انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 56 - 73 احزاب

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا اءيها الذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما (56)
ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة و اءعد لهم عذابا مهينا (57)
و الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا (58)

 


ترجمه :

56 - خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش ‍ باشيد.
57 - آنها كه خدا و پيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است .
58 - و آنها كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند.
تفسير:
سلام و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عدم ايذاء او آمده در آيات مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند
و فرشتگان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد، و بعد در اين زمينه دستور به مؤ منان مى دهد، و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مطرح مى سازد، و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤ منان را ايذاء كنند بازگو مى كند.
نخست مى فرمايد: (خداوند و فرشتگانش بر پيامبر رحمت و درود مى فرستند) (ان الله و ملائكته يصلون على النبى ).
مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن قدر والا است كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مى فرستند، اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد، (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوئيد و در برابر فرمان او تسليم باشيد) (يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما).
او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است ، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمريد، مبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد، او يك انسان است و از ميان شما برخاسته ولى نه يك انسان عادى ، كسى است كه يك جهان در وجودش خلاصه شده است .
در اينجا به نكاتى بايد توجه كرد:
1 - (صلات ) و (صلوات ) كه جمع آن است هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى فرستادن رحمت است ، و هر گاه به فرشتگان و مؤ منان منسوب گردد به معنى طلب رحمت مى باشد.
2 - تعبير به (يصلون ) به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار است يعنى پيوسته خداوند و فرشتگان رحمت و درود بر او مى فرستند، رحمت و درودى
پيوسته و جاودانى .
3 - در اينكه ميان (صلوا) و (سلموا) چه فرقى است ؟ مفسران بحثهاى مختلفى دارند، آنچه مناسبتر با ريشه لغوى اين دو كلمه ، و ظاهر آيه قرآن به نظر مى رسد اين است كه : (صلوا) امر به طلب رحمت و درود فرستادن بر پيامبر است ، اما (سلموا) يا به معنى تسليم در برابر فرمانهاى پيامبر گرامى اسلام است چنانكه در آيه 65 سوره نساء آمده ، ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما: (مؤ منان كسانى هستند كه به داورى تو تن دهند و حتى در دل از قضاوتت كمترين ناراحتى نداشته باشند و تسليم مطلق گردند).
چنانكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (ابو بصير) از محضرش سؤ ال كرد منظور از (صلات ) بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فهميده ايم ، اما معنى تسليم بر او چيست ؟ امام فرمود:
هو التسليم له فى الامور: (منظور تسليم بودن در برابر او در هر كار است ).
و يا به معنى سلام فرستادن بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان السلام عليك يا رسول الله و مانند آن مى باشد، كه محتوايش تقاضاى سلامت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از پيشگاه خدا است .
(ابو حمزه ثمالى ) از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام (كعب ) چنين نقل مى كند: (هنگامى كه آيه فوق نازل شد عرض كرديم سلام بر تو را مى دانيم ، ولى صلات بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، و بارك على
على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد).
از اين حديث هم چگونگى صلاة و درود بر پيامبر روشن مى شود و هم معنى سلام .
گرچه اين دو معنى براى سلام كاملا متفاوت به نظر مى رسد، ولى با دقت مى توان آنها را به نقطه واحدى معطوف كرد، و آن تسليم قولى و عملى در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، زيرا كسى كه به او سلام مى فرستد و تقاضاى سلامت او را از خدا مى كند نسبت به او عشق مى ورزد و او را به عنوان پيامبرى واجب الاطاعه مى شناسد.
4 - قابل توجه اينكه در باره كيفيت صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در روايات بيشمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كه آل محمد را به هنگام صلوات بر محمد بيفزاييد.
در (در المنثور) از صحيح (بخارى ) و (مسلم ) و (ابو داود) و (ترمذى ) و (نسائى ) و (ابن ماجه ) و (ابن مردويه ) و روات ديگرى از (كعب بن عجره ) نقل شده كه مردى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: اما السلام عليك فقد علمنا فكيف الصلاة عليك : (سلام بر تو را ما مى دانيم چگونه است ، اما صلات بر شما بايد چگونه باشد)؟ پيامبر فرمود بگو: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد.
نامبرده (نويسنده تفسير در المنثور) علاوه بر حديث فوق ، هيجده حديث
ديگر نقل كرده ، كه در همگى تصريح شده كه (آل محمد) را بايد به هنگام صلوات ذكر كرد.
اين احاديث را از كتب معروف و مشهور اهل سنت از گروهى از صحابه از جمله (ابن عباس ) و (طلحه ) و (ابو سعيد خدرى ) و (ابو هريره ) و (ابو مسعود انصارى ) و (بريده ) و (ابن مسعود) و (كعب بن عجره ) و امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل كرده است .
در صحيح (بخارى ) كه معروفترين منابع حديث برادران اهل سنت است روايات متعددى در اين زمينه نقل شده كه علاقمندان توضيح بيشتر ميتوانند به متن خود كتاب مراجعه كنند.
در صحيح مسلم نيز دو روايت در اين زمينه آمده است .
عجب اينكه در همين كتاب با اينكه در اين دو حديث چند بار (محمد و آل محمد) با هم ذكر شده ، باز عنوانى را كه براى باب انتخاب كرده باب الصلاة على النبى صلى الله عليه و سلم (بدون ذكر آل ) است !!
اين نكته نيز قابل توجه است كه در بعضى از روايات اهل سنت و بسيارى از روايات شيعه حتى كلمه (على ) ميان (محمد) و (آل محمد) جدائى نمى افكند بلكه كيفيت صلاة به اين صورت است اللهم صل على محمد و آل محمد.
اين بحث را با حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم :
(ابن حجر) در (صواعق ) چنين نقل مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء فقالوا و ما الصلاة البتراء؟ قال تقولون :
اللهم صل على محمد، و تمسكون ، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:
(هرگز بر من صلوات ناقص نفرستيد! عرض كردند: صلوات ناقص چيست ؟ فرمود: اينكه فقط بگوئيد (اللهم صل على محمد) و ادامه ندهيد، بلكه بگوئيد: اللهم صل على محمد و آل محمد).
و به خاطر همين روايات است كه جمعى از فقهاى بزرگ اهل سنت اضافه آل محمد را بر نام آن حضرت در تشهد نماز واجب مى شمرند.
5 - آيا فرستادن صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب است يا نه ؟ و اگر واجب است در كجا واجب است ؟ اين سؤ ال است كه فقها به آن پاسخ مى گويند:
تمام فقهاى اهل بيت آنرا در تشهد اول و دوم نماز واجب مى دانند، و در غير آن مستحب ، و علاوه بر احاديثى كه از طرق اهل بيت در اين زمينه رسيده در كتب اهل سنت نيز رواياتى كه دال بر وجوب است كم نيست .
از جمله در روايت معروفى ، عايشه مى گويد: سمعت رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يقول : لا يقبل صلاة الا بطهور، و بالصلاة على : (نماز بدون طهارت و درود بر من قبول نخواهد شد).
از فقهاى اهل سنت (شافعى ) آنرا در تشهد دوم واجب مى داند، و (احمد) در يكى از دو روايت كه از او نقل شده ، و جمعى ديگر از فقهاء، ولى بعضى مانند (ابو حنيفه ) آنرا واجب نشمرده اند.
جالب اينكه (شافعى ) همين فتوا را در شعر معروفش صريحا آورده است ، در آنجا كه مى گويد:

يا اهل بيت رسول الله حبكم

فرض من الله فى القرآن انزله

كفاكم من عظيم القدر انكم

من لم يصل عليكم لا صلاة له

(اى اهل بيت رسول الله محبت شما از سوى خداوند در قرآن واجب شده است )
(در عظمت مقام شما همين بس كه - هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است ).
آيه بعد در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مى كند، مى گويد: (كسانى كه خدا و پيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است ) (ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم فى الدنيا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهينا).
در اينكه منظور از (ايذاء پروردگار) چيست ؟ بعضى گفته اند همان كفر و الحاد است كه خدا را به خشم مى آورد، چرا كه آزار در مورد خداوند جز ايجاد خشم مفهوم ديگرى نميتواند داشته باشد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه ايذاء خداوند همان ايذاء پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان است ، و ذكر خداوند براى اهميت و تاكيد مطلب است .
و اما ايذاء پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مفهوم وسيعى دارد، و هر گونه كارى كه او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از كفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، همچنين
نسبتهاى ناروا و تهمت ، و يا ايجاد مزاحمت به هنگامى كه آنها را دعوت به خانه خود مى كند همانگونه كه در آيه 53 همين سوره گذشت (ان ذلكم كان يؤ ذى النبى ): (اين كار شما پيامبر را آزار مى دهد).
و يا موضوعى كه در آيه 61 سوره توبه آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خاطر انعطافى كه در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوشباورى و ساده دلى متهم مى ساختند: (و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن ): (گروهى از آنها پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوشباورى است كه گوش به حرف هر كس مى دهد و مانند اينها).
حتى از رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزار خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مخصوصا على (عليه السلام ) و دخترش فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) نيز مشمول همين آيه بوده است ، در صحيح (بخارى ) جزء پنجم چنين آمده است كه : رسول خدا فرمود: (فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ) (فاطمه پاره تن من است هر كس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است ).
همين حديث در صحيح (مسلم ) به اين صورت آمده : (ان فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما آذاها): (فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد).
شبيه همين معنى در باره على (عليه السلام ) از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است .
و اما (لعن ) در آيه فوق چنانكه سابقا هم گفتيم به معنى دورى از رحمت خداست ، و اين درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است كه در آيه قبل
آمده بود.
در حقيقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى كه رحمتش گسترده و بى پايان است بدترين نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص كه اين طرد از رحمت هم در دنيا باشد و هم در آخرت (چنانكه در آيه مورد بحث اينگونه است ).
و شايد به همين جهت مساله (لعن ) قبل از (عذاب مهين ) ذكر شده .
تعبير به (اعد) (آماده كرده است ) دليل بر تاكيد و اهميت اين عذاب است

آخرين آيه مورد بحث از ايذاء مؤ منان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذاء خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اهميت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرمايد: (كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشكارى شده اند) (و الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا).
چرا كه مؤ من از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد، و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته .
تعبير (بغير ما اكتسبوا) اشاره به اين است كه آنها مرتكب گناهى نشده اند كه موجب ايذاء و آزار باشد، و از اينجا روشن مى شود كه هرگاه گناهى از آنان سر زند كه مستوجب حد و قصاص و تعزير باشد اجراى اين امور در حق آنها اشكالى ندارد، و همچنين امر به معروف و نهى از منكر مشمول اين سخن نيست .
مقدم داشتن (بهتان ) بر (اثم مبين ) به خاطر اهميت آنست ، چرا كه بهتان از بزرگترين ايذاءها محسوب مى شود، و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نيزه و خنجر سختتر است ، آن گونه كه شاعر عرب نيز گفته :

 

جراحات السنان لها التيام

و لا يلتام ما جرح اللسان

(زخمهاى نيزه التيام مى يابد اما زخم زبان التيام پذير نيست
در روايات اسلامى نيز اهميت فوق العاده اى به اين مطلب داده شده است ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم خداوند عز و جل مى فرمايد: لياذن بحرب منى من آذا عبدى المؤ من !: (آنكس كه بنده مؤ من مرا بيازارد اعلان جنگ با من مى دهد)!.
بعضى از مفسران گفته اند كه از لحن آيه استفاده مى شود گروهى در مدينه بوده اند كه براى افراد با ايمان شايعه پراكنى مى كردند، و نسبتهاى ناروا به آنها مى دادند (و حتى پيامبر خدا از زبان اين موذيان در امان نبود) همان گروهى كه در جوامع ديگر و مخصوصا در جوامع امروز نيز كم نيستند و كار آنها توطئه بر ضد نيكان و پاكان ، و ساختن و پرداختن دروغها و تهمتهاست .
قرآن شديدا آنها را مورد سختترين حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشكار معرفى كرده است .
شاهد اين سخن در آيات بعد نيز خواهد آمد.
در حديث ديگر كه (امام على بن موسى الرضا) از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامه على تل من نار حتى يخرج مما قاله فيه !: (كسى كه مرد يا زن مسلمانى را بهتان زند يا در باره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد)!.
آيه و ترجمه


يا اءيها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤ منين يدنين عليهن من جلبيبهن ذلك اءدنى اءن يعرفن فلا يؤ ذين و كان الله غفورا رحيما (59)
لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا (60)
ملعونين اءينما ثقفوا اءخذوا و قتلوا تقتيلا (61)
سنة الله فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا (62)

 


ترجمه :

59 - اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براى اينكه (از كنيزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و (اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحيم است .
60 - اگر منافقين و آنها كه در دلهايشان بيمارى است ، و (همچنين ) آنها كه اخبار دروغ
و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنان مى شورانيم سپس جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند.
61 - و از همه جا طرد مى شوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد.
62 - اين سنت خداوند در اقوام پيشين است و براى سنت الهى هيچگونه تغييرى نخواهى يافت .
شان نزول :
در تفسير على بن ابراهيم در شان نزول آيه نخست چنين آمده است : آن ايام زنان مسلمان به مسجد مى رفتند و پشت سر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نماز مى گذاردند، هنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشا مى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند، آيه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور كامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند.
در همان كتاب در شان نزول آيه دوم چنين مى خوانيم : گروهى از منافقين در مدينه بودند و انواع شايعات را پيرامون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هنگامى كه به بعضى از غزوات مى رفت در ميان مردم منتشر مى ساختند، گاه مى گفتند: پيامبر كشته شده ، و گاه مى گفتند: اسير شده ، مسلمانانى كه توانائى جنگ را نداشتند و در مدينه مانده بودند سخت ناراحت مى شدند، شكايت نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آوردند، اين آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد.
تفسير:
اخطار شديد به مزاحمان و شايعه پراكنان !
به دنبال نهى از ايذاء رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان در آيات گذشته ، در اينجا روى يكى از موارد ايذاء تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريق اقدام مى كند:
نخست به زنان با ايمان دستور مى دهد كه هر گونه بهانه و مستمسكى را از دست مفسده جويان بگيرند، سپس با شديدترين تهديدى كه در آيات قرآن كم نظير است منافقان و مزاحمان و شايعه پراكنان را مورد حمله قرار مى دهد.
در قسمت اول مى گويد: (اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منين بگو روسريهاى بلند خود را بر خويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند) (يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤ منين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤ ذين ).
در اينكه منظور از شناخته شدن چيست ؟ دو نظر در ميان مفسران وجود دارد كه منافاتى با هم ندارند.
نخست اينكه در آن زمان معمول بوده است كه كنيزان بدون پوشيدن سر و گردن از منزل بيرون مى آمدند، و از آنجا كه از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مى شدند، در اينجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد كه حجاب اسلامى را كاملا رعايت كنند تا از كنيزان شناخته شوند و بهانه اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه اوباش حق داشتند مزاحم كنيزان شوند، بلكه منظور اين است كه بهانه را از دست افراد فاسد بگيرند.
ديگر اينكه هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل انگار
و بى اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى بند و بار كه در عين داشتن حجاب آنچنان بى پروا و لاابالى هستند كه غالبا قسمتهائى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى كند.
در اينكه منظور از (جلبات ) چيست مفسران و ارباب لغت چند معنى براى آن ذكر كرده اند:
1 - ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سينه ها را مى پوشاند.
2 - مقنعه و خمار (روسرى ).
3 - پيراهن گشاد.
گرچه اين معانى با هم متفاوتند ولى قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند (ضمنا بايد توجه داشت (جلباب ) به كسر و فتح جيم هر دو قرائت مى شود).
اما بيشتر به نظر مى رسد كه منظور پوششى است كه از روسرى بزرگتر و از چادر كوچكتر است چنانكه نويسنده (لسان العرب ) روى آن تكيه كرده است .
و منظور از (يدنين ) (نزديك كنند) اين است كه زنان (جلباب ) را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد، و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند.
اما اينكه بعضى خواسته اند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشانيد هيچ دلالتى بر اين معنى ندارد و كمتر كسى از مفسران پوشاندن
صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است .
به هر حال از اين آيه استفاده مى شود كه حكم (حجاب و پوشش ) براى آزاد زنان قبل از اين زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده انديشى درست مراقب آن نبودند آيه فوق تاكيد مى كند كه در رعايت آن دقيق باشند.
و از آنجا كه نزول اين حكم ، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مى ساخت ، در پايان آيه مى افزايد: (خداوند همواره غفور و رحيم است ) (و كان الله غفورا رحيما).
هر گاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او باز گرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.
به دنبال دستورى كه در آيه پيش به زنان با ايمان داده شد به بعد ديگر اين مساله يعنى فعاليتهاى موذيانه اراذل و اوباش پرداخته مى گويد: (اگر منافقان و كسانى كه در قلبشان بيمارى است و نيز كسانى كه اخبار دروغ در مدينه پخش مى كنند دست از كارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان مى شورانيم ، و بر آنها مسلط خواهيم ساخت ، سپس جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند)! (لئن لم ينته المنافقون و الذينهم فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا).
(مرجفون ) از ماده (ارجاف ) به معنى اشاعه اباطيل به منظور غمگين
ساختن ديگران است ، و اصل (ارجاف ) به معنى اضطراب و تزلزل است و از آنجا كه شايعات باطل ايجاد اضطراب عمومى مى كند اين واژه به آن اطلاق شده است .
(نغرينك ) از ماده (اغراء) به معنى دعوت به انجام كار ياد گرفتن چيزى تواءم با تشويق و تحريض است .
از لحن آيه چنين استفاده مى شود كه سه گروه در مدينه مشغول خرابكارى بودند، هر كدام به نحوى اغراض شوم خود را پياده مى كردند، و اين به صورت يك برنامه و جريان در آمده بود و جنبه شخصى و فردى نداشت .
نخست (منافقين ) بودند كه با توطئه هاى ضد اسلامى براى براندازى اسلام مى كوشيدند.
دوم اراذل و اوباش كه قرآن از آنها تعبير به بيماردلان كرده (الذين فى قلوبهم مرض ) همانگونه كه اين تعبير در آيه 32 همين سوره احزاب در مورد افراد هوسباز و شهوتران نيز آمده است فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض : (اى همسران پيامبر هنگامى كه سخن مى گوئيد با نرمش سخن مگوئيد مبادا بيماردلان در شما طمع كنند).
گروه سوم كسانى بودند كه پخش شايعات در مدينه مخصوصا به هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ارتش اسلام به غزوات مى رفتند به تضعيف روحيه بازماندگان مى پرداختند، و خبرهاى دروغين از شكست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منين مى دادند، و به گفته بعضى از مفسران اين گروه همان يهود بودند.
و به اين ترتيب هر سه گروه را قرآن مورد تهديد شديد قرار داده است .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه برنامه هاى تخريبى سه گانه فوق همگى كار منافقان بوده و جدا ساختن آنها از يكديگر جداسازى اوصاف است نه اشخاص .
به هر حال قرآن مى گويد: اگر اينها به اعمال زشت و ننگين خود ادامه دهند دستور حمله عمومى و يورش به آنها را صادر خواهيم كرد، تا با يك حركت مردمى مؤ منان ، همه را از مدينه ريشه كن سازيم ، و آنها نتوانند ديگر در اين شهر بمانند.
و هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند (هر كجا يافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد)! (ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا).
(ثقفوا) از ماده (ثقف ) و (ثقافت ) به معنى دست يافتن بر چيزى با دقت و مهارت است ، و اگر به علم و فرهنگ ، ثقافت گفته مى شود نيز به همين جهت است .
اشاره به اينكه بعد از اين حمله عمومى در هيچ جا در امان نخواهند بود، و آنها را با دقت جستجو و پيدا مى كنند و به ديار عدم فرستاده مى شوند.
در اينكه آيا منظور از اين آيه اين است كه آنها را در بيرون مدينه جستجو مى كنند و به قتل مى رسانند؟ يا اگر در داخل مدينه بعد از حكم تبعيد عمومى بمانند گرفتار چنين سرنوشتى مى شوند؟ دو احتمال وجود دارد، و در عين حال منافاتى بين اين دو نيست ، به اين معنى كه پس از سلب مصونيت از اين توطئه - گران بيمار دل شايعه ساز و مخرب و حكم اخراج آنها از مدينه ، چه آنجا بمانند و چه بيرون روند از دست مسلمانان شجاع و جان بر كف در امان نخواهند بود!
سپس در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد اين دستور تازه اى نيست ، (اين سنتى است الهى و هميشگى كه در اقوام پيشين بوده است ) كه هر گاه گروههاى خرابكار بى شرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر
مى شود (سنة الله فى الذين خلوا من قبل ).
و چون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه (براى سنت خداوند تبديل و تغييرى نمى يابى ) (و لن تجد لسنة الله تبديلا).
اين تعبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مى كند كه بدانند مطلب كاملا قطعى و ريشه دار است و تغيير و تبديل در آن راه ندارد، يا بايد به اعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سرنوشت دردناكى باشند.
نكته ها:
1 - از خود شروع كن !
در دستورى كه در آيات مورد بحث در زمينه رعايت حجاب اسلامى به طور كامل آمده است و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: اين دستور را ابلاغ كن ، نخست همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطرح شده اند، سپس دختران او، و بعد زنان با ايمان ، اشاره به اينكه هر گونه اصلاحى را بايد از خود و خانواده خود شروع كنى و اين برنامه اى است براى همه اصلاحگران بشرى .
و در ميان همسران و دختران نخست همسران را عنوان مى كند، چرا كه آنها به مرد نزديكترند، زيرا دختران همسر مى گيرند و به خانه هاى همسران خود منتقل مى شوند.
2 - پيشگيرى از دو راه
مفاسد اجتماعى چون غالبا تك علتى نيست بايد مبارزه با آن را از همه جوانب شروع كرد، و جالب اينكه در آيات فوق براى جلوگيرى از مزاحمتهاى افراد هرزه ، نخست به زنان با ايمان دستور مى دهد كه بهانه اى به دست آنها ندهند، سپس مزاحمين را با شديدترين تهديد بر سر جاى خود مى نشاند.
و اين نيز برنامه اى است براى هميشه و همگان ، هم دوست را بايد اصلاح كرد، و هم دشمن را با قدرت بر سر جاى خود نشانيد.
3 - موضع نيرومند مسلمين
از تهديدهاى شديد و پر قدرت آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بعد از خاتمه يافتن ماجراى (بنى قريظه ) و ريشه كن شدن اين گروه از دشمنان خطرناك داخلى موقعيت مسلمانان در مدينه كاملا تثبيت شد، تنها مخالفتها از ناحيه منافقانى انجام مى گرفت كه به صورت ناشناس در صفوف مسلمين بودند، و يا جمعى از اوباش و هرزگان ، و شايعه پراكنان ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز از موضع قدرت با آنها برخورد كرد، و به آنان شديدا اخطار نمود كه اگر دست از سمپاشيها و توطئه ها بر ندارند با يك هجوم و حمله حسابشان يكسره خواهد شد، و همين برخورد قاطعانه و كاملا جدى و حساب شده اثر خود را كرد.
4 - ريشه كن كردن ماده فساد
آيا آنچه در آيات فوق براى ريشه كن كردن مفاسدى همچون توطئه هاى منافقان و مزاحمت مستمر نسبت به نواميس مسلمانان و مفسده جوئى شايعه پراكنان آمده است در ساير اعصار و قرون و براى حكومتهاى اسلامى نيز مجاز است ؟
كمتر كسى از مفسران در اين زمينه بحثى به ميان آورده است ، ولى به نظر مى رسد كه اين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص ‍ به زمان و مكان و اشخاصى نداشته باشد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان در آيد، و جامعه اسلامى را با خطرات جدى روبرو سازد چه مانعى دارد كه حكومت
اسلامى دستور آيات فوق را كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شده است به اجرا در آورد، و مردم را براى در هم كوبيدن ريشه هاى فساد بسيج كند؟!،
ولى بدون شك اين گونه كارها و مانند آن ، به خصوص اينكه آن را يك سنت تغيير ناپذير معرفى مى كند، بطور خودسرانه مجاز نيست ، و تنها بايد به اذن ولى امر مسلمين و حكام شرع صورت گيرد.
5 - سنتهاى تغيير ناپذير الهى
در آيات فوق خوانديم كه قرآن يكى از سنتهاى تغيير ناپذير الهى را مساله ريشه كن كردن توطئه گران با يك حمله عمومى ذكر مى كند كه در امتهاى پيشين نيز بوده است .
نظير اين تعبير در مورد ديگرى از قرآن نيز آمده است .
از جمله در همين سوره احزاب آيه 38 بعد از آنكه اجازه شكستن سنت غلط جاهلى را در مورد تحريم همسر مطلقه پسر خوانده صادر مى كند، مى فرمايد: براى پيامبر گناه و جرمى نيست كه اوامر الهى را هر چه باشد اجرا كند، سپس مى افزايد: (سنة الله فى الذين خلوا من قبل و كان امر الله قدرا مقدورا: (در اين سنت پروردگار است كه در اقوام پيشين و انبياء سلف نيز بوده است و فرمان خدا بر اساس معيارهاى ثابت و تغييرناپذيرى بوده است ).
در سوره فاطر آيه 43 بعد از آنكه اقوام كافر و مجرم را تهديد به هلاكت مى كند مى فرمايد: فهل ينظرون الا سنة الاولين فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا: (آيا آنها انتظار همان سرنوشت شومى را مى كشند كه اقوام نخستين را در برگرفت ؟ اما هرگز براى سنت الهى تبديلى نمى يابى و هيچگاه براى سنت الهى دگرگونى نمى بينى بر سر اينان همان فرود مى آيد كه بر سر آنان آمد)!.
در آيه 85 سوره غافر بعد از آنكه تصريح مى كند كه ايمان آوردن كفار لجوج از اقوام پيشين به هنگام مشاهده عذاب استيصال مفيد واقع نشد، اضافه مى كند: سنة الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون : (اين سنت الهى است كه در گذشته نيز در بندگانش اجرا مى شد، و در آنجا كافران گرفتار زيان و خسران شدند).
و در سوره فتح آيه 23 بعد از آنكه پيروزى مؤ منان و شكست كفار و عدم وجود يار و ياور براى آنها را در جنگها مطرح مى كند مى افزايد: سنة الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا: (اين سنت پروردگار است كه در گذشته نيز بوده ، و هرگز سنت الهى تغيير نمى پذيرد.
و نيز در سوره اسراء آيه 77 هنگامى كه توطئه تبعيد يا نابودى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بيان مى فرمايد اضافه مى كند: (اگر آنها اين كار خود را عملى مى كردند بعد از تو جز مدت كوتاهى باقى نمى ماندند): سنة من ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا: (اين سنت پيامبرانى است كه قبل از تو فرستاديم و هرگز دگرگونى در سنت نمى بينى ).
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه منظور از (سنت ) در اينگونه موارد قوانين ثابت و اساسى (تكوينى ) يا (تشريعى ) الهى است كه هرگز دگرگونى در آن روى نمى دهد، و به تعبير ديگر خداوند در عالم تكوين و تشريع اصول و قوانينى دارد كه همانند قوانين اساسى مرسوم در ميان مردم جهان دستخوش دگرگونى و تغيير نمى شود، اين قوانين هم بر اقوام گذشته حاكم بوده است ، و هم بر اقوام امروز و آينده حكومت خواهد كرد.
يارى پيامبران ، شكست كفار، لزوم عمل به فرمانهاى الهى هر چند ناخوشايند محيط باشد، عدم فايده توبه به هنگام نزول عذاب الهى ، و مانند اينها جزء اين سنتهاى جاودانى مى باشد.
اين تعبيرات از يكسو به همه رهروان راه حق دلگرمى و آرامش مى بخشد و از سوى ديگر انسجام و وحدت دعوت انبياء و يكپارچگى قوانين حاكم بر نظام آفرينش و نظام زندگى انسانها را روشن مى سازد، و در حقيقت شاخه اى است از شاخه هاى توحيد.
آيه و ترجمه


يسلك الناس عن الساعة قل انما علمها عند الله و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا (63)
ان الله لعن الكافرين و اءعد لهم سعيرا (64)
خالدين فيها اءبدا لا يجدون وليا و لا نصيرا (65)
يوم تقلب وجوههم فى النار يقولون ياليتنا اءطعنا الله و اءطعنا الرسولا (66)
و قالوا ربنا انا اءطعنا سادتنا و كبراءنا فاءضلونا السبيلا (67)
ربنا اتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا (68)

 


ترجمه :

63 - مردم از تو در باره (زمان قيام ) قيامت سؤ ال مى كنند، بگو علم آن تنها نزد خدا است ، و چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد؟!
64 - خداوند كافران را لعن كرده (و از رحمت خود دور داشته ) و براى آنها آتش سوزاننده اى آماده نموده است .
65 - همواره در آن تا ابد خواهند ماند، و ولى و ياورى نخواهند يافت .
66 - در آن روز كه صورتهاى آنها در آتش (دوزخ ) دگرگون خواهد شد (از كار خود پشيمان مى شوند و) مى گويند اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم .
67 - و مى گويند: پروردگارا! ما از رؤ سا و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند.
68 - پروردگارا! آنها را از عذاب ، دو چندان ده ، و آنها را لعن بزرگى فرما.
تفسير:
مى پرسند: قيامت كى بر پا مى شود؟!
آيات گذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت ، در آيات مورد بحث اشاره به يكى ديگر از برنامه هاى مخرب آنها شده است كه گاه به عنوان استهزاء و يا به منظور ايجاد شك و ترديد در قلوب ساده دلان اين سؤ ال را مطرح مى كردند كه قيامت با آنهمه اوصافى كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن خبر مى دهد كى بر پا مى شود؟
مى فرمايد: (مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤ ال مى كنند) (يسئلك الناس عن الساعة ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه بعضى از مؤ منان نيز روى حس كنجكاوى و يا براى دريافت اطلاعات بيشتر چنين سؤ الى را از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطرح كرده باشند، اما با توجه به آياتى كه بعد از اين آيه مى آيد معلوم مى شود كه تفسير اول به معنى آيه نزديكتر است .
شاهد اين سخن آيه ديگرى است كه در همين زمينه در سوره شورى آمده است و ما يدريك لعل الساعة قريب - يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها و الذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق : (تو نمى دانى شايد قيامت نزديك باشد اما كسانى كه به آن ايمان ندارند براى آن عجله مى كنند، ولى مؤ منان از آن بيمناكند و مى دانند حق است ) (شورى آيه 17 و 18).
سپس در آيه مورد بحث به آنها چنين پاسخ مى گويد: (بگو اى پيامبر!؟ آگاهى بر اين موضوع تنها نزد خداست و هيچكس جز او از اين موضوع آگاه نيست ) (قل انما علمها عند الله ).
حتى پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب نيز از آن بيخبرند.
و به دنبال آن مى افزايد: (چه ميدانى ؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد) (و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا).
بنابر اين هميشه براى استقبال از قيام قيامت بايد آماده بود و اصولا فلسفه مخفى بودنش همين است كه هيچكس خويش را در امان نبيند و قيامت را دور نپندارد، و خود را از عذاب و مجازات الهى بر كنار نداند.
سپس به تهديد كافران و گوشه اى از مجازات دردناك آنها پرداخته ، مى فرمايد: خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم كرده است ) (ان الله لعن الكافرين و اعدلهم سعيرا).
(آنها جاودانه در اين آتش سوزان خواهند ماند و سرپرست و ياورى نخواهند يافت ) (خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا و لا نصيرا).
تفاوت ميان (ولى ) و (نصير) در اينجاست كه (ولى ) انجام تمام كار را بر عهده مى گيرد ولى (نصير) كسى است كه انسان را كمك مى دهد تا به مقصود خود برسد، اما اين كافران در قيامت نه ولييى دارند و نه نصيرى .
سپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده مى فرمايد: (روزى را به خاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش ‍ دوزخ دگرگون مى شود) (يوم تقلب وجوههم فى النار).
اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهره ها است كه گاه سرخ و كبود مى شود و گاه زرد و پژمرده ، و يا از نظر قرار گرفتن بر شعله هاى آتش ‍ است كه گاه اين سمت صورت آنها بر آتش قرار مى گيرد، و گاه سمت ديگر (نعوذ بالله ) اينجاست كه فريادهاى حسرت بارشان بلند مى شود و (مى گويند: اى كاش ما خدا و پيامبرش را اطاعت كرده بوديم ) (يقولون يا ليتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا).
كه اگر اطاعت ميكرديم چنين سرنوشت دردناكى در انتظار ما نبود.
(و مى گويند پروردگارا! ما رؤ سا و بزرگترهاى خود را اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند) (و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيلا).
(ساده ) جمع (سيد) به معنى مالك بزرگى است كه تدبير شهرهاى مهم و يا كشورى را بر عهده دارد و (كبراء) جمع (كبير) به معنى افراد بزرگ است خواه از نظر سن ، يا علم ، يا موقعيت اجتماعى ، و يا مانند آن .
به اين ترتيب (ساده ) اشاره به رؤ ساى بزرگ محيط است و (كبراء) كسانى هستند كه زير نظر آنها به اداره امور مى پردازند، و معاون و مشاور آنها محسوب مى شوند، در حقيقت اطاعت ساده را به جاى اطاعت خدا قرار داديم و اطاعت كبراء را بجاى اطاعت پيامبران ، و لذا گرفتار انواع انحرافات و انواع بدبختيها شديم .
بديهى است معيار (سيادت ) و (بزرگى ) در ميان آنها همان معيارهاى زور و قلدرى و مال و ثروت نامشروع و مكر و فريب بود، و انتخاب اين دو تعبير در اينجا شايد براى اينست كه تا حدى عذر خود را موجه جلوه دهند و بگو ما تحت تاثير عظمت ظاهرى آنها قرار گرفته بوديم .
در اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مى آيند و مجازات شديد گمراه كنندگان خود را از خدا مى خواهند و مى گويند: (پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب كن ) (عذابى بر گمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما!) (ربنا آتهم ضعفين من العذاب ).
(و آنها را لعن كن لعن بزرگى )! (و العنهم لعنا كبيرا)
مسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى (عذاب مضاعف ) و (لعن كبير) بخاطر تلاش و كوششى است كه براى گمراه كردن ديگران داشته اند.
جالب اينكه در سوره اعراف هنگامى كه اين پيروان گمراه تقاضاى عذاب مضاعف براى پيشوايان و سردمداران خود مى كنند گفته مى شود لكل ضعف و لكن لا تعلمون : (هم براى آنها عذاب مضاعف است و هم براى شما، ولى نمى دانيد) (سوره اعراف آيه 38).
مضاعف بودن عذاب ائمه كفر و ضلال روشن است ، اما مضاعف بودن مجازات اين پيروان گمراه چرا؟!
دليلش اين است كه يك عذاب بخاطر گمراهى دارند، و عذاب ديگرى بخاطر تقويت و كمك ظالمان ، زيرا ظالمان به تنهائى نمى توانند كارى از پيش ببرند، بلكه ياران آنها آتش بياران معركه و گرم كنندگان تنور داغ ظلم و كفرشانند، هر چند بدون شك باز در مقايسه با يكديگر عذاب پيشوايان سختتر و دردناكتر است .
در تفسير آيه 30 همين سوره بحث مشروحترى در اين زمينه داشته ايم .
آيه و ترجمه


يا اءيها الذين امنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها (69)
يا اءيها الذين امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا (70)
يصلح لكم اءعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما (71)

 


ترجمه :

69 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او مى گفتند مبرا ساخت ، و او نزد خداوند آبرومند (و گرانقدر) بود.
70 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و سخن حق و درست بگوئيد.
71 - تا خدا اعمال شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد، و هر كس اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى (و پيروزى ) عظيمى نائل شده است .
تفسير:
چه نسبتهاى ناروا به موسى (عليه السلام ) دادند؟
به دنبال بحثهائى كه پيرامون احترام مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ترك هر گونه ايذاء نسبت به آن حضرت در آيات گذشته آمد، در اينجا روى سخن را به مؤ منان كرده مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد مانند كسانى نباشيد كه (موسى ) را اذيت و آزار كردند، اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرا و پاك نمود، و او در پيشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود) (يا ايها الذين آمنوا لاتكونوا كالذين آذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها).
انتخاب موسى از ميان تمام پيامبرانى كه مورد ايذاء قرار گرفتند بخاطر آن است كه موذيان بنى اسرائيل بيش از هر پيامبرى او را آزار دادند، بعلاوه آزارهائى بود كه بعضا شباهت به ايذاء منافقان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام داشت .
در اينكه منظور از ايذاء موسى (عليه السلام ) در اينجا چيست ؟ و چرا قرآن آن را به صورت سربسته بيان كرده ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و احتمالات گوناگونى در تفسير آيه داده اند از جمله :
1 - طبق روايتى موسى (عليه السلام ) و هارون (عليه السلام ) بر فراز كوه رفتند و هارون بدرود حيات گفت ، شايعه پراكنان بنى اسرائيل مرگ او را به موسى (عليه السلام ) نسبت دادند، خداوند حقيقت امر را روشن ساخت و مشت شايعه سازان را باز كرد.
2 - چنانكه مشروحا در ذيل آيات اخير سوره (قصص ) آورديم (قارون ) حيله گر براى اينكه تسليم قانون زكات نشود، و حقوق مستمندان را نپردازد، توطئه اى چيد كه زن بدكاره اى در ميان جمعيت برخيزد و موسى (عليه السلام ) را متهم به روابط نامشروع با خود كند كه به لطف الهى نه تنها اين توطئه مؤ ثر نيفتاد بلكه همان زن به پاكى موسى (عليه السلام ) و توطئه قارون گواهى داد.
3 - گروهى از دشمنان موسى (عليه السلام ) او را متهم به سحر و جنون و دروغ بستن بر خدا كردند، اما خداوند به وسيله معجزات با هرات او را از اين نسبتهاى ناروا مبرا ساخت .
4 - جمعى از جهال بنى اسرائيل او را متهم به داشتن پاره اى از عيوب جسمانى مانند برص و غير آن كردند، زيرا او به هنگامى كه مى خواست غسل كند و خود را شستشو دهد هرگز در برابر ديگرى برهنه نمى شد، اما روزى هنگامى كه مى خواست در گوشه اى دور از جمعيت غسل كند لباس خود را بر قطعه سنگى گذاشت اما سنگ به حركت درآمد و لباس موسى را با خود برد، و بنى اسرائيل بدن او را ديدند كه هيچ عيب و نقصى نداشت !
5 - بهانه جوئيهاى بنى اسرائيل يكى ديگر از عوامل آزار موسى (عليه السلام ) بود گاه تقاضا مى كردند خدا را به آنها نشان دهد، گاه مى گفتند غذاى يكنواخت (من و سلوى ) براى ما مناسب نيست ، و گاه مى گفتند ما حاضر نيستيم وارد بيت المقدس شويم و با (عمالقه ) بجنگيم ، تو و پروردگارت برويد و آنجا را فتح كنيد تا ما وارد شويم ؟
اما آنچه نزديكتر به معنى آيه است اينست كه آيه شريفه يك حكم كلى و جامع را بيان مى كند، زيرا بنى اسرائيل از جنبه هاى مختلف موسى (عليه السلام ) را ايذاء كردند، ايذاءهائى كه بى شباهت به آزار بعضى از مردم مدينه نسبت به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود، و مانند پخش شايعات و نقل اكاذيب و نسبت ناروائى كه به همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دادند كه شرح آن در تفسير سوره نور (جلد 14 ذيل آيات 11 تا 20) گذشت و خرده گيريهائى كه در مورد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زينب داشتند و مزاحمتهائى كه در خانه او و يا به هنگام صدا زدن نامؤ دبانه نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايجاد مى كردند.
و اما نسبت دادن سحر و جنون و مانند اينها و يا عيوب بدنى هر چند در مورد موسى بوده ، اما تناسبى با خطاب يا ايها الذين آمنوا در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ندارد، زيرا نه موسى (عليه السلام ) و نه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مؤ منان متهم به (سحر) و (جنون ) نكردند، و همچنين اتهام به عيوب بدنى به فرض كه در مورد موسى (عليه السلام ) بوده و خداوند او را مبرا ساخت در مورد پيامبر اسلام مصداقى در تاريخ نداشته است .
به هر حال از اين آيه مى توان استفاده كرد كه هر گاه كسى در پيشگاه خدا وجيه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى كه نسبتهاى ناروا به او مى دهند مى پردازد، تو پاك باش و وجاهت خود را در پيشگاه خدا حفظ كن ، او نيز به موقع پاكى تو را برملا مى سازد هر چند بدخواهان در متهم ساختن تو بكوشند.
نظير اين معنى را در داستان يوسف صديق پاكدامن مى خوانيم كه چگونه خدا او را از تهمت بزرگ و خطرناك همسر عزيز مصر مبرا ساخت .
و همچنين در مورد مريم مادر عيسى (عليهم السلام ) كه نوزاد شيرخوارش به پاكى او گواهى داد و زبان بدخواهان بنى اسرائيل را كه سعى در متهم ساختن او داشتند بست .
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه اين خطاب مخصوص مؤ منان زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود، ممكن است كسانى بعد از او قدم به عرصه وجود بگذارند اما كارى كنند كه روح مقدسش آزرده شود، آئين او را كوچك بشمرند، زحمات او را بر باد دهند، مواريث او را به فراموشى بسپارند آنها نيز مشمول اين آيه خواهند بود.
لذا در بعضى از روايات كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده مى خوانيم : آنها كه على (عليه السلام ) و فرزندان او را آزار دادند مشمول اين آيه اند.
آخرين سخن در تفسير آيه اينكه با توجه به حالات پيامبران بزرگ كه از زخم زبان جاهلان و منافقان در امان نبودند نبايد انتظار داشت كه افراد پاك و مؤ من هرگز گرفتار اينگونه اشخاص نشوند، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى گويد: ان رضا الناس لا يملك و السنتهم لا تضبط: (خوشنودى همه مردم را نمى شود به دست آورد، و زبان مردم را نمى توان بست )... امام در پايان اين حديث مى افزايد: (آيا موسى را متهم به عيوبى نكردند؟ و آزار ندادند؟ تا اينكه خداوند او را تبرئه كرد).
سخن حق بگوئيد تا اعمالتان اصلاح شود آيه بعد به دنبال بحثهائى كه درباره شايعه پراكنان و موذيان بد زبان گذشت دستورى صادر مى كند كه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است ، مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد، و سخن حق و درست بگوئيد) (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا).
قول (سديد) از ماده (سد) به معنى (محكم و استوار) و خلل ناپذير و موافق حق و واقع است ، سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فساد و باطل را مى گيرد، و اگر بعضى از مفسران آنرا به معنى (صواب ) و بعضى به معنى (خالص ‍ بودن از كذب و لغو) يا (هماهنگ بودن ظاهر و باطن ) و يا (صلاح و رشاد) و مانند آن تفسير كرده اند همه به معنى جامع فوق برمى گردد.
آيه بعد نتيجه (قول سديد) و سخن حق را چنين بيان مى فرمايد: (خداوند به خاطر تقوا و گفتار حق اعمال شما را اصلاح مى كند و گناهان شما را مى بخشد) (يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم ).
در حقيقت تقوا پايه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است ، و گفتار حق يكى از عوامل مؤ ثر اصلاح اعمال ، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است ، چرا كه ان الحسنات يذهبن السيئات (اعمال نيك گناهان را از بين مى برند) (سوره هود آيه 114).
علماى اخلاق گفته اند: زبان پر بركتترين عضو بدن ، و مؤ ثرترين وسيله طاعت و هدايت و اصلاح است ، و در عين حال خطرناكترين و پر گناهترين عضو بدن محسوب مى شود، تا آنجا كه حدود سى گناه كبيره از همين عضو كوچك صادر مى گردد.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : لايستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه : (ايمان هيچ بنده اى از بندگان خدا به راستى نمى گرايد مگر اينكه قلبش مستقيم گردد، و قلبش مستقيم نمى شود مگر اينكه زبانش درست شود).
جالب اينكه در حديث ديگرى از امام سجاد (عليه السلام ) آمده است كه (زبان هر انسانى همه روز صبح از اعضاى ديگر احوالپرسى مى كند) و مى گويد: كيف اصبحتم ؟! چگونه صبح كرديد؟
همه آنها در پاسخ اين اظهار محبت زبان مى گويند: بخير ان تركتنا: (حال ما خوب است اگر تو بگذارى )!
سپس اضافه مى كنند: تو را به خدا سوگند ما را رعايت كن ، انما نثاب بك و نعاقب بك : (ما به وسيله تو ثواب مى بينيم و يا مجازات مى شويم ).
در اين زمينه روايات بسيار است كه همگى حاكى از اهميت فوق العاده نقش زبان و اصلاح آن در اصلاح اخلاق و تهذيب نفوس ‍ انسانى است و به همين دليل در حديثى مى خوانيم : ما جلس رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على هذا المنبر قط الا تلا هذه الاية : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا: (هرگز پيامبر بر منبرش ننشست مگر اينكه اين آيه را تلاوت فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى را پيشه كنيد و سخن حق و درست بگوئيد).
در پايان آيه مى افزايد: (هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند به فوز عظيمى نائل شده است ) (و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما).
چه رستگارى و پيروزى از اين برتر و بالاتر كه اعمال انسان پاك گردد، و گناهانش بخشوده شود و در پيشگاه خدا رو سفيد گردد؟!
آيه و ترجمه


إ نا عرضنا الا مانة على السموت و الا رض و الجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الانسن إ نه كان ظلوما جهولا (72)
ليعذب الله المنفقين و المنفقت و المشركين و المشركت و يتوب الله على المؤ منين و المؤ منت و كان الله غفورا رحيما (73)

 


ترجمه :

72 - ما امانت (تعهدتكليف ، مسئوليت و ولايت الهيه ) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم آنها از حمل آن ابا كردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آنرا بر دوش كشيد!، او بسيار ظالم و جاهل بود (قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد).
73 - هدف اين بود كه مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك (صفوفشان از مؤ منان مشخص گردد و آنها) را عذاب كند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان با ايمان بفرستد خداوند همواره غفور و رحيم است .
تفسير:
حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر
اين دو آيه كه آخرين آيات سوره احزاب است مسائل مهمى را كه در اين سوره در زمينه ايمان ، عمل صالح ، جهاد، ايثار، عفت ، ادب ، و اخلاق آمده است تكميل مى كند، و نشان مى دهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيار ممتازى است كه مى تواند حامل رسالت عظيم الهى باشد، و اگر به ارزشهاى وجودى خود جاهل گردد چگونه بر خويشتن ظلم و ستم كرده و به اسفل السافلين سقوط مى كند!
نخست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده ، مى گويد: (ما امانت خود را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم ) (انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال ).
(اما اين موجودات عظيم و بزرگ عالم خلقت از حمل اين امانت ابا كردند و اظهار ناتوانى نمودند و از اين كار هراس داشتند)! (فابين ان يحملنها و اشفقن منها).
بديهى است ابا كردن آنها از سر استكبار نبود آنچنانكه در مورد شيطان و خوددارى او از سجده براى آدم مى خوانيم : (ابى و استكبر) (سوره بقره آيه 24): بلكه ابا كردن آنها تؤ ام با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته با توجه و خضوع بود.
ولى در اين ميان انسان اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد (و اين امانت را بر دوش كشيد)! (و حملها الانسان ).
ولى افسوس كه (از همان آغاز بر خويشتن ستم كرد، و قدر خود را نشناخت و آنچه شايسته حمل اين امانت بود انجام نداد) (انه كان ظلوما جهولا).
مفسران بزرگ اسلام پيرامون اين آيه سخن بسيار گفته اند، و براى شكافتن حقيقت معنى (امانت ) تلاش بسيار كرده اند، و نظرات گوناگونى ابراز داشته اند كه بهترين آنها را با جستجوى قرائنى كه در خود آيه نهفته است بر مى گزينيم .
اساسا در اين آيه پر محتوا روى پنج نقطه بايد تكيه كرد:
1 - منظور از (امانت ) امانت الهى چيست ؟
2 - عرضه داشتن آنها بر آسمان و زمين و كوهها چه معنى دارد؟
3 - چرا و چگونه اين موجودات از حمل اين امانت ابا كردند؟
4 - چگونه انسان حامل اين بار امانت شد؟
5 - چرا و چگونه او (ظلوم ) و (جهول ) بود؟!
در مورد (امانت ) تفسيرهاى مختلفى ذكر شده از جمله :
منظور از امانت (ولايت الهيه ) و كمال صفت عبوديت است كه از طريق معرفت و عمل صالح حاصل مى شود.
منظور صفت (اختيار و آزادى اراده ) است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مى كند.
مقصود (عقل ) است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عقاب است .
منظور (اعضاء پيكر انسان ) است : چشم امانت الهى است كه بايد آنرا حفظ كرد و در طريق گناه مصرف ننمود، گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانتهاى ديگرى هستند كه حفظ آنها واجب است .
منظور (امانتهائى است كه مردم از يكديگر مى گيرند) و وفاى به عهدهاست .
مقصود (معرفت الله ) است .
منظور (واجبات و تكاليف الهى ) همچون نماز و روزه و حج است .
اما با كمى دقت روشن مى شود كه اين تفسيرهاى مختلف با هم متضاد نيستند بلكه بعضى را مى توان در بعضى ديگر ادغام كرد، بعضى به گوشه اى از مطلب نظر افكنده و بعضى به تمام .
براى به دست آوردن پاسخ جامع ، بايد نظرى به انسان بيفكنيم ببينيم او چه دارد كه آسمانها و زمينها و كوهها فاقد آنند؟!
انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى تواند با استفاده از آن مصداق اتم (خليفة الله ) شود، مى تواند با كسب معرفت و تهذيب نفس و كمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.
اين استعداد تواءم است با آزادى اراده و اختيار يعنى اين راه را كه از صفر شروع كرده و به سوى بى نهايت مى رود با پاى خود و با اختيار خويش طى مى كند.
آسمان و زمين و كوهها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذكر و تسبيح خدا را نيز مى گويند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اينها به صورت ذاتى و تكوينى و اجبارى است ، و به همين دليل تكاملى در آن وجود ندارد.
تنها موجودى كه قوس صعودى و نزوليش بى انتها است و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تكامل است ، و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مى دهد انسان است ، و اين است همان امانت الهى كه همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد! لذا در آيه بعد مى بينيم انسانها را به سه گروه تقسيم مى كند، مؤ منان ، كفار، و منافقان .
بنابراين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت : امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است .
اما چرا از اين امر تعبير به (امانت ) شده با اينكه هستى ما، و همه چيز ما، امانت خداست ؟
اين به خاطر اهميت اين امتياز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نيز امانتهاى الهى هستند، ولى در برابر آن اهميت كمترى دارند.
در اينجا مى توان با تعبير ديگرى از اين امانت ياد كرد و گفت امانت الهى همان (تعهد و قبول مسئوليت ) است .
بنابراين آنها كه امانت را صفت اختيار و آزادى اراده دانستند به گوشه اى از اين امانت بزرگ اشاره كرده اند، همانگونه آنها كه آن را تفسير به (عقل ) يا (اعضاء پيكر) و يا (امانتهاى مردم نسبت به يكديگر) و يا (فرائض و واجبات ) و يا (تكاليف به طور كلى ) تفسير نموده اند هر كدام دست به سوى شاخه اى از اين درخت بزرگ پربار دراز كرده ، و ميوهاى چيده اند.
اما منظور از عرضه كردن اين امانت به آسمانها و زمين چيست ؟
آيا منظور اين است كه خداوند سهمى از عقل و شعور به آنها بخشيد، سپس حمل اين امانت بزرگ را به آنها پيشنهاد كرد؟
و يا اينكه منظور از عرضه كردن همان مقايسه نمودن است ؟ يعنى هنگامى كه اين امانت با استعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براى پذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند.
البته معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد، به اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است .
و از اينجا پاسخ سؤ ال سوم نيز روشن شد كه چرا و چگونه اين موجودات از حمل اين امانت بزرگ ابا كردند و ترس آميخته با احترام نشان دادند.
و از همينجا كيفيت حمل اين امانت الهى از ناحيه انسان روشن مى شود، چرا كه انسان آنچنان آفريده شده بود كه مى توانست تعهد و مسئوليت را بر دوش كشد و ولايت الهيه را پذيرا گردد، و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبود لا يزال سير كند، و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
اما اينكه در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده اين امانت الهى به (قبول ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ) و فرزندش ) تفسير شده ، بخاطر آنست كه ولايت پيامبران و امامان شعاعى نيرومند از آن ولايت كليه الهيه است ، و رسيدن به مقام عبوديت و طى طريق تكامل جز با قبول ولايت اولياء الله امكان پذير نيست .
در حديثى از امام على بن موسى الرضا مى خوانيم كه : هنگامى كه از تفسير آيه (عرض امانت ) سؤ ال كردند فرمود: الامانة الولاية ، من ادعاها بغير حق كفر (امانت همان ولايت است كه هر كس به ناحق ادعا كند از زمره مسلمانان بيرون مى رود).
در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤ ال شد فرمود: الامانة الولاية ، و الانسان هو ابو الشرور المنافق : (امانت همان ولايت است و انسانى كه توصيف به ظلوم و جهول شده كسى است كه صاحب گناهان بسيار و منافق است ).
نكته ديگرى كه اشاره به آن در اينجا لازم به نظر مى رسد اين است كه :
در ذيل آيه (172 سوره اعراف ) در مورد عالم ذر گفتيم چنين به نظر مى رسد كه گرفتن پيمان الهى بر توحيد از طريق فطرت و استعداد و نهاد آدمى بوده و عالم ذر نيز همين عالم استعداد و فطرت است .
در مورد پذيرش امانت الهى نيز بايد گفت كه اين پذيرش يك پذيرش قرار دادى و تشريفاتى نبوده ، بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد.
تنها سؤ الى كه باقى مى ماند مساله (ظلوم ) و (جهول ) بودن انسان است .
آيا توصيف انسان به اين دو وصف كه ظاهر آن نكوهش و مذمت او است بخاطر پذيرش اين امانت بوده ؟!
مسلما پاسخ اين سؤ ال منفى است ، چرا كه پذيرش اين امانت بزرگترين افتخار و امتياز انسان است ، چگونه ممكن است بخاطر قبول چنين مقام بلندى او را مذمت كرد؟
يا اينكه اين توصيفها به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است ، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله قابيل و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.
انسانى كه او را از (كنگره عرش مى زنند صفير)، بنى آدمى كه تاج (كرمنا) بر سرشان نهاده شده انسانهائى كه به مقتضاى انى جاعل فى الارض خليفه نماينده خدا در زمين هستند، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد، چقدر بايد (ظلوم ) و (جهول ) باشد كه اين ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد، و خود را در اين خاكدان اسير سازد، و در صف شياطين قرار گيرد، و به اسفل السافلين سقوط كند؟!
آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است ، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مى كند كه بر خويشتن ستم كرده است ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (سوره اعراف آيه 23).
در حقيقت همان ترك اولى كه از او سر زد ناشى از فراموش كردن گوشه اى از عظمت اين امانت بزرگ بود!
و به هر حال بايد اعتراف كرد كه انسان به ظاهر كوچك و ضعيف اعجوبه جهان خلقت است كه توانسته است بار امانتى را بر دوش ‍ كشد كه آسمانها و زمينها از حمل آن عاجز شده اند، اگر مقام خود را فراموش نكند.
آيه بعد در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است ، بيان اين واقعيت است كه افراد انسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان ، مشركان و مؤ منان ، مى فرمايد: (هدف اين بوده است كه خداوند، مردان منافق و زنان منافق ، و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و كيفر دهد، و نيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خداوند همواره غفور و رحيم است ) (ليعذب الله المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات و يتوب الله على المؤ منين و المؤ منات و كان الله غفورا رحيما).
در اينكه (لام ) در (ليعذب ) از نظر ادبيات عرب ، كدام لام است دو احتمال وجود دارد:
نخست اينكه (لام غايت ) است كه براى بيان سرانجام چيزى ذكر مى شود بنابراين مفهوم آيه چنين است : (سرانجام حمل اين امانت اين شد كه گروهى راه نفاق بپويند و گروهى راه شرك و به خاطر خيانت در اين امانت الهى به عذاب او گرفتار شوند و گروهى اهل ايمان به خاطر اداى اين امانت و قيام به وظيفه
خود در برابر آن ، مشمول رحمتش گردند.
ديگر اينكه (لام علت ) است ، و جمله اى در تقدير مى باشد، بنابراين تفسير آيه چنين است : (هدف از عرض امانت اين بوده كه همه انسانها در بوته آزمايش قرار گيرند، و هر كس باطن خود را ظاهر كند و بر طبق استحقاق خود كيفر و پاداش بيند).
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1 - مقدم داشتن اهل نفاق ، بر مشركان به خاطر آن است كه منافق وانمود مى كند كه امانتدار است در حالى كه خائن است ، ولى مشرك ، خيانتش برملا است ، لذا منافق استحقاق بيشترى براى عذاب دارد.
2 - مقدم داشتن اين دو گروه بر مؤ منان ممكن است به خاطر اين باشد كه آخر آيه گذشته با (ظلوم ) و (جهول ) پايان يافت ، و ظلوم و جهول متناسب با منافق و مشرك است منافق ، (ظالم ) است و مشرك جهول .
3 - كلمه (الله ) يك بار در مورد عذاب منافقان و مشركان آمده ، يك بار درباره پاداش مؤ منان ، اين به خاطر آنست كه دو گروه اول يك سرنوشت دارند و حساب مؤ منان از آنها جدا است .
4 - تعبير به توبه (بجاى پاداش ) در مورد مؤ منان ممكن است از اين جهت باشد كه بيشترين ترس مؤ منان از لغزشهائى است كه احيانا از آنها سر زده لذا به آنها اطمينان و آرامش مى دهد كه لغزشهايشان را مشمول عفو مى گرداند.
يا به خاطر اين است كه توبه خداوند بر بندگان بازگشت او به رحمت
است ، و مى دانيم در واژه رحمت همه مواهب و پاداشها نهفته است .
5 - توصيف پروردگار به (غفور) و (رحيم )، ممكن است در مقابل (ظلوم ) و (جهول ) باشد، و يا به تناسب ذكر توبه در مورد مردان و زنان با ايمان .
اكنون كه به فضل پروردگار به پايان سوره احزاب مى رسيم ذكر اين نكته را لازم مى دانيم كه هماهنگى آغاز و انجام اين سوره قابل دقت و توجه است چرا كه اين سوره (سوره احزاب ) با مخاطب ساختن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تقواى الهى و نهى از اطاعت كافران و منافقان و تكيه بر عليم و حكيم بودن خداوند شروع شد، و با ذكر بزرگترين مساله زندگانى بشر يعنى حمل امانت الهى ، و سپس تقسيم انسانها به سه گروه منافقان و كافران و مؤ منان و تكيه بر غفور و رحيم بودن خداوند پايان مى گيرد.
و در ميان اين دو بحث ، بحثهاى فراوانى پيرامون اين سه گروه و طرز رفتار آنها با اين امانت الهى مطرح گرديد كه همه مكمل يكديگر و روشنگر يكديگر بودند.
پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه (مخلصانه ) امانت تو را پذيرا شدند، و (عاشقانه ) از آن پاسدارى كردند و به وظائف خويش در برابر آن قيام نمودند.
خداوندا! ما را از مؤ منانى قرار ده كه مشمول غفران و رحمت تو شده اند نه از منافقان و مشركانى كه به خاطر (ظلوم ) و (جهول ) بودنشان مستحق عذاب گشتند.
خداوندا! در اين عصر و زمان كه (احزاب ) كفر بار ديگر گرداگرد مدينه (اسلام ) را گرفته اند، طوفان سهمگين خشم و غضبت را بر آنها بفرست ، و كاخهايشان را بر سرشان ويران كن ، و به ما آن استقامت و پايمردى عطا فرما كه در اين لحظات حساس همچون كوه بايستيم و از مدينه اسلام پاسدارى كنيم - آمين يا رب العالمين .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -