطان ها،پس از به گمراهی کشاندن انسان هایی که برادر آنها شده اند، دست بردار نیست و همچنان آنان را در منجلاب گمراهی فرو می برد. «فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»

12-شیطان صفتان،در انحراف کردن انسانها به کسی رحم نمی کنند و از هیچ کس دست برنمی دارند. «لا یُقْصِرُونَ»

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«203»

و هرگاه آیه ای برای آنان نیاوری(و چند روزی تلاوت وحی قطع شود)،می گویند:

چرا آیه ای برنگزیدی؟بگو:من فقط چیزی را پیروی می کنم که از سوی پروردگارم بر من وحی می شود.این(قرآن)بصیرت هایی از سوی پروردگارتان است و برای کسانی که ایمان آورند،مایه ی هدایت و رحمت است.

نکته ها:

* «اجتباء»از«جبایت»،به معنای جمع کردن آب در حوض است.به حوض نیز«جابیه» می گویند.جمع آوری خراج و مالیات را هم«جبایت»می گویند،سپس به جمع آوری چیزهای گزیده شده،«اجتباء»گفته شده است.

و شاید معنای آیه این باشد؛چرا معجزه ای را که از تو درخواست کردیم،برنگزیدی و معجزه ی دیگری آوردی و طبق سلیقه ی ما عمل نکردی؟!

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اذا أردتُم عیش السعداء و موت الشهداء و النّجاه یوم الحشره والظلّ یوم الحرور و الهدی یوم الضّلاله فادرسوا القرآن فانّه کلام الرّحمن و حرز من الشیطان و رجحان فی المیزان» ،[122] اگر خواهان زندگی سعادتمند و مرگ شهادت گونه و نجات و رهایی از روز گرم و سوزان قیامت می باشید،قرآن بیاموزید،زیرا قرآن،کلام خداوند رحمان است و مایه ی ایمنی از شیطان و سنگینی میزان در قیامت.در روایت دیگری فرمودند: قرآن،کمال دین شماست،هرکس از قرآن رویگردان شود،جایگاهش آتش است.«فیه کمال دینکم ما عَدل احدٌ عن القرآن الاّ الی النّار».[123]

پیام ها:

1-آیات قرآن،معجزه و نشانه ی حقّانیّت رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. «لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ»

2-آیات قرآن،گاهی با فاصله ی زمانی طولانی نازل می شد. «وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ»

3-لازم نیست مُبلّغ،هر روز سخن جدیدی ارائه کند،شاید گاهی سکوت لازم باشد. «لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ»

4-کفّار،آیات قرآن را مطالب برگزیده ی پیامبر می پنداشتند که از این سو و آن سو جمع آوری کرده وبه مردم ارائه می دهد،نه آنکه وحی الهی باشد. «لَوْ لا اجْتَبَیْتَها»

5-کفّار بهانه جو،پیامبر را به خاطر فاصله افتادن در نزول وحی شماتت می کردند. «قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها»

6-رهبر آسمانی نباید تحت تأثیر بهانه گیری ها و تقاضاهای نابجا قرار گیرد،بلکه باید پاسخ بهانه ها را صریح و قاطع بیان کند. قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ...

7-پیامبر،تنها از وحی فرمان می گیرد،نه آنکه مطالبی را از پیش خود برگزیند و ارائه دهد. «إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ»

8-وحی،وسیله ی تربیت پیامبر و امّت است و لازمه ی ربوبیّت. «رَبِّی ،رَبِّکُمْ»

9-هدایت های قرآن،ناب است و ذرّه ای با انحراف مخلوط نیست.(بکار بردن کلمه ی«هُدیً»به جای«هاد»،نشانه ی آن است که قرآن یکپارچه هدایت است)

10-ارشاد و هدایت باید براساس بصیرت باشد. «بَصائِرُ ،هُدیً»

11-قرآن،هم کتاب شناخت و بصیرت فکری است، «بَصائِرُ» هم راهنمای ارشاد و حرکت عملی. «هُدیً» و نتیجه ی پیروی از آن،رحمت و برکت در دو جهان است. «وَ رَحْمَهٌ»

12-گرچه قرآن کتاب هدایت برای عموم است،امّا تنها صاحبان ایمان از این هدایت بهره می برند و کوردلان که از بصیرت و هدایت الهی دورند،خود را از این رحمت محروم می کنند. «هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ«204»

و هرگاه قرآن خوانده شود،به آن گوش دهید و ساکت شوید(تا بشنوید)، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

نکته ها:

* کلمه ی«انصات»،به معنای ساکت شدن،برای گوش دادن است.

* این آیه می گوید:هنگام تلاوت قرآن،از روی ادب سکوت کرده و آیات آن را گوش دهید.

البتّه سکوتِ واجب،تنها در زمانی است که امام جماعت مشغول خواندن حمد و سوره نماز باشد که باید مأمومین ساکت باشند و در بقیّه موارد مستحب و نشانه ی ادب است.اگر فرمان سکوت هم نبود،خرد و ادب اقتضا می کرد که در برابر کلام خالق، سکوت کنیم.

* حضرت علی علیه السلام مشغول نماز خواندن بود که فرد منافقی چندین بار بلندبلند قرآن خواند، در هر بار حضرت سکوت می کردند و سپس نماز را ادامه می دادند[124]

* امام باقر علیه السلام فرمودند:قاریان قرآن سه گروه هستند:گروهی قرآن را وسیله ی کسب و کار و معاش خود دانسته،خود را بر مردم تحمیل می کنند،گروهی تنها قرآن را به زبان دارند و درعمل،احکامش را رعایت نمی کنند و گروهی که قرآن را تلاوت کرده و دوای درد خود می دانند و همواره با آن مأنوسند،خداوند به واسطه ی این افراد عذاب را دفع کرده و به خاطر آنان باران نازل می کند و اینان افرادی نادر هستند.«اعزّ من الکبریت الاحمر».[125]

پیام ها:

1-از سوی هرکس که قرآن تلاوت شود،باید سکوت کرده،به آن گوش بسپاریم.

«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ» ( «قُرِئَ» مجهول آمده است)

2-سکوت و گوش کردن به قرآن،زمینه ی برخورداری از رحمت الهی است.

«لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ«205»

و پروردگارت را از روی خوف وتضرّع،آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،آداب تلاوت قرآن بیان شد و در این آیه،آداب ذکر و دعا بیان شده است و باید با تضرّع و خشوع و بیم و امید همراه باشد.

* کلمه ی«آصال»جمع«اصیل»،به معنای نزدیک غروب و شامگاهان و کلمه ی«غدو» جمع«غدوه»،به طلوع فجر تا طلوع خورشید گفته می شود.

* بعضی گفته اند:مراد از«ذکر»در این آیه،نمازهای واجب پنجگانه است و از ابن عباس نقل شده که بر اساس این آیه،امام جماعت باید در نماز صبح و شب قرائتش با صدای بلند باشد به مقداری که مأمومین بشنوند،نه زیادتر از آن.

پیام ها:

1-پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند،تا چه رسد به دیگران. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ»

2-قرآن،علاوه بر ذکر زبانی،ذکر قلبی و درونی را هم می ستاید. «فِی نَفْسِکَ»

3-یاد خدا وقتی غفلت زدایی می کند که بدون تظاهر و سر وصدا باشد،وگرنه خودش نوعی سرگرمی و غفلت می شود. «تَضَرُّعاً وَ خِیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ»

4-ربوبیّت خداوند دائمی است،پس سزاوار است که یاد او هم پیوسته باشد.

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ

5-آن ذکر و یادی بیمه کننده ی انسان است که عاشقانه و سوزناک و پیوسته و در هر صبح و شام باشد. تَضَرُّعاً ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ

6-در آغاز هر روز و هنگام شروع به کار و تصمیم گیری و در پایان هر روز و هنگام جمع بندی و نتیجه گیری باید به یاد خدا بود. «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»

7-آنان که هر صبح و شام،خدا را یاد نمی کنند،از غافلانند. وَ اذْکُرْ ... وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ

إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ«206»

همانا کسانی که مقرّبان درگاه پروردگارت هستند،از پرستش او سر باز نمی زنند،او را تسبیح می گویند و برای او سجده می کنند.

نکته ها:

* «الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ» ،یعنی مقرّبان درگاه خداوند،هم شامل فرشتگان می شود،هم بندگان وارسته ای که خود را در محضر خدا می بینند.

* هنگام تلاوت و شنیدن آیه ی فوق،سجده مستحبّ است. [126]در مورد پانزده آیه ی قرآن سجده وارد شده است.چهار مورد واجب آن عبارتست از:آیه ی 15 سوره ی سجده،37 فصّلت،62 نجم و 19 علق و در یازده آیه سجده مستحب است،آیات 206 اعراف،15 رعد، 48نحل،107 اسراء،58 مریم،18 و 77 حج،60 فرقان،25 نمل،24 ص و 21 انشقاق.

پیام ها:

1-با عبادت،خود را همرنگ و هماهنگ فرشتگان سازیم. وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ...

2-مستکبر،به مقام قرب الهی نمی رسد، «الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ» و مقرّبان الهی،متواضع و فروتن بوده و تکبّر نمی ورزند.

3-ذکر خدا،نمونه ی روشن عبادت است. وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ

4-غفلت از خداوند،بر اثر خودبزرگ بینی و استکبار است. «لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ»

5-راه قرب به خداوند،فروتنی،عبادت و سجده ی خالصانه است. عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ ... وَ لَهُ یَسْجُدُونَ

6-سجده،اختصاص به خداوند دارد و مقرّبان این را باور دارند. «لَهُ یَسْجُدُونَ» (مقدّم شدن «لَهُ» بر «یَسْجُدُونَ» ،نشانه ی اختصاص است)

7-به عبادت خود مغرور نشویم،چون خداوند فرشتگانی دارد که پیوسته در حال عبادت اند. إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ... .یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ

8-باید روحیّه ی استکبار را کنار گذاشت،سپس خدا را تسبیح گفت و به سجده افتاد. «لا یَسْتَکْبِرُونَ ،یُسَبِّحُونَهُ ،یَسْجُدُونَ»

«الحمدلِلّه رَبِ ّ العالمین»


[1] - تفسیر نورالثقلین

[2] - تفسیر نورالثقلین

[3] - تفسیر اثنی عشری

[4] - تفاسیر مجمع البیان و نمونه

[5] - تفسیر نمونه

[6] - تفسیر نمونه،نقل از فتوح البلدان بلاذری،ص 459

[7] - از جمله:تورات،سِفر تکوین،فصل 17،آیه 18؛سِفر پیدایش،باب 49،آیه 10 وانجیل یوحنّا،باب 14،آیه 15 و باب 15،آیه 26.

[8] - تفسیر فرقان

[9] - تفسیر مجمع البیان

[10] - سبأ،28

[11] - انعام،19

[12] - فرقان،1

[13] - تفسیر نمونه

[14] - تفاسیر صافی و نمونه

[15] - تفسیر اثنی عشری

[16] - .اعراف،181

[17] - تفسیر اثنی عشری

[18] - تفسیر نورالثقلین

[19] - تفاسیر نورالثقلین و عیّاشی

[20] - الغدیر و اثبات الهداه،ج1،ص433

[21] - تفسیر اثنی عشری

[22] - تفسیر کاشف

[23] - تفسیر نمونه

[24] - تفسیر کنزالدقائق

[25] - تفاسیر فرقان و درّالمنثور

[26] - بقره،65

[27] - توبه،37

[28] - تفسیر راهنما

[29] - نهج البلاغه،خطبه 156

[30] - جالب اینکه این سطرها را در هفته امر به معروف ودهه ی عاشورا می نویسم که امام حسین علیه السلام فلسفه ی قیام خود را عمل نکردن جامعه به حقّ و نهی از منکر نکردن می داند.

[31] - فصّلت،33

[32] - صافّات،13.

[33] - آل عمران،112

[34] - بقره،61

[35] - آل عمران،21

[36] - نهج البلاغه،نامه 45

[37] - تفسیر نمونه

[38] - تفسیر مجمع البیان

[39] - نهج البلاغه،خطبه 25 و 70

[40] - تفسیر نمونه

[41] - تفسیر نمونه

[42] - تفسیر نورالثقلین و کافی،ج1،ص43

[43] - تفسیر فرقان؛بحار،ج1،ص218

[44] - تفسیر اثنی عشری

[45] - جمعه،5

[46] - تفسیر اثنی عشری؛التهذیب،ج2،ص237

[47] - تفسیر فرقان؛کافی،ج3،ص270

[48] - تفسیر عیّاشی و محاسن برقی،ج1،ص261

[49] - تفسیر نمونه

[50] - کافی،ج2،ص13

[51] - تفسیر نورالثقلین

[52] - تفسیر درّالمنثور

[53] - تفسیر برهان ونورالثقلین،پیام قرآن،ج 3،ص117

[54] - برای اطلاع از اقوال و نظرات مختلف،به کتاب های«پیام قرآن»،از آیت اللّه مکارم شیرازی و«منشور جاوید»،آیت اللّه سبحانی و تفسیر اطیب البیان مراجعه کنید

[55] - تفسیر نمونه

[56] - تفاسیر نورالثقلین و کنزالدقائق

[57] - تفسیر نورالثقلین

[58] - تورات،سِفر اعداد،باب 22

[59] - بحار،ج2،ص37

[60] - هود،120

[61] - یوسف،111

[62] - ذاریات،56

[63] - نهج البلاغه،کلمات قصار 132

[64] - فرقان،44

[65] - مُلک،10

[66] - تفسیر اثنی عشری؛بحار،ج3،ص6

[67] - تفاسیر المیزان و نمونه

[68] - تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین؛توحید صدوق

[69] - نساء،122

[70] - تفسیر کبیرفخررازی

[71] - تفسیر نورالثقلین؛کافی،ج1،ص 143.

[72] - تفسیر اثنی عشری

[73] - اسراء،110؛طه،8؛حشر،24 و این آیه

[74] - تفسیر فرقان

[75] - بحار،ج91،ص 5

[76] - تفسیر نمونه

[77] - تفسیر فرقان

[78] - توبه،31

[79] - اعلی،1

[80] - آشنایی با قرآن،ص14

[81] - تفسیر مجمع البیان

[82] - تفسیر نمونه؛کافی،ج1،ص44

[83] - مفردات راغب

[84] - تفسیر نورالثقلین

[85] - تفسیر نمونه

[86] - تفاسیر نمونه و برهان

[87] - آل عمران،178

[88] - مؤمنون،54

[89] - تفسیر نمونه

[90] - تفسیر نورالثقلین.

[91] - تفسیر نمونه

[92] - اصول کافی،ج2،باب استدراج.

[93] - ذاریات،52

[94] - بقره،26

[95] - مطفّفین،14

[96] - تفسیر برهان

[97] - تفسیر مراغی

[98] - تفسیر نورالثقلین

[99] - احقاف،9.

[100] - هود،49

[101] - آل عمران،49

[102] - تفاسیر مجمع البیان و نمونه

[103] - رعد،16

[104] - انعام،85

[105] - یوسف،101

[106] - محمّد،11

[107] - بقره،257

[108] - نور،2

[109] - نساء،63

[110] - تفسیر فرقان

[111] - تفسیر مجمع البیان؛بحار،ج 75،ص114

[112] - تفاسیر نمونه و المنار

[113] - .انعام،112

[114] - ص،82-83

[115] - زمر،65

[116] - تفسیر نمونه

[117] - تفسیر نورالثقلین

[118] - تفسیر اثنی عشری

[119] - طه،120

[120] - ناس،5

[121] - زخرف،36

[122] - .بحار،ج89،ص17

[123] - کافی،ج2،ص600

[124] - تفسیر نمونه

[125] - کافی،ج2،ص627

[126] - تفسیر نمونه


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -