انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 21 - 34 ابراهیم

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


و برزوا لله جميعا فقال الضعفؤ ا للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى ء قالوا لو هدئنا الله لهدينكم سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص (21)
و قال الشيطن لما قضى الا مر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطن الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون من قبل ان الظلمين لهم عذاب اليم (22)
و ادخل الذين ءامنوا و عملوا الصلحت جنت تجرى من تحتها الانهر خلدين فيها باذن ربهم تحيتهم فيها سلم (23)

 


ترجمه :

21 - و (قيامت ) همه آنها در برابر خدا ظاهر مى شوند در اين هنگام ضعفاء (پيروان نادان ) به مستكبران مى گويند ما پيروان شما بوديم ، آيا (اكنون كه بخاطر پيروى از شما گرفتار مجازات الهى شده ايم ) شما حاضريد سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد؟ آنها مى گويند: اگر خدا ما را (به سوى رهائى از عذاب ) هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم (كار از اينها گذشته است ) چه بيتابى كنيم و چه شكيبائى ، تفاوتى براى ما ندارد، راه نجاتى نيست .
22 - و شيطان هنگامى كه كار تمام مى شود مى گويد خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده (باطل ) دادم و تخلف كردم ، من بر شما تسلطى نداشتم جز اينكه دعوتتان كردم و شما پذيرفتيد، بنابراين مرا سرزنش نكنيد، خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شما هستم ، و نه شما فريادرس من ، من نسبت به شرك
شما در باره خود كه از قبل داشتيد (و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم ، مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند.
23 - و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت داخل مى شوند، باغهائى كه نهرها از زير درختانش جارى است ، جاودانه به اذن پروردگارشان در آن مى مانند، و تحيت آنها در آن سلام است .
تفسير :
گفتگوى صريح شيطان و پيروانش
در چند آيه قبل اشاره اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى ايمان شده بود، آيات مورد بحث همين معنى را تعقيب و تكميل مى كند.
نخست مى گويد: در روز قيامت همه به جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع ، پيرو و پيشوا در پيشگاه خداوند ظاهر مى شوند (و برزوا لله جميعا).
و در اين هنگام ضعفاء يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كوركورانه ، خود را به وادى ضلالت افكندند به مستكبرانى كه عامل گمراهى آنها بودند مى گويند: ما پيرو شما بوديم آيا ممكن است اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شده ايم ، شما هم سهمى از عذابهاى ما را بپذيريد تا از ما تخفيف داده شود؟ (فقال الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى ء).
اما آنها بلا فاصله مى گويند اگر خدا ما را به سوى نجات از اين كيفر
و عذاب هدايت مى كرد ما هم شما را راهنمائى مى كرديم (قالوا لو هدانا الله لهديناكم ).
ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است ، چه بيتابى و جزع كنيم و چه صبر و شكيبائى ، راه نجاتى براى ما وجود ندارد (سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص ).
چند نكته :
1 - نخستين سؤ الى كه در زمينه اين آيه پيش مى آيد اين است كه : مگر مردم در اين جهان در برابر علم خدا ظاهر و آشكار نيستند كه در آيه فوق مى فرمايد در قيامت همگى در پيشگاه خدا بارز و ظاهر مى شوند؟ در پاسخ اين سؤ ال بسيارى از مفسران گفته اند منظور اين است كه افراد بشر در اين جهان احساس نمى كنند كه آنها و همه اعمالشان در پيشگاه خدا ظاهر و بارز است ، ولى اين حضور و ظهور را در قيامت همگى احساس خواهند كرد.
بعضى نيز گفته اند كه : منظور خارج شدن از قبرها و بروز و ظهور در دادگاه عدل الهى براى حساب است .
و اين هر دو تفسير خوب است و مانعى ندارد كه هر دو در مفهوم آيه جمع باشند.
2 - منظور از جمله (لو هدانا الله لهديناكم ) چيست ؟
بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور از هدايت به طريق نجات از مجازات الهى در آن عالم است ، زيرا اين سخن را مستكبران در پاسخ پيروانشان كه تقاضاى پذيرش سهمى از عذاب را كرده بودند مى گويند، و تناسب سؤ ال و
جواب ايجاب مى كند كه منظور هدايت به طريق رهائى از عذاب است .
اتفاقا همين تعبير (هدايت ) در مورد رسيدن به نعمتهاى بهشتى نيز ديده مى شود، آنجا كه از زبان بهشتيان مى خوانيم : و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله : مى گويند شكر خدائى را كه ما را به چنين نعمتهائى هدايت كرد و اگر توفيق و هدايت او نبود ما به اينها راه نمى - يافتيم (اعراف - 43).
اين احتمال نيز وجود دارد كه رهبران ضلالت هنگامى كه خود را در برابر تقاضاى پيروانشان مى بينند براى اينكه گناه را از خود دور كنند و همانگونه كه رسم همه پرچمداران ضلالت است خرابكارى خود را به گردن ديگران بيندازند، با وقاحت تمام مى گويند ما چه كنيم ، اگر خدا ما را به راه راست هدايت مى كرد ما هم شما را هدايت مى كرديم ! يعنى ما مجبور بوديم و از خود اراده اى نداشتيم .
اين همان منطق شيطان است كه براى تبرئه خويش رسما نسبت جبر به خداوند عادل داد و گفت : فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم : اكنون كه مرا گمراه كردى من در كمين آنها بر سر راه مستقيم تو مى نشينم (و آنها را منحرف مى سازم ) (اعراف - 16).
ولى بايد توجه داشت مستكبران چه بخواهند و چه نخواهند بار مسؤ ليت گناه پيروان خويش را طبق صريح آيات قرآن و روايات بر دوش مى كشند چرا كه آنها بنيانگذار انحراف و عامل گمراهى بودند، بى آنكه از مسؤ ليت و مجازات پيروان چيزى كاسته شود.
3 - رساترين بيان در مذمت تقليد كوركورانه :
از آيه فوق به خوبى روشن مى شود كه :
اولا - كسانى كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن مى افتند و به اصطلاح
افسار خود را به دست هر كس مى سپارند افراد ناتوان و بى شخصيتى هستند كه قرآن از آنها تعبير به (ضعفاء) كرده است .
ثانيا - سرنوشت آنها و پيشوايانشان هر دو يكى است ، و اين بينوايان حتى در سخت ترين حالات نمى توانند از حمايت اين رهبران گمراه بهره گيرند، و حتى ذره اى از مجازاتشان را تخفيف دهند، بلكه شايد با سخريه ، به آنها پاسخ مى دهند كه بيهوده جزع و فزع نكنيد كه راه خلاص و نجاتى در كار نيست !
4 - (برزوا) در اصل از ماده بروز به معنى ظاهر شدن و از پرده بيرون آمدن است ، و به معنى بيرون آمدن از صف و مقابل حريف ايستادن در ميدان جنگ و به اصطلاح مبارزه كردن نيز آمده است .
(محيص ) از ماده (محص ) به معنى رهائى از عيب و يا ناراحتى است .
سپس به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روز رستاخيز پرداخته چنين مى گويد:
و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند به پيروان خود چنين مى گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم (وعدهاى پوچ و بى ارزش چنانكه خودتان مى دانستيد) سپس از وعده هاى خود تخلف جستم (و قال الشيطان لما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم ).
و به اين ترتيب شيطان نيز به سائر مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت
نشانه گيرى مى كند.
و بعد اضافه مى كند من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتم ، تنها اين بود كه از شما دعوت كردم ، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد (و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ).
بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد كه چرا دعوت شيطنت آميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد (فلا تلومونى و لوموا انفسكم ).
خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد!!.
به هر حال نه من مى توانم در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار به فرياد شما برسم و نه شما مى توانيد فريادرس من باشيد (ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى )
من اكنون اعلام مى كنم كه از شرك شما در باره خود و اينكه اطاعت مرا در رديف اطاعت خدا قرار داديد بيزارم و به آن كفر مى ورزم (انى كفرت بما اشركتمون من قبل )
اكنون فهميدم كه اين شرك در اطاعت هم مرا بدبخت كرد و هم شما را، همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
بدانيد براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است (ان الظالمين لهم عذاب اليم ).
چند نكته :
1 - پاسخ دندانشكنى كه شيطان به پيروانش مى دهد
گر چه كلمه (شيطان ) مفهوم وسيعى دارد كه شامل همه طاغيان و وسوسه - گران جن و انس مى شود ولى با قرائنى كه در اين آيه و آيات قبل وجود دارد مسلما منظور در اينجا شخص ابليس است كه سركرده شياطين محسوب مى شود،
و لذا همه مفسران نيز همين تفسير را انتخاب كرده اند.
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه وسوسه هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى اراده را از انسان نمى گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست ، و اين انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مى پذيرند، منتها ممكن است زمينه هاى قبلى و مداومت بر كار خلاف وضع انسان را به جائى برساند كه يكنوع حالت سلب اختيار در برابر وسوسه ها در وجود او پيدا شود، همانگونه كه در بعضى از معتادان نسبت به مواد مخدر مشاهده مى كنيم ، ولى مى دانيم چون سبب اين نيز حالت اختيارى بود، نتيجه آن هر چه باشد باز اختيارى محسوب مى شود!.
در آيه 100 سوره نحل مى خوانيم : انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت و سرپرستى او را نسبت به خود پذيرفته اند و آنها كه او را شريك خداوند در مساله اطاعت قرار داده اند.
ضمنا شيطان به اين ترتيب پاسخ دندانشكنى به همه كسانى كه گناهان خويش را به گردن او مى اندازند و او را عامل انحرافات خود مى شمرند و به او لعنت مى فرستند مى دهد، و اين طرز منطق عوامانه را كه گروهى از گنهكاران براى تبرئه خويش دارند مى كوبد. در حقيقت سلطان حقيقى بر انسان اراده او و عمل او است و نه هيچ چيز ديگر.
2 - شيطان چگونه اين توانائى را دارد كه در آن محضر بزرگ با همه پيروان خود تماس پيدا كند و آنها را به باد ملامت و شماتت خود بگيرد؟ اين سؤ الى است كه در اينجا مطرح شده است .
پاسخ آن اين است كه مسلما اين توانائى را خداوند به او مى دهد و اين در واقع يك نوع مجازات روانى براى پيروان شيطان است ، و اخطارى است به همه پويندگان راه او در اين جهان كه پايان كار خود و رهبر خويش را از هم اكنون ببينند و به هر حال خداوند وسيله اين ارتباط را ميان شيطان و پيروانش به نحوى فراهم مى كند.
جالب اينكه اين نوع برخورد منحصر به شيطان و پيروانش در قيامت نيست ، تمام ائمه ضلالت و پيشوايان گمراهى در اين جهان نيز همين برنامه را دارند، دست پيروان خود را (البته با موافقت خودشان ) مى گيرند و به ميان امواج بلاها و بدبختيها مى كشانند، و هنگامى كه ديدند اوضاع بد است آنها را رها كرده و مى روند، حتى از آنها اعلام بيزارى مى كنند و به ملامت و سرزنششان مى پردازند و به اصطلاح آنها را به خسران دنيا و آخرت گرفتار مى سازند.
4 - (مصرخ ) از ماده (اصراخ ) در اصل از (صرخ ) به معنى فرياد كشيدن براى طلب كمك آمده است ، بنابراين مصرخ به معنى فريادرس مى باشد و مستصرخ به معنى كسى است كه فريادرسى مى خواهد.
5 - منظور از شريك قرار دادن شيطان در آيه فوق شرك اطاعت است نه شرك عبادت .
6 - در اينكه (ان الظالمين لهم عذاب اليم ) دنباله سخنان شيطان است يا جمله مستقلى است از ناحيه پروردگار، در ميان مفسران گفتگو است ، اما بيشتر چنين به نظر مى رسد كه جمله مستقلى است از طرف خداوند كه در پايان گفتگوى شيطان با پيروانش به عنوان يك درس آموزنده فرموده است .
در آخرين آيه مورد بحث به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى ايمان
و سرنوشت دردناك آنها، به ذكر حال مؤ منان و سرانجام آنها پرداخته ، مى گويد: و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهاى بهشت وارد مى شوند، همان باغهائى كه نهرهاى آب جارى از زير درختانش در حركت است (و ادخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار).
جاودانه به اذن پروردگارشان در آن باغهاى بهشت مى مانند (خالدين فيها باذن ربهم ).
و تحيت آنان در آنجا سلام است (تحيتهم فيها سلام ).
(تحيت ) در اصل از ماده (حيات ) گرفته شده سپس به عنوان دعاء براى سلامتى و حيات افراد استعمال شده است ، و به هر نوع خوشامدگوئى و سلام و دعائى كه در آغاز ملاقات گفته مى شود، اطلاق مى گردد.
بعضى از مفسران گفته اند: تحيت در آيه فوق خوش آمد و درودى است كه خداوند به افراد با ايمان مى فرستد و آنان را با نعمت سلامت خويش قرين مى دارد سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند و سلامت از هر گونه جنگ و نزاع (بنابراين تحيتهم اضافه به مفعول شده و فاعلش خدا است ).
و بعضى گفته اند: منظور در اينجا تحيتى است كه مؤ منان به يكديگر مى گويند و يا فرشتگان به آنها مى گويند و به هر حال كلمه (سلام ) كه به طور مطلق گفته شده مفهومش آنچنان وسيع است كه هر گونه سلامتى را از هر نوع ناراحتى و گزند روحى و جسمى شامل مى گردد.
آيه و ترجمه


الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء (24)
تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون (25)
و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار (26)
يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة و يضل الله الظلمين و يفعل الله ما يشاء (27)

 


ترجمه :

24 - آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه ) را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟!
25 - ميوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد، و خداوند براى مردم مثلها ميزند شايد متذكر شوند، (و پند گيرند).
26 - و (همچنين ) كلمه خبيثه را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از زمين بركنده شده ، و قرار و ثباتى ندارد.
27 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم مى دارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر، و ستمگران را گمراه مى سازد (و لطف خود را از آنها بر مى گيرد) و خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد.
تفسير :
شجره طيبه و شجره خبيثه
در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل ، كفر و ايمان ، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده ، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى كند.
نخست مى فرمايد: (آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده ، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است )؟ (الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة ).
سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه (درخت پاكيزه و پر بركت ) ميپردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى كند.
اما پيش از آنكه ويژگيهاى اين شجره طيبه را همراه قرآن بررسى كنيم بايد ببينيم منظور از (كلمه طيبه ) چيست ؟
بعضى از مفسران آن را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا الله تفسير كرده اند.
در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهاى الهى ميدانند.
و بعضى ديگر آن را ايمان مى دادند كه محتوا و مفهوم لا اله الا الله است .
و بعضى ديگر آن را به شخص (مؤ من ) تفسير كرده اند.
و بعضى روش و برنامه هاى سازنده را در تفسير آن آورده اند.
ولى با توجه به وسعت مفهوم و محتواى كلمه طيبه مى توان گفت همه اينها را شامل مى شود، زيرا (كلمه ) به معنى وسيع همه موجودات را در بر مى گيرد، و به همين دليل بر مخلوقات (كلمة الله ) گفته مى شود.
و (طيب ) هر گونه پاك و پاكيزه است ، نتيجه اينكه اين مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پر بركتى را شامل مى شود، و همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير:
1 - موجودى است داراى رشد و نمو، نه بيروح ، و نه جامد و بيحركت ، بلكه پويا و رويا و سازنده ديگران و خويشتن (تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است ).
2 - اين درخت پاك است و طيب اما از چه نظر؟ چون انگشت روى هيچ قسمتى گذارده نشده مفهومش اين است از هر نظر منظره اش پاكيزه ، ميوه اش پاكيزه ، شكوفه و گلش پاكيزه ، سايه اش پاكيزه ، و نسيمى كه از آن برميخيزد نيز پاكيزه است .
3 - اين شجره داراى نظام حساب شده اى است ريشه اى دارد و شاخه ها و هر كدام ماموريت و وظيفه اى دارند، اصولا وجود اصل و فرع در آن ، دليل بر حاكميت نظام حساب شده اى بر آن است .
4 - اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است به طورى كه طوفانها و تند بادها نميتواند آن را از جا بركند و توانائى آن را دارد كه شاخه هاى سر به آسمان كشيده اش را در فضا در زير نور آفتاب و در برابر هواى آزاد معلق نگاه دارد و حفظ كند، چرا كه شاخه هر چه سركشيده تر باشد بايد متكى به ريشه قويترى باشد (اصلها ثابت ).
5 - شاخه هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه او است ، اين شاخه ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته ، آرى (شاخه هايش در آسمان است ) (و فرعها فى السماء).
روشن است هر قدر شاخه ها برافراشته تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه هاى پاكترى خواهند داشت ، و از نور آفتاب و هواى سالم بيشتر
بهره مى گيرند، و آن را به ميوه هاى طيب خود بهتر منتقل مى كنند.
6 - اين شجره طيبه شجره پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد هستند و ميوه خود را مى دهد (توتى اكلها).
7 - اما نه در يك فصل يا دو فصل ، بلكه در هر فصل ، يعنى هر زمان كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى محروم بر نميگردى (كل حين ).
8 - ميوه دادن او نيز بيحساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى و به اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى ميدارد (باذن ربها).
اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم ؟ مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن ، و در يك انسان موحد و با معرفت ، و در يك برنامه سازنده و پاك ، اينها همه روينده هستند، و پوينده هستند، و متحرك ، همه داراى ريشه هاى محكم و ثابتند همه داراى شاخه هاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از آلودگيها و كثافات جسمانى ، همگى پرثمرند و نورپاش و فيض ‍ بخش .
هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد از ميوه هاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مى گيرد. تند باد حوادث و طوفانهاى سخت و مشكلات آنها را از جا حركت نميدهد، و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست ، حجابهاى زمان و مكان را ميدرند، و به سوى ابديت و بى نهايت پيش مى روند.
برنامه هاى آنها از سر هوى و هوس نيست بلكه همگى به اذن پروردگار
و طبق فرمان او است ، و اين حركت و پويائى و ثمر بخش بودن نيز از همينجا سرچشمه مى گيرد.
مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است ، مرگشان موجب حركت ، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخ پرافتخارشان ، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده .
آرى (خداوند اين چنين براى مردم مثل ميزند شايد متذكر شوند) (و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون ).
در اينجا ميان مفسران سؤ الى مطرح شده ، و آن اينكه آيا درختى با صفات فوق وجود خارجى دارد كه (كلمه طيبه ) به آن تشبيه شده است (درختى كه در تمام فصول سال سرسبز و پر ميوه باشد).
بعضى معتقدند كه وجود دارد و آن درخت نخل است ، و به همين جهت مجبور شده اند كه (كل حين ) را تفسير به (شش ماه ) كنند.
ولى به هيچ وجه لزومى ندارد كه اصرار به وجود چنين درختى داشته باشيم بلكه تشبيهات زيادى در زبانهاى مختلف داريم كه اصلا وجود خارجى ندارد، مثلا ميگوئيم قرآن همچون آفتابى است كه غروب ندارد (در حالى كه مى دانيم آفتاب هميشه غروب دارد) و يا اينكه هجران من همچون شبى است كه پايان ندارد (در حالى كه مى دانيم هر شبى پايان دارد).
و به هر حال از آنجا كه هدف از تشبيه مجسم ساختن حقايق و قرار دادن مسائل عقلى در قالب محسوس است ، اينگونه تشبيهات هيچگونه مانعى ندارد بلكه كاملا دلنشين و مؤ ثر و جذاب است .
در عين حال درختانى در همين جهان وجود دارند كه در تمام مدت سال ميوه از شاخه هاى آنها قطع نمى شود، حتى خود ما بعضى از درختان را در مناطق گرمسير ديديم كه هم ميوه داشت و هم مجددا گل كرده بود و مقدمات ميوه جديد در آن فراهم مى شد در حالى كه فصل زمستان بود!
و از آنجا كه يكى از بهترين طريق براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل شجره طيبه را در آيه بعد چنين بيان مى كند:
اما (مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بيريشه است كه از روى زمين كنده شده و در برابر طوفانها هر روز به گوشهاى پرتاب مى شود و قرار و ثباتى براى آن نيست ) (و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار).
كلمه (خبيثه ) همان كلمه كفر و شرك ، همان گفتار زشت و شوم ، همان برنامه هاى گمراه كننده و غلط، همان انسانهاى ناپاك و آلوده ، و خلاصه هر چيز خبيث و ناپاك است .
بديهى است درخت زشت و شومى كه ريشه آن كنده شده ، نه نمو و رشد دارد نه ترقى و تكامل ، نه گل و ميوه ، و نه سايه و منظره ، و نه ثبات و استقرار، قطعه چوبى است كه جز بدرد سوزاندن و آتش زدن نمى خورد، بلكه مانع راه است و مزاحم رهروان ، و گاه گزنده است مجروح كننده و مردم آزار!.
جالب اينكه در وصف شجره طيبه قرآن با تفصيل سخن مى گويد و اما به هنگام شرح شجره خبيثه با يك جمله كوتاه از آن ميگذرد تنها مى گويد (اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار) از زمين كنده شده و قرارى ندارد زيرا هنگامى كه ثابت شد اين درخت بى ريشه است ديگر شاخ و برگ و گل و
ميوه تكليفش روشن است .
به علاوه اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر محبوب به همه خصوصيات به پردازد اما هنگامى كه به ذكر مبغوض ‍ مى رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد!
باز در اينجا ميبينيم مفسران در باره اينكه اين درخت كه (مشبه به ) واقع شده است كدام درخت است به بحث پرداخته اند، بعضى آنرا درخت (حنظل ) كه ميوه بسيار تلخ و بدى دارد دانسته اند، و بعضى آنرا (كشوت ) (بر وزن سقوط) كه نوعى گياه پيچيده است كه در بيابانها به بوته هاى خار ميپيچد و از آن بالا ميرود نه ريشه دارد و نه برگ (توجه داشته باشيد كه شجر در لغت عرب هم به درخت گفته مى شود و هم به گياه ).
ولى همان گونه كه در تفسير (شجره طيبه ) بيان كرديم هيچ لزومى ندارد كه در هر تشبيه (مشبه به ) با تمام آن صفات وجود خارجى داشته باشد بلكه هدف مجسم ساختن چهره واقعى كلمه شرك و برنامه هاى انحرافى و مردم خبيث است كه آنها همانند درختانى هستند كه همه چيزشان خبيث و ناپاك و هيچگونه ميوه و ثمره و فايده اى جز مزاحمت و توليد درد سر ندارد.
به علاوه وجود درخت ناپاكى كه آنرا از ريشه كنده باشند و در بيابان بر سينه طوفان و تند باد قرار گرفته باشد كم نيست .
از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا، حال (ايمان ) و (كفر) و (مؤ من ) و (كافر) و به طور كلى (هر پاك ) و (ناپاك ) تجسم يافت ، در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه كار و سرنوشت نهائى آنها ميپردازد.
نخست مى گويد: خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پايدارشان ثابت قدم ميدارد، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر
(يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ).
چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است ، بلكه شجره طيبه اى بوده كه ريشه اش ثابت و شاخه هايش در آسمان قرار داشته است ، و از آنجا كه هيچكس بى نياز از لطف خدا نيست و به تعبير ديگر هر موهبتى سرانجام بذات پاك او بر مى گردد اين مؤ منان راستين ثابت قدم با تكيه بر لطف خداوند در برابر هر گونه حادثه اى چون كوه استقامت مى كنند.
لغزشگاهى كه در زندگى اجتناب ناپذير است بر سر راه آنها نمايان مى شود اما خداوند آنها را حفظ مى كند.
(شياطين ) از هر سو به وسوسه آنها ميپردازند و با استفاده از زرق و برقهاى مختلف اين جهان تلاش در لغزش آنها دارند اما خدايشان نگه ميدارد.
قدرتهاى جهنمى و ظالمان سنگدل با انواع تهديدها براى تسليم كردن آنها تلاش مى كنند، اما خدا آنها را ثابت ميدارد چرا كه آنها ريشه ثابت و محكمى براى خود انتخاب كرده اند.
و جالب اينكه اين حفظ و ثبات الهى سراسر زندگى آنها را در بر مى گيرد هم زندگى اين جهان و هم زندگى آن جهان ، در اينجا در ايمان و پاكى ثابت ميمانند و دامانشان از ننگ آلودگيها مبرا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بيپايان خدا جاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: (و خداوند ظالمان را گمراه مى سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد) (و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء).
بارها گفته ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده
مى شود، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است ، كار خدا همان تاثيرى است كه در هر عمل آفريده ، و نيز كار خدا مواهب و نعمتها يا سلب نعمتها است كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر ميدارد (دقت كنيد).
تعبير به (ظالمين ) بعد از جمله (يضل الله ) بهترين قرينه براى اين موضوع است ، يعنى تا كسى به ظلم و ستم آلوده نشود نعمت هدايت از او سلب نخواهد شد، اما پس از آلودگى به ظلم و بيدادگرى ظلمت گناه وجود او را فرا مى گيرد و نور هدايت الهى از قلب او بيرون ميرود، و اين عين اختيار و آزادى اراده است ، البته اگر به زودى مسير خود را تغيير دهد راه نجات باز است ، ولى پس از استحكام گناه ، بازگشت بسيار مشكل خواهد بود.
نكته ها :
1 - آيا منظور از آخرت در آيه اخير قبر است ؟
در روايات متعددى مى خوانيم كه خداوند انسان را به هنگام ورود در قبرش در برابر سؤ الاتى كه فرشتگان از هويت او مى كنند، بر خط ايمان ثابت نگاه ميدارد و اين است معنى (يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ).
در بعضى از اين روايات صريحا كلمه قبر آمده است در حالى كه در بعضى ديگر از روايات چنين مى خوانيم كه شيطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ايمان مى آيد و از چپ و راست براى گمراهى او، به وسوسه ميپردازد اما خداوند اجازه به او نميدهد كه مؤ من را گمراه كند و اين است معنى يثبت الله الذين آمنوا... (قال الصادق عليه السلام ان الشيطان لياتى الرجل
من اوليائنا عند موته عن يمينه و عن شماله ليضله عما هو عليه ، فيابى الله عز و جل له ذلك قول الله عز و جل يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ).
و اكثر مفسران - طبق نقل مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان - همين تفسير را پذيرفته اند.
شايد به اين علت كه سراى آخرت نه جاى لغزش است ، و نه جاى عمل ، بلكه تنها محل برخورد با نتيجه ها است ، ولى در لحظه فرا رسيدن موت و حتى در عالم برزخ (جهانى كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد) امكان لغزش كم و بيش وجود دارد و در همين جا است كه لطف خداوند بيارى انسان ميشتابد و او را حفظ كرده و ثابت قدم ميدارد.
2 - نقش ثبات و استقامت
در ميان تمام صفاتى كه در آيات فوق براى شجره طيبه و شجره خبيثه ذكر شده بيش از همه مساله ثبات و عدم ثبات به چشم ميخورد، و حتى در بيان ثمره اين شجره در آخرين آيه مورد بحث خوانديم : خداوند افراد با ايمان را به خاطر عقيده ثابتشان در دنيا و آخرت ثابت قدم ميدارد و به اين ترتيب اهميت فوق العاده مساله ثبات و نقش آن مشخص مى شود.
در بيان عوامل پيروزى مردان بزرگ سخن بسيار گفته اند ولى از ميان همه آنها در رديف اول مساله استقامت و پايمردى را بايد نام برد.
بسيارند كسانى كه از هوش و استعداد متوسطى برخوردارند و يا ابتكار عمل آنها كاملا متوسط است ، ولى به پيروزيهاى بزرگى در زندگى نائل شده اند كه پس از تحقيق و بررسى ميبينيم دليلى جز ثبات و استقامت ندارد!
از نظر اجتماعى پيشرفت هر برنامه مؤ ثرى تنها در سايه ثبات امكان پذير است ، و به همين دليل تمام كوشش تخريب كنندگان براى از ميان بردن ثبات به كار ميرود. و اصولا مؤ منان راستين را بايد از ثبات و استقامتشان در برابر حوادث سخت و طوفانهاى زندگى شناخت .
3 - شجره طيبه و خبيثه در روايات اسلامى
همانگونه كه در بالا گفتيم كلمه (طيبه ) و (خبيثه ) كه به اين دو شجره تشبيه شده مفهوم وسيعى دارند كه هر گونه شخص و برنامه و مكتب و فكر و انديشه و گفتار و عمل را شامل مى شوند، ولى در بعضى از روايات اسلامى به مورد خاصى تفسير شده كه پيدا است در صدد انحصار نيست .
از جمله در كتاب كافى از امام صادق (عليهالسلام ) در تفسير جمله (كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء) چنين نقل شده است : رسول الله اصلها و امير المؤ منين فرعها، و الائمة من ذريتها اغصانها، و علم الائمة ثمرها، و شيعتهم المؤ منون ورقها، هل فيها فضل ؟ قال قلت لا و الله ، قال : و الله ان المؤ من ليولد فتورق ورقة فيها و ان المؤ من ليموت فتسقط ورقة منها:
(پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ريشه اين درخت است و امير مؤ منان على (عليهالسلام ) شاخه آن ، و امامان كه از ذريه آنها هستند شاخه هاى كوچكتر، و علم امامان ميوه اين درخت است ، و پيروان با ايمان آنها برگهاى اين درختند سپس امام فرمود: آيا چيز ديگرى باقى ماند؟ راوى مى گويد: گفتم نه ، به خدا سوگند! فرمود: به خدا قسم هنگامى كه يك فرد با ايمان متولد مى شود برگى در آن درخت ظاهر مى گردد و هنگامى كه مؤ من راستين ميميرد برگى از آن درخت مى افتد)!.
در روايت ديگرى همين مضمون از امام صادق (عليهالسلام ) نقل شده و در ذيل آن مى خوانيم كه راوى سؤ ال كرد، جمله (تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها) مفهومش چيست ؟ امام فرمود: اشاره به علم و دانش امامان است كه در هر سال از هر منطقه به شما مى رسد.
در روايات ديگرى مى خوانيم كه : (شجره طيبه ) پيامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها است و شجره خبيثه بنى اميه است .
در بعضى از روايات نيز نقل شده كه شجره طيبه درخت نخل و شجره خبيثه بوته حنظل است .
و در هر حال در ميان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد و همچنين در ميان آنها و آنچه در بالا از عموميت معنى آيه ذكر كرديم هماهنگى برقرار است ، چرا كه اينها مصاديق آن هستند.
آيه و ترجمه


اءلم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و اءحلوا قومهم دار البوار (28)
جهنم يصلونها و بئس القرار (29)
و جعلوا لله اءندادا ليضلوا عن سبيله قل تمتعوا فان مصيركم الى النار (30)

 


ترجمه :

28 - آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار (نيستى و نابودى ) كشاندند.
29 - (دار البوار همان ) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است .
30 - آنها براى خدا شبيهانى قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند بگو (چند روزى ) از زندگى دنيا (و لذات آن ) بهره گيريد اما سرانجام كار شما به سوى آتش (دوزخ ) است .
تفسير :
سرانجام كفران نعمتها
در اين آيات روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد (شجره خبيثه ) در آن به چشم ميخورد.
نخست مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند (ا لم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا).
(و سرانجام قوم خود را به دارالبوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند) (و احلوا قومهم دارالبوار).
اينها همان ريشه هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند،
همچون وجود پيامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كه ميتوانستند با استفاده از آن در مسير سعادت ، يك شبه ره صد ساله را طى كنند، اما تعصب كوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه اين بزرگترين نعمت را كنار گذارند، نه تنها خودشان كه قومشان را نيز در اين عمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند.
گرچه مفسران بزرگ به پيروى از رواياتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تفسير كرده اند، و گاهى به ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى (بنى اميه ) و بنى مغيرة و گاهى همه كفار عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نموده اند، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود.
ضمنا آيه فوق اين واقعيت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى ، و مخصوصا نعمت رهبرى پيشوايان بزرگ كه از مهمترين نعمتها است ، نتيجه و ثمرهاش عائد خود انسان مى شود، و كفران اين نعمتها و پشت كردن به اين رهبرى پايانى جز هلاكت و سرنگون شدن به دارالبوار ندارد.
قرآن (سپس دارالبوار) را چنين تفسير مى كند: جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو ميروند و بدترين قرارگاهها است ) (جهنم يصلونها و بئس القرار).
در آيه بعد اشاره به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب
مى شدند كرده مى گويد: (آنها براى خدا شريكهائى قرار دادند تا مردم را به اين وسيله از راه او گمراه سازند) (و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله ).
و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آئين و طريق حق بهرهاى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم مى برند.
اى پيامبر (به آنها بگو: از اين زندگى ناپايدار و بى ارزش مادى بهره بگيريد اما بدانيد سرانجام كار شما آتش است ) (قل تمتعوا فان مصيركم الى النار).
با اينكه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است ، ولى با اينهمه اين زندگى در برابر سرانجامى كه داريد تمتع محسوب مى شود، همانگونه كه در آيه ديگر مى خوانيم : قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار: (بگو اندكى از كفر خود بهره گير كه سرانجام از اصحاب آتشى ) (زمر - 8).
نكته ها :
1 - در تعبيرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد، ولى در آيه فوق مى خوانيم آنها نعمت خدا را تبديل به كفر و كفران كردند اين تعبير خاص ممكن است به خاطر يكى از دو مطلب باشد:
الف - منظور تبديل شكر نعمت به كفران است ، يعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاى پروردگار شكرگزار باشند، اما اين شكر را تبديل به كفران كردند (در حقيقت كلمه شكر در تقدير است و در تقدير چنين بوده : الذين بدلوا شكر نعمت الله كفرا).
ب - منظور اين است كه آنها خود نعمت را تبديل به (كفر) كردند،
در حقيقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسير ايمان و خوشبختى و نيكى بهره بردارى كرد، در مسير كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت ، اين نعمتها همچون مواد اوليه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهيه نمود، ولى در اصل براى خير و سعادت آفريده شده اند.
2 (كفران نعمت ) تنها به اين نيست كه انسان ناسپاسى خدا گويد، بلكه هر گونه بهره گيرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت ، كفران نعمت است . اصولا حقيقت كفران نعمت همين است و ناسپاسگوئى در درجه دوم قرار دارد.
همانگونه كه شكران نعمت - چنانكه سابقا هم گفتيم - به معنى صرف نعمت در آن هدفى است كه براى آن آفريده شده ، و سپاسگوئى با زبان در درجه بعد است ، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگوئى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى !
در همين عصرى كه ما زندگى مى كنيم بارزترين نمونه اين تبديل نعمت به كفران ، به چشم ميخورد، نيروهاى مختلف جهان طبيعت در پرتو هوش و ابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده ، و در مسير منافع او به كار افتاده است .
اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره اين جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگين از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش ‍ چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است .
مواهب و نعمتهاى الهى بيش از هر زمان ديگر است ، و وسائل نشر انديشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بايست در چنين عصر و زمان مردم اين جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى
باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى .
ولى به خاطر تبديل اين نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نيروهاى شگرف طبيعت در راه طغيان و بيدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طريق هدفهاى مخرب به گونه اى كه هر پديده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخريبى قرار مى گيرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است ، خلاصه اين ناسپاسى بزرگ كه معلول دور افتادن از تعليمات سازنده پيامبران خدا است ، سبب شده كه ، قوم و جمعيت خود را به دار البوار بكشانند.
همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى ، با همه آثار تخريبيش ، و همچنين ناامنيها و ظلمها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامان بنيانگذارانش را نيز مى گيرد، چنانكه در گذشته ديديم و امروز هم با چشم ميبينيم .
و چه جالب قرآن پيش بينى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسيرشان به سوى دار البوار است .
3 - (انداد) جمع ند به معنى مثل است ، ولى آن گونه كه (راغب ) در (مفردات ) و (زبيدى ) در (تاج العروس ) (از بعضى از اهل لغت ) نقل كرده اند (ند) به چيزى گفته مى شود كه شباهت جوهرى به چيز ديگرى دارد، ولى (مثل ) به هر گونه شباهت اطلاق مى شود، بنابراين (ند) معنى عميقتر و رساترى از (مثل ) دارد.
طبق اين معنى از آيه فوق چنين استفاده مى كنيم كه كوشش ائمه كفر بر اين بوده كه شريكهائى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات شبيه خدا معرفى كنند، تا نظر خلق خدا را از پرستش او باز دارند و به مقاصد شوم خود برسند.
گاهى سهمى از قربانيها را براى او قرار مى دادند، گاهى قسمتى از نعمتهاى الهى را (مانند بعضى از چهار پايان ) مخصوص بتها ميدانستند، و زمانى با پرستش ، آنها را همرديف خدا مى پنداشتند.
و از همه وقيحتر اينكه در مراسم حج خود در عصر جاهليت كه آئين ابراهيم را با انبوهى از خرافات آميخته بودند به هنگام گفتن لبيك چنين ميگفتند:
لبيك لا شريك لك - الا شريك هو لك - تملكه و ما ملك ! :
(اجابت دعوت كردم اى خدائى كه شريكى براى تو نيست - بجز شريكى كه براى تو است ! - هم مالك او هستى و هم مالك ما يملك او)!.
آيه و ترجمه


قل لعبادى الذين ءامنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقنهم سرا و علانية من قبل اءن ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلل (31)
الله الذى خلق السموت و الارض و اءنزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرت رزقا لكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر باءمره و سخر لكم الانهر (32)
و سخر لكم الشمس و القمر دائبين و سخر لكم اليل و النهار (33)
و ءاتئكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسن لظلوم كفار (34)

 


ترجمه :

31 - بگو به بندگان من كه ايمان آورده اند، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى (نه با مال مى توانند از چنگال كيفر خدا رهائى يابند و نه با پيوندهاى مادى ).
32 - خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آبى نازل كرده و با آن ميوه ها (ى مختلف ) را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى را مسخر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را (نيز) مسخر شما گرداند.
33 - خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب و روز را (نيز) مسخر
34 - و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصاء نخواهيد كرد انسان ستمگر و كفران كننده است .
تفسير :
عظمت انسان از ديدگاه قرآن
در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند و سرانجام به دار البوار كشيده شدند سخن مى گفت در آيات مورد بحث ، سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده .
نخست مى گويد: (به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند) (قل لعبادى الذين آمنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ).
(پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن روز خريد و فروش است ، تا بتوان از اين راه سعادت و نجات از عذاب را براى خود خريد، و نه دوستى به درد ميخورد) (من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلال ).
سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش ميپردازد آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا ميدارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل او است علاقه و عشق پيدا مى كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان ميدارد:
(خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است ) (الله الذى خلق السماوات و الارض ).
(و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد) (و انزل من السماء ماء فاخرج به من
الثمرات رزقا لكم ).
(او كشتى را مسخر شما ساخت هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است (و سخر لكم الفلك ).
(تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند) و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند (لتجرى فى البحر بامره ).
همچنين (نهرها را در تسخير شما در آورد) (و سخر لكم الانهار).
تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات ، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرار داده ، با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهائى كه در اعماقشان موجود است ، بهره گيريد.
نه تنها موجودات زمين را مسخر شما ساخت بلكه (خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد) (و سخر لكم الشمس و القمر دائبين ).
نه فقط موجودات اين جهان بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد، همانگونه كه (شب و روز را مسخر شما ساخت ) (و سخر لكم الليل
و النهار).
(و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد) (و آتاكم من كل ما سالتموه ).
و به اين ترتيب (اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نميتوانيد شماره كنيد) (و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها).
چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فرا گرفته كه قابل احصا نيستند، به علاوه آنچه از نعمتهاى الهى شما مى دانيد در برابر آنچه نميدانيد قطرهاى است در برابر دريا.
اما با اينهمه لطف و رحمت الهى ، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت (ان الانسان لظلوم كفار).
نعمتهائى كه اگر بدرستى از آنها استفاده مى كرد ميتوانست ، سراسر جهان را گلستان كند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد، بر اثر سوء استفادهها و ظلمها و كفران نعمتها به جائى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك ، و شهد حيات را در كامش زهر جانگداز كرده ، و انبوهى از مشكلات طاقتفرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهاده است .
نكته ها :
1 - پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مؤ منان راستين به مساله (صلوة ) (نماز) (و انفاق ) برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سؤ ال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت تنها روى
اين دو نقطه گذارده شده است .
علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا، و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول ، و دوم ، و دو برنامه فوق (صلوة و انفاق ) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم .
نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى شود، و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق .
البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم مكى است ، و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزولش در خود جا مى دهد.
و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه در عمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش !
2 - چرا پنهان و آشكار؟
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مؤ منان راستين انفاق يا صدقاتشان در سر و علن يعنى پنهان و آشكار است ، و به اين ترتيب علاوه بر بيان انفاق به معنى وسيعش به كيفيت آن هم توجه داده شده است ، چرا گاهى انفاق پنهانى مؤ ثرتر و آبرومندانه تر است ، و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود، به علاوه مواردى پيش مى آيد كه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت
مى گردد.
الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر ملت مسلمانى كه با چنين وضعى روبرو شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد، تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم ملت مسلمان از جنگجويانش باشد و هم نشانه اى بر زنده بودن روح انسانى در عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برسانند، بديهى است در اين گونه موارد انفاق علنى مؤ ثرتر است

بعضى از مفسران نيز در تفاوت ميان اين دو گفته اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است ، كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست ، زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است ، و چيز مخفيانه اى نميتواند باشد، ولى انفاقهاى مستحبى چون چيزى افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است .
به نظر مى رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد، بلكه در واقع شاخه اى است از تفسير اول .
3 - در آن روز (بيع ) و (خلال ) نيست
مى دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه ها و رسيدن به عكس - العملها و بازتابهاى اعمال است ، و به اين ترتيب در آنجا كسى نميتواند براى نجات از عذاب فديه اى دهد، و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتهاى روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذرهاى از كيفر اعمالش كم بشود
ممكن نيست ، چرا كه (دار عمل ) كه سراى دنيا است پرونده اش در هم پيچيده شده است و آنجا (دار حساب ) است .
همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نميتواند در آنجا رهائى بخش باشد (توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است ).
و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها غالبا يا متوسل به پول مى شوند و يا به پارتى يعنى ، از طريق (رشوه ها) و (رابطه ها) براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى شوند.
اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز چنين برنامه هائى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى آنها است .
و از اينجا روشن مى شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچگونه منافاتى با دوستى مؤ منان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد، چرا كه آن يك دوستى و مودت معنوى است در سايه ايمان .
و اما مساله (شفاعت ) همانگونه كه بارها گفته ايم به هيچوجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است ، تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يكنوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده ، مى باشد كه شرح آن را ذيل آيات 254 سوره بقره (جلد دوم تفسير نمونه صفحه 188 و جلد اول صفحه 159 به بعد) بيان داشتيم .
4 - همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان !
بار ديگر در اين آيات به تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان برخورد مى كنيم كه روى شش قسمت از آن تكيه شده است :
تسخير كشتيها، تسخير نهرها، تسخير خورشيد، تسخير ماه ، تسخير شب
و تسخير روز كه بخشى از آسمان و بخشى از زمين و بخشى از پديده هاى ميان اين دو (شب و روز) مى باشد.
سابقا گفته ايم باز هم يادآورى آن لازم است كه انسان از ديدگاه قرآن آنقدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان (الله ) مسخر او گشته اند، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است ، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى كنند، و در هر حال آنقدر به اين انسان عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده است .
خورشيد براى او نور افشانى مى كند، بسترش را گرم مى سازد، انواع گياهان براى او ميروياند محيط زندگانيش را از لوث ميكربهاى مزاحم پاك مى كند، شادى و سرور مى آفريند، و مسير زندگى را به او نشان مى دهد.
ماه ، چراغ شبهاى تاريك او است ، تقويمى است طبيعى و جاودانى ، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مى شود، بسيارى از مشكلات انسان را ميگشايد، درختان زيادى را (به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها) آبيارى مى كند، درياى خاموش و راكد را به حركت در مى آورد و از ركود و گنديدن حفظ مى كند و اكسيژن لازم بر اثر تموج در اختيار موجودات زنده درياها ميگذارد.
بادها، كشتيها را در سينه اقيانوسها به حركت در مى آورند و بزرگترين مركب و وسيعترين جادههاى انسان را همين كشتيها و همين درياها تشكيل مى دهند، تا آنجا كه گاهى ، كشتيهائى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مى كنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مى آيند.
نهرها، در خدمت او هستند، زراعتهايش را آبيارى و دامهايش را سيراب و محيط زندگيش را با طراوت و حتى مواد غذائيش (ماهيها) را در دل خود براى او ميپرورانند.
تاريكى شب همچون لباسى او را مى پوشاند، و آرامش و راحتى به او ارزانى ميدارد، و همچون يك باد زن ، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مى دهد و به او جان و حيات تازه مى بخشد.
و سرانجام روشنائى روز، او را به حركت و تلاش دعوت مى كند، و گرمى و حرارت مى آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى كند.
و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازه اى مى آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مى سازد، حس شكرگزاريش را نيز برمى انگيزد.
از اين بيان ضمنا اين نتيجه بدست آمد كه تسخير در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است ، يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخير خورشيد و ماه ) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن (مانند تسخير كشتيها و درياها).
و اينكه بعضى پنداشته اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم (مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضائى ) درست به نظر نميرسد، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه (جاثيه - 13) كه نشان مى دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است ، در حالى كه مى دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است .
آرى در قرآن بعضى آيات ديگر داريم كه ممكن است اشاره به اين نوع تسخير باشد كه به خواست خدا در تفسير سوره الرحمن از آن بحث خواهيم كرد (در باره مسخر بودن موجودات در برابر انسان در ذيل آيه 2 سوره رعد نيز بحثى داشتيم ).
5 - دائبين
گفتيم (دائب ) از ماده (دئوب ) به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است ، البته خورشيد، حركت به دور زمين ندارد و اين زمين است كه به دور آفتاب مى گردد و ما ميپنداريم آفتاب به دور ما ميچرخد، ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است بلكه استمرار در انجام يك كار و يك برنامه در مفهوم آن درج است ، و مى دانيم خورشيد و ماه برنامه نورافشانى و تربيتى خود را نسبت به كره زمين و انسانها به طور مستمر و با يك حساب كاملا منظم انجام مى دهند (و فراموش نبايد كرد كه يكى از معانى داءب ، عادت است ).
6 - آيا هر چه را از خدا مى خواهيم به ما مى دهد؟
در آيات فوق خوانديم كه خداوند، به شما لطف كرد و قسمتى از آنچه را از او تقاضا كرديد به شما داد (توجه داشته باشيد (من ) در جمله (من كل ما سالتموه ) تبعيضيه است ).
و اين به خاطر آن است كه بسيار مى شود انسان از خدا چيزى مى خواهد كه قطعا ضرر و زيان و يا حتى هلاك او در آن است و خود نميداند، اما خداوند عالم و حكيم و رحيم ، هرگز به چنين تقاضائى پاسخ نميدهد.
و در عوض شايد در بسيارى از اوقات انسان با زبانش چيزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حالش و فطرت و طبيعت و هستيش آنرا تمنا مى كند، و خدا به او مى دهد، و هيچ مانعى ندارد كه سؤ ال در جمله (ما سالتموه ) هم سؤ ال به زبان
قال را شامل شود هم زبان حال را.
7 - چرا نعمتهاى او قابل شمارش نيستند
اين يك حقيقت است كه سر تا پاى وجود ما غرق نعمتهاى او است و اگر كتابهاى مختلف علوم طبيعى و انسانشناسى و روانشناسى و گياهشناسى و مانند آن را بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه دامنه اين نعمتها تا چه حد گسترده است ، اصولا هر نفسى به گفته آن اديب بزرگ ، دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى شكرى واجب .
از اين گذشته مى دانيم در بدن يك انسان به طور متوسط ده ميليون ميليارد سلول زنده است ، كه هر كدام يك واحد فعال بدن ما را تشكيل مى دهد، اين عدد بقدرى بزرگ است كه اگر ما بخواهيم اين سلولها را شماره كنيم ، صدها سال طول ميكشد!.
و تازه اين يك بخش از نعمتهاى خدا نسبت به ما است ، و بنابراين براستى اگر ما بخواهيم نعمتهاى او را بشماريم قادر نيستيم و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها.
در درون خون انسان دو دسته گلبول (موجودات زنده كوچكى كه در خون شناورند و وظائف حياتى سنگين بر دوش دارند) وجود دارند: مليونها گلبول قرمز كه وظيفه آنها رساندن اكسيژن هوا براى سوختوساز سلولهاى بدن ، و مليونها گلبول سفيد كه وظيفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم ميكربها به بدن مى باشد و عجب اينكه آنها بدون استراحت و خواب دائما كمر به خدمت انسان بسته اند.
آيا با اين حال هرگز مى توانيم نعمتهاى بى پايانش را احصاء كنيم .
8 - افسوس كه انسان ظلوم و كفار است .
از بحثهاى گذشته به اين واقعيت رسيديم كه خداوند با اين همه موجوداتى كه مسخر فرمان انسان كرده ، و با آنهمه نعمتى كه به او ارزانى داشته ، ديگر كمبودى از هيچ جهت براى او نيست .
ولى اين انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت ، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مينهد و به كفران نعمت مشغول مى شود:
انحصارگران سعى مى كنند نعمتهاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حياتى آن را در اختيار بگيرند، و با اينكه خودشان جز اندكى را نمى توانند مصرف كنند ديگران را از رسيدن به آن محروم مينمايند.
اين ظلم و ستمها كه در شكل انحصارطلبى ، استعمار، و تجاوز به حقوق ديگران ظاهر مى شود محيط آرام زندگى او را دستخوش ‍ طوفانها مى كند، جنگها مى آفريند، خونها مى ريزد، و اموال و نفوس را به نابودى مى كشاند.
در حقيقت قرآن مى گويد اى انسان همه چيز بقدر كافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينكه ظلوم و كفار نباشى ، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى !.

 


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -