انهار
انهار
مطالب خواندنی

فلسفه تنبیه انسان ها توسط پروردگار!

بزرگ نمایی کوچک نمایی
  
وجود مبارك رسول گرامي(ص) فرمود: گناه بد بوست، شما استغفار كنيد كه بوي بد گناه رسوايتان نكند: تَعَطَّرُوا بِالاِستِغفارْ لا تَفضَحَنَّكُمْ رَوائِحُ الذُّنُوب(1). فرمود: گناه بويش در مي‌آيد، حالا شما مدام روي زباله دان سر پوش بگذاري، بالأخره يك وقت بويش در مي‌آيد! فرمود: اين مال حرام، اين معصيت بد بوست. اگر اين شعر بود، آدم مي‌توانست بگويد تشبيه و مبالغه و تمثيل است و اينها. امّا كلام معصوم است، كلام معصوم كه شاعرانه نيست: وَ مَاعَلَّمناهُ الشِّعر(2). خيال نيست، تمثيل نيست، تشبيه نيست؛ واقعاً بد بوست. اگر كسي به آنجا رسيد، آنوقت وارد قلعه الهي شد، بوي بد گناه را استشمام مي‌كند؛ آنوقت به آساني خدمت مي‌كند به نظام. نظامي از اين بهتر؟! مردم آقاي خودشانند، مستقلند، منابع، مال خودشان است، زمين، مال خودشان است، مملكت،مال خودشان است؛ نه به كسي ظلم مي‌كنند، نه زير ظلم كسي مي‌روند؛ از اين بهتر؟! آنوقت در اين نظام خداي ناكرده كسي مشكل ايجاد بكند، اين ناراضي بتراشد؛ اين جور در نمي آيد!پس ما دشمني داريم از درون و بيرون که نمي خوابد و دوستي هم داريم كه: لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نُوم(3). آن دوست به ما فرمود: بيا پيش من، بگو يا الله! من تو را حفظ مي‌كنم، دشمنت را طرد مي‌كنم، رَجم مي‌كنم، او را از تو دور مي‌كنم.از اين بهتر نمي شود!
مراد از تنبيه موجودات توسط پروردگار و نتيجه آن
ما گاهي كم و بيش آلوده مي‌شويم، چه كنيم؟ذات اقدس اله فرمود: اگر يك وقتي شما آلوده شديد، من يك دو تا تنبيه مي‌كنم؛ ولي شما نرنجيد. اين تنبيه براي اين است كه آن آلودگي ها بر طرف بشود. جمادات را تنبيه مي‌كنم، نباتات را تنبيه مي‌كنم، حيوان ها را تنبيه مي‌كنم، شما انسانها را هم تنبيه مي‌كنم؛ امّا تنبيه مي‌كنم، در حقيقت كاري به شما ندارم. آن مشكلي كه در شما پيدا شد، آن را مي‌خواهم بر طرف كنم. اين را به زبان ائمه (عليهم السَّلام) به لسان روايات فرموده، آنوقت اين بزرگان اهل معرفت در فارسي، در شعر ونثر براي ما تبيين كردند، توضيح دادند. در حيوانات كه مي‌بينيم، اگر يك اسبي كندرو بود، بالأخره چهار تا تازيانه مي‌زنند كه تند رو بشود؛ اين حيوانات. درخت براي اينكه بارورتر بشود، چهار تا شاخه بي ثمرش را هَرَس مي‌كنند تا بيشتر ميوه بدهد. آن در حيوانات كه معروف است، اين در نباتات كه معروف است.
امّا برسيم به جمادات؛ آن حرف هائي كه زدند، شعري كه گفتند درباره همين جمادات است. سابقاً نَمد بود، فرش نبود! الآن هم همين طور است؛ الآن اين قاليشوها فرش را كه آب زدند، چوب مي‌زنند. اين چوب را به فرش مي‌زنند يا به آن گرد و خاك مي‌زنند؟! آيا چوب را به فرش مي‌زنند كه چرا فرشي يا به گرد و خاكش مي‌زنند كه گرد و خاكش بيرون برود؟ گفتند: بر نَمد اگر چوبي را آن مرد زد؛ بر نمد نزد، بر گرد زد. مي‌خواهد خاك ها بيرون برود. مگر هيچ كسي با نمد دشمن است؟ هيچ كسي نمد نو را چوب مي‌زند؟ فرش نو را كسي چوب مي‌زند؟ فرش نو كه گرد ندارد!
ما هم اگر وقتي گرد نگرفتيم، غبار نگرفتيم؛ كسي كاري با ما ندارد، تنبيه مان نمي كنند! نه در دنيا، نه در آخرت؛ آبروي ما را خدا حفظ مي‌كند. شرق و غرب عالم جمع بشوند، بخواهند آبروي يك مؤمن را ببرند، ممكن نيست؛ چون فرمود: تأمين كردم. امّا اگر كسي خداي ناكرده دستش نا پاك بود، اين گرد است؛ اين بايد چوب بخورد. حالا يا دردنيا يا دربرزخ يا درقيامت، بالأخره آدم گرد آلود را آنجا نمي برند! اگر آدم گرد آلود را به دست كسي و به بهشت و پيش انبيا مي‌برند بايد شستشو بشود! آدم گرد آلود را تنبيه مي‌كنند. اگر يك وقتي يك چهار تا فشاري آمده، يك بيماري اي آمده يا حوادث ديگر آمده؛ اين چوبي است كه مي‌خواهد آن گردها برود كنار. منتها ما بايد بدانيم كه اين چوب‌ها را براي چه داريم مي‌خوريم.
چگونگي برخورد مؤمن و غير مؤمن با مشكلات
در تفسير طنطاوي اين مطلب است، البته ديگران هم نقل كردند كه وجود مبارك رسول گرامي (ص)، در يك مسافرتي زير درخت چند دقيقه نشستند. طنطاوي نقل مي‌كند كه يك كسي از دور مثلاً داشت كشاورزي مي‌كرد، ديد وجود مبارك حضرت زير درخت نشسته، اصحاب هم دور او نشسته اند؛ گفت: اين مجلس حتماً مجلس علمي است. براي اينكه نه آن حضرت حرف عادي مي‌زند، نه كساني كه با آن حضرتند وقت را هدر مي‌دهند. من بروم، ببينم چه مي‌گويند. او آمد آنجا خدمت حضرت نشست، ديد وجود مبارك حضرت اين بيان را مي‌كند كه اين بيماري به سراغ همه مي‌آيد. مؤمن هم مريض مي‌شود، غير مؤمن هم مريض مي‌شود. غير مؤمن كه مريض شد، اصلاً نمي فهمد؛ خيال مي‌كند مثل يك شتري است كه يك هفته او را بستند و بعد رها كردند. او اصلاً نمي فهمد كي او را بست، كي او را رها كرد، چرا بستند، چرا رها كردند. امّا مؤمن كه مريض مي‌شود، مي‌بيند كه اين بيماري چوب آن گرد است، دارند گرد گيري مي‌كنند تا بداند اين سلامت مال او نيست؛ يك وقت مي‌آيد، يك وقت مي‌رود، يك وقت كم مي‌شود، يك وقت زياد مي‌شود. آنوقتي كه هست، قدرش را بداند؛ آنوقتي كه كم شد، صابر باشد، جزع نكند. همين چند جمله را حضرت فرمود و بعد حركت كردند. اگر يك وقتي يك فشاري آمده، اين فشار براي گرد گيري ماست، ما بايد مغتنم بدانيم؛ يا امتحان است يا گردگيري.
يك وقت است كه فرش نو را هم گاهي انسان مي‌آزمايد. شما ببينيد اين ظرف هاي چيني و اينها را وقتي مي‌خريدند،‌ يك تلنگر مي‌زدند. اين تلنگر امتحان بود تا ببينند كه اين سالم است يا نه، شكسته است؛ اگرشكسته باشد، صداي ظرف شكسته معلوم است. اين بيان نوراني حضرت امير و ائمه ديگر (عليهم السَّلام) كه فرمودند: اَلمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِه(4)، ناظر به همين بخش است. بالأخره كسي كه حرف مي‌زند، مثل صداي اين ظرف و كوزه است و يك صنعتگر مي‌فهمد كه اين كوزه پخته است يا نه؛ اگر پخته است، پختگي اش كامل است يا نه، اگر خام است چه جوري، خامي اش چقدر است؛ سالم است يا نه، تَرك دارد يا نه؛ اگر ترك است، تركش از بيرون است يا درون است، چهار تا تلنگر مي‌زند كه از صداي اين صنايع دستي و سراميك و اينها همه اين عيوب مشخص مي‌شود. حرف آدم هم همين طور است؛ كسي که حرف مي‌زند، معلوم مي‌شود شكسته است، سالم است، پخته است، نپخته است، تَرك دارد، درون است، بيرون است؛ اينها معلوم است. فرمود: شما وقتي كه بگوئيد يا الله، وارد اين قلعه بشويد؛ خدا كه دوست و حافظ و حامي شماست، دشمن شما را مي‌بيند؛ آن دشمن شما خدا بين نيست و خود بين است! كسي كه مي‌گويد: اَنَا خِيرٌ مِنه(5)، ديگر حرف خدا را نمي بيند. اينها راههاست، اين حرف ها مال اين خاندان است.
مراد از دوستي با اهل بيت (ع)
اهل بيت (ع)فرمودند: محبت ما را در دلهاي مردم زنده كنيد. براي اينكه مردم بدهكارند، بايد اجر رسالت را بدهند و خداي سبحان هم فرمود: لا اَسئَلُكُمْ عَلَيهِ اَجراً اِلا المَوَدَّهَ فِي القُربي(6)، دوستي اين خاندان اجر رسالت است. دوستي يك امر قلبي است، امر قلبي بدون مبادي علمي حاصل نمي شود. چه جوري ما دوست كسي بشويم؟ ما تا نشناسيم، معارفش را ندانيم، كلماتش را ندانيم، آدابشان را ندانيم، سننشان را ندانيم؛ دوستشان نمي شويم!امّا وقتي كه بشناسيم، بفهميم اينها چه حرف هاي نابي دارند و چه كارهاي طيّب و طاهر دارند، به اينها علاقه پيدا مي‌كنيم. اين است كه وظيفه رهبران الهي، گوينده ها، نويسنده ها، رسانه ها اين است كه اين محبت را در دلهاي مردم زنده كنند.بر همه ما واجب است كه محبّ اين خاندان باشيم.مثل اينكه بر همه ما واجب است به احكام الهي عمل بكنيم،امّا احكام الهي در دست همه نيست، يك عدّه بايد عالم باشند، يك عدّه بايد حرف علماء را گوش بدهند. مگر محبت ، آسان پيدا مي‌شود؟ اين يک كارعالمانه است؛ به چه دليل بايد دوست اينها باشيم؟ بايد تحقيق علمي بكنيم! ببينيم اينها گوهرهاي ناب دارند، حرف هائي دارند دلپذير، به درد دنيايمان مي‌خورد، به درد برزخ ما مي‌خورد، به درد آخرت ما مي‌خورد، به درد نظام ما مي‌خورد، به درد شهروندان ما مي‌خورد؛ وقتي فهميديم، دوست اينها مي‌شويم. همه ما بايد دوست اين خاندان باشيم؛‌ اين صريح قرآن كريم است، مزد رسالت است. همه ما بايد علي بن أبيطالب را دوست داشته باشيم تا وجود مبارك ولي عصر؛ اين 14 نفر را بايد دوست داشته باشيم. امّا دوستي آنان كار ساده اي نيست! بر علماء لازم است كه حرف هاي اينها را به ما برسانند، بگويند، ما بفهميم؛ وقتي فهميديم، به اينها علاقه پيدا مي‌كنيم! اينكه وجود مبارك امام هشتم فرمود: رَحِمَ اللهْ امْرَأً اَحيا اَمرَنَا، حَبَّبَنَا اِلَي النّاس(7)؛ همين است. تعبيرات گوناگون در اين روايات است و گرنه ما شعر بخوانيم و مدح اينها رابکنيم؛ آن هم يك مرحله است،امّا وقتي عالمانه باشد، به دنبالش آن مدح و نوحه اثر خاص خودش را دارد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون، دانشجويان و اقشار مختلف مردم ـ دماوند ؛ مرداد 1385
____________________________________
(1) بحار الأنوار/ 6/ 22
(2) يس/ 69
(3) بقره/ 255
(4) نهج البلاغه/ حكمت 148
(5) ص/ 76
(6) شوري/ 23
(7) فقه الرّضاء (ع)/ 356
**************
منبع کیهان یکشنبه 2 تیرماه 1392

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -