انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 42 - 69 طه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


اذهب اءنت و اءخوك بايتى و لا تنيا فى ذكرى (42)
اذهبا إ لى فرعون إ نه طغى (43)
فقولا له قولا لينا لعله يتذكر اءو يخشى (44)
قالا ربنا إ ننا نخاف اءن يفرط علينا اءو اءن يطغى (45)
قال لا تخافا إ ننى معكما اءسمع و اءرى (46)
فـأ تـيـاه فـقـولا إ نـا رسـولا ربـك فـأ رسـل مـعـنـا بـنـى إ سرءيل و لا تعذبهم قد جئنك باية من ربك و السلم على من اتبع الهدى (47)
إ نا قد اءوحى إ لينا اءن العذاب على من كذب و تولى (48)

 


ترجمه :

42 - تو و برادرت با آيات من به سوى فرعون برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد.
43 - به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است .
44 - اما به نرمى با او سخن بگوئيد شايد متذكر شود يا از (خدا) بترسد.
45 - (موسى و هارون ) گفتند: پروردگارا! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى بگيرد يا طغيان كند.
46 - فـرمـود نـترسيد، من با شما هستم.
47 -(همه شما به سراغ او برويد و بگوئيد: ما فرستاده هاى پروردگار توئيم ، بنى اسرائيل را با ما بفرست ، و آنها را شكنجه و آزار مـكـن ، مـا آيت روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده ايم و سلام و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى كند.
48 - (به او بگوئيد) به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى ) را تكذيب كند و سرپيچى نمايد.
تفسير:
نخستين برخورد با فرعون جبار
اكـنون كه همه چيز روبراه شده ، و تمام وسائل لازم در اختيار موسى قرار گرفته ، او و بـرادرش هـارون را هـر دو با هم مخاطب ساخته مى گويد: (تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذارده ام برويد) (اذهب انت و اخوك باياتى ).
آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى شود، و هم ساير نشانه هاى پروردگار و تعليمات و برنامه هائى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت او است ، بخصوص اينكه اين تـعـليـمـات پـر مغز به وسيله مردى كه ظاهرا قسمت عمده عمرش را به چوپانى پرداخته اظهار مى شود.
و بـراى تـقـويـت روحـيه آنها و تاكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مى كند (در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد) (و لا تنيا فى ذكرى ).
چـرا كـه سـسـتى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثه اى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى ، سست نشويد.
بـعـد از آن ، هـدف اصـلى اين حركت و نقطه اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مـشـخص مى سازد و مى گويد (به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است ) (اذهبا الى فرعون انه طغى ).
عـامـل تمام بدبختيهاى اين سرزمين پهناور او است ، و تا او اصلاح نشود هيچ كارى ساخته نيست ، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب افتادگى ، خوشبختى يا بدبختى
يـك مـلت ، قـبـل از هـر چـيـز، رهـبـران و سردمداران آن ملت است و لذا بايد هدف گيرى شما قبل از همه به سوى آنها باشد.
درسـت اسـت كـه هارون در آن موقع در آن بيابان حاضر نبود، و بطورى كه مفسران گفته انـد خـداونـد او را از ايـن مـاجـرا آگـاه سـاخـت و او بـه اسـتـقـبـال بـرادرش مـوسـى بـراى انـجـام ايـن مـامـوريت به بيرون مصر آمد، ولى به هر حال هيچ مانعى ندارد كه دو نفر مخاطب قرار گيرند و ماموريت براى انجام كارى پيدا كنند، در حـالى كـه تـنـهـا يكى حاضر باشد و در تعبيرات فارسى روزانه نيز از اين نمونه بـسـيـار داريـم ، مـثـل اينكه مى گوئيم : (تو و برادرت كه فردا از سفر مى آيد نزد من آئيد).
سـپـس طـرز بـرخـورد مـؤ ثـر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح ، بيان مى فرمايد براى اينكه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد (با سخن نرم با او سخن بگوئيد، شـايـد مـتذكر شود يا از خدا بترسد) (فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى ) فرق مـيـان (يـتـذكـر) و (يخشى ) در اينجا اين است كه : اگر با سخن نرم و ملايم با او روبـرو شـويـد و در عـيـن حـال مـطـالب را بـا صـراحـت و قـاطـعـيـت بـيـان كـنـيـد يـك احـتـمـال ايـنـسـت كـه او دلائل مـنـطـقـى شـمـا را از دل بـپـذيـرد و ايـمـان آورد احـتمال ديگر اينكه لااقل از ترس مجازات الهى در دنيا يا آخرت و بر باد رفتن قدرتش ، سر تسليم فرود آورد و با شما مخالفت نكند.
البـتـه احـتمال سومى نيز وجود دارد و آن اينكه نه متذكر شود و نه از خدا بترسد، بلكه راه مـخـالفـت و مـبـارزه را پـيـش گـيـرد كـه بـا تـعـبـيـر (لعـل ) (شـايـد) بـه آن اشـاره شده است . و در اين صورت نسبت به او اتمام حجت شده است ، و در هيچ حال اجراى اين برنامه بى فايده نيست .
بدون شك خداوند مى دانست سرانجام كار او به كجا خواهد رسيد ولى
تعبيرات فوق ، درسى است براى موسى و هارون و همه رهبران راه الهى .
اما با اين حال موسى و هارون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر و زورمند مـسـتـكـبـر كـه آوازه خـشـونـت و سـرسـخـتـى او هـمـه جـا پـيـچـيـده بـود قـبـل از آنـكـه مـوسـى (عليهالسلام ) و هارون (عليهالسلام ) ابلاغ دعوت كنند، پيشدستى كرده ، آنها را از بين ببرد، لذا (عرضه داشتند پروردگارا! ما از اين مى ترسيم كه او قبل از آنكه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر كند و پيام تو به گوش او و اطـرافيانش نرسد، و يا بعد از شنيدن طغيانگرى آغاز نمايد) (قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغى ).
(يـفـرط) از مـاده (فـرط) (بـر وزن شرط) به معنى پيش افتادن است و به همين جهت بـه كـسـى كـه قـبـل از هـمـه وارد آبـگـاه مـى شـود، (فارط) مى گويند در سخنان على (عـليـهـالسـلام ) كـه در بـرابر قبرهاى مردگان ، پشت دروازه كوفه فرمود مى خوانيم : انـتـم لنـا فـرط سـابـق : (شـمـا پـيـشـگـامـان ايـن قـافـله بـوديـد و قـبل از ما به ديار آخرت شتافتيد). به هر حال موسى و برادرش از دو چيز بيم داشتند، نـخـسـت آنـكـه فـرعـون قـبـل از آنـكـه سـخـنـانـشـان را بـشـنـود شـدت عـمـل بـه خـرج دهـد، و يـا بـعد از شنيدن بلافاصله و بدون مطالعه دست به چنين اقدامى بزند و در هر دو حال ماموريت آنها به خطر بيفتد و ناتمام بماند.
امـا خـداونـد بـه آنـها بطور قاطع (فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى شنوم و مى بينم ) (قال لا تخافا اننى معكما اسمع و ارى ).
بـنـابـرايـن بـا وجـود خـداونـد تـوانـائى كـه هـمـه جـا بـا شـمـا اسـت و بـه هـمـيـن دليل همه چيز، همه سخنها را مى شنود، و همه چيز را مى بيند و حامى و پشتيبان شما است ، ترس و وحشت معنائى ندارد.
سـپـس دقـيـقـا چـگـونـگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قـاطـع و پـرمـحـتـوا بـراى آنـهـا بـيـان مـى فـرمـايـد، كـه يـكـى مـربـوط بـه اصـل مـامـوريـت اسـت و ديـگـرى بـيـان مـحـتـواى مـامـوريـت و سـومـى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سرانجام تهديد مخالفان . نخست مى گويد: (شما به سراغ او برويد و به او بگوئيد ما فرستادگان پروردگار توايم (فاتياه فقولا انا رسولا ربك ).
جـالب ايـنكه بجاى پروردگار ما مى گويد پروردگار تو، تا عواطف فرعون را متوجه ايـن نـكـتـه سـازنـد كـه او پروردگارى دارد و اينها نمايندگان پروردگار اويند، ضمنا بـطور كنايه به او فهمانده باشند كه ادعاى ربوبيت از هيچكس صحيح نيست و مخصوص خدا است .
ديـگـر ايـنـكـه (بـنـى اسـرائيـل را هـمـراه مـا بـفـرسـت و آنـهـا را اذيـت و آزار مـكـن (فـارسـل مـعنا بنى اسرائيل و لا تعذبهم ). درست است كه دعوت موسى تنها براى نجات بـنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نبوده ، بلكه به گواهى ساير آيات قرآن به منظور نـجـات خـود فرعون و فرعونيان از چنگال شرك و بت پرستى نيز بوده است ، ولى اهميت ايـن مـوضـوع و ارتـباط منطقى آن با موسى سبب شده است كه او مخصوصا انگشت روى اين مـسـاله بـگـذارد چـرا كـه اسـتـثـمـار و بـه بـردگـى كـشـيـدن بـنـى اسـرائيـل بـا آن هـمـه شـكـنـجـه و آزار مـطـلبـى نـبـوده اسـت كـه قابل توجيه باشد. سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده مى گويد به او بگوئيد (ما نشانه اى
از پـروردگـارت بـراى تـو آورده ايـم ) (قد جئناك باية من ربك ). ما بيهوده سخن نمى گـوئيـم و بـيـدليـل حـرفـى نـمـى زنـيـم ، بـنـابـرايـن بـه حـكـم عقل لازم است لااقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى .
سـپـس بـه عـنوان تشويق مؤ منان اضافه مى كنند (درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى كـنـنـد) (و السـلام عـلى مـن اتـبـع الهـدى ). اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره بـاشـد و آن اينكه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهـى ، و مـشـكـلات زنـدگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهائى دعوت موسى است .
سـرانـجـام عـاقـبت شوم سرپيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوئيد (به ما وحـى شـده اسـت كـه عـذاب الهـى دامـان كـسـانـى را كـه تـكـذيب آياتش كرده و از فرمانش سرپيچى نمايند خواهد گرفت !) (انا قد اوحى الينا ان العذاب على من كذب و تولى ).
مـمـكـن اسـت تـوهـم شـود كه ذكر اين جمله با گفتار ملايمى كه به آن مامور بودند تناسب ندارد، ولى اين اشتباه است ، چه مانعى دارد كه يك طبيب دلسوز با لحن ملايم به بيمارش بـگـويد، هر كس از اين دارو استفاده كند نجات مى يابد و هر كس نكند مرگ دامانش را خواهد گرفت .
اين بيان نتيجه برخورد نامناسب به يك واقعيت است و تهديد خاص و برخورد خصوصى و شـدت عـمـل در آن وجود ندارد، و به تعبير ديگر اين واقعيتى است كه بايد بى پرده به فرعون گفته مى شد.
نكته ها:
1 - قدرت نمائى عجيب خدا
در طـول تـاريـخ بـسـيـار ديـده ايم افرادى قلدر و زورمند به مبارزه در برابر قدرت حق بـرخـاسـتـه انـد، ولى جـالب ايـنكه در هيچ مورد خداوند لشكريان زمين و آسمان را براى كوبيدن آنها بسيج نمى كند، بلكه آنچنان ساده و آسان ، آنها را مغلوب مى كند كه هيچكس تـصـور آن را هـم نـمـى كـرد. مـخـصـوصـا بـسـيـار مـى شـود كـه خـود آنـهـا را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد و ماموريت اعدامشان را به خودشان مى سپارد!.
در هـمـيـن داسـتان فرعون مى بينيم دشمن اصلى او يعنى موسى را در دامان خود او پرورش مـى دهـد، و در حـوزه حـفـاظـت او وارد مـى سـازد! و جـالبـتـر ايـنـكـه طـبـق نـقل تواريخ ، قابله موسى از قبطيان بود ، نجارى كه صندوق نجات او را ساخت نيز يك قـبـطـى بـود، گـيـرنـدگـان صندوق از آب ماموران فرعون بودند، و گشاينده صندوق ، شـخـص هـمـسـر او بود، به وسيله دستگاه فرعون از مادر موسى (عليهالسلام ) دعوت به عـنـوان دايـه شـيـر دهـنـده شـد، و تـعـقـيـب مـوسـى بـعـد از مـاجـراى قتل مرد قبطى ، از ناحيه فرعونيان ، سبب هجرت او به مدين و گذراندن يك دوره آموزش و تربيت كامل در مكتب شعيب پيغمبر گشت .
آرى هـنـگـامـى كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد، اين چنين مى كند تا همه گردنكشان بدانند كوچكتر از آن هستند كه در برابر اراده و مشيتش عرض اندام كنند.
2 - برخورد ملايم و محبت آميز با دشمنان
براى نفوذ در قلوب مردم (هر چند افراد گمراه و بسيار آلوده باشند) نخستين دستور قرآن بـرخـورد مـلايـم و تـواءم بـا مـهـر و عـواطـف انـسـانـى اسـت ، و توسل به خشونت
مربوط به مراحل بعد است كه برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد.
هـدف آنـسـت كـه مردم جذب شوند، متذكر شوند و راه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار بد خود بترسند (لعله يتذكر او يخشى ).
هـر مـكـتـبى بايد جاذبه داشته باشد، و بى دليل ، افراد را از خود دفع نكند سرگذشت پـيامبران و ائمه دين (عليهمالسلام ) بخوبى نشان مى دهد كه آنها هرگز از اين برنامه در تمام طول عمرشان انحراف پيدا نكردند.
آرى مـمـكـن اسـت ، هـيـچ بـرنـامـه محبت آميزى در دل سياه بعضى اثر نگذارد، و راه منحصرا تـوسـل بـه خـشـونـت بـاشـد، آن در جـاى خـود صـحـيـح اسـت ، امـا نـه بـه عـنـوان يـك اصـل كلى و براى آغاز كار، برنامه نخستين محبت است و ملايمت ، و اين همان درسى است كه آيات فوق به روشنى به ما مى گويد.
جـالب ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات مـى خوانيم : حتى موسى مامور بود، فرعون را با بهترين نامش صدا كند، شايد در دل تاريك او اثر بگذارد.
3 - آيا وحى به غير پيامبران مى شود؟
بى شك وحى در قرآن مجيد معانى گوناگونى دارد.
گـاهـى بـه مـعـنى صداى آهسته ، يا چيزى را آهسته گفتن آمده ، (اين معنى اصلى آن در لغت عرب است ).
گـاهـى بـه مـعـنى اشاره رمزى به چيزى مى باشد مانند فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عـشـيـا: (زكـريـا كـه زبـانـش در آن سـاعـت از كـار افـتـاده بـود بـا اشـاره بـه بـنـى اسرائيل گفت خدا را صبح و عصر تسبيح كنيد) - (مريم - 11).
و گـاه بـه مـعـنـى الهـام غـريـزى اسـت مـانـنـد اوحـى ربـك الى النـحـل : (خـداونـد بـه زنـبـور عـسـل الهـام غـريـزى كـرد) (نـحـل - 68). گـاه به معنى فرمان تكوينى است ، فرمانى كه با زبان آفرينش داده مى شود
مانند: يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها: (در قيامت زمين خبرهاى خود را بازگو مى كـنـد چـرا كـه پـروردگـارت بـه او وحـى كـرده اسـت )(زلزال - 5).
و گـاه بـه مـعـنـى الهـام مـى آيـد، الهـامى كه به قلب افراد با ايمان مى فرستد هر چند پـيـامـبـر و امـام نباشد، مانند: اذ اوحينا الى امك ما يوحى : (ما به مادر تو اى موسى آنچه بايد وحى كنيم كرديم ) (طه - 38).
امـا يـكـى از مـهـمـتـريـن مـوارد اسـتـعـمـال آن در قـرآن مجيد پيامهاى الهى است كه مخصوص پـيـامـبـران است ، مانند انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده : (ما به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم ) (نساء - 163).
بـنـابـرايـن كـلمـه وحـى ، مـفـهـوم وسـيـع و جـامـعـى دارد كـه هـمـه ايـن مـوارد را شامل مى شود و به اين ترتيب تعجب نخواهيم كرد اگر در آيات فوق ، كلمه وحى در مورد مادر موسى به كار رفته است .
4 - پاسخ به يك سؤ ال
مـمـكـن اسـت بـراى بـعـضـى بـا مـطـالعـه آيـات فـوق ، ايـن سـؤ ال پـيـدا شـود كـه چرا موسى (عليهالسلام ) با آن وعده هاى الهى باز هم دچار نگرانى و تـرديد و دلهره مى شود؟ تا آنجا كه خداوند به او صريحا مى گويد، برويد من همه جا با شما هستم ، همه سخنان را مى شنوم ، و همه چيز را مى بينم ، و هيچ جاى نگرانى نيست .
پاسخ اين سؤ ال از ايـنـجا روشن مى شود كه اين ماموريت براستى ماموريت بسيار سنگينى بود، موسى كه ظـاهـرا يـك چوپان است ، مى خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و زورمند و سركشى برود كه بزرگترين قدرتهاى آن زمان در اختيار او بوده است ، و تازه ماموريت دارد اولين دعوت را از خود فرعون
شـروع كـند، نه اينكه نخست به سراغ ديگران برود و لشگر و يار و ياور فراهم آورد، بلكه بايد نخستين جرقه را بر قلب فرعون بزند، اين براستى ماموريت بسيار پيچيده و فـوق العـاده مشكلى بوده است ، بعلاوه ما مى دانيم كه علم و آگاهى مراتبى دارد، بسيار مـى شـود انـسـان چـيـزى را يـقـينا مى داند، اما مايل است به مرحله علم اليقين و اطمينان عينى برسد، همانگونه كه ابراهيم با ايمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا كرد صحنه اى از زنده شدن مردگان را در اين جهان با چشم خود ببيند تا اطمينان خاطر بيشترى پيدا كند.
آيه و ترجمه


قال فمن ربكما يموسى (49)
قال ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (50)
قال فما بال القرون الا ولى (51)
قال علمها عند ربى فى كتب لا يضل ربى و لا ينسى (52)
الذى جـعـل لكـم الا رض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و اءنزل من السماء ماء فأ خرجنا به اءزوجا من نبات شتى (53)
كلوا و ارعوا اءنعمكم إ ن فى ذلك لايت لا ولى النهى (54)
منها خلقنكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة (55)

 


ترجمه :

49 - (فرعون ) گفت پروردگار شما كيست ، اى موسى ؟!
50 - گفت : پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داده ، سپس رهبريش كرده است .
51 - گفت : پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟
52 - گـفت : آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگار من در كتابى ثبت است پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند.
53 - همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههائى در آن ايجاد كرد و از آسـمـان آبـى فـرسـتـاد كه به وسيله آن انواع گوناگون گياهان مختلف را (از خاك تيره ) برآورديم .
54 - هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل .
55 - ما شما را از آن (خاك ) آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مى آوريم .
تفسير:
پروردگار شما كيست ؟!
در ايـنـجا قرآن مجيد، همانگونه كه شيوه آنست ، مطالبى را كه به كمك بحثهاى آينده مى تـوان از ايـن داسـتـان فـهميد ، حذف كرد، مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى رود.
در واقع مطلب چنين است :
مـوسـى بـعـد از گـرفـتـن فـرمـان رسـالت و يـك دسـتـور العـمـل كـامل و جامع و همه جانبه در باره چگونگى برخورد با فرعون از آن سرزمين مقدس حـركت مى كند، و با برادرش هارون - به گفته مورخان - در نزديكى مصر همراه مى شود، و هر دو به سراغ فرعون مى آيند، و با مشكلات زيادى مى توانند به درون كاخ افسانه اى فرعون كه افراد كمى به آن راه داشتند، راه پيدا كنند.
هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت ، جمله هاى حساب شده و مؤ ثرى را كه خـداونـد بـه هـنـگـام فـرمـان رسـالت به او آموخته بود بازگو مى كند: ما فرستادگان پروردگار توئيم .
بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنها را شكنجه و آزار مكن .
ما دليل و معجزه روشنى با خود از سوى پروردگارت آوره ايم .
سلام بر كسى كه از هدايت پيروى كند.
و اين را نيز بدان كه به ما وحى شده است كه عذاب در انتظار كسانى است كه تكذيب كنند و از فرمان خدا روى بگردانند!
هـنـگـامـى كـه فـرعـون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين بود گفت : (بگوئيد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى ؟) (قال فمن ربكما يا موسى ).
عجيب اينكه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست ؟ بلكه گفت : پروردگار شما كيست ؟
مـوسـى بـلافـاصـله مـعـرفـى بـسـيـار جـامـع و در عـيـن حال كوتاهى از پروردگار كرد: (گفت : پروردگار ما همان كس است كه به هر موجودى آنـچـه لازمـه آفـريـنـش او بـوده اسـت داده ، و سـپـس او را در مـراحـل هـسـتـى رهـبـرى و هـدايـت فـرمـوده اسـت ) (قـال ربـنـا الذى اعـطـى كل شى ء خلقه ثم هدى ).
در ايـن سـخـن كوتاه ، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسائى پروردگار است :
نـخـسـت ايـنكه خداوند به هر موجودى آنچه نياز داشته بخشيده است ، اين همان مطلبى است كه در باره آن مى توان كتابها نوشت ، بلكه كتابها نوشته اند.
اگر ما اندكى در باره گياهان و جاندارانى كه در هر منطقه اى زندگى
مـى كـنـنـد، اعم از پرندگان ، حيوانات دريائى ، حشرات ، خزندگان دقت كنيم خواهيم ديد كـه هـر كـدام هـماهنگى كامل با محيط خود دارند و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان مى باشد.
سـاخـتـمـان پـرنـدگـان آنـچـنـان است كه از نظر شكل و وزن و حواس مختلف آنها را براى پرواز آماده مى كند، و ساختمان جانوران اعماق درياها نيز همين گونه است .
و مسلما بحث از آنها در اين مختصر نمى گنجد.
مـساله دوم : مساله هدايت و رهبرى موجودات است كه قرآن آن را با كلمه ثم در درجه بعد از تامين نيازمنديها قرار داده است .
مـمـكـن اسـت كسى يا چيزى وسائل حياتى را در اختيار داشته باشد اما طرز استفاده از آن را نـدانـد، مـهـم آنـسـت كـه بـه طـرز كاربرد آنها آشنا باشد، و اين همان چيزى است كه ما در مـوجـودات مـخـتـلف به خوبى مى بينيم كه چگونه هر كدام از آنها نيروهايشان را دقيقا در مـسـيـر ادامـه حـيـاتـشـان بـه كـار مـى گـيـرنـد، چـگـونـه لانـه مـى سـازنـد، تـوليـد مثل مى كنند، فرزندان خود را پرورش مى دهند، و از دسترس دشمنان مخفى مى شوند، و يا به مبارزه با دشمن برمى خيزند.
انـسـانـهـا نـيـز داراى ايـن هـدايت تكوينى هستند، ولى از آنجا كه انسان موجودى است داراى عـقـل و شـعـور، خداوند هدايت تكوينيش را با هدايت تشريعى او به وسيله پيامبران همراه و همگام كرده است كه اگر از آن مسير منحرف نشود مسلما به مقصد خواهد رسيد.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر انـسـان بـه خـاطـر داشـتـن عـقـل و اخـتـيـار، وظـائف و مـسئوليتها و به دنـبـال آن بـرنـامـه هـاى تـكـامـلى دارد كـه حـيـوانـات نـدارنـد و بـه هـمـيـن دليل علاوه بر هدايتهاى تكوينى نياز به هدايت تشريعى نيز دارد.
خـلاصـه اينكه : موسى (عليهالسلام ) ميخواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سرزمين مصر است ، نه مخصوص امروز است
و نـه گذشته ، اين عالم پهناور گذشته و آينده اى دارد كه نه من در آن بوده ام و نه تو و دو مـسـاله اسـاسـى در ايـن عـالم چشمگير است ، تامين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نـيـروهـا و امـكـانـات در مـسـيـر پـيـشرفت موجودات ، اينها به خوبى مى تواند تو را به پـروردگـار مـا آشـنـا سـازد و هـر چـه بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه بـيـنـديـشـى دلائل بيشترى از عظمت و قدرت او خواهى يافت .
فـرعـون بـا شـنـيـدن ايـن جـواب جـامـع و جـالب ، سـؤ ال ديـگـرى مـطـرح كرد، (گفت : اگر چنين است ، پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟) (قال فما بال القرون الاولى ).
در ايـنـكـه مـنـظـور فـرعون از اين جمله چه بوده است ؟ مفسران نظرات گوناگونى اظهار داشته اند:
1 - بـعـضـى گـفـتـه انـد: چـون مـوسـى در آخـريـن جـمـله خـود، مـخـالفـان تـوحـيـد را مشمول عذاب الهى دانست ، فرعون سؤ ال كرد پس چرا آن همه اقوام مشركى كه در گذشته بوده اند به چنان عذابى مبتلا نشده اند؟!
2 - بـعـضـى گـفـتـه انـد، چـون مـوسـى ، خـداوند عالم را رب و معبود همگان معرفى كرد، فرعون سؤ ال كرد پس چرا نياكان ما و اين همه اقوام گذشته ، مشرك بودند اين نشان مى دهد كه شرك و بت پرستى كار نادرستى نيست !
3 - بـعـضى ديگر گفته اند: چون مفهوم سخن موسى اين بود كه سرانجام همه به نتيجه اعـمـال خـود مـى رسـنـد و آنـهـا كـه از فرمان الهى سرپيچى كرده اند مجازات خواهند شد، فـرعـون پـرسـيـد پـس تكليف اينها كه فانى شدند و ديگر بازگشتى به اين زندگى ندارند چه خواهد شد؟
بـه هـر حـال مـوسى در جواب گفت : تمام مشخصات اقوام گذشته ، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است ، هيچگاه پروردگار من براى حفظ آنها گمراه
نـمـى شـود و نـه فـرامـوش مـى كـنـد (قـال عـلمـهـا عـنـد ربـى فـى كـتـاب لا يضل ربى و لا ينسى ).
بـنابراين حساب و كتاب آنها محفوظ است ، و سرانجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسـيـد، نـگـهـدارنـده ايـن حـسـاب ، خـدائى اسـت كـه نـه اشـتـبـاه در كار او وجود دارد و نه فـرامـوشـى ، و بـا تـوجـه بـه آنـچـه مـوسـى (عـليـهـالسـلام ) در اصـل تـوحيد و معرفى خدا بيان كرد كاملا روشن است كه نگهداشتن اين حساب براى آنكس كه به هر موجودى ، دقيقا نيازمنديهايش را داده و سپس آن را هدايت مى كند كار مشكلى نخواهد بود.
در تـفـاوت مـفـهـوم جـمله (لا يضل ) با جمله (لا ينسى ) مفسران بيانات گوناگونى دارنـد، ولى ظـاهـر ايـن اسـت كـه (لا يـضـل )، اشـاره بـه نـفـى هـر گـونـه اشـتـبـاه از پـروردگار است ، و (لا ينسى ) اشاره به نفى نسيان ، يعنى نه در آغاز كار در حساب افـراد اشـتـبـاه مـى كـنـد، و نـه در نگهدارى حسابشان گرفتار نسيان مى گردد و به اين تـرتـيـب مـوسـى ضـمـنـا احـاطـه عـلمـى پروردگار را به همه چيز خاطر نشان مى كند تا فـرعـون مـتـوجـه ايـن واقـعـيـت بـشـود كـه سـر سـوزنـى از اعمال او از ديدگاه علم خدا مكتوم و بى پاداش ‍ و كيفر نخواهد بود.
در حقيقت اين احاطه علمى خداوند نتيجه سخنى است كه موسى (عليهالسلام ) قبلا گفت و آن ايـنـكـه : خـداونـدى كـه بـه هـر مـوجـودى نـيـازمـنـديـش را داده و او را هـدايـت مـى كـنـد، از حال همه كس و همه چيز آگاه است .
و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (عليهالسلام ) پيرامون مساله توحيد و شناسائى
خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى دارد: (همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راهـهـائى در آن ايـجـاد كـرد، و از آسـمـان ، آبـى فـرسـتـاد) (الذى جـعـل لكـم الارض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و انزل من السماء ماء).
(مـا بـه وسـيـله ايـن آب ، انـواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره برآورديم (فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى ).
در مجموع اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است :
1 - زمـيـن كـه مهد آرامش و آسايش انسان است و به بركت قانون جاذبه و همچنين قشر عظيم هـوائى كـه اطـراف آن را گرفته انسان مى تواند به راحتى و امن و امان روى آن زندگى كند.
2 - راهـهـا و جـادهـهـائى كـه خـداونـد در زمـيـن بـه وجود آورده است كه تمام مناطق آن را به يـكـديـگـر پـيـونـد مـى دهـد، هـمـانـگـونـه كـه غـالبـا ديـده ايـم در مـيـان سـلسـله جبال سر به آسمان كشيده ، غالبا درهها و راههائى وجود دارد، كه انسان مى تواند از آنها عبور كرده ، به مقصد خود برسد.
3 - آبـى كـه مـايـه حـيـات اسـت و سـرچـشـمـه هـمـه بـركـات از آسـمـان نازل كرده .
4 - گـيـاهـان و نـبـاتـات گوناگون و مختلفى كه به وسيله اين آب از زمين مى رويد كه قـسـمـتى از آنها مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهند و بخشى مواد داروئى قسمتى را انسان بـراى سـاخـتـن لبـاس مـورد اسـتـفـاده قـرار مـى دهـد و قـسـمـت ديـگـرى را بـراى وسـائل زنـدگـى (هـمـچـون درهـا و حتى خانه هائى كه از چوب ساخته مى شود و كشتيها و بسيارى از وسائل نقليه ديگر).
بـلكـه مـى تـوان گـفـت : اين چهار نعمت بزرگ به همان ترتيب كه در آيه فوق آمده است اولويـتـهـاى زنـدگـى انـسـان را تـشـكـيـل مـى دهـد، قـبـل از هـمـه چـيـز، محل سكونت و آرامش لازم است ، و به دنبال آن راه هاى ارتباطى ، سپس آب ،
و فرآورده هاى كشاورزى .
سـرانـجـام اشـاره بـه پـنـجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده مى گويد: (از اين فرآورده هاى گياهى ، هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد) (كلوا و ارعوا انعامكم ).
اشـاره بـه ايـنـكـه : فـرآورده هـاى حـيـوانى شما كه بخش مهمى از مواد غذائى و لباس و پوشاك و ساير وسائل زندگى شما را تشكيل مى دهد نيز از بركت همان زمين و همان آبى است كه از آسمان نازل مى شود.
و در پايان در حالى كه به همه اين نعمتها اشاره كرده مى فرمايد: (در اين امور، نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه ) (ان فى ذلك لايات لاولى النهى ).
قابل تـوجـه ايـنـكـه (نـهـى ) جـمـع (نـهـيـه ) (بـر وزن كـپـيـه ) در اصـل از مـاده (نـهـى ) (نـقـطـه مـقـابـل امـر) گـرفـتـه شـده و بـه مـعـنـى عـقل و دانشى است كه انسان را از زشتيها نهى مى كند، اشاره به اينكه : هر گونه فكر و انـديـشـه بـراى پـى بـردن بـه اهـمـيـت ايـن آيـات كـافـى نـيـسـت ، بـلكـه عقل و انديشه هاى مسئول مى تواند به اين واقعيت پى ببرد.
و به تناسب اينكه در بيان توحيدى اين آيات ، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده مـعـاد را نيز با اشاره به همين زمين در آخرين آيه مورد بحث بيان كرده ، مى فرمايد: (از آن شـمـا را آفريديم و در آن باز مى گردانيم ، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى آوريم ) (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ).
چه تعبير گويا و فشردهاى از گذشته و امروز و آينده انسانها، همه از خاك به وجود آمده ايم ، همه به خاك باز مى گرديم و همه بار ديگر از خاك برانگيخته
مى شويم .
بـازگـشـت همه ما به خاك و يا مبعوث شدن از خاك ، كاملا روشن است اما اينكه چگونه آغاز هـمـه مـا از خـاك اسـت ، دو تـفسير وجود دارد، نخست اينكه همه ما از آدم هستيم و آدم از خاك ، و ديگر اينكه : حتى خود ما نيز از خاك گرفته شده ايم ، زيرا تمام مواد غذائى كه بدن ما و پدران و مادران ما را تشكيل داده از همين خاك گرفته شده است .
ضمنا اين تعبير، اخطارى است به همه گردنكشان و فرعون صفتان كه فراموش نكنند از كجا آمده اند، و به كجا خواهند رفت ، اين همه غرور و نخوت و گردنكشى و طغيان ، براى موجودى كه ديروز خاك بوده و فردا نيز خاك مى شود چرا؟
نكته ها:
1 - كلمه (مهد) و (مهاد) هر دو به معنى مكانى است كه آماده براى نشستن و خوابيدن و اسـتـراحـت اسـت و در اصـل كـلمـه (مـهـد) بـه مـحلى گفته مى شود كه كودك را در آن مى خوابانند (گاهواره يا مانند آن ).
گـوئى انـسـان كـودكى است كه به گاهواره زمين سپرده شده است ، و در اين گاهواره همه وسائل زندگى و تغذيه او فراهم است .
2 - كلمه (ازواجا) كه از ماده زوج گرفته شده است ، هم مى تواند اشاره به اصناف و انـواع گـياهان باشد، و هم اشاره سربسته اى به مساله زوجيت (نر و ماده بودن ) در عالم گياهان كه به خواست خدا ذيل آيات مناسب تر از آن سخن خواهيم گفت .
3 - در تـفـسـيـر (اولوا النـهـى ) در حـديـثـى كـه در اصـول كـافـى از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـقـل شـده اسـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم : ان خـيـاركـم اولوا النـهـى ، قيل يا رسول الله
و مـن اولوا النـهى ؟ قال هم اولوا الاخلاق الحسنة و الاحلام الرزينة وصلة الارحام و البررة بـالامهات و الاباء، و المتعاهدين للفقراء و الجيران و اليتامى و يطعمون الطعام و يفشون السـلام فـى العـالم ، و يـصـلون و النـاس نـيـام غـافـلون : (بـهترين شما اولوا النهى (صـاحـبان انديشه هاى مسئول ) است ، از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرسيدند اولوا النهى كيانند؟ فرمود: آنها كه داراى اخلاق حسنه و عقلهاى پر وزن هستند، داراى صله رحـم و نـيكى به مادران و پدران كمك كننده به فقيران و همسايگان نيازمند و يتيمان ، آنها كه گرسنگان را سير مى كنند، صلح در جهان مى گسترانند، همانها كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند).
و در حـديـث ديـگـرى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـهـالسـلام ) چـنـيـن نـقـل شـده كـه شـخـصـى از آن بـزرگـوار از مـعـنـى دو سـجـده در هـر ركـعـت از نـمـاز سؤ ال كـرد، امـام فـرمـود: مـعـنـى سـجـده نـخـستين هنگامى كه سر به زمين مى گذارى آنست كه پروردگارا من در آغاز از اين خاك بودم ، و هنگامى كه سر برمى دارى مفهومش اين است كه مـرا از ايـن خـاك بيرون فرستادى ، و مفهوم سجده دوم اين است كه مرا به اين خاك باز مى گردانى ، و هنگامى كه سر از سجده دوم برمى دارى مفهومش اين است كه تو بار ديگر مرا از خاك ، مبعوث خواهى كرد.
آيه و ترجمه


و لقد اءرينه ءايتنا كلها فكذب و اءبى (56)
قال اء جئتنا لتخرجنا من اءرضنا بسحرك ياموسى (57)
فلنأ تينك بسحر مثله فاجعل بيننا و بينك موعدا لا نخلفه نحن و لا اءنت مكانا سوى (58)
قـال موعدكم يوم الزينة و اءن يحشر الناس ضحى (59)
فتولى فرعون فجمع كيده ثم اءتى (60)
قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى (61)
فتنزعوا اءمرهم بينهم و اءسروا النجوى (62)
قـالوا إ ن هـذن لسـحـرن يـريـدان اءن يـخـرجاكم من اءرضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى (63)
فأ جمعوا كيدكم ثم ائتوا صفا و قد اءفلح اليوم من استعلى (64)

 


ترجمه :

56 - ما همه آيات خود را به او نشان داديم اما او تكذيب كرد و سر باز زد!
57 - گفت : اى موسى ! آيا آمده اى كه ما را از سرزمينمان با اين سحرت بيرون كنى ؟!
58 - ما هم قطعا سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد، هم اكنون (تاريخش را تعيين كن و) مـيـعـادى مـيـان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو از آن تخلف نكنيم ، آنهم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!.
59 - گـفـت مـيعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است ، مشروط بر اينكه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند.
60 - فـرعون آن مجلس را ترك گفت ، و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد، و سپس همه را (در روز موعود) آورد.
61 - مـوسـى بـه آنـهـا گـفت : واى بر شما دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذاب خود نابود مى سازد، و نوميدى و (شكست ) از آن كسى است كه دروغ (بر خدا) ببندد.
62 - آنـهـا در مـيـان خود در ادامه راهشان به نزاع برخاستند و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند.
63 - گـفـتـنـد: اين دو مسلما ساحرند، مى خواهند شما را با سحرشان از سرزمينتان بيرون كنند، و آئين عالى شما را از بين ببرند!
64 - اكنون كه چنين است تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد و در يك صف (به ميدان مبارزه ) بيائيد، و رستگارى امروز از آن كسى است كه برترى خودش را اثبات كند!
تفسير:
فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى كند
در ايـن بـخـش از آيـات ، مـرحله ديگرى از درگيرى موسى (عليهالسلام ) و فرعون منعكس شـده اسـت ، قـرآن مـجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى كند: (ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم ، اما هيچيك از آنها در دل تيره او اثر
نـگـذاشـت ، همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد) (و لقد اريناه آياتنا كلها فكذب و ابى ).
مـسـلمـا مـنـظـور از آيـات ، در ايـنـجـا تـمـام مـعـجـزاتـى كـه در طـول عـمر موسى و زندگيش در مصر به وسيله او ظاهر شد، نيست ، بلكه اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، (معجزه عصا) و (يد بيضا) و (محتواى دعوت جامع آسمانيش ) كه خود دليل زنده اى بر حقانيتش بود.
و لذا بعد از اين ماجرا به مساله مبارزه ساحران با موسى (عليهالسلام ) و اعجازهاى تازه او برخورد مى كنيم .
اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت ، و او را چگونه - طبق معمول همه زمامداران زورگو - متهم ساخت ؟ (گفت اى موسى ! آيا آمده اى كـه مـا را از سـرزمـيـن و وطـنـمـان بـا سـحـرت بـيـرون كـنـى ؟!) (قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى ):
اشـاره بـه ايـنكه : ما مى دانيم مساله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سرزمين آباء و اجدادمان است ، مـنـظـور تـو، نـه دعـوت بـه تـوحـيـد اسـت و نـه نـجـات بـنـى اسرائيل ، منظور حكومت است و سيطره بر اين سرزمين و بيرون راندن مخالفان !.
ايـن تـهـمـت درسـت هـمـان حـربـه اى اسـت كـه هـمـه زورگـويـان و اسـتـعـمـارگـران در طـول تاريخ داشته اند كه هر گاه خود را در خطر مى ديدند، براى تحريك مردم به نفع خـود، مـسـاله خـطـرى كـه مـمـلكـت را تهديد مى كرد، پيش مى كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!
بـعـضـى از مـفـسـران مـعـتـقـدنـد كـه اصـلا آوردن بـنـى اسرائيل به مصر و نگهدارى
آنـهـا در ايـن سـرزمـيـن ، تـنـهـا بـراى اسـتـفـاده از نـيـروى كـار آنـهـا در شـكـل بـردگـان نـبـود بلكه در عين حال مى خواستند، آنها كه قومى نيرومند بودند قدرت پـيـدا نـكـنـنـد مبادا تبديل به كانون خطرى شوند، دستور كشتن پسران آنها نيز تنها به خـاطـر تـرس از تـولد موسى نبود، بلكه براى جلوگيرى از قدرت و قوت آنها بود، و ايـن كـارى اسـت كـه هـمـه قـلدران انـجـام مـى دهـنـد، بـنـابـرايـن بـيـرون رفـتـن بـنـى اسـرائيـل طـبق خواسته موسى - يعنى قدرت يافتن اين ملت ، و در اين صورت تاج و تخت فراعنه به خطر مى افتاد.
نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه در همين عبارت كوتاه ، فرعون ، موسى را متهم به سحر كرد، همان اتـهـامـى كه به همه پيامبران در برابر معجزات روشنشان زدند. همانگونه كه در سوره (ذاريـات ) آيـه 52 و 53 مـى خـوانـيـم كـذلك مـا اتـى الذيـن مـن قـبـلهـم مـن رسـول الا قـالوا سـاحـر اءو مـجـنـون ا تـواصـوا بـه بـل هـم قـوم طـاغـون : (هـيـچ پـيـامـبرى ، قبل از اينها نيامد جز اينكه گفتند ساحر است يا ديـوانـه ؟ آيـا ايـن (تـهـمـت و افـتـرا) را به يكديگر توصيه مى كردند (كه همگى در آن همصدا بودند) بلكه آنها قومى طغيانگرند).
ايـن مـوضـوع نـيـز قـابـل تـذكـر است كه دامن زدن به احساسات (ميهن دوستى ) در اين گـونـه مـواقع كاملا حساب شده بوده است ، زيرا غالب مردم ، سرزمين و وطنشان را همانند جـانـشـان دوست دارند، لذا در پاره اى از آيات قرآن اين دو در رديف هم قرار گرفته اند و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليلا منهم : (اگر ما بـر آنـهـا فـرض كـرده بوديم خود را به كشتن دهيد و يا از وطن و خانه خود بيرون رويد تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند).
فرعون سپس اضافه كرد گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى
تـو را بـيـاوريم ، (يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد) (فلناتينك بسحر مثله ).
و براى اينكه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت : (هم اكنون تاريخش را معين كن ، بايد ميان ما و تو وعده اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن ، آنهم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد (فاجعل بيننا و بينك موعدا لا تخلفه نحن و لا انت مكانا سوى ).
در تـفـسـيـر (مـكانا سوى ) بعضى گفته اند: منظور آن بوده كه فاصله آن از ما و تو يـكـسـان بـاشـد، و بـعضى گفته اند فاصله اش نسبت به مردم شهر يكسان باشد، يعنى محلى درست در مركز شهر، و بعضى گفته اند منظور يك سرزمين مسطح است كه همگان بر آن اشـراف داشته ، و عالى و دانى در آن يكسان باشد، و مى توان همه اين معانى را در آن جمع دانست .
تـوجـه به اين نكته نيز لازم است كه زمامداران زورگو براى اينكه حريف خود را از ميدان بدر كنند، و به اطرافيان خود كه گاهى تحت تاثير واقع شده اند (و در داستان موسى و مـعـجـزاتـش حـتـمـا تـحـت تـاثـيـر واقـع شده بودند) قدرت و قوت و روحيه بدهند، ظاهرا برخورد قاطع با اينگونه مسائل مى كنند و سر و صداى زياد به راه مى اندازند!.
ولى مـوسـى بـى آنـكـه خـونـسـردى خـود را از دسـت بـدهـد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت (گفت : من هم آماده ام ، هم اكنون روز و سـاعـت آن را تـعـيين كنم ، ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است ، مشروط بر اينكه مـردم هـمـگـى بـه هـنـگـامـى كـه روز بـالا مـى آيـد در محل جمع شوند) (قال موعدكم يوم الزينة و ان يحشر الناس ضحى ).
تـعـبـيـر بـه (يـوم الزيـنـة ) (روز زيـنـت ) مـسلما اشاره به يك روز عيد بوده كه نمى تـوانـيـم دقـيـقـا آن را تـعـيـيـن كـنـيـم ، ولى مهم آنست كه مردم در آن روز كسب و كار خود را تعطيل مى كردند، و طبعا آماده شركت در چنين برنامه اى بودند.
بـه هـر حـال فـرعـون بـعـد از مشاهده معجزات شگفت آور موسى و مشاهده تاثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را بـا مـوسى گذارد، (آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد (فتولى فرعون فجمع كيده ثم اتى ).
در اين جمله كوتاه سرگذشتهاى مفصلى كه در سوره اعراف و شعراء به طور مبسوط آمده ، خـلاصـه شـده اسـت ، زيـرا فـرعـون پس از ترك آن مجلس و جدا شدن از موسى و هارون ، جـلسـات مـخـتـلفـى بـا مـشـاوران مـخـصـوص و اطـرافـيـان مـسـتـكـبـرش تـشـكـيـل داد، سـپـس ‍ از سـراسـر مـصـر، سـاحـران را دعـوت به پايتخت نمود و آنها را با وسـائل تـشـويـق فـراوان بـه ايـن مبارزه سرنوشت ساز دعوت كرد، و مطالب ديگرى كه ايـنـجا جاى بحث آن نيست ، اما قرآن ، همه اينها را در اين سه جمله جمع كرده است (فرعون ، موسى را ترك گفت ، تمام مكر خود را جمع كرد، و سپس آمد).
سرانجام روز موعود فرا رسيد، موسى (عليهالسلام ) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت ، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از
مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهارصد نفر هم ميرسيد و بعضى ديگر نيز اعداد بزرگترى گفته اند.
و گـروهـى از آنـهـا، فـرعـون و اطـرافيان او را تشكيل مى دادند و بالاخره گروه سوم كه اكـثريت از آن تشكيل يافته بود، توده هاى تماشاچى مردم بودند. موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و (به آنان چنين گفت واى بر شما، دروغ بر خدا نـبـنـديـد كـه شـمـا را بـا مـجـازات خـود، نـابـود و ريـشـه كـن خـواهـد سـاخـت ) (قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب ).
(و شـكـسـت و نـومـيـدى و خـسـران از آن آنـهاست كه بر خدا دروغ مى بندند و به او نسبت باطل مى دهند) (و قد خاب من افترى ).
واضح است كه منظور موسى از افتراى بر خدا، آنست كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده ، مـعـجـزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند، مـسـلمـا كـسـى كـه چنين دروغهائى به خدا ببندد و با تمام قوا براى خاموش كردن نور حق بكوشد، خداوند چنين كسانى را بدون مجازات نخواهد گذارد. اين سخن قاطع موسى كه هيچ شـبـاهتى به سخن ساحران نداشت ، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، و از دل پـاك مـوسى برخاسته بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت ، و در ميان جمعيت اختلاف افـتـاد، بـعـضـى طـرفـدار شـدت عـمـل بـودنـد، و بـعـضـى بـه شـك و ترديد افتادند و احتمال مى دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤ ثر گردد، به خصوص كـه لبـاس ساده او و برادرش هارون ، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كـه عـليـرغـم تـنـهـا بـودن ، ضـعـف و فـتـورى در آن مـشـاهـده نـمـى گـشـت ، دليل ديگرى بر اصالت
گفتار و برنامه هاى آنها محسوب مى شد، لذا قرآن مى گويد: (آنها در ميان خود در باره كـارهـايـشـان بـه نزاع برخاستند، و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند) (فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى ).
مـمـكـن اسـت ايـن پـنـهـان گـوئى و نـجـوى در بـرابـر مـوسـى بـوده بـاشـد، ايـن احـتـمـال نـيـز دارد كـه در بـرابـر فـرعـون بـاشـد، و احـتـمـال ديـگـر ايـنـكـه : گـردانندگان اين صحنه در خفاى از توده مردم به چنين نجوى و تنازعى برخاستند.
ولى بـه هـر حـال طـرفـداران ادامـه مـبـارزه و شـدت عـمل ، پيروز شدند و رشته سخن را بدست گرفتند و از طرق مختلف ، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.
نخست : (گفتند اين دو مسلما ساحرند)! (قالوا ان هذان لساحران )
بـنـابـرايـن وحـشـتـى از مـبـارزه بـا آنـهـا نـبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد، و توان و نيروى شما از آنها بيشتر است !.
ديگر اينكه (آنها مى خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند) سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد (يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما).
بـعـلاوه ايـنها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند (و آئين عالى و مذهب حق شما
را از ميان ببرند!) (و يذهبا بطريقتكم المثلى ).
اكـنون كه چنين است به هيچوجه به خود ترديد راه ندهيد، و (تمام نيرو و نقشه و مهارت و توانتان را جمع كنيد و به كار گيريد) (فاجمعوا كيدكم ).
(سپس همگى متحد در صف واحدى به ميدان مبارزه ، گام نهيد) (ثم ائتوا صفا).
چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سرنوشت ساز است .
و بـالاخـره (فـلاح و رستگارى ، امروز، از آن كسى است كه بتواند برترى خود را بر حريفش اثبات نمايد) (و قد افلح اليوم من استعلى ).
آيه و ترجمه


قالوا يموسى إ ما اءن تلقى و إ ما اءن نكون اءول من اءلقى (65)
قـال بل اءلقوا فإ ذا حبالهم و عصيهم يخيل إ ليه من سحرهم اءنها تسعى (66)
فأ وجس فى نفسه خيفة موسى (67)
قلنا لا تخف إ نك اءنت الا على (68)
و اءلق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا إ نما صنعوا كيد سحر و لا يفلح الساحر حيث اءتى (69)

 


ترجمه :

65 - (سـاحـران ) گـفـتـنـد اى مـوسـى آيـا تـو اول (عـصـاى خـود را) مـى افـكـنـى يـا مـا اول بيفكنيم ؟!
66 - گفت : شما اول بيفكنيد، در اين هنگام طنابها و عصاهايشان بخاطر سحر آنها چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كنند!
67 - در اين هنگام موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد.
68 - گفتيم : نترس تو مسلما (پيروز و) برترى !
69 - و چيزى را كه در دست راست دارى بيفكن ، تمام آنچه را آنها ساخته اند مى بلعد، چرا كه آن تنها مكر ساحر است ، و ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد.
تفسير:
موسى (عليهالسلام ) نيز به ميدان مى آيد
سـاحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كـه گـام بـه مـيـدان نـهـادنـد (گـفـتـنـد اى مـوسـى اول تـو وسـائل سـحرت را مى افكنى يا ما نخستين باشيم ؟!) (قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى ).
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـته اند كه اين پيشنهاد ساحران دائر به پيشگام شدن موسى يا خـودشـان يـكـنـوع احترام از جانب آنها نسبت به موسى بود، و شايد همين امر بود كه زمينه توفيق ايمان آوردن آنها را بعد از اين ماجرا فراهم آورد.
ولى ايـن مـوضوع بسيار بعيد به نظر ميرسد، چرا كه آنها با تمام قدرت مى كوشيدند كـه مـوسـى و مـعـجزه او را درهم بشكنند، بنابراين تعبير فوق شايد براى اين بوده كه اعـتـماد به نفس خود را در برابر توده ه اى مردم اظهار نمايند. ولى موسى بى آنكه عجله اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهائى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در ايـن گـونـه مبارزه ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى شود، لذا به آنها گفت : شما اول بيفكنيد! (قال بل القوا).
بـدون شك اين دعوت موسى (عليهالسلام ) از آنها به مبارزه در واقع مقدمه اى بود براى آشكار شدن حق ، و از نظر موسى (عليهالسلام ) نه تنها امر قبيحى نبود، بلكه مقدمه واجب محسوب مى شد.
ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مى گويد: آنها
هـزاران نـفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.
(نـاگـهـان طـنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر مى رسيد كه دارند حركت مى كنند)! (فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ).
آرى بـه صـورت مـارهـائى كـوچـك و بـزرگ ، رنـگـارنـگ در اشكال مختلف به جنب و جوش درآمدند، آيات ديگر قرآن در اين زمينه مى خوانيم كه (آنها چشم مردم را سحر كردند و آنها را در وحشت فرو بردند و سحر عظيمى به وجود آوردند) سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظيم (اعراف - 116).
و بـه تـعـبـيـر آيـه 44 سـوره شـعـراء، (سـاحـران صـدا زدنـد كـه به عزت فرعون ما پيروزيم ) و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون .
بـسـيـارى از مـفـسـران نـوشـتـه اند كه آنها موادى همچون (جيوه ) در درون اين طنابها و عـصـاهـا قـرار داده بـودنـد كه با تابش آفتاب ، و گرم شدن اين ماده فوق العاده فرار، حـركـات مـخـتـلف و سـريـعـى بـه آنـهـا دست داد، اين حركات مسلما راه رفتن نبود، ولى با تـلقـينهائى كه ساحران به مردم كرده بودند، و صحنه خاصى كه در آنجا به وجود آمده بـود، ايـن چـنـيـن در چـشـم مـردم مـجـسـم مـى شـد كـه ايـن مـوجـودات جـان گـرفـتـه انـد و مـشغول حركتند! (تعبير سحروا اعين الناس يعنى چشم مردم را سحر كردند، نيز اشاره به هـمـيـن معنى است و همچنين تعبير (يخيل اليه ) يعنى در نظر موسى چنين منعكس شد - نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد).
به هر حال صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود
و هـم آگـاهـيـشـان در ايـن فن ، و طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميائى اجسام و مـانـنـد آن را بـه خوبى مى دانستند، توانستند آنچنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين بـاور بـراى آنـهـا پـيـدا شود كه اين همه موجودات بيجان ، جان گرفتند. غريو شادى از فرعونيان برخاست ، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى كشيدند!.
(در ايـن هـنـگـام مـوسـى احـسـاس تـرس خـفـيـفـى در دل كرد) (فاوجس فى نفسه خيفة موسى ).
(اوجـس ) از مـاده (ايـجـاس ) در اصـل از (وجـس ) (بـر وزن حبس ) به معنى صداى پـنـهان گرفته شده است ، بنابراين (ايجاس ) به معنى يك احساس پنهانى و درونى اسـت ، و ايـن تـعبير نشان مى دهد كه ترس درونى موسى ، سطحى و خفيف بود تازه آن هم به خاطر اين نبود كه براى صحنه رعب انگيزى كه بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بـود اهميتى قائل شده باشد، بلكه از اين بيم داشت كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند، آنچنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.
يـا ايـنـكـه پيش از آنكه موسى مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترك گويند يا از صحنه بيرونشان كنند و حق آشكار نگردد.
چـنـانـكـه در خـطـبـه 6 نهج البلاغه مى خوانيم : لم يوجس موسى (عليهالسلام ) خيفة على نـفـسه بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال : (موسى (عليهالسلام ) هرگز به خاطر خـودش در درون دل احـسـاس تـرس نـكـرد، بـلكـه از آن تـرسـيـد كـه جـاهلان غلبه كنند و دولتهاى ضلال ، پيروز شوند).
بـا آنـچـه گـفـتـه شـد، ضـرورتـى بـراى پـاسخهاى ديگرى كه در زمينه ترس موسى (عليهالسلام ) ذكر كرده اند نمى بينيم .
بـه هر حال در اين موقع ، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مـشخص كرد، چنانكه قرآن مى گويد: (به او گفتيم ترس به خود راه مده تو مسلما برترى )! (قلنا لا تخف انك انت الاعلى ).
اين جمله با قاطعيت تمام ، موسى را در پيروزيش دلگرم مى سازد (كلمه (ان ) و تكرار (ضمير) هر يك تاكيد مستقلى است بر اين معنى ، و همچنين اسميه بودن اين جمله ) و به ايـنـگـونـه مـوسـى ، قـوت قـلبـش را كـه لحـظـات كـوتـاهـى متزلزل شده بود باز يافت .
مجددا به او خطاب شد كه : (آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد!) (و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا).
(چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است ) (انما صنعوا كيد ساحر).
(و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد) (و لا يفلح الساحر حيث اتى ).
(تـلقـف ) از مـاده (لقـف ) (بـر وزن وقـف ) بـه معنى بلعيدن است ولى (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: اين كلمه در اصل به معنى برگرفتن چيزى است با مهارت ، خواه بـه وسـيـله دهـان بـوده بـاشـد يـا بـا دسـت ، و بـعـضـى از اربـاب لغـت آن را بـه مـعنى (برگرفتن به سرعت ) دانسته اند كه در فارسى به جاى آن (ربودن ) به كار مى رود.
جـالب ايـنـكه : نمى گويد (عصايت را بيفكن ) بلكه مى گويد: (آنچه در دست راست دارى بيفكن اين تعبير شايد به عنوان بى اعتنائى به عصا باشد و اشاره به اينكه عصا مساله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خدا است كه اگر
اراده او بـاشـد عـصـا كـه سـهـل اسـت كمتر و كوچكتر از آن هم مى تواند چنين قدرت نمائى كند!.

ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل ذكـر اسـت كـه (سـاحـر) در آيـه فـوق ، بـار اول بـه صـورت نـكـره و بـعـدا بـه صـورت مـعـرفه و با الف و لام جنس ‍ آمده است ، اين تـفـاوت شـايـد بـه خـاطـر آن بـاشـد كـه هـدف در مـرتـبـه اول آنـسـت كـه نـسـبت به كار اين ساحران بى اعتنائى شود و مفهوم جمله اين است كارى كه آنها كردند مكر ساحرى بيش نيست اما در مرتبه دوم اين حقيقت را مى خواهد تفهيم كند كه نه تنها اين ساحران هر ساحرى در هر زمان و مكانى پيدا شود پيروز و رستگار نخواهد شد.
نكته ها:
حقيقت سحر چيست ؟ - گرچه در گذشته مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم ولى ذكر چند جـمـله را ايـنـجـا بـه صـورت تـوضـيـحـى كـوتـاه مـنـاسـب مـى دانـيـم : سـحـر در اصـل بـه مـعـنـى هر كار و هر چيزى است كه ماخذ آن ، مخفى و پنهان باشد، ولى در زبان روزمـره ، بـه كـارهـاى خـارق العـاده اى مـى گـويـنـد كـه بـا اسـتـفـاده از وسائل مختلف انجام مى شود.
گاهى صرفا جنبه نيرنگ و خدعه و چشم بندى و تردستى دارد.
گاهى از عوامل تلقينى در آن استفاده مى شود.
و گاه از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى بعضى از اجسام و مواد.
و گاه از طريق كمك گرفتن از شياطين .
و همه اينها در آن مفهوم جامع لغوى درج است .
در طـول تـاريـخ بـه داسـتـانـهاى زيادى در زمينه سحر و ساحران برخورد مى كنيم و هم اكـنـون در عـصـر مـا كـسـانـى كـه دسـت به اينگونه كارها مى زنند، كم نيستند، ولى چون بسيارى از خواص موجوداتى كه در گذشته بر توده مردم ، مخفى بود
در زمـان مـا آشكار شده است ، و حتى كتابهائى در زمينه آثار اعجاب انگيز موجودات مختلف نوشته اند، قسمت زيادى از سحرهاى ساحران از دستشان گرفته شده است .
مـثـلا در شـيمى امروز اجسام بسيارى را مى شناسيم كه وزنشان از هوا سبكتر است ، و اگر درون جـسـمى قرار داده شوند ممكن است آن جسم به حركت درآيد و كسى هم تعجب نمى كند ، حـتـى بـسـيـارى از وسـائل بـازى كـودكـان امروز شايد در گذشته يكنوع سحر به نظر ميرسيد!
امـروز در سـيـركـهـا نمايشهائى ميدهند كه شبيه سحر ساحران گذشته است با استفاده از چـگـونـگـى تـابـش نـور، آينه ها، خواص فيزيكى و شيميائى اجسام ، صحنه هاى غريب و عجيبى به وجود مى آورند كه گاه دهان تماشاچيان از تعجب باز ميماند.
البـتـه اعمال خارق العاده مرتاضان ، آن خود داستان ديگرى دارد، كه بسيار شگفت انگيز است .
در هر حال ، سحر چيزى نيست كه وجود آن را بتوان انكار كرد يا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز.
نـكـتـه قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : سحر در اسلام ، ممنوع ، و از گناهان كبيره است چرا كه در بـسـيـارى از مـوارد، بـاعـث گـمـراه سـاخـتـن مـردم و تـحـريـف حـقـايـق و مـتزلزل ساختن پايه عقائد افراد ساده ذهن مى شود، البته اين حكم اسلامى مانند بسيارى از احـكـام ديـگـر، مـوارد اسـتـثـنـاء نـيـز دارد، از جـمـله فـرا گـرفـتـن سـحـر، بـراى ابطال ادعاى مدعيان دروغين نبوت ، و يا براى از بين بردن اثر آن در مورد كسانى كه از آن آسيب ديده اند.
در جلد اول ذيل آيه 102 و 103 سوره بقره نيز مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم .
2 - ساحر، هرگز پيروز نمى شود؟
بـسـيـارى مـيـپـرسـنـد اگـر سـاحـران مـيـتـوانـنـد، اعـمـال خـارقـالعـادهـاى شـبـيـه مـعـجزه انجام دهند، چگونه ميتوان ميان كارهاى آنها و اعجاز، تفاوت گـذاشـت ؟ و چـگـونـه سـحـر بـا مـعـجـزه پـهـلو نـزنـد دل خوش دار!
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته ، روشن مى شود و آن اينكه : كار ساحر متكى به نـيـروى مـحـدود انـسـانـى اسـت ، و مـعـجـزه از قـدرت بـيـپـايـان و لا يزال الهى سرچشمه ميگيرد.
لذا هر ساحرى كارهاى محدودى ميتواند انجام دهد، و اگر ماوراى آن را بخواهند عاجز ميماند، او تنها كارهائى را ميتواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته و بر آن مسلط است و از پـيـچ و خـم آن آگـاه ، ولى در غـيـر آن بـه كـلى عـاجز و ناتوان خواهد بود، در حالى كه پيامبران چون از قدرت لا يزال خدا كمك ميگرفتند، قادر به انجام هر گونه خارق عادتى بودند، در زمين و آسمان و از هر نوع و هر قبيل .
سـاحـر، هـرگز نمى تواند خارق عادت را طبق پيشنهاد مردم انجام دهد، مگر اينكه تصادفا بـا كـار او تـطـبـيق كند (هر چند گاهى دوستان ناشناخته خود را تعليم ميدهند كه از وسط جمعيت برخيزند و پيشنهادهائى كه قبلا تعيين شده به صورت ابتدائى مطرح كنند).
ولى پـيـامـبـران بـارهـا و بـارهـا مـعجزات مهمى را كه مردم حقطلب ، به عنوان سند نبوت ميخواستند انجام ميدادند، همانگونه كه در همين سرگذشت موسى نيز مشاهده خواهيم كرد.
از ايـن گـذشـتـه ، سـحـر چـون يـك كـار انـحـرافـى است و يكنوع خدعه و نيرنگ است طبعا روحـيـاتـى هـمـاهـنـگ آن مـيخواهد، و ساحران بدون استثناء افرادى متقلب و خدعهگرند كه از مطالعه و بررسى روحيات و اعمالشان خيلى زود ميتوان
آنها را شناخت ، در حالى كه اخلاص و پاكى و درستى انبياء، سندى است كه با اعجاز آنها آميخته و اثر آن را مضاعف مى كند. (دقت كنيد)
و شـايـد روى ايـن جهات است كه آيات فوق مى گويد و لا يفلح الساحر حيث اتى : ساحر هـر كـجـا بـاشـد و در هـر شـرائط و هـر زمـان رسـتـگـار نـمـى شـود، و بـه قول معروف به زودى پته اش روى آب خواهد افتاد، چرا كه نيرويش محدود است و افكار و صفاتش ‍ انحرافى .
ايـن موضوع ، مخصوص ساحرانى نيست كه به مبارزه با انبياء برخاستند بلكه در باره ساحران به طور كلى صادق است كه آنها زود شناخته ميشوند و به پيروزى نمى رسند.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -