انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نمونه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


و السماء و الطارق (1)
و ما اءدرئك ما الطارق (2)
النجم الثاقب (3)
إ ن كل نفس لما عليها حافظ (4)
فلينظر الانسن مم خلق (5)
خلق من ماء دافق (6)
يخرج من بين الصلب و الترائب (7)
إ نه على رجعه لقادر (8)
يوم تبلى السرائر (9)
فما له من قوة و لا (10)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - سوگند به آسمان و كوبنده شب .
2 - و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ؟!
3 - همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها.
4 - (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و حافظى دارد.
5 - انسان بايد نگاه كند كه از چه چيز آفريده شده ؟!
6 - از يك آب جهنده آفريده شده است .
7 - آبى كه خارج مى شود از ميان (پشت ) و (سينه ها).
8 - (كسى كه او را از چنين موجود ناچيزى آفريد) مى تواند او را بازگرداند.
9 - در آن روز كه اسرار پنهان آشكار مى شود.
10 - و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست .
تفسير:
اى انسان بنگر از چه آفريده شده اى ؟!
ايـن سـوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جزء آخر قرآن ، با سوگندهاى زيبا و انـديـشـه بـرانـگيزى آغاز مى شود، سوگندهايى كه مقدمه اى است براى بيان يك واقعيت بزرگ .
(سوگند به آسمان و كوبنده شب )! (و السماء و الطارق ).
(و تو نمى دانى كوبنده شب چيست )؟! (و ما ادراك ما الطارق ).
(ستارهاى است بلند و درخشان و شكافنده تاريكها) (النجم الثاقب ).
طارق از ماده (طرق ) (بر وزن برق ) به معنى كوبيدن است ، و راه را از اين جهت طريق گويند كه با پاى رهروان كوبيده مى شود، و (مطرقه ) به معنى پتك و چكش است كه براى كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مى رود.
و از آنجا كه درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند، و كسى شب وارد مى شود ناچار است در را بكوبد، به اشخاصى كه در شب وارد مى شوند (طارق ) گويند.
امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليه السلام ) درباره (اشعث بن قيس ) منافق كه شب هنگام به در خانه آن حضرت آمد و حلواى شيرينى با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب على (عـليـه السلام ) را به خود متوجه سازد تا در ماجرايى به نفع او حكم كند مى فرمايد: و اعـجـب مـن ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها: (و از اين شگفت انگيزتر داستان كسى اسـت كـه شـب هـنـگام ، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد، در حالى كه ظرف سرپوشيده پر از حلواى لذيذ با خود آورده بود).
امـا قـرآن خـودش در ايـنـجا (طارق ) را تفسير كرده ، مى گويد: (اين مسافر شبانه ، همان ستاره درخشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گويى مى خـواهـد سـقـف آسـمـان را سـوراخ كـنـد، و نورش بقدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شـكـافـد و بـه درون چـشـم آدمـى نفوذ مى كند (توجه داشته باشيد كه (ثاقب ) از ماده (ثقب ) به معنى سوراخ كردن است ).
در ايـنـكـه آيـا مـنظور ستاره معينى است مانند (ستاره ثريا) (از نظر بلندى و دورى در آسـمان ) يا ستاره زحل ، يا زهره يا شهب (از نظر روشنايى خيره كننده ) يا اشاره به همه ستارگان آسمان است ؟ تفسيرهاى متعددى در اينجا گفته شده ،
ولى بـا تـوجـه بـه ايـن كـه در آيات بعد آن را به (نجم ثاقب ) (ستاره نفوذ كننده ) تـفـسـيـر كرده است معلوم مى شود منظور هر ستاره اى نيست بلكه ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند.
در بـعـضـى از روايـات (النـجـم الثـاقـب ) بـه سـتـاره (زحـل ) تـفـسـيـر شـده است كه از سيارات منظومه شمسى و بسيار پرفروغ و نورانى است .
ايـن مـعـنـى از حـديـثـى كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده اسـتـفـاده مـى شـود، در آنـجـا كـه مـنـجـمـى از آن حـضـرت سـؤ ال كرد كه منظور از (ثاقب ) در كلام خدا (النجم الثاقب ) چيست ؟
فـرمـود: سـتـاره (زحـل ) اسـت كـه طلوعش در آسمان هفتمين است ، و نورش آسمانها را مى شكافد، و به آسمان پايين مى رسد، لذا خداوند آن را (نجم ثاقب ) ناميده است .
قـابـل توجه اينكه زحل آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديـده مى شود، و از آنجا كه از نظر ترتيب بندى كواكب منظومه شمسى نسبت به خورشيد در هـفـتمين مدار قرار گرفته (با محاسبه مدار ماه ) امام (عليه السلام ) در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است .
ايـن سـتـاره ويـژگـيـهـايـى دارد كـه آن را شـايسته سوگند مى كند، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسى است ، و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مى زنند، و گاه آن را (شيخ النجوم ) گفته اند.
ستاره زحل كه نام فارسى اش (كيوان ) است داراى حلقه هاى نورانى متعددى است كه آن را احـاطـه كـرده ، و هـشـت (قـمـر) دارد، حـلقـه هـاى نـورانـى زحـل كـه گـرداگـرد آن را گـرفـتـه از عجيب ترين پديده هاى آسمانى است كه دانشمندان فلكى درباره آن نظرات گوناگونى دارند، و هنوز هم پديده اى اسرارآميز است .
بـعـضـى مـعـتقدند (زحل ) ده قمر دارد كه هشت عدد آن را مى توان با دوربينهاى معمولى نـجـومـى مـشـاهـده كـرد، و دو عـدد ديـگـر تـنـهـا بـا دوربـيـنـهـاى بـسـيـار عـظـيـم قابل رؤ يت است .
البـتـه ايـن اسـرار در آن روز كـه قرآن نازل شد بر كسى روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت .
امـا بـه هـر حـال تـفـسـيـر نـجـم ثـاقـب بـه خـصـوص سـتـاره (زحـل ) مـمـكـن اسـت از قـبـيل بيان يك مصداق روشن باشد، و منافاتى با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد، ولى مى دانيم تفسير مصداقى در روايات ما بسيار است .
در آيـه 10 سـوره صـافـات مـى خوانيم ! الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب : (مگر كـسى كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شود كه شهاب ثاقب او را تعقيب مى كند) در اين آيه (شهاب ) توصيف به (ثاقب ) شده است ، و از آنجا كـه ايـن پـديـده آسمانى از عجائب عالم آفرينش است ممكن است يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث باشد.
شاءن نزول ى كه در بعضى از كتب تفسير براى آيه فوق آمده نيز اين معنى را تاييد مى كند.
اكـنـون بـبينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در آيه بعد مى فرمايد: (مسلما هر كس مراقب و حافظى دارد) (ان كل نفس لما عليها حافظ)!
كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند، و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد.
همانگونه كه در آيه 10 و 11 و 12 سوره انفطار مى خوانيم : و ان عليكم لحافظين كراما كـاتـبـيـن يـعـلمـون مـا تفعلون و بر شما مراقبانى گمارده شده نويسنده و بزرگوار كه پيوسته اعمال شما را مى نويسند، و آنچه را انجام مى دهيد مى دانند).
بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز تنها نيستيد، و هر كه باشيد، و هر كجا باشيد، تحت مراقبت فـرشـتگان الهى و ماءموران پروردگار خواهيد بود، اين مطلبى است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤ ثر است .
قابل توجه اينكه : در آيه تبيين نشده است كه اين (حافظ) چه كسى است ؟ و چه امورى را حفظ مى كند؟ ولى آيات ديگر قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه حافظان ملائكه اند، و آنچه را حفظ مى كنند اعمال آدمى اعم از طاعات و معاصى است .
ايـن احـتـمال نيز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستى اگر مـراقـبـت الهى از انسانها به عمل نيايد كمتر كسى به مرگ طبيعى از دنيا مى رود، چرا كه حـجـم حـوادث آنـقـدر زياد است كه احدى از آن سالم به در نمى رود، مخصوصا كودكان در سنين پايين .
و يـا ايـنـكـه مـنـظور حفظ انسان در برابر وسوسه هاى شياطين است كه اگر اين محافظت الهـى نـيـز نـبـاشد وساوس شياطين جن و انسان آنقدر زياد است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند.
ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه آيـات بـعـد سـخـن از مـسـاءله مـعـاد و حـسـاب اعـمـال مـى گـويـد تفسير اول از همه مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر سه تفسير در آيه شريفه نيز بعيد به نظر نمى رسد.
جـالب ايـنـكـه : مـيـان سـوگـنـدهـايـى كـه قـبـلا يـاد شـده با مساءله مراقبت فرشتگان از اعـمـال آدمـى كـه جـواب قسم محسوب مى شود رابطه زنده اى است ، چرا كه آسمان بلند و سـتـارگانى كه مسيرهاى منظم خود را همواره مى پيمايند دليلى بر وجود نظم و حساب در اين عالم بزرگند، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بى حساب و كتاب باشد، و مراقبين الهى بر آن نظارت نكنند.
سـپـس بـه عـنـوان يـك اسـتـدلال بـر مـسـاءله معاد در برابر كسانى كه آن را غير ممكن مى شـمـردند مى فرمايد: (انسان بايد نگاه كند از چه چيز آفريده شده است )؟! (فلينظر الانسان مم خلق ).
و به اين ترتيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند، و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد (آفرينش شما از چه بوده است ).
و بـى آنـكـه مـنـتـظـر پـاسـخ آنـهـا بـاشـد جـواب ايـن سـؤ ال را كه روشن است خودش مى دهد، و مى افزايد: (او از يك آب جهنده آفريده شد)! (خلق من ماء دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است ، و به هنگام بيرون آمدن جهش ‍ دارد.
و بعد در توصيف ديگرى از اين آب مى گويد: (خارج مى شود از ميان صلب و ترائب ) (يخرج من بين الصلب و الترائب ).
(صـلب ) بـه مـعنى پشت است و اما (ترائب ) جمع (تريبه ) بنابر مشهورعلماى لغـت اسـتـخـوانهاى بالاى سينه است ، همانجا كه گردنبند روى آن قرار مى گيرد، چنانكه اين منظور در لسان العرب مى گويد: قال اهل اللغة اجمعون موضع القلادة من الصدر.
در عـيـن حـال مـعـانى متعدد ديگرى نيز براى آن ذكر كرده است ، از جمله اينكه (ترائب ) بـه مـعـنـى قـسـمـت پـيـش روى انـسـان اسـت (در مقابل صلب كه پشت انسان است ) يا اينكه (ترائب ) به معنى دستها و پاها و چشمها است ، يا اينكه مجموعه استخوانهاى سينه ، و يا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است .
بـه هـر حـال در ايـنـكه منظور از (صلب ) و (ترائب ) در اين آيه شريفه چيست ؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است و تفسيرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله :
1 - (صـلب ) اشـاره بـه خـود مردان و (ترائب ) اشاره به زنان است چرا كه مردان مـظـهـر صـلابـت ، و زنـان مـظـهـر لطافت و زينتند، بنابراين آيه اشاره به تركيب نطفه انـسـان از نـطـفـه مـرد و زن مـى كـنـد در اصـطـلاح امـروز (اسـپـر) و (اوول ) ناميده مى شود.
2 - (صـلب ) اشاره به پشت مرد، و (ترائب ) اشاره به سينه و قسمتهاى جلو بدن او است ، بنابراين منظور نطفه مرد است كه از قسمتهاى درون شكم كه در ميان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود.
3 - مـنـظـور خـروج جنين است از رحم زن كه ميان پشت و قسمتهاى جلو بدن او قرار گرفته است .
4 - بـعـضـى گـفـتـه اند اين آيه اشاره به يك نكته دقيق علمى است كه اكتشافات اخير از روى آن پرده برداشته و در عصر نزول قرآن مسلما از همه پنهان بود، و آن اينكه : نطفه از (بـيـضـه ) مـرد و (تـخـمـدان ) زن گـرفـتـه مـى شـود، و مـطـالعـات دانـشـمندان جـنـيـنـشـنـاسى نشان مى دهد كه اين دو در ابتداى امر كه در جنين ظاهر مى شوند در مجاورت كـليـه هـا قـرار دارد، و تـقـريـبا مقابل وسط ستون فقرات در ميان صلب (پشت ) و ترائب (پـايـيـن تـرين دنده هاى انسان ) قرار گرفته ، سپس با گذشت زمان و نمو اين دو عضو تدريجا از آن محل پايين مى آيند، و هر كدام در موضع فعلى خود جاى مى گيرد، و از آنجا كـه پـيـدايـش انـسـان از تـركـيـب نـطـفـه زن و مـرد اسـت ، و محل اصلى اين دو در آغاز در ميان (صلب ) و (ترائب ) قرار دارد، قرآن چنين تعبيرى را انتخاب كرده ، تعبيرى كه در آن روز براى هيچكس شناخته شده نبود، و علم جنين شناسى جديد پرده از روى آن برداشته است .
بـه تعبير روشن تر بيضه مرد و تخمدان زن در آغاز پيدايش يعنى در آن هنگام كه مرد و زن خـود در عـالم جـنـيـن بـودنـد در پشت آنها قرار داشت تقريبا محاذى وسط ستون فقرات بـود، بـه طـورى كـه مى توان گفت دستگاه نطفه ساز مرد و دستگاه نطفه ساز زن هر دو بـيـن صـلب و تـرائب بـودنـد، ولى تـدريـجـا كـه خـلقـت مـرد و زن در شـكـم مـادر كـامـل مـى شـود از آنـجـا جدا شده و تدريجا به پايين مى آيند، به طورى كه هنگام تولد بـيـضـه مـرد بـه خـارج از شكم و در كنار آلت تناسلى قرار مى گيرد، و تخمدان زن در مجاورت رحم .
ولى اشكال مهم اين تفسير اين است كه قرآن مى گويد آن آب جهنده از ميان صلب و ترائب خارج مى شود، يعنى به هنگام خروج آب ازاين دو مى گذرد، در حالى كه طبق اين تفسير در حال خروج آب نطفه چنين نيست ، بلكه دستگاه نطفه ساز در آن موقعى كه خود در شكم مادر بـود ميان صلب و ترائب قرار داشت ، از اين گذشته تفسير ترائب به آخرين دنده پايين خود خالى از بحث و گفتگو نيست .
5 - منظور از اين جمله اين است كه منى در حقيقت از تمام اجزاى بدن انسان گرفته مى شود، و لذا بـه هـنگام خروج تواءم با هيجان كلى بدن ، و بعد از آن همراه با سستى تمام بدن اسـت ، بنابراين (صلب ) و (ترائب ) اشاره به تمام پشت و تمام پيش روى انسان مى باشد.
6 - بعضى نيز گفته اند عمده ترين عامل پيدايش منى (نخاع شوكى ) است كه در پشت مـرد و سـپس قلب و كبد است كه يكى زير استخوانهاى سينه و ديگرى در ميان اين دو قرار دارد، و همين سبب شده كه تعبير ما بين صلب و ترائب براى آن انتخاب گردد.
ولى قـبـل از هـر چـيـز بـايـد بـه ايـن نـكـتـه مـهـم بـراى حـل مـشـكـل تـوجه داشت كه در آيات فوق تنها سخن از نطفه مرد در ميان است ، زيرا تعبير به (ماء دافق ) (آب جهنده ) درباره نطفه مرد صادق است نه زن ، و همان است كه ضمير (يخرج ) در آيه بعد به آن باز مى گردد، و مى گويد: (اين آب جهنده از ميان صلب و ترائب بيرون مى آيد).
روى ايـن حـسـاب شـركـت دادن زن در ايـن بـحـث قـرآنـى مـنـاسب به نظر نمى رسد، بلكه مـنـاسبترين تعبير همان است كه گفته شود قرآن به يكى از دو جزء اصلى نطفه كه همان نـطـفـه مـرد اسـت ، و براى همه محسوس مى باشد، اشاره كرده ، و منظور از (صلب ) و (تـرائب ) قسمت پشت و پيش روى انسان است ، چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود.
ايـن تـفـسـيـرى است روشن و خالى از هرگونه پيچيدگى و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دو واژه آمده است ، در عين حال ممكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حـد عـلم امـروز بـراى مـا كـشـف نـشـده و اكـتـشـافـات دانشمندان در آينده پرده از روى آن برخواهد داشت .
سـپـس از اين بيان نتيجه گيرى كرده مى گويد: (كسى كه انسان را در آغاز از آب نطفه آفريد قادر است كه او را بار ديگر به زندگى بازگرداند) (انه على رجعه لقادر).
در آغـاز خـاك بود، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نيز بعد از طى مراحل پيچيده و شگفت انگيزى ، تبديل به انسان كاملى شد، بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند.
نـظـيـر ايـن بـيـان در آيـات ديـگر قرآن نيز ديده مى شود، از جمله در آيه 5 سوره حج مى فـرمـايـد: يـا ايـها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة : (اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريد ما شما را از خاك آفريديم و سپس از نطفه ).
و نـيـز در آيـه 14 سـوره ق مـى خـوانـيـم : او لا يـذكـر الانـسـان انـا خـلقـنـاه مـن قـبـل و لم يـك شـيـئا: (آيـا انـسـان بـه خاطر نمى آورد كه ما قبلا او را آفريديم و چيزى نبود)؟!
در آيـه بـعـد بـه تـوصـيـف آن روز بزرگ پرداخته ، مى فرمايد: (اين بازگشت روزى تحقق مى يابد كه اسرار پنهان ، آشكار مى شود) (يوم تبلى السرائر)
(تـبـلى ) از مـاده (بـلوى ) بـه مـعـنـى آزمايش و امتحان است ، و از آنجا كه به هنگام آزمايش حقيقت اشياء ظاهر و آشكار مى شود اين ماده در اينجا به معنى ظهور و بروز آمده است .
(سرائر) جمع (سريره ) به معنى حالات و صفات و نيات درونى و پنهانى است .
آرى در آن روز كه (يوم البروز) و (يوم الظهور) است اسرار درون آشكار مى شود، اعـم از ايـمـان و كـفـر و نـفـاق ، يـا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص ، و اين ظهور و بروز بـراى مـؤ مـنـان مـايه افتخار و مزيد بر نعمت است ، و براى مجرمان مايه سرافكندگى و مـنـشاء خوارى و خفت ، و چه دردناك است كه انسان عمرى زشتيهاى درونى خود را از خلق خدا مـخـفـى كـرده بـاشـد، و بـا آبرو در ميان مردم زندگى كند ولى در آن روز كه همه اسرار نـهـانـى آشـكـار مـى گردد در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است .
در آيه 41 الرحمن نيز آمده است : يعرف المجرمون بسيماهم : (در قيامت گنهكاران از چهره هايشان شناخته مى شوند) و نيز در آيات ديگر آمده است كه در قيامت (گروهى چهره هاى سفيد و روشن دارند و گروهى چهره هايشان تاريك و غبارآلود است ) (عبس 38 - 41).
آرى هـمـانـگـونـه كه طارق و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مى شوند، و از خفا و پـنـهـانـى بـيـرون مـى آيـنـد، حـافـظـان و مـراقـبـانـى كـه مـاءمـور حـفـظ و ضـبـط اعمال آدمى هستند نيز در آنجا همه را آشكار مى سازند.
در روايـتـى از (مـعـاذبـن جـبـل ) نـقـل شـده اسـت كـه مـى گـويـد: از رسـول خـدا تـفـسـيـر (سـرائر) را در ايـن آيـه شـريـفـه سـؤ ال كـردم ، و گـفـتـم : چـه اسـرار نـهـانـى اسـت كـه خداوند بندگان را در آخرت با آن مى آزمايد؟ فرمود: سرائركم
هـى اعـمـالكـم مـن الصـلاة و الصـيـام و الزكـاة و الوضـوء و الغـسـل مـن الجـنـابـة و كـل مـفـروض ، لان الاعـمـال كـلهـا سـرائر خـفـيـة ، فـان شـاء الرجـل قـال صـليـت و لم يـصـل ، و ان شـاء قـال توضات و لم يتوضا، فذلك قوله يوم تبلى السرائر: (سرائر شما همان اعمال شما است ، همچون نماز و روزه و زكات و وضو و غـسل جنابت و هر عمل واجبى ، زيرا همه اعمال در حقيقت پنهان است ، اگر انسان بخواهد مى گويد: نماز خوانده ام ، در حالى كه نخوانده ، و مى گويد: وضو گرفته ام در حالى كه وضو نگرفته ، و اين است تفسير كلام خداوند يوم تبلى السرائر).
امـا مـشـكـل مـهـم در آن روز اينجا است كه (براى انسان هيچ نيرويى از درون ، و ياورى از برون وجود ندارد) (فما له من قوة و لا ناصر):
نـيـرويـى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند، و ياورى كه او را از عذاب الهى رهايى بخشد.
ايـن مـعنى در بسيارى از آيات قرآن آمده است كه در آن روز نه يار و ياورى وجود دارد، نه فـديـه و فـدايـى پـذيرفته مى شود، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد، و نـه طـريـقـى بـراى فـرار از چنگال عدالت پروردگار، تنها و تنها وسيله نجات ايمان و عمل صالح است ، آرى مايه نجات فقط همين است .
آيه و ترجمه


و السماء ذات الرجع (11)
و الا رض ذات الصدع (12)
إ نه لقول فصل (13)
و ما هو بالهزل (14)
إ نهم يكيدون كيدا (15)
و اءكيد كيدا (16)
فمهل الكفرين اءمهلهم رويدا (17)

 


ترجمه :

11 - سوگند به آسمان پرباران !
12 - و سوگند به زمين پرشكاف (كه گياهان از آن سر برمى آورند).
13 - كه اين يك سخن حق است .
14 - و شوخى نيست .
15 - آنها پيوسته حيله مى كنند.
16 - و من در مقابل آنها چاره مى كنم .
17 - حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند).
تفسير:
نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كنم !
در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه استدلال بر مساءله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انـسـان از نـطـفه داشت ، در اين آيات باز براى تاءكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديـگـر بحث را ادامه داده ، مى فرمايد: (سوگند به آسمان پرباران ) (والسماء ذات الرجع ).
(و سـوگند به زمين كه شكافته مى شود و گياهان از آن سر برمى آورند) (و الارض ذات الصدع ).
(كـه ايـن يـك سـخـن حـق اسـت كـه شـمـا زنـده مـى شـويـد) (انـه لقول فصل ).
سـخـنـى اسـت جـدى (و هـيـچـگـونـه شـوخـى در آن نـيـسـت )! (و مـا هـو بالهزل ).
(رجع ) از ماده (رجوع ) به معنى بازگشت است ، و عرب به باران ، (رجع ) مى گويد، به خاطر اينكه آبى كه از زمين و درياها برخاسته ، از طريق ابرها و باران به سوى زمين برمى گردد، يا اينكه در فواصل مختلف بارش باران تكرار مى شود.
بـه گـودالهـايـى را كه آب باران در آن جمع مى شود نيز (رجع ) مى گويند، يا به خـاطـر جـمـع آب باران در آن ، و يا به خاطر امواجى كه بر اثر وزش نسيم بر سطح آن آشكار مى گردد.
(صـدع ) بـه مـعـنى شكاف در اجسام صلب و سخت است ، و با توجه به آنچه در معنى (رجـع ) گـفـتـه شـد آن را اشـاره بـه شـكـافـتـن زمـيـنـهـاى خـشـك و سـخـت ، بـعـد از نزول باران ، و رشد و نمو گياهان دانسته اند.
در حـقـيـقـت ايـن دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مساءله رستاخيز ذكر كرده است ، مانند آيه 11 سوره ق و احيينا به بلدة مى تا كذلك الخروج : (ما بوسيله باران سرزمين مرده اى را زنده كرديم ، خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است )!
به اين ترتيب تناسب روشنى در ميان اين سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن ياد شده وجـود دارد، و ايـن يـكى از لطائف بلاغت قرآن است ، كه در ميان سوگندها و آنچه براى آن سوگند ياد مى كند تناسب جالبى ديده مى شود.
يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر: هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 5 سـوره حـج ، بـه هـنـگـام استدلال بر مساءله معاد، هم استدلال به مساءله آفرينش انسان از نطفه و تطورات جنين مى كـنـد، و هـم اسـتـدلال بـه زنـده شـدن زمـيـنـهـاى مـرده بـر اثـر نزول باران ، در اين سوره (سوره طارق ) نيز روى هر دو مساءله تكيه شده است .
بـعـضـى بـراى جـمـله (والسـمـاء ذات الرجـع ) تفسير ديگرى نيز ذكر كرده اند، و آن تكرار گردش كواكب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستين در طى دورانهاى مختلف است ، گـردش زمـيـن بـه دور خود و به دور خورشيد، و حركت سيارات منظومه شمسى ، و حركت طلوع و غروب حسى ماه و خورشيد و ستارگان ، همه حركاتى است داراى بازگشت .
وجـود ايـن بـازگـشـتـها نشانه اى است از بازگشت عمومى انسانها به حيات ، البته معنى اول تـنـاسـب بـيـشـتـرى بـا مـسـاءله شـكـافـتـه شـدن زمـيـن و هـمـچـنـيـن دلائل معاد دارد.
(قـول فـصـل ) بـه مـعـنـى سـخـنـى اسـت كـه مـيـان حـق و بـاطـل جـدايـى مـى افـكند، و در اينجا به قرينه آيات گذشته جمعى آن را اشاره به معاد دانـسـتـه انـد، در حـالى كـه جـمـع ديـگـرى آن را اشاره به قرآن مى دانند و در بعضى از روايات معصومين (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده است .
البته تعبير از قيامت به (يوم الفصل ) در آيات زيادى از قرآن به چشم مى خورد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير را اشاره به آيات قرآن بدانيم كه در ضمن از معاد خبر مى دهد، و به اين ترتيب جمع ميان هر دو تفسير مى شود.
در حـديـثـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام نـقـل شـده كـه فـرمـود: انـهـا سـتـكـون فـتـنـة ! قـلت فـمـا المـخـرج مـنـهـا يـا رسـول الله ؟! قـال كـتـاب الله فـيـه نبا من قبلكم ، و خبر ما بعدكم ، و حكم ما بينكم ، هو الفصل ليس بالهزل من تركه من جبار قصمه الله و من ابتغى الهدى فى غيره اضله الله :
(بـه زودى فـتـنـه اى در مـيـان شـمـا ظـاهـر مـى شـود، عـرض كـردم اى رسول خدا! راه نجات از آن چيست ؟ فرمود: قرآن است كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى مـيـان شـمـا در آن اسـت ، آن كـلامـى اسـت كـه حـق را از باطل جدا مى كند، جدى است و شوخى نيست ، هر جبارى آن را ترك كند خداوند او را درهم مى شكند، و هر كس هدايت را در غير آن جستجو كند خداوند گمراهش ‍ مى سازد)!.
سـپـس بـراى تـسـلى خـاطـر پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منان از يكسو، و تـهـديـد دشـمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: (آنها پيوسته حيله مى كنند و نقشه ها مى ريزند) (انهم يكيدون كيدا).
(و من نيز در برابر آنها نقشه مى ريزم و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم ) (و اكيد كيدا).
(حـال كـه چـنـيـن اسـت كـافـران را انـدكـى مـهـلت ده ) تـا عـاقـبـت كـار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا).
آرى آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:
گاه از طريق استهزا وارد مى شوند.
گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند.
گاه مؤ منان را شكنجه و آزار مى كنند.
گـاه مـى گـويـنـد: بـه ايـن قـرآن گـوش فـرا نـدهـيـد، و بـه هـنـگـام تـلاوت آن قال و غوغا مى كنند تا پيروز شوند.
گاه ساحرت مى خوانند، گاه كاهنت مى گويند، گاه ديوانه ات مى شمرند.
گـاه در آغـاز صـبـح ايـمـان مـى آورند و عصر گاهان كافر مى شوند، تا گروهى را به دنبال خود بكشند.
گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم .
گاه مى گويند: لااقل بعضى از خدايان ما را به رسميت بشناس تا با تو همراه شويم .
و گاه نقشه تبعيد يا قتل تو را مى كشند.
خلاصه هر لمحه به شكلى و هر دم به لباسى درمى آيند، تا جمع تو را متفرق سازند، و يارانت را در فشار بگذارند، يا تو را از ميان بردارند و نور خدا را خاموش كنند.
ولى ايـنـهـا بايد بدانند خدا اراده كرده است اين نور عالمگير شود، اين نور الهى است كه با پف كردن اين و آن خاموش ‍ نمى شود.
اين خورشيد فروزان آسمان است با چشم پوشى خفاشان ازنمى رود آنها نقشه مى كشند و ما هم نقشه مى كشيم .
(كيد) به گفته (راغب ) در (مفردات ) نوعى چاره جويى است (كه جنبه پنهانى و از طـريـق آماده ساختن مقدمات بوده باشد) و آن دو گونه است : (نكوهيده ) و (پسنديده ) هـر چـنـد اسـتـعـمـال آن در مـذمـوم بـيـشـتـر اسـت ، ولى در عـيـن حـال در ممدوح نيز به كار مى رود، مانند كذلك كدنا ليوسف : (ما اينگونه براى يوسف چارهجويى كرديم ) (يوسف 76).
منظور از (كيد دشمنان ) در آيه مورد بحث روشن است كه نمونه هاى آن را در بالا اشاره كـرديـم ، و قـرآن پـر است از نقل توطئه هاى موذيانه و نقشه هاى شرورانه آنها، و اما در ايـنـكـه مـنـظـور از كـيـد الهـى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند: همان مهلت دادنى است كه سرانجام منتهى به عذاب دردناك مى شود، و بعضى آن را به معنى خود عذاب دانسته اند.
ولى مـنـاسـبـتـر ايـن اسـت كـه گـفـتـه شـود مـنـظـور هـمـان الطـافـى اسـت كـه شـامـل حـال پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) و مؤ منان مى شد و دشمنان اسلام را غـافـلگـيـر مـى سـاخـت ، كوششهاى آنها را از ميان مى برد، و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست ، كه نمونه هايش ‍ در تاريخ اسلام فراوان است .
در ايـن آيـات مخصوصا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد: با آنها مدارا كن
و بـه آنـهـا مـهـلت ده و بـراى نـابوديشان عجله مكن ، بگذار بقدر كافى اتمام حجت شود، بگذار آنها كه مختصر آمادگى دارند سرانجام به اسلام بپيوندند، اصولا عجله كار كسى است كه از فوت فرصتها و از دست رفتن امكانات مى ترسد، و اين درباره خداوند قاهر و قادر مفهوم ندارد.
قـابـل توجه اينكه نخست مى فرمايد: (فمهل الكافرين ) (كافران را مهلت ده ) و بار ديـگـر تـاءكـيـد كـرده ، مـى گـويـد: (امـهـلهـم ) (آنـهـا را مـهـلت ده ) كـه يـكى از باب (تفعيل ) است و ديگرى از باب (افعال ) و تكرار آن براى تاءكيد است ، بى آنكه لفظ عينا تكرار شده باشد، تا بر گوشها سنگين نيايد.
(رويدا) از ماده (رود) (بر وزن عود) به معنى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى تواءم با ملايمت است .
و در اينجا معنى مصدرى دارد، و تواءم با (تصغير) است يعنى ، مختصر مهلتى به آنها ده .
و به اين ترتيب خداوند در اين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مدارا و مهلت به آنـهـا مـى دهد، و اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر و شكيبايى و دقت رفتار كنند، و از هر گونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند.
بـعـلاوه در راه تـبـليـغ آيـيـن حـق هـمـواره بـايـد از عـجله پرهيز كرد، تا تمام كسانى كه احتمال هدايتشان مى رود ايمان بياورند، و نسبت به همه اتمام حجت شود.
در اينكه چرا اين مهلت كم و كوتاه شمرده شده است يا به خاطر اين است كه اسلام در مدت كـوتـاهـى بـر دشـمـنان پيروز شد، و نقشه هاى آنها را برهم زد كه اولين ضربه را در ميدان (بدر) چشيدند، سپس به زودى در ميدان (احزاب ) و (خيبر) و (صفين ) و غـيـر آن نـقـشه هاى آنها منجر به شكست شد، و پايه هاى كاخ قدرتشان فرو ريخت ، و در پـايان عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نور اسلام تمام جزيرة العرب را فرا گرفت ، و قبل از گذشتن يك قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سايه افكند.
و يـا بـه خـاطـر آن اسـت كـه عـذاب قـيامت نيز نزديك است ، و اصولا آنچه قطعى و تخلف ناپذير است نزديك محسوب مى شود.
بـه هـر حـال ايـن سـوره از سـوگـنـد بـه آسـمـان و ستارگان آغاز مى شود، و با تهديد كافران توطئه گر و دشمنان حق و حقيقت پايان مى يابد، و در لابلاى آن دلائلى بر معاد بـه طـرزى زيـبـا و مـؤ ثـر، و بـيانى لطيف پيرامون نظارت مراقبين الهى بر انسانها، و تـسـلى و دلدارى مؤ منان آمده كه همگى با عباراتى بسيار كوتاه كه در عين لطافت قاطعيت مخصوصى دارد، منعكس شده است .
خـداوندا! كيد و مكر دشمنان را كه در عصر و زمان ما فزونى گرفته متوجه خودشان كن و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب فرما.
پروردگارا! در آن روزى كه سرائر و پنهانيها آشكار مى گردد ما را شرمنده مساز.
بار الها! ما قوه و ناصرى جز تو نداريم ما را به غيرت واگذار مكن


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -