انهار
انهار
مطالب خواندنی

حكم بلاد كبيره

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سؤال  74 - گفته مىشود كسانى كه قبل از سال 51، ساكن تهران، كه مىگويند از بلاد كبيره است شده‌اند، تهران، وطن آنها محسوب مىشود، و كسانى كه سكونتشان در تهران بعد از تاريخ مذكور باشد همان محدوده محل سكونتشان وطن محسوب است، نه همه تهران، حال بفرمائيد در فرض اول كه همه تهران وطن است، آيا تهران همان تاريخ است يا تهران فعلى؟.

جواب: به نظر اينجانب اگر كسى بلاد كبيره را وطن خود قرار دهد، تمام بلاد، وطن او است، چه قبل از تاريخ مذكور باشد چه بعد از آن، منتهى اگر به مقدار مسافت شرعيه (چهار فرسخ) در بلاد كبيره برود كه برگردد، در اين رفت و برگشت احتياطا بين قصر و تمام جمع كند. و نسبت به روزه، آن روز را روزه گرفته و بعدا قضا نمايد، از جهت اين كه هشت فرسخ را طى كرده است، و چنانچه قبل از ظهر به منزل برسد و مفطرى به عمل نياورده باشد واجب است نيت روزه كند و روزه‌اش صحيح است و قضا ندارد.

سؤال  75 - در رساله‌هاى عمليه راجع به حد ترخص در بلاد معمولى مرقوم است كه از كجا است و در بلاد كبيره از كجا است؟ سؤال اين است كه بلاد كبيره، به چه بلادى مىگويند، معيار كبيره بودن و صغيره بودن چيست؟ اگر معيار عرف است، عرف متفاوت است، اگر معيار اندازه جمعيت و ساكنين آن شهر است جمعيت چه اندازه بايد باشد كه آن شهر جزء بلاد كبيره باشد و چه اندازه بايد باشد كه آن شهر جزء بلاد صغيره باشد و اگر معيار مسافت و مساحت و عرض و طول است چه اندازه مسافت و مساحت و عرض و طول باشد تا جزء بلاد كبيره يا صغيره باشد؟.

جواب: هر جائى را كه همه مىگويند از بلاد كبيره است و در عرف مخالفى ندارد، از بلاد كبيره حساب مىشود و ما بقى را كه شك داريد و نظر عرف در آن مختلف است از بلاد صغيره حساب نمائيد و هيچ يك از موارد مذكوره در سؤال معيار شرعى نمىتواند باشد.
سؤال  76 - اگر شهرى با كه طول آن چهار فرسخ و عرض آن هم چهار فرسخ و اهالى آن شهر براى انجام كارها از اين طرف به آن طرف شهر مىروند و بر مىگردند آيا بر اين رفت و آمد كسى كه متوطن در آن شهر است صدق مسافرت مىكند كه نمازش قصر باشد يا نه؟.

جواب: در فرض مسأله اگر از آخر محلى كه مبدأ حركت او است تا به مقصد، به مقدار مسافت باشد ولو بنحو تلفيق و بين محلات فاصله‌اى باشد، اگر چه به مقدار حد ترخص و طورى باشد كه عرفا رفتن از اين محل به محل ديگر را مسافرت گويند نماز را قصر كند و اگر صدق مسافر، بر او مشكوك است يا اين كه بين محلات فاصله نيست احتياطا جمع نمايد.

سؤال  77 - در شمال غربى تهران، در حدود سه كيلومترى بالاتر از بناهاى اصلى شهر، ساختمان‌هائى مجزى از شهر احداث گرديده كه اسما جزء تهران، محسوب مىگردد بنابر اين حد ترخص از آخرين نقطه‌اى كه اين ساختمان ها ديده مىشود محسوب مىگردد و يا اين كه بايستى اين ساختمان ها مجزى گردد؟.

جواب: اگر در نظر عرف، تهران محسوب است حد ترخص، جائى است كه آن ساختمان ها ديده نشود و اگر در نظر مردم، تهران محسوب نيست نظير شهر رى، بايد مجزى شود.

سؤال  78 - طى كردن مسافت (8 فرسخ) يا مسافت ملفق به شرط اين كه رفتن (4 فرسخ) يا بيشتر باشد در شهر تهران موجب شكسته شدن نماز مىباشد يا خير؟.

جواب: اگر از محل خود قصد رفتن به محل ديگرى در تهران نمايد كه فاصله بين دو محل چهار فرسخ يا زيادتر باشد و قصد اقامت ده روز در مقصد نداشته باشد احتياط واجب جمع بين قصر و اتمام در نماز و گرفتن روزه و قضاى آنست.

سؤال  79 - به فتواى حضرتعالى تهران از بلاد كبيره است يا نه؟ و در صورتى كه از بلاد كبيره باشد حد ترخص آن را از كجا بايد حساب كنيم؟.

جواب: ظاهرا تهران از بلاد كبيره است ولى احتياط واجب جمع بين قصر و اتمام در بين حد ترخص محله و بلد است.

سؤال  80 - يكى از شرائط قصر آنست كه مسافر به حد ترخص برسد اكنون شهرى مانند تهران كه از شمال به جنوبش يعنى از دربند شميران تا حضرت عبد العظيم در حدود چهل كيلو متر يعنى قريب به هفت فرسنگ ساختمان متصل است و همچنين از مشرق به مغرب آن در حدود سى كيلومتر ساختمان متصل مىباشد. در قديم، بين تهران و حضرت عبد العظيم و شميرانات و نارمك و تهران پارس و تهران نو فاصله بوده ولى حالا هيچ فاصله نيست و همه اينها تهران است با اين وضع حد ترخص كجاست و آيا كسى كه وارد مركز تهران شده و قصد اقامه ده روز كرده اگر به شميران و حضرت عبد العظيم و نارمك و تهران پارس برود ضرر، به قصد او وارد مىشود يا نه و اگر كسى از شميران به حضرت عبد العظيم كه سى كيلومتر است برود چون متصل است نمازش تمام است يا حكم مسافر را دارد و بايد نماز را شكسته بخواند و اگر كسى از تهران بقم حركت كرد از ميدان شوش كه دروازه سابق بوده گذشت و صداى اذان را نشنيد مىتواند افطار كند يا بايد صبر كند تا از حضرت عبد العظيم بگذرد و افطار كند و نماز را شكسته بخواند؟.

جواب: اولا اتصال بوسيله جاده‌اى كه در اطراف نزديك آن، مغازه يا كارخانه مثلا ساخته شده و عقب آنها بيابان باشد كه اتصال فقط از همين جاده است كافى نيست و ثانيا مثل تهران و شميران و حضرت عبد العظيم هر چند از هر طرف و بنحو كامل متصل شده باشند محل واحد شمرده نمىشوند اگر چه يك بلد باشد و قصد اقامه در هر سه اينها يا دوتاى از اينها با هم قاطع سفر نيست لكن در اين صورت نماز را احتياطا هم شكسته و هم تمام بخواند و در مثل تهران و نارمك و تهران پارس كه از محلات تهران شمرده مىشود و وسعت تهران موجب آبادانى آنجا شده و ظاهرا محل واحد است اگر قصد اقامه در هر سه يا دو تا از اين محلها بنمايد و بنا داشته باشد در بين آنها رفت و آمد كند و به قدر مسافت اگر چه ملفقا باشد واجب است احتياطا جمع بين قصر و اتمام نمايد ولى اگر كمتر از مسافت باشد، اقامه، قاطع سفر است و بايد نماز را تمام بخواند و نسبت به حد ترخص نيز كسى كه از تهران به قم و يا از قم به تهران مىرود حد ترخص او با شهر تهران ملاحظه مىشود نه با حضرت عبد العظيم، و اگر به شميران مىرود يا از شميران به قم، حد ترخص او نسبت به خود شميران ملاحظه مىشود.

سؤال  81 - در مثل تهران به طول و عرضى كه در سؤال قبلى ذكر شد آيا مىتوانيم بگوئيم تا حدودى كه شهردار بعنوان تهران، اجازه ساختمان مىدهد و اداره برق، برق مىدهد و اداره تلفن، تلفن مىدهد و اداره آب، آب مىدهد، شهر تهران است و از آن حد كه خارج شد، شهر تهران نيست؟.

جواب: اين ميزان شرعى نيست.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -