انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 161 - 182 صافات

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


فإ نكم و ما تعبدون (161)
ما انتم عليه بفاتنين (162)
إ لا من هو صال الجحيم (163)
و ما منا إ لا له مقام معلوم (164)
و إ نا لنحن الصافون (165)
و إ نا لنحن المسبحون (166)
و إ ن كانوا ليقولون (167)
لو أ ن عندنا ذكرا من الا ولين (168)
لكنا عباد الله المخلصين (169)
فكفروا به فسوف يعلمون (170)

 


ترجمه :

161 - شما و آنچه پرستش مى كنيد،
162 - هرگز نمى توانيد كسى را (با آن ) فريب دهيد.
163 - مگر آنها كه مى خواهند در آتش دوزخ بسوزند.
164 - هر يك از ما مقام معلومى داريم .
165 - و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند) به صف ايستاده ايم .
166 - و ما همگى تسبيح او مى گوييم .
167 - آنها پيوسته مى گفتند:
168 - اگر يكى از كتب پيشينيان نزد ما بود،
169 - ما از بندگان مخلص خدا بوديم .
170 - (امـا هـنـگـامـى كـه ايـن كـتـاب بـزرگ آسـمـانـى بـر آنـهـا نازل شد) آنها به آن كافر شدند ولى بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست .
تفسير:
ادعاهاى دروغين !
در آيات پيشين سخن از معبودهاى مختلف مشركين به ميان آمد، آيات مورد بحث نيز همين مساءله را تعقيب كرده ، و در هر چند آيه اى مطلبى در اين رابطه بيان مى كند.
نـخـسـت ايـن بحث را به ميان مى آورد كه وسوسه هاى شما بت پرستان در دلهاى پاكان و نـيـكـان اثـرى نـدارد، و تـنـهـا قـلوب آلوده و ارواح دوزخـى و مـتـمايل به فساد شما است كه خود را تسليم اين وسوسه ها مى سازد، مى فرمايد: شما و آنچه را پرستش مى كنيد... (فانكم و ما تعبدون ).
هـرگـز نـمـى تـوانـيـد كـسـى را (با آن ) فريب دهيد و با فتنه و فساد از خداوند منحرف سازيد (ما انتم عليه بفاتنين ).
مـگـر آنـهـا كـه مـى خـواهـنـد در آتـش دوزخ بـسـوزنـد! (الا مـن هـو صال الجحيم ).
ايـن آيـات - بـر خـلاف آنـچه طرفداران مسلك جبر پنداشته اند - دليلى است بر ضد اين مـكـتـب ، و اشاره اى است به اين حقيقت كه هيچ كس نمى تواند خود را در برابر انحرافات مـعـذور بداند، و ادعا كند مرا فريب داده و به بت پرستى كشانده اند، مى گويد: شما بت پرستان توانائى بر فتنه و فريب اشخاص نداريد، مگر آنها كه با اراده خود راه دوزخ را پيش گيرند.
شـاهـد ايـن سـخـن تـعـبـيـر صـال الجـحـيـم اسـت ، زيـرا در اصـل صـالى بـه صـورت اسـم فـاعـل بـوده ، و مـعـمـولا هـنـگـامـى كـه صـيـغـه اسـم فـاعـل را در مـورد مـوجود عاقلى به كار مى برند مفهومش انجام كارى از روى اراده و اختيار اسـت هـمـانـنـد قـاتـل و جـالس و ضـارب ، بـنـابـرايـن صـال الجـحـيم يعنى كسى كه مايل است خود را به آتش دوزخ بسوزاند، و به اين ترتيب راه عذر را بر همه منحرفان مى بندد.
تـعـجـب از بـعـضـى از مفسران معروف است كه آيه را چنين معنى كرده اند: شما نمى توانيد كسى را به فريبيد، مگر آنها كه مقدر شده جهنمى باشند!
بـه راسـتى اگر معنى آيه اين است پيامبران براى چه مى آيند؟ كتابهاى آسمانى به چه مـنـظور نازل شده ؟ حساب و كتاب و ملامت و سرزنش بت پرستان در آيات قرآن چه مفهومى دارد؟ و عدالت خدا كجا خواهد رفت ؟!
آرى بـايـد قـبـول كـرد كـه اعتراف به مكتب جبر، اصالت مكتب انبيا را به كلى مخدوش مى كـنـد، هـمـه مفاهيم آن را مسخ مى نمايد، و تمام ارزشهاى الهى و انسانى را به نابودى مى كشاند.
تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه لازم اسـت كـه صـالى از ماده صلى (بر وزن سرد) به معنى آتش افروختن و داخل شدن در آتش و يا سوختن و برشته شدن به وسيله آن است ، و فاتن اسم فاعل از ماده فتنه به معنى فتنه گر و اغوا كننده است .
بـعـد از ايـن سـه آيه كه مساءله اختيار انسانها را در برابر فتنه جوئى و اغواگرى بت پرستان روشن مى سازد، ضمن سه آيه ديگر از مقام والاى فرشتگان خدا سخن مى گويد، هـمـان فـرشتگانى كه بت پرستان آنها را دختران خدا مى پنداشتند و جالب اينكه سخن را از زبـان خـود آنـهـا بـيان مى كند و مى گويد: هر يك از ما مقام معلومى داريم (و ما منا الا له مقام معلوم ).
و ما همگى براى اطاعت فرمان خدا به صف ايستاده ايم ، و چشم بر امر او داريم (و انا لنحن الصافون ).
و مـا هـمـگى تسبيح او مى گوئيم ، و او را از آنچه لايق ذات پاكش نيست منزه مى شمريم (و انا لنحن المسبحون ).
آرى مـا بـنـدگانيم كه جان و دل بر كف داريم ، همواره چشم بر امر، و گوش بر فرمانش سـپـرده ايـم ، مـا كـجـا و فـرزنـدى خـدا كجا؟ ما او را از اين نسبتهاى زشت و دروغين منزه مى شمريم ، و از اين خرافات و اوهام مشركان متنفر و بيزاريم .
در حقيقت آيات سه گانه فوق به سه قسمت از صفات فرشتگان اشاره مى كند:
نخست اينكه هر كدام رتبه و منزلتى دارند كه از آن تجاوز نمى كنند.

ديـگـر ايـنكه آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرينش و اجراى اوامر او در پهنه عـالم هـسـتـى هـسـتـنـد. ايـن سخن شبيه چيزى است كه در آيه 26 و 27 سوره انبياء آمده است بـل عـباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون : آنها بندگان شايسته خدا هستند كـه در سـخـن بـر او پـيـشـى نـمـى گـيـرنـد، و فـرمـان او را عمل مى كنند.
سـوم ايـنـكـه آنـهـا پـيوسته تسبيح خدا مى گويند و او را از آنچه لايق مقامش نيست منزه مى شمرند.
از آنـجـا كه اين دو جمله (انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ) از نظر ادبيات عرب مـفـهـومـش حـصـر اسـت ، بعضى از مفسران از آن چنين استفاده كرده اند كه فرشتگان با اين عبارت مى خواهند بگويند تنها ما مطيع فرمان خدا هستيم و تسبيح كننده واقعى او نيز مائيم ، اشـاره بـه ايـنـكـه اطـاعـت و تـسـبـيـح بـنـى آدم در بـرابـر كـار فـرشـتـگـان چـيـز قابل ملاحظه اى نيست .
قابل توجه اينكه جمعى از مفسران ذيل اين آيات حديثى از پيامبر گرامى
اسـلام نـقل كرده كه فرمود: ما فى السماوات موضع شبر الا و عليه ملك يصلى و يسبح : در تـمـام آسـمانها حتى به اندازه يك وجب مكانى وجود ندارد مگر اينكه در آنجا فرشته اى است كه نماز مى خواند و تسبيح خدا مى گويد!
در نـقـل ديـگـرى همين معنى به اين صورت بيان شده : ما فى السماء موضع قدم الا عليه مـلك سـاجـد او قـائم : در تـمـام آسـمـانـها حتى به اندازه يك جاى پا وجود ندارد جز اينكه فرشته اى در آنجا در حال سجده يا قيام است !
و در نـقـل ديـگرى از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده است : روزى به دوستان كه در گردش نـشـسـتـه بـودند فرمود: اطت السماء و حق لها ان تاط! ليس فيها موضع قدم الا عليه ملك راكـع او سـاجـد، ثم قرأ و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون : آسمان (از سنگينى بـار خـود) نـاله كـرد، و حـق دارد نـاله كـنـد، چرا كه در آن به اندازه جاى پائى نيست مگر ايـنـكه فرشته اى بر آن در حال ركوع يا سجود است ! سپس اين آيات را قرائت فرمود: و انا لنحن الصافون ...
اين تعبيرهاى گوناگون كنايه لطيفى است از اينكه عالم هستى پر است از فرمانبرداران پروردگار و تسبيح كنندگان براى او.
سـپـس در چـهار آيه اخير به يكى از عذرهاى ناموجه اين مشركان در ارتباط با همين مساءله بـت پـرسـتـى و مـطالب ديگر اشاره كرده و پاسخ مى دهد، مى فرمايد: آنها پيوسته مى گفتند... (و ان كانوا ليقولون ).
اگر نزد ما يكى از كتب آسمانى پيشينيان بود... (لو ان عندنا ذكر من الاولين ).
ما از بندگان مخلص خدا بوديم (لكنا عباد الله المخلصين ).
ايـن هـمـه از بـندگان مخلص و آنان كه خدايشان خالص كرده است سخن مگوى ، و پيامبران بـزرگـى هـمـچـون نـوح و ابـراهـيـم و مـوسـى و غـيـر آنـهـا را به رخ ما مكش ، ما هم اگر مـشـمـول لطـف خـدا شـده بـوديـم و يـكـى از كـتـب آسـمـانـى بـر مـا نازل مى شد، در زمره اين بندگان مخلص بوديم !
ايـن درست به گفتار شاگردان عقب افتاده و رفوزه اى مى ماند كه براى سرپوش نهادن بـر تـنـبـلى خـود مـى گـويـنـد مـا هـم اگـر معلم و استاد خوبى داشتيم از شاگردان رديف اول بوديم !
آيـه بـعـد مـى گـويـد ايـن آرزوى آنـهـا هـم اكـنـون جـامـه عـمـل بـه خـود پـوشـيـده و بـزرگـتـريـن كـتـاب آسـمـانـى خـدا قـرآن مـجـيـد بـر آنـان نـازل شـده ، امـا ايـن دروغ پـردازان پر ادعا به آن كافر شدند و از در مخالفت و انكار و دشـمنى درآمدند، اما به زودى نتيجه كار خود را خواهند دانست ( فكفروا به فسوف يعلمون ).
اين همه لاف و گزاف نگوئيد، و خود را شايسته قرار گرفتن در صف بندگان مخلص خدا نـشـماريد، دروغ شما آشكار شد، و ادعاهايتان تو خالى از آب درآمد، كتابى بهتر از قرآن تـصور نمى شود، و مكتبى بهتر از مكتب تربيتى اسلام نيست ، ولى ببينيد چگونه با اين كتاب آسمانى برخورد كرديد؟ منتظر عواقب دردناك كفر و بى ايمانى خود باشيد.
آيه و ترجمه


 


و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين (171)
إ نهم لهم المنصورون (172)
و إ ن جندنا لهم الغالبون (173)
فتول عنهم حتى حين (174)
و ابصرهم فسوف يبصرون (175)
افبعذابنا يستعجلون (176)
فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين (177)

 


ترجمه :

171 - وعـده قـطـعـى مـا بـراى بـنـدگـان مـرسـل مـا از قبل مسلم شده .
172 - كه آنها يارى مى شوند.
173 - و لشكر ما (در تمام صحنه ها) پيروزند.
174 - از آنها روى بگردان تا زمان معينى (تا زمانى كه فرمان جهاد صادر شود).
175 - و وضـع آنـهـا را بـنـگـر (چـه بـى مـحـتـوا اسـت ) امـا بـه زودى آنـهـا (محصول اعمال خود را) مى بينند.
176 - آيا آنها براى عذاب ما عجله مى كنند؟!
177 - اما هنگامى كه عذاب ما در صحن خانه هاشان فرود آيد صبحگاهان بدى خواهند داشت .
تفسير:
حزب الله پيروز است !
به دنبال بحثهاى گوناگونى كه پيرامون مبارزات انبياى بزرگ و كارشكنيهاى مشركان بـى ايـمـان طـى آيـات ايـن سـوره آمـده اسـت ، اكـنون كه به آخرين آيات سوره نزديك مى شـويـم مـهـمـتـرين مساءله را در اين رابطه بيان مى كند، و حسن ختام را به عاليترين وجه نشان مى دهد، و آن خبر از پيروزى نهائى لشكر خدا بر لشكر شيطان و دشمنان حق است ، تا مؤ منان اندكى كه به هنگام نزول اين آيات در مكه تحت فشار دشمنان اسلام بودند، و هـمـچـنـيـن هـمه مؤ منان محروم در هر عصر و زمان به اين وعده بزرگ الهى دلگرم شوند و گـرد و غـبـار يـاس ‍ و نـومـيدى را از دل و جان خود بشويند و براى ادامه مبارزه با لشكر باطل آماده و مقاوم گردند.
مـى فـرمـايـد: وعـده قـطـعـى مـا بـراى بـنـدگـان مـرسـل مـا از قبل مسلم شده (و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين ).
كه آنها يارى مى شوند (انهم لهم المنصورون ).
و لشكر ما در تمام صحنه ها پيروزند (و ان جندنا لهم الغالبون ).
چه عبارت صريح و گويا، و چه وعده روح پرور و اميدبخشى ؟!
آرى پـيـروزى لشـكـر حـق بـر باطل ، و غلبه جند الله و يارى خداوند نسبت به بندگان مـرسـل و مـخـلص از وعـده هاى مسلم او، و از سنتهاى قطعى است كه در آيات فوق به عنوان سبقت كلمتنا (اين وعده و سنت ما از آغاز بوده ) مطرح شده است .
نظير اين مطالب در آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد آمده است : در آيه
47 سوره روم مى خوانيم : و كان حقا علينا نصر المؤ منين يارى كردن مؤ منان حقى است مسلم بر ما!
و در آيـه 40 سـوره حـج آمـده اسـت : و ليـنصرن الله من ينصره : خداوند هر كس را كه به يارى آئين او برخيزد ياريش مى كند.
و در آيه 51 از سوره غافر مى خوانيم : انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا و يـوم يـقـوم الاشـهـاد: مـا رسـولان خـود و افـراد بـا ايـمـان را در زندگى دنيا و در (روز رستاخيز) آن روز كه شاهدان به حق قيام مى كنند يارى مى دهيم .
و بـالاخـره در آيه 21 سوره مجادله با قاطعيت تمام از اين غلبه و پيروزى به عنوان يك سنت قطعى سخن مى گويد: كتب الله لاغلبن انا و رسلى : خداوند مقرر داشته است كه من و رسولانم بطور قطع غلبه خواهيم كرد!
بديهى است خداوندى كه بر همه چيز توانا است ، و در وعده هاى او هرگز تخلف نبوده و نـيـسـت ، مـى تـوانـد بـه ايـن وعـده بـزرگ خـود جـامـه عـمـل بـپـوشـانـد، و هـمانند سنتهاى تخلف ناپذير عالم هستى بى كم و كاست مردان حق را پيروز گرداند.
اين وعده الهى يكى از مهمترين مسائلى است كه رهروان راه حق به آن دلگرمند، و از آن روح و جـان مـى گـيـرنـد، هـر زمـان خـسـتـه شـوند با آن نفس ، تازه مى كنند، و خون جديدى در عروقشان جارى مى شود.
يك سؤ ال مهم
در ايـنـجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه : اگر مشيت و اراده الهى بر يارى پيامبران و پـيـروزى مـؤ مـنـان قـرار گـرفـتـه ، چـگـونـه مـشـاهـده مـى كـنـيـم كـه در طـول تـاريـخ پـرمـاجـراى بـشر پيامبرانى به شهادت رسيدند، و گروههائى از مؤ منان مـواجـه بـا شـكـسـت شـدنـد؟ اگـر اين يك سنت تخلف ناپذير الهى است ، پس اين استثناها براى چيست ؟!
در پاسخ مى گوئيم :
اولا: پـيروزى معنى وسيعى دارد، و هميشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نيست ، گاه پيروزى پيروزى مكتب است ، و مهمترين پيروزى همين است ، فرض كنيد پيامبر اسلام (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات شهيد شده بود، اما مى بينيم آئينش دنيا را گرفته ، آيا ممكن است اين شهادت را به شكست تعبير كنيم ؟
مـثـال روشـنـتـر ايـنـكـه امام حسين (عليه السلام ) و يارانش در كربلا واقعا شربت شهادت نـوشـيـدنـد، ولى هـدف آنـهـا ايـن بـود كـه چهره زشت بنى اميه را كه مدعى خلافت پيامبر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) بودند اما در حقيقت جامعه اسلامى را به عصر جاهليت باز مـى گـردانـدنـد نـشان دهند، و به اين هدف بزرگ رسيدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاه كـردنـد و اسـلام را از سـقـوط رهـائى بـخـشيدند، آيا مى توان گفت آنها در كربلا مغلوب شدند؟!
مـهم اين است كه انبياء و جنود الهى يعنى مؤ منان در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجم دشـمـنـان حـق تـوانـستند اهداف خود را در دنيا پيش ببرند و پيروان زيادى پيدا كنند و خط مكتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان قد علم كنند و حتى در دنياى امروز افكار اكثريت مردم جهان را به خود متوجه سازند.
نـوع ديـگـر از پـيـروزى داريـم كـه پـيـروزى تـدريـجـى در بـرابـر دشـمـن در طـول قـرنـهـا اسـت كـه گـاه نـسـلى به ميدان مى آيد و پيروز نمى شود، اما نسلهاى آينده دنبال كار آنها را مى گيرند و به پيروزى مى رسند (مانند پيروزى نهائى لشكر اسلام بـر لشـكـر صـليـبـيـون بـعد از دويست سال !) اين نيز پيروزى براى مجموع محسوب مى شود.
ثانيا: فراموش نبايد كرد كه وعده خداوند دائر به غلبه مؤ منان يك وعده
مـشـروط اسـت نـه مـطـلق ، و بـسـيارى از اشتباهات از عدم توجه به اين حقيقت سرچشمه مى گيرد.
زيرا در آيات مورد بحث كلمه عبادنا (بندگان ما) و جندنا (لشكر ما) و يا تعبيرات مشابه ديگرى كه در اين زمينه در ساير آيات قرآن آمده ، مانند حزب الله - و - الذين جاهدوا فينا - و - و ليـنـصـرن الله مـن يـنـصـره و مـانـنـد ايـنـهـا هـمـه دليل روشنى است براى شرائط پيروزى .
مـا مـى خـواهـيـم نـه مـؤ مـن مـجـاهـدى بـاشـيـم ، و نـه جـنـد مـخـلصـى ، و بـا ايـن حال بر دشمنان حق و عدالت پيروز شويم !
مـا مى خواهيم در مسير الهى با افكار و برنامه هاى شيطانى پيش برويم ، بعد تعجب مى كـنـيـم كـه چـرا مـغـلوب دشـمـنـان هـسـتـيـم ، مـگـر مـا بـه وعـده هـاى خـود عمل كرده ايم كه از خدا مطالبه وفا به وعده هايش مى كنيم ؟!
در جـنـگ احـد پـيـامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وعده پيروزى به مسلمانان داده بـود، و در مرحله اول جنگ نيز پيروز شدند، اما گروهى به فكر جمع آورى غنائم و ايجاد تفرقه و نفاق و رها كردن فرمان رسول خدا افتادند، و در حفاظت از دستاورد پيروزى آغاز جنگ و دره احد كوتاهى كردند، و همين امر سبب شكست نهائى آنها در آن جنگ شد.
گـويـا گـروهـى كـه خود را طلبكار مى دانستند خدمت پيامبر اسلام آمدند و با لحن خاصى عرض كردند پس وعده پيروزى چه شد؟
قـرآن جـواب بسيار جالبى به آنها گفت كه شاهد گفتار ما است ، فرمود: و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اراكم مـا تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين :
خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) محقق ساخت ، در آن هنگام كه (در آغـاز جـنـگ ) دشـمـنـان را بـه فـرمان او مى كشتيد، و اين پيروزى همچنان ادامه داشت تا ايـنـكـه سـسـت شـديـد، و در كـار خـود بـه نزاع پرداختيد، و بعد از آنكه (به مطلوب خود رسـيـديد) و آنچه را دوست مى داشتيد خداوند به شما نشان داد، نافرمانى كرديد بعضى از شـمـا خـواهـان دنـيـا بـودنـد، و بـعـضـى خـواهـان آخـرت (بـا ايـن حـال بـاز شـمـا را از شـكـسـت كـامـل نـجـات داد) و آنـهـا را از شما منصرف ساخت تا شما را بـيـازمـايـد، و شـمـا را مـشـمـول عـفـو خـود قـرار داد، و خـداونـد نـسـبـت بـه مـؤ مـنـان فضل و بخشش دارد (آل عمران آيه 152).
تعبيراتى مانند فشلتم (سست شديد).
تنازعتم (به اختلاف پرداختيد).
عصيتم (نافرمانى كرديد).
به خوبى نشان مى دهد كه آنها شرائط نصرت الهى و پيروزى بر دشمن را رها كردند، در نتيجه به مقصود خود نرسيدند.
آرى خـداونـد هرگز قول نداده است كه هر كس نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دم از جـنـد الله ، و حـزب الله زد، در تـمـام صـحـنـه هـا بـر دشـمن غلبه كند، اين وعده الهى مـخـصـوص كـسـانـى اسـت كـه از قـلب و جـان خـواهـان رضـاى خـدا و از نـظـر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نكنند.
نظير همين سؤ ال و جواب را در مورد دعا و وعده اجابت الهى نيز گفته ايم .
سپس در ادامه اين آيات هم براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان و تـاءكـيد بر پيروزى ، و هم تهديد مشركان بيخبر مى گويد: از آنها روى بگردان و آنها را تا زمان معينى به حال خود بگذار! (فتول عنهم حتى حين ).
تـهـديـدى اسـت پـر مـعـنـى و هـول انـگيز كه از اطمينان به پيروزى نهائى سرچشمه مى گيرد، به خصوص اينكه تعبير حتى حين (تا مدتى ) به صورت سربسته اداء شده است ، امـا تـا چـه مـدت ؟ تـا زمـان هـجـرت ؟ تـا موقع جنگ بدر؟ تا فتح مكه ؟ و يا زمانى كه شرائط قيام نهائى و عمومى مسلمانان بر ضد اين كوردلان فراهم گردد؟ دقيقا معلوم نيست .
نـظـيـر اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود: گاه مى گويد: فاعرض عنهم و تـوكـل عـلى الله از آنـهـا روى بـگـردان و بـر خـدا توكل كن (نساء - 81).
در جـاى ديـگـر مى گويد: قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون : بگو الله سپس آنها را رها كن كه در دروغهاى خود بازى كنند (انعام - 91).
سـپـس ايـن جـمـله را با تهديد ديگرى تاءكيد كرده ، مى فرمايد: وضع آنها را بنگر (چه بـى محتوا است لجاجت هايشان ، دروغهايشان ، خرافاتشان ، و خيره سريهايشان را) اما به زودى آنها نيز نتيجه شوم كار خود را مى بينند (و ابصرهم فسوف يبصرون ).
به زودى پيروزى تو و مؤ منان ، و شكست ذلت بار خود را در اين دنيا، و مجازات الهى را در جهان ديگر خواهند ديد.
و از آنـجـا كـه ايـن خـيـره سـران بى شرم پيوسته اين سخن را تكرار مى كردند كه وعده عـذاب الهـى چـه شـد؟ و اگـر راسـت مى گوئى چرا معطلى ؟ قرآن با لحنى تهديدآميز در پاسخ آنها مى گويد: آيا اينها براى عذاب ما عجله مى كنند؟ گاه مى گويند متى هذا الوعد (اين وعده الهى چه شده ) و گاه مى گويند
متى هذا الفتح (اين پيروزى كى خواهد آمد) (افبعذابنا يستعجلون ).
امـا هـنگامى كه عذاب ما در صحن خانه شان فرود آيد و روزگارشان تيره و تار شود، آن روز مـى فـهـمـنـد چـه بـد و خـطـرنـاك اسـت صـبـح انـذار شـده گـان (فـاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين ).
تـعـبـيـر بـه سـاحـة ( صـحـن خـانـه و فـضـاى مـيـان خـانـه هـا) بـراى ايـن اسـت كـه نـزول عـذاب را در مـتـن زنـدگـى آنـهـا مـجـسـم كـنـد، و مبدل شدن كانون آرامش آنها را به كانونى از وحشت و اضطراب نشان دهد.
تـعبير به صباح المنذرين (صبح انذار شدگان ) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذاب الهـى بـر اين قوم لجوج و ستمگر - همانند بسيارى از اقوام پيشين - صبحگاهان فرود مى آيد.
و يـا بـه ايـن مـعـنـى اسـت كه مردم همگى در انتظار اين هستند كه صبحشان با خير و نيكى شروع شود اما اينها صبحگاهانى بد و تيره و تار در پيش دارند.
و يـا ايـنـكـه صـبـح مـوقع بيدارى است ، اينها نيز زمانى بيدار مى شوند كه راه نجاتى باقى نمانده و كار از كار گذشته است .
آيه و ترجمه


و تول عنهم حتى حين (178)
و ابصر فسوف يبصرون (179)
سبحان ربك رب العزة عما يصفون (180)
و سلام على المرسلين (181)
و الحمد لله رب العالمين (182)

 


ترجمه :

178 - از آنها روى بگردان تا زمان معينى .
179 - و وضـع كـارشـان را بـبـيـن ، آنـهـا نـيـز بـه زودى (محصول اعمال خود را) مى بينند.
180 - مـنـزه اسـت پـروردگـار، پـروردگار عزت (و قدرت ) از توصيفهايى كه آنها مى كنند.
181 - و سلام بر رسولان .
182 - و حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار عالميان است .
تفسير:
به آنها اعتنا مكن !
گـفـتيم آيات آخر اين سوره در حقيقت وسيله اى است براى دلدارى پيامبر و مؤ منان راستين و تهديدى است براى كفار لجوج .
دو آيـه نخست از آيات مورد بحث همان است كه قبلا هم آمده بود، و بار ديگر براى تاءكيد در اينجا تكرار مى شود، با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: از
آنـهـا روى بـگـردان و آنـان را بـه حـال خـود واگـذار تـا مـدت مـعـيـنـى (و تول عنهم حتى حين ).
لجـاجـت و كـارشـكـنى آنها و تكذيب و انكارشان را بنگر كه آنها نيز به زودى نتيجه كار خود را مى نگرند! (و ابصر فسوف يبصرون ).
ايـن تـكرار چنانكه گفتيم به خاطر تاءكيد است كه آنها بدانند اين يك مساءله قطعى است كـه بـه زودى مـجـازات و شـكـسـت و نـاكـامـى خـود را خـواهند ديد، و به نتائج مرارت بار اعمالشان گرفتار مى شوند و پيروزى مؤ منان نيز قطعى و مسلم است .
يـا بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه نـخـسـت آنها را به مجازات دنيا تهديد مى كند و بار دوم به مجازات و كيفر الهى در آخرت .
سپس سوره را با سه جمله پر معنى درباره خداوند و پيامبران و جهانيان پايان مى دهد.
مـى فـرمـايد: منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت و قدرت از اين توصيفهاى بى اساسى كه مشركان و جاهلان مى كنند (سبحان ربك رب العزة عما يصفون ).
گـاه فـرشـتـگـان را دخـتـران او مـى نـامـنـد، گـاه در مـيـان او و جـن نـسـبـى قائل مى شوند، و گاه موجودات بى ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همرديف او قرار مى دهند.
تـكـيـه بـر عـزت (قدرت مطلق و شكست ناپذير) در حقيقت به معنى كشيدن خط بطلان بر تمام اين معبودهاى خيالى است .
در آيـات اين سوره گاه سخن از تسبيح و تنزيه عباد الله المخلصين به ميان آمده ، و گاه سـخـن از تـسـبـيـح فـرشـتگان ، و در اينجا سخن از تسبيح و تنزيه خداوند نسبت به ذات پاكش مى باشد.
و در جمله دوم همه پيامبران را مورد لطف بى پايان خويش قرار داده و مى گويد: سلام بر رسولان (و سلام على المرسلين ).
سـلامى كه نشانه سلامت و عافيت از هر گونه عذاب و كيفر روز قيامت ، سلامى كه امان در برابر شكستها و دليل بر پيروزى بر دشمنان است .
قـابل توجه اينكه در آيات اين سوره بر بسيارى از پيامبران جداگانه سلام فرستاده ، در آيه 79 فرمود: سلام على نوح فى العالمين ، و در آيه 109 سلام على ابراهيم ، و در آيه 120 سلام على موسى و هارون و در آيه 130 سلام على الياسين .
امـا در ايـنـجـا تـمـام ايـن سـلامـهـا و غـير اينها را در يك جمله خلاصه و جمع بندى كرده مى فرمايد: سلام بر همه پيامبران مرسل .
و سرانجام آخرين جمله سخن را با حمد الهى پايان داده مى گويد: حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است (و الحمد لله رب العالمين ).
سـه آيـه اخـيـر مـى تـوانـد اشـاره و مـرورى اجـمـالى بـر تـمـام ايـن مسائل اين سوره باشد، چرا كه بخش مهمى از اين سوره پيرامون توحيد و مبارزه با انواع شـرك بـود، و آيه اول با تسبيح و تنزيه خداوند از توصيفهاى مشركان همه را بازگو مى كند.
بـخـش ديـگـرى از اين سوره بيان گوشه هائى از حالات هفت پيامبر بزرگ بود، آيه دوم اشاره اى به آنها است .
و بالاخره بخش ديگرى از نعمتهاى الهى ، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى ،
و پـيـروزى جـنـود الهـى بر لشكر كفر سخن مى گفت ، و حمد و ستايش خدا در پايان كار اشاره اى به همه اينها است .
بـعـضـى از مفسران تحليل ديگرى در مورد آيات سه گانه آخر اين سوره دارند، و آن اين است :
مـهـمـتـريـن مسائلى كه انسان را به خود مشغول مى دارد معرفت سه چيز است : نخست معرفت خـداونـد عـالم بـه مـقـدار توانائى بشر، و آخرين كارى كه انسان در اين زمينه مى تواند انجام دهد سه امر است :
منزه دانستن او از آنچه شايسته مقام او نيست كه با لفظ سبحان بيان شده .
و تـوصـيـف او بـه تـمـام صـفـات كـمـال كـه بـا كـلمـه رب كـه دليل بر حكمت و رحمت خداوند و مالكيت و تربيت موجودات است اشاره شده .
و منزه بودن از هر گونه شريك و نظير كه در جمله عما يصفون آمده است .
دومـيـن مـسـاءله مـهـم در زنـدگـانـى انـسـانـهـا مـسـاءله تكميل نقائص است كه آن نيز بدون وجود رهبران الهى و ارشادكنندگان آسمانى ممكن نيست ، و جمله سلام على المرسلين اشاره اى به آن است .
سـومـيـن مساءله مهم در زندگى انسان اين است كه بداند سرنوشت او بعد از مردن چگونه خواهد بود؟ در اينجا توجه به نعمتهاى رب العالمين و مقام غنا و رحمت و لطف او، به انسان آرامش مى دهد - و الحمد لله رب العالمين .
نكته :
آنچه در پايان هر كار بايد به آن انديشيد
در روايات متعددى كه گاه از شخص پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و گـاه از امـيـر مـؤ مـنـان (عـليـه السـلام ) و گـاه از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده مـى خوانيم : من اراد ان يكتال بالمكيال الاوفى (من الاجر يوم القيامة ) فليكن آخر كـلامـه فى مجلسه سبحان ربك رب العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمد لله رب العـالمـيـن : كـسـى كـه مـى خـواهـد در روز قـيـامت اجر و پاداش او با پيمانه بزرگ و كـامـل داده شود بايد آخرين سخنش در هر مجلسى كه مى نشيند اين بوده باشد سبحان ربك رب العزة عما يصفون سلام على المرسلين و الحمد لله رب العالمين .
آرى مـجـلس خود را با تنزيه ذات خدا، و درود فرستادن بر پيامبران او، و حمد و شكر در بـرابـر نـعـمـتـهـاى پروردگار پايان دهد، تا اگر كارى نادرست يا سخنى ناروا در آن مجلس از او سر زده جبران گردد.
در كـتـاب تـوحيد صدوق چنين آمده است كه يكى از دانشمندان شام به خدمت امام باقر (عليه السـلام ) رسـيـد عـرض كـرد: آمـده ام از شـمـا مـسـاءله اى سـؤ ال كـنـم كـه هـيـچ كـس تـاكنون به درستى براى من تفسير نكرده است ، از سه گروه سؤ ال كردم هر كدام جوابى بر خلاف ديگرى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود مساءله تو چيست ؟
عـرض كـرد سـؤ ال مـن ايـن اسـت كـه نـخـسـتـيـن چـيـزى را كـه خـداونـد متعال آفريد چه بود؟ بعضى به من گفته اند قدرت بوده و بعضى علم و بعضى روح .
فرمود: هيچيك پاسخ صحيح به تو نداده اند، اكنون به تو خبر مى دهم
كـه در آغـاز خـدا بـود و چـيـزى غـيـر از او نـبـود، و در عـيـن حال قادر و عزيز بود و هنوز عزتى آفريده نشده بود (او در ذات پاكش هم قدرت داشت و هـم عـلم بى آنكه نياز به آفرينش علم و قدرت داشته باشد) سپس افزود: اين همان چيزى است كه خدا مى فرمايد سبحان ربك رب العزة عما يصفون اشاره به اين كه سخنانى كه ايـن و آن بـه تـو گـفـتـه انـد سـخـنـان شـرك آلودى بـوده كـه مشمول اين آيه مى باشد خداوند از ازل قادر و عالم و عزيز بوده است .
پـروردگارا! خودت قول داده اى كه رسولانت را يارى و جنودت را پيروز گردانى ، ما را در خـط رسـولان ، و در صـفـوف جـنودت قرار ده ، و بر دشمنان خونخوارى كه از شرق و غرب عالم براى نابودى و خاموش كردن نور قرآن برخاسته اند پيروز فرما!
بارالها! ما را از آلودگى به هر گونه شرك ، و انحراف از طريق توحيد مصون و محفوظ دار.
خـداونـدا! مشكلاتى كه انبياى مرسل در طول تاريخ در برابر لشكر شرك و كفر داشتند هـم اكـنـون در بـرابـر جـامـعـه اسـلامـى ما مجسم شده است ، همان سلامى را كه مايه سلامت پيامبران مرسل بود شامل حال ما در اين معركه ها فرما


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -