انهار
انهار
مطالب خواندنی

شهادت سرداران رشيد اسلام (1360 ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
بـا كـمـال تـاءثـر و تـاءسـف خـبـر دلخـراش سـانـحـه هـوايـى يـك فـرونـد هـواپـيـمـاى نـيـروى هـوايـى كـه حـامـل شـهـدا و مـجـروحـيـن جـنـگ اخـيـر بـود و منجر به شهادت جمعى از خدمتگزاران به اسلام و ملت شهيدپرور ايران گرديد، كه در بين آنان تيمسار سـرلشـكـر ولى الله فـلاحـى ، تـيـمـسـار سـرتـيـپ نـامـجـوى ، تـيـمـسـار سـرتـيـپ فـكـورى و آقـاى كـلاهـدوز بـودنـد، واصـل گـرديـد. ايـنـان خـدمـتـگـزاران رشـيـد و مـتـعـهـدى بـودنـد، كـه در انـقـلاب و پـس از انـقـلاب بـا سـرفـرازى و شـجـاعـت در راه هـدف و در حال خدمت به ميهن اسلامى به جوار رحمت حق تعالى شتافتند.
امـيـد اسـت كـه پـس از پـيـروزى شـرافـت آفـريـن براى ملت و پس از زحمات طاقت فرسا در راه هدف و عقيده ، روسفيد و سرافراز به پيشگاه مقدس ‍ ربوبى وارد و مورد رحمت خاصه واقع شوند.
امام خمينى (ره )
بـعـد از پـايان موفقيت آميز عمليات ثامن الائمه ، 5 تن از فرماندهان رده بالاى ارتش و سپاه جهت تقديم گزارش به امام خمينى (ره ) عازم تهران مى شـونـد و بـه اين منظور يك فروند هواپيماى سى - 130 در ساعت 43:18 با 40 نفر سرنشين و 27 مجروح و 32 نفر شهداى عمليات ثامن الائمه از فرودگاه اهواز به مقصد تهران به پرواز در مى آيد.
هواپيما در ساعت 59:19 روز 7 مهرماه در 17 مايلى فرودگاه مهرآباد تهران در جنوب غربى كهريزك دچار سانحه مى شود و به علتى نامشخص هر چهار موتور هواپيما همزمان خاموش مى شوند. خلبان تلاش مى كند هواپيما را در همان منطقه به زمين بنشاند. چرخهاى هواپيما بوسيله دستگيره دستى بـاز مـى شـود و هـواپـيـمـا در زمـيـن نـاهـمـوار فـرود مـى آيـد و پـس از طـى مـسـافـتـى قـريـب بـه 270 مـتـر در نـقـطـه اى مـتـوقـف و بـال چـپ هـواپـيـمـا به زمين اصابت مى كند. هواپيما متلاشى و آتش مى گيرد كه در نتيجه 49 نفر از سرنشينان هواپيما از جمله اين 5 شخصيت نظامى شهيد شدند.
اسامى سرداران رشيد اسلام عبارت است از:
1- سرلشكر فلاحى جانشين رئيس ستاد مشترك ارتش .
2- سرلشكر يوسف كلاهدوز قائم سپاه پاسداران انقلاب اسلامى .
3- سرلشكر سيد موسى نامجوى وزير دفاع .
4- سرلشكر فكورى مشاور جانشين رئيس ستاد مشترك ارتش .
5- سرلشكر جهان آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر و آبادان .
در بزرگداشت اين سرداران رشيد نگاهى به زندگانى سراسر مبارزه و تلاش ‍ آنان مى افكنيم و اين باب را با فرموده امام (ره ) مى گشاييم ، كه فرمودند:
((ما اگر چه عزيزان ارزشمندى را از دست داديم ، لكن هدف به قوت خود باقى است ))
شهيد تيمسار سرلشكر ولى فلاحى
تـيمسار سرلشكر ولى فلاحى در سال 1310 شمسى ، در طالقان به دنيا آمد و تحصيلات ابتدايى و متوسطه خود را در طالقان و تهران گذراند و پـس از اخـذ ديـپـلم از دبـيـرسـتـان نـظـام ، وارد دانـشـكـده افـسـرى شـد و بـا درجـه سـتـوان دومـى فـارغ التـحـصـيـل و خـدمـت خود را در نيروى زمين از فرماندهى دسته شروع كرد و به علت شايستگى هايى كه مرتب از خود نشان مى داد تا درجه سرتيپى پيش رفت ، با اين وصف از سال 1330 تا 1352 به علت فعاليت عليه رژيم ، 4 باز به زندان افتاد.
شهيد فلاحى پس از پيروزى انقلاب به سمت فرماندهى نيروى زمينى ارتش و سپس جانشينى رئيس ستاد مشترك ارتش منصوب شد و پس از بركنارى بنى صدر، اين حكم از سوى امام خمينى (ره ) خطاب به وى صادر گرديد:
بسم الله الرحمن الرحيم
تيمسار ولى فلاحى جانشين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهورى اسلامى ايران ، تا تعيين تكليف جانشين فرماندهى نيروهاى مسلح ، ستاد مشترك مجاز است با استفاده از اختيارات مقام رهبرى ، ماءموريتها و وظايف محوله را انجام دهد.
روح الله الموسوى الخمينى
شـهـيد فلاحى از آغاز جنگ تحميلى در جبهه هاى نبرد حضور داشت و همواره بين برادران ارتشى ، سپاهى ، بسيجى و گروه هاى نامنظم ديده مى شد. او افـسـرى بـسـيار فعال و زحمت كش و عاشق خدمت به ميهن اسلامى بود و تا آنجايى كه در توان داشت سعى مى كرد هماهنگى لازم را بين ارتش و ساير نيروهاى مسلح ، از جمله سپاه پاسداران و ديگر نيروهاى مردمى به وجود آورد و مكرر مى گفت :
((نـيـروهـاى سـپاه و ارتش در حال حاضر از درون با يكديگر ادغام ، تركيب و يكپارچه شده اند و تفكيك ناپذيرند، زيرا مبداء آنان يكى ، مقصدشان يكى ، خط يكى ، راستا يكى ، دين يكى و ملت يكى است و در همكارى و خدمت در جوار هم به سوى مقصد واحدى در حركت هستند.))
شـهـيـد فـلاحـى به دنبال تلاش و كوشش هاى بى حدى كه در زمينه هماهنگى بين نيروها داشت ، موفقيت هايى نيز به دست آورد، بويژه پس از فرار بـنـى صـدر، در اين كار موفقيت بيشترى كسب كرد و نمونه بارز آن جلسه مشترك سپاه و ارتش و برقرارى نماز مشترك جماعت بين سپاه و ارتش بود كه اميد بيشترى را در هماهنگ كردن نيروها به وجود آورد.
او مـى گـفـت : ((ايـن جـنـگ عـلى رغـم وجود محاصره اقتصادى و مشكلات و اين موضوع صاحب نظران را به تفكر وا مى دارد كه چگونه اين ملت با همه مـشـكـلات بـعـد از پـيـروزى انـقـلاب ، از چـنـيـن جـنـگـى نـابـرابـر، پـيـروز بـيـرون آمـده اسـت ؟ ايـن انـقـلاب حـقـيقت و اين ملت رسالتى دارد كه غير قابل انكار است . ))
شهيد فلاحى بخوبى نسبت به تاءثير جنگ در تحول و تغيير كلى ويژگيهاى نظامى ارتش در اتكاى به خود و كشف استعدادهاى خلاق ، آگاهى داشت ، و در اين رابطه مى گفت :
((يـكـى از تـاءثـيـرات و مـحـاسـن جـنـگ ايـن است كه بتدريج به خود متكى مى شويم ، در برنامه ريزيها، در برآوردها و طرح ريزى هايمان قلم ما گـرايـش ‍ بـه ايـن دارد، بـه آنـچـه كه هستيم ، به آنچه كه داريم و مى توانيم داشته باشيم ، و به افزايش توليدات داخلى ، ابتكارات و خلاقيت مـتـمـايـل اسـت . ايـن فـكـر در مـا پيدا شده و به وجود آمده است . ما بتدريج مى رويم كه استعدادهاى جديدى را كشف كنيم . اين استعدادها كشف و خلق و در راستاى راستين خود قرار گرفته اند. همچنين در آينده از كمبود فرماندهان خوب بى نياز مى شويم .))
سردار سرلشكر شهيد يوسف كلاهدوز
شـهـيـد كـلاهـدوز در يـكـم دى ماه 1325 در قوچان به دنيا آمد. دوره دبستان و دبيرستان را در همانجا به اتمام رسانيد و پس از اخذ ديپلم به دانشكده افـسـرى رفـتـه و سـپـس بـه مـدت هـفـت سـال در شـيـراز مـشـغـول خـدمـت بـود. او بـه هـمـراه شـهـيـد نـامـجـوى در گـروهـى كـه داخـل ارتـش عـليـه شاه معدوم و دستگاه او سازمان يافته بود، فعاليت داشت . وى جلسات مستمر و مخفى با روحانيون و مبارزين داشت . يكى از اقدامات مـتـهـورانـه شـهـيـد كـلاهـدوز خـلع سـلاح 200 تـانـك در 21 بـهـمـن 57 بـود كـه رژيـم آنـهـا را بـراى قتل عام مردم بى دفاع تهران آماده كرده بود.
كـلاهـدوز پـس از پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى جـزء بـنـيـانـگـذاران سـپـاه پـاسـداران بـود و تـا قـبل از شهادت در رده هاى مختلف اين نيرو مسئوليت داشت كه آخرين سمت وى قائم مقام سپاه پاسداران بود. كلاهدوز فردى معتقد و مؤ ثر در نزديكى و به هم پيوستگى ارتش و سپاه بود. صفا و صميمت وى قابل توجه همكاران ، دوستان و آشنايانش بود. يكى از دوستان و همكاران وى مى گويد:
((من با برادر كلاهدوز در اولين روزهاى بعد از پيروزى انقلاب آشنا شدم . برادر شهيد محمد منتظرى براى اولين بار او را به من معرفى كرد. در آن روزهـا كـه مـا در پـادگـان جـمـشـيـديـه در صـدد بـوديـم تـا بـر اسـاس رهـنـمـودهـاى امـام ، سـپـاه پـاسـداران انـقـلاب اسـلامـى را تـشكيل دهيم ، شهيد كلاهدوز نقش ‍ فعالى در اين زمينه از خود نشان داد. بعد از مسايلى كه اغلب از آنها آگاهيم و با يكى شدن سپاه ها، برادر كلاهدوز بـه عـنوان يكى از اعضاى شوراى فرماندهى سپاه و با قبول مسئوليت آموزش در سپاه شروع به فعاليت كرد. او معمولا سعى مى كرد از خدماتى كه درگذشته انجام داده بود كمتر صحبت كند، اما به علت ضرورت و مسائلى كه پيش مى آمد پى برده بوديم كه او يكى از اعضاى گروهى بود كه در زمان رژيم منحط پهلوى در ارتش تشكيل شده بود و قصد داشتند در ارتش كارهايى انجام دهند.
حـتـى يـكـبـار تـصـمـيـم مـى گـيـرنـد كـه بـه وسـيـله يـكـى از هـمـرزمـان كـه در هـمـان گـروه بـودنـد يـعـنـى شـهـيـد نـامـجـوى ، شـاه خـائن را بـه قـتل برسانند، اما با تحقيقاتى كه در اين مورد مى كنند متوجه مى شوند لباس و قسمتى از كلاه شاه ضد گلوله است ، لذا از اين تصميم منصرف مى شـونـد. ايـنـهـا اوليـن كـسـانى بودند كه خبر رفتن شاه را از ايران به امام در پاريس اطلاع دادند. از كارهاى ديگر همين گروه در گارد اين بود كه تـوانـسـتـند با نفوذى كه در قسمتهاى مختلف داشتند، سوزن اسلحه هاى تانكهايى را كه قرار بود ساعت چهار بعد از ظهر به شهر بيايند و مردم را به گلوله ببندند، برداشته بودند.
شهيد كلاهدوز چون در رژيم قبل بوده و آگاهانه هم با آن روبرو شده و حتى در صدد براندازى آن بوده است ، لذا بسيار خوب قدر اين نعمت بزرگ ، يـعنى جمهورى اسلامى را مى دانست و همين قدرشناسى بود كه طورى او را متعهد كرده بود كه به جراءت مى توان گفت از نظر فعاليت ، نظير او را در سپاه نداشته و يا بسيار كم داشتيم .
شـهـيـد كلاهدوز قبل از سانحه ، در جلسه اى كه بر اثر بمب گذارى منجر به شهادت رجايى و باهنر گرديد حضور داشت ، ولى چون در كنار درب قـرار گـرفـته بود، به بيرون پرتاب شده و صدمه اى نديد و به اراده خداوند از اين حادثه نجات مى يباد تا در سانحه هواپيماى سى - 130، آبديده تر و مخلص تر به لقاء الله بشتابد.))
شهيد تيمسار سرلشكر سيد موسى نامجوى
شهيد نامجوى در سال 1317، در بندر انزلى به دنيا آمد و پس از اتمام تحصيلات متوسط به دانشكده افسرى را يافت و اين دوره را با موفقيت به پـايـان رسـانـد. سـپـس وارد دانـشـكـده نـقـشـه بـردارى گـرديـد و بـا مـدرك ليـسـانـس ‍ نـقـشـه بـردارى فـارغ التـحـصـيـل شـد. وى بـه زبـانـهـاى فـرانـسه و انگليسى آشنايى داشت . در زمان پيروزى انقلاب عضو هياءت علمى دانشكده افسرى بود و به سمت فـرمـاندهى دانشكده منصوب شد و پس از شهادت دكتر چمران به عنوان نماينده امام (ره ) در شوراى عالى دفاع انتصاب و سپس به عنوان وزير دفاع به كابينه شهيد باهنر راه يافت .
وى يـك سـربـاز بـر جـسـته اسلام و سراپاى وجودش اعتقاد به قرآن ، اسلام و خط رهبرى بود و مخلصانه و صادقانه و بدون تظاهر كار مى كرد. زمـانى كه فرمانده دانشكده افسرى بود هيچگونه تغيير منفى در روحيه اش پيدا نشد و همواره همان نامجوى مخلص بود. وى آنچنان محبوب دانشجويان بود كه يكايك آنان در شهادت و از دست دادن وى كه استادى توانا، مؤ من و مدير بود، اشك ريختند.
بـا وجـود مـراقـبـتـهـاى ويـژه اى كه ارتش شاهنشاهى از كليه نظاميان به عمل مى آورد و آنها را از تماس با متفكران مذهبى دور نگه مى داشت ، نامجوى بـطـور مـخفيانه با ياران امام تماس و ارتباط داشت و به همين جهت طرح يك سازمان نظامى - سياسى را در سالهاى 46- 45، با شهيد محمد منتظرى و شـهـيـد آيـت و شهيد عباسپور و ديگران ريخت كه مرامنامه آن در 14 اصل تدوين شد و پس از آن ، كار عضوگيرى آغاز گرديد. اولين عضو نظامى اين سـازمـان شـهـيـد نـامـجوى بود كه به كار شناسايى افراد مؤ من و متعهد و جذب آنها به سازمان مبادرت كرد. اين سازمان به خاطر موقعيتى كه داشت مـرامـنـامه اش به روى كاغذ آورده نشد و اعضا متن مرامنامه را فقط حفظ كردند. يكى از اعضاى اين سازمان در مورد فعاليتهاى اين سازمان و نقش ‍ شهيد نامجوى در آن مى گويد:
((در حـقـيـقـت شـكـل دهنده اصلى جناح نظامى سازمان توسط نامجوى انجام شد و او توانست با تلاش پيگير خودش در سالهاى بعد، تعدادى از افراد بـسـيـار مـؤ مـن و مـتـعـهـد را در درون ارتـش بـه عـضـويـت سـازمـان در بـيـاورد كه از جمله آنها مى توانيم شهيد كلاهدوز را نام ببريم . شهيد كلاهدوز قـبـل از پـيـروزى انـقلاب در گارد جاويدان بود و سازمان توانسته بود با كمك شهيد نامجوى يك چنين فردى را به عضويت سازمان در آورد، آنهم در گـارد جـاويـدان كـه دايـمـا زير كنترل شديد دستگاه بود، كه خود اين مسئله زيركى و هوشيارى شهيد نامجوى را مى رساند كه در شناسايى و عضو گير چقدر هوشيار و زيرك بوده است .))
در آسـتـانـه پـيـروزى انـقـلاب ، شـبـكـه نظامى سازمان ، در ارتش توانست فعاليتهاى شايانى انجام دهد و در جريان كودتا و اقداماتى كه در زمان بـخـتـيـار مـى خـواسـت انـجـام بـگـيـرد، سـازمـان تـوانـسـت اطـلاعـات را قـبـل از ايـنـكـه وارد عـمـل شـوند به امام امت برساند و هر توطئه اى را كه در ارتش مى شد خنثى مى كردند، از جمله در حمله اى كه از طرف گارد به نيروى هوايى شد و عـمـلا هـم شـكـسـت خـورد، اعـضـاى سازمان مداخله گسترده اى داشتند و شهيد كلاهدوز نيز در عمليات حضور فعالى داشت . پس از پيروزى انقلاب شهيد نـامـجـوى با آن ايمان و اعتقاد و اصالت در خدمت انقلاب قرار گرفت و از صبح پيروزى شروع به بازسازى ارتش كرد تا ارتشى مكتبى و اسلامى بـه وجـود بـيـايـد. او واقـعـا شـب و روز كـار مـى كـرد تـا ارتـش بـا سـازى شـود. شـهـيـد نـامـجـوى در دانـشـكـده افسرى پس از پيروزى انقلاب كه مـحل ضد انقلاب شده بود، با قدرت در مقابل چپى ها و راستى ها ايستاد و دانشكده را آنچنان تصفيه و بازسازى كرد كه بصورت دانشكده اى مكتبى و اسلامى در آمد. در زمان نخست وزيرى شهيد رجايى ، وقتى پيشنهاد پست وزارت دفاع را به او دادند، گفته بود اجازه دهيد در دانشكده افسرى بمانم ، چـون اگـر دانـشـكـده افـسـرى درسـت سـود بـه مـنـزله ((فـيـضـيـه )) ارتـش خـواهـد شـد و ارتـش شـمـا را درسـت خـواهـد كـرد. شهيد رجايى ضمن تجليل از او، خواسته اش را پذيرفت و پست وزارت دفاع را به ديگرى واگذار نمود.
شهيد تيمسار سرلشكر جواد فكورى
شهيد فكورى در سال 1317 شمسى ، در تبريز به دنيا آمد و پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشكده خلبانى شد و اين دوره را با موفقيت به پايان رساند. او همچنين دوره هاى تكميلى خلبانى ، مديريت خلبانى (اف 4)، فرماندهى گردان هوايى و فرماندهى ستاد را با موفقيت طى كرد.
شهيد در تمام دوران خدمتش در ارتش ، به عنوان فردى مذهبى و قاطع شناخته مى شد و به همين علت پس از پيروزى انقلاب اسلامى مسئوليت پست هاى فـرمـانـدهـى پـشـتـيـبـانـى پـايـگـاه دوم شـكـارى ، فـرماندهى پايگاه دوم شكارى ، فرماندهى پايگاه يكم شكارى ، معاون عملياتى نيروى هوايى و فـرمـانـدهى نيروى هوايى را به ترتيب بر عهده داشت . همچنين پس از تشكيل كابينه شهيد رجايى با حفظ سمت فرماندهى نيروى هوايى ، به عنوان وزير دفاع برگزيده شد و پس از چندى به سمت جانشينى رئيس ‍ ستاد مشترك انتخاب شد.
اقـدامـات مـتهورانه و تلاشهاى ايثارگرانه نيروى هوايى ارتش در روزهاى اوليه آغاز تهاجم عراق به ايران در شرايطى كه نيروى زمينى ارتش و ديـگـر نـيـروهـا آمـادگـى لازم را بـراى مـقـابـله نـداشـتـند، در دوران فرماندهى اين شهيد عزيز در نيروى هوايى انجام پذيرفت و اعزام 140 فروند هـواپـيـمـاى جـنـگـنـده در اول مـهـرمـاه 1359، پـس از اولين حمله هوايى ناگهانى عراق ، كه به اعتراف دشمن بعثى همه محاسبات آنان را در همان روز اول جنگ برهم زده ، از جمله كارهاى به ياد ماندنى او است .
او مى گفت : ((ارتش جمهورى اسلامى ايران هم دوش با ساير رزمندگان ، پاسداران دلير و نيروهاى بسيج بطور قطع پيروز خواهد شد و اميدوارم در آينده اى نه چندان دور به اين هدف نهايى خود، كه پيروزى است برسيم . ))
و در مصاحبه اى گفته بود: ((ما اگر خود را به مرحله خودكفايى و استقلال اقتصادى ، فرهنگى ، سياسى و نظامى نرسانيم مسلما نمى توانيم ادعا كـنـيـم كـه انـقـلاب را بـه پـيـروزى رسـانـده ايـم . ايـن جـنـگ تـحـمـيـلى بـراى هـر چـه بـيـشـتـر وابـسـتـه كـردن امـپـريـاليـسـم و بـه دنبال محاصره اقتصادى عليه اين ملت توسط آمريكا طرح ريزى شده و ما بايد بدانيم براى كسب پيروزى در اين جنگ همچون مسلمانان صدر اسلام در شـعـب ابـيـطالب ، كه سه سال تمام در دره اى خشك و در شرايط دشوار اقتصادى زندگى كردند و حاضر به وابستگى نشدند زندگى كنيم ، اگر شده با چنگ و دندان بجنگيم و ايمان داشته باشيم ، خدا به ما يارى خواهد كرد.))
سردار سرلشكر شهيد محمد على جهان آرا
مـحمد على جهان آرا در سال 1333، در خانواده اى تهيدست در خرمشهر به دنيا آمد. وى در دوران كودكى از نزديك با محروميت هاى جامعه آشنا گشت و از ايـام نـوجـوانـى مـبـارزه خـود را آغـاز كـرد. او عـلى رغـم سـن كـم ، عـضـو گـروهـى بـه نـام حـزب الله در خـرمـشـهـر بـود كـه در سـال 1351، از سـوى رژيـم مـنـحـط پـهـلوى شـنـاسـايـى و اعـضـاى آن دسـتـگـيـر شـدنـد و او را بـه عـلت كـم سـن و سـالى بـه يـك سـال زنـدان مـحـكـوم كـردنـد، پـس از آزادى از زنـدان فـعـاليـتـهـاى خـود را بـا شـدت و آگـاهـى بـيـشـتـر دنبال كرد و پر تلاش تر از گذشته قدم به ميدان مبارزه با رژيم ستمشاهى گذاشت .
بـا پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى شـهـيـد جـهـان آرا تـلاش پـيـگير و كوشش پرثمر خود را، همپاى مردم دلير و مسلمان ايران در راه حفظ و پاسدارى از دسـتـاوردهـاى انـقـلاب آغـاز كـرد. هـنـگـامـى كـه سـپـاه پـاسـداران خـرمـشـهـر تـشـكـيـل شـد جـهـان آرا در شـكـل گـيـرى آن نـقـش فـعـال و اسـاسـى داشت . مسئوليت واحد عمليات را به عهده گرفت و سپس به فرماندهى سپاه خرمشهر منصوب شد. با يورش وحـشـيانه ارتش صدام به ميهن اسلامى ، شهيد جهان آرا با هماهنگى پاسداران و جوانان مؤ من خرمشهرى به دفاع از شهر پرداخت . او مدت 45 روز در خـرمـشـهـر كـه هـمـه جـاى آن را آتـش و خـون گـرفـتـه بـود بـه مـقـاومـت پـرداخـت . خـرمـشـهـر بـا اين نبردهاى شورانگيز او بود كه به خونين شهر مـبـدل گـشت . پس از سقوط خرمشهر وى اقدام به سازماندهى مجدد و انسجام نيروهاى موجود نمود و پس از مدتى به فرماندهى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اهواز و سرپرستى ستاد منطقه 8 منصوب گرديد.
شهيد جهان آرا در مورد خرمشهر، اين شهر حماسه ساز تاريخ در جنگهاى اخير چنين مى گويد:
((مسئله خرمشهر يا خونين شهر، مسئله اى براى رسالت و اثبات انقلاب اسلامى در منطقه شد. اين شهر با اين كه از كوچكترين دفاع كه بايستى در مـرزهـايـش خـصـوصـا صـورت مـى گـرفـت ، بـرخـوردار نـبـود، بـزرگـتـريـن حـمـاسـه را در طـول جـنـگ تـحميلى ، با 45 تا 50 روز مقاومت مردانه خود در تاريخ آفريد. مسئله خرمشهر را علاوه بر جريانى كه باعث شد تا سقوط كند بايد در دفـاع آن ديـد، تـقـريـبـا با 250 كيلومتر مرز خشكى و آبى كه آبادان و خرمشهر با عراق دارند، تنها يك گردان ((دژ)) كه مكانيزه بود و حالت پـيـاده داشـت از آن دفـاع مـى كـرد و در اوايـل جـنـگ نيز يك گردان نيمه تانك بود كه وارد خرمشهر شد و در رابطه با لشكر 92 كلا طورى برنامه ريـزى شـده بـود كـه بـتـوانـنـد 3 يـا 4 روز مـقـاومـت كـنـنـد و سـپـس نـيـروهـاى پـشـتـيـبـانـى لشـكـر وارد عـمـل شـونـد، امـا بـنـا بـه دلايـلى كـه نمى شود مطرح كرد، اين پشتيبانى به آن صورت كه بايد انجام نگرفت . سپاه خرمشهر نيز به علت كمبود وسـايـل و تـجـهـيـزات نـمـى تـوانست مقاومت كند و تنها كارى كه توانستيم انجام بدهيم اين بود كه مسئله دفاع را در شهر پياده كرديم و شهر را به صـورت ضـربـتى دوربندى كرديم و كليه تدافعات خودمان را در اصراف ساختمان حاشيه شهر انجام داديم . مدت 45 روز مقاومت شد و بزرگترين حـمـاسـه هـا را بـرادران پـاسـدار و ارتـش و نـيـروهـاى بـسـيـج و مـردمـى بـخـصـوص جـوانـان مـتـعـهـد و مسئول خرمشهرى آفريدند.))

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -