پس از آن كه ضربت خوردن حضرت علي علیهالسلام در شهر كوفه پراكنده شد، اهالي اين شهر به ويژه شيعيان و محبان آن حضرت، سراسيمه وارد مسجد شده و از حال آن حضرت پرس و جو نمودند.
آنان هنگامي كه به نزد آن حضرت رسيدند، ديدند سر مباركش در دامن فرزندش امام حسنمجتبي علیهالسلام است و با اين كه جاي زخم سرش را محكم بستهاند، با اين حال خون از آن جاري است و چهره مبارك آن حضرت از زردي به سفيدي مايل شده است و به آسمان نظر ميافكند و به تسبيح و تقديس الهي مشغول است و ميگويد: الهي اسئلك مرافقه الأنبياء والأصياء و أعلي درجات جنّه المأوي.
در همين هنگام ضارب آن حضرت، يعني عبدالرحمن بن ملجم مرادي را دستگير كرده و به مسجد آوردند. مردم كه از شدت خشم و ناراحتي ميخواستند وي را با دست و دندان خويش پارهپاره كرده و بسزايش برسانند، با ممانعت محافظان و ياران حضرت علي علیهالسلام مواجه شدند.
حضرت امام علی علیهالسلام هنگامي كه نظر مباركش به آن تيرهبخت و روسياه افتاد به وي فرمود: اي ملعون! كُشتي اميرمؤمنان و پيشواي مسلمانان را در حالي كه تو را پناه داد و بر ديگران اختيار كرد و به تو عطاها نمود. آيا براي تو بد امامي بود؟ و پاداش نيكيهاي او به تو، همين بود كه دادي؟
ابن ملجم سر به زير افكند و سخني نميگفت. پس از دقايقي امام علي علیهالسلام چشم گشود و فرمود: ارفقوا يا ملائكه ربّي بي؛ اي فرشتگان خدا با من رفق و مدارا كنيد. ابن ملجم مرادي، در اين وقت ميگريست و خطاب به آن حضرت، ميگفت: افأنت تنقذ من في النار؟ آيا تو ميتواني كسي كه جايش در جهنم است، نجاتش دهي؟ امام علي علیهالسلام به فرزندش امام حسن علیهالسلام درباره رفتار با ابن ملجم سفارش كرد و به وي فرمود: پسرم! با اسير خود مدارا كن و با وي طريق شفقت و رحمت پيش گير.
امام حسن علیهالسلام عرض كرد: پدرجان! اين ملعون، ضربتي سخت بر تو وارد كرد و دلهاي ما را به درد آورده است، با اين حال دستور ميدهي كه با وي رفتاري مشفقانه در پيش گيريم؟
امام علي علیهالسلام فرمود: فرزندم! ما اهل بيت علیهمالسلام رحمت و مغفرتيم. پس وي را به آن چه خود ميخوري، بخوران و به آن چه ميآشامي، بياشام. اگر من از دنيا رفتم، از او قصاص كن ولي جسدش را به آتش مسوزانيد و وي را مثله نكنيد. زيرا از جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه ميفرمود: مثله نكنيد، اگر چه سگ گزنده باشد. اما اگر زنده ماندم، خودم داناترم كه با او چه رفتاري كنم و عفو وي را ترجيح ميدهم. زيرا ما از اهل بيتيم كه با گناهكاران در حق خويش، جز به عفو و كرم رفتار نميكنيم.[۱] در اين هنگام، آن حضرت را به سوي خانهاش منتقل كردند و دختران و فرزندان و ساير خانواده آن حضرت با ديدن وي شيون و گريه سر دادند.
نقل شد كه براي درمان زخم آن حضرت، پزشكان كوفه را گرد آوردند و حاذقترين و داناترين آنان، شخصي بود به نام "اثيربن عمرو". وي چون در زخم سر مبارك آن حضرت نگريست، شش گوسفندي طلبيد كه تازه و گرم بود و رگي از آن بيرون كشيد و آن را در شكاف زخم سر آن حضرت گذاشت و در آن دميد تا اطرافش به تمام قسمتهاي جراحت رسيد و اندكي بگذاشت و سپس برداشت و در آن نگاهي كرد و ديد كه برخي از سفيدي مغز سر آن حضرت در آن مشاهده ميگردد. در اين وقت با حسرت و آه، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! وصيت خود را بگو كه اين زخم كار خود را كرده و به مغز سرت رسيده است و از تدبير بيرون شده است.[۲]
آنگاه حضرت علي علیهالسلام به امام حسن علیهالسلام و امام حسين علیهالسلام و ساير فرزندانش سفارش نمود. وصيت آن حضرت به فرزندانش در نامه 47 نهج البلاغه (فيض الاسلام) آمده است.[۳]
حضرت علي علیهالسلام تا شب 21 رمضان، در بستر بيماري بود و در اين شب گاهي بيهوش ميگرديد و گاهي به هوش ميآمد و به اطرافيان نظري ميافكند و به آنان توصيه مينمود. سرانجام چشمان مباركش را بر هم گذاشت و پاهاي خود را به سوي قبله نمود و گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله.
اين كلمات را گفت و روح مباركش به اعلي عليين پرواز كرد. امام حسن مجتبي علیهالسلام و امام حسين علیهالسلام به همراهي ساير فرزندان و ياران نزديك وي، او را غسل و كفن كرده و طبق سفارش آن حضرت، شبانه وي را در بيرون شهر كوفه در جايي كه هماكنون معروف به نجف اشرف است به خاك سپردند.[۴]
1- منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 175.
2- همان و الجوهره في نسب الامام علي و آله (البري)، ص 115.
3- نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 977.
4- منتهي الآمال، ج 1، ص 182.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی