ولادت
محمد حکیم هیدجی از بزرگان فلسفه و از حکماء و از عرفای نامدار ایران است. او در هیدج از توابع زنجان در سال ۱۲۷۰ هجری قمری به دنیا آمد.
تحصیلات و اساتید
حکیم هیدجی در حوزه هیدج و قزوین تحصیل کرد. او مدتی در مدرسه معصومیه درس خواند و بعد به قزوین و تهران رفت سپس برای ادامه تحصیلات به عتبات رفت و نزد میرزای شیرازی به کسب فیض پرداخت سپس به تهران بازگشت و تا آخر عمر در مدرسه منیریه تهران اقامت گزیده و تدریس می نمود [۱]حکیم هیدجی جامع علوم معقول و معلوم بوده است. او فقه و اصول را نزد مرحوم آشتیانی خواندهاست.
آثار
از آثار او می توان به شرح منظومه سبزواری،رساله دخانیه، دانشنامه،کشکول هیدجی،دیوان فارسی و دیوان ترکی او اشاره نمود.دیوان ترکی وی مشهورتر است و بارها در تبریز و زنجان به چاپ رسیده است[۲] در اشعار ترکی اش ابتدا مغنی تخلص می نمود و سپس تخلص خود را به هیدجی تغییر دارده است. اکثر اشعارش در موضوعات عرفانی و اخلاقی و گاهی اجتماعی میباشند.احمد کسروی میگوید زمانی که در عدلیه زنجان بوده(احتمالا در سال 1302)،اشعار ترکی وی در یادها و زبانها می بود،و آنها را گرد آورده است[۳]
ورود به عرفان
علامه طهرانی درباره چگونگی ورود وی به عرفان در کتاب معاد شناسی می نویسد :«ميگويند مرحوم هيدجي منكر مرگ اختياري بوده است و خلع و لبس اختياري را محال ميدانسته، و اين درجه و كمال را براي مردم ممتنع ميپنداشته است، و در بحث با شاگردان خود جدّاً انكار مينموده و ردّ ميكرده است. يك شب در حجرۀ خود بعد از بجا آوردن فريضۀ عشاء رو به قبله مشغول تعقيب بوده است كه ناگهان پيرمردي دهاتي وارد شده، سلام كرد و عصايش را در گوشهاي نهاد و گفت: جناب آخوند! تو چكار داري به اين كارها ؟ هيدجي گفت: چه كارها ؟ پيرمرد گفت: مرگ اختياري و انكار آن؛ اين حرفها به شما چه مربوط است ؟ هيدجي گفت: اين وظيفۀ ماست، بحث و نقد و تحليل كار ماست. درس ميدهيم، مطالعات داريم، روي اين كارها زحمت كشيدهايم؛ سر خود نميگوئيم! پيرمرد گفت: مرگ اختياري را قبول نداري ؟! هيدجي گفت: نه. پيرمرد در مقابل ديدگان او پاي خود را به قبله كشيده و به پشت خوابيد و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ'جِعُونَ و از دنيا رحلت كرد، و گوئي هزار سال است كه مرده است. حكيم هيدجي مضطرب شد. خدايا اين بلا بود كه امشب بر ما وارد شد؟ حكومت ما را چه ميكند ؟ ميگويند مردي را در حجره
برديد، غريب بود و او را كشتيد و سمّ داديد يا خفه كرديد. بيخودانه دويدم و طلاّب را خبر كردم، آنها به حجره آمدند و همه متحيّر و از اين حادثه نگران شدند. بالاخره بنا شد خادم مدرسه تابوتي بياورد و شبانه او را به فضاي شبستان مدرسه ببرند تا فردا براي تجهيزات او و استشهادات آماده شويم، كه ناگاه پيرمرد از جا برخاست و نشست و گفت: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، و سپس رو به هيدجي كرده و لبخندي زد و گفت: حالا باور كردي ؟ هيدجي گفت: آري باور كردم، به خدا باور كردم؛ امّا تو امشب پدر مرا درآوردي، جان مرا گرفتي! پيرمرد گفت: آقاجان! تنها به درس خواندن نيست؛ عبادت نيمه شب هم لازم دارد، تعبّد هم ميخواهد، چه ميخواهد، چه ميخواهد... فقط تنها بخوانيد و بنويسيد و بگوئيد و بس، مطلب به اين تمام ميشود ؟! از همان شب حكيم هيدجي رويّۀ خود را تغيير ميدهد، نيمي از ساعات خود را براي مطالعه كردن و نوشتن و تدريس كردن قرار ميدهد و نيمي را براي تفكّر و ذكر و عبادت خداي جلّ و عزّ. شبها از بستر خواب پهلو تهي ميكند و خلاصۀ امر به جائي ميرسد كه بايد برسد. دلش به نور خدا منوّر و سِرّش از غير او منزّه، و در هر حال انس و الفت با خداي خود داشته است. و از ديوان شعر فارسي و تركي او ميتوان حالات او را دريافت. حاشيهاي بر شرح منظومۀ سبزواري دارد كه بسيار مفيد است.»[۴]
وفات
وی در سال 1314ه.ش در مدرسه منیریه تهران وفات نمود و بنا به وصیتش جنازه اش به قم منتقل شده و پس از آنکه آیه الله شیخ عبدالکریم بر او نماز خواند،در سمت شمال شرقی بارگاه حضرت معصومه که در آن زمان قبرستان بابلان بود به خاک سپرده شد.قبرستان بابلان امروزه وجود ندارد ظاهرا قبر حکیم در یک مغازه نوارفروشی مذهبی باقی مانده است[۵]
در آخر دیوان حکیم هیدجی که بیانگر حالات عرفانی اوست وصیّتنامهٔ او آورده شده است. او پس از حمد خداوند و شهادت و تقسیم اثاثیّه و کتابهای خود چنین گفته: از رفقا تقاضا دارم وقتی من مُردم عمامهٔ مرا روی عماری نگذارند، های و هوی لازم نیست، و برای مجلس ختم من موی دماغ کسی نشوند زیرا که عمر من در این جهان (مادی) ختم شده و عمل من خاتمه یافته است. دوستان من خوش باشند زیرا من از زندان طبیعت (این جهان مادی) خلاص (میشوم) و به سوی مطلوب خود (خداوند) میروم و عمر جاودان مییابم... دوست داشتم پولی داشتم و به رفقا میدادم که در شب رحلت من مجلس سوری تهیّه کرده و سروری فراهم آورند، زیرا که آن شب، شب وصال (و رسیدن) من (به خداوند) است.... هیدجی عارف هنگام شب وفات خود همهٔ طلاّّب مدرسهٔ منیریّه، را جمع میکند و به آنها نصیحت و اندرز میدهد و به اخلاق اسلامی دعوت مینماید. هیدجی نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق میخواند و بعد از ساعتی در سال ۱۳۱۴ش در تهران در سن 84 سالگی وفات میکند.[۶][۷]
محل دفن
مزار و مدفن حکیم هیدجی در شهر قم و در ابتدای خیابان چهارمردان و در کنار مزار ابن بابویه قمی و قاضی سعید قمی قرار دارد.
پانویس
-
تاریخ ابهر،آقاجان فخیمی،زنجان،نشر زنگان1376 ص247.
-
دیوان حکیم هیدجی،مقدمه و تصحیح م. کریمی،تهران.اندیشه نو،1382صص 8-10
-
زندگانی من،احمد کسروی،بی جا بی تا،ص176
-
-
تاریخ ابهر،آقاجان فخیمی،زنجان،زنگان 1376 صص248-249
-
تهرانی، محمد حسین. کتاب معاد شناسی، جلد اول.
-
سایت اطلاع رسانی تبیان استان زنجان