انهار
انهار
مطالب خواندنی

شرحی از زندگی مرحوم ملا حسینقلی همدانی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
زادگاه آخوند همدانی
نسب آخوند همدانی به جابر بن عبدالله انصاری صحابی مشهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌رسد.
در کتاب «بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وی، شوَند درگزین جمع زیادی از نوادگان جابر زندگی می‌کنند. نزد آنان جامه‌ای از حضرت علی ـ علیه السلام ـ است. هرگاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهای اطراف پیدا می‌شده آن جامه را در آبی شستشو می‌دادند و به عنوان تبرک از آن آب می‌نوشیدند ... کسانی که از آن آب می‌نوشیدند، به طاعون مبتلا نمی‌شدند. آن گاه که شاه عباس صفوی از این موضوع مطلع گردید، مقداری از این لباس را جهت تبرک از آنان گرفت. این جامه‌ای است که علی ـ علیه السلام ـ آن را به جابر، جدّ اعلای آخوند همدانی هدیه کرده است. [۱]
آخوند همدانی فرزند رمضان علی چوپان بود که بعد به شغل پینه دوزی (کفاشی) روی آورد. در اوایل زندگی، رمضان علی از داشتن فرزند محروم بود. تا این که توفیق زیارت امام حسین ـ علیه السلام ـ برای او حاصل شد. رمضان علی در کنار بارگاه ملکوتی امام حسین ـ علیه السلام ـ نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسری به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را برای ترویج مذهب جعفری تربیت کند. پس از مراجعت از کربلا، دعای او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندی قرار گرفت. خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اولی را حسینقلی (نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ) و فرزند دوم را کریم قلی (بنده خدا) نامید. رمضان علی علاقه شدیدی به روحانیت داشت. آرزویش این بود که فرزندانش از عالمان دین محسوب شوند.
تحصیل
آخوند ملا حسینقلی پس از گذراندن ایام کودکی در زادگاه خویش، دروس ابتدایی را نزد استادان آن منطقه فرا گرفت. سپس برای ادامه تحصیلات به تهران رفت. آخوند دروس سطح را در حوزه علمیه تهران آموخته و در مدرسه مروی، در درس آیت الله شیخ عبدالحسین طهرانی (شیخ العراقین) شرکت کرد. بعد از اقامت چند ساله در تهران، عشق و علاقه به حکمت و علوم عقلی او را به شهر سبزوار کشاند. او در مکتب فیلسوف بزرگ و پرآوازه ایرانی، ملا هادی سبزواری شرکت کرد و از خرمن پرفیض آن حکیم عارف بهره برد. استاد شهید مرتضی مطهری (ره) در این زمینه می‌گوید:
«بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی درجزینی ـ قدس سره ـ است. ای مرد بزرگ و بزرگوار که فرنزد یک چوپان پاک سرشت بود، برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. جاذبه معنوی حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید.مدتی که تاریخ و مقداری را فعلاً نمی‌دانم، درحوزه آن حکیم شرکت کرد ... .
اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور وی در حوزه او افتخار می‌کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است.» [۲]
آخوند ملا حسینقلی همدانی بعد از آن که از کوثر زلال معرفت و حکمت جرعه‌ها نوشید و از انفاس قدسی و رهنمودهای علمی و معنوی ملا هادی سبزواری ذخیره‌ها اندوخت، کوله راه سفر بست و برای ادامه تحصیلات راهی نجف گردید. آخوند همدانی در حوزه علمیه نجف به حلقه درس شیخ مرتضی انصاری (ره) پیوست. او سخنان استاد در درسهای فقه و اصول را به رشته تحریر کشید. آخوند همدانی تا پایان زندگی آن استاد فرزانه، در درس او شرکت می‌کرد. او در مکتب شیخ انصاری به آن پایه از مقام فقهی رسید که او را از «اکابر فقهاء شیعه» [۳] قلمداد کردند. آخوند همدانی بعد از ارتحال شیخ انصاری، به تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت. برخی از شاگردانش مباحث فقهی وی را تقریر نموده‌اند. [۴] [۵] [۶] [۷]
در وادی سیر و سلوک
آخوند ملا حسینقلی همدانی علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوی پرداخت و در درس آقا سید علی شوشتری که بزرگترین مربی اخلاق و عرفان آن عصر بود، شرکت کرد.
ملاحسینقلی همدانی از همان جلسه اول، مورد عنایت ویژه استاد قرار گرفت و در زمره شاگردان خصوصی آن بزرگوار محسوب شد. او طریقه آشنایی خویش را با آقا سید علی شوشتری چنین بیان کرده است:
«مدتی بود که در نجف اشرف به درس شیخ انصاری حاضر می‌شدیم، تا این که روزی متوجه شدم که شیخ همواره روزهای چهارشنبه به منزل آقا سید علی شوشتری می‌رود، من نیز روزی بدانجا رفتم و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادی جای گرفته بود. با خود گفتم که من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا و از آن روز به بعد. پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهره‌ها بردم.» [۸]
در عظمت مکتب سید علی شوشتری، همین کافی است که شیخ انصاری با این که در علوم نقلی، استاد کل و نمونه عصر خویش بود و سید شوشتری یکی از شاگردان او در فقه و اصول بود، با این همه شیخ انصاری در درس اخلاق او شرکت می‌کرد.
آخوند همدانی در مکتب عرفان سید شوشتری، به مراتب عالی سیر و سلوک معنوی نائل شد. استاد به او علاقه ویژه‌ای داشت. علاقه استاد به او چنان بود که وقتی آخوند در مدرسه سلیمیه به مرض صعب العلاجی دچار می‌شود، صد تومان به پزشک حاذقی می‌دهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کم‌تر کسی در نجف به صد تومان می‌رسید. [۹]
آخوند همدانی با راهنمایی این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصاری، مشغول تربیت جانهای مشتاق و دلهای آماده شود.
استادان
آخوند همدانی دروس مقدماتی را نزد شیخ عبدالحسین طهرانی، حکمت را نزد حاج ملا هادی سبزواری، فقه و اصول را نزد شیخ مرتضی انصاری (ره) و اخلاق و سیر و سلوک عرفانی را نزد سید علی شوشتری فرا گرفت. اساتید دیگری نیز در رشد شخصیت آخوند همدانی تأثیر داشتند که می‌توان در ایران از سید محمد سلطان آبادی (ره) و در عراق، از صاحب جواهر، ملا علی رازی و میرزا محمد حسن شیرازی نام برد.
ایجاد مکتب تعلیم و تربیت
آخوند پس از رحلت شیخ انصاری، تصمیم جدی گرفته بود که تدریس خارج فقه و اصول را به صورت گسترده و همگانی آغاز کند و برای همین منظور به تنظیم و تکمیل تقریرات درس شیخ همت گماشت، امّا تدبیر الهی سرنوشت دیگری برای او رقم زده بود. زیرا در همان ایام، نامه‌ای از طرف استادش، سید علی شوشتری به او رسید که او را از تدریس فقه و اصول به صورت گسترده و همگانی بازداشت. استادش به او توصیه نمود که محور اصلی فعالیت‌هایش را بر ایجاد مکتب اخلاق و عرفان قرار دهد. [۱۰] بر این اساس، آخوند ملا حسینقلی همدانی توصیه استاد را نصب العین قرار داد و تربیت نفوس مستعد را آغاز نمود. او با گرد آوردن عالمانی مجاهد و مؤمنان مخلص، مشغول تربیت و تهذیب اخلاق و ریاضت آنان گردید تا آنها را از تنگنای ظلمتکده دنیا به فراخنای عالم قدس الهی بکشاند.
او توانست عارفان بزرگی را پرورش دهد که جزو افتخارات تشیع به شمار می‌آیند.
حوزه پر برکت عارف همدانی که حدود ۳۰ سال دوام یافت، آن چنان پربار بود که امروزه بعد از گذشت یک قرن از رحلت آن عارف کامل، شاهد آثار و برکات معنوی مکتب تربیتی او هستیم. عارف بلند همت همدانی با این که بیشترین همت خویش را در زمینه تدریس معارف صرف نمود، ولی از آن جا که یکی از شاگردان ممتاز فقه و اصول درس شیخ انصاری (ره) بود، از پرداختن به فقه و اصول غفلت نورزید. او صبحگاهان به تدریس اخلاق و عرفان همت گماشته و سپس بر اساس تقریرات درس شیخ انصاری (ره)، به تدریس فقه و اصول می‌پرداخت.
محفل درس او حال و هوای دیگری داشت و فضای آن آکنده از عطر معنوی و روحانیت بود.
آن مربی عارف گاهی در اثنای درس از بیم آن که سخنان علمی و لذت تدریس او را از یاد یار و فیض حضور باز دارد و از مبدأ هستی غافل سازد، لحظاتی را به سکوت می‌گذرانید. [۱۱]
به هنگام تدریس، شاگردانش آن چنان تحت تأثیر سخنان او قرارمی‌گرفتند که خویش را از یاد می‌بردند و ساعتها محو روحانیت کلام استاد می‌شدند. علامه طباطبایی (ره) نقل می‌کند:
«مرحوم آقا سید علی قاضی می‌فرمود: در ایام تشرفم به نجف اشرف، روزی در معبری فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. از یکی پرسیدم: آیا این مرد اختلال فکر و حواس ارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانی برخاسته است و این از خود بی‌خودی که در او مشاهده می‌شود، تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب است.» [۱۲]
تربیت انسانهای صالح
آخوند همدانی در تربیت حقیقت جویان، توفیق کم نظیری داشت. سیصد تن از اولیاء الله در محضر انوار او تربیت شدند. [۱۳]
شیخ آقا بزرگ تهرانی که دو سال بعد از رحلت آخوند همدانی وارد عراق شد، در مورد شعاع وسعت حوزه اخلاقی آخوند ملاحسینقلی همدانی می‌نویسد:
او شاگردانی پرورش داد که ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضیلت شمرده می‌شود. من هر چند محضر او را درک نکردم و تشرف به حضورش نصیبم نشد، ولی عده زیادی از شاگردانی که شب و روز با او بودند و به سعادت ابدی نائل شدند، را درک کردم. آخوند آنها را از آلودگی‌های این زندگی پاک کرده بود. آنها علم را با عمل آمیخته بودند و من اثتربیت نیکوی او را به صورت روشن در چهره آنها دیدم. او حق بزرگی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود، از کسانی که من دیده‌ام دارد. [۱۴]
شاگردان
۱. آقا سیخ محمد بهاری همدانی (متوفا: ۱۳۲۵ هـ . ق) .
۲. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفا: ۱۳۴۳ هـ . ق).
۳. سید احمد کربلایی طهرانی (متوفا: ۱۳۳۲ هـ . ق).
۴. سید محمد سعید حبوبی.
۵. سید عبدالحسین موسوی لاری (۱۲۴۶ ـ ۱۳۴۲).
۶. سید جمال الدین اسدآبادی.
۷. سید حسن صدر الدین عاملی، نویسنده تکملة امل الآمل.
۸. شیخ محمد باقر نجم آبادی.
۹. آقا سید کمال دولت آبادی.
۱۰. سید علی همدانی.
۱۱. سید ابوالقاسم اصفهانی (داماد آخوند).
۱۲. سید محمد تقی اصفهانی.
۱۳. شیخ آقا رضا تبریزی.
۱۴. حاج شیخ علی قمی.
۱۵. سید محمد تقی شاه عبدالعظیمی.
۱۶. سید محمود طالقانی نجفی.
۱۷. شیخ موسی شراره عاملی.
۱۸. سید عبدالغفار مازندرانی.
۱۹. شیخ باقر قاموسی نجفی.
۲۰. شیخ علی، فرزند آخوند.
۲۱. سید محسن امین عاملی، نویسنده اعیان الشیعه.
۲۲. سید مهدی حکیم نجفی.
۲۳. میرزا باقر قاضی طباطبایی.
۲۴. حاج میرزا ابوالقاسم معین الغرباء.
۲۵. منصور علی کیوان قزوینی، نویسنده رساله راز گشا.
۲۶. سید مرتضی کشمیری.
۲۷. غلامحسین رشتی.
۲۸. حاج علی محمد نجف آبادی.
۲۹. آقا سید علی عرب. [۱۵] [۱۶]
و نیز صدها انسان ره یافته که از محضر عرفان آخوند بهره‌مند شدند و به مقامات عالی عرفان نایل آمدند که طریقه سیر و سلوک آنها، در نهایت، با واسطه‌یابی به مکتبی می‌رسد که آخوند ملاحسینقلی آن را بنا نهاد و این بزرگترین توفیقی بود که خداوند به او عنایت کرده بود.
تألیفات و تقریرات
درخشش بیش‌ تر آخوند همدانی در تکمیل نفوس و تربیت انسانهای صالح می‌باشد و محور تلاشهای آخوند در حوزه عرفانی ـ تربیتی متمرکز بود ولی با این حال، آثاری مکتوب از ایشان به یادگار مانده است:
۱. تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری.
۲. صلاة المسافر.
۳. تقریرات درس فقه: در مبحث رهن که توسط یکی از شاگردانش نوشته شده و در کتابخانه محدث نوری موجود است.
۴. تقریرات درس فقه در چهار جلد.
۵. امالی: در موضوع اخلاق که بعضی از شاگردانش آن را جمع آوری نموده‌اند.
۶. تقریرات درس آقا سید علی شوشتری، که به حسینیه شوشتری‌های نجف وقف شده است.
۷. مکاتبات و دستور العمل‌ها: میرزا اسماعیل تبریزی آنها را جمع کرده و در آخرت کتاب تذکرة المتقین به چاپ رسیده است. [۱۷] [۱۸] [۱۹]
کمالات معنوی
نفوذ کلام
بدون تردید، یکی از رمزهای موفقیت‌های این فقیه عارف، سرعت تأثیر او در نفوس مستعد است. تأثیر کلام او چنان بود که با یک سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار می‌داد. علت این نفوذ کلام را می‌توان در روح بلند او جستجو کرد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوک در طریق الهی، دارای عزمی راسخ و همتی والا بود. به همین جهت، کلام و نگاهش هر شنونده و بیننده‌ای را متأثر می‌ساخت. در این زمینه حکایت‌های متعددی نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:
اسرار حق
آیت الله نجابت شیرازی در شرح گلشن راز می‌نویسد:
«حاج شیخ عباس قمی ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمره یک بود و همه در تقدس او متفق الکلمه بودند. آقا شیخ مجتبی لنکرانی یک زمانی برای بنده نقل کرد که شیخ علی قمی با پدر من همدرس بود. آن دو از خوش ‌پوشهای حوزه نجف محسوب می‌شدند. یعنی بهترین لباسها را اینها می‌پوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزه نجف مشارالیه بودند که درس را خوب می‌فهمند. به هیچ کس هم اعتنایی نمی‌کردند. یک روز آخوند ملا حسینقلی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثنا، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم می‌شود. چشم مبارک آخوند ملا حسینقلی به او می‌افتد، شیخ علی به سر می‌دود تا می‌آید پهلوی آقا. آخوند ملاحسینقلی یک دقیقه در گوش او صحبت می‌کند. چه گفت؟ خدا می‌داند: دیگران هم نفهمیدند. شیخ علی قمی عقب عقب بر می‌گردد می‌رود. با فاصله اندکی، تمام لباسهایش را عوض می‌کند، توی درس هم قفل می‌زند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباسهای پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را می‌دیدیم، تمام لباسهایش کرباس بود.
چو خورشید جهان بنمایدت چهر نماند نور ناهید و مه و مهر [۲۰]
اشعار ناقوسیه
آخوند ملا حسینقلی همدانی در یکی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات می‌رفت. در بین راه، به قهوه خانه‌ای رسیدند که جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌خواندند و پایکوبی می‌کردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یکی برود و آنان را نهی از منکر کند. بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد. فرمود: من خودم می‌روم. وقتی که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ کرد.
آن جمع سرمست از لذت‌های زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند. یکی از شاگردان می‌گوید: وقتی که ما از آن جا دور می‌شدیم، هنوز صدای گریه آنها به گوش می‌رسید. [۲۱]
مهر خوبان
عبد فرّار ( عبد فرار یعنی بنده بسیار گریزان و در لهجه محلی لقب آن فرد شرور بوده است.) از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام می‌کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌کرد یا دوستدار مالی می‌شد، کسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش باز دارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ باز می‌گشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من می‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.» [۲۲]
عفو و گذشت
کرامت نفس و بزرگواری ایشان از جمله خصلت‌هایی است که در شاگردان و یاران او نفوذ کرده بود. در این مورد، علامه طهرانی از نوه آخوند نقل می‌کند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف می‌شدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، می‌ربایند. سپس که عارف همدانی را می‌شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت می‌خواهند. آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس می‌گیرد و بقیه کتب و اموال را نمی‌گیرد و می‌فرماید: «به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطه من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمی‌خواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بی‌اثر باشد.» [۲۳]
صبر و بردباری
آیت الله حسن زاده آملی می‌فرماید:
«حضرت آیت الله ملا حسینقلی همدانی بعد از ۲۲ سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری، نتیجه گرفت و آنها که دیر نتیجه می‌گیرند، پخته‌تر می‌شوند. باید صابر بود و یکی از کمالات آخوند، صابر بودن اوست.»
تواضع و فروتنی
آیت الله آقا سید علی عرب که حدود ۱۱ سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش می‌گوید:
«روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان می‌خورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود که آخوند را نمی‌شناخت،‌گفت:‌ این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان می‌کند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان می‌کنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده‌آی که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.» [۲۴]
ایشان در خاطره دیگری، در مورد تواضع آن عارف فرزانه می‌گوید:
«وقتی در خدمت آقای اخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زاویه‌ مسجد وقتی متوجه شدند آیت الله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آقای آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.» [۲۵]
رازپوشی
بعضی از اولیای الهی در این عالم، باطن انسانها و صفات حیوانی آنان را می‌بینند و می‌شناسند، ولی از آن جا که مظهر صفت ستار العیوب الهی‌اند، سرپوشی می‌کنند و رازهای مردم را فاش نمی‌کنند. عارف فرزانه همدانی از این چنین عظمت روحی برخوردار بود. شیخ محمد رازی در این رابطه، از زبان یکی از شاگردان آخوند نقل می‌کند:
«آخوند ملا حسینقلی همدانی که مربی اخلاق و عالم ربانی و سالک حقیقی و دارای کرامات و صاحب مکاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ مشرف می‌شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص می‌رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافکنده و با عجله به منزل خود می‌رفت. ما از نحوه تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتی به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی ـ علی مشرفها السلام ـ سوگند دادم که علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: امّا آن گونه تشرف وظیفه هر کسی است که عارف به مقام ولیّ الله اعظم، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ باشد که با کمال خضوع و خشوع مشرف گردد و امّا علت این گونه مراجعت برای این است که اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی ـ علیه السلام ـ عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف می‌گردد، نمی‌خواهم چشم من به یکی از دوستانم بیفتد که مبادا آنها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود. و در نتیجه نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دل می‌خواهد سرّ آنها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند. [۲۶]
پناه بردن به خداوند برای حل مشکلات علمی
آن عارف وارسته در حل مشکلات و معضلات علمی از خداوند متعال مدد می‌جست و شاگردانش را به این شیوه توصیه می‌کرد. میرزا جواد آقا ملکی در این مورد می‌فرماید:
«استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ به ما توصیه می‌فرمود که وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است.»
ایشان در توضیح این مطلب می‌گوید:
«سرّ این که تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت می‌باشد؛ همان طور که در روایات بسیاری تصریح شده علم به کثرت تعلم نیست، بلکه نوری است که خداوند تعالی در قلب هر آن کس که بخواهد می‌افکند و تهجد نیز قلب را نورانی می‌گرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت می‌نماید.»
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده: انه اذا تخلی العبد بسیده فی جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبت اله النور فی قلبه. [۲۷]
مقابله با انحرافات
حکیم همدانی در جلوگیری از انحرافات نقشی به سزا داشت. او با کسانی که به عنوان عرفان و سیر و سلوک، ‌صوفیگری می‌کردند و از جاده مستقیم شریعت منحرف می‌شدند، شدیداً مقابله می‌کرد؛ زیرا معتقد بود که کوچک‌ترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دوری از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت. او در این زمینه می‌فرمود:
«بجز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الموت جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور که عادت جهّال صوفیه (خذَلهم الله جلّ جلاله) می‌باشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را در برندارد؛ حتی شخصی هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ آورده اشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد.» [۲۸]
وفات
آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از عمری تلاش در راه کمال و تربیت انسانهای صالح، در تاریخ ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ هـ . ق در کربلا ندای پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش به بهشت برین پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید. پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین ـ علیه السلام ـ در حجره چهارم صحن به خاک سپرده شد.
پانویس
۱.         ↑ بزرگان و سخن سرایان همدان، ج۲، ص۶۷.
۲.         ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۶۰۴.
۳.         ↑ نقباء البشر، ص ۶۷۴.
۴.         ↑ القضاء و الشهادات فی فقه الباقر، ص ۶۶-۶۷ ؛
۵.         ↑ القضاء و الشهادات فی فقه الباقر، ص۱۰۲.
۶.         ↑ الذریعه، ج ۴، ص ۳۷۲.
۷.         ↑ نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۳۲۶.
۸.         ↑ تاریخ حکماء و عرفاء متاخر برصدر المتالهین، ص ۱۳۳.
۹.         ↑ نقباء البشر، ج ۲، ص ۶۷۶.
۱۰.       ↑ رساله لب اللباب، ص ۱۵۷.
۱۱.       ↑ شجره طیبه، ص ۶، مقلاات الحنفاء، ص ۲۲۷.
۱۲.       ↑ کیهان اندیشه، ش ۱۵، ص ۴۵.
۱۳.       ↑ مهر تابان، ص ۱۳۹.
۱۴.       ↑ نقباء البشر، ج ۲، ص ۶۷۵.
۱۵.       ↑ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۳۶.
۱۶.       ↑ نقباء البشر، ج ۲، ص ۶۷۵.
۱۷.       ↑ . اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۳۶.
۱۸.       ↑ تذکره المتقین، ص ۱۹۰.
۱۹.       ↑ الذریعه، ج ۴، ص ۳۷۲.
۲۰.       ↑ کرامات الاولیاء، ص ۶۱ و ۶۲، ‌با تلخیص.
۲۱.       ↑ مقدمه تذکره المتقین، ص ۲۰.
۲۲.       ↑ شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص ۲۷.
۲۳.       ↑ روح مجرد. ص ۵۵۳.
۲۴.       ↑ روزنامه اطلاعات، ۱۹/۵/۷۳.
۲۵.       ↑ روزنامه اطلاعات، ۱۹/۵/۷۳.
۲۶.       ↑ قصه و نکته های برگزیده، شماره ۲۲۵.
۲۷.       ↑ اسرار الصلوه، ص ۲۹۴.
۲۸.       ↑ تذکره المتقین، ص ۱۹

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -